جلسه پنجم – شرح آیه نور

أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ… [۱]

این خطاب به حضرت ابراهیم است. ابراهیم، پیغمبر عزیز، قومت را از ظلمات بیاور به عالم نور. با قدرتی که به تو دادیم از صفات رذیله و ذمیمه خارجشان کن و با امیرالمومنین آشنایی بده.

هُوَ الَّذِى یُصَلِّى عَلَیْکُمْ وَمَلَآئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ… [۲]

 

آن خدایی که؛ إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا[۳] در آیه بالا که یصلی علیکم گفته شده مرجع ضمیرش با توجه به این آیه ۵۶ مشخص می‌شود (منظور رسول الله و اهل بیتش هستند) و ملائکه آن حق هم درود میفرستند با صلوات.

روایت داریم که امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند : اگر کسی به قدری گناه کرده که او دیگر از رحمت حق مأیوس است و مى گوید مغفرت حق دیگر شامل حالم نمی‌شود، کثرت گناه او را به یک حالتی انداخته که ناامید از مغفرت است حضرت فرمودند او زیاد بر محمد و ال محمد صلوات بفرستد« رب صل على محمد و آل محمد »[۴].

خیلی این حرف دقیق است یک کسی به جایی رسیده می‌گوید خدا مرا نمی‌بخشد گناه من به اندازه‌ای است که محال خداوند مرا ببخشد، صلوات چاره آن می‌کند.

این آیه هُوَ الَّذِى یُصَلِّى عَلَیْکُمْ وَمَلَآئِکَتُهُ لِیُخْرِجَکُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ… به همان مساله اشاره دارد. همانی که خاصیتی را در صلوات قرار داده به این قدرت همان شما را خارج میکند از ظلمات تن و به عالم نور می‌برد. این همان نور است که باز در آیه مشکاتیه الله نور السماوات و الارض است. وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمىوَ الْبَصِیرُ وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّورُ[۵]

 

مساوی نیستند آنکه کور و نابیناست با آن که چشم دارد و بیناست و مساوی نیست تاریکی و روشنایی. البته این یک مطلبی است که خیلی روشن است که کور و بینا و تاریکی و روشنایی مساوی نیستند، بله درست است. اما قرآن چطور به یک چیزی که اینقدر بدیهی هست متوسل شده و اینقدر دقیقا دارد حرف میزند با اینکه آن قدرت با هر توانی که ما در معجزه قرآن قائلیم آن بالاتر از این است که از این مساله بدیهی ما را توجه بدهد. پس اینجا وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‌ وَ الْبَصِیرُ،

وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّور یعنی چه؟

این یک عنایت دیگری غیر از این ظاهر بدیهی در آن هست. پس این یک عنایت باطنی در این آیه هست که قرآن بزرگتر از آن است که به یک چیز بدیهی که همه به آن دقت دارند توجه بدهد. یا اینکه نه، یک چیز بدیهی الانتاجی که همه به آن توجه دارند قرآن به آن توجه دارد که شاید این معنای عمومی آن باشد که همه بفهمند، قرآن دارد به یک چیزی که همه میفهمند دارد ذهن‌ها را سوق میدهد.

که اگر این را ما بگیریم از آن معنای دقیق باطنی اش باید صرفنظر کنیم و نباید اینطوری باشد. یک چیزی غیر از مساله ظاهر آیه با این آیه هست؛وَ ما یَسْتَوِی الْأَعْمى‌ وَ الْبَصِیرُ،

وَ لَا الظُّلُماتُ وَ لَا النُّور مساوی نیستند دو شخصی که یکی کور و یکی بینا هستند. و مساوی و مثل هم نیستند دو شئ موجود یکی تاریکی و یکی روشنایی.

این دقت میخواهد، مسلم است که اینجا أعمىکور ظاهری نیست. از همان اول شروع کنیم، چون در جای دیگر هم هست که؛ وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا [۶] کسی که در این دنیا چشمش کور است در آخرت هم کور است.

روایت صحیح داریم از حضرت امام حسن عسکری علیه الصلاه و السلام که فرمودند منظور آن کسی نیست که چشمش نبیند، کسی که کور باطنی است در آخرت هم کور باطن است[۷]. کور باطن را اهل دنیا این تشخیص نمیدهند. پس از جنبه ظاهری اش انتقال پیدا کردیم به یک چیز باطنی. اعمی و بصیری که مردم خیال میکنند یک کسی خیلی بیناست و خیلی بینشش زیاد در امور او ممکن است کور باشد. این تعبیر آنرا برمیگرداند به یک معنای باطنی. یک کسی که مردم بصیرت در آن میبینند و یک کسی که مردم او را کور میدانند بگویند این چیزی نمیبیند ممکن است او بینا باشد. نه به تشخیص عموم مردم. به آن کسی که اهل بصیرت است که کورها را کور میداند در باطن ولو مردم آنها را بینا ندانند. و بصیرها را کور میبیند در باطن ولو مردم آنها را بینا بدانند. و خیلی چیزهایی را که مردم روشن حساب کنند، تاریکی بداند. بهترین تعبیرش این است که صاحب مذاهب و مسالک باطله، که به اینها تعبیر می‌شود به روشنفکر. روشنفکر میبنند در صورتی که او داخل در ظلمات میداند. پس این ظلمات و نور نه تاریک و روشنایی ظاهری است. یک روایتی هست که رسول خدا (صلى الله علیه وآله و سلم) مى فرمایند:

اتقوا فَراسَهَ الْمُوْمِنَ فَاِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُوْرِ اللهِ الاعظم[۸] از فراست مومن بر حذر باشید، مواظب باشید، چرا که او با نور خدامى نگرد، دیدیش از نور خدا سرچشمه میگیرد خیلی از چیزهایی که مردم اثبات میکنند در پیش او منفی است و خیلی از چیزهایی را که نفی میکنند پیش او مثبت است.

آنکه مدد شده فکرش و عقلش و بصیرتش به نور خدا او چه میداند و چه میبیند؟

اِتَّقُوا فَراسَهَ الْمُوْمِنَ فَاِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُوْرِ اللهِ الاعظم این همان دانایی است که العلم نور این هم از همانجا سرچشمه میگیرد.

أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى‏ نُورٍ مِّن رَّبِّه… [۹] آنکه خداوند تبارک و تعالی سینه اش را شرح داده، باز کرده برای اسلام، تسلیم شدن به یک حقیقت صادقه‌ای و تسلیم بشود و اسلام بیاورد او آن کسی است که نوری از ربش به او خورده است. این همان نوری است که الله نور السماوات و الارض است.

اگر نور رب ؛ وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا… [۱۰]

که اینجا نور عالم تن را هم میگیرد. خضوع و خشوع می‌آورد، تسلیم می‌آورد. کسی که نمی‌تواند در مقابل یک حقیقتی، در مقابل یک نوری که از ناحیه حق به ناحیه‌ای تابیده تسلیم بشود، خضوع کند و یک چیزهای دیگری جلوی او را میگیرد که کفر بورزد این همپای شیطان است.

اگر خدا به کسی شرح صدر بدهد اول اثرش این است با کسی که او نور است خضوع میکند.

و اندوخته‌های عالم خیال ماده جلوی خضوعش را نمیگیرن. در خلقت آدم و خلقت ابلیس در آن عالم ظلمات روشن می‌شود. در خلقت اولی این نور به آدم خورد. در موقعی که در عالم طین بود. به آدم ابوالبشر در اولین زمان خلقتش این نور به او خورد و منور بود به این نور. آنجایی هم که نور را منور معنا کردند به جهت اینکه به دیگری که می‌خورد او را نورانی میکند لذا نور را منور معنا کردند. الله نور السماوات و الارض، منور السماوات و الارض است.

چون به یک جایی روی می‌اندازد او نورانی می‌شود لذا در تفاسیر و روایات شیعه این نور را منور هم معنا کردند. نور به وجود آدم برخورد میکند. به ابلیس که معلم ملائکه بود گفتند حالا سجده اش کن. گفت خدایا جز تو من به کسی سجده نمیکنم. چطور از توحید حرف میزند. حرف هم چقدر قشنگ است؛جز تو من هیچ کس را قابل سجده نمیدانم. حرف همه کس پسند است. و بعد هم با یک منطق علمی با خدا احتجاج کرد کهشکل اول منطقیاست به قول علما،

که خدایا مرا از نار (آتش)آفریدی و این را از خاک آفریدی و هر شئ ناری فضیلت دارد بر شئ ترابی پس من فضیلت دارم.

دقت کنید گدای سر کوچه اگر بوی امیرالمومنین میدهد باید سجده اش کنید. مقام مسجود دارد باید سجده کرد آدمی که در عالم خاک قبل از و نفخت فیه من روحی، این روح در او دمیده شده است. پینه دوز سرکوچه است باشد، عمله است باشد، آن کسی در هر مقام و مرتبه است، معلم است باشد، چهارصدهزارملائکه با اوست باشد او میتواند به تمام عالم نفوذ کند. شیعه قدرتش این است می‌تواند از همه جا سر در بیاورد، علمش از همه علما بیشتر است. می گویند اعلم علما در عالم ابلیس است، باشد باید به او سجده کند. تازه این سجده به مقام و رتبه صاحب ولایت نیست این سجده به کسی است که آن نور به او خورده است. اگر کسی این حرف را فهمید (چون این بحث خیلی دامنه دارد)اگر کسی فهمید که نور ولایت محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام به هر شئی که خورده این مسجود است باید سجده اش کرد و همه باید ساجد باشند نسبت به او. مقام خاکی باید داشته باشند.

باز از یک دلیل فطری من استفاده کنم؛

اعتاب معصومین علیهم الصلاه و السلام، حرم حضرت رضا علیه السلام، حرم امام حسین علیه السلام، حرم مولا امیرالمومنین علیه السلام و بقیه مشاهد مشرفه که میروید چه چیز را می‌بوسید؟در مقام خضوع این ظهور فطرت است. یک آهن، یک عتبه، یک خاک، یک سنگ را می‌بوسید. هیچ میدانید اینکه بوسیدن در مقام خضوع بیشتر از سجده است. چون سجده تعبد است و بوسیدن تعبد با شوق و عشق است. برای همین مقامش خیلی بالاتر از سجده است.

سجده در خضوع به عنوان حج می‌ماند ولی بوسیدن عنوانش عنوان زیارت آقا امام حسین علیه السلام است. لذا وقتی که انسان با همه لطیفه وجودش که نباید از آنجا کنده بشود به طرف یک حلالی می‌رود که او را در آغوش میگیرد باید زود خودش را بعد به آب نزدیک کند چون آب تنزل ولایت است…. وَأَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً لیطَهُرً به. ولایت را وقتی به عالم ماده می‌آورند شکل آب به آن میدهند، فوری باید برود غسل کند. یعنی از آنجا جدا شد. این انضمام جز به آنجا به جای دیگر سزاوار نیست. دومرتبه باید خودش را به آب بکشاند. وقتی میخواهد نماز بخواند باز باید برود وضو بگیرد به آب نزدیک کند خودش را. که مدخل هر عبادتی نزدیکی به تنزل ولایت است.

وضو و غسل هردو اینها تنزل میدهد انسان را از عالم معنا به عالم ماده در صورت تکلیفی و امری. چون جدا شده و با همه وجودش نباید به طرف چیزی برود. دو مرتبه باید بیاید سراغ تجدید عهد. هر کس بوی امیرالمومنین می‌دهد مسجود است.

نوری که به موسی (به شجره ) زده شد نور سلمان بود. چون نور یکی از شیعیان گفته شده به شجره تابیده است. و موسی را به سجده نیاورد بلکه به غشوه آورد. حضرت موسی اگر سجده میکرد در عالم شعور بود به غشوه آورد یعنی هستی اش را گرفت. نور امیرالمومنین خیلی کار دارد تا به آن برسند، این نور سلمان بود. اوانی اناالله بود، شجره با او حرف زد. حرف شیعه در این مقام است، به آن حقیقت راه نیست. کدام شئ با کدام ساختمان و شاکله وجودی اش میتواند به آنجا راه پیدا کند؟ ملائکه هم نمی‌توانند بروند. ملائکه مقربین هم نمی‌توانند بروند. مگر نشنیدید که جبرئیل همراه شد با رسول اکرم صلوات الله علیه و اله و سلم در راه گفت: لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَهً لَاحْتَرَقْتُ[۱۱]

همای عقل اگر روح الامین است

که فرخ طایر عرش برین است

در آن وادی که عشق آتش فروزد

اگر گامی نهد بالش بسوزد[۱۲]

او گفت : اگر یک بند انگشت بالاتر بروم می‌سوزم یا رسول الله جای من نیست.

آن بزرگ از شهر بلد که الان قبر حضرت سید محمد (فرزند امام هادی علیه السلام) آنجا هست، شهری بود آباد، دیدند این بزرگ آنجا راه می‌رود و اثر پای یک دختر سه ساله‌ای که او دارد قدم میزند را سجده میکند. زبان ملامت برای او گشودند که چرا دارد اثر پای دختر سه ساله‌ای را سجده میکند؟ او گفت این دختر از ذریه ی رسول الله است. از خانواده ایست که نسبشان به رسول الله میرسد. و همه عالم باید سجده کنند. اگر اثر پای او را سجده میکردند، رسول الله علیه الصلاه و السلام را می‌شناختتند و چون مردم سجده نمیکنند معلوم است هنوز رسول الله را نشناختند. خلفای وقت دیدند که اگر اینجوری امر تبلیغ بشود همه مردم به آن حقیقتی که باید بروند بچسبند، انضمام پیدا میکنند. دستور قتلش را دادند.

نفحه ولایت امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام به هر شئی که بخورد زبانش زبان فطرت است. الان برگردید خودتان را نگاه کنید، آهن می‌بوسید، عتبه و سنگ می‌بوسید. چطور احترام میکنید همه وجود می‌شود کمال ادب نسبت به این عالم ظاهر ماده بدون انتساب به هیچ عالم روح. این از کجاست؟

از آنجاست که شیعه ذاتا این خضوع به همراهش هست. خدا کند که این خضوع در توسعه باشد. این شرح اگر بیاید؛

أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ… [۱۳]

الان چون ما کوچکیم فقط آن ضریح را می‌توانیم ببینیم. عالم را نگاه کنید که بوی ولایت امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام گرفته، به همه اشیائی که این بو را میدهد باید اینطوری خاضع بود. این شرح اگر بیاید این تسلیم سعه و توسعه پیدا کند. شرح صدر هم همین اندازه هست. باباطاهر می‌گوید؛

به صحرا بنگرم صحرا ته وینم

به دریا بنگرم دریا ته وینم

بهر جا بنگرم کوه و در و دشت

نشان روی زیبای ته وینم[۱۴]

أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ… [۱۵] این یک نوری است که ربش برایش گذاشته. خدا ما را از این عالم ضیق نجات بدهد و به آن سعه عالم که عالم اسلام است هدایت کند. اسلام هم همین است، اسلام تسلیم شدن در توسعه عالم نور است. به خدا اگر آدم یکمرتبه در عمرش با یک دوست امیرالمومنین ناسازگاری کند تمام درها به رویش بسته می‌شود. درهای تحقیق، درهای نور، درهای بینش، هیچ جای دیگر راه ندارد. خیلی مواظب باشید. از رسول الله روایت داریم تا خود حضرت امام زمان علیه الصلاه و السلام. روایت هست که کسی زبان سرنش و بدگویی نسبت به یک دوست امیرالمومنین باز کرد که این به معصیت منغمر بود، گناه کرده بود. حضرت فرمود که او ما را دوست دارد. گفت :فاسق… حضرت فوری جلوی حرفش را گرفتند گفتند نگو، او فاسق نمی‌شود.

احمد بن اِسحاق اَشعَری قمی (وکیل خاص امام حسن عسکری علیه الصلاه و السلام) بود. موقعیتی داشت که هر کس با امام حسن عسکری کار داشت به او مراجعت میکرد چون حضرت تاییدشان کرد. وقتی آمد سامراء حضرت او را شصت روز در خانه راه ندادند. اینقدر گریه کرد و واسطه قرار داد. حضرت به واسطه گفت بروید به او بگویید در قم برای چی آن ذریه رسول الله را در خانه راه ندادی؟

احمد بن اِسحاق عرض کرد آقا شما که بهتر میدانید او مست و عرق خور بود. فرمودند این به شما مربوط نیست. تا نروی او را راضی نکنی و دلش را به دست نیاوری خانه خودمان راهت نمی‌دهیم.

احمد بن اِسحاق برگشت رفت صورتش را گذاشت روی خاک و آن سید را به رسول الله قسم داد که پایت را بگذار روی صورتم. تمام آن سالانه‌ای که پول میداد به سادات چند مقابل به او داد، تا دلش را به دست آورد. وقتی برگشت حضرت خندیدند به صورت او. و فرمودند والله اگر دل او را شاد نمیکردی من تا آخر تو را نمی‌پذیرفتم. این شرح صدر است. تسلیم نه برای این است آن حقیقت بزرگ است. آنقدر این حقیقت عظمت و بزرگی و

رتبه دارد که اگر یک جایش را آدم خدشه بزند مانع و رادع اصولش است[۱۶]. وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[۱۷]

آن وقتی که عالم تن و ماده نورانی می‌شود و منور می‌شود به این نور و حقیقت. آنوقتی است که دیگر همه قشرهای وجود آدم ریخته می‌شود تمام صفات رذیله. زبانش خطا نمیکند، گوشش در ظاهر خطا نمیکند، چشمش همینطور. اگر آن نور بزند فضای عالم تن را چنان منور میکند که دیگر خطا و لغزش از او صادر نمی‌شود.

هُوَ الَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبْدِهِ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۱۸]

آن خدایی که بر بنده خودش آیات و بینات نازل فرمود که آن آیات و بینات موجب این می‌شود که از عالم ظلمات و عالم تن خارج کند و به عالم نور آنها را رهسپار کند. این نور همان نوری است که در آیه مشکاتیه الله نور السماوات و الارض است. یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ

اگر کسی این نور به او بزند، همه عالم جمع بشوند بخواهند جلوی این نور را بگیرند نمی‌توانند. با چه می‌شود محبت امیرالمومنین را از دل در آورد. آن کسی را که میبینید با یک تبلیغ و ترویج و یک استدلال علمی از این وادی خارج می‌شود در راه نبوده است. خیال نکنید بوده و خارج شده او از اول نبوده است. کسی که این نور به او بزند دیگر هیچ کس نمی‌تواند آن نور را از او بگیرد. این نور به هر وجودی بخورد چنان منور است که هیچ شئی و هیچ مانع و رادعی نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد.

فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنَا[۱۹]

این آیه خیلی قشنگ است. ردیف هم در آمده است. ایمان بیاورید به خدا و رسول خدا و نور الله الذی انزلنا که امیرالمومنین بعد از رسول الله است. پس این آیه دقیقا معنا میکند که نور وجود امیرالمومنین است به ردیفی که بعد از رسول الله آمده است.

[۱]. ((ابراهیم آیه ۵ ))

[۲]. ((احزاب آیه ۴۳ ))

[۳]. ﴿احزاب/۵۶﴾

[۴]. ((ثواب الاعامال ص ۱۸۵ و وسائل الشیعه ج ۴ ص ۱۲۱۳ ))

[۵]. (فاطر/۱۹و۲۰)

[۶]. ﴿اسراء/۷۲﴾

[۷]. ((بحار ج ۵۰ ص ۳۱۹ و رجال کشی ص ۵۷۵ ))

[۸]. ((کنز الاعمال روایت ۳۰۷۳۰ ))

[۹]. ((زمر آیه ۲۲ ))

[۱۰]. (زمر/۶۹)

[۱۱]. ((رساله عشق ص ۱۱۸ و بحار ج ۱۸ ص ۳۸۲))

[۱۲]. ((شعر در منبعی یافت نشد ))

[۱۳]. ((زمر آیه ۲۲ ))

[۱۴]. ((دو بیتی‌های بابا طاهر دو بیتی ۱۶۲ ))

[۱۵]. (زمر/۲۲).

[۱۶]. ((بحار ج ۵۰ ص ۳۲۳ ))

[۱۷]. ((زمر آیه ۶۹ ))

[۱۸]. ((حدید آیه ۹))

[۱۹]. ((تغابن آیه ۸ ))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *