جلسه سوم – شرح آیه نور

الله نور است. به حسب اعتقاد اصیل توحیدی که مبنایش و اصلش فرمایشات اهل بیت علیهم الصلاه و السلام است حق متعال به هیچ شیئ‌ای از اشیاء مثل زده نمی‌شود. ان الله شی کلا اشیا[۱] یَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَهِ مَخْلُوقَاتِهِ… [۲]

لذا آن ذات به هر اعتباری که در توحید معنا کنید هیچ یک از این اشیائی که به هر لطافت و ظرافت به هر چه میخواهید بگویید به اینها حمل اولی ذاتی حمل اولی ذاتی یکی از اصطلاحات به‌کار رفته در علم منطق بوده و به معنای حمل چیزی یا اجزای ذاتی آن چیز بر خودش است

پیدا نمی‌کند یا بحمل شایع صناعی یکی از اصطلاحات به کار رفته در علم منطق بوده و به معنای حمل در موارد اتحاد مصداقی و مغایرت مفهومی موضوع و محمول است در نمی‌آید.

اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض… اسم الله است که نور سماوات و ارض است، نه ذات الله که نور سماوات و ارض است. خیال میکنم این احتیاج به استدلال نداشته باشد چون در اعتقاد اولیه همه ما به این مسئله معتقدیم ولو روش علمی اش را در استدلال ندانیم. اعتقاد ما این است که آن ذات نه نور است، نه روح است، نه آن ذات آسمان است نه زمین است، آن ذات باید کنار گذاشته از همه ی حمل‌های اولیه یا شایع صناعی به هر ترکیب و منزه باشد. الله نور است. اسم الله است. بِسْمِ اللّٰهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ… سلمان عرض میکند که من مبتلا به یک تب شدید شدم. و او می‌گوید مشرف شدم خدمت خاتون دو عالم شفیعه دو سرا صدیقه طاهره سلام الله علیها در آن حالی که خیلی در تب می‌سوختم، بی بی به من فرمودند سلمان دعایی تو را تعلیم کنم که هر وقت مبتلا به تب شدی این دعا را بخوان ؛

 بِسْمِ اللّٰهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ.. … این دعا در مفاتیح هست[۳]. مفاتیح از کتابهای پر برکت است از کتابهایی است که مسلم از عنایات حضرت بقیه الله علیه الصلاه و السلام شامل حال مومنین شده است و به اجازه ایشان نوشته شده و از ذخایر شیعه است. مرحوم آقل شیخ عباس قمی وجود بابرکتی بوده است و کتاب مفاتیحش هم همینطور.

حضرت سلمان می‌گوید تا خواندم تب از من برطرف شد و به کسی تعلیم ندادم این دعا را مگر اینکه برای او اثر داشته است. این دعا این آیه را به این اندازه معنا میکند ؛ الله نور السماوات و الارض، بسم الله نور النور…

اسم الله است که نور السماوات و الارض است. ذات قابل اشاعه و انتشار نیست. هیچ نوع دخل و تصرف به هیچ وضع و به هیچ وجه در آن ذات نیست. اسم است که این قابل تشکیک است در مراتب مختلف و قابل شیوع است در مراتب مختلف و اسم است که انتشار پیدا میکند. اسم الله نور السماوات و الارض است.

… مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آیَهٌ هِیَ أَکْبَرُ مِنِّی وَ لَا لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّی ((کافی ج ۱ ص ۲۰۷ ))

«و أنا اسم اللّه الأعظم»

وَللهِ الأسماءُ الحُسنی فَادعُوهُ بِها، قالَ: نَحنُ وَاللهِ الأسماءُ الحُسنی… [۴]

این نور که آسمان و زمین را گرفته و هدایت هستی را در ظاهر و باطن تأمین میکند این نور آن نور حقیقتی است که هدایت عالم را تأمین میکند. این اسم الله است که حقیقت ولایت اللهی محمد وآل محمد علیهم الصلاه و السلام است. یعنی از عبارات مُغلَق از ترس و خوف بیاییم بیرون، با یک شوق و اشتیاقی که کار مردان است حرف بزنیم.

ذات مقدس امیرالمومنین علیه السلام به تجلی آمده است و نور سماوات و ارض شده است.

پس کسی که می‌گوید الله نور است او ملحد است اصلا بویی از توحید نبرده است نمی‌شود نور باشد به این عنوانی که ما می‌گوییم. ذات که نور نمی‌شود و منزه است از این مسائل. این اسم اوست. اسمش آن حقیقت است.

حدیث متواتر است؛

و قال رسول الله صلى الله علیه و آله : أنا و علی من نور واحد… و آیه الله نور السماوات و الارض و حدیث خَلَقَنا اللّهُ ألانْوارا فَکناْ بِحول عَرْشِهِ مُحْدِقینَ [۵]...

در عالم نور ما اطراف عرش حق بودیم. اینجا این آدرس را دقت کنید؛ ما انواری بودیم که در مجرای عرش حق حلقه زده بودیم.

عرش حق دل دوستان امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است. دوست امیرالمومنین دلش عرش رحمان است. بر محور این عرش آن نور همیشه تابیده است هر کس می‌خواهد باید برگردد به کانون قلبش تا بیاید… با این بحث‌ها حل نمی‌شود چون نمی‌شود از محبت او فارغ شد در گفت و شنود. اگر کسی سخن نگوید بنشیند و حرف او را نزند این برایش یک نوع جمود می‌آورد. ولی حل نمی‌شود. قَلْبُ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ[۶] الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی[۷] قلب مومن است، مومن دوست امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است به تعبیر روایات بسیار. ما بر اطراف عرش رحمان، آنجا مسکن داریم هر کس می‌خواهد برگردد به عالم قلب خودش پیدا کند.

لذا در یک روایتی هست که وقتی یک امام معصوم علیه الصلاه و السلام که وفات میفرمایند بدن و جسمشان به عالم عرش برده می‌شود. این جسم جایشان در این خاک نیست. این قبری که میکنند. درست است با آن روایتی که ؛ و قبره فی قلوب من والاه عرش قلب دوستانش است. قبر آنها، جسم را بردند گذاشتند در قلب مومن. قلب مومن هم یکی است این جسم هاست که مختلف است آن یکی است و یک حقیقت بیشتر نیست و همان است که همه را با هم ضمیمه داده دوستی و محبت آورده است.

دو مرتبه می‌گوییم که بی احتیاط سخن گفته نشود ؛ اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… [۸] بذات یک کسی توجه نکند در اینجا. به اسم توجه شود آن اسم الله است که نور سماوات و ارض است.

ما وقتی کوچک بودیم توحید که به ما یاد میدادند (ان شاءالله هر که مادرش فوت شده است خدا رحمتش کند و هر که هم مادرش زنده است خدا قدردان مادر قرارش بدهد) به ما میگفتند خدا نور است. اما ما نمی‌توانیم بگوییم. وقتی که این برق یک مقداری زد فضای هستی را روشن کرد ما دیدیم امیرالمومنین است که نور وجودش ساتع می‌شود. لذا در هدایت وقتی روایات را مطالعه میکنیم العلم نور. این کدام علم است که نور است؟ این علم، ولایت امیرالمومنین علیه السلام است. کَلَّا سَیَعْلَمُونَ[۹].

این کلا یعنی از همه دانسته‌ها و دانش هایشان دست بکشند و به این علم راه پیدا کنند.

عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ درباره چه چیز از یکدیگر مى ‏پرسند عنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ[۱۰] از مولا علی علیه السلام سوال میکنند، هستی که چیست؟ این اندوخته‌های علمی شان را فراموش کردند؟ فقط با علم باید باشد.

العلم نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ تَعَالَى فِی قَلْبِ مَنْ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَه… [۱۱]

نور هدایت آور است. یعنی از نور یک هادی برمیخیزد. آن هادی ذات امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است. حالا شئون این نور را نگاه کنید ؛ یکی از آنها هدایت است.

… وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ کَثِیرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِیقَ وَ سَلَکَ بِهِ السَّبِیلَ… یک برق می‌زند و پیش پایش را روشن میکند. یَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ[۱۲]

 

ولایت اول راه را برایش هموار میکند بعد نور شروع میکند به تابیدن.

نه اینکه سلوک میکند تا او را بیابد. مجرای اهل شیعه و اهل ولاء این نیست که سلوک کند تا او را بیابد. او می‌کشدش به سوی خودش. فرق بین اهل ولاء و دیگران در این است.

یعنی به عبارت دیگر آنهایی که غیر از مجرای اهل بیت علیهم السلام راه یابی می‌کنند آنها به هر طریقی سیر و سلوک میکنند تا به مقصد برسند و هیچ کس نرسیده تا حالا و نه اینکه آخر هم می‌رسد. ولی طریق اهل بیت علیهم السلام این است که اول برق می‌زند بعد توی راه می‌آوردش و همه چیز را نشانش می‌دهد. پس در اهدنا الصراط المستقیم هم آدم مواظب باشد، هادی در کلمه اهدنا، هادی ظهور میکند، خودش می‌آید به راه میکشاند.

الله نور السماوات و الارض چند مرتبه است این را تکرار میکنم که ذات نور سماوات و ارض نمی‌شود به تنزه ذاتی که دارد. آن اسم است که نور سماوات و الارض است.

یکی از القاب امیرالمومنین علیه السلام نور الانوار است. در کلمه نور در قرآن در هر جا کلمه نور است روایات متعددی از اهل بیت علیهم السلام رسیده که منظور از نور امام معصوم صاحب ولایت کلیه و مطلقه و تصریح شده به اسم امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام.

 

… یَسۡعَىٰ نُورُهُم بَیۡنَ أَیۡدِیهِمۡ[۱۳]

 

أمامهم یسعی بین أیدیهم. و هو علی بن ابیطالب علیه الصلاه و السلام است.

و تا کسی همه راهها را، آن نیرو، آن قوه و توان را نبندد، او در راه باز نمی‌کند. تا طالب هدایت از جای دیگری هست از این نور جداست. انَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَاد [۱۴]شئون نوری هدایت است. متصدی آن هادی است. رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم، بعد از نزول این آیه وقتی دست امیرالمومنین علیه السلام را گرفتند، (که آن روایتی که حمل میکنند بر یک مبانی درویشی مدرکش این روایت صحیح است )که رسول الله هر وقت که میخواستند وجود نازنین امیرالمومنین را مسح کنند وضو میگرفتند[۱۵]. و چون تکلم به او هم آن ادب را لازم دارد. وقتی آب خواستند و وضو گرفتند، این آیه که نازل شد، دست امیرالمومنین را گرفتند و به سینه چسباندند و فرمودند

… أَنْاَ المُنْذِرٌ و أنت لِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ هر کسی از اول خلقت هر کس راهش را پیدا کرده تو راه را به او نشان دادی. انبیاء هم باشند اگر راه یافتند، امیرالمومنین کشاندتشان.

وقتی خود رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم هدایتی که همه ذاتش به او گواهی میدهد او را منوط میکند به امیرالمومنین و خودش را منذر میداند، هدایت را محول میکند…

إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ[۱۶]

باز هم اینجا الله ذات نیست و همان است است. همان الله که نور السماوات و الارض است همان الله در مظهریت یهدی من یشاء است. خیلی صریح بگویم ؛ إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ ۚ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ… [۱۷] یعنی

وَلَٰکِنَّ علی امیرالمومنین یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ.

نبوت مال رسول الله است و هدایت مال امیرالمومنین است. و چون این خواستشان از هم جدا نیست وقتی می‌خواهند با هم میخواهند. این بُعدی که در ما هست، چاره‌ای هم ندارد، اگر راهش اینهایی بود که تا الان سراغ داشتیم باید یکجا در خود ما یک اثر داشته باشد، کو اثر؟ کو روشنایی؟ مگر نور روشن نمی‌کند؟ الله نور السماوات و الارض، این تا کجا دویده؟ حق که همه جا هست؟! بله هست.

هیچ شیئی هم از سیطره وجودی حق خارج نیست !؟بله درست است.

الله هم نور السماوات و الارض است. پس این تاریکی و ظلمت که در درون آمده از کجاست؟

اگر او همه جا هست و او نورش اشاعه و عمومیت دارد این تاریکی‌ها و ظلمت‌ها در درون‌ها و قلب‌ها از کجاست؟

امیرالمومنین علیه السلام محبت نکرده است به این. هنوز عنایت امیرالمومنین شامل او نشده است. و این تاریکی هست.

هر کس این حقیقت را رها کند همه ی بلاها برایش می‌آید، هنوز هم کمش است.

بیایید با حقیقت آشتی کنید، بیایید برگردید.

سلمان را لرزاند، تکان داد. پشت کردن به امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام، سر سفره اهل بیت علیهم السلام ننشستن، نیمه خور دشمن‌ها شدن… هزار بلا می‌آورد، عالم را بلا میکند. وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَعْمَىٰ[۱۸]

هرکس از ذکر من که ولایت امیرالمومنین است (ذکر حق ولایت امیرالمومنین است) اعراض کند معیشتش، زندگانی اش ضنک می‌شود یعنی از هرجا چاره جویی کند همانجا خداوند درب را میبندد و برایش تیره میکند و فساد و ناراحتی می‌آورد.

هر چه باشد. آن راه بسته بود راه دیگر را برود آنجا چاه قرار میدهد که در چاه بیفتد. از راهی که چاه داشت نرود در راه دیگر برود دیوار را برسر او خراب میکند. اهدنا الصراط المستقیم برگردیم و آشتی کنیم با اهل بیت، آنها زود آشتی میکنند. اگر کسی در قلب و نهاد و درونش تکان بخورد، او را می‌گیرند.

این یک توبه خاصی دارد، توبه اش این است که همه چیز را آدم فراموش کند، هیچ جا خبری نیست. تند رفتیم، اگر به ما گفتند اینکه تقلید کنید بیشتر از تقلید رفتیم. گفتند تقلید کنید نه اینکه در هدایت هم کسی را جای او بگذاریم.

اگر به ما گفتند کتاب بخوانیم نه اینکه کتاب را در جای قرآن بگذاریم، اگر گفتند علم بیاموزید نه اینکه این علم. العلم نقطه کثره الجاهلون[۱۹] أَلْعِلْمُ نُورٌ یقْذِفُهُ اللّه مَن یرید الله ان یهدیه… آنهایی که گفتند درست گفتند ولی ما راهش را بد فهمیدیم و بد تشخیص دادیم. سر در آوردیم از یک جایی که تا قیام قیامت گمراهیم. این یک حقیقتی است که خیالش، هر چه که هست، کسی که به واقع به او متصل باشد را نمی‌گویم، کسی که خیال این راه و محبت را داشته باشد با همه حقایق عالم پهلو می‌زند.

توحید اعلی درجه و اعلی مرتبه حقایق دین است. حقیقت توحید را اگر کسی می‌تواند درک کند؟ (که من به این قائل نیستم) خیال این را از آن حقیقت بیشتر است و می‌تواند بیشتر به حق نزدیک کند. گاهی میبینید یک عامی در شعرش حرف میزند چقدر قشنگ است :

چو شو گیرم خیالش را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آیو[۲۰]

همه ی اولیاء درجه یک با این خیال راه را رفتند اینجوری نشستند در دامن ولایت امیرالمومنین علیه السلام.

با خیال رفتند چون حقیقتش می‌سوزاند، ذوب میکند هستی بر جای نمیگذارد. این خورشید یک اثر خیلی جزئی از حقیقت ولایت است. این تا یک اندازه‌ای می‌شود اشیاء را نزدیکش برد، به یک جایی می‌رسد که اگر نزدیکش بروند همه اشیاء را ذوب می‌کند. این ذوب که ما می‌گوییم یک ماده و مایعی‌ای به جای میگذارد ولی این خورشید اینطوری نیست ذوب که میکند مایع و ماده‌ای هم باقی نمیگذارد و هیچ چیز از آن اثر نمی‌ماند. این یک موجود متنزل در مثل است از آن شمس ولایت امیرالمومنین.

این خورشید یک چیز خیلی کوچکی است. او نزدیک موسی نتوانست برود برق محبت سلمان را زدند آنطور هستی اش را متلاشی کرد.

انبیاء نتوانستند. آن حقیقتش به هر کس بخورد یک چیز دیگریست. حالا اگر خورده نمی‌دانم، من فقط کربلا سراغ دارم. کربلا را به خیال نمیبینند. یعنی آنهایی که اطراف امام حسین علیه الصلاه و السلام بودند آنها با خیال نرفتند. اختصاصا هم اینجور است. چون کربلا یک چیز دیگر است که حسابش جداست. ولی بقیه همه حرکتشان همه در خیال است. با همه حقایق پهلو می‌زند. این خیال بهشت آفرین است. این خیال خدا آفرین است. کسی با این خیال باشد خالقیت با اوست. به هر درمانده‌ای نگاه کنند درد او را درمان میکند. کسی که خیال محبت امیرالمومنین همراهش باشد. ما نمیدانیم چه چیزی هست در محبت امیرالمومنین. حقیقتش هم نصیب هیچ کس نمی‌شود غیر از کربلا… خیال خیلی بزرگ است. دو مرتبه می‌گویم قدر بدانید و بیایید برگردید بلکه یک

 

عنایتی بشود، بیایید آشتی کنید. صاحب این حقیقت غیور است چون محبت لازمه اش این است. این را شاهد عرضم قرار میدهم؛

مروان حکم، خیلی به اهل بیت ظلم کرده است من سراغ ندارم از همه کسانی که جزو ظالمین هستند از مروان کسی در حق اهل بیت بیشتر ظلم کرده باشد. وقتی که امنیت دادند و گفتند فقط خانه علی بن الحسین زین العابدین علیه الصلاه و السلام مأمن است و جاى دیگر خبری نیست. هر کس هر جا باشد از بنی امیه قتل عام می‌شود شب زن و بچه اش گفتند تو را که آخرش میکشند یک جا برایت مانده برو درب خانه علی بن الحسین آنجا را مأمن قرار بده[۲۱]. گفت مرا قطعه قطعه بکنند بهتر است که بروم آنجا، چون آنقدر من به اینها ظلم کردم که خجالت میکشم به درب خانه شان هم نگاه کنم. زن و بچه گفتند بلاخره راهی نیست تو که می‌خواهی کشته بشوی حالا این را تحمل کن. یا اگر قبول نمیکنی بیا ما را ببر آنجا که لااقل ما محفوظ باشیم. شب زن و بچه را برد نزدیک خانه امام علی بن الحسین علیه الصلاه و السلام و گفت من دیگر بیشتر از این خجالت میکشم پیشتر بیایم. میخواست برگردد، درب خانه باز شود و امام آمدند توی کوچه و صدا زدند مروان برگرد (به همین اندازه که کسی به طرف ما بیاید ما میپذیریمش)، مروان سرش را انداخت پایین نمی‌توانست نگاه کند وارد شد حضرت دستشان را زیر چانه اش گذاشتند گفتند یک مقدار به من نگاه کن خجالتت بریزد.

 (بیایید آشتی کنید، بیایید برگردید، زود میپذیرند. آنها مردانگی شان حد ندارد. )

حضرت دستور دادند بیایند این زن و بچه مروان را ببرند حمام و لباس بدهند. هنوز مدتی از واقعه کربلا نگذشته بود. که آنها با زن و بچه امام حسین چه کار کردند. بعد حضرت فرمودند مروان من فکر میکنم وجودم اینجا برای تو مزاحمت دارد و تو نارحتی، من یک باغی دارم مدینه یا تو برو آنجا یا من میروم که اینقدر خجالت نکشی.

 یا سریع الرضا تحققش در ولی است. تمام شئون حق از اسماء و صفات تحقق و تعینش در ولی است.

امیرالمومنین است که در تنزل اسمی به همه موجودات آسمانی و زمینی نور هدایت مرحمت کرده است. اگر خورشید پیش پایش را میبیند از مشرق به مغرب می‌رود این به هدایت امیرالمومنین است. چون بحث اینکه آیا خلقتش هم از اوست؟ بله خلقتش هم از اوست چون خالق است. ذات که خالق نیست صفت اوست که خالق است. اسم است که خالق است. به یک جایی میرسد که خدایی که خداست، مال این چهارده نفر است و کسی دیگر به آن راه توحید راه ندارد. فقط و اختصاصا.

کسانی که از توحید دم میزدند همه شان منحرف شدند و تکان خوردند. فرازهای توحید را در همه لطافت و ظرافتش گفتند و صحبت شد. تکان خوردند آنگونه که کافر مطلق هم تکان خورد. ولی این را بگویم اگر کسی با دوست امیرالمومنین چنان انضمام پیدا کند که میتواند انضمام به حق پیدا کند همه خاصیت‌ها در همه شئونها برایش هست. بتواند یک دوست امیرالمومنین را پیدا کند و صورتش را زیر پای او قرار دهد. با یکی از عشاق او یکجوری دوست بشود که بتواند خاک پایش باشد نمی‌دانید چه میدهد، چه سروری میدهد خدا میداند.

الله به اسم که حقیقت ولایت اللهی امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است، این نور سماوات و ارض است. وقتی میخواهد به اشاعه ی در عالم همه را منتفع کند از این نور از مصباح وجودی صدیقه طاهره سلام الله علیها سر در می‌آورد.

سلمان را صدیقه طاهره سلام الله علیها به خودشان راه دادند در اتصال به حق. فرمودند بسم الله النور… چون این نور از مصباح وجودی خودشان سر زد. و در آن اتصال سلمان از همه ی این دعا، هر چه هست استفاده میکند. و به هر کس سلمان تعلیم می‌دهد نتیجه می‌دهد. لذا اگر ذکری، دعایی اثر دارد یک کسی باید حقیقت آن دعا و ذکر را درک کرده باشد یا خودش و یا از یک کسی که درک کرده است والا اثر ندارد.

اینهایی که اهل ذکر می‌شوند ((جدای از ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام و حتی بعضا در تحت ولایند )) اینها همه منحرف می‌شوند چون به حقیقت مطلب نمی‌رسند. دیدیم که چه انحراف عجیبی پیدا میکنند در اول هم غرور و عجب می‌آورد و کم کم منحرف می‌شود. لذا ذکر و دعا و ورد همه اینها در مجرای اتصال به اهل بیت اثر دارد. یعنی بسم الله النور.. وقتی ثمر میدهد که یک سلمانی باشد که صدیقه طاهره سلام الله علیها را در مصباح وجودی درک کرده و پذیرفته باشد. و سلمان می‌گوید من به هر که تعلیم دادم او استفاده کرد. چون ممکن است او نرسیده باشد ولی معلم رسیده و درک کرده است.

آشنایی مصباح با نور ؛ آشنایی مصباح حقیقت وجودی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها است که از مشکاتش در اینجا سخن می‌گوییم با نور، اتصال امیرالمومنین و خود صدیقه طاهره است.

چون این مشکات میخواهد این نور از او جدا نشود و با او باشد اگر اینکه این نور صدمه ببیند…. به دفاع از امیرالمومنین علیه السلام می‌آید.

این مال حقیقت ذاتیه ی مشکاتیه ی حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیهاست که با حقیفت نوریه امیرالمومنین اتصال دارد. یعنی صدیقه طاهره سلام الله علیها نمی‌تواند از امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام دفاع نکند. وقتی امیرالمومنین خانه نشین می‌شود یعنی او الان خودش را کشیده کنار آن مصباح خاموش می‌شود. چراغ افروزی چه زمانی است؟ آیا در روز کسی را میبینید که چراغ روشن کند؟ چراغ افروزی همیشه در شب است لذا اسرار صدیقه طاهره سلام الله علیها از شب سر در می‌آورند. در وصیتشان ببینید آن چراغ است که حالا در شب روشن می‌شود ؛ علی جان شب مرا غسل بده (این مشکات چراغ است دارد در شب خودش را نشان می‌دهد ) شب مرا دفن کن. لیله القدر است. چند روز هم قبل از اینکه مدت معینی که به اسم اجل (که باز هم اجل همان مدت معین است) تعیین شده بود برای جدایی ظاهری صدیقه طاهره از امیرالمومنین، بی بی فرمودند اسماء بیا با تو کار دارم. اسماء خیلی خوشحال شد که بی بی می‌خواهند با او صحبت کنند یا امری دارند که برود انجام بدهد. فرمودند اسماء من از این شکل تابوت‌هایی که در مدینه هست خوشم نمی‌آید. اسماء عرض کرد بی بی جان این مربوط به رأى مبارک شما نیست که از این تابوت‌ها خوشتان بیاید یا نیاید به چه مناسبت می‌فرمایید. فرمودند چرا مربوط به من است در این مساله سهیم هستم فرمودند این تابوتهایی که در مدینه هست بدن را که رویش قرار میدهند حجم بدن دیده می‌شود. (اینقدر در غیب عالم است که هیچ چیز از آثار وجودیشان را نمی‌خواهد هیچ کس در عالم ببیند. غیب عالم است هیچ آثاری نباید بگذارد. ) لذا من دلم میخواهد تابوتی باشد، یک سریری باشد که وقتی این بدن را می‌برند دیده نشود. اسماء عرض کرد بی بی جان من وقتی حبشه بودم آنجا یک تابوتهایی دیدم که آنها اگر یک پارچه روی آن می‌انداختند دیگر بدن دیده نمیشد فرمود اسماء ممکن است بگویی این را برای من تهیه کنند.

 

اسماء رفت چند سبد خرما آورد و یک چهارچوبه‌ای با آنها درست کرد بعد سه تا دایره با چوبهای سبز خرما که به راحتی تاب می‌خورد در بالا وپایین و وسط آن چهارچوب بست و به هم متصل کرد و پارچه‌ای هم روی آن کشید. وقتی آماده شد بی بی شروع کردند به نگاه کردن و تبسم کردند[۲۲].

یک جوان هجده ساله که همه چیز دارد. یعنی علی دارد او چه در دنیا دیده که تابوتش کنار اتاق گذاشته شده نگاه میکند و تبسم می‌کند. او در این عالم چه دیده؟ از این مردم چه دیده؟ به همه ارتباط حیثیات در عالم وجود به حق علی قسم در دنیایی که تجلی علی نباشد جای زندگی نیست حتی برای زهرا.

جایی که اسم علی برده نشود دیگر زندگی در آن نیست. صدیقه طاهره این حقیقت را خوب درک کرده است. علی که در اجتماع خانه نشین بشود دیگر فاطمه در آن اجتماع بماند چه کار کند، فاطمه باید برگردد در آن فضای پهناوری که در عالم غیب است.

این سریر کنار اتاق بود، مولا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام وارد اتاق شدند، اتاق که یک حجره بود که یک تخت پوست بوده که آقا امام حسن و امام حسین دوتایی با هم شب روی آن می‌خوابیدند و روز هم برای شتر علوفه‌ای چیزی روی همین تخت پوست می‌ریختند. یک سپر و زره و شمشیر هم در آنجا آویزان بود بدون هیچ تجملی در این حجره. لذا حضرت مولا امیرالمومنین علیه السلام تا وارد شدند چشمشان به سریر افتاد. سوال کردند فاطمه جان این چیه اینجا؟

خیلی حجره محقر بوده، هیچ تجمل و زینت نداشته ولی یک حجره‌ای بوده که همه عالم هستی قبله شان این است.

خواجه شیراز خیلی قشنگ می‌گوید :

سر ما و در میخانه که طرف بامش

به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی[۲۳]

این خانه قبله کعبه است. قبله همه انبیاء ست، این عتبه اش یک جوری است که جبرئیل وقتی بر انبیاء نازل شده پیغام و وحی آورده از هیچ پیغمبری اجازه نخواسته است. فقط در یکجا دارد که وقتی درب خانه صدیقه طاهره سلام الله علیها میرسید اجازه میخواست و اول سلام می‌کرد السلام علیکم یا اهل بیت النبوه.

وقتی رسول الله منزل صدیقه طاهره بودند جبرئیل وحی می‌برد اجازه می‌گرفت.

بی بی به امیرالمومنین علیه السلام گفتند که آقا جان جنازه مرا در این سریر قرار بده. مولا فرمودند بی بی جان شما چه می‌گویید چه شده؟

شاید اینطور بوده به تعبیر من، مسلم عاطفه امیرالمومنین است که حضرت سرشان را مدتی روی این سریر گذاشتند. چون طبق روایاتی که رسیده در این باب وقتی که سر مبارک صدیقه طاهره را به دامن گذاشتند شروع کردند به گریه کردن. در بعضی از روایات دارد که صدیقه طاهره سلام الله علیها جان داده بودند و روح مفارقت کرده بود که امیرالمومنین رسیدند و وقتی رسیدند سر را به دامن گذاشتند و صدا زدند فاطمه جان، دختر رسول خدا، مادر حسن و حسین، جواب نیامد. تا فرمودند فاطمه جان من علی هستم روح برگشت. (همین اسم است که به هستی خوانده می‌شود همه جان میگرند) آنوقت چشمها را باز کردند و صدیقه طاهره سلام الله علیها خواهش کردند علی جان گریه کن و اشک بریز و اشکهایت را هم بر صورت من بریز و طبق بعضی از روایات دست را دراز کردند و اشک چشمان امیرالمومنین را گرفتند و فرمودند علی جان من از پدرم رسول خدا شنیدم که اشک مظلوم زبانه‌های آتش جهنم را خاموش میکند.

[۱]. ((شرح توحید ج ۲ ص ۲۴۷ ))

[۲]. (صیحفه سجادیه و دعای صباح )

[۳]. ((مصباح کفعمی ص ۱۶۱ بحار ج ۹۱ ص ۱۹۶ ))

[۴]. ((اعراف آیه ۱۸۰ ))

[۵]. ((حدیث خلقت نورانیت ))

[۶]. ((بحار ج ۱ ص ۱۸۰ ))

[۷]. )) طه آیه ۵ ))

[۸]. ﴿نور/۳۵﴾

[۹]. ﴿النباء/۴﴾

[۱۰]. ((سوره نبا ))

[۱۱]. ((مصباح الشریعه ص ۱۶ ))

[۱۲]. ((سوره حدید آیه ۱۲ ))

[۱۳]. (حدید/ ۱۲)

[۱۴]. ((رعد آیه ۷ ))

[۱۵]. ((القطره ج ۱ باب فضائل امیرالمونین علیه السلام ))

[۱۶]. ((قصص ۵۵))

[۱۷]. ((قصص آیه ۵۶ ))

[۱۸]. )) طه آیه ۱۲۴ ))

[۱۹]. ((عوالی اللئالی ج ۴ ص ۱۲۹ ))

[۲۰]. ((دو بیتی‌های بابا طاهر دو بیتی ۲۱۳ ))

 

[۲۱]. ((اعیان الشیعه ج ۱ ص ۶۳۶ ))

[۲۲]. . ((کشف الغمه ج ۲ ص ۶۷))

[۲۳]. ((غزلیات حافظ غزل ۴۸۸ ))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *