اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۱]
مطلبی که در ضمن این بحث باید دانسته شود، البته از باب مقدمه، و چون با باب این بحث را شروع کردیم مقدمه این بحث را هم ضمنی میگوییم که روشن باشد و آن مقدمه از ذهن خارج نشود. آن مقدمه ضمنی این است که در قرآن و لسان مبارک خاتم انبیاء رسول اکرم صلی الله علیه و اله و سلم و فرمایشات ائمه هدی علیهم الصلاه و السلام برای مومن علاماتی ذکر شده، اوصافی را فرمودند، نشانههایی را بیان کردند و برای اعمال عبادی هر کدام نشانه و خاصیتی را گفته اند، ما در خود یا دیگران آن نشانهها را نمییابیم. شروع کنیم از باب مثل ؛
قرآن امر میکند به صلاه، نماز بخوانید. یکجا قرآن خودش خاصیت نماز را میگوید:
… إِنَّ الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ[۲] است و قرآن است و فرمایش حق است، هیچ نوع قابل تردید نیست. کسی شک کند نعوذبالله به اصل مطلب شک کرده است. این نمازی که مأموربهاست و خاصیتش هم در قرآن ذکر شده است که ریشه بدیها و فساد و پلیدیها را میکند. اگر کسی بتواند دستش به نماز برسد و آن را اداء کند و اقامه کند در او ریشه پلیدیها و بدیها و فساد کنده میشود. آثار و خواصش هم در روایات و احادیث موجود است.
الصَّلاهُ قُربانُ کُلِّ تَقِیٍّ[۳]
الصَّلاه مِعرَاجُ المُؤمِن[۴]
قرآن میفرماید خاصیت نماز این است که اگر کسی آن را به جا بیاورد در او پلیدیها محو و کشته میشود. پس چرا ما هر چه نماز میخوانیم یک دروغی که مال قدم اول راه است را نمیتوانیم ترک کنیم؟ این چه نمازی است که ما سی سال است میخوانیم و هنوز اختیار دستمان به خودمان نیست و همه جا دراز میشود؟
هنوز اختیار فکر و زبان و گوش و الی آخر را نداریم؟ اول برگردیم به خودمان بعد هم به دیگران ببینیم آثار صلاه در خودمان و آنها مشهود است یا خیر.
زور میآوریم به قرائت آن و و الضالین را درست میکنیم. حالا خیال کرده اینکه الصَّلَاهَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ[۵] در او خاصیتش نقش نبسته است برای این است که قرائتش خراب است. تجوید و قرائت را میرود یاد بگیرد. می رود شکیات و سهویات نمازش را یاد بگیرد که نکند ایراد از اینجاست. می بیند نه هنوز درست نشد. همه نماز از قبیل طهارت و قرائت و مکان و لباس از لحاظ حکم شرعی حالا درست شود (رسول الله بگویند همه چیز درست است) اگر او پشت به قبله بایستد نمازش چگونه است؟ نکند این نمازی که ما همه اش را درست کردیم قبله را فراموش کردیم. نماز در باطن خودش یک قبله دارد. یعنی اگر نماز به این قرائت است که دیدیم درست نشد، اگر به این احکام ظاهری است که دیدیم درست نشد. پس نماز یک حقیقت دیگری دارد و قبله اش هم یک قبله خاص است. وقتی چهره مطالب برگردد و آن وقت فرمایش مولای اهل یقین امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام را کسی بفهمد که به سلمان و ابی ذر فرمودند یا سلمان و یا جندب : أنا صلاه المؤمنین، و صیامهم و زکاتهم و حجهم[۶] آن قبله اش هم فرق میکند. این نمازهایهای بی خاصیت، آن نمازی که نماز است که یک رکعتش را نخواندیم و نه دیدیم کسی بخواند آن نماز معراج و اتصال است. آنچه برای رسول الله در معراج بوده است منتها در بزرگی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم معراجش هم بزرگ است ولی این در کوچکی خودش باید همان را بیابد. چون رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم هم تکبیرهالاحرام را یک مرتبه میفرمایند یک مرتبه هم حمد میخوانند و رکوع و سجودشان هم همین است، چطور آن نماز رسول الله است اینهای دیگر نیست؟
نماز معراج مومن هم هست، همان است اما بزرگی اش بستگی دارد به نماز خوان. (این مقدمه را باید پر بگیریم و در ذهنمان بسپاریم که بشود بعدا حرف را بزنیم) یک چیزی اینجا لازم دارد که باز باید آن را بپرورانیم و این است.
نماز خوان درجه یک، موحدی که رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم به او بفرمایند که تو موحد و خداشناسی و توحیدت را پذیرفتیم و قبول است این موحد درجه یک که رسول الله تصدیق کنند اگر خدمت امیرالمومنین نشسته باشد وقت نماز رسیده باشد آیا این به خودش اجازه میدهد که از حضور حضرت بلند شود و برود نماز اول وقت بخواند؟ این اجازه را دارد؟ اگر بلند شود که موحد نیست، اگر نشسته است به کدام قبله روی آورده است؟ که حقیقت صلاه را یافته است. منتها باید خوب بداند که اهل عبادت چطوری عبادت میکنند. حالا اگر حضرت به او امر کردند بلندشو نمازت را بخوان و او بلند شد و مشغول نماز شد آیا از اول نماز تا آخر نماز میشود غافل باشد از آن حقیقتی که آنجا نشسته است؟ توجه اش آنجا به چه کسی است؟ در این عبادت متوجه کدام نقطه است؟ غیر از امیرالمومنین فرد به چیز دیگری فکر نمیکند. اگر غیر از این باشد که او نه موحد است و نه شیعهای که از آن حرف میزنیم. اگر این است که همه حواسش اینجاست و به این نقطه است این همان نمازی میشود که به اهلش فرمودند أنا الصلاه المومنین و صیامهم، و حجهم و زکاتهم.
ما با کدام عمل و اعتقادمان میخواهیم به آن جایی که تعیین شده است برسیم؟
بررسی کنیم ببینیم انحراف در عمل است در عقیده است در چیست. اقلا بررسی کنیم یک مقدار تکان بخوریم یک تزلزل بیاید بلکه راه پیدا بشود. بلکه آن چیزی که مقصد الأقصی همه اولیاء و انبیاء بوده، یک گردی از راهش هم به ما بدهند که به سر و صورتمان بنشیند. یک مرتبه میبینید حق متعال در قرآن این آیه را آورده است ؛ فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ[۷]. پس واى بر نمازگزاران. آنجایی در جهنم که از همه جا بدتر است مال نمازگزار است. میپرسیم چرا نمازگزار، باید برای کافر باشد؟ میفرمایند خیر برای نمازگزار است. این را بدانید یک طوری میشود که آن نمازگزاری که وَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ شاملش شده است او دلش میخواهد در قیامت آن عذابی که بر او واقع میشود، آن عذاب طوری دردناک است که میخواهد یک ساعت او را ببرند کنار کافران قرار بدهند که از آن عذاب نجات پیدا کند.
آیه قرآن است وَیْلٌ لِلْمُصَلِّین، ویل در جهنم آن چاهی است که جای قتله امیرالمومنین و قتله سید الشهداء و غاصبین حق آنها در آن ویل است و از آنجا دیگر بدتر نیست. و یک دسته هم نمازگزار آنجا هست.
الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ[۸] آنهایی که شک و سهو در نماز میکنند؟
امام علیه السلام این را نمیفرمایند بلکه میفرمایند آنهایی که نماز میخوانند ولی ما آل محمد را فراموش کردند و یادشان رفته است. آنها در بدترین درکات جهنم جای دارند. اینقدر عقاب آور است فراموشی از محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام؟ از این بدتر است. خود آن فراموشی بدتر از آن ویل جهنم است. از یاد بردن امیرالمومنین به یاد علی نبودن خیلی بدتر از ویل است. خدا به آب رحمت آن عقاب و عذاب را شسته ویل به او داده است. اینکه جزای ویل میدهد این رحمت خداست والا آنکه فراموش میکند آنقدر عذابش دردناک است که حد ندارد.
آدم اولیاء خدا یادش بروند این خیلی عذابش دردناک است. نداشتن محبت آنها و آن سری که شور و عشق آنها در او نیست و آن دلی که سوز محبت آنها در آن نیست این خیلی دردناکتر از ویل است. هیچ جور جبران نمیشود. زمان سابق لهجه ایرانیها خیلی عربی بوده مخصوصا در شهرهای بزرگ منجمله اصفهان. گفتهاند یک روز مطربی داشت به دف خودش میزد و این شعر عربی را برای معشوقه اش میخواند :
اُدنُ منّی اُدنُ منّی، کلّ ذنبٍ لک مغفورٌ سوی الاعراضِ عنی ((از نصایح عارف کبیر مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی )) همه گناهانت را میبخشم غیر از اعراض، اگر از من روی برگردانی و به من پشت کنی این را نمیبخشم بزرگی این را شنید و صیحهای زد و غش کرد بعد که او را بهوش آوردند کارش درست شده بود. آن بزرگ تکان خورد. نداشتن محبت آنها همه بلاها را به همراه دارد. یعنی چاه ویل جهنم در آن گم است. سینهای که پر از محبت او نباشد آن سینه خودش، خود آن وجود آتشگیره جهنم است.
آنچه در سینه ی مجروح منش دل خوانی
خون عشق است که با خون جگر معجون کرد[۹]
حالا خاصیت عبادت را فهمیدیم، اوصاف مومن را هم یاد گرفتیم جدیت میکنیم که ظواهر کار را درست کنیم. گفتند یکی از علائم مومن اینست که انگشترش در دست راستش باشد. ولی با همین دستی که انگشتر عقیق دارد به صورت یک دوست علی هم میزند. حالا مدام این ظاهر را درست کند دو تا انگشتر دست کند.
هر چه میخواهید این والضالین را بکشید ببینیم چه میکنی. اینقدر این قاعده تجوید را درست کن که فک صورتت در برود. ما اصلا یکجای دیگر راه را گم کردیم پشت به قبله ایستادیم نماز میخوانیم با همه احکام و شرایطش. پشت به قبله ایم.
لذا او را بی ادب یافتند او را چون وقتی که به کعبه رسید پاهایش را به طرف کعبه دراز کرد و خوابید. خبر دادند این بی ادبی که اینقدر سروصدا راه انداخته رو به کعبه پاهایش را دراز کرده است اینجاست. آمدند به او گفتند این چه بی ادبی است برای چه خوابیدی. گفت پس پاهای من را یک جایی دراز کنید که او نباشد. یک جایی را خالی از او بیابید. من خالی تر از همه جا این کعبه را دیدم چون دیدم دورش یک کسانی فارغ از یاد او دارند میچرخند گفتم باز اینطرف دراز کنم بهتر است جاهای دیگر را پرتر از آنجا دیدم.
وقتی حجاج خواست سر سعید بن جُبَیر را به علت عشق به امیرالمومنین علیه السلام (که خوش به حال سعید که این موهبت نصیبش شد، اصلا خدا باید بگوید خوش بحالش) ببرد. گفت کدام طرف تو را بنشانیم؟ سعید گفت: أَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ وَجْهُ اللَّهِ (بقره/۱۱۵) هر طرف میخواهی بنشانم رویم به طرف اوست. سعید بن جبیر این عاشق تمام سوخته امیرالمومنین گفت به هر طرف روی کنم او را میبینم وجه الله را مشاهده میکنم[۱۰]. یک مقداری بیاییم دنبال آن اصل گم شده بگردیم. این را هم بدانید تا ما هستیم و تشخیص ما و تا ما هستیم و عقل ما و تا ما هستیم و فکر ما و ما و عبادت و عمل ما همین جور است و اگر هم بخواهیم اصلاحش کنیم همینطور اصلاح میکنیم. از او بخواهید که او رویش را نشان بدهد او چهره اش را بنمایاند، او دستمان را بگیرد. تا ما بخواهیم درست کنیم همین است که هست.
قدمها مومی و این راه تفته
خدا میداند و آنکس که رفته[۱۱]
آدم تا با پای خود با عقل خود با فکر خود با سرمایه خودش بخواهد برود همین خرابکاریها ادامه دارد. تا ما به سراغش میرویم همین است. اگر او به سراغمان بیاید دیگر حرفی در تمام بودن کار نیست و اشکالی در هیچ چیز نیست.
این عبادات به هر صورتی، احکامش سر جای خودش درست، مسائلش درست، همه اش درست و هیچ حرفی نیست ولی نکند در همین حکم آدم یک چیزی که اصل اصول است فراموش کرده باشد، و اتجاه (متوجه بودن، روی آوردن به او، به سوی او ایستادن) را یادش رفته باشد. که در اینصورت همه آنها بی خاصیت است.
أَقِمِ الصَّلاهَ إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ[۱۲] حالا ببینید هر چه شما میخواهید این آیه را معنا کنید و کلمه فحشاء و منکر را شما بررسی کنید ببینید این اثر در ذات و جان و روح ما مانده است یا نمانده است.
لذا با همین سبک در تشخیص معنا و تشخیص حقیقت آیات قرآن و تشخیص معنا و حقیقت فرمایش اهل بیت علیهم الصلاه و السلام الله نور السماوات و الارض باید خودش را به ما نشان بدهد. اگر اتجاه به این کلمه نورانیه برایمان نیاید الله نور السماوات و الارض، آن معنایی که گفته شد حقیقت اسمی این لفظ جلاله تجلی نکند، سرگردان و سرگردانیم. یک روزنه از این برق برای احدی در عالم نمایان نخواهد شد. این نور خدایی همه هستی را گرفته است کجایش را دیدیم؟
ما که قبول داریم الله نور السماوات و الارض خداست، پس کجاست؟ این نور چه جای وجودت زده است؟ یکمرتبه هم زده باشد قبول است. یک جرقه به قدر سرسوزن بزند قبول است. شما که خدا را قبول دارید، کجایش یافتید؟ حق متعال میفرماید در آسمانها و زمین این نور هست من و شما کجا دیدیم؟ کی دیدیم؟ کی این برق زد؟ کی با این نور آشنایی پیدا کردیم؟ انحراف در لغت برایمان پیش آمده است. انحراف در تشخیص برایمان پیش آمده است. ما نفهمیدیم الله نور السماوات و الارض چیست. دنبال خدا میگردیم. مگر خدا یافته میشود؟مگر خدا پول است که توی جیبیتان بود و گم شده است دارید دنبالش میگردید؟ مگر خدا اتومبیل است که چند ماه است گمش کردید و دنبالش میگردید؟ خیال میکنید خدا هم مثل اینهاست؟ این یک حقیقت دیگر است که ظهور نمیکند مگر در ولی مطلق.
حق ظهور نمیکند مگر در اولیایی که از چهارده تا هستند نه بیشترند و نه کمتر.
میترسید از توحید صدمه بخورید پس نمییابید. تا حالا هم ترسیدید هیچ جا نورش وجودتان را نگرفته است. این نصیب رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم است، کهالله نور السماوات و الارض وقتی که نازل میشود. میفرمایند:
یا علی انت نور السماوات و الارض[۱۳]
الله تجلی اش در ولی مطلق است. اللهبه ذات در ظهور نمیآید بلکه به ظهور میآید به اسم. اسم، امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است و بقیه معصومین علیهم السلام. یاسلمان و یا جندب :أنا نور السماوات و الارض. به این دو نفر که گوششان گوش شنیدن سرّ، است میفرمایندسلمان و جندب ؛من نور سماوات و ارضین هستم.
الله در آن میان کجا بود
گر بود علی به پرده اندر؟
گفت از پی حل این معما
کافی نبود هزار دفتر[۱۴]
نصیب این نیست که همه بروند این راه را بیابند. همه نمیگیرند چون ذاتشان از اینجا نیست. این خلقت آشنایی ندارد با آن حقیقت اولیهای که باید از آن برگشت کند در این عالم. سنخ او نیست هر چه بگویید در انکار مینشیند و انکارش بیشتر میشود. باز یک مقدمه دیگر است برای یک بحث دیگر که الان به آن اشاره میکنیم ؛لذا حرف حقیقت را و آن چیزی که کمیل از امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام سوال کرد«مَا الْحَقِیقَهُ»؟[۱۵]
این را جز به اهلش نمیشود گفت، نمی شود یک کسی را ساخت و اینقدر فکرش را بالا برد که حقیقت بین شود این نمیشود، انکارش بیشتر میشود. یک کسی باید رسیده باشد ؛
در نیابد حال پخته هیچ خام
پس سخن کوتاه باید و السلام[۱۶]
کلم الناس علی قدر عقولهم /نحن معاشر الأنبیاء أمرنا أن نکلم الناس على قدر عقولهم[۱۷] با نرسیده حرف رسیده را نمیزنیم. این حرفهایی که شما میبینید در سخن آمده حتی از ائمه علیهم الصلاه و السلام و حتی از رسول الله و حتی قرآن برای سرگرمی مردم است. حرف بالاتر از این است. آنطرف؛
وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ[۱۸] امیرالمومنین علیه السلام قبل از نزول قرآن چه نقشی در عالم خلقت داشتند با آن لفظ صحبت کنیم. سلمان وقتی که آمده در مکه (رسول الله که امیرالمومنین را به او معرفی نکردند، خود سلمان هنوز دنبال رسول الله میگردد و سرگردان است که این معشوق و محبوب و گمشده اش را پیدا کند)هنوز رسول الله را نیافته است چه برسد معرفی کنند که سلمان جان این را بدان ولی مطلق و وصی من و آنکه سرّ ما خلق پیش اوست علی بن ابیطالب است. هیچ از این خبرها نبود. سلمان وارد مکه شده و غریب اول برخورد به امیرالمومنین و توی چهره خواند و همانجا خودش را بست. این جوان به صورت سلمان خندهای کرد و سلمان هم خنده را برگرداند. حالا آمده مکه دنبال رسول الله، ولی رسول الله را یادش رفت. از آنوقت باز دنبال آن جوانی که یکمرتبه یک تبسم به صورتش کرده است رفت. همه را فراموش کرد. به کسی هم نمیتوانست بگوید چون گفته بودند آنجا اگر اسم رسول الله را ببری تکه تکه ات میکنند. منتظر بود باز یک برخورد دیگر و آن خنده و دفعه سوم دستش را زد به دامنش گفت جوان از جان من چه میخواهی من برای چیز دیگری آمدم. فرمودند : میدانم برای چه آمدی آن کسی که دنبالش میگردی بیا برویم تا نشانت بدهم.
رسول الله فرمودند اینکه سلمان اگر از درب خانه علی نمیآمدی ایمانت درجه عاشره نداشت. اینکه منا اهل البیت شدی از این است که از آن مجرا آمدی.
مقداد هم همینطور است. برخوردش اینگونه بود. ابی ذر هم همینطور. اینها قبل از آشنایی با رسول الله مبتلا به عشق امیرالمومنین شدند. خود رسول الله هم مبتلای به ایشان است. ولی امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام در قضیه خلیعی فرمودند آخر چه کنیم این از مجرای دوستی حسین ما آمده سراغ ما. او ناصبی بوده و ناصبی راه به هیچ جا ندارد. اما او را برگرداندند چون از راه گرد و غباری که از زیر پای اسبها و شترهای زوار امام حسین بلند شده و به صورتش نشسته پذیرفتنش. و نمیتوانند او را نپذیرند. هرجا که لنگ میشود امام حسین برای کمک میآیند. مگر میشود رحمت وجودی رسول الله کشش نداشته باشد؟ میشود به ظهور نیاید وگرنه کشش دارد. رحمت رسول الله نسبت به شخصی ممکن است به ظهور نیاید. امام حسین که سر برسند آن را بدون شرط به ظهور میرسانند. شرط هم ندارد. همه چیزها شرط و شروط دارد غیر از حضرت سید الشهداء که هیچ شرطی ندارند. بلکه شرطش آلودگی بیشتر است. لذا فرمودند هر وقت به زیارت ما اهل بیت میآیید غسل کنید و جامعه تمیز بپوشید اما زیارت امام حسین اینطور نیست همان آلودگی هر چه گرد آلوده تر، غسل نکرده سر و صورت نشسته، کثیف تر و سیاهتر و کدرتر، شرطش در آنجا اینگونه است. هیچ کس هم جز خود رسول الله و بقیه اهل بیت نمیداند در قضیه حضرت سیدالشهداء چیست. خیلی جاها شده که رسول الله دست رد به سینه کسی میزدند و نمیپذیرفتند. می آمدند اتصال با حضرت سیدالشهداء که در سنین کودکی بود پیدا میکردند و رسول الله گریه شان میگرفت میفرمودند چه کنم با حسینم آشنایی پیدا کرد و چه کنم که حسینم را جلو آورده، چه کنم که حسینم در این کار دخالت کرده است.
????امیدوارم که با عنایت و محبت و لطف و کرم و بزرگواری و بنده نوازی و بدون هیچ نوع چشم داشت مرحمت کردن که کار این خاندان است به ما دور افتادگان نرسیده به مقصد نظر مرحمت بفرمایند. الهی آمین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
[۱]. ﴿نور/۳۵﴾
[۲]. ((عنکبوت آیه ۴۵ ))
[۳]. ((نهج البلاغه حکمت ۱۳۶ ))
[۴]. ((اعتقادات مجلسی ص ۲۹ ))
[۵]. ((کافی ج ۲ ص ۵۹۶ ))
[۶]. ((بحار ج ۲۶ ص ۲ ))
[۷]. ﴿ماعون/۴﴾
[۸]. ﴿ماعون/۵﴾
[۹]. ((شعر از حامد شایق عین الدین ))
[۱۰]. ((مثالهای زیبای قرآن ج ۱ ص ۶۳ ))
[۱۱]. ((غزلیات حافظ شماره ۱۸۶ ))
[۱۲]. ((عنکبوت آیه ۴۵ ))
[۱۳]. ((بحار ج ۲۳ ص ۳۰۷ ))
[۱۴]. ((شاعر محمد حسین صغیر اصفهانی ))
[۱۵]. ((روضات الجنات ج ۶ ص ۶۲ ))
[۱۶]. ((مثنوی معنوی دفتر اول بخش اول سر آغاز ))
[۱۷]. ((کافی ج ۱ ص ۲۳ ))
[۱۸]. ((زخرف آیه ۴ ))