یکی از آثار نور که مختصرا عرض شد رفع ظلام است. تاریکی و ظلمت را میزداید. نور تاریکی را برطرف میکند. همینطور که در ظاهر محسوس است نسبت به این مساله که تاریکی شب چون صبح بدمد و خورشید سر بزند این فروغ و نور، تاریکی را از میان برمیدارد هر گاه آن نور الله که تمرکز در ولی مطلق دارد و تشخص در آن حقیقت این نور بزند به دلی تاریک آن دل را روشن میکند اگر این نور به درون ظلمانی بزند آن درون را منور میکند. اگر این نور به روحی تیره و آلوده شده از کبر و حسد و عجب و نفاق و همه صفات رذیله، یک لمحهای بزند و یک لمحهای بتابد او را تابناک و منور و روشنش میکند.
این آثار آن نور است. الله نور السماوات و الارض.
یک اثر دیگر این است که سایه آفرینی میکند یعنی تا نور نیامده هیچ جسمی سایه مشخصی ندارد، نور که میآید به اشیاء سایه میاندازد. الله نور السماوات و الارض آن نور تابیده است او ظل اللهی به اشیاء دارد یعنی هستی را به ظل اللهی کشانده است. آن نور است که ذی ظل را به وجود ظل آورده است. اشیاء، هستی، همه ظل رب هستند. ظل الله هستند.
أَلَمْ تَرَ إِلَىٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلًا[۱]
تو نگاه کن ببین چطور رب تو سایه را کشانده از ذی ظل به هستی داده است. این آیه در قرآن هم حقیقت مبداء را بیان میکند و هم حقیقت معاد را. یعنی با این آیه هم کسی بخواهد خلقت اشیاء را در رقم اول و خالق اشیاء را در نظر اولیه میتواند بشناسد و هم معاد را میتواند بفهمد چون این ظل و سایه ی از ذی ظل که هستی ماسوی الله همه ظل اوست و ظل رب است این ظل از خودش وجودی ندارد. وجود سایه از ذی ظل است. اگر اینکه ذی ظل نباشد آن سایه هم نیست. و اگر نور به ذی ظل نزند باز هم سایه نیست. سابق قبل از اینکه ساعت اینقدر زیاد باشد در مساجد و جاهای عمومی معمولا یک شاخص میساختند یعنی یک شیئی را عمودی قرار میدادند و وقتی خورشید میزد طرف مقابلش یعنی مخالف نور خورشید سایه به وجود میآمد و این سایه حرکت میکرد یعنی این سایه دور داشت که ساعت را با آن میسنجیدند. سایه دور ندارد و نمیچرخد این نور است که میچرخد و سایه حرکتش را تأمین میکند. و الا سایه که حرکت نمیکند اصلا سایه وجود ندارد. دو چیز است که به سایه وجود میدهد یکی نور است و یکی آن شئ عمودی است که اگر هرکدام از اینها نباشد سایه نیست. نور اگر بزند به جایی که جسمی نباشد هیچ سایهای هستی نمیگیرد. در سطح صاف که شیئی به حالت عمود نایستاده، نور را اگر رها کنید و خورشید بزند در بیابان صاف هیچ سایهای نیست. لذا
سبحنا فسبحت الملائکه و قدسنا فقدست الملائکه و لولانا ما سبحت الملائکه…
ما هستی تقدیس گرفتیم ملائکه هستی ظلی در گرفت او هم تقدیس کرد ما هستی تسبیح گرفتیم ملائکه هم هستی ظلی در تسبیح گرفت. میخواهد هستی خلقت پیدا کند باید اول خلقت ظاهری این حقایق بشود و این نور به ظهور ثانوی بیاید، به تجلی ثانوی بیاید یعنی از حالت نوری اش کاسته شود، یعنی یک مقداری جسمیت پیدا بکند، (جسمیت متناسب با خودش نه جسمیت سنخ عالم ماده) یعنی یک وجود پیدا میکند از آن لطافت اولی اش کاسته میشود و ذی ظل میشود، شاخص میشود بعد هستی رقم پیدا میکند به این معنا که نور بدون آن حائل و بدون آن شاخص محال است که سایه آفرینی کند باید یک تنزل حداقل ثانوی، اگر نگوییم اینکه در مرتبه سوم و چهارم و دهم… باید از لطافتش کاسته شود. لذا میفرمایند:
شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا… نه من فاضل نورنا، نه من فاضل روحنا. فرمودند من فاضل طینتنا، طینت عالم گل و ماده و عنصر طبیعی است. شیعیانی که آنها پای بر فرقدان گذاشتند و کارگشای عالم خلقتند و نورشان میزند به شجره اخضر و موسی را بیهوش میکند و انی انا الله از آن درخت بلند میشود و صدایش سلمان است یا یکی دیگر از شیعیان. این شیعه خلقتتش از عالم متنزل وجود ما که عالم طینت و آب و گل، و عنصر تن است نه عنصر جان. آن هم زیادی عنصر تن نه از خودش است.
ان روح القدس فی جنان الصاقوره ذاق حدائقنا من الباکوره[۲]
این نغمه سرای عالم وحی جبرئیل که میبینید با پیغمبرها رمز در میان میگذارد و واسطه وحی بین پیامبران و خداست، این در بهشت خیالش یک عدد غوره (میوه نارسیده)از درخت انگور ما، میوه نارسیده ولایت ما را چشیده است این نغمه سرای وحی. این را نسبت میدهند به صدیقه طاهره سلام الله علیها. بلاخره کلام یک کلامی است که اگر هم از وجود مقدس بی بی صلوات الله و سلامه علیها گفته نشده باشد، از اهل بیت در سرّ و رمز گفته شده است. خیلی باید عنایت داشته باشند به یک کسی این حرف را اینگونه بزنند.
ان روح القدس فی جنان الصاقوره ذاق اکل من حدائقنا الباکوره
لذا وجود عنصری آنها هستی گرفته است و از زائده هستی وجود عنصری آنها شیعه خالص خلق شده است آن هم روحش نه جسمش. در اعتلای تام روح مجرد مومن که فرضمان در این الگو و نمونه حضرت سلمان رضوان الله علیه است. سلمان وقتی روح به اعتلای تام میرسد یعنی دیگر در آن بلندی و اوج قرار میگیرد و عالم ماده و جسم و تن آن حقایق به تنزل تام میآید و مرتب پایین میآید، آن وقت مرز و حدشان در فاصله نه در اتصال به هم میرسد (باز هم یک فاصله هست). پس نور به خودی خود اگر شئ حائل و شاخصی در میان نباشد ظل آفرینی و سایه آفرینی نمیکند. هیچ شیئی به حقیقت ولایت نورانی آنها راه ندارد. هیچ شیئی حتی… . لذا امیرالمومنین فرمودند :
ظاهری ولایتی و باطنی غیبٌ لا یدرک» اینی که خلق اولین و آخرین را در خودش گم کرده است[۳]؛
ما هی الأمانه التی عرضها الله سبحانه وتعالی علی السماوات والأرض فأبین أن یحملنها وأشفقن منها وحملها الإنسان إنه کان ظلوما جهولا. اینی که همه هستی تحمل کشش آن را ندارند این ظاهر ولایت من است که هیچ کس نمیتواند آن را بکشد و تحملش را ندارد، و باطن من یک غیبی است که تاحالا درک نشده است.
باز از نور سخن بگوییم ؛چون نور اگر اینکه یک تنزل ثانوی به وجود نیاید به عنوان حائل و شاخص، هستی دهنده به سایه نیست. اینها را حق متعال به خلقت ظاهری آورده در عالم ماده آورده که بشود یک مقداری مومنین خلص که سه تا بودند زمان بعد از رسول الله صلی الله و علیه و اله و سلم و زمان رسول الله، چهارتا بودند، هفت تا بودند (که بیشتر دیگه نبود)اینها بتوانند از این عنصر متنزل در عالم یک استفادهای بکنند به آن طرف بروند لذا سنخ عالم جسمشان نگاه کنید چطور است که نوشتهاند آن حقیقت نورانی در عالم تن سایه نداشته، رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم هیچ سایه نداشته این به خاطر لطافت روح و عالم جانش نیست این به خاطر لطافت عالم تن ایشان است که سایه ندارند. بقیه اهل بیت هم سایه نداشتند منتها راه نمیدهند که دیگری توجه پیدا کند که سایه دارند یا ندارند. نبوت چون برای درک عموم است به منافق هم راه میدهند، این خاصیت نبوت است، به بد طینت و بد سرشت و به منکرین و حتی به کافر و مشرک راه میدهد برای تماشایش، اما ولایت راه نمیدهد مگر به حق. ولایت هیج راه به احدی نمیدهد لذا آنچه را رسول الله ساخت امیرالمومنین خراب کرده است همه مسلمانانی که رسول الله درست کردند امیرالمومنین روی همه آنها بدون استثنا شمشیر کشیده است. امیرالمومنین که با کفار نجنگیدند با قاسطین و مارقین و دستههای دیگر جنگیدند. ولایت تصفیه کننده است و حق از باطل جدا میکند. راست را از دروغ جدا میکند. آنهایی که به دروغ به رسول الله گفتند امنا آنها را تجربه و امتحان میکند. و لولا انت یا علی لم یعرف المؤمنون بعدی[۴] علی جان اگر تو نبودی مومنان بعد از من شناخته نمیشدند. علی میزانِ الأعمال محک ایمان و میزان اعمال همه شان آن وجود مقدس است.
آن ملعونه که رسول الله در خانه اش بودند او نقل میکند (خودش و پدرش هر دو خبیثند) که گفت رسول الله وقتی میخواستند از خانه خارج شوند و من میل نداشتم که رسول الله خارج شوند من مغنه و چارقد خودم را باز میکردم و میاندختم دور کمر رسول الله وقتی میکشیدم آن چارقد از میان بدن رسول الله خارج میشد.
نگارا جسمت از جان آفریدند
ز کفر زلفت ایمان آفریدند
این نور وقتى میخواهد بزند و ظل آفرینی کند و هستی را وجود بدهد باید اول الگوی خدمت را از خودش در تنزل ثانوی بسازد یعنی شاخص و حائل خودش است منتها در تشخص عالم ماده نسبت به خودش نه عالم ماده نسبت به عالم امکان. یعنی باید یک وجود بگیرد تا هستی را بوجود بیاورد. دربعضی از جاها ممکن است این به چشم بعضیها خورده باشد یا به گوش بعضیها رسیده که از این ذوات مقدس تعبیر میکنند به ظل الله الممدود [۵]، این ظل الله ممدود حقیقت وجودی خودشان نیست این هستی است، چون وجودش به وجود این حقیقت است وجودش را به حساب او گذاشتند برای همین هم إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینا[۶] در آن آیات حق متعال به رسول الله میفرماید گناهان گذشته و آینده ات را میآمرزیم. رسول الله که گناهی ندارند، اینجا نگاه به موجودات است که هستی شان از این موجود شروع شده است لذا به پای این میگذارند، اگر اینکه شاخص برداشته شود سایه مضمحل میشود لذا با این شاخص دارند صحبت میکنند. به این شئ حائل که عمود بر سطح ارض است دارند صحبت میکنند. گناهان گذشته و آینده ات را میآمرزیم حرف سایه است. تو را برمیداریم یعنی سایه را نابود میکنیم، به تو نور میزنیم یعنی به هستی وجود میدهیم. انسان باید در اعتقادات اولیه بداند اگر یک جایی این صاحب حقیقت خطاب میشود به ظل الله ممدود منظور خودش نیست منظور هستی است. چون باید اول دانسته بشود که خداوند تبارک و تعالی صورت ندارد و جسمیت در او معنا ندارد که کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبَّک ذوالجلالِ والاکرامِ[۷] این را بفهد. باید اول این مساله حل بشود باید آدم بداند که خداوند تبارک و تعالی جسم نیست که دست داشته باشدیدالله فوق ایدیهم را بفهمد. باید مساله در ولایت همینطور حل شده باشد، همینطور که مساله در توحید حل شده است. یعنی باید در ولایت حل بشود که محال است ولی مطلق او خودشظل الله باشد. هستی ظل الله است. اگر به او خطاب ظل اللهی میشود برای این است که موجودات فانیاند و چیزی نیستند که آنها را خدا مورد خطاب قرار دهد. خدا اصلا آنها را به حساب وجود نمیآورد که با آنها حرف بزند، مخاطب در همه حقایق از رسول الله تا حضرت بقیه الله صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین همه اینها مورد خطاب حق هستند و با آنها سخن گفته میشود، لذا ببینید درتکالیف همه جا زن و مرد با هم شریک هستند ولی خطاب به مردهاست. چون عهده دار این حقیقت همیشه در باطن مرد است و شما خیلی کم آن هم به کنایه تکلیف را (آن هم تکلیف نیست اشاره به اوصاف است) که طیبات و خبیثات قرآن فرموده است. و الا در تمام جاها خطاب به مومنین (مردها) است. مگر زنها مکلف نیستند به این تکالیف که خداوند تبارک و تعالی همیشه با مردها صحبت میکند؟
چون… الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَی النِّساءِ… قوامون علی نساء یعنی قیم بر همه زنها هستند. رسول الله قوام بر هستی هستند لذا خدا با او صحبت میکند و به او میفرماید گناهان گذشته و آینده ات را میبخشم. والا او که گناه ندارد. پس اگر یک جایی امری شده بود به مومنین (مردها)، زنها مکلف نیستند؟ اگر یک جایی وعدهای به مردها داده شده بود دیگر آن وعده به زنها داده نشده است؟
چرا داده شده است و چون فرد اکمل در نظر است آنجا به این حقیقت سخن گفته شده است. نور سایه آفرینی نمیکند اگر اینکه شاخص و حائلی در میان نباشد. این شاخص واسطه خلقت است. نه حقیقت نوری او چون حقیقت نوری باز همان خودش است که میزند و این را هستی میدهد. اگر این حقیقت نبود هستی وجود نداشت، اگر این حائل و شاخص نبود عالم خلقت نمیپذیرفت و مخلوقات همه هستی شان از این شاخص است. چگونه؟ در موقعی که نور میزند این الله نور السماوات و الارض و عالم را روشن میکند این مخلوقی که به نام شاخص در کون تجلی کرده و تنزل ثانوی گرفته او سایه آفرینی میکند. این مبداء هستی است و هر وقت هم که این نور رخ پنهان کند سایه از بین میرود ؛ و ایاب الخلق الینا… [۸]، انالله و انا الیه راجعون هستی به ما برمیگردد مثل برگشتن سایه است به ذی ظل. به پرده نگاه میکند و به شیر هستی میدهد و زنده اش میکند و تحرکش میدهد و به آن خوراک میدهد و درندگی میدهد دو مرتبه او را بر میگرداند به حالت اول. این نور زد و از شاخص وجود خودش آن شیر هستی گرفت. این قاعده است. برگشت همه هستی به سوی ماست ایاب الخلق الینا اشیاء به ما برمیگردند به نوع برگشتن سایه به شاخص و حائل است. این برگشتن نه اینکه این حیثیت دارد، نه اینکه این وجود دارد، نه اینکه این میتواند در عالم هستی عرض اندام کند نه چنین نیست بلکه ابتدا سایهای بود از ذی ظل و از آن نور خودش را پنهان کرده و سایه برمیگردد به جای اولش. سایه دیگر تشخص ندارد لذا در زیارت حضرت موسی بن جعفر علیه الصلاه و السلام این عبارت دوجا آمده که ؛ السلام علیک یا مخزن الانوار یعنی هستی ده عالم وجود. السلام علیک یا نور الله فی ظلمات الارض. هر جا که این نور میخواهد حقیقتی را در دلی بیافریند باید اول یک شاخصی در میان دل و روح بخورد از هستی آنها تا این نور سایه اش را بزند به آن دل. اگر آنها نیایند نور الله به دل نمیآید. اگر آنها رخنه نکنند در وجود هیچ کسی حتی وجو انبیاء، آنجا نور خدا نمیزند. اگر هم آن نور بزند سایهای ندارد چون در توحید ما قائل به اشاعه کلی هستیم. نور میزند ولی اگر شاخص نبود سایهای نیست، هستی نمیگیرد. هر چه به صبح نزدیکتر است سایه بلندتر است یعنی چه؟ هر چه به صبح نزدیکتر باشد سایه بلندتر است یعنی سایه شاخص دنباله دارتر است و هر چه به ظهر نزدیکتر میشود سایه، خودش را بر میگرداند. باز از ظهر همینطور مثل قبل که تدریجی امتداد پیدا کرده بود باز هم امتداد پیدا میکند تا آخر. این حالت درون آدم است، ببینید یک برق از ولایت و محبت آنها میزند اولش خیلی انسان را پر التهاب و جوشش میکند، چه شور و وجدی میدهد. این حال در وجود مومنین میماند و مدام کم و کاسته میشود بعد دو مرتبه انسان به فراق و هجران میآید و دو مرتبه شروع میکند به زیاد شدن تا اینکه عصر و غروب برسد که آن غروب موقع مردن است، می خواهد برگردد انا لله از اول سایه را دادند به انا الیه راجعون دارد برمیگردد. لذا مومنین که به ولایت امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام متنعم هستند به این نعمت اینها در دم مرگ همان برقی که در اولین مرحله روشنشان کرده همان در انتهای قدرتشان میآید سراغشان و برمیگردند. اول صبح خیلی وقت خوبی هست لذا دستور داریم به تسبیح. در آیات قرآن هم هست که صبح تسبیح کنید و قبل از غروب، این وقت موقع تسبیح است چون آنجا ظل اللهی به تمام میرسد. و این مسلم است کسانی که خدا به آنها توفیق داده است که اگر این توفیق شامل حال کسی بشود اینهایی که در طلوع آفتاب نمیخوابند و به تسبیح حق مشغولند و غروب هم تسبیح میکنند در اینها برق محبت و ولایت اهل بیت علیهم الصلاه و السلام خیلی قوی است. حتی در آیه قرآن هم اشاره شده که علامت مومن این است که در اول صبح و قبل از غروب او تسبیح میگوید. عصر را هم برای همین عصر گفتند که آخرین وقت از روز است که انسان چکیده روزش و خلاصه عمرش ا در آنجا مییابد و به آن میرسد. عصر به معنای فشردن و فشرده شده به معنای مصوغ؟مصدر به معنای اسم مفعول یعنی آن فشرده شده ی زندگی اش در این روز. دیدید مزدهای کارگر را عصر میدهند آنوقت آدم بساط کارش را جمع میکند که برود خانه. عصر چکیده روزش است. آنوقت سبحان الله میگوید. برگشت به ابتدای سایه آفرینی در اول صبح است. أَلَمْ تَرَ إِلىٰ رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ… [۹] لذا از بعثت حضرت ختمی مرتبت و ظهور نور رسالت حضرت به عصر نبوی و عصر محمدی تعبیر میشود چون چکیده همه روزگار از اول خلقت در موقع بعثت رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم نتیجه گیری شده است. حالا مبعوث شدند به رسالت. و هر کسی حتی پیغمبر (دیگر از رسول الله در عالم کسی را ما پرقدرت تر نداریم )این موجود که در همه هستی اش غیب است و رمز و سر است او هم بلاخره باید حرف دلش را ولو در لابه لای الفاظ و عبارات رمز واره بزند. نمی شود کسی مبتلا بشود به این درد و دم بربندد ولو پنهانش میکنند لابه لای کلمات رسول الله اینقدر دچار محبت امیرالمومنین شد و در محبت او سوخت. که آخرش جبرئیل وحی که حامل پیغام از ناحیه رب العزه ست آمد و گفتاقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَبا آن که دارد با جانت ملاعبه میکند و روحت را در محبت تصرف کرده، با نام او شروع کن هر چه میخواهی بگویی بگو. لذا رسول الله با نام امیرالمومنین شروع کرده است و هر جور باشد نمیشود کسی ساکت بماند اصلا محال است فقط در عالم ما یک نفر را داریم (حالا این کیست؟)، یکنفر در عالم هست که این حقیقت با او بوده و مکتوم و کسی از آن سر در نیاورده و هیچ کس را به خودش راه نداده و او حضرت ابی طالب پدر بزرگوار امیرالمومنین است. به قدری در کتمان بود که تاریخهای سیاه شده نوشتند این بزرگوار…. (العیاذ بالله کافر بود)چنان به عشق رسوالله و به عشق امیرالمومنین دچار بود و دم برنیاورد که احدی را نگذاشت از سر درونش آگاهی پیدا کند. بعد امیرالمومنین پرده را بالا زدند فرمودند اینکه پسرش بهشت و جهنم را تقسیم میکند، آن پدر کافر میشود؟
رسول الله راجع به سه نفر فرمودند تا داشتم همه چیز… یکی راجع به حضرت حمزه سید الشهداء، یکی حضرت ابی طالب و یکی هم حضرت جعفرگفتند اما یک جوری در مورد حضرت ابی طالب صحبت کردند که فقط این موجود فقط توانسته مکتوم نگه دارند لذا اگر کسی میخواهد خیلی زود به حاجاتش برسد، سریعتر از همه اهل بیت علیهم الصلاه و السلام توسل به حضرت ابیطالب است. خیلی بزرگوار است راهش هم راه باطن و سر است. این قرآن تمامش در فضیلت مولا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است. به زبان دل رسول الله از اول تا آخر. و این را بدانید اگر قرآن اول تا آخرش در هر آیه و هر جمله و هر سوره اش هر کلمه و هر حرفش اگر امیرالمومنین در نیاید قرآن نیست یقین بدانید. از بهشت آن گرفته تا جهنم. بهشت قرآن خندههای پر مهر و محبت اوست و جهنم قرآن هم چین بر ابرو زدنها و خشم و غضب و تازیانه قهرش است. آن قرآن قرآنی است که از زبان رسول الله و عالم باطن، دل رسول الله سرچشمه گرفته است. لذا همین حرف دل رسول الله را سیزده سال قبل از اینکه یک حرفش به رسول الله القاء بشود امیرالمومنین خودش در اول ولادت روی دست رسول الله خواندند قد افلح المومنون[۱۰] رسول الله فرمودند به ولایتک قد افلح المومنون یا علی، تورات، انجیل، زبور، صحف، همه حتی قرآن از اول تا آخر. چقدر قشنگ حافظ در این باب سخن گفته است :
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد[۱۱]
مرا تا عشق تعلیم سخن کرد
حدیثم نکته هر محفلی بود[۱۲]
رسول الله به محبت امیرالمومنین دچار است همه چیز را در غیب و شهود وجودش میبیند که آن درس خواندن نمیخواهد لذا رسول الله امی است نه قلم روی کاغذ گذاشت نه خطی را جلوی چشمش مطالعه کرد. لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنینَ إِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم [۱۳]…
همه حرفهای عالم در بعثت در این کلمه است هر کسی به اندازه خودش با رسول الله ربط دارد. چون قرآن حرف کافر را هم زده کافر هم به اندازه خودش با رسول الله در کفرش راه دارد، منافق هم در نفاقش با رسول الله راه دارد. که ابدا نمیتواند ببیند که این پلید است آنجا، چون نور چنان زده و روشن کرده که قابل پذیرش نیست که یک چیز دیگری باشد، که اگر اسم او در یک مملکتی یک شهری و منطقهای باشد همه جا را تاریک میکند اسمش را، ولو آنجا باشد. چون عصمتش قوی است هیچ چیز نمیتواند به او صدمه بزند حتی اینهایی که میروند آنجا او را نمیبینند و آن حقیقت نورانی را مشاهده میکنند. رمز بعثت، ظهور رسول الله صلی الله علیه واله و سلم است در بی تابی عشق امیرالمومنین. آنوقتی است که دیگر پیمانه پر شده و باید سخن بگوید این بعثت است. از قیامت هم که نام میبرند به یوم البعث، روزی که برانگیخته میشود آن وقتی است که همه یک ندا و یک زبان یاعلی شان در قیامت بلند میشود آن یوم البعث شان است. همانطور که فرمود : یاحار هَمْدانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنی مِنْ مُؤمِنٍ اَوْ مُنافِقٍ قُبُلا[۱۴] این چه موجودی است، که میگوید هر کس بمیرد مرا میبیند چه مومن و چه منافق؟ روز قیامت هم چون همه برانگیخته میشوند همه با یاعلی باید برانگیخته شوند. همه، فرق نمیکند چه مومن باشند و چه غیرمومن.
این مبعث رسول الله است و آن هم بعثت خلق است در روز قیامت : یوم البعث و یوم النشور..
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۱۵]
[۱]. ((فرقان آیه ۴۵ ))
[۲]. )) الدرره الباهره ج ۱ ص ۴۸ ))
[۳]. ((مشارق الانوار ))
[۴]. ((امالی ص ۲۵۵ ))
[۵]. ((الکافی ج ۲ ص ۲۰۶))
[۶]. ((سوره فتح آیه ۱ ))
[۷]. (الرحمن/۲۶)
[۸]. ((از فرازهای جامعه کبیره ))
[۹]. (فرقان/۴۵)
[۱۰]. ((مومنون آیه ۱ ))
[۱۱]. ((غزلیات حافظ فزل ۱۶۷ ))
[۱۲]. ((غزلیات حافظ فزل ۲۱۷ ))
[۱۳]. ((آل عمران آیه ۱۶۴ ))
[۱۴]. ((کشف الغمه ج ۱ ص ۴۱۱ ))
[۱۵]. ﴿نور/۳۵﴾