جلسه ششم – شرح آیه نور

مولا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام فرمودند: و کَمَالُ التَّوْحِیدِ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ [۱]

چون حق که به صفت بنشیند این در ظهور است، ظهور منافات با توحید دارد. لذا آنهایی که به این حقیقت میرسند که میخواهند از قائده ی

«مَنْ‏ عَرَفَ‏ نَفْسَهُ‏ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[۲] او را بشناسند آنها به ذلت و مسکنت می‌نشینند و بکاء (گریه) آنها قطع نمی‌شود که در شرک هستند. او میخواهد از خودش او را بگیرد، این یک شرکی است که هیچ

بینی وبینک إنی ینازعنی

فارفع بلطفک إنیی من البین[۳]

یعنی میان من و تو خدایا (من ) نزاع میکند پس به لطفت بارالها من را از میان بردار.

این جمله از هرکس که هست مدرکش مدرک روایی است. گاهی دیدم بعضی‌ها از مناجات خواجه عبدالله انصاری تعریف میکنند، تمامش مضمون دعاها و ادعیه اهل بیت علیهم الصلاه و السلام است. یعنی طابق النعل بالنعل است. لذا اگر شیرینی میبینید در کلام کسی مال آنطرف است کس دیگری چیزی ندارد. اگر انصاف داشته باشد و اهل معرفت باشد می‌گوید مال اولیاء خداست، اگر نداشته باشد بگوید مال من است. حق همیشه به حقدار برمیگردد.

بینی وبینک إنی ینازعنی * فارفع بلطفک إنیی من البین. همه هستی را کنار گذاشته حالا با عرف من عرفه نفسه، میخواهد از اینطرف او را بشناسد، این شرک است. خواجه حافظ شیرازی میفرماید :

میان عاشق و معشوق حائل هیچ نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز[۴]

او برگشته به خودش و چشمش را از همه بسته است و دیده است خودش در حجاب از همه قویتر است. که با همه لطافتی که حافظ دارد این حرف را به او می‌گویند که تو خود حجاب خودی، آنهایی که راه دارند این حرف را بزنند آنها گفته‌اند که هنوز باید معطل بشوی. میگویی از میان برخیز؟ تو مگر میتوانی برخیزی؟ باید با آن لطافت زبانی که داری میگفتی مرا از میان بردار. تو میتوانستی بگویی.

الله نور السماوات و الارض ذات نمی‌شود نور سماوات و ارض باشد برای حفظ همه شئون او اینطور است. اسم است که نور سماوات و ارض است. الله در مرتبه اسم است. این اسم که بیانش به اعتبار اهل منطق اینگونه است که به حمل اولی ذاتی، اللهنور السماوات و الارض است در مرحله اسم.

این نور، نور دارد. خود این نور در مرحله اولی که مساوی در حمل با تجلی حق جل و علا، که الله نورالسماوات و الارض است این نور هم دیگر نور نیست. اگر روایاتی به چشم خورد که ما آن روایات را میخوانیم؛

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند تبارک و تعالی میفرماید؛

ان الله خلقنا مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ[۵]

این همان نور دوم است که از این نور به وجود آمده است. فرمود من نور عظمته، نه اینکه خلق المومن منه. بلکه من نور آن نور را در الله نور السماوات و الارض به تمام، خوب بگیرید، یک برق از آن نور بیرون میزند. خلقت مومن از آن برق است نه از نور اولی الله نور السماوات و الارض.

الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ یَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه، از این برق دوم میبیند. یعنی دیدش به مدد امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است. دو مرتبه این را توضیح میدهیم که خیلی روشن بشود؛

به اعتقاد شیعه به استناد به روایات صحیحه‌ای که همه اش در ادغام تام است. ذات مقدس امیرالمومنین علیه السلام یدالله است. این حقیقت، یعنی همان که نور است. دقت کنید امیرالمومنین را نمی‌شود گفت : نورالله، چون نور الله، شیعیان هستند. چون نور مساوی با آن الله است در ارتباط موضوع و محمول و ارتباط مبتدا و خبر. نور همان اسم الله است. نور الله یعنی نور النور.

لذا به این شاعر اشکال است که که اگر خطاب

به اهل بیت می‌گوید :

هـم النـورُ نور الله جـلّ جـلالـُه

هم التِّین والزَّیتون والشفــعُ والوترُ

مـهـابطُ وحی الله خـُزّانُ علمِه

میامین فی أبیاتهـــــم نزل الذکرُ[۶]

هم النور شیعیان هستند، نوراللهشیعیان هستند. از آن روایت که می‌گوید آن نوری که از اللهزده به شجره اخضر نور سلمان بود که گفتند نور یکی از شیعیان بود. این هم آن نور است. این بیان لطیف است برای همین برمیگردیم به حرف اول که لطافتش را بتوانیم بیابیم؛ به استناد آیه کریمه نور الله نور السماوات و الارض تساوی بین اسم الله و نور است. ذات را نمی‌گوییم. الله در مرتبه اسم نور است. اعتبار نورالله در آنها تنزل مقامشان است آنها نورالله نیستند. بلکه گفتیم نورالله طبق روایات، شیعیان هستند. به جهت اینکه امیرالمومنین خودشیدالله است نه اینکه دستش دست خداست. خودش دست خداست نه اینکه دستش دست خدا باشد. این اعتباری است که در محاورات اهل ولاء در آن تحقیق نیست.

شعر هم می‌گوید :

اگر دست علی دست خدا نیست

چرا دست دگر مشکل گشا نیست[۷]

 

لذا مقام آن ذات مقدس بالاتر از این است که ما حرف میزنیم او خودشیدالله است نه دستش. بلکه دست شیعه و مومن دست خداست.

یا رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم شما خطاب کردید به این حقیقت کل که علی یدالله این یداللهی مساوی با ذات امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است همینطور که وجه اللهی مساوی با ذات امیرالمومنین است نه صورت امیرالمومنین وجه الله است، جنب اللهی مساوی با ذات ایشان است. عین اللهی مساوی با ذات امیرالمومنین است. اُذُن اللهی مساوی با ذات امیرالمومنین است.

و در روایات دیگر قلب اللهی، قلب الله، مساوی با ذات امیرالمومنین است. نه قلبش، قلب خداست. نه گوشش، گوش خداست. نه چشمش، چشم خداست. اگر کسی این حرف را بزند از مرحله پرت است. حالا چطور پرت است؟ اول قائل به این حرف در نفهمیدن این مطلب دومی است. روایت است نقل کردند به اسناد مختلفه که اگر به این اندازه باشد که او هم قبول دارد که همه می‌گویند.

زمان خلافت دومی بود ؛عمر لعنت الله علیه از دست امیرالمومنین شکایت کرد و گفت من در طواف بودم علی بن ابیطالب به من سیلی زد. حضرت تشریف آوردند سوال کرد: شما به این مرد سیلی زدی؟

فرمودند: بله من به صورتش سیلی زدم.

سوال کرد: برای چی؟

فرمودند: من دیدم در طواف مشغول چشمچرانی زنان مردم بود.

او جواب داد که من چگونه رأى بدهم، چه بگویم؟ رأتک عین الله و لطمتک یدالله

از دست امیرالمومنین تعبیر میکند به یدالله و از چشم امیرالمومنین به چشم خدایی. این اندازه اعتقاد تازه آدم را مساوی میکند با او. لذا افت نکند آدم به این خیال کند اینکه ما یک چیزی می گوییم این غلو است بالاتر از این حرفها است.

الله نور السماوات و الارض. او خودش نور است. اگر اضافه بشود به الله نور این یک حقیقت دیگر وجود میگیرد. او خودش عین الله، و خودش جنب الله است. و خودش وجه الله است. هر کس دست امیرالمومنین باشد این دست خداست. بالاتر هم اینکه مومن یک روح در اوست با روح به آن طرف کشانده شده، اگر جمادی منتسب به آن حقیقت بشود این را به مرتبه اسم الله در خطاب میبرند. روایتش در کامل الزیارات هست. البته مخصوص به امام حسین علیه السلام است، حسابش معلوم باشد. نسبت به هیچ یک از اهل بیت نیست.

لذا توجه کنید؛

مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، کانَ کَمَنْ زارَ اللهَ فَوْقَ عَرْشِهِ. [۸] کسی که قبر امام حسین علیه السلام را زیارت می‌کند مثل آن است که خدا را در فوق عرش زیارت کرده است.

قبر آن ترابی است که روی جسد مطهر ریخته شده، نه تراب… چسبیده، آن ظاهری که می‌شود با آن تماس گرفت. حقیقت وجودی آن ذات نه. جسمی که روح از آن مفارقت کرده آن هم نه. یک انسانی که با ایمان به اتصال آمده، شیعه هم نه. شیعه‌ای که روح اتصال به ولی باشد او هم نه. یک خاک، در ظاهر اگر کسی چشمش به آن خاک بیفتد مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است. از ثابت ترین روایات شیعه است.

من زار مؤمناً کمن زار الله[۹]

هر کس مؤمنی را زیارت کند به صورتش نگاه کند مثل این است که خدا را زیارت کرده است. و حد بالاتر است اگر کسی به مومنی، به دوست امیرالمومنین اهانت کند، این به محاربه با خدا بلند شده است. دوست امیرالمومنین را یک اهانت بکند نه اینکه با آدمهای عادی دارد جنگ میکند این با خدا در جنگ است. [۱۰]

 

إِنَّ اللَّهَ لَیَغْضَبُ لِغَضَبِ فَاطِمَهَ وَ یَرْضَی لِرِضَاهَا[۱۱].

اگر کنیز درب خانه دوستشان آزرده بشود

إِنَّ اللَّهَ یَغْضَبُ لِغَضَبِ است. این الله همان الله نور السماوات و الارض است.

وقتی امیرالمومنین علیه السلام، صدیقه طاهره سلام الله علیها را غمناک دیدند این همان الله نور السماوات و الارض است که به تجلی آمده است. آن وقت به قیام آمد و وقتی حضرت فروکش کردند ایشان هم نشستند. این همان الله است که به ظهور می‌آید، الله اسم است، الله ذات نیست. آن ذات به هیچ ظهوری در نمی‌آید و به هیچ وصفی در نمی‌آید. اگر نور اضافه بشود به الله و نورالله، نور عظمته، نور جلاله، نورعزه، این تجلی امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است. در این باب روایاتش را بیان میکنیم ؛ ما خلق الله تبارک وتعالى المؤمن من نوره[۱۲]

نورش، حقیقت ذات صاحب ولایت مطلقه و کلیه است. مومن از آن نور خلق شده است. عن أبی الحسن الرضا علیه السلام، قال: قال لی: یا سلیمان، ان الله تبارک وتعالى خلق المؤمن من نوره، وصبغهم فی رحمته، وأخذ میثاقهم لنا بالولایه، فالمؤمن أخو المؤمن لأبیه وأمه، أبوه النور وأمه الرحمه، فاتقوا فراسه المؤمن، فإنه ینظر بنور الله الذی خلق منه[۱۳] خداوند تبارک و تعالی، مومن و شیعه را از نور خودش (نورش مقام شامخ ولایت است)، خلق کرد. وقتی خلقش کرد آن را به خم ولای رسول الله وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَهً لِلْعَالَمِینَ رنگ آمیزی کرد (این صبغه الله است. پس اگر جایی صبغه الله، رنگ خدایی، را دیدید یعنی بوی رسول الله را می‌دهد در مشئ حرکت و صفات) در رحمت خودش و از مومنین عهد و پیمان گرفت به ولایت و دوستی ما. فاَلْمُؤْمِنُ أَخُو اَلْمُؤْمِنِ… [۱۴] پس مومن برادر مومن است. مومن اسم است همانطور که الله آن حقیقت، صاحب ولایت در می‌آید، مومن هم اسم است که صاحب حقیقت ولایت است. مومن، مهیمن، عزیز، جبار و… همه اینها ذات مقدس امیرالمومنین در مرتبه تنزل اسم هستند. مومن برادر مومن است. لذا امیرالمومنین فرمودند : کَانَ لِی أَخٌ فِی اللَّهِ…

این مومن به ندا آمده است، این مومن به تجلی تام به تمام معنا در تساوی با ذات مقدس امیرالمومنین است. مومن قرآن را می‌گوییم که اسم حق است. این اسم که مومن است در تجلی تام، امیرالمومنین علیه السلام است. از این نور یک مومن دیگر آفریده می‌شود. از این مومن برادر آن مومن. رسول الله فرمودند:

یا علی أنت و اخوانک، أنت و شیعتک[۱۵].

رسول الله هم از دوستان امیرالمومنین به اخوان یاد میکند.

دو روایت ؛ کَانَ لِی أَخٌ فِی اللَّهِ… امیرالمومنین فرمودند من یک برادری داشتم فی الله.

غرق در دوستی من بود معنای فی الله این است. یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِهِ، آنچه در چشم همه بزرگ بود در چشم او کوچک بود. (از این فرمایش و فرمایشات دیگری که در این باب به چشم خورده معلوم می‌شود امیرالمومنین یک دوستهایی داشتند غیر از اینهایی که اسم هایشان به زبان آمده مثل سلمان و ابوذر و… غیر از این اولی ها، یک کسانی بودند که آنها جز امیرالمومنین هیچ کس را نشناختند و امیرالمومنین هم آنها را در محبت رسوا نکردند، سلمان و ابوذر و مقداد و عمار از رسوا شده‌های محبت هستند) لذا سید رضی آرتیمانی از اینها یاد میکند و خدا را به اینها قسم می‌دهد. و قسم دادن به آنها خیلی برای خدا راه باز میکند که :

الهی به مستان میخانه ات

به عقل آفرینان دیوانه ات

الهی به آنان که در تو گم اند

نهان از دل و دیده مردمند

که خاکم گل از آب انگور کن

سراپای من آتش طور کن[۱۶]

میخواهد از این برق به او بزند. این برق در طور، نور یکی از شیعیان امیرالمومنین بود. که نامش را نمی‌برند. اینهایی که میبینید رسوایی محبت مشهورشان کرده اینها یک عده هستند و یک عده بودند که جز امیرالمومنین علیه السلام هیچ کس را نشناختند و جز امیرالمومنین هیج کس آنها را نشناخته است. آنها خمخانه را تهی کردند رفتند.

کَانَ لِی أَخٌ فِی اللَّهِ… آقا امیرالمومنین هیچ اسمی نمی‌آورند. یکی داشتم، یک برادری داشتم یُعْظِمُهُ فِی عَیْنِی صِغَرُ الدُّنْیَا فِی عَیْنِه… [۱۷]

او را با اهل دنیا مقایسه نمیکند. آقا امیرالمومنین او را با سلمان و ابوذر مقایسه میکند و می‌فرماید هر چه در چشم اینها بزرگ بود در چشم او کوچک بود. یعنی اینها چقدر مرا به عظمت گرفته بودند؟ او کوچک می‌دانست و می‌خندید. برادر امیرالمومنین منزه است که مولا او را با اهل دنیا مقایسه اش کنند.

حالا چرا می‌فرمایند فی عینه؟ چون چشم با نور می‌بیند. اگر نور نباشد چشم نمیبیند. دیدشان را از نور میگیرند. همه اش لطافت است.

این یک روایت از برادری، و روایت دیگر:

رسول الله صلوات الله علیه و اله در جمعیت اصحاب نشسته بودند (این را اهل محبت همه گفتند هر کس به زبان خودش)یک آهی کشیدند و بعد فرمودند:

واشوقا لاخوانی فی آخر الزمان دلم پر میکشد (کمال اشتیاق) برای برادرانم در آخر زمان. فالمؤمن أخ المؤمن. سلمان و ابوذر و دیگر اصحاب پرسیدند یا رسول الله مگر ما برادران شما نیستیم؟ [۱۸] حضرت فرمودند : أنتم اصحاب أخی.

در یک جا دارد که ابوذر وقتی که دارند تبعیدش میکنند در آن غم نشسته است و همه وجودش را غصه گرفته و همه اش دارد داد میزند و به چشمان آقا امیرالمومنین نگاه میکند و به چشمان آقا امام حسن و آقا امام حسین نگاه میکند. حالا این سرّ چون چسبید به امام حسین به حضرت عرض کرد که آقاجان رفتن من از مدینه چیزخیلی سختی نیست هر جا باشد میروم، از اینکه از شما دور می‌شوم گریه میکنم. آنجا (چون آمد سراغ امام حسین همانجا یک نسبت برادری در سه تار به او دادند) به او فرمودند: یا عم یعنی برادر بابام.

و سرّ فرمایش رسول الله در این است که برادرانم در آخر زمان می‌آیند ندیده به من و به این پسر عموی من عشق می‌ورزند. چون که در آخر زمان (آن وقتی که رسول الله فرمودند درب خانه امام حسین این… است) مدرکش این است که آقا امام حسن و آقا امام حسین به ابوذر گفتند: عم اخوت را از مجرای امام حسین دارد. فالمؤمن أخ المؤمن، مومن اسم خداست. شیعه به این برادری موصوف و موصول است. لذا آقا رسول الله هم یاد میکنند از امیرالمومنین به أخی، این اخوت را از اینجا بگیرید. چهره به چهره دادند، دل به دل دادند، روح به روح دادند، اخوت به اخوت. چون رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم یک روز فرمودند:حق متعال به وسیله جبرئیل به من امر کرده که من بین اصحابم اخوت ایجاد کنم. دست سلمان را گرفتند در دست ابوذر گذاشتند یا برعکس و فرمودند شما دوتا برادرید عمار را با مقداد برادر کرد، عمر را با ابی بکر، پیوند دادند. ناگهان دیدند امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام سرشان پایین و روی به دیوار است و دارند گریه میکنند رسول الله سوال کردند علی جان چرا گریه میکنی؟ حضرت گفتند:یا رسول الله همه را با هم برادر کردید و من باقی ماندم. قد اخیت بین اصحابک و…

رسول الله فرمودند : علی جان بین من و تو خدا برادری قرار داده است؛

 انت أخی و وصی و وزیری و منجز أعدتی و مقضی دینی و…

مگر رسول الله قرضش را اداء کرده، چه قرضی داشته؟ رسول الله مدیون به امیرالمومنین است، مدیون محبتی است. کسی نتوانست حق این حقیقت را اداء کند غیر از امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام. لذا خودشان را مدیون می‌دانند در برابر ایشان. این برادری از آنجا سرچشمه گرفته است. فالمومن اخ المومن و المومن مرأت المومن

فالمؤمنُ أخُ المؤمنِ لِأبِیهِ و اُمِّهِ، أبوهُ النُّورُ و اُمُّهُ الرَّحمَهُ، فإنّما یَنظُرُ بذلکَ النُّورِ الذی خُلِقَ مِنهُ. اینجا پدر و مادر دوستان معلوم می‌شوند ؛ مومن برادر مومن است از پدر و مادر، پدرش آن نوری است که الله نور السماوات و الارض است. این نور پدر عالم هستی است. و امه رحمه و ما ارسلناک رحمه للعالمین، مومن به دو نسبت هستی گرفته است؛ به نسبت رسول الله و به نسبت به امیرالمومنین…. أبوهُ النُّورُ و اُمُّهُ الرَّحمَهُ… اینجا نسب و حسب چهره اش از ظاهر عالم ماده خارج می‌شود، صحبت عالم نور است آنجا مرد و زنی نیست. آنجا حقایق یک چیز دیگری است. عناصر یک جور دیگر خودشان را نشان میدهند. پدر و مادر مومن و شیعه طور دیگریست. با یک حدیث قشنگ خیلی تطبیق صد در صد عرض میکنم؛

یا علی انا و انت ابوا هذه الأمه[۱۹] ای علی! من و تو پدران این امت هستیم… این امه آن است که نسبت با ام پیدا میکند نه امت رسول الله. حضرت صادق علیه الصلاه و السلام وقتی که آن آیه را در حضورشان قرائت شد ؛ امه یهدون بالحق و به یعدلون… گروهی هستند که به حق هدایت می‌کنند و به آن باز می‌گردند[۲۰]

حضرت صادق اینقدر گریه کردند و فرمودند این امت بودند که پسر و دختر پیغمبر را کشتند این امت‌اند که هدایت میکنند؟ عرض کردند یابن رسول الله پس چه بگوییم؟ فرمودند بخوانید ائمه یهدون بالحق. یا اگر امه خواندید منظور از امه ائمه بدانید. فاتقوا فراسه المؤمن، فانه ینظر بنور الله الذی خلق منه

خیال نکنید که به این انتساب و موقعیت نشسته کلاه سرش می‌رود. بخدا مومن میفهمد در حالی که اهل دنیا کلاه سرش میگذارند. یعنی با یقین تمام ریزه کاری‌های کلاه گذاری را میفهمد خودش را جوری وانمود میکند که او خیال میکند سرش کلاه گذاشته است. او بزرگتر از آن است که در کلاه گذاشتن عالم ماده مچ کسی را بگیرد. صاحب دعای معروف ابوحمزه ثمالی از بزرگان شیعه است و خیلی مورد عنایت حضرت سجاد زین العابدین علیه الصلاه و السلام بوده است.

در شرح حالشان خواندم که او هم از ماست، یک روز حضرت زین العابدین علیه السلام را در جمعیت میبیند که از بیت پیچیدند یک جذبه‌ای می‌آید (ابوحمزه اهل طواف و کعبه هم اصلا نبود)، (همانطور که در مورد سلمان هست که مهر نبوت را در شانه رسول الله دید، نه اینکه رفت آنجا مهر زده بودند بلکه از دور گوشه شانه حضرت را دید از پشت سر ایشان را شناخت و دانست کسی که دنبالش می‌گردد کیست)ابوحمزه هم اینگونه بود تا حضرت زین العابدین را دید دوید و خودش را انداخت روی پاهای حضرت. و گفت آقا شما کی هستید که دل مرا بردید و هستی مرا گرفتید؟حضرت خودشان را معرفی فرمودند. ابوحمزه عرض کرد پدر و مادرم فدای شما. و حضرت به ایشان اجازه داد که هر روز بیاید خدمتشان، و می‌آمد و این دعای معروف که سطحش خیلی بالاست را به او تعلیم دادند. ابوحمزه از حضرت باقر علیه الصلاه و السلام نقل می‌کند (چون بعد از امام سجاد، امام محمد باقر را هم درک کرد)؛

الباقرعلیه السلام انَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَجْرَی فِی الْمُؤْمِنِ مِنْ رِیحِ رَوْحِ اللَّهِ وَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی یَقُولُ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ[۲۱].

خداوند تبارک و تعالى در انسان مؤمن، از آن شناخت و دوستی و رحمت که در روح و نشاط است قرار داده است، لذا به هم که میرسد مهربانی میکند. (این را من بگوییم که دقت کنید چون همه مومنان از یک حقیقتند، هر کسی به دیگری متصل بشود به قصد اینکه او را هدایت و ارشاد کند او در ضلالت محض است و خدا از او نمیگذرد و دوستان امیرالمومنین جز علت انضمامشان که محبت ولاء ست، اگر چیز دیگری باشد خیلی چوب میخورند، این فرق بین قطبیت تصوف و اجتماع شیعه است در قطبیت و تصوف او میخواهد ارشاد کند در شیعه انضمام در مجالس است هر کسی به جز این به قصد دیگری با دوست امیرالمومنین بنشیند ضرر میکند. که از یک حقیقتند، می نشینند حرف بزنند و همدیگر را زیارت کنند.

هدایت، ارشاد و حرفهایی که همه اش از ضلالت سر در می‌آورد اینها نیست، در مذهب شیعه آنها با یک نور زندگی میکنند همه شان خوراکشان نور است و مینشینند از نور هم استضائه (روشنی جویی)میکنند.

بنازم به بزم محبت که آنجا

گدایی به شاهی مقابل نشیند[۲۲]

 

این را خود نور، صاحب این حقیقتالله نور السماوات و الارضوقتی به تجلی می‌آید امتیازها را برمیدارند حتی حضرت سید الشهداء علیه الصلاه و السلام که امتیاز بخش است. این ذات مقدس طوری رفتار کردند به تساوی و مساوی همانطور که صورت به صورت فرزند عزیزش (مسلم است حضرت علی اکبر به ولایت کلیه یک آن رسیدند، یعنی به ایشان دادند) گذاشتند برای غلام سیاه هم همانطور بود. حتی این عظمت و این بحث را و این القاء و این حقیقت را به حضرت سکینه سلام الله علیها نسبت میدهند. در مقاتل در قضیه وداع نقل کردند که وقتی حضرت سکینه سلام الله علیها جلوی اسب پدرشان را گرفتند عرض کردند پدرجان تا نیایید پایین اسب را رها نمیکنم. حضرت فرمودند بگو دخترم.

گفت تا ننشینید نمی‌گویم. حضرت روی خاک نشستند. (این حرف اینقدر درس دارد که نگو) گفت تا ننشانیم روی زانو نمیگم. فرمود بگو دخترم: وقتی نشاندند روی زانو دستشان را آوردند روی سر، جلوی دست امام حسین را گرفتند و خودشان را کنار کشیدند. عرض کرد بابا جان دخترهای مسلم کنار خیمه نشستند نگاه میکنند همانقدر که سر آنها را نوازش کردید بیشتر نباید سر مرا نوازش کنید آنها یتیمند مرا بیشتر نوازش کنید دل آنها میشکند. اینقدر تمام حرف را به امام حسین گفتند این خانم. لذا امام حسین در مورد ایشان می‌فرمایند : انها تستغرق فی ذات الله این دختر من نمی‌تواند ازدواج کند چون کسی همپای او نیست او غرق در ذات حق است. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ نُورِ عَظَمَتِهِ وَ جَلَالِ کِبْرِیَائِهِ فَمَنْ طَعَنَ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَوْ رَدَّ عَلَیْهِ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ فِی عَرْشِهِ وَ لَیْسَ هُوَ مِنَ اللَّهِ فِی وَلَایَهٍ وَ إِنَّمَا هُوَ شِرْکُ شَیْطَانٍ؛

فرمود: خداوند تبارک و تعالی مؤمن را از نور عظمت خود، از تجلی امیرالمومنین آفرید و از آن بزرگی او را خلق کرده است. لذا این بی تفاوتی که در مومن میبینید از بزرگی اوست ولی در این بی تفاوتی یک لطافتی هست اگر یک ذره با او کج و راست شوید او تا آخر آزرده است. آنقدر شیشه دلش لطیف است از هر چیزی لطیفتر است. نه با سنگ بلکه با یک تلنگر می‌بینید شکست و ترک برمیدارد. خیلی باید مواظب باشید. فَمَنْ طَعَنَ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَوْ رَدَّ عَلَیْهِ فَقَدْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ فِی عَرْشِهِ وَ لَیْسَ هُوَ مِنَ اللَّهِ فِی وَلَایَهٍ وَ إِنَّمَا هُوَ شِرْکُ شَیْطَانٍ[۲۳]؛ پس هر کس بر مومنی طعنه بزند یا حرفش را نپذیرد (چون به آن نور، الله نور السماوات و الارض متصل است (او آنجا را تکان داده است فقد رد علی الله و در ولایت خدا نیست. هر کس یک مومنی را یک طعنه و سرزنش کند او شریک شیطان است. مومنی که از این نور آفریده شده است، نور نور است. دیگر شیطان نمی‌تواند آنجا دخالت کند. ابوحمزه ثمالی چون استضائه خوبی داشته مسائل نوری را به او می‌فرمودند از حضرت جعفر صادق علیه الصلاه و السلام نقل میکند:

لَوْ کُشِفَ اَلْغِطَاءُ عَنِ اَلنَّاسِ لَنَظَرُوا إِلَى مَا وَصَلَ بَیْنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بَیْنَ اَلْمُؤْمِنِ وَ خَضَعَتْ لِلْمُؤْمِنِینَ رِقَابُهُمْ وَ تَسَهَّلَتْ لَهُمْ أُمُورُهُمْ وَ لاَنَتْ لَهُمْ طَاعَتُهُمْ وَ لَوْ نَظَرُوا إِلَى مَرْدُودِ اَلْأَعْمَالِ مِنَ اَلسَّمَاءِ لَقَالُوا مَا یَقْبَلُ اَللَّهُ مِنْ أَحَدٍ عَمَلاً [۲۴].

اگر پرده بالا برود و مردم ببینند مومن با خدا چه منزلت و مقام و مرتبه‌ای دارد و خدا نسبت به مومن چگونه است تمام خلق به خضوع و خشوع می‌آیند (یعنی در حجاب هستند و پرده بالا نرفته است)و اینها جدیت میکنند که کارهای مومنین را برآورند و مشکلاتشان را انجام بدهند و اگر این مردم نگاه کنند و کشف غطاء بشود و معلوم بشود که مومن در چه مرتبه‌ای است و از آسمان نگاه کنند به آنهایی که اعمالشان مردود است و از آن بالا ببینند می‌گویند :ِ لَقَالُوا مَا یَقْبَلُ اَللَّهُ مِنْ أَحَدٍ عَمَلاً. خدا عمل هیچکس را قبول نمیکند و نمیپذیرد چون نسبت به مومنین اینطوری دارند سهل انگاری میکنند. الْمَحَاسِنُ، عَنْ أَبِیهِ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ قَالَ :

أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ إِذَا أَخَذُوا مَضَاجِعَهُمْ صَعِدَ، اللَّهُ بِأَرْوَاحِهِمْ إِلَیْهِ فَمَنْ قَضَی عَلَیْهِ بِالْمَوْتِ جَعَلَهُ فِی رِیَاضِ الْجَنَّهِ و فی کنُورِ، رَحْمَتِهِ وَ نُور عِزَّتِهِ وَ إِنْ لَمْ یُقَدِّرْ عَلَیْهِ الْمَوْتَ بَعَثَ بِهَا مَعَ أُمَنَائِهِ مِنَ الْمَلَائِکَهِ إِلَی الْأَبْدَانِ الَّتِی هِیَ فِیهَا [۲۵].

امام صادق علیه السلام میفرمایند : مومنین وقتی میخوابند خداوند تبارک و تعالی روح آنها را پیش خودش میبرد. این پرده بالا نرفته نمی‌دانند اینکه مومن چه منزلت و مرتبه‌ای دارد آن روح برگردانده می‌شود ؛ببینید النوم أخ الموت خواب، برادر مرگ است. در مرگ انالله و انا الیه راجعون است. در خواب هم باید رجوع بیاورد. الله که نور السماوات و الارض است. آن حقیقت ارواح را برمیگرداند به طرف خودش. چون این برادر مرگ است در مرگ انا لله و انا الیه راجعون تحقق پیدا میکند، در خواب این خلقت اولی که من نور عظمته است در مومن این برمیگردد به الله. برای چه به الله برمیگردد؟ چون الله نور السماوات و الارض است. انالله و انا الیه راجعون همه به ما برمیگردند. همان الله که در تنزل اسم است.

اگر خدا مرگ را برایش خواسته باشد که بازگشت نباشد. این نور را قرار میدهد در ریاض جنت، در یک بوستان پنهان، جنت آنجایی است که برای دیگران روشن و معلوم نیست. در کنوز رحمت خودش، در گنج‌ها و جاهای پنهان رحمت در پناه حمایت رسول الله صلوات الله و سلامه علیه و در پناه نور عزت خودش که سایه امیرالمومنین بود. ولی این پنهان است، ریاض جنت است، کنز است و کنز هم پنهان است. یعنی برای اهل دنیا و آنهایی که از سنخ این عالم طبیعت هستند روشن نیست که آن روح به کجا برده می‌شود.

و اگر برایش بازگشت تقدیر شده است و هنوز زمان مرگش نرسیده است، این روح را ملائکه بدرقه میکنند و در برمیگیرند و برمیگردانند به طرف بدن.

در هر خوابی وقتی انسان بیدار می‌شود روح را ملائکه برمیگردانند. ببینید چه برای مومن گذاشته است.

إِنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ شِیعَتَنَا یَوْمَ الْقِیَامَهْ عَلَی مَا فِیهِمْ مِنْ ذُنُوبٍ أَوْ غَیْرِهِ مُبْیَضَّهْ وُجُوهُهُمْ… [۲۶]

امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند : خداوند در روز قیامت شیعیان ما را با وجود گناهان و عیب‌های ایشان، روسفید و درخشان برمی‌انگیزاند….. مَسْتُورَه عَوْرَاتُهُمْ آمِنَهْ رَوْعَتُهُمْ قَدْ سُهِّلَتْ لَهُمُ الْمَوَارِدُ وَ ذَهَبَتْ عَنْهُمُ الشَّدَائِدُ یَرْکَبُونَ نُوقاً مِنْ یَاقُوتٍ فَلَا یَزَالُونَ یَدُورُونَ خِلَالَ الْجَنَّه عَلَیْهِمْ شِرَکٌ مِنْ نُورٍ یَتَلَأْلَأُ تُوضَعُ لَهُمُ الْمَوَائِدُ فَلَا یَزَالُونَ یَطْعَمُونَ وَ النَّاسُ فِی الْحِسَابِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَت أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ. و عیب هایشان را از خلق در قیامت میپوشاند و مکانهای گذر را برایشان آسان میسازد و از ترس و خوف ایمن هستند. تمام جاهایی که میخواهند وارد بشوند همه درها باز است (چون آنجا عبور از هر مرحله و موقفی سخت است ولی برای اینها اینطور نیست مثل اینکه آنجا آشنا دارند ) و تمام سختی‌ها از آنها دور است. اینها سوار ناقه‌هایی از یاقوت می‌شوند (اینها معنا دارند، که بعد اگر فرصت شد بیان میکنم )

و دور بهشت میگردند (مثل این است که همکاره آنجا هستند )، شرک بند نعال را گویند که جمعش اشراک است. بندنعال ناقه‌های آنها از نور است که میدرخشد.

برای اینها سفره غذا گسترده می‌شود و اینها مشغول خوراک می‌شوند (کسی که بند نعالش نور است معلوم است که خوراکش غیر از این خوراک‌های معمولی هستند و غذای مناسب خودشان به آنها داده می‌شود )، مردم هنوز در حال حسابرسی هستند همه خلق اولین و آخرین در حال حساب پس دادن هستند. اینها با همه وزر و وبال و معصیت و گناه دارند میگردند. این حرف باید یک مدرک قرآنی هم داشته باشد ؛

وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِنَّ الَّذِینَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنی أُولئِکَ عَنْها مُبْعَدُونَ لا یَسْمَعُونَ حَسِیسَها وَ هُمْ فِی مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خالِدُونَ. [۲۷]

چقدر لطافت دارد ؛ اینهایی که قبلا حسنی از ما برای آنها سبقت گرفت (حسنی آن حقیقتی است که با یا قدیم الاحسان به حق الحسین ذاتش آشنایی دارد ) آنها از آتش جهنم دور هستند (کسانی که با امام حسین علیه الصلاه و السلام آشنا هستند این آیه دارد از آنها آن مومنانسخن می‌گوید )، اینها حتی صدای ضجه و ناله آن لهب جهنم را نمی‌شنوند حتی اینکه صدای شراره جهنم به گوششان نمی‌رسد. هر چه با نفس هایشان می‌خواهند به نعمت جاوید به آنها داده می‌شود.

 اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم لعن اعدائهم

[۱]. ((نهج البلاغه خطبه اول ))

[۲]. ((عوالی اللئالی ج ۴ ص ۱۰۲ و مصابح الشریعه ص ۱۳ ))

[۳]. ((منصور حلاج ))

[۴]. ((غزلیات حافظ غزل شماره ۲۶۶ ))

[۵]. ((کافی ج ۱ ص ۳۸۹ ))

[۶]. ((قصیده شیخ صالح بن العرندس ))

[۷]. ((شاعر مجهول است ))

[۸]. ((وسائل الشیعه ج ۱۴ ص ۴۹۶ ))

[۹]. ((حلیه المتقین باب زیارت مومن ((

[۱۰]. ((وسائل الشیعه ج ۸ ص ۵۹۲ ))

[۱۱]. ((عیون اخبار الرضا علیه السلام ج ۲ ص ۲۶ ))

[۱۲]. ((بحار ج۲ ص ۷۴ ))

[۱۳]. ((المحاسن ج ۱ ص ۱۳۱ ))

[۱۴]. ((تهذیب الاحکام ج ۲ ص ۱۱ ))

[۱۵]. ((الکافی ج ۲ ص ۱۷۳ ))

[۱۶]. ((ساقی نامه رضی الدین آرتیمانی ))

[۱۷]. ((غرر الحکم ج ۱ ص ۵۴۰ ))

[۱۸]. ((الامای ج ۱ ص ۶۳ ))

[۱۹]. ((بحار ج ۱۶ ص ۹۵ ))

[۲۰]. ((اعراف آیه ۱۵۹ ))

[۲۱]. ((الکافی ج ۲ ص ۱۶۶ ))

[۲۲]. ((طیب لصفهانی ))

[۲۳]. ((المحاسن ج ۱ ص ۱۰۰ ))

[۲۴]. ((المومن ج ۱ ص ۷۲))

[۲۵]. ((بحارالانوار مجلد ۵۸، صفحه ۱۶۵))

[۲۶]. ((المحاسن ج ۱ ص ۱۷۸ ))

[۲۷]. (انبیاء/۱۰۱ )

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *