کربلا و صحنه عاشورا_جلسه اول

 

《 اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ

وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ

عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً)

ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ

وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ》

 

《الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.》

《اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً》

امروز روز عاشورای اباعبدالله الحسین علیه الصلاه و السلام است.

دیگر امروز خیال نمی کنم روضه خواندن لازم باشد چون هر کسی در درون خودش ،جانش،روحش،هستی اش،این غم و ماتم نشسته و امروز باید مردم توی چهره هایشان برای یکدیگر روضه بخوانند،و وای به آن دلی که امروز نسوزد،وای به آن دل، اگر امروز سوزناک نباشد هیچ امید و اعتباری دیگر به آن دل نیست.

خوب دقت کن چه می گویم؛

《عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ 》معنایش چیست؟؟حسین جان ،من که زیارت عاشورا را دارم می خوانم ،به من توفیق دادی،به یک جا رسیدم ،یک نقطه ای را یافتم،که من دارم کار خدا می کنم.

عه، معنای 《عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ 》این است؟؟!!!!

بله .اصلا ظاهر جمله، این طرف و آن طرف نمی رویم ظاهر این حرف،ظاهر این سخن.

دیدی زیارت عاشورا نخواندی آثارش …

کسی یک مرتبه زیارت عاشورا بخواند همه کار می تواند بکند،یک مرتبه کافی است هااا، چهل روز ندارد،اگر هم چهل روز می گویند برای این است که آن یک آن برای آدم بیاید،که بلکه 《 عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ 》را بفهمد و بقیه اش را بفهمد.

اگر کسی توی عالم این کاره نشود دعایش مستجاب نیست. این را نمی دانید دعای چه کسی مستجاب است؟؟؟

[دیروز به شما چه گفتم؟ همه اش هی پشت نماز گفتید ،هی گفتید،هی گفتید،آخر حرفی که از مسجد بیرون بیاید می خواهید خاصیتش بیشتر از این باشد هاااا؟؟

حرفی که از مسجد میخواهد بیرون بیاید ،میخواهی بیشتر از این به تو نور بدهد هااا؟؟

این صف هایی که پهلوی هم می نشینند کدام دو تا دل با هم است؟؟

کجا دیدی تو؟؟کجا یافتی تو؟؟

توی مسجد.]

《 إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ 》

عه، شاهد از قرآن؟؟

بله 《 عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ 》،شاهدش قرآن است.

ولی با قرآن آشنا نیستیم ،راهمان ندادند،نمی توانیم قرآن را بفهمیم چون نیافتیم و نشناختیم و نفهمیدیم قرآن یعنی چه،ولی حالا می گویم،

روز عاشورا قرآن شناس هم بشو.

《إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ 》،خدا و ملائکه چه کار می کنند؟؟

《یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ 》

این فعل حق است،خدا دارد صلوات میفرستد ،ملائکه هم دارند میفرستند،

《یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً》

بیایید فعل خدا را انجام بدهید،آی مومنین،آی شیعیان،آی عاشقان امام حسین شما هم بیایید با خدا یک کار بکنید .

حالا ببینید از ظاهر کلمات ما خارج نیستیم،

《 عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ 》،این یقین باید با آدم بیاید که من دارم توی 《إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ》قدم میزنم.

و آنجا مقام گرفتم،به یک جایی می رسد که بر تو باد حسین من، بر تو باد معشوق من،بر تو باد آن که جان من را در تصاحب محبتت قرار دادی.

بر تو باد از من ، از من چه؟؟؟

سلام خدا ، سلام خدا از من بر تو باد .

خوب،از تو برای چه؟؟؟

به جهتی که ،آن که متصل به امام حسین علیه السلام است فعل حق می کند.

حالا ببین مظلوم است.

مظلوم نیست هاااا؟؟ تو هم توی این مظلوم بودن سازنده این شکل هستی و این تابلو را داریم ترسیم می کنیم و ما جزء آنهایی هستیم که مظلوم ساز هستیم،و او را نمی شناسیم،نمی توانیم بشناسیم.

مظلوم مطلق است،وقتی می گوییم مظلوم یعنی همه عالم نسبت به او ظالم هستند،همه هستی توی این ظلم شریک هستند‌.

ببین تو هم وقتی سخنش را از قرآن هم که شاهد بیاورند می نشینی تامل می کنی ،هااا، میخواهی بروی و به او اتصال برقرار کنی؟؟؟ نمی یابی اش،نمی یابی این جرأت می خواهد.

چه گفتم؟‌گفتم یک روز طول می کشد که اهلش بتواند این کلام را بگوید.

میخواهد چه کار کند؟؟ میخواهد فعل انجام بدهد.

حالا به تو می گویم،حدیث ها را قشنگ برایت روشن می کنم، هر جا توی عالم خطاب به عبدی است،احادیث قدسی را همه نگاه کن،عبادالله،یا عبادالله،عبدی، بیا با من ،حدیث قدسی را شنیدی، چون کسانی هستند که در سلوک اخلاق کار کردند،این را با من بیا.

عبد ،بنده من،《أطعنی》.

نمی شود کار خدا کرد؟؟؟

آن قرآنش 《إِنَّ اللهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَی النَّبِیِّ》،لعنش هم همین است،فعل حق است، یعنی کسی که زَهره شیر دارد می تواند با خدا یک کار بکند.

لعن اینجوری است،صلوات هم اینجوری است.آن آیه اش و این هم حدیثش؛

عبدی، بنده من، أطعِنی،اطاعت من را بکن، در چه؟؟

بعدا معلوم می شود در چه، اطاعت من را بکن ،《عبدی أطعنی حتی أجعلک مثلی 》بنده من اطاعت من را بکن تا تو را مِثل و مِثال خودم قرار بدهم.

《اقول للاشیاء کن فیکون》،《تَقولُ لِلاشَّیاءِ کُن، فَیَکُونُ》،من می گویم برای هر چیزی باش،هست .

تو هم بگویی همین جوری می شود.

(این عبدی را داشته باش) چه زمان تحقق پیدا می کند ،هااااا؟؟؟

همه اش گفتی و نفهمیدی، حالا ببین ،چه زمان ،عبدی تحقق پیدا می کند؟؟؟

وقتی که بفهمی 《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ 》 ،باید دست امام حسین علیه السلام روی سرت باشد که عبدی تحقق پیدا کند،آنوقت کننده فعل حق می شود.

یک مرتبه نگفتی 《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ 》 ،چون آن که می گوید 《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ 》 ،این یک بنده ای است که کار خدا را می کند به این که دست امام حسین علیه السلام روی سرش است.

امام حسین کار خدا می کند؟؟؟ بیا پایین ، او یک چیز دیگری است خارج از مقوله سخن و اندیشه و فهم و درک، او یک چیز دیگر است نه خودش،نه بچه هایش که کربلا بودند، نه اصحابش که کربلا بودند،خاک سرِ کویش هم هنوز شناخته نشده است.

آنجا نه تو خودت که خودت را نشناختی،تو خودت که قدر خودت را ندانستی،تو خودت که نمیدانی وقتی می گویی 《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ 》یعنی چه، تو عبد هستی که توی حدیث مَثل و مِثال حق هستی به دستی که امام حسین علیه السلام روی سرت گذاشته است.

روز عاشوراست که این حرف را میزنم واِلا نمی گفتم.

با یک جرأت حرف بزنم هاااا، اینجا را داشته باش.

آن که توی اتصال به امام حسین علیه السلام است تا آنجا می رود که فعل حق را می کند،این حرف که من می خواهم توی ادعا بزنم نازلترین مرتبه حرف توی ادعاست.

می گویم جایی می دود که به یقین دارد فعل حق را انجام می دهد،《عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ》،این حرف ماست.

این حرفی را که الان میخواهم بزنم گوش بده؛ از اولی که کربلا به پا شده تا همین الان ،بعدش را نمی دانم

،سخنی از امام حسین مثل این که ما گفتیم در هستی ،زیر این آسمان گفته نشده است.

من خودم این را می دانم.

این خیلی ادعاست؟ ادعا 《عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ》است این که چیزی نیست،سخن او را اگر کسی هم می دانسته اجازه نداشته بگوید.

می دانی برای چه من می گویم؟؟

آن اجازه لازم را دارم.

اجازه اش چیست؟؟؟

پشت سرش همه روی برگشتن هاست، برایم خوب است،اصلا من دنبال آن می گردم که همه رویشان را برگردانند.

پشت سرش می دانی چیست؟؟؟

پشت سرش همه تکفیر هاست ،آخر من عاشق او هستم من کسی را نمی خواهم، من به کسی کاری ندارم،به خودش قسم.

چنان ز زلف تو آشفته ام به بوی تو مست

که نیستم خبر از هر چه در دو عالم هست

 

کجا من را بردی؟؟ تو خودت می دانی که کجا من را بردی.

آن کسی که نمی گوید توی آن نقطه توقف دارد،من دیگر توقفم چیست؟؟

یک جایی یک چیزی را به خودم میخرم که سر بریدن ها و دار کشیدن ها برایش عروسی است، تو نمی دانی ،آخر من چه می گویم تو نمی دانی، دار کشیدن ها و سر بریدن ها و قطعه قطعه کردن ها برای اینها

عروسی است.

 

به تیغم گر کشد دستش نگیرم

وگر تیرم زَنَد منَت پذیرم

کمانِ ابرویت را گو بزن تیر

که پیشِ چشم بیمارش بمیرم

 

___

از تو ای دوست نگسلم پیوند

گر به تیغم بُرند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکّرخند

 

می دانی کسانی که از این راه باز ماندن به چه باز ماندند نتوانستند هی جلو بروند؟؟؟

از ملامت ها و حرف های مردم.

هیچ چیز مثل این نیست.

کفر، این جوری آدم را نگه نمی دارد،که این نگاه به ملامت و حرف مردم نگه می دارد.

شرک ،اینجوری آدم را نگه نمی دارد ،می شود در آن شرک جلو رفت، می شود شرک را از درون پاره کرد،

ولی ملامت و سرزنش مردم چنان نگه می دارد…

لذا راجع به حضرت ابالفضل دیروز به شما گفتم ؛

《 وَلا تَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَهُ لائِمٍ》،چنان به حسین چسبیده که هیچ سرزنشی نمی تواند او را نگه دارد.

خوب، بد می گویند این که دوای جان است،این که قُوت روح است که همه صورت هایشان را برگردانند.

آخِر تنها می روی بگذار اول تنها باشی که او را بیابی، فرمود《 یا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یمُتْ یرَنِی》یا حارَ همدان تا نمیری 《علی》 را نمی بینی ،بمیر،بمیر.

ننگ و نام می خواهی ؟؟؟

او را هم نخواه.

خدایا همین حال را هم از من بگیر که این را هم نخواهم،این هم خیلی سد است.

خدایا امروز روز عاشوراست،حسین جان این را هم از من بگیر.

کجا رفتیم؟چه گفتیم؟

《عَلَیْکَ 》 حسین جان ببین کجا نشستم دارم با تو چه می گویم،ببین.

《عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ》

حالا برایت《 سلام الله 》را می گویم، اصلا 《سلام الله 》را هم نمی دانی چیست،خدا خالق هستی است ،دقت کن، خالق هستی،هاااا.

خدا خالق هستی است، بله؟؟؟

آن بالاتر است یا اینکه سلام الله بر حسین ؟؟؟ کدامیک؟؟؟

شیعه هستی بگو 《سلام الله بر حسین》،دیگر توی اعتقاد نایست.

خدا بهشت را آفریده،بهشت آفریدنش بالاتر است یا 《سلام الله بر حسین》؟؟؟ 《سلام الله بر حسین》

دارم برایت می گویم ،بیا با من.

خدا ،خورشید و ماه را آفریده ،او بالاتر است یا 《سلام الله بر حسین》؟؟؟

خدا، ارحم الراحمین است ،آن ارحم الراحمینیتش بالاتر است یا 《سلام الله بر حسین》؟؟؟

بگو 《سلام الله بر حسین》،بگو ،اگر شیعه هستی باید بگویی.

《سلام الله بر حسین》بالاتر است یا همه افعال حق توی فعلیت و صفات؟؟؟《سلام الله بر حسین》،

من می گویم 《سلام الله بر حسین》،آن فعل حق را انجام می دهم که ممتازترین نقطه توحید است.

نمی دانی 《سلام الله بر حسین》را هم که می گویی چه جوری است.

من امسال اصلا زیارت عاشورا نخواندم ، پارسال هم نتوانستم یک مقدار بیشتر بخوانم، چون سلام الله ،این را پارسال حالی ام کردند،《علیک منی سلام الله》را حالی ام کردند که یعنی چه.

گفتند حالا می توانی بخوان.

رفقای من هر سال قمه می زدند ،آن قمه زدنی که ملائکه می آمدند تماشا،گفتم دیگر شما نزنید،آخر این کار را نکنید یک قطره اشک شما بس است که همه کارهای خِلقت …

چه کار می کنید شماها؟؟؟

زیارت عاشورا را دستور دادند آنجایی که بندها هیچ جور نمی شد پاره شد،زیارت عاشورا زنجیرها،بندهایی که هیچ کس نمی تواند پاره اش کند ،مشکلاتی که ابدا رفع نمی شود ،گفتند زیارت عاشورا بخوانید ،برای مشکلات دستور دادند .

آن کسی که میخواند التماس کرد که برای چه اثر ندارد، هی التماس کرد که آخر بگو مولای من برای چه [اثر ندارد]؟؟؟

به او گفتند تو که می گویی《 اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ》خودت جزء آنهایی ،چه زیارت عاشورا می خوانی؟؟؟

به یک دوست امام حسین علیه السلام [خوب نگاه کن] به این سیاهیِ امام حسین ،بد نگاه کنی،داخل در 《اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ》هستی، بد نگاه کنی هاااااا.

طهارتی می خواهد به این راه آمدن که این راه را جز خودشان هیچ کس دیگری نمی تواند به آدم بدهد،می دانی طهارتش اینجاست ،آب دریاها آدم را پاک نمی کند، از اول خلقت تا انقراض عالم یکی در دریا بیفتد و بغلطد این طهارت حاصل نمی شود مگر اینکه ؛

شعر خواجه را بخوانیم ؛

 

غوطه در اشک زدم کاهل طریقت گویند

پاک شو اوّل و پس دیده بر آن پاک انداز

 

(آخخخخ نمی دانی این اشک چه پاک می کند.)

 

آن که می گوید 《علیک منی سلام الله》 او اشک بریزد می دانی اشکش چه کاره است؟؟؟

همان است که امام صادق علیه السلام توی روایت می گویند ،توی روایت آن اشک را می شکافند،آنها یک دار التجزیه دارند،(اسمش را می گویند لابراتوار، هاااا؟؟؟

)آن قطره اشک را آنجا گذاشتند تجزیه اش کردند ،فرمودند : 《والله والله والله لو سُقِطت علی نار الجهنم لاطفئها》،اگر یک قطره از اشکی که توی مصیبت جد ما اباعبدالله،یک قطره اش توی جهنم بیفتد همه زبانه های آتش جهنم را تا خدا خدایی می کند ،خاموش می کند .

او مالِ 《علیک منی سلام الله》 است.

بله این است، می دانی این فرمایشِ کیست؟؟؟

امام معصوم است،ولیِ خداست.

یک قطره از این اشک (که توی مصیبت اباعبدالله ریخته)اگر به تمام جهنم بریزد همه جهنم را خاموش می کند. این که توی درک نمی آید،آخر این کلمه 《علیک منی سلام الله》را هم توی درک نمی آید ،گرفتی؟؟؟

او اثر این است که توی درک نمی آید.

چه کسی آن را می یابد؟؟؟

آن کسی که جانش متصل به تجلیات امام حسین علیه السلام است او می آید، خیلی قشنگ.

در او می آورند نه اینکه او سراغش می رود، در وجود او می گذارند، این یک حرف خاصی است.

روز عاشورا روز خودسوزی است هااااا؟ این یک خودسوزی است که این سخن با آن منافات ندارد همان خودسوزی توی این سخن است.

 

غوطه در اشک زدم کَاهلِ طریقت گویند

پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز

 

حضرت حبیب بن مظاهر خیلی مقام یافته است هااا،خیلی ، مقامش را هیچ کس نمی داند چیست.

بزرگی او را در عالم واقعه ،در عالم خواب و مکاشفه دید ،گفت حبیب ببین امام حسین علیه السلام چه مقامی به تو داد که همه اولیاء و انبیاء غبطه اش را می خورند ،هر کس می خواهد برود زیارت قبر مقدسش اول تو را باید زیارت کند،برمی گردد باید تو را زیارت کند،دیگر آرزویی بالاتر از این داشتی ؟؟

گفت: بله، یک آرزو توی دلم مانده .

آن چیست حبیب؟؟؟ دیگر آرزویی نیست!!

گفت : چرا دلم می خواست توی مجالسی که بر امام حسین علیه السلام گریه می کنند می بودم و اشک می ریختم .

[آهاااا این است.حبیب می داند که آنجا چشمش باز است،حبیب می داند توی مجالس امام حسین علیه السلام چه خبر است]

برای همین حالا اینجا حدیث را از من تحویل بگیر.

آقا علی بن موسی الرضا،مولای ما شما وقتی خراسان آمدید (ببین مجالس امام حسین علیه السلام که برای عزایش اقامه می شود چه خبر است ،اینجا حدیث را تحویل بگیر) آقا شما که آمدید علویات و هاشمیات هیچ کدام را با خودتان نیاوردید ،من که روضه می خواندم این صدای گریه که قلب من را پاره کرد مالِ کدام خانم بود؟؟؟

گریه شان گرفت ،فرمودند هر مجلسی که در ذکر مصیبت جد ما اباعبدالله به پا بشود مادرمان زهرا سلام الله علیها آنجاست گریه می کند .

ببین حبیب چه می داند که می خواهد اینجا بیاید و بنشیند ،حبیب چه می داند؟

به بالِ ملائکه نِشستی!! نه بگذار کنار کوچک است.

فرش تو بالِ جبرئیل است! کوچک است.

در محضر صدیقه طاهره سلام الله علیها داری گریه میکنی ،بی بی دارد اشک های تو را تماشا می کند ،خدا می داند که آن دل چه جوری به تو نگاه می کند ،با آن چشم.

برای تو چه می خواهد،حالا فهمیدی 《علیک منی سلام الله 》 یعنی چه؟؟؟

لشکر امام حسین علیه السلام امروز به طرز خاصی صف آرایی کردند ،من ترکیب صف آرایی آنها را می گویم.

اینطوری صف آرایی کرده بودند؛

خیمه ها را با امام حسین علیه السلام را وسط گذاشته بودند،یک طرف امام حسین ،اصحاب ایستاده بودند و یک طرف اهل بیت علیهم السلام،جوان های بنی هاشم

تمامشان به سرکردگی حضرت ابالفضل علیه السلام، این طرف اصحاب به سرکردگی حبیب.

خیلی عجیب از شب معرکه بود،حبیب، اصحاب را یکی یکی جمع کرد از شب با اینها صحبت می کرد ،ترتیب میدان رفتن را ردیف کرد، اول تو،دوم تو، سوم تو،چهارم تو،اینها را شماره بندی کرد ،بعضی جاها که اگر تو افتادی هنوز جان داشتی چه کسی بیاید از زمین بلندت کند ،تمام این صحنه را حبیب مُهیا کرد.

خودش پیرمرد ،محاسن سفیدش را باد این طرف و آن طرف می برد،ایستاده بود این اصحاب پشتِ سرش،سرکرده اصحاب است حبیب بن مظاهر.

آقا حضرت ابالفضل با قدِ بلند که همه حتی علی اکبر تا شانه حضرت می آمدند ،ایشان هم همه را ردیف کردند.

بعد انتهای سخن که می شد هم حضرت ابالفضل و هم حبیب می گفتند تا ببینیم مولایمان حسین چه می گویند.

روز عاشورا شد ،حبیب به اصحابش گفت ببینید، بُریر،مسلم بن عوسجه،فلان،فلان، یکی یکی آنها را یاد کرد ،ببینید ما آمدیم جانمان را فدای بچه های امام حسین علیه السلام کنیم هاااا،یک وقتی نکند اینها اول بروند میدان،تا ما زنده هستیم یکی از اینها نباید خون از دماغش بیاید.

ما برویم جانمان را فدا کنیم بعد امام حسین می داند و بچه هایش.

آقا حضرت ابالفضل به آقا علی اکبر، حضرت قاسم، برادرانشان به تمام اینها می فرمودند ببینید این حبیب و اصحاب مهمان ما هستند هاااا[ جوانمردی را حالا توی کربلا نگاه کن]نکند ما بگذاریم اینها بروند جلوی چشممان کشته بشوند و ما مردانگی مان قبول کند که یکی از این مهمان ها جلوی چشم ما به خون بغلطد.

اول ما می رویم کشته می شویم بعد امام حسین می داند و اصحابش.

ما باید اول برویم.عبارت روایت این است《 لَبسوا القُلُوبَ على الدروعِ》همه جنگجو های عالم زره می پوشند که قلبشان صدمه نبیند ،روی سینه شان،ولی اصحاب امام حسین علیه السلام این کار را نکردند دل ها را روی زِره گذاشته بودند ،دلها را جلو آورده بودند، اینها《 لَبسوا القُلُوبَ على الدروعِ》.

حبیب آمد خدمت حضرت ابالفضل علیه السلام [تو نمی دانی با چه ادبی هم آمده] خیلی مؤدب آمد دست های آقا حضرت ابالفضل را بوسید،همان دستی که آقا امیرالمومنین علیه السلام بوسیدند،آقا امام حسن علیه السلام بوسیدند،آقا امام حسین علیه السلام چند دفعه بوسیدند ،آن آخر هم از توی میدان دست ها را پیدا کردند برداشتند روی چشم گذاشتند بوییدند ،بوسیدند

.حبیب این دست را بوسید افتاد روی پاهای حضرت ابالفضل ،پا را هم بوسید ،خاک های زیر پای حضرت ابالفضل را به چشم هایش کشید عرض کرد آقاجان شما قمر بنی هاشم هستید ،شما جوانمرد بنی هاشم هستید ،کسی که بیاید درِ خانه شما ناامید نمی گذارید برود ،یک خواهشی دارم ،امروز روز عاشوراست ،امروز روزی است که ما آمدیم جانمان را فدا کنیم،یک چیز می خواهم. آقا حضرت ابالفضل علیه السلام فرمودند هر چه بخواهی برآورده است غیر از یک چیز ، حبیب خیال نمی کرد آن نقطه …

حبیب عرض کرد آقاجان آن یک چیز چیست؟؟؟

فرمودند هر چه بخواهی هر حاجتی داشته باشی به تو می دهم مگر یک تقاضا اگر آن را بخواهی به تو نمی دهم.

آن چیست؟؟؟

آقا فرمودند اگر میخواهی بگویی اول شما بروید کشته بشوید این برآورده نمی شود ،ما باید جانمان را فدای شماها کنیم.

می دانی حرف چیست هااااا؟؟؟

ابالفضل علیه السلام می داند آن کسی که خودش را به پای امام حسین علیه السلام می ریزد باید به پای او افتاد، توی این نقطه است.

حبیب بن مظاهر یک مرتبه افتاد ،تمام عالم روی سرش[خراب شد]

عرض کرد عباس جان من آمده بودم فقط همین تقاضا را از شما بکنم.

فرمود برآورده نمی شود،نه،من این کار را نمی کنم اسمش را هم هر چه می خواهی بگذاری بگذار.

خیلی با هم سخن گفتند،اینقدر التماس کرد، حبیب آخرش آقا ابالفضل را به سید شهداء قسم داد .

آقا ابالفضل علیه السلام ساکت شد ،فرمود حبیب حالا که اینجور است برویم مولای ما قضاوت کند ،اینجا دیگر من حرف نمی زنم،ممانعت را برداشتند،حبیب پیرمرد با آقا حضرت ابالفضل دوتایی خدمت امام حسین علیه السلام آمدند.

آقا فرمودند چه شده؟؟برای چه آمدید؟؟

عرض کردند آقاجان(آقا حضرت ابالفضل سخن گفتند) مولای من،حبیب و اصحابش می خواهند قبل از ما به میدان بروند و اینها جانشان را فدای بچه های شما بکنند و من نمی توانم این را بپذیرم ،اینها مهمان ما هستند،اینها سرِ سفره ما نشسته اند ،شما اجازه نفرمایید تا یکی از ما زنده ایم اینها به میدان بروند.

آقا امام حسین علیه السلام فرمودند عباس جان ،برادرِ من،تو می دانی از چه دودمانی هستی؟ تو می دانی کربلا چه منصبی به تو دادیم؟؟

ما اهل بیتی هستیم اگر سفره ای به مَکرِمت باز کنیم تا مهمانمان را سرِ آن سفره ننشانیم خودمان دست دراز نمی کنیم ،این سفره ای که پهن شده بگذار اول مهمان ها بروند، بعد ما دستمان را به این نعمت دراز کنیم،لذا امام حسین علیه السلام آخِر آخِر آخِر .

آی حرف است ،آی سخن است اینجا.

آخِر آمد میدان.

روز عاشورا روضه وداع می خوانند،روضه وداع را هم من یک مرتبه خواندم.

هر کسی هم می خواند از من می خواند ،بعد از آن.

اول هم بزاز ها خواندند بعد روضه وداع در تهران یا ایران ،هر کسی هست از صحنه مشاهده من روضه وداع را گفته است.

روضه وداع این است که من می گویم؛

آخِر کار، روز عاشورا آقا سید الشهداء علیه السلام سه مرتبه به میدان رفتند ،من میدان رفتن آقا امام حسین دفعه آخرش را می گویم.

وقتی می خواستند بروند [از مدینه هم همین جور بود نه کربلا] هر دفعه که حضرت می آمدند سوار بر ذوالجناح بشوند ، دهانه اسب توی دست حضرت سکینه بود ،آقا علی اکبر توی راه بودند ،آقا حضرت ابالفضل بودند،همه بودند، دهانه اسب را حضرت سکینه می گرفتند می کشاندند،رکاب را هم می گرفتند،[سکینه است،سلام الله علیها، علیکِ مِنی سلام الله،علیکِ مِنی بی بی جان سلام الله ]، اسب را آوردند و دهانه اش را گرفتند، سکینه بابا را سوار کرد ،آقا امام حسین همین طور بالای اسب توقف کردند ،چشمها به طرف آسمان است یک حالت خاصی ،که هیچ کس نمی داند چیست ،فقط خودش می داند که آن حالت چیست ،می خواهند روانه بشوند اسب حرکت نمی کند ،رکاب زدند هیچ اسب نرفت، دهانه کشیدند باز اسب نرفت، آن دو دفعه ای که رفتند اسب حرکت کرد و با تاخت هم رفت ،ایندفعه نه ،حرکت نکرد.

به اسب نهیب دادند ،با او حرف زدند حرکت کن ذوالجناح،برای چه ایستادی؟ ذوالجناح سرش را پایین انداخت ،آورد آورد تا روی زمین ،آقا سرشان را با سرِ ذوالجناح پایین آوردند ،وقتی نگاه کردند دیدند دست های ذوالجناح را سکینه بغل کرده دارد جدیت می کند ،این خاک زیر سُمِ ذوالجناح را سکینه با دست بر می دارد هی به صورت می کِشد ،هی به چشمهایش می کِشد،یا حسین.

آقا امام حسین علیه السلام همان بالا فرمودند سکینه جان مگر تو نبودی که توی این راه همیشه من را کمک می کردی؟مگر تو نبودی که برای من اسب آوردی؟؟

آخِر این چه حرکتی است؟ چرا نمی گذاری من به میدان بروم؟؟

چرا نمی گذاری آن تحققِ کامل خدایی صورت پیدا کند؟؟

چرا مانع شدی؟؟

بی بی سکینه عرض کردند بابا تا از اسب پیاده نشوی به شما نمی گویم چرا این کار را می کنم.

می داند امام حسین را خدا ،خدا به خدایی اش آنجا نتوانست از اسب پیاده کند ،می رود و همه هستی را می شکافد ،هیچ چیز جلو دارش نیست.

سکینه بابا را پایین کِشید،آوردش پایین .

بگو عزیزِ من چرا تو این کار را می کنی ؟؟

عرض کرد بابا تا ننشینی به شما نمی گویم.

آقا امام حسین را روی خاک کربلا نشاندند[روی خاکِ کربلا نشاندن حرف است هاااا، خاکِ کربلا را دارد حیثیت می دهد به ازدیاد . چه کسی این کار را می کند؟؟

حضرت سکینه سلام الله علیها.

یعنی خاکِ کربلا را که پر نیرو و توان کرده ،حضرت سکینه انجام داده.

این خاک را می خواهیم به شیعیان برسانیم]

عرض کرد باباجان قشنگ چهار زانو روی خاک راحت بنشین.

امام حسین فرمود بگو سکینه جان چیست؟فرمود چرا اینکار را می کنی؟

سکینه عرض کرد بابا جان تا من را روی دامنت ننشانی نمی گویم.

آقا سید الشهداء علیه السلام سکینه را را روی زانو گذاشتند.

خانم سکینه طفل نبود هااا.

نشاندن را اینجا ،آنجوری فکر نکنید، وقتی از بنی هاشم آمدند مدینه از حضرت سکینه خواستگاری کنند.

حضرت سید الشهداء فرمودند 《أِنَّ بِنتی سَکینه لا تَستَهِلُ الزواج》،این دخترِ من نمی تواند شوهرداری کند .

عرض کردند آقا، ایشان اول عاقله عالم هستند،اول بالغه عالم هستند چطور 《لا تَستَهِلُ الزواج》؟؟؟

فرمودند: 《لأنها تستغرق فی ذات الله》

این غرق ذات خداست،این زمینی نیست،دخترِ من زمینی نیست،این یک جا نشسته که نمی تواند فرود بیاید ،این نمی تواند شوهر داری کند.

امام حسین علیه السلام این تعریف را از سکینه کردند.

لذا دختر بغل کرده است،می دانی چه کسی را؟؟؟

《تستغرق فی ذات الله》 را گرفته است.

امام حسین آغوش باز کردند روی زمین نشسته، عمه دارند نگاه می کنند،همه حرمسرا دارند نگاه می کنند،این چه صحنه ای است،اصلا وضع عاشورا دگرگون شده،کربلا اصلا منقلب شده،این چیست؟؟

آقا امام حسین علیه السلام دستشان را آوردند به طرف سکینه سلام الله علیها نوازش را تمام کنند،حضرت سکینه دستِ بابا را برگرداندند گذاشتند روی سینه شان خودش را عقب کشید ، امام حسین فرمود سکینه جان آخر می داند انس من به این است که تو را ببویم،چرا نمی گذاری ؟؟ این دیگر حرکتی است؟؟

حضرت سکینه نشان دادند،عرض کردند حسین جان،بابا درِ خیمه ها را نگاه کن ،این دو تا یتیم مسلم دارند نگاه می کنند،بیشتر از آنها دست روی سرِ من نکشی، اینها یتیم هستند ،اگر دخترت را بیشتر از آنها نوازش کنی دلِ اینها می شکند.

کربلا را تماشا کن ،چیست؟؟؟ همه اش مواسات است،همه اش خدایی است،همه اش عدل است.

اینها یتیم هستند اگر اینها ببینند تو دخترت را بیشتر…همان جور ،نه آن است که توی مقتل برایت خواندند ،یعنی سکینه ازدیاد طلب بود؟؟

یعنی می گفت همان جوری که یتیم ها را نوازش کردی؟؟

نه ،بیشتر نه همان اندازه.

آنجا امام حسین علیه السلام سکینه را بغل کرده ،حضرت سکینه درِ گوشِ حضرت حرف زده،هیچ کس جز امام حسین نمی داند سخن چیست که آنجا امام حسین علیه السلام خاکِ زیرِ پای سکینه را به چشم کشید.

 

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *