صیام_جلسه ششم(جلسه پنجم تکرار جلسات قبل بود)

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ》﴿سوره مبارکه بقره/۱۸۳﴾

مباحثی که در پنج شبِ قبل از این ایام درباره اش صحبت شد آن مباحث منتهی شد به معنای کتاب و کتابت که مجموعه وحی را برای این کتاب گفتند چون حقیقت ثابته لایتغیر است،نه حروف و الفاظ و کلمات که منقوش بر صفحات است،کتاب را ما معنا می کنیم،در واژه عرف و واژه موجودِ در نزد مردم کتاب یعنی زُمره،پاره،مقدار از حروف تلفیقی که کلمات را تشکیل می دهد و جملاتی که بر صفحاتی نقش بسته،این را کتاب می گوییم،ولی این به بیانی که عرض شد این کتاب نیست،در قرآن چیزِ دیگری است،در زبان وحی کتاب چیزِ دیگر است،《و یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ 》روزه بر شماها نوشته شده،بر کجای ما نوشته شده؟ بر پیشانی مان،کفِ دستمان،بازوهایمان،پشتمان،سینه مان،کجا؟؟

این خودِ کُتِبَ اینجا معلوم می کند که مومن نقش هستی اش است،نقش هستیِ مومن صیام است که سر از پرهیزگاری در می آورد،《لَعَلَّکُم تَتَّقونَ》،نه هر روزه ای ،روزه من را حساب نکنید،روزه من اصلا روزه نیست،چیزی نخوردنمان اصلا مثل چیزی خوردنمان است،مگر ما برای چیزی خوردنمان برنامه داریم؟مومن وقتی که صائم است،چیزی نمی خورد،چیزی هم که می خورد برنامه دارد و منظم است،خوردنش حساب دارد،خوردن و آشامیدنش عین صائم است،یعنی به خوردن و نخوردن هر دو راه تقوا را طی می کند،این کتابت در ذات مومن است،یعنی نقش گرفتن حقیقت ثابته لایتغیر،این طرف، آن طرف نمی کند،یک روز خوشش می آید روزه می گیرد،ده روز می گیرد،بعد دو مرتبه همانی است که هست،ماه رمضان روزه می گیرد بعد از ماه رمضان همانی است که هست،فرمودند اَلشقیُ…

شقی کیست؟ شقی را معنا کنیم،شقی در مقابل سعید است،وقتی شقی معلوم بشود سعید هم معنا می شود دیگر،《الشَّقِیَّ مَن حُرِمَ غُفرانَ اللّه ِ فی هذا الشَّهرِ 》شقی آن است که به او مارک خورده و این طرف و آن طرف نمی شود،به چه چیز؟؟

مارک به خباثت و مَلعَنت خورده،این شقی است.لذا راجع به قاتل امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام ،خدا این قاتل را لعنت کند،درباره او دارد 《قُتِل علیّ المرتضی قَتَلَه اشقی الاشقیا》،شقی ترین شقی ها،قاتل امیرالمومنین است،این ملعون را در روایت اشقی الاشقیا گفتند.

ماه رمضان است عیب ندارد یک روایت دیگر هم بگوییم؛

آقاجان علامت شقاوت چیست؟؟

قساوت قلب،اگر کسی قلب قَسی داشته باشد این شقی است.حالا علامت دارد.

آقاجان علامت قساوت قلب چیست؟؟

[خوب دقت کنید،روایت است]

ما از کجا بفهمیم که قلب ما قَسی است یا نیست؟؟هر که می خواهد امتحان کند چه جور است؟

فرمودند جُمودالعین،آن که اشک چشم ندارد،گریه ریزان ندارد،این قساوت قلب دارد،عرض کرد آقاجان چه می شود که کسی جمودِ عین پیدا می کند؟؟

دیگر علامت نمی خواهد،علت می خواهد.

فرمودند کِثرَتُ المَعاصی،کسی که زیاد گناه بکند.

[ما ناچاریم همه جا از کربلا سر در بیاوریم]

《کثرت المعاصی توجب جمودالعین》،[موافق با اعراب هم،ادبیات عرب بگوییم که یوجبُ غلط است تُوجَبُ درست است] بله همین کثرت معاصی که جمود عین می آورد،در باب امام حسین همین کثرت معاصی،چشم را باز می کند،چشمه چشم را باز می کند،امام حسین علیه السلام همه موانع را درانده است،راه سید الشهداء همه حجاب ها را پاره کرده است.

باز حیف است آدم نگوید،شما آنچه که از این فداکاری هایی که الان ما نمی توانیم مسائل را بررسی کنیم،یک وقتی یک تاریخ نویس منصف می آید که یک رگ معنا،یک رگ باطن هم داشته باشد هااا،این بررسی می کند که چه موجب شد یک بچه سیزده چهارده دوازده ساله برود خودش را فدا کند و بی نام و نشان هیچ اثری از کفِ پایش نماند؟

می آیند بررسی می کنند،چه بوده؟پولش دادند؟ وعده اش دادند؟

همان راهی که امام حسین علیه السلام فرمودند 《مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ》اینجا زنده نمی مانی که چیزی گیرت بیاید،این معامله را اول کرده است.

این را برای چه می گوییم، در همه منبرها هی تکرار می کنیم؟؟

برای اینکه عظمت نام کربلا و امام حسین علیه السلام یادمان نرود.

خوب اینجا یک انصاف دیگر هم بود،اگر یک حکومتی،یک سیستمی(به قول امروزی ها سیستم)،یک نظامی،با این نوع فداکاری و نام امام حسین پایه بگیرد.

این خیلی مواظبت می خواهد آدم به آن بد نگاه نکند هاا.چوب دارد،خیلی چوب دارد اگر یک کسی خدای نکرده…

اولا این را به شما بگوییم 《ولایت 》همه ابعادش پا روی نفس گذاشتن است،نفس در ولایت ظهور می کند به پذیرا نبودن آنچه که در آن حق است،ضد ولایت می شود،خوب این حق هر جا هست باید درباره اش خاضع بود،هرجا.

با نام امام حسین علیه السلام،با نقطه ظهور کربلا یک نظام پا گرفته،هر که امام حسین دوست است باید خاضعش باشد،اگر یک کسی این طرف،آن طرف می کند،این در ارتباط معرفتی کوتاه است،اقلا،انصاف،اگر به این خضوع در باطن نیامده،سکوت با او باشد.

انکار کردن آثاری دارد،زیرِ پا گذاشتن حق آثار زشتی دارد،برای انسان بلا می آید،این آثارش است.

[شب آخر مجلس است درِ خانه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هستیم،یک بُعدی هم از این باب در این مساله عرض خواهیم کرد]

سلمان(زمانی که آقا امیرالمومنین را می بردند) چه گفت؟؟

سلمان گفت آی مردم(حالا دارند امیرالمومنین را می برند،دست های امیرالمومنین را بستند،اینها را ما هنوز بررسی نکردیم، که چرا امیرالمومنین را می برند؟ امیرالمومنینی که یدالله است،به ظاهر در سن کودکی،زبانمان لال که اینجوری حرف می زنیم،تازه منقبت و مدیحه آن بزرگوار را می گوییم باید استغفار کنیم چه برسد اینجوری صحبت کنیم)

وقتی که آقا امیرالمومنین در اوایل ولایت ،حضرت فاطمه بنت اسد،مادر می فرمایند،چه مادری( امشب هم شبِ آخرِ این حرف را بزنیم،اگر یک وقتی درِ خانه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را می زنیم جواب دیر آمد،اولا درِ خانه صدیقه طاهره جواب دیر نیست،بقیه اهل بیت علیهم السلام ممکن است به آن مصالح الهیه ای که در نزدِ خودشان هست،یک مقدار انسان معطل بشود،

ولی درِ خانه صدیقه طاهره زود جواب می شنوید،حالا یک وقتی این جواب دیر آمد،دو راه دارد[امشب این را داشته باشیم]؛

یک؛ بی بی صدیقه طاهره را به فاطمه بنت اسد قسم بدهید،زود در را باز می کنند،اگر دیدید اینجا هم جواب را دیر گرفتید آنوقت صدیقه طاهره را به حضرت زینب قسم بدهید،ببینید چه کار می کند.دیگر این باب رد خور ندارد.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها انعطاف خاصشان به قسم دادن این دو بزرگوار است).

بی بی فاطمه بنت اسد سلام الله علیها،می فرمایند دست های فرزندم را به قِماط(همان قنداق است که ما می گوییم)پیچیدم،تا گذاشتم روی زمین یک تکان دادم بندِ قِماط پاره شد،دو مرتبه محکمتر کردم ،یک تکان دیگر دادم پاره شد،تا هفت مرتبه دارد،دفعه هفتم،می فرمایند اینکه یک پوستِ اَنبانی بود که این پوست انبان خیلی محکم بود،به پوست انبان و ریسمانی که آن ریسمان را هم بستم،یک تکان دیگر دادم آن انبان و پوست و ریسمان…،به دو زانو نشستند و فرمودند مادرجان تو می خواهی دستانم را ببندی؟؟

با این دستها《 اُریدُ أَن أَبُصبِصَ لله》،من می خواهم با این دست ها به طرف اِلتجاء و دعا و خواهش از حق بروم[تَبَصبُص یک معنای خاصی دارد که نمی گوییم،آن معنا یک حالت خاصی دارد که باید مَثَلی بزنیم که آن مَثَل برای ما شرم آور است]معنایش این است که با این انگشت ها و این دست ها می خواهم به طرف خدا به دعا و مناجات بپردازم.

خوب این دست را حالا آمدند بستند،این با یک تکان،چی؟

این روایت است،در جنگ اُحد یا جنگ خیبر است،یک کدام از اینها،آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام آن جایی که «ضَربه علی یوم الخندق» (مُسَلَم یوم الخندق است)

سوال کردند که برای چه این همه امیرالمومنین ضربت زدند برای هیچ کدام اینگونه سخن از طرف حق نیامده که در ضربت یوم الخندق آمد؟؟

این علتش چیست؟؟

حضرت فرمودند به جهت اینکه صدای جبرئیل را در آورد،این ضربت یک طوری بود که جلوی آن را شَه پَرِ جبرئیل گرفته است،کاشکی جبرئیل نمی آمد جلو که این ذوالفقار می خورد زمین را هم می شکافت،زمین،وجود عالم طبیعی مومن است،من و تو زمین هستیم،زمین ما هستیم.

سخن وحی،واسطه وحی،آن که خواست قوام و دوام به مکتب انبیاء بدهد او آمد جلویش را گرفت والا آن به جان من و تو خورده بود.

 

تیغ حلمش جان ما را چاک کرد

 

زمین،ارض،وجودِ طبیعی و مادی مومن است.خوب این نیرو هست،این بُنیه هست،حالا دست را بستند،اینجا سِرّ است،به حقِ حق،سِرّ است هاا.

فاطمه جان نفرین نکنی،سلمان مواظب دختر رسول خدا باش.

اینها همه برای چیست؟؟

به جهت این است،خوب ببین.قبلش باید یک مساله را بگویم؛[ان شاءالله یادم می ماند ربط بحث ها را که یک نکته دقیق،خیلی دقیق است این را بگیریم]

حسن جان،حسین جان می روید در خانه عثمان می ایستید نمی گذارید هیچ کس به او صدمه بزند،مثل جانتان از او نگهداری کنید.

آقا امام حسن و آقا امام حسین علیهما السلام وقتی برگشتند خبر قتل عثمان را دادند،آقا امیرالمومنین به صورت امام حسن سیلی زدند مگر تو نبودی ؟مگر برادرت نبود؟

عرض کردند آقاجان به ما فرمودید دمِ در بایستیم،ایستادیم،مالک اشتر از پشتِ بام رفت خودش را انداخت و نیزه را فرو کرد و او قرآن گذاشته بود روی سینه (برای همین هم قرآن عثمانی می گویند)،و نیزه را روی قرآن فرو کرد و از سینه اش در آمد.

مالک اشتر این کار را کرده بود.

به دادخواهی آمده بودند نامه نوشت به کوفه به والی خودش که این را عوض کنید یک والی خوب قرار دهید،در نامه اینها را فریب داد گفت بله بروید آنجا نوشتم که والی عوض می شود و هر کس را می خواهید…

در راه مالک گفت نکند که این نامرد دسیسه کرده[چون این سابقه این کارها را دارد]،نامه را باز کردند دیدند بله نوشته به محض اینکه اینها رسیدند همه را می گیری می کُشی و خودت ولایت را در کوفه داری.

برگشتند که سرِ راهشان مساله رَبَذِه پیش آمد و دفن کردن ابی ذر و برگشتن به مدینه،امیرالمومنین مطلع شدند که قضیه چیست،امام حسن و امام حسین علیهما السلام را صدا زدند و فرمودند مثل جانتان از او مواظبت کنید!! برای چه؟؟

امیرالمومنینی که بعدا مالک اشتر را کنار وجود مبارک خودشان نگه می دارند،نه؟ درست است؟

لذا یکی از مسائلی که موجب شد مساله امیرالمومنین در چشم ها و ذهن ها …

همین بود که یاعلی تو از آن طرف حمایت می کنی،پسرانت را می فرستی و از این طرف قاتلین عثمان را کنار خودت جمع کردی،اینها را به دست ما بده.

جنگ جمل برای همین درست شد،مساله این چیست؟؟

مطلب را بعداً جوابش را می شنوید.

ولایت و خلافت اینقدر مقامش بالاست که یک کسی مثل عثمان ملعون و مثل اولی و دومی ملعون که اینها غصب می کنند و تمام حق را زیر پا می گذارند،چون ترکیب ظاهر را به اسم ولایت و خلافت رسول الله انجام می دهند،امیرالمومنین به عظمتِ ولایت حق می فرمایند دست به ترکیبش نزنید،فاطمه جان نفرین نکن،من هم می روم،…که آمدند اینجا تکان نمی دهم،[خوب اینجا داشته باش]اگر یک ولایتی به حق باشد،آدم با آن در بیفتد،ببینید چه می بیند،[نکته ای که می خواهم بگویم این است] تابع امیرالمومنین،بوی ولایت به مشامش خورده،اگر کسی این را گرفته باشد خیلی به خودش مواظبت می دهد،آنجایی که باطل است،آنجایی که همه اش فساد است،آنجایی که همه اش ظلمت است،آنجایی که اشقی الاشقیاء های عالم ،ملعون ترین موجودات عالم تصدی اش را می کنند،امیرالمومنین برای ارزش دادن به آن نقطه حق که این را جای دادند،می فرمایند من را نگاه کنید،سلمان تو هم تکان خوردی دو مرتبه بیعت کن،ابی ذر تکان خوردی بیعت کن،کجا رفتی؟

حالا،از مجرای شیعه،از مجرای تقلید،از مجرای ولایت فقیه،از مجرای صحیح کربلا و کشته شدن اینهایی که فقط امام زمان علیه السلام می دانند اینها ارزششان چیست،خوب؟یک نظام خودش را دارد نشان می دهد،اگر در این حق آدم خدای نکرده انگشت بدواند،پس گردنی دارد.

پس گردنی اش چیست؟؟

دچار شدن به بلایی که ظاهر نشده.

مثل چه؟؟

مثل دچار شدن به آفتی که مردم دارند می کِشند،

اگر پذیرای ولایت بودند آنها نمی کِشیدند،آنها مجرای ولایت را گم کردند.اینها را نمی فهمیم،خوب دقت کنید،ما این مسائل را نمی فهمیم.

نمی فهمیم؟؟ ساکت،و از خدا فهمش را بخواهیم.

یک وقتی ممکن است انسان یک کسی را نفی کند،اعتراض کند به یک چیزی، آنجاست که او را می زنند،و بلاهایی که از این باب می آید بلاهایش آن جوری نیست که تا حالا دیده باشیم،یک بلاهای تازه ای است.

خدا ما را دچار این بلاها نکند،به ما دید،بصیرت،انصاف،خضوع نسبت به حق مرحمت کند.

شب آخر این مجلس است نتیجه بگیریم؛

آقا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند دختر رسول خدا،نفرین نکنی.

حرف ها را جدا کنیم،حق را با باطل مخلوط نکنیم،ولایت ارزش دارد،ولایت خیلی مهم است،وقتی که کنارِ بستر صدیقه طاهره سلام الله علیها،ولادت امام حسین،خبر شهادت امام حسین علیه السلام را که جبرئیل به صدیقه طاهره داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شروع به گریه کردند بعد آقا امیرالمومنین،بعد بی بی صدیقه طاهره به این خبر شهادت که حسین تو را بین دو نهر آب لب تشنه شهید می کنند،گریه،گریه ناگهان جبرئیل آمد،رسول خدا شروع به تبسم کردند.

یا رسول الله شما گریه می کردید،این جور گریه ای که شانه هایتان می لرزیدند،این تبسم چیست؟؟

فرمودند جبرئیل به من بشارت داد که ولایت را در صُلب او قرار دادیم.

صدیقه زهرا هم تبسم فرمودند،امیرالمومنین هم تبسم فرمودند.

خون بهای ولایت که در خلق جاری شده،خون بهایش امام حسین علیه السلام است‌.مواظبش باشید،به واوش اهانت نکنید،به واو ولایت کوتاه نگاه نکنید.

خوب بحث هایی قبلا شده،این ولایت باید در خلق جاری باشد یا نه؟؟

ولایت امیرالمومنین تمام شد یا باید باشد؟؟

یعنی ولایت امیرالمومنین بعد از رسول خدا بود که سه نفر هم غصب کردند و[تمام شد؟]اگر این حرف را بزنیم که از سنی سنی تریم.

ولایت در خلق جاری است.

از کدام مجرا؟؟

سوال این است که ولایت که جاری در خلق باید باشد از مجرای کیست؟

اینجا را که آدم پیدا کند ساکت می ماند.

ماه رمضان است،مسائل را درک کنیم،????《لیله قدر را هم کسی درک می کند که این ولایت را درک کند》????.

خوب،حالا روایت؛

《الرَّادُّ عَلَیهِم کالرَّادُّ عَلَینَا 》راجع به کیست؟؟

اگر مجرای ولایت نبود هر کس آنها را رد کند ما را رد کرده است،اینها چه کسانی هستند؟ پیدایشان کنیم،《الرَّادُّ عَلَیهِم کالرَّادُّ عَلَینَا 》،آخر یکی دو تا هم که روایت نیست،شیعه این که خدای نکرده به آن اعتراض می کنی،نکند این

《الرَّادُّ عَلَیهِم 》باشد؟

آدم ساکت باشد،آرام باشد.

بعد برای اینکه در فکر های شیطانی رفیق هم پیدا کند ،یک بی گناهی که صد در صد فکرش با او مخالف است می گوید او هم همین حرف ما را می زند،این برای چیست؟؟

برای اینکه شیطان می خواهد او را متمادی در غیظ کند،بیزار است از هر کس که بوی ولایت به مشامش [رسیده]،بیزار است از حرفی که در این باب گفته بشود.

می شد سخن را یک جوری ذوقی شوقی بگوییم اشک چشمی از شما بگیریم،حالت توجه تان را بیشتر کنیم ولی معرفت داشته باشیم،با معرفت ها می پذیرند،اینقدر زمینه در ما به وجود بیاید که اگر آقا امام زمان علیه السلام آمدند بر ما عرضه کردند آنجا متوقف نشویم،این که اینجا ان قُلت می کند و متوقف می شود آنجا پذیرا نخواهد بود،زمینه ای برای قبولی امر امامش در موقع ظهور،آن زمینه در او نیست.

خدا ما را از شرِ نفسمان خلاص کند.

بهترین دعا این است که به ما انصاف مرحمت کند.

خوب،روضه صدیقه طاهره سلام الله علیها هم بخوانیم،از بی بی هم بخواهیم که ما را ولایت امیرالمومنین علیه السلام آشنا کنند،

《وَلاَیَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی》،این ولایت باید در خلق جاری باشد.

کجا پیدایش کنند؟؟ ولایت علی بن ابی طالب که حِصن است کجاست؟؟

زمان امیرالمومنین بود،خوب الان کجاست؟ این را باید دریافتش کنند،پس این ولایت سخت است.

《یاعلی》 ما را کمک کنید.

خوب،برویم درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها کمک بخواهیم،دستمان را به دامن دوستانشان بزنیم،شاید ان شاءالله عنایتی بشود،مرحمتی بشود،ما را با خودشان،مرامشان،ایده شان،طریقشان،صراطشان آشنا کنند،ان شاءالله.

《یاعلی》.

جزء وصایای حضرت صدیقه طاهره به امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است،

《یا علی غَسِلنی لِیلاً وَ کَفِنی لِیلاً و دَفِنی لِیلاً》

علی جان مرا شب غسل بده،شب مرا کفن کن،شب مرا دفن کن،راضی نیستم آنهایی که به من ظلم کردند دنبال جنازه من راه بیفتند.

یک حرف دیگری حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در بعضی از روایات دارند،به امیرالمومنین دمِ آخر فرمودند که جگر آدم را آتش می زند،حرف محبتی است،اهل محبت می سوزند،《علی جان》 برای توی مظلوم که من می دانم چقدر به تو ظلم شده اگر انجام دادنِ وصیت من مشکل است،[تا دم آخر به یاد امیرالمومنین هستند]نمی خواهم تو آزرده بشوی،نمی خواهم برایت زحمت باشد،اگر برایت مشکل است من به مقداد وصیت بکنم.

خیال می کنید امیرالمومنین در آن حال چه گفتند؟؟حالت امیرالمومنین چگونه شد؟؟

شروع به گریه کردند،در حال گریه به صدیقه طاهره فرمودند فاطمه جان《علی》چه وقت از امر تو سرپیچی کرده؟؟ یک عبارتی دارد،سیدتی،مولاتی،یعنی چه؟

سید و مولا به کسی می گویند که یک بنده داشته باشد یعنی فاطمه جان من را بنده خودت حساب کن،حرف بزن.

اینجا بود که حضرت صدیقه طاهره حالت انفعال پیدا کردند،ساکت شدند ولی یک التماس هم کردند،پس حالا که اینجوری است《 علی جان》،

می خواهی گریه کنی،بیشتر گریه کن،زیاد اشک بریز،دوست دارم اشک دیدگان تو بر روی گونه و چهره من بریزد،زیرا شنیدم از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که می فرمود اشک مظلوم زبانه آتش جهنم را خاموش می کند،《علی جان》من از تو مظلومتر سراغ ندارم.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که عزیزان ما میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *