صیام_جلسه سوم

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

«اَعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ》﴿سوره مبارکه بقره/۱۸۳﴾

این آیه مبارکه دلالت بر وجوب صوم دارد،که حق متعال روزه را بر مومنین واجب کرده است،دو جور حکم برای مومن ملحوظ است،به قول اهل اصطلاح یک امر مولوی است و یک امر ارشادی.

امر مولوی و امر ارشادی معنایش این است که در امر مولوی فلسفه حکم برای مکلف مشخص و معلوم نیست،و باید حتما مکلف متابعت کند و آن امر که از ناحیه مولا [برای همین به آن مولوی می گویند،امری که از ناحیه مولا صادر شده است] صادر شده است،باید مکلف بدون چون و چرا بپذیرد و عمل کند،چه به خاصیت آن امر آگاه است،و چه آگاه نیست،مثلِ وجوب صلاه،مثلِ وجوب روزه،که خیلی ها به این خواص آگاه نیستند ولی باید انجام بدهند،در امرِ ارشادی معنایش این است که مکلف خودش به خصوصیت حکم آگهی نسبی دارد ولی مولا او را به انجام آن حکم امر می کند،بنا بر آنچه که او اطلاعی جزئی یا نه اطلاع کلی به خاصیت حکم دارد.مثل چه؟؟

مثل این که دروغ زشت و حرام است،قبل از این که شارع،مولا هم بفرماید دروغ بد و حرام است این خودش آگاهی داشت که دروغ بد و حرام است.

دزدی زشت و بد و حرام است،قبل از این که مولا بفرماید دزدی نکن،او را از دزدی کردن نهی کند او خودش به فساد این امر آگاه بود،بر این روال بعضی از این اوامر نسبت به بعضی ها ارشادی است،خودِ مُکلف

بر خاصیت حکم آگاه است،پروردگار متعال او را بر همان آگاهی به کار می اندازد،برای مجتهدین و صاحبان رأی و نظر در استنباط احکام خیلی خواص از اوامر و نواهی روشن است که آنها برداشتشان برداشتِ امرِ ارشادی است،ولی برای مکلفِ تقلید کننده عامی این معنا روشن نیست،پس برای او امر امرِ مولوی است.

توضیح می دهیم؛

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آگاه هستند ،می دانند،اطلاع دارند،که نماز و روزه چه خاصیت دارد،سِرّ نماز را می دانند،و سِرّ روزه را می دانند،و به سِرّ حج آگاه هستند،پس اگر پروردگار متعال به رسول الله بفرماید نماز بخوان و رسول الله نماز می خوانند و اطاعت می فرمایند و اهل بیت علیهم السلام به امر الهی نماز می خوانند و روزه می گیرند برداشت آنها بر این قاعده علمی مختصر که عرض کردیم برداشت آنها در امتثال اوامر برداشت امر ارشادی است،به خلاف بقیه مومنین که از نماز و روزه و بقیه احکام آگاهی ندارند وقتی به آنها بگویند نماز بخوانید غیر از ائمه اطهار است.

اینها خاصیت و به قول امروزی ها فلسفه نماز را نمی دانند،باید امر امرِ مولوی باشد.مولا فرموده است آنها هم تعبداً باید انجام بدهند.چرا،در امر مولا اگر کسی چرا بگوید و حتی با چرا عبادت کند این عبادت ،عبادت مورد قبول نیست،چرا گفته و با چرا نماز می خواند،این امرش در پذیرایی حق او را به عبودیت مشکل است.تعبد است،معنای تعبد این است که چه می دانی و چه نمی دانی ،چه آگاه به خواص هستی و چه آگاه به خواص نیستی تو باید امر مولا را اطاعت کنی.چرا به من فرموده است که در نماز به طرف قبله بایستید؟

اِتجاه شما اِتجاه…

در صورتی که از نظر علمی وقتی که زمین کروی باشد که کروی هست دیگر،وقتی پشت به قبله هم بایستید رو به قبله هستید،مگر نه؟

شما یک نقطه ای را در یک توپ فرض کنید، این توپ زمین است آن نقطه کعبه است شما به طرف این نقطه که رویتان را برگردانید،پشتِ به آن نقطه هم باز دور می زند همان جاست.

نمی تواند یک کسی بگوید چون این که پشت به قبله هم رو به قبله است ،آنها بندگان خاصی هستند که در معانی و معارف به یک حقایقی راه پیدا کردند،

در میان کعبه رسم قبله نیست،اگر کسی خواست در کعبه نماز بخواند به هر طرف می خواهد بایستد،بایستد،کجا را در نظر دارد؟

فرق می کند مسیر آنهایی که دستشان به دامنِ《ولی》رسیده است،با آنهایی که از دور با 《ولی》آشنایی دارند،مسیرشان فرق می کند.

ولایت در متابعت احکام،ولایت در متابعت اوامر و ترک نواهی این مسیرش با کسی که دستش در دستِ《ولی》است فرق دارد،اصحابِ امام حسین علیه الصلاه و السلام چون اینها دستشان به دامنِ 《ولی》رسیده[یک مقداری شاعرانه تر بگوییم]؛چون در بغل امام حسین هستند،سرشان روی دامن امام حسین علیه السلام است اینها برداشتشان از حرفهای امام حسین غیر از آنهایی است که از دور یک امام حسینی شنیدند و سخنی از سید الشهداء فهمیدند،اینها چون سر روی دامن سید الشهداء گذاشتند و در این طریق آمدند می بینید از امر اصلا نهی می فهمند،وقتی امام حسین می فرمایند بروید دنبال کارتان،اینجا نباشید،حکم است دیگر،حالا ببینید از دور آن که امام حسین را گرفته اطاعت امرِ امام واجب است،بله؟ واجب است دیگر،امام مُفتَرِضُ الطاعه معصوم فرموده است بروید اینجا نمانید،اول هم فرمودند،موقعی که در کربلا هم نازل شدند فرمودند،شب عاشورا هم فرمودند،نیمه شب هم فرمودند،بعضی ها هم اطاعت کردند چون اینها از دور با امام کار می کردند،گفتند بله امرش واجب است ،امرِ امام‌ ماست،فرموده بروید می رویم،رفتند،بعضی ها گفتند نه ما نمی رویم،از جایمان تکان نمی خوریم.

این تَمَرُد از امر است بروید.

یعنی چه؟

این می فهمد،این از امر مولا،از امرِ ولیِ خدا سر در آورده،گفتند به او که تو اگر تَمَرُد کنی،اگر امرِ مولا را اطاعت نکنی کافر می شوی،مُرتَد می شوی. گفت خوب بشوم،من از کنارِ امام حسین نمی روم ولو مرتد بشوم.

کافر می شوی.

بشوم،من از کنار امام حسین نمی روم.

ماه رمضان هم ماه امیرالمومنین علیه السلام است،اَصبغ بن نُباته هم همین جوری بعد از آن پیغام های پی در پی به آقا امام حسن علیه السلام عرض کرد که آقاجان برو به پدرت بگو که اَصبغ نمی رود هر چه به او امر کنید،من نمی روم،تکان نمی خورم.

حضرت فرمودند حالا که نمی رود بگو بیاید داخل.

هفتاد و دو تن کربلایی حالا که نمی روند بیایند داخل.

این یک راه خاص است،که از اوامرِ مولا برداشتِ اهلش،آنهایی که اهل ولایت هستند…

این قصه خضر و موسی را واقعا قشنگ در قرآن بخوانیم،یعنی ولایت تمام شد؟؟

همان زمان موسی یک ولایتی از ناحیه خضر تجلی کرد تمام شد؟؟

این ولایت جاری است،ولایت در زمان غیبت حضرت بقیه الله حجت بن الحسن علیهما‌السلام که جریانش قویتر از زمان انبیاء سابق است.

ولایت تمام شد؟؟

سوره قدر معنایش چیست؟《تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ●

سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ》،این ولایت بر که نازل می شود؟؟ این ولایت باید همیشه بگردد،باید بچرخد،باید بر قدرت خودش باقی باشد.

موسی،پیغمبر،عزیزِ ما،همه مقامات به تو داده شده،ای موسی،تو نتوانستی عمل خضر را بپسندی،چه کارهایی هم هست با هیچ قانونی نمی سازد،آخر یک مرتبه مساله اختلافی است در رساله های عملیه هر کدام از علما رضوان الله تعالی علیهم اجمعین یک رأیی دادند خوب آدم احتیاط می کند.نه،یک مساله ای است که اختلافی بین هیچ پیغمبری نیست،قتل نفس حرام است،بله؟

این دیگر یک پیغمبر نگفته نه قتل نفس اشکال ندارد و یک پیغمبر دیگر بگوید که نه خیر.

[این طور نیست که ]؛در تورات گفتند اشکال دارد،در انجیل گفتند اشکال ندارد،در قرآن فرمودند…

《مَن قَتَلَ مُؤمنا مُتَعمِّدا فَکأَنَّما قَتَلَ الناسِ جَمیعا》،اگر یک نفر را بدون جرم بکُشی مثل این است که همه خلق را کشته ای،در تورات هم

همین را می گوید،در انجیل هم همین را می گوید،در زبور هم همین را می گوید،منطق انبیاء هم همین است《وَمَنْ أَحْیَاء نَفسَ فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا》کسی که یکنفر را زنده کند،گفتند چه جوری، یابن رسول الله مگر کسی می تواند کسی را زنده کند؟

این آیه معنایش چیست؟؟

فرمودند بله کسی که دیگری را به ولایت ما زنده کند.شراب ولایت ما را در کامش بریزد،زنده بشود،

به محبت ما این را خوش کند،به محبت ما این را سرمستش کند،به محبت ما این را آشنا کند،به ولایت ما این را آگاه کند،این مثل این است که اگر یک نفر را در راه ولایت کسی بتواند بیاورد،حالا این آوردن چه جور است؟؟

مگر می شود کسی بیاورد؟؟

بحثش را مکرر کردیم،الان هم به مناسبت…

اگر کسی امر ولایت ما را به یک کسی،ولایت نه،محبت،حرف محبت ما را بزند که یک کسی دلش شاد بشود،این مثل این است که به همه خلق حیات و زندگی داده است.بعد آن قتل هم معلوم می شود،اگر کسی یک کاری بکند ،عملی انجام بدهد که دیگری را از ولایت ما دور نگاه دارد،این را کُشته است،چون آن طرفش حیات آن است،حیات بستگی کسی به ولایت است،قتل،مردن،قطع کسی از ولایت است،این مرگ است،یک نفرش مثل این است که همه دنیا، چه در قتل،چه در حیات.

خوب این منطق انبیاء است،نیست؟

هیچ کس در عالم آمده که بگوید بابا کشته شدن در مکتب الهی،اینکه یک کسی را بکُشی این درست است؟ نه این درست نیست.

تصرف در مالِ دیگری به هر جور حرام است،همه مکاتیب انبیاء هم گفتند،دزدی،غصب،دخالت بی اجازه به مالِ دیگری،اینها اشکال دارد،صدمه زدن به اموال دیگری،تخریب اموال دیگران حرام است،همه مکاتیب انبیاء گفتند.

یک کسی آمد با این پیغمبر عزیز همراهی کرد،اولا که موسی او را دید از او خوشش آمد،ولایت این است،ولایت این است که دل و فطرت است که طرف را می گیرد،او را می پسندد،بعد می آید با اندوخته های ذهنی خودش تطبیق می کند می بیند کارهای این نمی خواند رهایش می کند،ولایت همین جوری است،ولایت همین است،اصلا ولایت یک کاری می کند که تو فرسنگ ها،کیلومترها،سالها، دهرها بروی آن طرف دور بایستی،اصلا ترکیب کارش همین است،خضر با موسی یک مقدار که رفاقت کرد و دوستی کرد،زد جوان را کُشت،کَشتی را سوراخ کرد،دیوار را خراب کرد دو مرتبه گفت بیا از نو درست کنیم،در هر کدام هی اشکال کرد،یکی،دوتا،سه تا،آخرش هم گفت《 هذا فِراقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ 》،《إِنَّکَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا》،موسی هستی، باش،پیغمبر هستی،باش،نمی کِشی،چون منطق ولایت،منطقِ خاصی است،پیغمبر خدا [ببینید چه جوری است]فرمودند《 یاعلی،اَنّتَ تُقاتِلُ الناس عَلى تَأوِیل القرآن کما قاتَلتُ الناس علی تَنزیلهم》،همه مردم را رسول خدا جمع کردند به طرف اسلام آوردند،خوب،مسلمان ساختند،که اینها قرآن را قبول کنند،خدا را قبول کنند،آقا امیرالمومنین علیه السلام تشریف آوردند با همین هایی که رسول الله جمع کرده بودند با همین ها جنگ کرد،شمشیر روی فرق اینها گذاشت،عه،اینها مسلمان هستند،عه،اینها «لا اله الا اللّه»می گویند،عه،اینها  «اشهد انّ محمّداً رسول الله»، [معمولا صلوات ها مثل نامه های نوشته شده رفقا می ماند،دیدید،خط اول و دوم و سوم را خوب و خوانا می نویسند،آن خط های آخرش درهم برهم است،صلوات ها هم اولش خوب و سفت آن آخر آخرهایش دیگر صدا ها به گوش نمی رسد،یک صلواتی که اول و آخرش مثل هم باشد بفرستید،اتفاقا دستور در صلوات هم همین جور است که،《اِرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ بِالصَّلاَهِ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آل مُحَمَّد》،یعنی وقتی می خواهید صلوات بفرستید باید اینکه صدایتان را بلند کنید،حالا این در همه جا امر به وقار و طُمانینه

است ولی در صلوات گفتند خیلی بلند همچین که همسایه و خویش و قوم و در خانه همه…این خیلی خوب است،نفاق را می برد،گناه هایی که هیچ چیز نمی تواند شستشویش بدهد،با کثرت بر صلوات این گناهان آمرزیده می شود،و مخصوصا در ماه رمضان که می گویند اصلا بهار صلوات است،ان شاءالله با صلوات آشنا بشویم و یک بحثی هم اگر مجالی بود،فرصتی بود راجع به صلوات داشته باشیم،که اصلا معنای صلوات چیست،چگونه است]

صوم،روزه،یک ظاهری دارد و یک باطنی،ظاهرش همین است که انسان نمی خورد،نمی آشامد،سر را زیر آب نمی کند،با حلالش نزدیکی نمی کند،گرد و غبار غلیظ به حلق نمی رساند و بقیه مُفطَراتی که خودتان آشنا هستید،ولی باطن صوم را نه با اوامر مولوی می شود گرفت نه با اوامر ارشادی،مگر یک کسی در معنای 《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ 》این معنای کُتِبَ را درک کرده باشد که مومن ذاتش صائم است و با صوم آشناست،ببینید آخر آیه چیست《 لَعَلَّکُم تَتَّقون》

،صوم را برای این گذاشتند که مومن هر چه برایش پیش آمد و هر چه جلوی پایش گذاشتند قدم نگذارد،اقدام نکند،این معنای صوم است.و چون مجموعه کارهای آدم در خورد و خوراک و خوابیدن و نکاح و حرف زدن و مواظب باشد یک وقتی دروغ به خدا و پیغمبر نبندد،روزه ات باطل است،در هیچ جای شرع نداریم که به نیت کسی را مواخذه کنند،کسی اگر اراده گناه کرد پای او گناه بنویسند،مگر این که به عمل بپردازد آنوقت[می نویسند].

در صوم اگر اراده کنی روزه ات را بخوری روزه ات باطل است،نیت ابطال صوم موجب بطلان است ولو بعد نخوری هااا،خوب دقت کنید هاا،می خواهند من و تو را بسازند،می خواهند به ما ثبات بدهند،می خواهند به ما قاطعیت بدهند،می خواهند به ما دین بدهند،تقوا بدهند،

《لَعَلَّکُم تَتَّقونَ》،نخور،نیاشام،حلال نه حرام،چون بوی محبت می دهد،بوی عشق می دهد،تا ان شاءالله به 《ولی》راه پیدا کنی،فرمودند صوم، امیرالمومنین علیه السلام است،آخرهای بحث باید این حرف را بزنم.

یا سلمان و یا جُندب[سلمان و ابی ذر]آمدند خدمت امیرالمومنین علیه السلام،در آن حدیث نورانیت فرمایشاتی فرمودند یکی از آن فرمایشات این است که؛《 ای سلمان و ای ابی ذر أنا صلاه المؤمنین و صیامُهم 》،روزه من هستم.

برای چه کسانی؟ برای مومنین.

چه جور می شود که روزه امیرالمومنین در بیاید؟

وقتی که بیانِ ظاهرِ مساله و باطن مساله هر دوتا با هم شد و هردو را ما دریافت کردیم،صوم ظاهر چیست و صوم باطن چیست،آن وقت روشن می شود که چگونه امیرالمومنین علیه السلام از صوم ظهور می کنند،چطور امیرالمومنین از صیام متجلی می شوند،لذا حقِ متعال،فقط خداوند[باید اینجوری گفت] فقط خداوند تبارک و تعالی می داند که 《علی》روزه است،واقعا اینجوری است،ما هر چه هم بدانیم به اندازه فهم و درک کوچک خودمان می فهمیم.

خالقِ امیرالمومنین و جاعل صوم و آن که برای ما به وجود صوم حکم آورده او فقط می داند که صوم امیرالمومنین است.چطور؟

برای اینکه کشش ولایت امیرالمومنین در حدی است که اگر کسی از پشتِ میلیون ها پرده و ححاب[خوب دقت کن]با حرفِ عینِ امیرالمومنین آشنا باشد این به تمام رحمت و مغفرت الهی دست پیدا می کند.

خوب،حق متعال هم همین را می فرمایند:《نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَهٌ 》.

برای چه؟ در ماه رمضان خوابیدنتان عبادت است،بروید بخوابید ،به چه جهت؟؟

به جهتی که در ماه رمضان صوم است،یعنی 《علی》می خواهد متجلی بشود،چون حرف و سخن از 《علی》است در این ماه امیرالمومنین متجلی می شود از این حکم،بخوابید عبادت پایتان می نویسند،خدا می داند فقط .

《وَ أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیح》،نفس بکِشی ما جای نفس کشیدنت سبحان الله می نویسیم،برای چه؟

به جهتی اینکه 《علی》می خواهد در این ماه متجلی بشود.

آدم که به طرف یک بزرگی که حرکت کند این باید هدایا،پیشکش ها ببرد،تا در به رویش باز کنند ولی اگر آن بزرگ کریم باشد و چشم طمع را دوخته باشد از هر کس که می خواهد به طرفش برود،می گوید آن که در این راه یک قدم آمد همه موهبت ها را به کارمندهایش،به کارگزارانش می گوید هر چه موهبت هست به او بکنید،همان قدم اول که برداشته هر چه می خواهد به او بدهید،نمی خواهد زحمت بکشد،چیزی که نمی خواهد بیاورد هیچی،تحفه و پیشکش که نمی خواهد بیاورد هیچی،هیچ کدام از اینها را نمی خواهد،زحمت هم نمی خواهد بکِشد که راه را طی کند،این زحمت را هم نمی خواهد.خداوند تبارک و تعالی می فرماید چون ماه،ماهِ 《علی》است،بگیر راحت بخواب من پایت عبادت می نویسم.

اهل ذکر نیست،اهل وِرد نیست،معنایش این نیست که عبادت نکن،اگر عبادت کند دیگر چه می شود؟

باده دُرد آلودتان مجنون کند

گر بُود صافی ندانم چون کند

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند

آی جوانی که امروز کار گیرت نیامد و فکر کردی چه کاری را بکنی که از همه کارها بهتر است،رفتی《علی》را ببینی،آن جوان روایتش این گونه است که حضرت صادق علیه الصلاه و السلام نقل می فرمایند که یک روزی رسول خدا نشسته بودند مردم هم دور و بر رسول الله بودند،صحبت می کردند از پولدارها و تجار و فلان کسی که رفته بعد از مدت کمی و سرمایه اندکی یک عالم استفاده کرده و وضعش خوب شده،منتها درست عمل کرده هاا و تجارتهایشان هم تجارتهای اشکال دار نبوده،مدت کم،سرمایه اندک،رِبحِ زیاد،این حرف ها را هی می گفتند و صحبت می کردند،[آدم این را یقین کند،آن چیزی که،ظاهر هم همین است نمی خواهد آدم چشم باطن داشته باشد،آن که به درد آدم می خورد ثروت نیست،مالِ دنیا نیست،منصب نیست،مَنال نیست،آن که می تواند بار تو را ببندد غیر از اینهایی است که دنبالش هستی،غیر از اینهاست،اگر آدم یک ذره به مرگ یقین داشته باشد اینها را می فهمد]حالا حضورِ رسول خدا نشستند از این حرفها می زنند که فلانی ثروتمند شد و تجارت کرد،رسول خدا فرمودند من یک کسی را می شناسم که خیلی سرمایه اش از این مقداری که شما می گویید خیلی کمتر،کمتر است وقتش هم خیلی از این وقتی که شما می گویید کمتر است،ولی اینقدر این سرمایه کم و وقت کم به او رِبح داده و سود داده که هیچ کس اندازه اش را نمی داند،در عالم هیچ حسابگری نمی تواند.

گفتند یارسول الله این کیست که وضعش اینقدر خوب شده؟ باز هنوز فکرشان کار نمی کند که رسول الله چه می فرمایند.

ناگهان یک جوانی آمد،لباس های پاره و کفش هم پایش نیست و وضع خیلی درهم و برهمی داشت،حضرت فرمودند《 ها هو ذاک قد اَقبل》این همان جوانی است که صحبش را می کنم.

اینها پا شدند رفتند طرف جوان،تا آنوقت کسی سلام هم نمی کرد،یقین ندارند حرف چیست،رفتند سلام و علیک و [بوی دنیا حالا می شنوند،اهل دنیا بوی دنیا]بَشِر یا غلام ،وضعت خوب شده،این چه جوری است برای اینکه ما نفهمیم تو پولداری لباست را همان جور کهنه و پای برهنه! این یک مقدار به صورت اینها نگاه کرد که چه می گویند،فهمید اینها دیوانه اند،چون هر کس دنبال دنیا برود دیوانه است،دیوانه واقعی اوست،دنیا دارُالمجانین است و اهلش هم دیوانگان هستند،دارُالمجانین واقعی دنیاست،اهل دنیا هم خودِ همان دیوانه ها هستند،زیر بغلش را گرفتند و با صلوات واردش کردند و چشمش به صورت رسول خدا که افتاد،رسول الله فرمودند که بله این همان جوان است که ثروت زیادی گیرش آمده که کسی اندازه اش را نمی داند،بعد رسول الله از او سوال کردند یادت هست فلان روز که هیچ کار گیرت نیامد تو رفتی دنبال چه کار؟؟

خودت صحبت کن.

عرض کرد بله یا رسول الله ما روزها می آمدیم سرِ چهارراه می ایستادیم که ما را به کارگری ببرند روزی یک درهم هم بیشتر به ما مزد نمی دادند،یک روز خوابمان برد،دیر آمدیم هر کس کارگر می خواست بگیرد گرفته بود برده بود،من ماندم،دیدم آن روز نمی توانم خرج خودم و عائله ام را تامین کنم،روی رفتن به خانه هم نداشتم گفتم امروز را بهترین کارها را انجام بدهم هر کاری که از آن بهتر نیست فکر کردم،نماز زیاد بروم بخوانم،دیدم بهتر از آن هست،بروم قرآن بخوانم بهتر از آن هست،چه و چه ،تا یک روز پای منبرِ شما نشسته بودم یا رسول الله شما فرمودید

《 اَفضَلُ الاَعمال اَنّ‌ نَظَر الی وَجه علیٍ》،بهترین کارها نگاه کردن به صورت 《علی》 است،رسول الله پا شدند سه مرتبه داد زدند 《ای والله،ای والله،ای والله》،همین طور است به خدا سوگند همین طور است،نگاه کردن به صورت 《علی》عبادت است،من هم خواستم بروم این کار افضل الاعمال را انجام بدهم،رفتم درِ خانه امیرالمومنین در زدم گفتند نیست،گفتم کجا هستند؟ گفتند نمی دانیم.

آمدم مسجد دیدم 《علی بن ابی طالب》 نیست،یک مزرعه ای بود،نخلستانی که گاهی علی بن ابی طالب علیهما السلام آنجا می رفت برای مردم کارگری می کرد دیدم《علی》آنجا هم نیست،تمام کوچه ها،این طرف،آن طرف هر جا که بلد بودم رفتم،ناامید شدم دیگر،عصر شد خواستم بروم خانه از ته کوچه دیدم 《علی بن ابی طالب》دارد می آید،یا رسول الله تو می دانی که نگاهمان که به هم افتاد دیگر چه شد،بیان اینجا ندارم،رسول الله فرمودند بله می دانم چه به تو در آن نگاه پروردگار متعال عنایت کرد.در این راهی که رفتی چقدر نفس دادی؟

عرض کرد یعنی چه یا رسول الله؟

《وَ أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیح》،چون ماه رمضان بوی امیرالمومنین علیه السلام را می دهد،عرض کرد یعنی چه چقدر نَفَس دادی؟

فرمودند عدد نَفَس هایت که رفتی 《علی》را ببینی و هر جا رفتی نبود،چقدر بود؟

عرض کرد خدا عددش را می داند،من چه می دانم،من که نشمردم چندتا نفس کشیدم.

فرمودند به عدد هر نفس که در راه رفتن به سوی 《علی》زدی،که به صورت 《علی》نگاه کنی،به عدد هر نفس روز قیامت تو می توانی از هزار نفر شفاعت کنی،《وَ أَنْفَاسُکُمْ فِیهِ تَسْبِیح》،ماه رمضان بوی امیرالمومنین می دهد،نفس که میزنی تسبیح است،سبحان الله است،برای چه؟؟

برای چه در ماه های دیگر نیست؟

چون این ماه،ماه امیرالمومنین علیه السلام است،《وَ نَوْمُکُمْ فِیهِ عِبَادَه》بخواب،برای چه عبادت می نویسند؟

به جهت اینکه بوی امیرالمومنین علیه السلام می دهد،خدا ما را از ولایت و محبت و دوستی شان جدا نکند به حق امیرالمومنین آنهایی که به هر صورت حتی به خشت و گِل این وادی و سامان قصد اهانت و جسارت دارند خدا ریشه شان را بِکَند،کیدشان را به خودشان برگرداند،شرشان را به خودشان بر گرداند،تجلی ولایت را حق عهده دار شده است و بدانید هیچ کسی در عالم نمی تواند به قدر یک انگشتی که شما روی خاک بکشید چقدر خاک می گیرد هاا؟؟ همه هستی نمی توانند به قدر این انگشتی که خاک می گیرد از شوکت و عظمت و جلال این بارگاه کم کند،فقط با این کارها ریشه خودشان را می کَنند،و ان شاءالله دابرالظالمین قطع بشود ان شاءالله.

خوب امشب آقای آینه چی ما را بردند درِ خانه آقا علی اکبر،آن آقا زاده ای که همه اهل حرم دامنش را گرفتند،رکابش را گرفتند،حضرت سکینه سلام الله علیها دست های اسب را بغل کرد و یک زبان این عبارت را می گفتند اِرحم غُربَتَنا،《علی جان》به بی کسی ما رحم کن،هر وقت که مشتاق لقای رسول خدا می شدند به صورت علی اکبر نگاه می کردند،لذا امام حسین علیه السلام وقتی که آقا زاده را روانه میدان کردند محاسن را به دست گرفتند و همین سخنی که در ذهن و یاد و فکر اهل حرم بود همین را تکرار می کردند《 اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَیْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ》پروردگارا آگاه باش،شاهد باش،به سوی این قوم می فرستم جوانی را که از همه خلق به رسول تو شبیه تر است،خَلقاً،خُلقاً،منطقاً.

یک وقتی هم آقا امام حسین علیه السلام به طرف جوان به حرکت در آمدند،نه عادی،دویدند،روایت دارد که مثل بازِ شکاری امام حسین خودشان را بر بالین علی اکبر رساندند،آنجا سر جوان را به دامن گرفتند ،هیچ جا ندارد که امام حسین نفرین کرده باشند،آنجا چه حالی بر سید الشهداء…

فقط بی بی زینب می داند،فقط خواهرش زینب اطلاع دارد چون او آمد به داد برادر رسید《 قَتَل اللَّهُ قَوْماً قَتَلوُک بُنَیَ علی،قَتَلوُکَ و ما عَرَفُوک》،پسرم تو را کشتند و نشناختند تو را،خدا لعنت کند آن کسانی که تو را کشتند و مرا بی پسر کردند.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که عزیزان ما میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *