صیام_جلسه دوم

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

«اَعوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ》﴿سوره مبارکه بقره/۱۸۳﴾

عرض شد که صوم برای مومن،یک مساله فطری است و آیه کریمه به این مرز و نقطه فطری با کلمه کُتِبَ تعبیه معنا فرموده است،از اینجا ما راه به مفهوم کتاب در قرآن پیدا کردیم که کتاب چیست و به چه کتاب می گویند،آنچه در ذهنِ ماست و ما با او مأنوس هستیم

و استیناسِ ذهنی داریم او معنای کتاب نیست،در واژه قرآن در واژه اهلِ بیت در سخنِ سِرّ هیچ گاه به او کتاب نمی گویند و آنچه در ذهن ما از کتاب و کتابت است این است که حروف،الفاظ،کلمات بر صفحات نقش می گیرد،این را کتاب می دانیم و این معنای کتاب نیست،ما یک معنا برای کتاب کردیم و آن معنا این بود؛ حقیقت ثابته ای که لایَتَغَیَر است،این معنای کتاب است،《کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ》،یعنی در کتاب وجودی شما نوشته شده[کتاب وجودیتان هااا]،بیرون از خودتان دنبالش نگرد،مومنین بر کتاب وجودی شما نوشته شده است《صوم》.

یعنی چه؟؟

یعنی مومن اهلِ اِمساک است،هر جایی پایش را نمی گذارد،هر حرفی نمی زند،هر چیزی نمی خورد،هر فکری نمی کند،به هر چیزی نگاه نمی کند،هر صوتی را نمی شنود،با هر کسی دوستی نمی کند،به هر جا بخواهد میل پیدا کند به آنجا روی و توجه نمی کند،اختیارش دستِ خودش نیست دستِ مولایش است،این 《لَعَلَّکُم تَتَّقون》.پرهیز دارد،پرهیز هم در ذات مومن باید باشد،اگر کسی پرهیز در فعل دارد فایده ندارد هاا،فعل جنبه اعتبار دنیاست،فعل به مثابه دنیاست،صفت به معنای برزخ است و ذات به مثابه قیامت است.

کسی به نقطه قیامت راه پیدا می کند که این در ذاتش به خوبی کشش داشته باشد حتی اگر در معنای صفت هم یک کسی با خوبی ها آشنا باشد این منطقه برزخ است فایده ندارد باید خودش را به قیامت برساند،فعل که هیچی،ابدا به آن اعتبار نیست،《أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه》،شهادت می دهم که این موجود عبدِ توست،عبد،این بوی ذات می دهد،نه شهادت می دهم به این که این موجود عابدٌ است.

این حقیقت ناشناخته عَبْدُهُ،چون عبد علی کل حالٍ اسم ذات است،صفت که نیست،چون اگر صفت بود عابدٌ،اگر از فعلیتش سخن به میان می آمد،عَبَدَالله،نه به عَبَدَالله اعتبار است نه به عابد.

لذا ببینید که اهل معرفت زُهاد را چوب می زنند،دیدید که در شعرهایشان هم با زاهد خیلی…

نه به زهد کار دارند،زهد را می پرستند به زاهد که معنای وصفی است اعتبارِ تنه نمی دهند.

خواجه می فرماید ؛

 

نه به صد آب که رنگش به صد آتش نرود

آن چه با خرقه ی زاهد می‌ انگوری کرد

 

لذا در قرآن هم 《سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَى بِعَبْدِهِ 》نَه به عابدِهِ.

ببینید تا کسی در اتصاف به ذات پیوند نداشته باشد کارش اعتبارِ تنه ندارد،مومن هم اگر اینکه به ذات ایمان نچسبیده باشد یک اتصافِ ساختگی داشته باشد فایده ای ندارد،مومن باید به ذات ایمان رسیده باشد.

《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیامُ》 این آمنوا فعل است اعتبار ندارد،باید یک مرتبه بالا برود مومن بشود،یک مرتبه بالاتر بشود مومنِ چسبیده به ایمان بشود،خوب مومن خودش بوی ایمان می دهد،نه فایده ندارد،او بوی ایمان می دهد نه،《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا 》اگر بوی ایمانش درست بود،مورد قبول بود و اعتبارِ تنه اش صحیح بود قرآن نمی فرمود《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا》،آی آنهایی که ایمان آوردید دو مرتبه 《آمِنُوا بِاللَّهِ》یعنی خودتان را به مرتبه ذات نزدیک کنید،آن آمَنُوا اول فعلیت بود،《الله》اسمِ ذات است،《یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ 》،با 《الله》کار کنید، «اَلمُؤمِنُ مِرأهُ المُؤمِن»،مومن اینجا در این عالم ،عالم کثرت،این آینه آن مومن است،ما گفتیم عجب! مومن مرأهِ مومنِ است یعنی بیایید همدیگر را نگاه کنیم،نه بابا این معنایش نیست،به هم نگاه کنیم مگر یک مومنی که…

چون یکی از اسماءِ حق 《مومن》 است و 《مُهَیمِن》است و 《عزیز》است و《جبار》است《 الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِن》،مومن یعنی چه؟؟

یکی بگوییم اگر کسی در او اینجور هست خوش به حالش.

مومن یعنی به تمام انسان ها،به تمام موجودات امنیت می دهد.

حق 《مومن 》است یعنی مقامِ امن دارد،مولای ما امیرِ مومنین است یعنی دستش روی سرِ آنهایی است که به دیگران امنیت می دهند،اگر کسی با نگاهش یکی را از خودش بترساند این مومن نیست،روایت داریم،اینها همه در روایت پُر است.

اگر کسی با تَشرش یک کسی را از خودش براند این مومن نیست.

اگر کسی با قلمش،با نفی اش،با اثباتش،با غیبتش،با تهمتش،با دروغش،یکی را از خودش دور کند،یکی را صدمه بزند،آخر ما چه جور شیعه ای هستیم؟؟چه می گوییم؟؟

یک چیزی را بالاتر بگوییم اگر که مددی بیاید؛

اگر کسی در عمرش یک نفر را از خودش برنجاند این معنای مومن در او نقش نبسته است،مگر چنان به ذات متصل بشود که آن رنجاندن را بتواند…

یک قضیه ای را من برایتان نقل کنم؛

در این همدان ،سابق یهودی ها زندگی می کردند،اصلا یک محله بزرگی بود که یهودی ها آنجا بودند،هستند خوب جوانهای سرِ محل،درِ مغازه ها،سابق که زیادتر بود حالا الحمدلله این بساط آزار دادن به متلک و نگاه جمع شده،سابق زیاد بود.یک جوانی جلوی نانوایی ایستاده بود و این بچه یهودی ها تا به سنِ تکلیف نرسیدند فطرت در آنها متجلی است،یک لطافت خاصی حتی در جسمشان هم هست،یک بچه یهودی،تابستان یک لا پیراهن،پیراهنش را هم در پیژامه کرده بود آمده بود از سنگکی نان بگیرد[ما،همه ما ضعیف چِزان هستیم،همه مان اینجوری هستیم،اگر در یک محفلی،یک مجلسی،یک کسی از همه ساده تر باشد همه او را وسط می گذاریم به او می خندیم،همه متلک ها را جمع می کنیم به او می گوییم،یاعلی،خدا این ماه رمضان ما را درست کند] این جوانی که درِ نانوایی ایستاده دید این بچه یهودی آمده یکی از این سنگ های داغ پشتِ گردن این انداخت،این هم جیغ کشید و تا گفتند چیست دیدند که این ریگ چسبیده به پوستِ بدنش تاول زده و کَنده نمی شود،علی کلِ حال وقتی کَندند این دیگر نان نگرفت و با گریه به خانه شان رفت،از درِ مغازه نانوایی این جوان جیغ کشید آن یکی که ریگ انداخته بود گفت آخ دلم،آخ دلم،همه آن بچه را رها کردند به این چسبیدند و بیمارستان بردند و پدرِ یهودی دست بچه را گرفت و گفت ما در این شهر اقلیت هستیم، ناتوان هستیم،برای چه این بچه را[اذیت کردید] گفتند آن کسی که این کار را کرده دلش درد گرفت او را به بیمارستان بردند،فاصله ای نشد،پدر و مادرِ جوان آمدند گفتند معلوم است از کجا شده برویم بیمارستان تا یک رضایتی از این بچه بطلبد،پدرش گفت دل این را آن جوری که به درد آورد می تواند دو مرتبه برگرداند؟دلِ خودش خوب می شود.

در همین نجف ما که زندگی می کردیم،زمان تحصیلمان آنجا بودیم که ان شاءالله به حقِ

صاحبِ قبرش،به حق امیرالمومنین،کِید و شرِ همه این ظالمین را خدا به خودشان برگرداند،خدایا ریشه این صدام و بعث و ظالمین و آن خودش که نیست معلوم است اینکه دیگران را وادار می کند[اگر یادتان باشد منزل آقای جِلوه

چند هفته قبل چه گفتم؟ گفتم حرف روی شیعه است،به شیعه کار دارند،با تشیُع در جنگ هستند،هر کس در شیعه شاخص است او را می زنند،قبور مطهره شاخص مرام تشیُع است،گنبد و بارگاهش ،افراد،آقای آیت الله خویی این فردِ شاخصِ شیعه است به این کار دارند،ولی خداوند تبارک و تعالی یک تیرهایی در چله کمان دارد و تیراندازش هم یک ملائکه ای هستند که هیچ کس آنها را نمی بیند،به وقتش می داند چه کار کند،یعنی اینها دارند ریشه خودشان را[می زنند]،همه اینها.شیعه دارد در دنیا رو می آید،اهل بیت دارند رو می آیند،تمام عالم دارد به طرف محمد و آل محمد علیهم السلام می رود.حالا این را به شما بگویم،بعد می بینید یک نفر شیعه در عاصِمه تشیع،نان امیرالمومنین می خورد،وجود در غیبش به امیرالمومنین علیه السلام متصل است بماند،آن هیچ،در ظاهر به عزت نام امیرالمومنین نان می خورد،زندگی می کند،خوب،این در عاصمه تشیع می گوید 《یاعلی》نگو!!! 《یاعلی》برای چه می گویی؟

عالم الان به طرف《یاعلی》در حرکت است،هستی، اروپا و آمریکا …

متفکرینی که عالم می چرخانند،اینها همه فانی در اسمِ 《یاعلی》شدند،این را فهمیدند آنهایی که می خواهند بر عالم حکومت کنند،بر عالم استعمارشان را به حکومت داشته باشند،اینها می خواهند چند روزی بیشتر [باشند]،ولی نمی شود‌.

این نام عالم گیر می شود،《یاحسین》عالم گیر می شود،هست،الان عالم گیر هست ولی ظاهرش هم در عالم می آید،لذا این را می خواهند صدمه بزنند خودشان دارند ریشه خودشان را با این اعمالشان می کنند.قرص و محکم باشید،بدانید که اینها همه به نفع ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام است]

در این نجف آسفالت می کردند[ببین ظلم بد است هااا]ما به طرف صحن مطهر می رفتیم دیدیم یک جایی جمع شدند،آنجا هم اینجوری آسفالت می کنند،لکه گیری می کنند،یک چرخ های بزرگ آهنی دارند زیر آن چرخ ها یک عدد از این مشعل های خیلی قوی و بعد دو سه تا هم از این پیت های قیر گذاشتند اینها قُل قُل می زند،یک عدد چرخ دیگر هم هست که آنجا ماسه دارد،از این قیر آنجا می ریزند مخلوط می کنند،لکه گیری می کنند،مشغول بردن این چرخ بودند یک سگی هی دور اینها می چرخید،سابق می دانید [دیگر اینها قصه نیست اینها مشاهدات مردم است] سابق از دروازه نجف سگ وارد نمی شد،یک عدد سگ در همه نجف نبود،چه وقت؟؟

وقتی که مردمش [نگارنده؛ صوت خیلی واضح نبود اما احتمالا کلمه درنده را فرمودند]درنده نبودند،امتحان کردند تمام آنهایی که می خواستند به یقین بیایند،هر شرابی که بردند وارد دروازه نجف کردند سرکه شد.

ولی حالا چه؟؟ مردمش درنده،مردمش ظالم،خوب سگ هم می آید.

این سگ هی می چرخید،آن عربی که متصدی این چرخ بود دو سه مرتبه این را طرد کرد،نشد،گفتند او پای سگ را گرفت و در قیر فرو کرد و گفتند ما نفهمیدیم چه شد مثل اینکه یک کسی پای این عرب را بگیرد سرش را بلند کرد در آن بُشکه قیر دیگر فرو کرد.معنای این چیست؟؟

معنایش این است که ظلم جوابش داده می شود،ظالم به جزای عملش می رسد،خیلی نمونه دارد،در عالم خیلی نمونه دارد.

《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیام》،مومن صائم است،مومن که از کتاب وجودی خودش اطلاع [دارد]

این را شما بدانید هر وقت در عمرتان به کس دیگری پرداختید غافل از خدا هستید،غافل از امیرالمومنین هستید،به هر کسی به هر جور بپردازید،این مالِ غفلت است،به قول عطار(شعر خوبی دارد)؛

هر آن کس غافل از حق یک زمان است

در آن دم کافر است اما نهان است

اگر غفلت از او پیوسته بودی

درِ رحمت بر او بربسته بودی

 

غفلت مالِ بُعد از مبدأ است،چه مبدأ توحیدی چه مبدأ ولایتی،مومن تو با ذات کار داری،مومن تو با آیینه مومن هستی نه آیینه یک دیگر،چطور من برای یک معیوبی آینه بشوم؟

نه،«المؤمن مرأه المومن» ،مومن آینه آن مومن علی الاطلاق است،که چی؟ معنایش چیست؟

ما خیال می کردیم،الان هم خیال می کنیم،مومن را خیال می کردیم یک کسی که ریش گردِ پَهنِ بلند داشته باشد و همه انگشتانش هم انگشتر و یک تسبیح هم دستش باشد،سجاده هم زیر بغلش باشد،این مومن است،نه والله،این نیست،مومن آن است که بتواند به دیگری امنیت بدهد،بتوانیم راحت پهلویش بنشینیم،با هم که بنشینند آدم باید اینقدر جامه اش را جمع کند که یک چیزی از این …

بعد هم که از کنارش بلند می شود می رود،همه اش در فکر این است که این نشستن…

حرف در می آورد،با که نشستی که برایت حرف [در نیاورده؟]

تو مومنی؟؟با که آدم جرات می کند بنشیند که برایش حرف در نیاورد؟ با چه کسی؟

توی خانه اش می روی برایت حرف می زند،توی خانه ات می آید برایت حرف می زند،این مومن است؟؟

این مرآه مومن است؟؟

با چه کسی می توانی بنشینی که اطمینان داشته باشی سلامت از او بجهی؟از زبانش،از …

چه وقت شد که یک مهمانی بدهی آن هایی که آمدند سرِ سفره ات،نانت را خوردند،نمکت را خوردند،بلند بشوند بروند پشتت حرف نزنند؟؟ چه وقت شده؟؟

اینها مومن هستند؟؟

روایت زیاد است،فرمودند بلا به مومن نمی رسد،بلای الهی می رسد،بلایی که مردم درست کنند به مومن نمی رسد،خوب مومن کیست؟؟

مومن آن است که مقام امن داشته باشد،بتواند یک کسی کنار این بنشیند راحت…،فردا برایش حرف در نیاورد.

نه تنها برای تو حرف می زند،برای زن و بچه ات می زند،برای فامیلت می زند،برای کسبت می زند،دستش هم توی کاسه شما هست.

مومنی؟؟

ماه رمضان است،ماه امیرالمومنین علیه السلام است،《یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصِّیام کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقونَ》،می خواهیم شما را متقین کنیم،پرهیزگارتان کنیم،مومن باش.

همان مومنی است که سابق می گفتند یک کسی که می آمد جیب کسی را می زد می گفتند مومن برای چه جیب این را زدی،همان مومن است.

آخر مومن برای چه دزدی می کنی؟ واقعا برای مومن برای چه دزدی کند،مومن برای چه غیبت می کنی؟ واقعا مومن غیبت نمی کند.

این معنای مومن است.

ما معنای کتاب را نفهمیدیم،معنای مومن را هم نفهمیدیم.

مومن یعنی کسی که زیاد نماز بخواند،آره؟

روز عاشورا گفتند اول نماز اولِ وقتمان دیر نشود بعد می رویم پسر و دختر پیغمبر را می کشیم.همه شان نمازِ اول وقت به جماعت خواندند بعد هم رفتند امام حسین علیه السلام را شهید کردند.

روزه شان را گرفتند و آمدند شمشیر روی سر امیرالمومنین علیه السلام کشیدند،روزه دارها!

آقا امیرالمومنین با میثم است یا کمیل،با یک کدام از این دو یار باوفا از کوچه های کوفه عبور می کردند،دیدند میثم پاهایش دارد می لرزد تکان نمی خورد،فرمودند برای چه نمی آیی؟

عرض کرد یا امیرالمومنین چه صوتِ قرآنِ دلربایی،این من را جذب می کند،[یک روایتی هست راجع به قرآن ،آن روایت را نمی خوانم،هیچی رد می شویم]میثم تند بیا،برای چه حرکت نمی کنی؟

عرض کرد آقاجان این صوت قرآن دلربا در این دلِ شب،نیمه شب ما را جذب کرده،خوش به حالش.

حضرت فرمودند وای به حالش خدا لعنتش کند.

عرض کرد برای چه؟؟

میثم هم هست،بله آن دید را ندارد،کمیل هم هست،آن دید را در مقابل امیرالمومنین ندارد،

فرمودند این که دارد قرآن می خواند این به زودی در نهروان روی من شمشیر می کشد،می بینم که اسب ها بر سینه اش تاختند و استخوان های سینه اش را خُرد کرده اند.

گفت صبح آمدم پلاک خانه(پلاک که نداشتند،به همان آدرس)شخص را شناختم.دیدم عجب! این که از مشهورین زهاد کوفه است،پاسی از زمان نگذشت،مدتی نگذشت،جنگ نهروان این رفت در گروه مخالفین روی امیرالمومنین علیه السلام شمشیر کشید،در کشته ها می گشتم دیدم این که افتاده و سینه اش را اسب ها خرد کردند،چطور است؟؟

مومن آن است که بتواند مقام امن به دیگری بدهد،هر کس پهلویش بنشیند راحت بنشیند،آن که روایت قبل از این است،المُسلِمُ،این که تا به ایمان برسد خیلی فاصله دارد،کلاسِ اولش،المسلمُ،کلاس اولش ،《المُسلِمُ مَن سَلِمَ المُسلمونَ مِن لِسانِهِ و یَدِهِ 》اول اسلام است بعد ایمان،اول کلاس اسلام است بعد ایمان.

ما داریم از ایمان می گوییم،نخیر،عه،این مسلمان نشده،《لَعَلَّکُم تَتَّقونَ》.

خوب،روز جمعه است توسل به ذیل عنایت امام زمان علیه السلام است،آقاجان شما مپسندید که یک عده دوست معصیت کار،درست،دوست گناهکار،درست،دوست نادان،درست،دوستی که هنوز معنای ایمان را نفهمیده،درست،مومن نشده،درست،ولی به یک پناهگاه محکم اینها روی آوردند و آن درِ خانه امام حسین علیه السلام است،اباعبدالله است،با امام حسین می آییم امام زمان از شما شفاعت می خواهیم،شما را به حقِ سیدالشهداء به حق خواهر سید الشهداء عمه بزرگوارتان به ما رحم کنید.

همان روضه ای که امام زمان علیه السلام هر صبح و شام می خوانند،همان روضه در روز جمعه باید خوانده بشود؛

جد بزرگوار اگر نبودم روز عاشورا شما را کمک کنم به یاری تو بیایم،صبح و شام بر غریبی و بی کسی تو گریه می کنم،اگر اشک چشمم خشک شود به جای آن از دیدگان خون خواهم ریخت،فراموش نمی کنم آن هنگامی که اسب بی صاحب شما با یال و کاکُل خونین،زینِ واژگون به طرف خیام حرم آمد،سکینه سلام الله علیها جلو دوید سوال کرد《 یا جَوادَ اَبی هَلْ سُقِیَ اَبی اَمْ قُتِلَ اَبی عَطْشاناً》جواب را گفته اند از حلقوم بریده شنید 《شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی》.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که عزیزان ما میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *