شرح دعای شریفه افتتاح_جلسه چهاردم

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ》

مهربان إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ ﴿۱}وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ ﴿۲}لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳}تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴}سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵}

 

دو بحث قابل توجه که علمای کلامیه درباره این دو بحث خیلی سخن گفته اند ،مبحث 《قضا》و مبحث《قدر》است.

دریافت در حقایق غیر از استدلال و اِتیان(آوردن) برهان است. برای درک حقایق یک سرمایه های مخصوص به خودش لازم دارد.حقیقت یابی، غیر از دانستن یک شئ و اندوختن یک معلوم و پاره ای از معلومات است، با استدلال و برهان میشود کسب معلومات کرد ولی کسب حقایق با استدلال و برهان نمی شود کرد.

آیا برای رسیدن به نقطه حقیقت و رهسپار وادی حقیقت در داشتن آن سرمایه خاص، جِدّ و جَهد موثر است یا نه؟؟؟

جواب با یک روایت داده میشود،

[اصلا] فعالیت و جِد و جهد و طلب برای چیست ،چه به آدم می دهد؟؟؟

و آن نقطه ای که جِدّ و جهد و فعالیت نمی تواند هیچ کاری را انجام بدهد کجاست؟؟؟

اگر کسی اهل سلوک باشد یا اینکه اهل تحقیق در مدارج و مقامات سلوک باشد این بحث برایش لازم است.

قومی به جِد و جهد گرفتند وصل دوست

قومی دگر حواله به تقدیر می کنند

 

یا؛

 

گرچه وصالش نَه به کوشش دهند

هر قدر ای دوست توانی بکوش

 

«اُطلُبوا العِلمَ مِنَ المَهدِ إلَى اللَّحْدِ»، طلب هست ولی مالِ علم است، وصال هست ولی طلب لازم دارد، اما رسیدن به حقایق یعنی مرتبه و منطقه فوق علم که همیشه در عالم اهلش اینقدر کم بوده که از انگشتهای دست تجاوز نمی کند. مدعی چرا،زیاد است. آنهایی هم که اینها را تصدیق می کنند مثل خود این صاحبان ادعا هستند، به جهت آن که یک کسی را می پسندد و صِحه می گذارد حتما باید مرتبه درکش از او بالاتر باشد،حتما باید مقام دریافتش بیشتر و بالاتر از آن شخص باشد ما میبینیم مُصدقین اهل ادعا همیشه پایین دست تر ها هستند، غیر از این است؟؟؟

همه اینهایی که به سر زبانها و توی چشمها آمدند به وسیله تبلیغ عوام آمدند، شاگرد است که از استاد تعریف میکند،همه شاگردها استادشان را تعریف کردند و در چشم و دل آوردنشان ، این فایده ای ندارد. هر وقت استاد شاگرد را تعریف کرد، آن هم نفروخت، آخر یک وقت استاد شاگرد را تعریف میکند که این شاگرد هم استاد را تعریف بکند این هم بی فایده است .

مراد از مرید تعریف میکند چون مرید بدردبخوری است، خیلی زیر بالش را میگیرد و اینطرف و آنطرف ترویجش را میکند، این بدرد نمی خورد، مرادی که مرید را تعریف میکند توی آن دلِ دلش خودش میداند دارد چه کار میکند، از یک مریدی تعریف میکند که آن مرید دربست در اختیار این مراد است و مبلغ اوست لذا این کوچک دارد یک بزرگ خیالی را می پروراند در واهمه خودش و در اندیشه سرابی خودش و به خورد دیگری میدهد، یک شِبهِ حقیقت و یک سراب دیگری را ، این فایده ای ندارد.

این یک بحث است ،این یک مطلب است ،این یک کلید است، این یک حرف بسیار جانداری است در عالم ،اگر کسی میخواهد با حقایق آشنا بشود،اگر میخواهد با مسائلی…

ببینید از پیغمبر، خدا تعریف میکند، این تعریفی است.

از سلمان ،پیغمبر تعریف میکند، این تعریفی است.

از سلمان ،امیرالمومنین تعریف میکند، این تعریفی است.

ابی ذر را امیرالمومنین تعریف میکنند.

یک قاعده ای در فلسفه هست، به قدری قاعده شایعی است که ضرب المثل شده است.

مُعَرِف باید اَجلی(اجلا، آشکارتر) از مُعَرَّف باشد.مُعَرِف باید اَعرَف(شناخته شده تر) از مُعَرَّف باشد. آن که یک چیزی را تعریف میکند باید از آن مُعَرَّفش بالاتر باشد.دو عبارت است که در فلسفه قاعده است، و این قاعده به قدری مُسَلَم است که ضرب المثل شده است.

مُعَرِف باید اَجلی از مُعَرَّف باشد.تعریف کننده ،تبلیغ کننده ،آنکه می پسندد ،آنکه قبول دارد باید درجه اش از آن کسی که مورد قبول واقع شده است، مورد تعریف از مُعَرَّف است اجلی باشد.خوب ، اینجا یک حرف داریم،

اگر مُقَلَد را مُقَلِد تعیین کند چه ؟؟؟

گوش بدهید اینها را، بفهمید،مُقَلِد ،مُقَلَد تعیین کند، درست است؟؟؟ این با قاعده است؟؟؟

مُقَلَد برای مُقَلِد باید به تعیین ولی مطلق امام زمان (علیه السلام)باشد، این قاعده است، این دیگر مو، لای درزش نمی رود، این خدشه بردار نیست.

《مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ…. مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ …》

ببین علامتها را چه کسی میدهد، علامت ها را بزرگتر دارد میدهد،

《مَنْ کانَ مِنَ الفُقَهاءِ…. مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ…》

 

بحث،بحث قضا است، ما داریم بحث قضا میکنیم ،الان مقدمه است.گفتیم مقدمه ناقص ذکر کردیم تا برسیم ببینم اصلا 《قضا》چیست،《قَدَر》چیست، چه کسی باید اندازه گیری بکند،سوره قدر بر ولی مطلق است ،در همه چیز اندازه گیری به عهده اوست، و《 اعظم اندازه گیری ها امور معنوی است》. تو خیال کردی امشب فقط نان و آب را اندازه می گیرند؟؟عمر و صحت و سلامتی ات را اندازه [می گیرند]؟؟؟ همین ها را فقط می فهمیم.

امشب شب قَدر است، چون ولی مطلق امام زمان(علیه السلام)اندازه پولهایی که در طول سال میخواهد به تو بدهد تعیین می کند ،برای تو یک میلیون تومان، برای آن یکی ده میلیون تومان،برای آن یکی دیگر صد میلیون تومان. آی آدم دنیا طلب، آی امام نشناس ،آی ولی نشناس، آی از حقیقت دور.

امشب امام زمان (علیه السلام)برایت تعیین می کند که چند کیلو برنج توی خانه ات بیاید،چند کیلو گوشت بیاید، چندتا تخم مرغ بیاید، چندتا پیت حلب روغن بیاید،چندتا کله قند بیاید، چای خارجی یا ایرانی یا مخلوط بیاید!!! امشب تقدیر میکند برایت که توی صف مرغ بایستی یا نه، اینهاست؟؟؟ همین است لیله قدر که درکش کردی، اندازه میگیرند همه چیزها را؟؟؟

امشب اندازه می گیرند طول عمرت چقدر است، یک ماه دیگر است، یک روز دیگر است، یک ساعت دیگر است،یک سال دیگر است، ده سال دیگر است، صد سال دیگر است؟؟؟

نه، اول اندازه گیری که میشود، توی آنجا قدم بگذار ،اندازه گیری میشود ظروف، استعداد ها، وِعاء وجودی ها.

که چقدر توی وجودش حقیقت و ولایت بریزند. هر چه انتخاب کردیم خودمان انتخاب کردیم.

آقا امیرالمومنین (علیه السلام)می فرمایند[آی قربان اسمش،قربان نامش،قربان یادش،فدای نفحه محبتش]،آقا امیرالمومنین این مرد ناشناخته عالم وجود می فرماید آنچه که به عنوان خدا انتخاب کردید و دارید برایش نماز میخوانید،دارید برایش روزه میگرید، به حج میروید برایش، خمس میدهید برایش،زکات میدهید برایش، آی مردم این خدا ،مخلوق ذهن خودتان است، آن بالاتر را ،امیرالمومنین دارد میگوید،بابا تو که پیر انتخاب کردی،تو که قطب انتخاب کردی،امیرالمومنین (علیه السلام)خدا را دارد می گوید.

تکلیفت با آنهای دیگر مشخص است. تو که من را انتخاب کردی، تو که آن…

آقا امیرالمومنین می فرماید توی انتخاب خدایت من حرف دارم، توی آن که به عنوان 《اله》میپرستی این مخلوق ذهن خودت است، موهوم ذهن خودت است،و مردود به سوی خودت است. آقا امیرالمومنین می فرمایند این را من قبول ندارم.

از کی ؟؟؟از یک نفر، دو نفر؟؟؟

نه ،می گوید همه شما.

اگر به چهره من بخندد[می گویم] عجب آدمی است.

برو توی خانه بپرس، برو از زنش بپرس چه جور آدمی است،برو توی خانه از زن و بچه اش بپرس ببین چه خبر است،اگر به چهره ات خندید، اگر حرفهای باطل تو را صحه گذاشت،اگر مزخرفات تو را گوش داد،اگر آنچه باطل تو می گویی،روی آنها سر تکان داد آدم خوبی است.آی این لیاقت دارد آدم دنبالش برود.

بابا فکرت را عوض کن، فردا شب قدر است،دیشب هم شب قدر بود،یا پس فردا، احتمال توی سه شب… اما ماه رمضان است، اصلا انسانی ،عمرت را دادند برای اینکه «مَنْ عَرَفَ نفسَه »اول خودت را بشناس که باطل داری میروی، « فقد عَرَفَ ربَّه» .

یک قاعده بگوییم ضمن اینکار؛

اگر کسی توی عالم،به تشخیص خودش،به فکر خودش،به اندیشه خودش،خوب دقت کن، با پای خودش این راه را برود و اول شخص عالم وجود که خدا او را قبول دارد،او را خودش بپسندد،برای اینکه این قاعده درست است، یعنی مُعَرِفی که مادون مُعَرَف است و درجه اش پایینتر است این مُعَرِف به تشخیص خودش بگوید یا رسول الله تو را به پیغمبری قبول دارم و برود با پیغمبر بیعت کند به نبوت.

به این اعتبار نیست ،این آدم پیغمبر را نشناخته است.فهمیدی؟؟؟

ما بزرگترین نَیّر تابناک عالم وجود را در هدایت می گوییم که مو لای درزش نمی رود،پیغمبر.

بیعت کردند،قبولش کردند،حرفش را گوش دادند،فرمود بروید جنگ رفتند، نماز بخوانید خواندند ،روزه بگیرید،گرفتند، حج بروید رفتند،جهاد بروید باشد، پول بدهید،همه این کارها را کردند ،خوب، چون به تشخیص خودشان بود شمشیر روی فرق علی (علیه السلام)هم کشیدند، درِ خانه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)را هم سوختند،همه آنها…

اما یک کسی را رسول الله(صلوات الله علیه و آله)معرفی کرد و او آوردش این راه را نشان داد،این ماند، سلمان برای این مانده چون با پای خودش نیامده است.

طلب مالِ غیر حقیقت است.حقیقت باید از خودِ حق متجلی بشود و صاحب حق را بگیرد.که ؛

قدمها مومی و این راه تفته

خدا میداند و آنکس که رفته

 

ابی سفیان آمد، بعد از مساله غصب خلافت که امیرالمومنین(علیه السلام) را مردم کنار گذاشتند،که باید کنار امیرالمومنین ننشینند،که باید، این یک اصل است در عالم.

امیرالمومنین (علیه السلام) این را می دانستند،که باید آن مردم با 《علی》آشنا نباشند،که باید آن مردم با《علی》انس نکنند،که باید آن مردم با عشق 《علی》همراه نباشند،که باید آن مردم از وجود 《علی》لذت نبرند.

فرمود من دارم قرآن جمع میکنم ،یعنی خودم را از توی مردم جمع کردم، مشغول جمع کردن قرآن هستم، یعنی خودم را کنار کشیدم.

ابی سفیان گفت[ لِأَمْلَأَنَّ ألمَدینهَ خیراً وَ رِجلا (نمیدانم قسمت عربی را درست نوشتم یا خیر؟)]؛

علی جان اجازه بده بروم لشکر بیاورم پیاده نظام، سواره نظام،یک ساعته همه اینها را درب و داغون میکنم، اینها بیایند حق تو را بگیرند؟

چون مُعَرِف اجلی از مُعَرَف نیست،آقا امیرالمومنین (علیه السلام)دست به سینه اش زدند فرمودند برو تو از اینها بدتر هستی. دلیلش بچه اش است.

مگر هرکس از حق پشتیبانی کرد حق جو است؟؟؟

چقدر اهواء ،چقدر هوس ها، چقدر اندیشه ها، در سر می پروراند که میخواهد این حق را.

یک تجدید نظر کنیم در زندگییمان .

بحق امیرالمومنین تجدید نظر کنیم.

توی پسندهایمان تجدید نظر کنیم،توی خواست هایمان تجدید نظر کنیم.

اول کسی که قبل از سلمان ،

ببین می گویم قبل از سلمان،درست می گویم هااا، سلمان با دل بسته بود به امیرالمومنین ،ولی اول کسی که ظاهر کرد دفاع خودش را از امیرالمومنین (علیه السلام)،سلمان نتوانست ظاهر کند،ابی ذر نتوانست، مقداد نتوانست،عمار نتوانست،حُذَیفِه نتوانست، آن هفت نفری که باقی ماندند «ارتدّ الناس بعد النبی الاّ ثلاثه او اربعه او خمسه او سبعه »، هیچ کدامشان نتوانستند بگوییم علی جان با تو هستیم.

اول کسی که قد برافراشت و شمشیر کشید از میان و تاخت بر اولی که گردن اولی را بزند توی سقیفه بنی ساعده و دفاع کند از امیرالمومنین، زُبِیر است. پسر عمه امیرالمومنین و پسر عمه رسول الله هم هست.بعد پشت سرش طَلحِه دوید، زبیر را گرفتند ،شمشیر را از کفش در آوردند زدند به سنگ ، شمشیر دو نیم شد ، طلحه و زیبر را کَت هایشان را بستند دور انداختند ،ولی دست نکشید،بیست و یک سال در مجمع عام، در غیاب و حضور از امیرالمومنین (علیه السلام)دفاع کرد.با شمشیر ،هر کس حرف میزد ،میزد توی صورتش،به امیرالمومنین می آمدند خبر میدادند که آقاجان ،زبیر، کجائک صحبت شد از حق شما …می فرمودند نه .

زبیر آنجا شمشیر کشید،آنجا قمه کشید، آنجا با شمشیر زبان فلانی را محکوم کرد،چه کار کرد، بیست و یک سال ، امیرالمومنین نفرمود درست کرد، خنده کنند بگویند به به خوش بحال…الحمدلله زبیر…

چه وقت معلوم شد؟؟؟

وقتی که جنگ جمل درست شد ،این دو نفر ،اول حامی آن خبیثه پلید قرار گفتند و جنگ جمل را درست کردند و روی امیرالمومنین (علیه السلام)شمشیر کشیدند.

چرا؟؟؟

چون با پسند خودش میگفت 《علی》،با تشخیص خودش میگفت 《علی》، این قواعد ،قواعدِ صد در صد متقن ،مستحکمی است که مو لای درزش نمی رود.تجدید نظر کنیم در انتخابمان، تجدید نظر کنیم در پسندمان،تجدید نظر کنیم در آنچه که دنبالش بودیم.مرد میخواهد،مرد میخواهد که از نفسش بگذرد و از تشخیص نفسش صرف نظر کند، یک باطلی که عمری پایش ایستاده بگوید اشتباه کردم باطل بود. این مرد میخواهد،مرد،

《رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ ۙ یَخَافُونَ یَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ》،

《ذکر الله》در قرآن هر جا باشد ،هرجا،هرجا هست ،ذکر الله ،ولایت امیرالمومنین(علیه السلام)است.بدون استثنا.

《وَإِن یَکَادُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَیُزْلِقُونَکَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّکْرَ وَیَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ■وَ ما هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ 》، یا《ذکر》 رسول خداست یا 《ذکر》امیرالمومنین است.این در ظهور است،در حیثیت است،هر دویشان یکی هستند. 《فَذَکِّرْ إِنْ نَفَعَتِ الذِّکْرى‌》،یعنی 《قُل مِنَ الوِلایهِ کلامٌ》.

 

اینجا سخن به این نقطه منتهی میشود که پسند و رغبت و میل و انتخاب از ناحیه مادون نسبت به مافوق ،خط بطلان به آن خورده است.

ابی ذر آمد،(ببینید چقدر اینها قشنگ حرف زدن،با همین قاعده است ،این قاعده ای را که گفتیم ابی ذر فهمیده است.)ابی ذر، از خانه رسول خدا (صلوات الله علیه و آله)بیرون آمد ،توی راه به دومی برخورد کرد ،دومی از ابی ذر سوال کرد کجا بودی؟؟؟

گفت: در نزد رسول خدا، خانه رسول خدا.

پرسید: چه کسی پیش رسول خدا بود؟؟؟

گفت: یک مردی که من نشناختمش(با قاعده حرف زد، چون مُعَرِف باید اَعرَف از مُعَرَف باشد،با قاعده حرف زد،قاعده این است،آدم باید با قاعده حرف بزند)

یک مردی بود در نزد رسول خدا که من نشناختمش.

گفت برویم پیش رسول خدا ببینیم این کیست که پیش رسول خدا آمده ،ابی ذر هم او را نمی شناسد.

تند آمد در را باز کرد دید در نزد رسول خدا (صلوات الله و سلامه علیه و آله) امیرالمومنین (علیه السلام) نشسته است.

فوری، فضول، آدمِ (آخر ما ادب یاد بگیریم از آنهایی که صاحبان ادب هستند،ادب آموزند، بی ادب همه جا بی ادب است دیگر)، فوراً به رسول الله اعتراض کرد که یا رسول الله شما نگفتید که آسمان سایه نیفکنده است و زمین در بر نگرفته است[ ما أظَلَّتِ الخَضراءُ، ولا أَقلَّتِ الغَبراءُ عَلى رَجُلٍ أصدَقَ لهَجَهً مِن أبی ذَرٍّ] راستگو تر از ابی ذر زیر آسمان و روی زمین کسی نداریم ؟؟؟

رسول الله (صلوات الله علیه و آله)فرمودند چرا من گفتم و همین هم هست.

زیر این آسمان و روی زمین راستگوتر از ابی ذر هیچ کس نیست.

گفت :همین الان به من یک دروغی گفت.

فرمودند:چی گفت؟؟

گفت :من از او سوال کردم از کجا می آیی؟؟گفت از خانه رسول الله ،راست گفت.

گفتم چه کسی پیش رسول الله بود؟؟

گفت یک مردی بود که من نشناختمش.

رسول الله(صلوات الله علیه و آله)پا شدند سه مرتبه فرمودند 《صَدَقَ ابوذر، صَدَقَ ابوذر،صَدَقَ ابوذر》راست گفته است ابوذر، درست فرموده است ابوذر،صحیح سخن گفته است ابوذر، 《هذا علیُ بنُ ابی طالب ما عَرَفَهُ إلّا اللّه و أنا 》این را جز خدا و جز من هیچ کس نشناخته است. 《وَ ما عَرَفَ اللّه إلّا أنا وَ هو》 و خدا را هم جز…

[اینجا یک حرفی هست،یک سخنی هست که اگر خواسته باشیم آن را ما عنوان کنیم، نه تنها مجلس می لرزد، خارج مجلس هم می لرزد، پایه های عرش خدا هم می لرزد، همه قواعد و ضوابط تکان میخورد، ما گفتیم باید مُعَرِف اجلی(اجلا)باشد، اعرف باشد از مُعَرَف ،نه؟؟؟؟]

رسول الله (صلوات الله علیه و آله) می فرمایند خدا را جز من و 《علی》نشناخته است. درست است؟؟؟

مُعَرَف خداست،مُعَرِف رسول خدا و امیرالمومنین(علیهما السلام) ،ببینید این قاعده را چه کار کنیم؟؟؟

همه را این حرف لرزانده است!!

《بِنَا عُرِفَ الله 》،لرزانده این حرف، مُعَرِف باید اجلا از مُعَرَف باشد ، 《الله》مُعَرَف است، در تمام مراتب اسماء جمالیه و جلالیه، صفات جلالیه و جمالیه، این را چه کارش کنیم؟؟؟

می کشید که بگوییم؟؟؟خلق میکشد؟؟؟خلق میکشد که‌ حرفش را بزنیم؟؟؟

قاعده مُسَلَم است ،قاعده مو لای درزش نمی رود،ولی این مردگویای عالم هستی که می فرماید 《لَوْ کُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً》او میفرماید خدا به من شناخته میشود، بچه هایش هم می فرمایند به ما خدا شناخته میشود،《 بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ 》.

آل محمد کجا نشستید که اینجوری حرف میزنید؟؟؟

حرفتان مالِ خودتان باشد،سخنتان مالِ خودتان باشد.

خیلی ما راست بگوییم، ما دوستان درجه یک،دو ،سه،چهار،بیا پایین،درجه ده،درجه صد،درجه هزار، پایینتر، ما آن دوستانشان را نمی شناسیم،که نمی شناسیم، چون قاعده دستمان نیست،ضابطه دستمان نیست.

یک پارچه فروشی بود که او پارچه که میفروخت با متر پارچه میفروخت،پارچه هم که میخرید با متر می خرید، این پارچه فروش احتیاج به گندم پیدا کرد، میزان،میزان سنجشش توی پارچه فروختن و پارچه خریدن ،متر است.وقتی رفت گندم بخرد گفت گندم متری چند است؟؟؟

هر چه به او گفتند گندم متری نیست،حالی اش نشد.حق هم داشت.

رفت آب بخرد،گفت آب متری چند است؟؟؟نه متر مکعب، متر به طول!!

آن مقیاسی که پیشِ ماست ،مقیاس متریِ پارچه فروش است، با آن مقیاس میخواهیم حقایق را بسنجیم،نه، مقایسی که در دست ماست آن مقیاسی که پیشِ ماست ،مقیاس متریِ پارچه فروش است، با آن مقیاس میخواهیم حقایق را بسنجیم،نه، مقایسی که در دست ماست،بهترینش مقایس و موازین دینی است که با آن نمی شود که این حرف را اندازه گرفت.اگر آن مقیاس پیش ما هست ،حرف را بگوییم؟؟

نیست، مقیاس نیست.

که بگوییم چه میشود که رسول الله(صلوات الله و سلامه علیه و آله) فرمود نشناخت خدا را جز من و علی، که بگوییم 《بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ》یعنی چه، بوسیله ما خدا شناخته میشود،با اینکه مُعَرِف باید اجلا از مُعَرَف باشد و اعرف باشد. این چه جوری است؟؟؟

اینجا کُمِیتِ همه لنگ است در این سخن.

اگر الفبای این حرف را بگوییم هنوز نگفته غالی هستیم ما، اگر بگوییم الفبایش را چی؟؟؟

همه اسمای الهی چه در جنبه جمال و چه در جنبه جلال ، و همه صفات الهی چه در جنبه جلال و چه در جنبه جمال همه را مظهریت به 《علی و اولاد علی》(علیهم السلام)است .که آنچه درباره آنها به فضیلت نشسته اند و سخن گفته اند و منقبت را ذکر کرده اند، نه تنها تعریف آنها نیست بلکه تنقیص آنهاست.همه فضائل و همه مناقب تنقیص مقام ولی است، این تعریف ها مالِ دوستانشان است. فرمودند به واسطه شیعیان ماست که باران می بارد، بوسیله ماست که درختها میوه میدهد،بواسطه شیعیان ماست که بلا از خلق عالم برداشته میشود ،تا آنجایی که بواسطه شیعیان ماست که خدا زمین و آسمان را آفریده است، توی خودشان دیدید؟؟

 

قنبرت عرش کند فرش اگر اذن تو باشد

بوذرت زنده کند خلق دو عالم به ندایی

در پس پرده نهان بودی و قومی به ضلالت(جهالت)

حرمت ذات تو نشناخته گفتند خدایی

 

《علی اللهی 》کوچک،کوچک،کوچک است چون به حقیقت قید زد،منتهی کرد این اطلاق کامل را در ولایت، علی اللهی کوچک است.،نمی کِشد ،گفت 《الله》و تمامش کرد، این بی نهایت است.این《 کلُّ مَنْ عَلیها فَان وَ یبقَی وَجْهُ رَبِّک ذوالجلالِ والاکرامِ》است.این 《وجه رب》 است،《وجه رب》از…

چون بحث به اینجا رسیده که مُعَرِف باید اجلا از…می گوییم.

《وجه رب》 از خود رب حیثیتش در تعین، از خود 《رب》 بیشتر است.

حالی تان است؟؟؟

 

چه می گویم که دور افتادم از خویش

 

《وجه رب》در تمام حیثیات بیشتر از خود “رب” است.علی اللهی کوچک است، نمیداند،مالِ جهلش است.

 

در پس پرده نهان بودی و قومی به جهالت

حرمت ذات تو نشناخته گفتند خدایی

پس ندانم که چه گویند گر از آن طلعت زیبا پرده برداری و آنگونه که هستی بنمایی

 

وقتی جنازه اش را امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) تحویل گرفتند،شتر را خواباندند در صحرای نجف،دیدند نقاب سوار آمد،دستهایش را دراز کرد، دستها دستهای باباست، عجب شباهتی دارد، به من تحویل بدهید، صدا صدای باباست، تُن صدا، صدای 《علی》 است، همینطور ماندند!!!

ولیِ خداست، امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)(ولیِ خدا هستند)،ماندند!!!

خودش خودش را تحویل میگیرد، لذا در 《اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعین》،خودش دور خودش می گردد.در《 إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ 》همه به سوی او برمیگردند،خودش هم به این حقیقت برمی گردد.

صورت مُلکی و صورت ناسوتی را مقام ملکوتی و روحی او دریافت کرد.

چنان دلِ امام حسن و امام حسین(علیهما السلام)آرام گرفت،بی تاب بودند،چنان آرام گرفت، که مثل زمان پدرشان،که سرشان روی دامن بابا بود، عجب!!! حالا موقع توی قبر گذاشتن است باید خاک به سر بریزند ،باید ناله هایشان بلند شود، آی سواره نقاب به رخ کشیده،تو را به حق این بدنی که در بر گرفتی، نقاب از چهره بگشا، تا تو را ببینیم، گوشه نقاب را بالا زد، دیدند خودِ 《علی》(علیه السلام)است.لذا؛

 

منزه از نعوت است علی

بر ذات حق آیه ثبوت است علی

زان ناقه سواری و حضور شب دفن

پیداست که حی لا یموت است علی

 

قربان نام تو آقا، فدای یاد تو مولا،که اگر نبود نامت و یادت ما به چه زنده می ماندیم در عالم؟؟؟ دیگر چه می توانست در این خلقت نامیزانی که خودمان برای خودمان ساختیم ، ما را نگه دارد؟؟؟

فقط نام توست بر لب ما و یاد توست در دل ما که ما را می تواند حیات بدهد،زندگی بدهد،وجود بدهد.

بحق آن حالتی که در دختر عزیز شما بی بی زینب سلام الله علیها بود این یاد و این نام را از زبان و دل ما مگیری،و روز به روز دل ما را به یادتان و زبان ما را به نامتان،مملوتر و گویاتر قرار بدهی.( الهی آمین)

 

الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم

 

یا علی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *