شرح دعای شریفه افتتاح_جلسه هجدهم

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ》

إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ ﴿۱}وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ ﴿۲}لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿۳}تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ ﴿۴}سَلَامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ ﴿۵}

 

سه شب از ماه رمضان را و بعضی شبهای دیگر را در سال،لیالی قدر گفته اند، و احیاء آن شب ها را از مستحبات شمردند،امشب در این بحث ان شاءالله می نشینیم که معنای احیاء چیست که به نحو استحباب، امر شده است که ما آن شب ها را احیاء بداریم؟

حیات به معنای زندگی است.”حی ” به معنای زنده است، “مُحیی” به معنای زنده کننده است، حیوان به معنای زنده است،احیاء به معنای زنده نگه داشتن است.

«وَ جَعلنا مِن الماءِ کُلِّ شَیءٍ حَیٍّ» ما از آب همه چیز را زنده نگاه داشته ایم.

اگر “مِن”، مِنِ تبعیضیه باشد معلوم می شود همه آبها اینجوری نیست. “مِن الماءِ ” بعضی از آبهاست.همه آبها زنده نگه نمی دارد.

«وَ جَعلنا مِن الماءِ کُلِّ شَیءٍ حَیٍّ» ، ما قرار دادیم از آب، زنده، هر چیز را.

در روایات زیاد که صدورش از عصمت و طهارت است، این آیه را معنا کردند ؛

«وَ جَعلنا مِن الماءِ کُلِّ شَیءٍ حَیٍّ» أى جَعَلَنَا بِوِلاَیَهِ عَلی عَلَیهِ الصَّلاهِ وَ السَّلام.

 

کُلِّ شَیءٍ حَیٍّ،ماء ، تنزیل ولایت است.

وقتی که در صورت مادی اشیاء شکل می گیرد، چون “ولایت” از پدیده و مقوله عناصر جسمی و خاکی نیست،ولایت از مقوله مجردات است، بلکه بالاتر از مجردات،اگر یک چیزی توی عالم باشد که بالاتر از معنای تجرد مفهومی بدهد که عقول از مجردات است، ملائکه از مجردات هستند، ولایت شأنش بالاتر از مرتبه عقل و مَلَک است.ولایت وقتی میخواهد خودش را نشان بدهد اینقدر مرتبه اش بالاست که در غالب وجودی امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام متجلى می شود، این ولایت است.

اینجا یک حرف است که احیاء کنیم و احیاء بداریم این شب ها را، معنای احیاء را درک کنیم ان شاءالله.

یک مبحثی هست امشب که شاید مبحث اختصاصی باشد و این را ما روی آن ان شاءالله یک مطالعه ای داشته باشیم و احیاء را درک کنیم .

آیا ولایت قائم است به ذات امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام (این مطلب مطلبی است که باید…چون مجلس چهره های بسیار فهیم و دانا و اهل تحقیق و بینش هم در مسائل ظاهری و هم مسائل باطنی به چشم میخورد، چهره های بسیار بصیر و بینا و وارد) یا امیر المومنین قائم است به ولایت؟؟؟

(این حرف ،حرف تازه است، حتی در کتبی که محققین از اهل معرفت نوشته اند این بحث را عنوان نکردند و شاید ما هر شب این بحث را ان شاءالله دنبال کنیم، بحث تازه است)

دو مرتبه می گوییم ،آیا مفهوم ولایت(بعد باید ولایت معنا بشود که چیست)قائم است به امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه، یا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام قائم به ولایت است؟؟؟

کدامیکی است؟ …چگونه است؟ولایت است که نشأت گرفته است از آقا امیرالمومنین یا امیرالمومنین است که از ولایت نشأت گرفته است؟؟؟

ولایت بود و علی نبود(ذات را می گوییم هااا،آن ذات)[ببینید ما یک بحثی کردیم خیلی هم طولانی، و آن ،این است که ما توحید را همیشه بسته به ولایت می دانستیم یعنی هر شیعه ای که بوی تشیُّع به مشامش خورده ،یعنی ذاتش آشناست با حقیقت این حرف را باید پذیرا باشد، که توحید زنده نمی شود ،توحید وجود نمی گیرد ،توحید هستی نمی گیرد مگر به ولایت.

《توحید》 اشتباه نشود، بعضی ها وقتی می گوییم توحید این خیال می کند توحیدِ خودش است، نه ،توحیدی که مالِ خودِ خداست《شهد الله أنه لا إله إلا هو》،در نقطه《شهد الله أنه لا إله إلا هو》 حرف میزنیم. توحید من و شما و دیگران اصلا توحید نیست، آن را رها کنید، چون خدایی که… آقا امیرالمومنین (علیه السلام)می فرمایند (قبولش دارید امشب؟؟؟ )آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام ،میفرمایند (دست رد به سینه همه هم زدند ،استثناء هم ندارد )این خدایی که دارید می پرستید، این خدایی که دارید عبادت میکنید، این خدایی که دنبالش راه افتادید ،این خدا یک موجودی است که از ذهن خود شما، و از وهم و گمان و خودتان به وجود آمده ، مخلوق ذهنی خود شماست و موهوم فکری خود شماست و مردود به سوی خود شماست، مالِ خودتان.

کیست که غیر از آن خدا ،خدا دارد؟؟؟

این خدایی که امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام ردش میکند و میفرماید دنبالش راه افتادید ، نمازی که میخوانید برای این خدا میخوانید روزه ای که میگیرید برای این خدای ساختگی خود شماست، بت پرستی بدتر است یا این ؟؟؟هااا ،کدامیک؟؟؟

اقلاً بت پرستی یک امیرالمومنینی پیدا میشود که بشکندش، پا روی دوش پیغمبر بگذارد بت ها را از آن بالا بندازد ،ولی با مقدس مآبی که عمری دنبال وهمیاتِ خودش است و گمان خودش را پیروی میکند و هیچ نوع اعتبار ندارد مگر با این میشود حرف زد؟؟؟

بابا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام فرمودند توی نهج البلاغه هم فرمودند خدایی که عبادت می کنید این خدا، زاییده فکر خودتان است،مخلوق خودتان است،موهوم ذهنی خودتان است، و مردود به سوی شماست.خوب ،توحید زنده از ولایت است.کدام توحید؟؟؟

توحید 《شهد الله أنه لا إله إلا هو》،نه توحید من و شما، نه توحید بقیه موجودات،آن توحید ،توحید مردود است.یک توحیدی می گوییم که توحید است، توحیدی که همه اش سر چشمه گرفته از وجود حق،《شهد الله أنه لا إله إلا هو》،این توحید زاییده ولایت است.این توحید زیر بنایش ولایت است.

خدا رحمت کند مرحوم صاحب بصائر الدرجات،صفار، روایات خیلی خوبی توی این کتابش دارد،شش تا روایت است که مفهومش سه تا میشود ،شش تا روایت این است که نقل شده از ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام ،

《بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ》به وسیله ما آل محمد( علیهم السلام)، [وُحِّدَ اَللَّهُ،این را دقت کنید، نه توحید شماها،توحیدی که به حق ربط پیدا میکند،به الله راه پیدا میکند،《بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ》،این توحید در نقطه ،《شهد الله أنه لا إله إلا هو》،به وسیله ما درست شده است.

《بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ》،به وسیله ما خدا عبادت شدند،《 بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ》، به وسیله ما خدا شناخته شده است.

سه تا روایت دیگرش؛ 《لولانا ما وُحِّدَ اَللَّهُ》،اگر ما نبودیم توحید نقش نمی گرفت،《لولانا ما عُبِدالله》 اگر ما نبودیم یکنفر توی عالم خدا را نمی پرستید و《 لولانا ما عُرِف الله》اگر ما نبودیم یکنفر خداشناس توی عالم نبود.

حاجی آقا ،حَجَت قبول ولی اگر میخواهی حج کنی مثل ابراهیم حج کن.ابراهیم امتیازِ تو این است که توی همه خلق ،از همه خلق این امتیاز را به تو دادیم که برایمان خانه بسازی، شما بشو بَنّا و یک شاگرد عَمَله هم بیاور ،اسماعیل پسرت هم بشود شاگرد، دوتایی تان خانه را بسازید، خانه را ساخت، قواعد را مرتفع ساخت و یکمرتبه آن کنار ایستاد و مثل یک نقاشی که دورنما میکشد می گذاردش آن کنار و خودش آن دور می ایستد تماشا میکند ،رفت آن دور تا دورنمایش را تماشا کند، به ذهنش آمد خدایا مگر تو خانه میخواهی؟؟؟

مگر تو جا میخواهی؟؟؟

مگر تو مکان لازم داری؟؟؟

این خانه برای چی،اینقدر ما را به زحمت می اندازد؟؟؟

حق به ابراهیم فرمود که این خانه را برای این گفتیم درست کن که《 ولی مطلق 》ما، آنجا به دنیا می آید ،این خانه برای اوست.و تو این سهم را داشته باشی، که خانه ساز باشی برای کی ؟؟؟برای ما، خانه خدا.

کیست این ؟؟؟

یک مقداری خدا به وسیله جبرئیل تفسیر کرد ،حرفی از حروف نام 《علی》را، عین 《علی》را برای ابراهیم یک مقدارش را گفت، عینش را.

ابراهیم به عشق نشست،به محبت نشست، به قدری سنگین شد که پایش توی سنگ فرو رفت.حاجی جان پشت مقام ابراهیم نماز بخوان،اگر جلوی مقام ابراهیم نماز بخوانی نمازت باطل است، پشت مقام ابراهیم چرا؟؟؟

چون یک علی دوست ،یک علی شناس آنجا پایش به سنگ نشسته است،هر موحدی در عالم، هر طواف کنی در عالم، هر کی دور خانه خدا میگردد،باید برود آنجا یک جایی نمازش را بخواند که پشت …

حالا اگر یکی، محبتِ 《علی》(علیه السلام)توی دلش نشسته است[چه]؟ او اثر پایش توی سنگ نشسته باید پشت آن سنگ…

یک کسی توی دلش محبت 《علی》نشسته خودت را بر او مقدم میدانی؟؟؟

از او خودت را جلوتر میدانی؟؟؟هاااا؟؟؟

تا بشناسیم آنها را خیلی کار دارد، تا آنها را بشناسیم؟؟؟ تا دوستانشان را بشناسیم خیلی کار دارد. از اینجا تا خدا راه است که یک دوست علی(علیه السلام) را بشناسیم.

حالا که شناختی چطور انجام وظیفه میکنی؟؟؟

چرا ،انجام وظیفه میکنی، نیش زبان ،تیر ملامت اینها را خوب بلدی.

《 اَشْهَدُ اَنَّکَ تَسْمَعُ کَلامِی 》

علی جان آمدم زیارتت، حسین جان آمدم زیارتت،آقا امام رئوف علی بن موسی الرضا آمدم زیارتتون 《اَشْهَدُ اَنَّکَ تَسْمَعُ کَلامِی》شهادت میدهم که سخن من را می شنوید، و《َاَشْهَدُ اَنَّکَ تَرُّدُ سَلامی》وقتی من سلام میدهم جواب سلامم را میدهید. کدامیکی شد؟؟؟

چرا جواب نگرفتی؟؟؟ به جهت اینکه آن که جلوی مقام ابراهیم نمازش را میخواند، نمازش باطل است. آنکه جلوی دوستِ《 علی》(علیه السلام)می ایستد ،به هر ایستادنی ،جواب میخواهد؟؟؟

مگر توی زیارتشان نمی خوانی؟همه زیارت…

《وَالِ لِمَنْ وَالاَکُم 》،دوست دارم هر کسی که شما را دوست دارد. راست می گویی؟؟؟

تو که به دشمنی با آنها پا شدی، نمونه هایش را توی زندگی ات نگاه کن، هر کسی از آنها دم زد یک شیطان پیدا شد وسوسه ات کرد ببین با او چه کار کردی!

شیطان انس و جن.

این را [قبلا]گفتیم باز هم بگوییم؛

اگر کسی در همه عمرش ،آی دوستان امیرالمومنین، آی دوستان اهل بیت علیهم السلام، یک کسی توی عمرش به هر کسی میرسد بگوید یا موسی بن جعفر هیچ کس کارش ندارد، بگو، ببین، یا جواد الائمه ،یا علی بن موسی الرضا بگوید هیچ کس کارش ندارد ،یا اباعبدالله،یا امام صادق بگوید، صد دفعه توی بازار بگوید اگر یکی به شما کار داشت، یا امام زمان ،هیچ کس[کارت ندارد]، اما سه دفعه 《یاعلی》بگو ببین چه کارت میکنن.بگو ببین، امتحان کن.

اگر توی خونه بگویی اول بابا و مادرت میگویند چیه هاااا، … خراب شد…

شریکت به تو حرف میزند، همسایه ات…

رسول الله(صلوات الله علیه و آله) توی صورتش نگاه کرد ،توی صورت مبارکش نگاه کرد، چه چیزی را دید؟؟؟《وجه الله》را.

توی صورتش نگاه کرد و شروع کرد به اشک ریختن. یا رسول الله چرا گریه میکنید؟؟فرمود علی جان به مظلومیت تو، آقا امیرالمومنین به رسول الله عرض کردند این که گریه ندارد،فرمودند نه، به مظلومیت دوستان تو.

لذا مِحَکِ ایمان است، اسمش محک ایمان است. همه ائمه (علیهم السلام)را اسم ببرید اگر یک کسی[چیزی گفت].

بگو یا ابراهیم خلیل ببین اگر کسی توی اجتماع کاری به تو دارد، بگو ، یا نوح نبی، توی اجتماع هیچ کسی کاری به تو ندارد، همه ائمه را اسمشان را ببر هیچ کسی کارت ندارد.

دو دفعه یاعلی بگو، لذا «عَلى مِیْزانِ الاَعْمال».

《یَا عَلِیُّ لَوْلَاکَ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدِی》،علی جان اگر تو نبودی مومنین بعد از من شناخته نمی شدند،به اسم تو شناخته میشوند.

هر کسی توی دلش مرض است .اسم 《یاعلی》را که میشنود حالش به هم میخورد. نام 《علی》قائمه عرش است.

قائمه عرش میدانی یعنی چه؟؟؟

یعنی بر آن نقطه ای که حق، مُستَوِی است او را نگه(نگاه) داشته است.چی؟؟؟ عین و یا و لام . اسمش. تا به حقیقت وجودی اش برسیم کار دارد.

لذا باز به یاد آقای مَجد این شعر را میخوانیم (او جفا کنیم را نمی خواند،خدا رحمتش کند)

 

قفا خوریم(پس گردنی)و ملامت کشیم و خوش باشیم

که در طریقت ما کافریست رنجیدن

 

گفت آقاجان دوستت دارم،حضرت فرمودند راست میگویی که دوستم داری ولی آماده ملامت خلق باش.

از شهداء صحبت کردند،مقامشان را خیلی رفیع ذکر کردند،خیلی رفیع ،شهداء خیلی مقامشان بالاست، ولی فرمودند یک شهیدی داریم که هر دم شهید است، هر نفس شهید است،آنها چه کسانی هستند؟؟؟

فرمودند علی جان آنهایی که به عشق تو ،توی کوچه و خیابان راه میروند و مردم کج نگاهشان می کنند، به محبت تو زندگی میکنند.

هنوز مبحث را نگفتیم که ولایت قائم به 《علی》علیه الصلاه و السلام است یا 《علی》قائم به ولایت است ؟این را نگفتیم داریم ذهن ها را آماده میکنیم برای فردا شب.

کدام قائم به کدام است؟؟؟

《علی جان》اگر درباره تو ادعا نمی کردند آنچه را درباره عیسی بن مریم که او را پسر خدا خواندند، می گفتم شمه ای از فضائل تو را، هنوز نگفتم.

امشب میخواهیم قرآن سر بگذاریم، امشب میخواهیم خدا را قسم بدهیم به اسماء حُسنی، و به آن اسمی که توی قرآن است، اسمی که توی قرآن است، آن اسمی است که رسول الله(صلوات الله علیه و آله و سلم)با آن اسم کار کرده است،انبیاء با آن اسم کار کردند، همه اولیاء با آن اسم کار کردند، آن اسم نیست مگر اسم مبارک امیرالمومنین (علیه السلام).

رسول خدا (صلی الله علیه و آله)فرمودند هر وقت میخواهید از من تعریف کنید از 《علی》تعریف کنید.اگر کسی می آمد از رسول الله حرف میزد، رسول الله می فرمودند از “علی” بگویید، امام صادق،امام باقر، بقیه ائمه اطهار (علیهم السلام)،علی بن موسی الرضا،فرمودند ولایت ما را که میخواهید معرفی کنید به صورت و شکل 《علی》معرفی کنید.دوست ندارند اهل بیت ،حتی رسول الله که از منطقه دیگری این نقطه به ظهور بیاید.

خدایا امشب ما را با امیرالمومنین (علیه السلام )آشنا کن.

به ما قابلیت بده، به ما لیاقت بده که درِ خانه ائمه اطهار،درِ خانه چهارده معصوم(علیهم السلام )باشیم،دلمان، چشممان،روحمان،جانمان، جسممان،وجودمان،جز درِ خانه آنها، جای دیگر نباشد.

[رفقا آماده باشند،مثل هر سال ،ما یک خواهش داریم و آن،این است که هر چه دعا دارید وقتهای دیگر بکنید،در هر جا،امشب را،شب بیست و یکم و بیست و سوم ،دعایمان را یکی قرار بدهیم، اگر دعا یکی شد ،جمعیت یکی میشود،مُتَشتت نباشید ،اگر دعا یکی شد استجابت پشت سرش است، و آن، این باشد که خدایا از دل ما هر چه جز ائمه اطهار (علیهم السلام)است، بیرون کن.

و فقط محبت محمد و آل محمد(علیهم السلام)را در دل ما بگذار. این را داشته باشیم.به جهت اینکه من بتوانم این مراسم را یکجوری که ان شاءالله شایسته است با طمأنینه با خاطر آسوده، در موقعی هم که صدا میزنیم ائمه اطهار را،همه یک زبان صدا بزنیم، یکی اول نگوید یکی …این یکنواخت گفتن ،یکنواختیِ توی باطن می آورد،دقت کنیم،توجه داشته باشیم، این آداب و رسوم نیست، یک توسل عمیق است، یک صدا زدنش است با سوز دل، آنها را خواندن است با سوز دل، حالاتمان را حفظ کنیم،دقت کنیم،اگر جا تنگ است،یک جوری بنشینیم که بغل دستی ما حالش بهم نخورد، یکجایی هم اینجا به ما بدهید که ما هم بتوانیم این کار را ان شاءالله در پناه خودشان و در پناه اسمشان انجام بدهیم.

لیالی قدر را لیالی احیاء هم گفته اند،هر موجودی و هر شئیی یک حیات برایش مفروض است و یک ممات.

تمام اشیاء یک زندگی دارند و یک مرگ، هستی،نیستی.شب هم یک شب زنده داریم و یک شبِ مُرده.بعضی شب ها که مُرده باشند میشود آن شبها را زنده کرد،هر موجودی که حیثیت وجودی اش را از دست بدهد،و آن وظایف مُحَوله ای که به عهده اش است آنها را انجام ندهد،مُرده است.انسان ممکن است بخورد و بیاشامد و بخوابد ،تجارت کند،داد و ستد کند، ولی یک وظایف محوله ای برای انسان قرار دادند، برای انسان، نه بشر.

انسان با آن اعمال زنده است.اگر آن اعمال را انجام ندهد به کلی مرده است ولو راه برود. نه مردن که هلاکت است.چون اسم این نقطه را و اسم این موضع را،هلاکت گذاشتن.

امام زین العابدین و سید الساجدین(علیه السلام)روایتی از ایشان نقل شده است که آن روایت خیلی ارزنده است،فرمودند 《هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ ، أو سَفیهً یَعْضُدُهُ 》(هَلَکَ، مردن با آگاهی نیست،مردنی است که با تباهی باشد)،اگر یک کسی را دیدید که میخورد و می آشامد و زندگی میکند و نود کیلو وزن دارد و نمیدونم صد و پنجاه کیلو وزنه بر میدارد و چطوریه و چطوری…همه آن مَناصِب اهل دنیا، به این یک وقت نمره حیات ندهید، خیال نکنید این زنده است،مگر دو حال در او باشد؛

یک ؛این آدم تابع باشد،بزرگی را مردی را که آن مرد الهی است، ولیی را که آن ولی از طرف حق منصوب است، اگر متابعت این بزرگ نکند و متابعت این 《ولی》 ننماید،هَلَکَ.

اینجا یک بحثی هست که خیلی لطیف است هااا، که دنباله رو هر شخصی، به هر درجه و هر مقامی به هر حیثیتی،اگر کسی خودش دنباله رو اوست و به تشخیص خودش است این عمل به روایت امام زین العابدین(علیه السلام) نکرده است،لذا دارد، ببینید روایت چقدر قشنگ حرف را می پروراند ،خوب دقت کنید ، «کلامُ الملوک، ملوکُ الکلام »، 《کلامُ الامام ،امامُ الکلام》، سخن امام ،امام سخن است، 《هَلَکَ مَن لَیسَ لَهُ حکیمٌ یُرشِدُهُ 》،این عبارت را نگاه کنید، هلاک شد آن کسی که ندارد ،برای او نیست،حکیمی که “یُرشِدُهُ “، نه 《هَلَکَ مَن لَم یَستَرشِد حَکیمً》،

دو جور است، اگر من دنبالش بروم انتخاب کنم نه، قبول نیست، خودِ این یک هلاکت است.هر کسی را که انسان به پسندِ خودش،به میل و رغبت خودش،به قاعده هایی که خودش درست کرده،بگیرد و انتخاب کند و دنبالش بیفتد ضربدر قرمز خورده است.باید ولیی انتخاب کند ،یک کسی را به عنوان اینکه “یُرشِدَهُ” .[ باز این بحث باید یک مقداری شکافته بشود،که جواب مشکلات و جواب سوالات ذهنی اشخاص داده بشود.]

پیغمبر را در نظر بگیرید شما، دیگر از این موجود دلنشین تر توی عالم،موجودی نداریم در هدایت ،ضامن اجراییش هم خود خداست، (این یک حرف اساسی است امشب ما داریم میگوییم هااا) اگر یک کسی دنبال این پیغمبر بیفتد به تشخیص خودش، به پسند خودش،به رغبت خودش ،به قاعده و میزانی که خودش در دست دارد پیغمبر گیر بشود،مثل بعضی ها که نمک گیر میشوند، این پیغمبر گیر بشود،با مدارک و براهین نزد خودش هااا،دنبال پیغمبر بیفتد به این اعتباری نیست، هیچ اعتبار نیست،پیغمبر باید 《یُرشِدُ مَن اَراد》،پیغمبر باید دست بگیرد در هدایت، پیغمبر باید در راهنمایی دست گیری بفرمایند، به ابی ذر گفتند که (ابی ذر در نزدیکی های مدینه شغلش شترچرانی بود ،ابی ذری که خیلی هم آقاست،خیلی آقاست،این قبل از اینکه شرفیاب بشود،مشرف بشود خدمت رسول الله (صلوات الله و سلامه علیه) در بیابان شترچرانی میکرد،و هر وقت هم توی شهر می آمد ساکت بود، به او می گفتند بابا یک کلمه حرف بزن ابی ذر، میگفت حکمت در سکوت است، آدمهای پرحرف خیلی به آنها اعتبار نیست، هیچ، آدمهای کم حرف، سَکِین، فکور، خیلی به آنها اعتبار هست، روایت است؛

《 کثره الکلام تدل على ضعف العقل》،هر کس که زیاد حرف میزند (تازه این حرف درست است هااا)،دلیل بر این است که عقلش کم است ،لذا مومن هم یکی از علامتش ،ترک 《ما لا یَعْنِی 》است،یا 《ما لا یُعْنِی》،هر دوتا درست است.سخنی که به دردش نمی خورد رها کند ،《قِلَهُ الکلام تَدُلُ علی کَثرَهِ العَقل 》،کسی که کم حرف میزند دلیل بر این است که عقلش زیاد است،درست است.

 

تا مرد سخن نگفته باشد

عیب و هنرش نهفته باشد

 

در زندگی اجتماعیتان برانداز کنید، آدمهای پرحرف اعتبار و تنه ندارند،به قولشان هم هیچ نوع نمی شود اعتماد کرد، آدمهای کم حرف ، کم سخن، اینها آدمهای وزین و سنگین هستند،آدمهای درست هستند، آدمهای باوقارند،وقار دارند،سکینه دارند، به آنها اعتبار است.)ابی ذر کم حرف بود،حتی زمان جاهلیت ،یک روز که داشت شترهایش را می چراند، یک کسی از مکه آمد گفت ابی ذر این حرفهایی که گاهی راجع به خدا و معارف میزنی،[هنوز ابی ذر که پیغمبر ندیده، که حرفهای او را میزند ]یک کسی مکه می گویند پیدا شده همین حرفهایی که تو میزنی او هم میزند.

معلوم شد پیغمبر برای چه کسانی آمده؟؟؟

پیغمبر برای کسانی آمده که با او هم افق هستند،همه آنهایی که پیغمبر را قبول کردند، همه آنها،غیر از این هفت نفر که هر کدام یک شرح حال دارند، همه روی امیرالمومنین (علیه السلام)شمشیر کشیدند،همه درِ خانه امیرالمومنین را بستند،چرا ؟؟؟

چون پیغمبر را با فکر خودش، با میزان و مقیاس ذهنی خودش قبول کرد،پیغمبر را در اندیشه خودش پذیرفت، نماز هم خواند، روزه هم گرفت، قرآن هم حفظ کرد،حج هم رفت، چه کار هم کرد،همه چیزهایی که شما میخواهید توی اسلام، توی اینها هم بود ،پیغمبر را هم خودش انتخاب کرد، اما آن جایی که باید بایستد ،تکان خورد.

《 یا عَلِىُّ لَوْلا لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى》،علی جان اگر تو نبودی شناخته نمی شدند‌ مومنان بعد از تو.

کم سخن،کم حرف،وزین،متین.

ابی ذر حرفهایی میزد که هنوز به پیغمبر برخورد نکرده بود،گفت مکه یک کسی پیدا شده،حرفهایی میزند که تو میزنی،گفت اگر رفتی شهر به مردم بگو که بیایند شترهایشان ببرند ما رفتیم.کجا؟؟؟

گفت هر کس هست همانی است که من دنبالش میگردم،کارش درست است .

گفت اگر رفتی آنجا اسمش را ببری اینقدر تو را میزنند که بمیری،مواظب باش،آنجا عده ای هستند که اگر کسی سراغ این شخص برود کتک میخورد،خیلی هم او را میزنند.

آمد وارد مکه شد،از راه رسید،دور خانه خدا طواف کرد،نگاه کرد،حالا میخواهد بشناسد دیگر،نگاه کرد یکی یکی مردم را ، دید نه آن نیست، آن نیست،آن نیست، تا شب شد،خسته و مانده ،پشتش را داد به خانه کعبه و ناامید نشست،دید یک جوانی از جلوی رویش رد شد، این چشمهایش را دنبال این جوان گرداند،گرداند،گرداند تا جوان ناپدید شد به این جوان نگاه کرد،ابی ذر می گوید من دنبال پیغمبر می گشتم اما این جوان دلم را برد، آن شب تا صبح به فکر این بودم که…میدانم این ،آن پیغمبر نیست،ولی دلربایی اش از او بیشتر است،روز دیگر پیغمبر را فراموش کردم،گفتم این جوان کی از راه میرسد؟ توی مردم هی نگاه کردم،هی نگاه کردم، توی کوچه، توی خیابان،همه آن شهر مکه را گشتم باز نیافتمش،آمدم شب پشتم را دادم به خانه کعبه،گفتم امشب همانجا بمانم ببینم چه میشود،دیدم آن جوان آمد رد شد، این دفعه نگاهش کردم ،او هم خیلی من را نگاه کرد،من به صورتش تبسم کردم،او هم به صورت من یک خنده ای …همینطور نگاهم را پشت سرش انداختم ،رفت و ناپدید شد،روز سوم شد دیگر دیدم همش دارم دنبال او می گردم،پیغمبر را میخواهم،دنبالش هم میگردم،ولی دل را او برده، نه این را یافتم،نه او را، شب شد،دیدم دومرتبه آمد، این دفعه ایستاد،به من اشاره کرد،من از خدایم بود،دنبال میگشتم که این به من راهی بدهد،به من اشاره کرد من جلو رفتم، دستش را گذاشت روی شانه من و محکم زد روی شانه من به من فرمود آمدی دنبال 《محمد》می گردی؟؟؟

گفتم بله،تو از کجا میدانی که من دنبال او می گردم؟ گفت دستت را به من بده،که من دست تو را توی دست او بگذارم.

دست من را گرفت برد توی دست رسول خدا(صلوات الله علیه و آله) گذاشت،دستم توی دست رسول خداست ،این جوان خداحافظی کرد که برود،دیدم طاقت نمی آورم گفتم یا رسول الله ،اجازه بدهید یک مقداری بدرقه اش کنم،رسول الله فرمودند اینکه ابی ذر همین است که ایمان تو ایمان واثق است.

سلمان هم همین جور است، آمد مکه دنبال رسول خدا(صلوات الله علیه آله)هر چه گشت،پیدا نکرد، آقا امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند پیرمرد دنبال چه میگردی؟؟گم کرده ات را من باید به تو بدهم.

هفت نفری که بعد از رسول الله ماندند ،هفت نفر را امیرالمومنین کارشان را درست کردند.لذا اجازه ندادند به احدی که تشییع کند جنازه صدیقه طاهره فاطمه زهرا (سلام الله علیها)را، آقا امیرالمومنین به احدی اجازه ندادند به این هفت نفر فرمودند بیایید تشییع کنید،《و هم الذین ارتد الناس بعد النبیّ(صلوات الله علیه و آله) الا سبعه…》

(آخرین عدد هفت تاست )

《و هم الذین شَیِّعَوا جنازه فاطمه سلام الله علیها》و همین ها بودند که اجازه داشتند تشییع کنند جنازه حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها.

هلاک است اگر کسی نداشته باشد،گیر نیاورد، چه کسی را؟؟؟ 《حکیمٌ یُرشِدُ》،نه اینکه خودش انتخاب کند،آنهایی که انتخاب کردند ،حتی رسول الله را، درِ خانه علی(علیه السلام)را هم سوزاندند، این را برای چه می گوییم؟؟

برای این می گوییم که خواجه شیراز میفرماید؛

مگر خضر مبارک پی درآید(حکیمٌ یُرشِدُ)

 

الا ای آهوی وحشی کجایی

مرا با توست چندین آشنایی

دو تنها و دو سرگردان دو بی‌کس

دد و دامت کمین(نشان) از پیش و از پس

مگر خضر مبارک پی درآید

که این تن ها به آن تنها(چهارده تن هستند)رساند

 

همه آنهایی که وامانده راه شدند ،آخرش گفتند علی جان دستمان را بگیر.به حق خودش قسم، میگویم به حق خودش قسم،هیچ کسی بارش را توی هدایت نمی بندد مگر اهل بیت (علیهم السلام)دستش را به دامن…اگر کسی را آنها رساندند ،درست است،واِلا خودت دنبال پیغمبر هم بروی وامانده هستی.

دنبال پیغمبر، دیگر بزرگترین نقطه هدایت را ما گفتیم،《دَعا رسول الله صلى الله علیه وآله و سلم بِطَهورٍ》،”طهور” در اصطلاح فقهی هم آب وضو را طهور می گویند،رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند آب وضو بیاورید،آب وضو آوردند گذاشتند کنار رسول خدا، رسول خدا جلوی همه وضو گرفتند،قبلش چطور بود؟؟؟

قبل از اینکه وضو بگیرند ،جبرئیل نازل شده بود،جبرئیل که نازل میشد،اطرافیان رسول خدا می فهمیدند،چون حالات رسول خدا اینگونه بود،تا جبرئیل نازل میشد،رسول خدا صورتشان برافروخته میشد، چشمهایشان را روی هم میگذاشتند، گاهی دستهایشان را روی دست میگذاشتند تن را فشار میدادند ،گاهی بازوهایشان را می گرفتند فشار میدادند، عرق می نشست بر پیشانی رسول اکرم ،چشمها بسته، صورت برافروخته ،هیچ کس جرأت نمی کرد با رسول الله صحبت کند دیگر،هیچ، صحبت قطع میشد، تا دو مرتبه عرق خشک میشد،رنگ چهره عادی میشد،چشمها را باز میکردند ،جبرئیل آمده،رفته، تمام شد، این وقتی بود که جبرئیل وحی را می آورد ،همه متوجه میشدند که رسول خدا با جبرئیل بودند. دیگر این حالت نبود برای رسول خدا تا یک وقت دیگر. تا از دور آقا امام حسین (علیه السلام) می آمد رسول خدا صورتشان برافروخته میشد ،جلو می آمدند،جلو می آمدند، آقا زاده پاها را می گذاشت روی زانوهای رسول خدا، چشمهای رسول خدا بسته میشد،امام حسین را بغل میگرفتند،عرق می نشست به چهره رسول خدا ،هیچ کس با رسول الله صحبت نمی کرد، آنچه بر رسول الله عارض میشد از حالات وحی ،همان حالات عارض میشد بر رسول خدا موقعی که امام حسین روی شانه رسول الله بودند. رسول خدا سر به سجده در نماز، امام حسین (علیه السلام)می آمد روی گردن رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)می نشست ،رسول خدا از سجده پا نمیشدند تا وقتی امام حسین می آمدند پایین.

امام حسین (علیه السلام)است که حال رسول الله را جا می‌آورد، این روایت را هم بخوانیم عیب ندارد من نگاه کردم جمعیت را ببینم مقدس مآب نادان نیست،دیدم نیست الحمدلله،هیچ وقت هم نیست،حالا هم نیست، رسول خدا خوابیده بودند ،دراز کشیده بودند ،پیراهن را زدند بالا سینه را لخت کردند امام حسین (علیه السلام)آمدند روی سینه رسول خدا نشستند یک پا را اینطرف و…

“فَبالِ عَلَی صَدْرِه”، آن زائده وجودی که هر بچه ای دارد دیگر در سن یکی دو سالگی،آن زائده وجودی از امام حسین خارج شد روی سینه رسول خدا،عایشه آمد که امام حسین را بگیرد،فرمودند رهایش کن بگذار تمام کند.

میدانی امام حسین (علیه السلام)کیست؟؟؟

وقتی سوار دوش رسول الله میشدند ،رسول الله می فرمودند حسین جان چه مرکب خوبی داری تو، امام حسین (علیه السلام) جایی را گرفته که…، عجب!!! میخواهیم از احیاء بگوییم از شب قدر بگوییم،خودمان را می اندازیم دامن امام حسین، اصلا احیاء این است، 《دَعا رسول الله بطهورٍ》بعد از اینکه حالت وحی از رسول الله تمام شد بعد فرمودند آب وضو بیاورید، آب وضو حاضر کردند، رسول الله( صلوات الله علیه و آله)جلوی همه وضو گرفتند،همه می بینند،وقتی وضو گرفتند دست امیرالمومنین (علیه السلام)را توی دستشان گرفتند.

یعنی علی جان بی وضو نمی شود به تو دست زد. مگر رسول الله بی وضو…

رسول الله طهارت تامه ، مُطَهِر است، مُطَهَر است،نفس طهارت است،خودش طهارت آور است.مگر بی وضو نماز میخواند رسول الله؟؟؟

مگر امیرالمومنین (علیه السلام)《صلاه》نیست؟؟؟

نفرمود به سلمان و ابى ذر که 《أَنَا صَلَاهُ الْمُؤْمِنِین》؟؟؟

《أَنَا صَلَاه》،نماز است، رسول الله(صلوات الله علیه و آله)میخواهد به نماز نزدیک شود،بی وضو می تواند؟؟؟

نماز صبح بی وضو میتوانند بخوانند؟؟؟

وضو را آنها می گیرند، 《دَعا بطهورٍ》،دستِ امیرالمومنین را گرفتند با دست خودشان، با وضو.

این روایت را بگویم؛

مرحوم ملا محمدباقر بیرجندی، (این مدرکش آنجاست) کبریت أَحمَر،خوب کتابی است،در آن اواخرش چندتا روایت را نقل می کند،مُسند، که ما دنبالِ سندهایش می گشتیم آخِر از این بزرگوار سند روایت را پیدا کردیم .

یک روز رسول خدا وارد خانه صدیقه طاهره شدند(معنا دارد اینها)و احوال پرسی کردند ،فاطمه جان چطوری دخترم؟؟

خوبم الحمدلله.

دخترم چطوری،فرزندانم،[آخر روایت قشنگ است، نفرمودند فاطمه جان چطوری، فرمودند دخترم چطوری؟ به امام حسن نفرمودند حسنم چطوری،فرمودند فرزندم چطوری،به امام حسین…چون جواب مساله بعد است،به امام حسین گفتند نور چشمم چطوری؟، تمام شد؟]

دیدند صدیقه طاهره(سلام الله علیها)اخمهایشان را توی هم کردند، رسول الله فرمودند دخترم چه شد تو را؟؟؟نمیدانی من تو را نمی توانم غمناک ببینم؟؟؟

چرا چین بر ابرو زدی؟؟؟

چرا غمناکی،چی شد؟؟؟

پدرجان شما از من احوال پرسی کردید،از حسن احوال پرسی کردید،از…چرا اول از 《علی》سخن نگفتید،چرا حال “علی “را نپرسیدید؟؟؟

رسول خدا(صلوات الله علیه و آله)بغل گشودند،صدیقه طاهره را به بغل گرفتند،خیلی تجلیل کردند،فرمودند دخترم تو تو لیاقت چنین همسری را داری،هنوز اسم 《علی》را نبردند)،دخترم وضو نداشتم،نخواستم بی وضو نام 《علی》را ببرم،《دَعا بطهورٍ》،آب وضو خواستند،وضو گرفتند،دست امیرالمومنین(علیه السلام)را گرفتند،روی سینه خودشان گذاشتند،دست دیگر خودشان را گذاشتند روی دست امیرالمومنین، «یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ» ،آنوقت آیه را تلاوت فرمودند جبرئیل برای من این آیه را آورد علی جان، «انّما أنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْم هاد». 《یا علی أنا المنذِر و أنتَ لِکُلِّ قَوْم هاد》.

هر گروهی از امت موسی، خودِ موسی ،از امت عیسی ،خودِ عیسی،از امت ابراهیم خلیل،خودِ ابراهیم خلیل،به هدایت رسیده است ،تو دستش را گرفتی.

موسی یک وقتی به پروردگار متعال عرض کرد:پروردگارا اینقدر که من با تو مناجات کردم،اینقدر به من موهبت و عنایت کردی،هیچ پیغمبری را مثل من به خودت راه ندادی که با تو حرف بزند، هنوز دلم خنک نشده،یعنی باز یک چیزی میخواهم بالاتر که آرامم کنی، خوب این را دقت کن، چهار پنج روایت بر این مضمون داریم که به موسی مرحمت شده است،موسای نبی به پروردگار متعال عرض کرد اینقدر که من با تو صحبت کردم به من اجازه دادی با تو سخن بگویم…

(کسی با خدا سخن بگوید یک کلمه در عمر،بَسِش است)

کلیم الله است.دلم خنک نشده، میخواهم یک چیزی بالاتر از این به من بدهی که این دلم را خنک کند،حق فرمود: موسی آنچه دل را خنک میکند که بالاتر از آن نیست این است که صلوات بفرستی بر محمد و آل محمد(علیهم السلام)،جانت را جلا می دهد،موسی دیگر بالاتر…موسای نبی بعد از آن هر وقت که اُنس به حق میخواست پیدا کند صلوات میفرستاد.

لذا نام آنها بر سُرادِق عرش مکتوب است،نام آنها بر پایه های عرش،ارکان عرش ،مکتوب است.سوال شد یابن رسول الله جبرئیل این قدرت را از کجا آورد که میتواند به تمام آسمانها پرواز کند و همه جا راه پیدا کند، این قدرت بالش را از کجا گرفت؟؟؟

حضرت فرمودند چون بر یک بالش نوشته است《 مُحَمَدٌ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ آلِه》 و بر بالِ دیگرش نوشته است 《علی ولی الله》.

حالا مواظب باش برایت بگویم وقتی که در مجلسی ذکر فضائل امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام بشود ،جبرئیل با همین بال نوشته، همه ملائکه مقربین نه تنها جبرئیل تنها، اسرافیل، میکائیل ،بقیه مقربین،می آیند بالهایشان را پهن می کنند هر کسی میخواهد فضائل علی (علیه السلام)را بشنود روی بالشان بنشیند،یقین کن کجا نشستی.

یک وقتی نگویی من و آنجا؟!!!

بله تو و آنجا. مالِ تو که نیست، مالِ《 علی》 است.

قطره چون متصل به دریا شد

تو مخوان قطره اش دگر دریاست

 

گفتند صلوات خاصیتش این است که قطره را متصل به دریا میکند، متوجه شدید؟؟

هلاک شده است،مرده است،آن کسی که نداشته باشد حکیمی که او را ارشاد کند، آن حکیم باید خودش به سراغت بیاید،آن حکیم خودش باید بیاید دستت را بگیرد، همینطور که دست سلمان را ،دست ابی ذر را ،دست ابراهیم خلیل را، دست موسای کلیم را،دست عیسای مسیح را.

سلمان ، ابی ذر من بودم که آتش نُمرود را بر ابراهیم گلستان کردم. سلمان ،ابی ذر من بودم که آتش نمرود را برد و سلام قرار دادم بر ابراهیم.سلمان و ابی ذر من عصا به دست موسی اژدها کردم، سلمان و ابی ذر[ این یک معنا دارد]من بودم که فرعون و قومش را غرق کردم، غرقِ چی؟؟؟ غرق دریا.

دریا چیست؟؟؟ آب است.

آب چیست؟؟؟ ولایت 《علی》(علیه السلام)است.

یعنی آنها را هم در خودم فرو بردم، آنها را هم کشیدم در خودم. لذا 《أنا عذابُ اللهِ وَاصِب》،جهنم سوزان من هستم.《أنا نعیمُ الازل و العیشُ المعتبر》 ،زندگی خوش من هستم، هر کس میخواهد زندگی خوش داشته باشد باید با من باشد《یا نعیمی و جنتی》 ،《یا دنیای و آخرتی》،ای بهشت آرزوی من، ای علی جان. 《چرا از علی》؟؟؟

باز هم بگوییم ؛

رسول الله (صلوات الله علیه و آله) فرمودند هر کس می آمد میخواست حقیقتی را به شکل رسول الله از ناحیه نام رسول الله معرفی کند، رسول الله جلوی دهانشان را میگرفتند می فرمودند از 《علی》بگو، اگر میخواهی من دوستت داشته باشم از 《علی》بگو.امام صادق (علیه السلام)فرمودند ما اهل بیت(علیهم السلام) را هر وقت میخواهید معرفی کنید جدمان امیرالمومنین را معرفی میکنید. از 《علی》بگویید ما خوشمان می آید.ما دوست داریم.

بعد راوی گفت ما اگر از جدتان 《علی》بگوییم توی خلق ملامتمان میکنند،( معلوم میشود آنوقت هم بوده)حضرت فرمودند دوست ندارید که توی بغل 《علی 》باشید خلق ملامتتان کنند؟؟؟ عرض کرد چرا آقا میخواهیم.فرمودند پس بگویید،نامشان را ببرید.

خوب یک گذر هم به کوفه کنیم.امشب را شب احوال پرسی قرار بدهیم،برویم درِ خانه امیرالمومنین عیادت کنیم،شبِ عیادت است،طبیب آوردند برای آقا امیرالمومنین ، طبیب هم یهودی بوده،تاریخ درست ثبت کرد، یک طبیب یهودی بود که در کوفه ماهر بود،جراح بود،خیلی…وقتی رفتند دنبال این یهودی طبیب و گفتند 《علی 》ضربت خورده خودت را برسان، طبیب پای برهنه از خانه اش تا خانه امیرالمومنین دوید، عشقش دین و ایمان نمی پذیرد، همه او را میخواهند، همه خاطر خواه او هستند،وقتی وارد خانه شد اول اشکهایش را پاک کرد،جلوی امیرالمومنین می آید مودب باشد، آخر طبیب باید یک حالتی داشته باشد که مریض را سکونت و آرامش بدهد،توی راه گریه کرد و آمد و عرض کرد که آقاجان،به آقا امام حسن (علیه السلام)عرض کرد آقازاده یک جگر گوسفند بیاورید ،رفتند و جگر گوسفند آوردند ،جگر گوسفند را از وسط شکافت و یک رگ از توی آن در آورد، این رگ را گذاشت توی شکاف سر آقا امیرالمومنین، یک مقداری صبر کرد بعد رگ را در آورد نگاه کرد،تا نگاه کرد،رگی که توی دستش بود را دو دستی زد توی سر خودش، همه آنجا فهمیدند که این یهودی که میزند توی سرش ،آی مسلمانهای قرآن خوان،آی مسلمانهای نماز خوان، یهودی خودش را آنجا میزند گریه میکند، آی مسجد روها، یهودی خودش را میزند گریه میکند.

آقا امام حسن سوال کردند مگر چه شده؟؟؟

عرض کرد آقاجان همین قدر به شما بگویم، زهری که از نوک شمشیر به سرِ پدرتان(این یک بحث دارد، یک بحث معرفتی،که چطور این زهر توانسته از نوک شمشیر او ،آن ملعون ازل و ابد اثر کند توی سرِ ولی؟؟؟

این مالِ چیست؟؟؟همه مباحثی که توی عالم 《علی》 را معرفی میکند و ولی الله است،یک طرف،این مبحث یک طرف که زهر به سر امیرالمومنین به بدن امیرالمومنین اثر میکند، شمشیر می شکافد،همین است که می گوید 《علی ولی الله》،همین است.چون اگر من و تو و عالم یک ذره گیرمان بیاید از ارتباط با عالم معنا ،یک ذره،یک نوک مو،خودمان را با آن نگه میداریم،نه؟؟؟

این خالق مشیّت است،خالق مشیت است، آقازاده شان آقا امام حسین هم همین طور است،《 یا سُیُوفُ خُذِینی》،یعنی من حق میدهم به یک حدید به یک جماد که بیاید سراغ من ،چون من 《ولی》هستم،به همه هستی،هستی میدهم، به همه هستی قدر میدهم ،اگر جلویش را بگیرم ،تکه آهن را نگذاشتم که کارش را بکند،من جلو گیر خلقت نیستم،من می گذارم عالم کار خودش را بکند، این 《ولی》 است.میتوانی بشناسیش از اینجا بشناس، از معجزات شناختن امیرالمومنین همه می توانند، 《 یا سُیُوفُ خُذِینی》آی تکه پاره آهن ها ،کارتان را بکنید،آی زهر کارت را بکن، آی شمشیر کارت را بکن.

اضافه کرد، طبیب یهودی یک حرفی به امام حسن (علیه السلام)گفت که امام حسن را مثل خودش قرار داد،امام حسن هم دو دستی زدند به سر، گریبان چاک کردند،گفت آقازاده این زهر اگر که به دریاها ریخته میشد همه ماهی های دریاها تلف می شدند، اینقدر زهرش کاری است.

فقط آقاجان اگر میخواهید پدرتان را یک مقدرای،چند ساعتی بیشتر زنده ببینید شیر به او بدهید بخورد، آمدند درِ خانه به همسایه ها به …گفتند شیر میخواهیم ،تا چشم کار میکرد بچه یتیم ها کاسه های شیر آوردند، تا چشم کار میکرد.

عرض کنیم آقاجان کاشکی این بچه های کوفه،کاشکی این مردم کوفه آن وقتی که فرزندان شما آمده بودند میگفتند آب میخواهیم جگرمان دارد می سوزد یک جام می آوردند می دادند همه شان بین هم تقسیم می کردند.

 

یا علی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *