شرح آیه مبارکه و وصینا الانسان…(جلسه اول)

 

《اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ》

《اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ》
《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّهِ، وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ》
《اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ. اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ، وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ و تایِعَت عَلى قَتْلِه اللهم لعن جمیعا》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً 》
از روز اول مجلس تا امروز سخن در عروج انسان به بی نهایت و فرودش به بی نهایت است.
انسان مخلوقی است ،موجودی است که می تواند در قوس صعودش به طرف بی نهایت با نیروی بی نهایت حرکت کند،و همین انسان می تواند در قوس نزولش به طرف بی نهایت با نیروی بی نهایت حرکت کند.که در این استعلای تام به نام عروج به طرف بی نهایت و استدناء تام یعنی فرود به طرف بی نهایت ،کربلا روی این قاعده و روی این اصل ثابت و روی این حقیقت ثابته،ساخته شده است.
که عروج یک انسان را در بی نهایت و فرود انسان را در بی نهایت نشان میدهد .
[ اینجا،تا حالا من خودم میدانم بحث هنوز گنگ است،میدانم هیچ کس نتوانسته از سخن هایی که ما گفتیم بارش را ببندد،مخصوصا آقایانی که از روز اول تشریف نداشتند و این دو سه روز آمدند، میدانم نمی توانند این نقطه را در ارتباط خاص خودش بیابند،اما ما ناچار هستیم که فهرست وار هم شده حرف را ادامه بدهیم و ربطش را حفظ کنیم ،شاید شاید یکنفر توی این جمع این نکته را بیابد ،بس است،برای همه عالم بس است،چون وقتی این معنا روشن شد همه عالم برای همان انسان است که از آن صحبت می کنیم، یعنی خلقت ،اصلا خلقت،هستی ،وجود،همه برای آن انسان است فهمش هم برای یکنفر بس است. این چیزی نیست که همه مردم به آن دعوت بشوند،این مساله ای نیست که همه بتوانند آن را بیابند ،شاید یکی بیابد،شاید خودِ من که حرفش را میزنم بیابمش،چون حرف زدن غیر از یافتن است هاااا،خیال نکنید من که حرفش را میزنم در، یافتش هم هستم،یافت یک چیزِ خاصی است ،این یک دریافت است ،یک شدن است《وَ إِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ》،این یک چیزی است که وقوع پیدا می کند،این همان حادثه ساز است، حادثه ساز که یکنفر برایش کافی است.
توی آن روایت دارد که حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند که اگر توی این عالم از اول خلقت تا انتهای خلقت یک مومن باشد که به محبت ما نشسته باشد،غرق دریای ولای ما باشد، خدا را بس است.
و یکی هم هست،بیشتر نیست،یکی است.]
برگردیم‌ سرِ حرف سابقمان و مطلب را از جای خودش به اندازه ای که میشود صحبت کرد،صحبت کنیم؛
که در عالم از اول خلقت و بعد تا انتهای خلقت ،این نقطه به ظهور نیامده است، کدام نقطه؟؟؟
نقطه ظهور تامِ انسانیت در عروجش و نزول و استدنائش در فرود.
این نقطه تمام ننشسته است مگر در کربلا.
حتی موسی که در نقطه عروج حرکت می کند و فرعون که در نقطه فرود، حتی موسی اینجا نتوانسته حرف را تمام بگیرد.
از هابیل و قابیل شروع شده ،آنجا نا تمام است بعد آمده در ادوار خلقت گشته،آنجایی که رسول الله توی نقطه تام به ظهور می آید و می بینیم ابی جهل در این حضیض فرود می آید هنوز حرف ناتمام است.
آنجایی امیرالمومنین ،مولای اهل یقین، اول مظلوم عالم خلقت توی استعلای تام خودش را نشان میدهد،چون 《علی》که به استعلا بیاید دیگر حرف ندارد،《علی》 وقتی به استعلای تام بیاید در آن عروج تمامِ تمامِ خودش و نکته مقابلش که ایستاده در مقابل چهره اش، در تضاد حقش را می گیرد ،هنوز حرف ناتمام است.
همه به کربلا حواله میدهند .خودِ مولای اهل یقین،امیرالمومنین علیه السلام مساله را به کربلا محوَل می کند.رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به کربلا محول می کنند.

چه فرمود؟؟؟

[چشمهایش را باز کرد]

کی؟؟؟

همین انسانی که از او سخن به میان آمده است.

چشمهایش را باز کرد،گفت ولله، قسم میخورد(تو خیال کردی مظلومیت امام حسین علیه السلام همین است که در صحرای کربلا عطشان شهید بشود؟؟

این سوگند یاد کردنش بیشتر مظلومیتش را نشان میدهد.

امام حسین قسم بخورد؟؟؟ )

یعنی ای ناباوران عالم که بدون دوستی نشستید از من حرف می زنید ،ای ناباورها که نمی دانید من چه می گویم چه کار کردم .

ولله در میان همه انبیاء و اوصیای انبیاء ،اصحابی باوفاتر از اصحاب من نیست.

اَبَر اُوفا، جوانمردتر ،باوفاتر، هیچ کس نداشته،حتی جدش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم،حتی پدرش امیرالمومنین علیه السلام.

کلهم عشاق، اینها به عشق پیوستند،عشق،عقل تام است که به ظهور می آید. عقل آن نیروی ممیزی است که بالقوه است[ خوب عنایت کنید] و وقتی که آن نیرو به فعلیت برسد میشود عشق.

عشق،بستن است،یک بستنی که خودِ آن که می بندد به فنا منتهی میشود ،عقل یک بستن است که آن که می پیوندد باقی است.

لذا عاقل برای خودش حیثیت ساز است ، عقل عاقل را نگه میدارد،ولی عشق عاشق را می سوزاند،امام حسین علیه السلام در کربلا عشق ساخت، چون جمال مطلق است.و هر عشقی توی دنیا به حقیقت می رسد ،به ظهور تام می رسد به وجود اَتَم می رسد، هر عشقی از تجلی حُسن است، باید یک زیبایی ای جلوی چشم یکی بیاید که عاشق بشود،تا جمال نیاید عاشق پیدا نمی شود ،این حُسن که حسین ساختش و چقدر قشنگ ساختش و چقدر این را بنا کرد،بنای عشق را او سامان داد،هستی داد، از پایه ریخت،این جمال خودش است ،این جمالِ خودش است که سازنده این حقیقت است.

انسان که از او سخن به میان آمده ،این توی استعلای تام و فرود تام در کربلا باید تماشایش کنی،و توحید ،به هر معنایی که میخواهی در دقت بگو، به هر معنایی که موحد ،آن کسی است که هر چه توی این کتابها نوشته اند،همه عرفا،همه موحدین توی این کتابها هر چه گفته اند،و هر چه توی شهود یافتند ،این را بدان توی توحید ،نقطه اعلا،نقطه اعلا، به پای یک سوختنِ در مقام ولای محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام نمی رسد.

هر مقام یافته در توحیدی[ این را به تو بگویم خوب گوش بده ] از ابراهیم خلیل کسی بالاتر نیست ، کسی میداند توی توحید ؟؟

خدا تصدیقش کرد، خوب، ابراهیم خلیل ساجد نقش پای آن کسی است که در مصیبت امام حسین علیه السلام به گریه نشسته است،هر که چشم دارد نگاه کند.

عه، پیغمبر است!!! چون پیغمبر است من دارم این را برایش می گویم .

عه،خلیل الله است!!!

چون خلیل الله است من دارم این حرف را برایش میزنم.

این مقام خُلَت خدا به او داده، چون مقام خُلَت به او داده،این را برایش می گویم که او ساجد نقش پای گریه کن امام حسین علیه السلام است که به مقام خُلَت رسیده و اِلا به او این مقام را نمی دادند،

به او این منصب را نمی دادند. نه ،زیادی گفتم، حرف را خیلی زیادتر گفتم، هر پیغمبری که میخواست آخرین عنایت حق را به سوی خودش بکشد،و جلب کند،و به آن مقام ثبوت کامل برسد و برای خودش توی اثبات بیاید،این بر پهنای خاک کربلا قبل از آمدن امام حسین علیه السلام به این سرزمین عبور میکرد، ساجد این نقش پا می شد،هنوز امام حسین علیه السلام و بچه هایش در این خاک قدم نگذاشته اند ،هنوز نیامدند این خاک را شفا بخش و مرده زنده کن قرار بدهند،هنوز نیامده هر پیغمبری ناچار است بر اینجا عبور کند که آن استحکام مقام نبوت و رسالت را به او بدهند،و آنجا آنچه دارد تثبیت بشود، یعنی چه؟؟؟

یعنی آن که گفتم گریه کن امام حسین علیه السلام است او بالاتر است ،آنجا را بگذار،او مالِ یکی دیگر است.میدانی گریه کن امام حسین علیه السلام را چه کسی بغل می گیرد؟؟؟ خودِ امام حسین علیه السلام، او مالِ خودش است.

میدانی چه کسی بغل می گیرد؟؟؟

امیرالمومنین علیه السلام

میدانی چه کسی شفاعتش را می کند؟؟؟

فاطمه زهرا سلام الله علیها

 

خیلی حرف بالاست،میخواهی بفهمی بفهم،میخواهی نفهمی نفهم،حرف این است که من گفتم و اعتقاد من همین است و خدایا خدایا به حق آن حسینی که توحید تو را تجلی داد و این هستی تمام را توی عالم که عشق است به ظهور آورد ،به حق حسین علیه السلام من را بر همین اعتقاد که گفتم بمیران و همین جوری روز قیامت از من حساب بکش.

من اعتقادم این است که انبیاء مقام گرفتند چون بر خاک کربلا عبورشان افتاده است،گریه کن امام حسین علیه السلام یک چیز دیگر خدا به او می دهد،شرکت کننده در مصیبت سید الشهداء یک چیز دیگر نصیبش است،خودت هم نمیدانی به حقِ حق که چه داری،و هیچ کس هم نمی داند،چون حرکت توی بی نهایت است.

توی یک نقطه به انسانی پیوستی که بی نهایت داری میروی ،نمی دانی. ای موجودِ متناهیِ توی چهارچوب تو نمی دانی چه گیرت آمده است.

(من وعده داده بودم ،نصیب نمی شود که[بگویم]،

صلوات و لعن در زیارت عاشورا تحقق بخش این معناست،یعنی اثر این دو بی نهایت ،فرصت نیست چون یک مقدمه می خواهد در چند روز.)

که لعن و صلوات که از امتیازات شیعه است ،از امتیازات نه همه شیعه، شیعه آن که از خواص است که می تواند لعن کند، لعن فعل حق است این را به شما بگویم، ‌کسی که لعن می کند با خدا یک کار می کند.عه!!! بله بله این حرف قرآن است،حرف قرآن را گوش بده،《 أُولَئِکَ یلعَنُهمُ اللّه وَ یلْعَنُهمُ اللَّاعِنُونَ 》،

یک عده هستند که خدا دارد لعنشان می کند،حق به فعل لعنشان مشغول است و یک عده دیگر با خدا دارند این کار را می کنند و آنها ” لاعنون “هستند،دو چیز است که در زیارت عاشوراست،هر دو زیارت عاشورا را ساخته که از خواص شیعه است و هر دو فعل حق است.

《 إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ ۚ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا 》

صلوات و سلام را خدا دارد انجام می دهد ،آی آن که ایمان آوردی با خدا بیا این کار را بکن.

[گوش بدهید]خدا توی فعلش هم شریک ندارد ،این را بدانید ،توحید افعالی اقتضایش این است که توی فعل هم شریک ندارد،و اینکه دارد صلوات میفرستد با خدا دارد یک کار را می کند بدون اینکه شریک حق باشد و لعن می کند ،دارد با خدا یک کار را می کند، این زیارت عاشوراست.

لعن کارِ مردهای عالم است ،کسی نمی تواند به این زودی لعن کند ،فعل حق است ،چون ببین توی اسلام اگر اینکه نماز و روزه و حج و زکات و همه اعمال باشد هم شیعه انجام می دهد و هم دیگران،اگر حفظ قرآن است ،همین طور است هم شیعه و هم دیگران،حتی مدح و منقبت را نگاه کن ،مدائح اهل بیت،مناقب اهل بیت کتب سنی ها بیشتر از شیعه دارد، مدارک شیعه بیشتر از کتب سنی هاست،چون آنها بیشتر از شیعه مدح و منقبت اهل بیت علیهم السلام را کردند ،یعنی مناقب اهل بیت،دوازدهم امام علیهم الصلاه و السلام و این اولیاء معصومین را آنها توی کتابهایشان بیشتر از شیعه ذکر کردند،پس اینجا همه شریک هستند.

یک چیز هست که امتیاز می دهد به شیعه و آن《 لعن》 است.که اینجا شیعه می تواند لعن کند و آنهای دیگر نمی توانند لعن کنند ،لعن به این زودی ها نصیب کسی نمی شود.

یک وقتی که می گویی 《 اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 》 این باید اینقدر ظلم از جان تو ،از روح تو،از هستی ات کنار رفته باشد که بتوانی لعن کنی،بگویی 《اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 》،نکند خودت در داخل همین کلمه قرار گرفتی ،خودت داری خودت را لعن می کنی؟

یک آن توقف در قبول کردن فضائل این ذوات مقدسه ،[توقف هااااا، وقتی نام آنها به میان می آید ،فضیلت آنها گفته می شود ،همین که به ذهن خواسته باشی برگردان بزنی ،برگردان یعنی چه ؟؟؟

یعنی تامل کنی ببینی با اندوخته های ذهنی ات جور در می آید یا نه،مردودی.

عه!!!!!

بله مردودی .پس آدم را برای چه از بهشت بیرون کردند؟؟؟

《وَعَصَىٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَىٰ》برای چه مردود شد؟؟

این جهتش چیست؟؟

ردت می کنند، لعن و صلوات از آثارِ این انسان است،صلواتش در عروج تام است و لعنش در فرود تام است.]

اصلا این روزها بحث ،سخن،به هیچ معنا،به هیچ جور اعتبار ندارد اصلا،برویم درِ خانه باب الحوائج ابالفضل العباس علیه السلام او یک نگاه بکند همه این مشکلات حل می شود،یک نگاه.

و امشب از او میخواهم با آن چشمی که دارد به ما نگاه بکند، میخواهم،میگیرم از او.

[صبح یک مقداری توی این نکته آمدم حالا تمامش می کنم،حرف را ناتمام گذاشتم برای آنهایی که نمی دانستند،حالا تمامش می کنم]

حضرت باقر علیه الصلاه و السلام به قاعده اى که صبح مفصل گفتیم؛ مُعَرِّف باید اجلی’ از مُعَرَّف باشد .

همیشه کسی که میخواهد دیگری را معرفی کند اَعرَف و اجلی باید باشد ،و میخواهد شناخت بدهد باید او احاطه اش به آن شخص بیشتر باشد تا خودش،لذا امام معصوم ،حجت بالغه خدا حضرت امام محمد باقر علیه الصلاه و السلام که گفتم یکی از اطفال امام حسین علیه السلام که از کربلا به مدینه آمدند و سه ساله بودند حضرت باقر علیه الصلاه و السلام هستند ،تازیانه خورده است ،عطش کشیده است، زجر کشیده است، آن مصیبات را در شام و کوفه دیده است، همه اینها، حضرت باقر علیه الصلاه و السلام اینجورى تعریف می کنند ، برای چه کسی؟؟

برای حضرت ابالفضل.

خوب است آنها تعریف کنند، اصلا آنها می شناسند،ما نمی شناسیم ،عباس شناس،ابالفضل شناس امام باقر علیه السلام است و بقیه ائمه علیهم السلام.

《رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِىٍّ کانَ نافِذَ البَصیرَهِ، صٌلبَ الإِیمانِ》

یک بار میخوانم و رد می شوم، این یک دعای معمولی نیست که خدا عموی ما را رحمت کند ، نه یعنی خدا او را مجرای رحمت حق قرار بدهد،که داده،این دعای مستجاب است،یعنی رحمت واسعه وجودی حضرت سید الشهداء علیه الصلاه و السلام از طریق آقا ابالفضل العباس اشاعه پیدا می کند و به موجودات می رسد[خدا رحمتت کند حاج ملا آقاجان، فرمود چهارده سال سر بر عتبه حضرت ابالفضل شب و روز،زمستان و تابستان،دم صحن سرم را به عتبه اش گذاشتم و یک نگاه کرد و آنجا فهمیدم تمام اولیاء خدا از اولین و آخرین به مقام ولایت نرسیدند مگر به امضای حضرت ابالفضل علیه السلام، از این مجرا، فیض داده می شود،حتی روز عاشورا لوای امام حسین علیه السلام دست حضرت ابالفضل است هاااا]

《رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِىٍّ کانَ نافِذَ البَصیرَهِ، وَ صٌلبَ الإِیمانِ》،

《وَلا تَأْخُذُهُ فِى اللَّهِ لَوْمَهُ لائِمٍ》 ،همان نقطه اول را دنبال می کنم ؛ عموی ما عباس یک چشمی داشت که به هر کس نگاه می کرد او را می کشاند به طرف خدا و طوری او را دگرگون می کرد که حد نداشت، این نفوذ بصیرت بوده در آقا ابالفضل علیه السلام.

اینجا را دنباله می کنم،و دست مبارکش هم این خاصیت را داشته، توضیحش را صبح عرض کردم تکرار نمی کنم ،لذا وقتی که آقا امام حسین علیه الصلاه و السلام به این علمدار با وفا امر کردند،فرمودند عباس جان شمشیرت را بگذار،حضرت باز کردندگذاشتند،سپرت،تیر و کمانت را بگذار،نیزه را بگذار،گذاشتند.

بعد فرمودند هر چه دیگر اسلحه داری، سیمای خودت را هم از حالت جنگ خالی کن ،حالا مشک خشکیده ات را بردار برو آب بیاور،آقا حضرت ابالفضل خیلی آسان پذیرفتند،خیلی آسان، چون حضرت ابالفضل آن وقتی که شمشیر را می گذاشتند،وسایل حرب و جنگ را از خود دور می کردند فکر کردند یک چشم دارند که می رود با این چشم نگاه می کند همه این لشکر را به ایمان می آورد ،با چشم آنها را می گیرد، با این تصمیم رفت ،یک دست دارد با این دست می کشاندشان،[ اگر صبح اهل این معنا توی مجلس نبودند حالا هستند ،که چشم و دست چه خاصیت دارد]

اجرای نیروی ولایت و نفوذ دادن و تصرف کردن در دیگری، اگر کسی به نیرو رسیده یا با چشم است یا با دست،یعنی یا باید دست را ،یا چشم را، و هر دو را حضرت ابالفضل داشتند.و با این نیرو و با این توان و با این حال آقا حضرت ابالفضل رفتند که صحنه کربلا را دگرگون کنند.

اصلا حضرت ابالفضل صحنه کربلا را برمی گرداندند ،نبود آنچه رقم خورده بود بر لوح و قلم ،قلم نوشته بود و بر لوح اثبات حق.

نبود ،می خواست برود و کربلا را برگرداند، توی راه که می رفت [حالا ببین عشق چه لطافت ها با اوست،چه ظرافت ها با اوست ] توی راه که به طرف مَشرَعه می رفت به این فکر افتاد؛ عباس تو آمدی اینجا تدبیر کنی توی عشق و محبت؟؟؟

تو نیامدی خودت را به پای حسین بریزی هااا؟؟؟

آمدی جان سالم به در ببری هااا؟؟؟

هی به خودش نهیب داد ،لذا ببینید رجزش چیست ،یک لطفات هایی[ دارد]

《یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّارِ 》

قربان آن مظلومیتت بروم ،تو باید به خودت اینجوری خطاب کنی عباس جان بگویی یا نفس؟؟

همه چیزها را همه هستی خودش را در مقام ظهور جمال مطلق امام حسین علیه السلام اندک و ناچیز می بیند،ِلذا با آن توانایی مطلقی که خدا در او قرار داده خطاب می کند ،یا نفس.

کجایی تو؟؟؟ کجا نشستی؟؟؟

چه کسی توانست گرد نعال تو را بیابد؟؟؟

《یا نَفسُ لا تَخشَی مِنَ الکُفّارِ 》

《وَالله ان قطعتمو یمینی》،دست را آوردی که توی این کار جلوی خودت قرار بدهی؟؟؟ این را سپر کردی برای خودت سالم در بروی؟؟ چشم را می خواهی توی این کار بیاوری که از این معرکه سالم بجهی هااا؟؟؟

لذا وقتی جلو رفت این قدرت را واژگون کرد،خودش اراده کرد که تیر به چشمش بزنند،این چشم خطا کرده،این چشم میخواهد بیاید توی راه امام حسین تدبیر کند،این میخواهد بیاید توی راه عشق حق ،آنجا خودکاری داشته باشد و خودش خواست که دست خودش قطع بشود.

دست می آوری توی میدان؟؟؟

توی بزم محبت با دست و چشم می آیی؟؟؟

حالا یک جزایی به این دست بدهم ،یک جزایی به این چشم بدهم که آمده توی راه امام حسین علیه السلام سد بشود،توی راه عشق برادرم سد بشود.

روضه را از اینجا میخواهم شروع کنم آقا امام حسین به حضرت ابالفضل یک نیزه دادند که این نیزه تیزی آهن نداشته ،یک چوب تیزه،برای چه؟؟

به جهت اینکه مشرعه ،این شطی که از آن آب بر میدارند (رفقایی که آنجا بودند دیدند مخصوصا تابستان،آب پایین می افتد،یعنی کناره های شط همه خالی است که نمی شود اسب از آنجا پایین برود،یک جاهای مخصوصی را شیب می دهند اسم این جاها را مشرعه می گذارند،مَوُرِد هم می گویند،یعنی محل وَرد ،محل گرفتن آب،مَورود اصلا جایگاهی است که آب بر میدارند ،مشرعه جایی است که می روند آب بردارند،با زمین شیب دارد فقط آنجا می توانند آب بردارند،لذا لشکری که جلوی حضرت ابالفضل گماشته اند.

لب مشرعه بود یعنی جاهای دیگر معلوم است که حضرت ابالفضل نمی تواند اسب را به آب بزند آب بر دارد،چندتا مشرعه بود آنجا را احاطه کرده بودند،آقا ابالفضل العباس علیه السلام به امر برادر آمدند آنجایی که آب پایین افتاده،زمین بلند است،مشک را بستند به این نیزه کردند توی آب ،یک مقداری باید مشک چون خشک است خیس بخورد …

《 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *