شرح آیه مبارکه تطهیر_جلسه نهم(۱۳۶۹/۰۹/۱۶)

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ 》
《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا》(سوره مبارکه احزاب/۳۳)

آیه مبارکه ای که درباره طهارت اهل بیت علیهم الصلاه و السلام نازل شده است غیر از طهارتی است که برای ما نسبت به پاکترین موجودات عالم در ظاهر و باطن مفروض است،یکی از شؤون این طهارت می تواند عصمت باشد،لذا آب که از مطهرات است،《طاهرٌ فی نفسِه، مُطهِّرٌ لِغَیرِه》،بشر بیشتر از این ذهن و فکرش گنجایش ندارد که از طهارت دریافتی داشته باشد،لذا آب را جلوی چشمش گذاشتند و با آب او را به مفهوم طهارت آشنا کردند،گفتند آب از مطهرات است،چیز دیگری را نمی فهمد،از مفاهیم باطنی درک نمی کند،آب را گفتند از مطهرات است و《طاهرٌ فی نفسِه، مُطهِّرٌ لغَیرِه 》،خودش پاک است و دیگر اشیاء را هم پاک می کند.
ولایت را هم تنزیل فرمودند به ماء،به آب،《وَ أَنَزَّلنا مِنَ السَّماءِ ماءً لِیُطَهِّرَکُمْ بِهِ 》،از آسمان آبی را فرو فرستادیم که به شما طهارت بدهد،《وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِیقَهِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَّاءً غَدَقًا 》اگر مردم پایداری و استقامت در راه ولایت داشته باشند بر کام آنها یک جرعه آبی که کوثر است خواهیم ریخت،بعد از او ابداً تشنگی نبینند،و آیات دیگری که راجع به آب است،روایات دیگری که راجع به آب است،و آب را در روایات سید الاَشرَبَه گفته اند، به آن سیادت دادند،ولی طهارتی که در اهل بیت علیهم السلام از آن سخن به میان آمده غیر از این طهارت است،این طهارت نیست،آن یک طهارتی است که مفهوم ذهنی برای احدی ندارد مگر آشنا باشد.
حدیث کِساء که واقعه شأن نزول آیه تطهیر در اوست،سخن به سلمان انتقال پیدا کرده است،چون سلمان مِنا اهلُ البیت است،او از خاندان است،شعر خواجه را هر روز می خوانیم؛
تا نباشی آشنا زین پرده رازی نشنوی
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

سلمان چون از این خاندان است و اهلِ سِرّ و راز و سخن باطن است،به او گفته اند این طهارت چیست،گفتنی نیست به او فهمانده اند این طهارت چیست،یکی از شؤون این طهارت عصمت است،عصمت را برای ما معنا کردند،حتی در کتب کلامیه،معصوم آن کسی است که نه گناه کبیره بکند و نه گناه صغیره انجام بدهد و نه اراده گناه بکند،این معصوم می شود.
این معنای عصمت برای اهل بیت علیهم السلام مثل معنای طهارتی نابجا است که برای آنها کردند.
عصمت در اهل بیت علیهم السلام یک چیز دیگر است.
باز با آب سخن گفته اند،گفته اند ؛
《إذا بَلَغَ الماءُ قَدرَ کُرٍّ لم یُنَجِّسهُ شَیءٌ،لأَنَهُ عاصِم》از اسم از آب وقتی به حد کُر برسد هیچ چیز او را نجس نمی کند،نجاست نمی تواند به او سرایت کند به جهتی که عاصم است،شئیی که به آن نزدیک شده معصوم است،آن آب می شود عاصم و شئیی که به آن نزدیک شده است معصوم می شود پس در طهارت سخن از عصمت به میان آمده است. در اهل بیت علیهم السلام چه؟معنای عصمت چیست؟
انبیاء معصوم هستند یعنی چه؟ پیغمبران همه معصوم هستند؟بله معصوم هستند،نه به آن معنایی که من و تو می گوییم و همه گفتند،حتی در کتب کلامیه.
عصمت در انبیاء و عصمت در اولیاء و عصمت در انوار مقدسه اهل بیت علیهم الصلاه و السلام که عصمت انبیاء و عصمت اولیاء از عصمت صدیقه زهرا سلام الله علیهاست،غیر از این است.
آدم معصوم است،بله معصوم است.
پس چرا قرآن یک طوری دیگر با آن حرف زده است؟
عصمت انبیاء سرِ جایش هست،[معنایی که دیگران می کنند،چون معمولا یک از راه رسیده تازه واردی آشنا با بحث و سخن نباشد،جور دیگری برداشت کند بگوییم عصمت انبیاء صددرصد است]عصمت انبیاء سرجایش هست،آنجوری که ما معنای عصمت را برداشت کردیم بالاتر از این است،چون انسان یک چیزی را داغتر،پر محتواتر می گوید،آن که اهل اطلاع نیست برداشت غلط می کند،می خواهیم اگر خدای نکرده از راه رسیده ای باشد ،خدای نکرده،خدای نکرده شیطان کمکش نکند.
عصمت انبیاء بیشتر از آن است که گفته اند.این اول مطلب،ولی چطور قرآن این سخن را جور دیگر به میان کشیده،می فرماید: 《وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى 》،آیه نیست؟آیه است.
آدم عصمت ندارد؟دارد.
پس این سخن چیست؟
《وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى 》،آدم نسبت به ربش عصیان کرد و امرش به گمراهی منتهی شد،عجب!!!

نسبت به انبیاء دیگر هم دارد «فَمِنْهُمْ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ».سخن چیست؟؟حرف چه می خواهد بگوید؟

آی مردم نسبت به امیرالمومنین علیه السلام و اولادش،خدا با انبیاء تعارف ندارد هاا، اگر تضمین عصمت آدم ابوالبشر را هم کرده باشد،فکرش نسبت به این مقام تکان بخورد اینجوری با او حرف می زنند،آن را در زبان وحی و الهام می کشاند.جبرئیل بی محابا می آید برایش در قرآن آیه می گذارد«وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی »(سوره مبارکه طه/۱۲۱)،این در منطق خاص برداشت 《رب》 آدم توقف داشته،《وَ عَصی آدَمُ رَبَّه 》با کلمه 《رب》کار داریم،نسبت به صدیقه طاهره سلام الله علیها ذات مقدس حق با رسول الله اینجوری سخن می گوید«اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم»
« بسم الله الرحمن الرحیم»
《 إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ «» فَصَلِّ لِرَبِّکَ 》،پیغمبر ما تو برای 《رَبِّت》درود بفرست،یا نمازهایت را برای 《رَبِّت》بخوان،هر دوتایش درست است.
خاتم انبیاء را با 《رب》ارتباط می دهد،او را کنار《رب》می نشاند،او را در دلش می نشاند،《رب》را با همه مفاهیمش آشنا با او می داند.
این مالِ حضرت خاتم،حضرت آدم چه؟؟
《وَ عَصی آدَمُ رَبَّه》،در 《رب》آدم را بیگانه با این نقطه می داند،برای چه؟؟
وقتی که این گلِ سر سبد خلقت را حق آفرید،
《فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ》(سوره مبارکه مومنون/۱۴)،هم خودش به خودش احسنت و آفرین گفت،خیلی به خودش بالید.
این منم طاووس علیین شده
این سوره بقره آنجایی که مربوط به خلقت آدم است و قضایای آدم و خلقتش را یک مقداری با دقت مطالعه کنیم ،تفاسیر را بخوانیم ببینیم قضیه چیست.
یک شعور بیدار در درونش معنای وحی و جبرئیل است،یک شعور بیدار در دلش و یک ارتباط زنده در سُویدای وجودش او را به این نکته آورد که تو از کجا به اینجا رسیدی؟؟
نتوانست از این نقطه عبور کند و مُتَّکای وجودی خودش را دریافت کند،که من از کس دیگر به من رسیده،[معنای ترک اولی را خواهیم گفت]یادش آمد،وقتی عطسه زد و《فَستوی جالساً》،آدم را که ساختند و پرداختند و 《وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن‌ رُوحِی‌》آمد و آدم همه وضعیاتش درست بود،شکلش،ترکیبش،حیثیات درونی اش از نظر زنده شدن و زنده بودن و هر چه می خواستی،تا
《نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن‌ رُوحِی‌》نیامد آدم،آدم نشد.
یابن رسول الله پروردگار متعال دست دارد؟
خیر ندارد.
پا دارد؟ خیر ندارد.
گوش دارد؟ خیر ندارد.
چشم دارد؟ خیر ندارد.
زبان دارد؟ خیر ندارد.
صورت دارد؟ خیر ندارد.
روح دارد؟ باید جسمی باشد که روح داشته باشد،خیر ندارد،جسم نیست که روح داشته باشد.
پس معنای این آیه چیست؟؟
یابن رسول الله 《وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن‌ رُوحِی‌ فَقَعُوا لَهُ ساجِدِینَ》،هر وقت که دیدید وقت گذاشت،زمان گذاشت،مدت گذاشت،هر وقت دیدید از روح خودم در او دمیدم آنوقت سجده اش کنید،تا نفخه روح به او دمیده نشود قابل سجده نیست،ملائکه من،مقربین،جبرئیل،میکائیل،اسرافیل،بقیه از حَمَله عرش و دیگر از ملائکه ها هر وقت دیدید در او از روحم دمیدم سجده اش کنید.
یابن رسول الله،آقاجان این روح چیست؟
آقا امام صادق علیه السلام فرمودند این روح ولایت ما اهل بیت بود که در آدم دمیده شد.
روایت؛ این روح ولایت جدِ ما امیرالمومنین بود که در آن دمیده شد.
چقدر این مجتهدِ جامع الشرائطِ مُلایِ محققِ اهل باطن قشنگ گفته است،این روز جمعه به روح پر نورش صلوات بفرستید،مرحوم حاج میرزا حبیب الله خراسانی؛
[وَ نَفَخت‌ُ دم به معنای نفخه است]

دم مزن ای دل که همه دم علیست
روح* خدا در تن آدم علیست
روز ازل کآدم و عالم نبود
جلوه ای از روی علی کم نبود
آدم اگر چهره(یا جَبْه) نَسودی بخاک
بر در پیرم علی،آدم نبود

[این شعر مالِ یک آدم عادی نیست،مالِ کسی است که در همه مدارج علمی نمره اول را دارد]
[《*وَ نَفَخت‌ُ فِیه‌ِ مِن‌ رُوحِی‌ 》]

آدم در عین حال عصمت دارد،فوق گمان من و تو عصمت دارد،ولی وقتی که در نقطه علوی به توقف می آید «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی » برایش می گویند،حق به جرأت «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی »می گوید.

عصمت را به همان معنایی که تو می گویی،که آن معنا نیست،عصمتش را خدا در هم شکست،چرا؟؟
چون در ذهن به تأمل آمد《فستوی جالساً 》،عطسه ای زد و نشست،تا نشست به خط نور دید اسماء خمسه طیبه بر عالم وجود ثبت شده است و این یک قطره از دریای نور است که روی زمین افتاده است.
این یادش بود وقتی به او گفتند از کجا آمدی به فکر فرو رفت تامل کرد،باید فوری می گفت از کجا آمدم،در بهشت است،آرامش بد چیزی هست هاا،راحتی خیلی بد چیزی است،خیلی بد چیزی است،《اِنَّ الْاِنْسانَ لَیَطْغی‌ اَنْ رَآهُ اسْتَغْنی‌》،به فکر آسایش بیفتد طغیان می کند،بد چیزی است.
آدم ،آسوده خاطر در بهشت باش تا خدا خدایی می کند،در و دیوارش را یک جوری ساختیم که هیچ آفت از هیچ جا به آن نمی آید،با خانمت اینجا باش و هیچ ناراحت نباش.
حالا آسایش و راحتی، دراز کشیده یکمرتبه آن صحنه یادش آمد این تأمل برایش تکرار شد،در بهشت تأمل ذهنی برایش تکرار شد،پروردگار متعال امر کرد《 اهْبِطَا مِنْهَا جَمِیعًا 》آخر چطور
《اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ》دوتا هستند که آدم و حوا هستند،این جمع چه کسانی هستند؟
از بهشت بیرون بروید!! آی آدم های روی زمین،آی انسان ها،آی مخلوقات،آی آنهایی که ما سر از خلقت وجودی شان هنوز در نیاوردیم،گذشته ها،آینده ها،《 اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ》،چون قدر 《علی》را ندانستید،《رب》 را نشناختید همه شما باید بکِشید،به دشمنی با هم بپردازید،اساس دشمنی چیست؟؟
اساسش بُعد از 《علی》علیه السلام است.
《اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ بَعْضُکُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ》،آدم تو و خانمت بیرون بروید ذریه شما دو تا هر کس در این نقطه متوقف باشد،دشمنی در آن می آوریم که تا آخر عمرش…
آقاجان، موسای نبی پیغمبر بزرگوار،معصوم،این چرا با فرعون در افتاد؟؟
موسای نبی یک حق مطلق است در مقابل یک باطل ،فرعون،چرا در افتاد؟؟
امام صادق علیه السلام فرمودند موسی یک آن در ذهنش در امر ما توقف کرد ما هم به فرعون دچارش کردیم حالا سالیان دراز بکِش.
تو کلیم الله هستی،تو را آفریدیم به تو توان و نیرو دادیم که با ما صحبت کنی حالا در ذهنت ایستادی ؟؟
برو حالا مشغول فرعون باش.
آقاجان، پس ابراهیم چرا در نارِ نمرود با نمرودیان قرار گرفت؟؟
ابراهیم هم با اینکه ما او را به مقام همه انوار مقدسه رساندیمش،توقفی جزئی داشت،ما او را دچار نمرود کردیم،آخر هم ما خودمان آمدیم موسی را کمک کردیم و فرعون را تشر زدیم،آخر هم ما آمدیم دستِ ابراهیم را گرفتیم از آتش نجات دادیم،در خطبه البیان، در حدیث نورانیت امیرالمومنین علیه السلام به سلمان مَحرم راز و به جُندَب،ابی ذر،همین نکته را فرمودند که سلمان،ابی ذر،عصای در دست موسی را من اژدها کردم او را از چنگال فرعون و فرعونیان من نجات دادم ،دریا را برای موسی و قومش من شکافتم و من ابراهیم را از آتش نمرود نجات دادم.
خودشان به مدد آمدند.برای آدم هم خودشان آمدند.
حدیث کِساء یادت نرود.
خمسه طیبه اینجا به مدد آمدند.در اینجا داریم عصمت را معنا می کنیم.
آدم هم آخر کار 《فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ》آخر کار دست آدم را این کلمات گرفته ،
《وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها》،خیلی با اسماء الله آشنا بود،حالا که پس گردنش زدند از بهشت بیرونش کردند،غفار الذنوب زیاد گفت،جواب یک عددش را نشنید،ارحم الراحمین،اکرم الاکرمین،《إِلَهِی وَ رَبِّی تُبْتُ إِلَیْکَ》،سیصد سال مثل دوتا مشک [حالا این تَنظیر است اینکه دوتا مشک چیست،کثرت بُکاء] که دوتا سرش را باز کنند اشک می ریخت هیچ جواب نیامد،《فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ》،آخرش گفت خدایا هر چه از اسماء خودت به من یاد دادی تو را خواندم جوابم را ندادی!
اینها فایده ای ندارد،اینهایی که می گویم بگو،از این نقطه تکان خوردی باید از همین نقطه شروع بشود،در این نقطه نشستی باید از همین نقطه بلند بشوی،بگو 《یا محمد و یا علی》،بگو 《یا فاطمه و یا حسن و یا حسین》.
صدایش بلند شد 《یا حمیدُ بحق محمد ،یا عالیُ بحق علی،یا فاطرُ بحق فاطمه ،یا محسنُ بحق الحسن،یا قدیم الاحسان بحق الحسن》چهارتا اسم اولی را خیلی با جرأت برد وقتی به اسم آخر رسید،دید نمی تواند،دل تکان خورده،اشکها دارد می ریزد،پروردگارا،جبرئیلا ،این چهار اسم را خیلی با جرأت و توان و قدرت توانستم بگویم،چه خاصیتی در اسم آخر هست؟
آدم اگر اسم آخری نبود آن چهارتا اسم اول هم برایت فایده ای نداشت.
روضه خواندند،ما نمی خوانیم.
جبرئیل روضه خواند،آخر هم آن قطره اشک آدم بر مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام او را نجات داد.

آدم است،عصمت دارد،موسی است،عیسی است،ابراهیم است،نوح است،هود است،صالح است،یکصدو بیست و چهار هزار پیغمبر همه عصمت دارند،آنجایی که نسبت به امر ولایت توقف ذهنی بیایند «وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی »(سوره مبارکه طه/۱۲۱)،《فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ 》(سوره مبارکه فاطر/۳۲)،درباره آنها می آید.
《وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ》(سوره مبارکه انبیاء/۸۷)،
《فَاسْتَجَبْنَا لَهُ
…》(۸۸)،اقرار کرد خدایا بُعد از 《علی》 من را به ظلمات برده[آن هم معنا دارد باز در طهارت سخن می گوییم]،یونس به ظلمات بطن حُوت رفت درست؟،ماهی او را بلعید،به ظلمات بطن حوت رفت ولی ماهی در آب شناور است،یعنی هر ظلمتی آخر سر از ولایت در می آورد این ماهی ظریفترین کلمه برای بیان مطلب است،این ماهی که یونس را که لقبش ذاالنون است بلعیده و در ظلمات [که معنا دارد] وجود خودش کشانده،این آخرش در دریا شناور است،یعنی هر کس در هر نقطه ای حرکت کند کافر درجه یک ،کافر، این که ذاالنون است در بطن حوت است،کافر در کفرش 《علی》احاطه اش دارد،این را بدان.
تا ولایت مطلقه باشد آنجایی که 《علی》علیه السلام نباشد جا نیست،آنجایی که نورش نباشد جا نیست،به هر نقطه و به هر موقعیتی در عالم هر کسی را ببینی امیرالمومنین علیه السلام احاطه اش کرده است،حتی آنگاهی که ظلمت مطلقه و کفر مطلق ،می بینی در مدینه 《علی》را احاطه کرده است،و بازوهایش را بستند،کَت هایش را بستند،با ریسمان او را می کِشند خودش بر این صحنه احاطه دارد.
معنایی را که برای طهارت و عصمت می کنیم تا آنجاها می دود.
باز از محقق شبستری در این وادی بگوییم؛

مسلمان گر بدانستی که بُت چیست[در این وادی است ها]
یقین کردی که دین در بُت پرستی است
درون هر بُتی جانی است پنهان
به زیر کفر ایمانی است پنهان
[هر ظلمتی را یک نور احاطه کرده است]

راه هموار می شود آنوقتی که صاحب قدرت مطلق عالم هستی را 《ولی》بدانیم،اگر قدرت خودش نبود هیچ جنبنده ای در عالم نمی توانست بجنبد و هیچ حرکت کننده ای نمی توانست هیچ حرکتی داشته باشد،اگر نبود اشعه نور وجودی او و شعاع هستی او،موجودی در عالم نقش هستی نمی گرفت،حتی آدم.
حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از ملامت خلق عصبانی شدند فرمودند درباره《علی》اینگونه سخن نگویید،نگویید بچه است،به خدا سوگند دیدم که با دست خودش گِل آدم را عجین کرد.
وجوداً و ثبوتاً و دواماً 《ولی 》 کارگردان عالم خلقت است.

«وَ عَصی آدَمُ رَبَّه »،آدم پس گردنی خورد چون در مفهوم 《رب》متوقف بود،خیال کرد که اینها از یک جای دیگر است.
در سوره کوثر،خاتم انبیاء متصل به 《رب》است
،آشنای با مفهوم 《رب》است،ولی آدم با مفهوم 《رب》یک آن به عصیان آمده است اینجوری با او رفتار می کنند.
هر جا این ظهور است خضوع می خواهد،خشوع می خواهد،اگر یک قدم،یک سرِ مو ،یک سرِ سوزن آدم ذهنش را این طرف،آن طرف کند پس گردنی می خورد،چوبش می زنند،شؤون ولایت جاری در خلق است،شؤون ولایت همه عالم وجود را گرفته است،هیچ موجودی خارج از تحت سیطره 《ولی》 نیست.
باز 《عصمت》را معنا کنیم؛
عصمت در انبیاء،در اولیاء و در انوار مقدسه معصومین علیهم الصلاه و السلام به معنای ترک گناه و ترک اراده گناه نیست،آن مالِ سلمانش است،سلمان نه گناه می کند نه اراده گناه.
این که مالِ شیعیانشان است،مالِ دوستانشان است،تا کسی متصل به 《ولی》است چطور می تواند اراده گناه کند؟؟
ما همیشه دلیل و برهانمان این است اگر که زمان امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام می بودی،زمان اهل بیت علیهم السلام (هر کدام از آنها)می بودی،کنار دست امیرالمومنین نشسته بودی در حضورِ حضرت بودی و به تو این موهبت را کرده بودند، وقتی کنار امیرالمومنین نشستی به خودت اجازه می دادی که فکر هر گناهی را بکنی؟؟
چه کسی این اجازه را داشت؟
چه کسی می توانست گناه کند؟
هر کسی متصل به 《ولی》است اراده گناه نمی کند،هر کس.
سلمان چون همیشه در حضور بوده اراده گناه نمی کرد.چون همیشه 《ولی》را با خودش می دانسته،هر کس همیشه 《ولی》 را با خودش ببیند اراده گناه نمی کند.ولی در امیرالمومنین و اولاد طیبین و طاهرینش این معنایش نیست.
عصمت معنایش این است که همه آلوده های عالم،آلوده های به کفر و معصیت به طرف این نکته به حرکت بیایند و در دامن این موجود بنشینند نه خودش از آن سیاهی اثر می گیرد و نه از او متاثر می شود،بلکه او را در خودش به طهارت می آورد،این معنای عصمت است.
آب کُر را هم که گفتند ماء کُر عاصم است معنایش این است؛ اگر یک کثیفی،یک پلیدی،یک ناپاکی دستش را به طرف این آب دراز کند
«اذا بلغ قدر کر لم یُنَجِسهُ شئٌ»، وقتی به کُر رسید…
تو کُر بشو،کُر بشو،کُر نیرو از دریا دارد.
مالِ تنگی است،مالِ کوچکی است،مالِ ضیقِ صدر است که نمی تواند با افتاده ها بنشیند،نمی تواند با ملامت کشیده ها بنشیند.
مواظب باش با بدنام ها رفت و آمد نکنی،مال کوچکی تو است چون تو هم رنگ می گیری،ولی اگر کسی به کُر رسید همه بدنام ها را خوش نام می کند.
آغوش باز کردند آی خطاکارها،آی بدکارها،آی بدنام ها،آی معصیت کارها،آی هر چه بدی در خودتون سراغ دارید بیایید طرف ما پاکتان می کنیم،یک عصمت است.این عصمت است[خوب دقت کنید]،دریای عصمت،دریای متلاطم عصمت وقتی می خواهد کسی را به ساحل نجات برساند که هیچ جا ساحل نمی بیند،هیچ جا،ناچار است در یک کشتی بنشیند،که ناخدایش و سُکاندارش،امام حسین علیه السلام است.
《اِنَّ الْحُسین مِصباحُ الْهُدی وَ سَفینَهُ الْنِّجاه》،
یعنی وقتی که دیگر بندها به استحکام و قدرت تمام آمد ،تو را نگه داشت،می خواهی این بندها را پاره کنی و به ساحل نجات بیایی،ناچاری در کشتی امام حسین علیه السلام بنشینی.
《اِنَّ الْحُسین سَفینَهُ الْنِّجاه》،او در این دریای عصمت،از همه،از بابایش،از جدش،[خوب دقت کن عزیزمن ] از مادرش جرأت نمی کنیم بگوییم،چون او به ظهور نیامده،در غیب الغیب وجودش پنهان است،از صدیقه طاهره ما نمی توانیم سخن بگوییم،از برادرش تا امام زمان علیه السلام ،اگر به امام زمان توسل کنی،آقاجان من را نجات بدهید گناه من در یک حدی است که دیگر ناامیدم آقا امام زمان علیه السلام می فرمایند باید بروی در کشتی وجودی امام حسین علیه السلام بنشینی.سُکاندار،ناخدا امام حسین علیه السلام است.این باب را اگر یک جایش را[خوب دقت کن]یک جایش را خدشه بزنی،یک جایش را کوتاه ببینی،عصمت را اینجوری که ما معنا می کنیم و باید اعتقاد داشته باشی تمام نیست.

عصمت است،عصمت از شؤون طهارت است،طهارت در اهل بیت علیهم السلام به این معناست،این هم معنای پایینِ پایینِ پایین آن است که هیچ کسی در عالم امرش متوقف نمی شود درماندگی پیدا نمی کند،اگر که آنها دستش را بگیرند.
همه را می توانند بکِشانند به اعلی مراتب در هدایت برسانند.به شما بگویم خطش هم گم است و تا الان هیچ کسی نفهمیده،باز هم بگوییم.
چه کار کنیم که نسبت به آنها چشم گیر بشویم؟
هیچ کس نمی داند.
چه کسی را می پسندند؟ کسی که زیاد نماز بخواند؟ معلوم نیست.
روزه بگیرد؟ حج زیاد رفته باشد،حاجی ها را دوست دارند؟ نه،معلوم نیست.
گنهکار ها؟ نه،معلوم نیست.
به چشمشان چه جوری می گیرد کسی نمی داند.
زمان امام صادق علیه الصلاه و السلام دوتا برادر بودند،یک برادر دوست و موالی و همیشه مثل سایه دنبال سرِ حضرت حرکت می کرد،فدایی،از آن فدایی های درجه یک.
و یک برادر بر عکس نه تنها دشمن حضرت صادق علیه الصلاه و السلام بود،برای دوستان پاپوش درست می کرد،و کارهایی می کرد که به مخاطره بیفتند و در دستگاه آن وقت هم کاره ای بود و هیچ کس جرات نمی کرد با او دربیفتد،اهل همه معصیت ها هم بود.
یک روز حضرت صادق علیه الصلاه و السلام در یک کوچه باریکی تشریف می بردند این برادر خوب هم پشتِ سرشان بود،آن برادری که بد بود از انتهای کوچه پیدایش شد،این می دانست که او بد دهن است و زشت گو است و الان برسد یا به خودش یک چیزی می گوید یا به حضرت صادق علیه السلام چیزی می گوید،پاهایش سست شد و رنگش پرید و دیگر نمی توانست حرکت کند،حضرت صورتشان را برگرداندند فرمودند چه شده،راه برو،عرض کرد چشم آقاجان،یک چند قدمی آمد و حضرت فرمودند چه شده رنگت پریده،می لرزی؟
عرض کرد چیزی نیست آقا نمیدانم چطور شدم.
فرمودند نه،برادرت از آن دور می آید میترسی به ما حرف بدی،دشنامی بگوید؟
عرض کرد بله آقاجان،کاش این زمین الان دهان باز می کرد و دعا کنید الان خدا جان من را بگیرد نبینم به شما جسارتی بکند.
فرمودند دلت می خواهد خوب بشود،هدایت بشود؟
عرض کرد آقاجان در همه عمرم یک دعا داشتم فقط و آن هم این است که از خدا می خواستم
این برادرم را هدایت کند.
حضرت سرشان را برگردانده بودند داشتند با این برادر صحبت می کردند فرمودند که ما اگر کسی را بخواهیم با یک گوشه چشم او را می آوریم،که این چشم را برگرداندند و او صیحه ای زد،از دور خودش را روی خاک ها انداخت یا جعفر بن محمد من را دریاب،حضرت آمدند سرش را از روی خاک برداشتند به سینه گرفتند،خجالت می کشید،سر را بلند نمی کرد،دو مرتبه به برادر گفتند فهمیدی؟ اگر ما یک کسی را بخواهیم با یک نگاه می آوریم.
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشی
شاید که نگاهی کند آگاه نباشی
اگر چشم شما ما را نمی گرفت ای عین الله ناظره در خلق،اجازه نمی دادید بیاییم دور هم جمع بشویم و نام شما را به زبان بیاوریم،و همه وجودمان به طرف شما مایل باشد،این نعمت را برای ما به دوام بیاورید.

ایام فاطمیه است،حیف است کم به مصیبت بپردازیم.
خدایا به آبروی سید الشهداء،به آبروی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام این راه نیمه باز کربلا را تماماً به روی دوستانش باز کن.
همه اش گفتیم و همه اش از کربلا سخن به میان آوردیم،لکن چه وقت می شود که کنارِ قبرش بنشینیم،در صحن و سرایش بنشینیم و به قُبه و بارگاهش نگاه کنیم.

ای دوست به وصل تو رسیدن مشکل
پا از سر کوی تو کشیدن مشکل

هر چه سریعتر ما را به آن سامان برسان.
برویم مدینه؛
اولا هر کس یک نعمتی را شکر نکند[خوب دقت کن،تو را به امیرالمومنین در دلت هر چه داری در این بیان من کنار بگذار،در وجودت هر چه انّیت است کنار بگذار،یک آن بیا با همدیگر شکر کنیم]
تو را به حق امیرالمومنین ،به حق صدیقه طاهره،در این نعمت بیا شکر کن،در آن حالت ظهور نفس هر چه داری یک آن کنار بگذار.
کتابها جرأت نمی کردند بنویسند مگر از خود گذشته های عالم، نمی توانستند بنویسند که زهرای عزیز به شهادت رسید،قاتلش کیست.
اگر هم می نوشتند در لابه لای کتابها پنهان می کردند.در عالم کسی جرأت نمی کرد با دشمنان اهل بیت علیهم السلام اینقدر صریح صحبت کند که حضرت زهرا سلام الله علیها را کشتند.
سوال برانگیز است که چه کسی کُشت؟؟ سوال می شود چه کسی کُشت؟
اساس مذهب باطل به باد می رود،[خوب با من حرکت کن]این نعمت را که به تو دادند،در دنیا دارند داد می زنند می گویند شهادت فاطمه زهرا سلام الله علیها.
همه عالم بیایند نگاه کنند ما مُشت شیعه ای که مظلوم بودیم و هستیم داریم برای فاطمه زهرا سلام الله علیها عزاداری می کنیم.
می دانید آن کسی که این کار را می کند چقدر باید تاوان بدهد؟؟
شکر کن،دعا کن،به حق صدیقه طاهره هرکس ظهور نفس دارد یک مقدار پایین بیاید.
شیعه ای،گفتیم آدم را که در ولایت تکان بخورد از بهشت بیرون می کنند،چرا توقف داری؟
هم ندا بشو،ان قُلت ها و اشکال های ذهنی که آن ها هم ساختگی است کنار بگذار،ببین یک کسی،یک سامانی،یک تشکیلاتی در عالم…،
من نیمه شب ها گریه کردم برای اینهایی که این مساله را اینجوری شجاعانه و مردانه در عالم به میان گذاشتند،به حق صدیقه طاهره اینقدر دعا کردم [دعای ما به جایی نمی رسد،آنجوری که وظیفه شکرگزاری داریم،چه کار کنم؟ جز دعا چه کار کنم؟]
خدایا به حق فاطمه زهرا،به مظلومیت صدیقه طاهره،به پهلوی شکسته فاطمه زهرا هر کسی در اشاعه امر ولایت مطلقه و کلیه اهل بیت علیهم السلام در عالم کمک می کند همه را نصرت و یاری بده.
تو هم با ذهنت کمک کن،کم کم می بینی جز شیعه و آراء اهل بیت علیهم السلام چیز دیگری نماند.
همه مسائلی که مربوط به شیعه است همین جور است.
آمدند به آقا امیرالمومنین علیه السلام گفتند آقاجان،فساد در جامعه زیاد است،مشورت کردند،سفاح و زنا در عالم زیاد است چه کار کنیم؟
حضرت فرمودند اگر که می خواهید سفاح و زنا از اجتماع دور بشود،دستور دادند،[این از اسرار شیعه است‌ و شیعه خالص این را پذیرا است]که مُتعِه را رایج کنید،اگر که رایج بشود یک زنا در عالم نمی شود،آن دومی گفت جلوی همین را بگیرید چون 《علی》گفته. دومی گفت این را نگذارید در اسلام بیاید. برای چه؟
به جهت اینکه نسل ولدالزنا زیاد بشود《علی》را دوست نداشته باشند.
خوب،اگر یک کسی در عالم می گوید این اصل اسلام است و یک کسی با آن در بیفتد این با چه کسی هم ندا است؟ با دومی،باطنش اوست خبر ندارد،در مجلس اهل بیت علیهم السلام هم می نشیند،در مجلس تبری هم می نشیند لعن می کند ولی با دومی هم ندا است،بگذارید،کمک کنید،به خاطر امیرالمومنین تشیع را یاد بگیریم،نور شیعه را یاد بگیریم،یک چیزی که عالم نتوانست،از زمان رسول الله تا الان نتوانستند به عالم بگویند که ما این جور چیزی داریم،حالا که گفته می شود برای چه کمک نمی کنید؟ کجایت لَنگ است؟ یک چیزی در درون هست که بسته به دومی است،او گفت نه تو هم می گویی نه،او اشکال کرد تو هم اشکال میکنی،تابعینش هم اشکال کردند،تو هم اشکال میکنی،خدا هر کس را که امر شیعه را در عالم رواج می دهد در عالم تایید کند‌.
خدا ما را از نفس پایین بکشد،من خیلی با نفسم کلنجار رفتم به جهتی که مردم از ما می خواهند جور دیگر صحبت کنیم،گفتیم 《یاعلی》.
تو خیال کردی ترویج امر شیعه آسان است؟
آنهایی که نگفتند همین ملاحظات بود.
هر کس در امر تشیع می دود کمکش کنید.و آنجایی که خودتان می دانید،همه اینهایی که سابق است،آنجایی که ما ایستادیم،آنجایی که تشخیص داده بشود یک سرِ مو از مذهب تشیع یک پا قدم عقب می گذارد،اینقدر می ایستیم تا اینکه کمکمان کنند و امر تشیع رواج پیدا کند.آنجا خدا قدرتش را به ما داده به عنایت علوی.اینجا هم دعا می کنیم،تایید می کنیم،

همه مان یک زبان و یک دل ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره می خواهیم آن که در به پهلوی فاطمه زهرا سلام الله علیها زده،آن که محسنش را سقط کرده،آن که او این در خانه را آتش زده او گفته نه،امام صادق علیه السلام فرمودند آنچه در عالم زنا بشود گناهش به گردن دومی است،به جهت اینکه قبول نکرد،تو دوست داری پرچم دار او بشوی؟؟
دوست داری حرف او را بزنی؟؟
حرف امیرالمومنین به میان می آید،این مال نپذیرفتن ولایت در باطن است،مالِ این است که یک گوشه دل انسان با یک معنای زشت آشناست.بس است برویم کنار قبرستان بقیع.

بین قبر و منبر معلوم نیست،نقطه دیگری در خانه فاطمه زهرا قبر مطهر فاطمه سلام الله علیهاست؟معلوم نیست.
سوال می شود آقاجان قبر زهرای اطهر را پنهان قرار دادید،ما اگر خواستیم زیارتش کنیم چه کار کنیم؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند من این کار را نکردم به وصیت خودِ فاطمه ام سلام الله علیها که قبرش باید پنهان باشد.
فاطمه جان علت اینکه شما به امیرالمومنین مظلوم وصیت کردید که قبر مطهر شما را پنهان قرار بدهند چیست؟؟
یک) صدیقه طاهره سلام الله علیها می دانند[که همین کار هم خواست بشود] که اگر قبر مخفی نباشد،دشمن ها،آنهایی که درِ خانه اش را آتش زدند،آنهایی که پهلویش را شکستند،آنهایی که محسنش را سقط کردند،اینها نبش قبر [خودِ امیرالمومنین هم همین کار را کردند،یک مواسات است] می کنند،لذا آمدند علی جان چرا نگذاشتی ما به جنازه دختر پیغمبر نماز بخوانیم؟
[حضرت صورت چهل نبش قبر در بقیع تشکیل دادند] ما قبرها را می شکافیم و جنازه دختر پیغمبر را در می آوریم،با همه وصایایی که شده بود،آنجا بود که [در دهلیز خانه توانست صبر کنند ببیند فاطمه در خون می غلتد،توانست،سیلی خوردن بی بی را توانست ببیند،توانست غلاف شمشیر را بر بازوی فاطمه زهرا ببیند] دیدند اینجا امیرالمومنین عِصابه زرد به پیشانی بست و شمشیر حمایل کرد فرمود به حق صاحب این قبر اگر یکی از قبور دست بخورد دِیّاری از شما باقی نمی گذارم.
به جهت اینکه عصمت الله اینجا می خواهد مورد هَجمه قرار بگیرد،آقا امیرالمومنین علیه السلام دم آخر هم باز به یاد فاطمه سلام الله علیها بود،حسن جان قبر من هم مخفی باشد همین طور که قبر فاطمه زهرای عزیزِ دل من در وصیتی که به من کرد مخفی است،قبر من هم مخفی باشد[این مواسات است،این زن و شوهر از اول تا آخر با هم مواسات کردند]، به توصیه و سفارش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم که از شب زفاف این توصیه را رسول خدا به امیرالمومنین فرمودند،این سفارش را کردند،دست فاطمه سلام الله علیها را در دست امیرالمومنین علیه السلام گذاشتند،عروس یک طرف،داماد یک طرف،خودشان وسط،《یاعلی هَذِهِ‏ وَدِیعَتی فَاحْفَظْنِی》علی جان آن چه من دارم فاطمه است،جز فاطمه من چیزی ندارم،علی جان این فاطمه روح من است،این فاطمه عزیز من است،هستی من فاطمه است،در حفظ و حراستش کوشا باشی،نکند یک وقتی اسم فاطمه را بلند صدا بزنی[ امام صادق علیه السلام هم به آن عزیزشان فرمودند که اگر اسم دخترت را فاطمه گذاشتی بلند صدایش نزن]موقع وفات هم باز دو مرتبه امیرالمومنین دستِ راست و فاطمه زهرا دستِ چپ،دو دست را در دست هم گذاشتند و سفارش دوم 《یاعلی هَذِهِ‏ وَدِیعَتی فَاحْفَظْها》من می روم فاطمه را برای تو می گذارم،علی جان در حفظ و حراست فاطمه کوشا باش.
آقا امام حسن و آقا امام حسین علیهما السلام نگاه می کنند وقتی که امیرالمومنین جنازه مادر را روی دست گرفتند که به رسول الله تحویل بدهند،امام حسن علیه السلام می فرمایند دیدم زانوهای بابایم شروع به لرزیدن کرد،به زانو به زمین خورد،هی دستش را جلو می برد،هی عقب می آورد،امیرالمومنین یک عبارتی فرمودند که ما از آن عبارت فهمیدیم که خجالت می کشد که جنازه را تحویل رسول خدا بدهد،فرمود :
《فَلَقَد استُرجِعَتِ الوَدیعَهُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهینَه》یارسول الله ،آن امانتی که به من سپردی حالا به شما برگردانده می شود،کنایه از اینکه آن امانت پهلویش شکسته نبود،بازویش متورم نبود.
یک نکته ای امروز که ایام فاطمیه است عرض کنم؛
طبق وصیتی که فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند باید از زیر جامه فاطمه را غسل بدهند،همه گفتند،دست به پهلوی شکسته و بازوی متورم[خورد]،یک نکته ناگفته مانده،امیرالمومنین وقتی آب ریختند دیدند از روی سینه خون بیرون می زند،لذا سر به دیوار گذاشتند،اسماء که آمد سوال کند،به اسماء هم نگفت این درد دل را نگفت،فقط گفت پهلویش شکسته بوده،امیرالمومنین به اسماء گفت بازویش متورم بوده،به اسماء گفت کبودی صورت دیدم،نکند اسماء به زینب بگوید زینب بیا ببین بابایت خون سینه می بیند.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *