شب نهم محرم

《بسم الله الرحمن الرحیم》

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

زندگی آقا قمر بنی هاشم که ملجاء و پناه اهل حرم بودند و تا خیمه حضرت برپا بود همه دل خوش و امیدوار بودند و اهل حرم هیچ تشویشی نداشتند .تا زمانی که امام حسین علیه السلام از سر کشته برادر برگشتند اول کاری که کردند رفتند عمود خیمه حضرت اباالفضل را کشیدند و خیمه خوابید.

از زندگی حضرت همین اندازه تاریخ برای ما نقل کرده و روایات هم برای ما فرمودند که حضرت از حین ولادت و بچگی همه شغل و کوشش و تلاششون خدمت به سیدالشهداء بود.

وقتی اباالفضل العباس متولد شدند آنقدر امام حسین دستهای ایشان را بوسیدند که این برای همه سوال برانگیز شد که حسین جان چقدر می بوسید ؟

به زبان محبتی و عشق (نه به زبان تحقیقی )می شود اینرا گفت که پدرشان امیرالمومنین هم اینکار را از امام حسین یاد گرفتند.

امام حسن علیه السلام هم میبوسیدند.

این دست دارای دو قدرت بود؛

یک قدرت ظاهری که از او شجاعت و دلاوری میریخت.

و یک قدرت معنوی داشت که اهل اطلاع میدانند اگر میخواهند کارهای فوق العاده بدون اسباب و علل انجام بدهند می توانند(که اینکار صدیقین است) صدیقین که بالاترین مقام معنوی را دارند،(شهداء و صدیقین همیشه پهلوی هم هستند)،آگاهانی که از سرخلقت آگاهند را شهداء گویند.شخصی شهید از سر خلقت آگاه است. خدواند تبارک و تعالی شهید است.در قرآن و روایات شهید به معنای جدایی سر از تن نیست.منتهی چون زمانی که سر از تن جدا میشود آخرین مرحله عبور از این دنیا به آن عالم است و پرده ها از جلوی چشم کنار می رود و آگاهی می آید برای همین به آن شهید می گویند.شهداء کسانی هستند که به این آگاهی راه پیدا میکنند. و صدیقین کسانی هستند که آنها هر چیز را بخواهند و اراده کنند در خارج تحقق می یابد.

یوسف صدیق ،پیغمبر، برای این صدیق بودند که هر چه گفتند اتفاق افتاد، بقیه صدیقین هم همینطور.

تحقق آنچه صدیقین می خواهند در خارج یا به وسیله دست است (آن هم سر انگشتان) لذا هر کس مریض می شود پیش صاحب نفسی میبرندش او جای مرض را دست میکشد.او با انگشتانش اراده میکند که آن مرض بیرون شود(این برای اهلش است،کسانی هم که اهلش نیستند لااقل بشوند یاد بگیرند) و آنچه اشعه مثبت و منفی هم از افراد در عالم خارج می شود از سر انگشتانشان است.

اگر میخواهید ببینید کسی مثبت است یا منفی سر انگشتشان نشانه آنهاست.(کسانی که این دید را دارند خوش به حالشان ،شهداء ، آگاهان دارند) اباالفضل العباس دارای دو موهبت الهی بودند یکی به جهت اینکه شهید(به سر خلقت آگاه است)است قبل از اینکه حادثه کربلا واقع بشود.

و یکی صدیق است یعنی می توانند با نوک انگشتانشان هر کاری را اراده کنند محقق شود.

یکی دیگر از اسباب و عللی که شهید و صدیق دارای قدرت است چشمش است.کسانی هم که میخواهند پهلوانی و دلاوری کنند میگویند در چشم طرف نگاه کن مرعوب و مغلوب می شود.

آنچه بخواهد با چشمش در او اعمال میکند.

” یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِکْشِفْ کَرْبى بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ.”

میدانید معنای “اکشف کربی” چیست ؟

منظور از کرب غصه نیست .کربلا از دو بخش است. امام حسین از هم جدایش کرد. وقتی رسیدند کربلا پرسیدند اینجا کجاست گفتند: کربلا .حضرت فرمودند : اعوذ بالله من “کرب و بلا ” .

یا اباالفضل من نمی گویم همه کربلا را یادم بدهید و تفسیر کنید ، پرده بردارید از راز کربلا. از کربش بگویید.

غصه ها همیشه هست شما از اباالفضل بخواهید یک قسم از پرده ها برداشته بشود.”اکشف کربی”.

برای خودتان پرده ها کنار رفت به ما هم عنایت داشته باشید.

حاج ملا آقاجان زنجانی فرمودند هیچ ولیی از اولیاء از اولین تا آخرین به ولایت نرسیده است مگر از درب خانه اباالفضل العباس علیه السلام.تا سر بر این عتبه نگذاشته باشد به ولایت نمی رسد.

متصدی ولایت بخشی اباالفضل العباس هستند.

دارای دو قدرت اند ؛ قدرت اعمال خواسته های خودشان که هر چه بخواهند با اشاره به دست می آورند.

بی بی زینب سلام الله علیها(عمه ما)هم این نیرو را داشتند وقتی وارد کوفه شدند با دست اشاره کردند زنگ های شترهامتوقف شد و هر جا بودند همانجا متوقف شدند و نفس ها در سینه حبس شد و تا حرفشان تمام شد دوباره اشاره کردند نفس ها برگشت.

اباالفضل العباس دارای این جور قدرتی بودند.

روز عاشورا که شد آقا شمشیر و تمام اسباب جنگ را با امر امام حسین علیه السلام انداختند ، امام حسین فرمودند نیزه را ببر اما با آن کار نکن فقط برای اینکه مشک را به آن ببندی و آب بکشی بالا.حضرت اباالفضل خیلی راحت می توانستند به جهتی که تصمیم بگیرند برای نابودی لشکر از دست و چشم استفاده کنند با یک اشاره کربلا صحنه اش عوض بشود .

لذا زمانی که حضرت ام البنین شنیدند حضرت اباالفضل کشته شدند فرمودند ممکن نیست ،اگر او شمشیرش دستش باشد هیچ کس نمی تواند به او نزدیک شود .عرض کردند بی بی امام حسین شمشیر را از ایشان گرفتند،فرمودند اگر اینطور است پس ممکن است.

امروز روز تاسوعاست،ظهور عشق تام است یعنی عاشقی در عالم مثل ابوالفضل نبوده که معشوقی داشته باشد مثل امام حسین علیه السلام.

نقل است که یک روزی مجنون تصمیم گرفت پیاده برود لیلی را تماشا کند .فرسخ ها راه رفت تا رسید به لیلی و نشستند صحبت کردند .

حالا لیلی کیست ؟ مجنون کیست؟

وقتی نشستند لیلی از مجنون پرسید هر کس می آید به دیدن معشوقش یک هدیه ای می آورد .و تو اینجا که می آمدی سگ های قبیله پارس میکنند معلوم می شود ،برادرهای من غیرتی هستند،اگر کسی برای دزدی هم جایی برود مقداری گوشت برای سگ های آنجا میبرند که ساکت شوند.بگفتت چیستت بهر سگ دوست؟

تو که آمدی مرا ببینی برای این سگ ها چه آوردی؟

مجنون گفت : استخوان در کیسه پوست .

من آنقدر دیگر ناتوان شدم که پوست و استخوانم مانده خودم را جلوی سگ ها می اندازم.

لیلی گفت : باز هم هر چه نگاه میکنم کم داری نمی توانم بپذیرمت.

مجنون گفت : یادم آمدم (از گوشه موهایش سوزنی را بیرون آورد)گفت تو که برای من هیچ آبرو و حیثیت و چیزی باقی نگذاشتی این سوزن را دارم که به تو میدهم.

لیلی پرسید این چیه؟

گفت : در راه که می آمدم به حرمت تو پای برهنه آمده بودم این را آورده بودم و هر چند فرسخ خارهای توی پایم را در می آوردم.

لیلی زد به سینه اش گفت :

تو هنوز خامی برو .در راه عشق تدبیر کردی؟

اباالفضل العباس تصمیم گرفتند با دست و چشم کار کنند اما وسط راه گفتند تدبیر میکنی در راه امام حسین؟

تو آمدی دست و سر بدهی یا اینکه سالم برگردی؟

لذا به همه شمشیرزن ها گفتند اول دوتا دستم را بیندازید .اینها در راه عشق همراهی ام نکردند.

بعد هم گفتند به چشمم بزنید،چشمی که در راه امام حسین بخواهد تدبیر کند باید تیر بخورد.

یک لحظه به اباالفضل العباس بگویید هیچ حاجتی نمی خواهیم فقط خودتان را میخواهیم

تا برایتان” کاشف الکرب “شود.

“یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ

 

امام حسین وقتی تقطیع(قطعه قطعه کردن، کلمه کرب_بلا)کرد آن معنای و بطن کربلا را در بیاورند به اباالفضل العباس فرمودند ورق بزن این کتاب کربلا را کاشف الکرب.

واقعه اباالفضل العباس در مشرعه بوده، یعنی نصف بدن توی آب بوده و نصف دیگر بدن در خشکی بوده .

حضرت ام البنین یک پسر آورد برای کربلا که غلام و عاشق امام حسین باشد.به انتخاب عقیل(عقیل به گردن همه ما حق دارد)

هر اسبی که از آن بلندتر نبود حضرت اباالفضل سوار میشدند پاهایشان به زمین کشیده می شد وقتی روی رکاب میگذاشتند زانوها از کنار دوتا گوش اسب میزد بیرون.این قد و قواره را داشتند.

قمر بنی هاشم بودند.آن وقت ها آب لوله و آب جاری در خانه ها نبود ایشان شغلشان سقایی برای تامین آب خانه امام حسین بود.لذا روز عاشورا بچه ها نه سراغ پدر نه مادر و…را نگرفتند اینها میدانستند آب دست اباالفضل است.

کنار جاده ها دیدید تابستان کسانی که آب ندارند بطری های آب معدنی را برعکس میگیرند که یعنی ما تشنه ایم.

این آقازاده ها در کربلا هم رویشان نمی شد که صریحا بگویند عمو برو آب بیاور.ادب کردند و حرفی نزدند اما آمدند تمام ظرفهای آب را برعکس کردند.

اباالفضل العباس ناچار آمدند خدمت امام حسین و گفتند اجازه بدهید من بروم.حضرت فرمودند فعلا بمان.

اینجا از دست استفاده کردند گفتند نگاه کنید بچه ها چه کردند.

دل امام حسین هم با اینکار بچه ها زیر و رو شد.فرمودند : برو نیزه را هم ببر فقط برای آب آوردن.

چه حادثه ای رخ داده که امام حسین در کنار نعش حضرت علی اکبر، حضرت قاسم و برای هیچکدام از شهداء نفرمودند :

” الان انکسر ظهری …” الان پشتم شکست…

بعد هم که امام حسین آمدند همه دشمنان شروع به هلهله کردند .عرب رسم دارد وقتی میخواهد خیلی سر به سر کسی بگذارند هلهله میکنند.

امام حسین وقتی آمدند بالای سر برادر حادثه ای دیدند. دست جدا شده بود ، عمود آهنین زدند، چشم را با تیر زدند (حضرت اباالفضل هر چه سرشان را تکان دادند تیر نیفتاد زانوها را بالا آوردند و تیر را میان دو زانو گرفتند بیرون بکشند ،آنجا بود که عمود کار کرد) این شکلی که برای حضرت اباالفضل العباس متصور است وقوع حضرت است در مشیمه خلقت،یعنی بچه وقتی در مشیمه قرار میگیرد در این حالت است.(به شکل جنین) همه هستی زاییده وجود اباالفضل العباس است.

برای عموی ما مقام و مرتبه ایست که همه شهداء و صدیقین و انبیاء به ایشان غبطه میخورند.

یک شاعر هندی قصیده ای گفته است که یک مصرع آن را به خاطر دارم و این نکته را بیان میکند ،که بعد از تعریف واقعه می گوید آنها به إرْباً إرباً شدن اکتفا نکردند،آمدن بدن را به نخله با ریسمان بستند و شروع به تمرین تیراندازی کردن ، وقتی امام حسین رسیدند فرمودند الان کمرم شکست …

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

صلی الله علیک یا اباعبدالله

 

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید

 

معاشر ؛ نشستن با اشخاصی است که عدد آنها به ده برسد. عشرت هم از همین ماده لغوی نشأت گرفته است.عشرت نشستن با جمعی است که عدد آنها از ده کمتر نباشد.

مگر در عزای امام حسین ،عشرت هست ؟

و آنکه با جمع دوستان در آن مجلس می نشینند و عزاداری میکنند نامش معاشره (یعنی با ده نفر نشستن و انس داشتن و همدل شدن )است،یعنی این مجلس عشرت و شادی می آورد؟

خوب خودتان را بررسی کنید تا بگویم.از شب و روز عاشورا ،وقتی حساستر برای عزای امام حسین نیست(در بقیه وقت ها هم همینطور است).وقتی آدم گریه میکنند و به سر وسینه میزند همه اینها رخ میدهد و در آخر اینکار میبیند بهجت دارد.گریه کن به جای اینکه حزنش در او حالتی ایجاد کند که او را از هم بپاشد و در او یک غم و غصه ایجاد کند و همه وجودش را تحت الشعاع قرار دهد میبیند اینطور نیست.

گریه بر امام حسین در شب و روز عاشورا و هر موقعیت و روضه خوانی تمام که میشود همه حالت بهجت پیدا میکنند.

آنکه با این معنای عاشورا کار دارد و درک کرده و عاشورا در وجودش نشسته آنرا معاشر می گویند.

معاشران گره از زلف یار باز کنید ،یعنی اینها را برایمان معنا کنید و حرفش را بزنید.گریه بر امام حسین که باید وجود آدم را متلاطم کند و درهم بریزد چطور بعدش اینطور بهجت است ؟

اگر دیدید در مجلس امام حسین سینه زدند و عزاداری کردند بعد دور هم جمع میشوند و یک حالت بهجت دارند سرزنششان نکنید خاصیت گریه بر امام حسین و عزاداری امام حسین آخرش بهجت است.خدا هم اینکار را کرده گفته گریه که میکنید داخل بهشت هستید.خوب داخل بهشت آدم خوشحال است یا غمناک؟

گره از زلف یار باز کنید.. زلف تاریک است،شب هم همینطور است آدم جایی را نمی بیند.در عشق بازی با امام حسین پیش پایمان را نمیبینیم.در تاریکی زلف و شب هستیم.

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید.

هر چه میخواهید ازاین حرفها بزنید.

دل تو را در همان زلف گره خورده .خدایا این چه حالی است؟تو باید آنجا به ما بگویی در جهنم می برمتان و عذابتان میدهم و میسوزمتان.گریه عزاداری است یک چیزهایی بگوید ادامه پیدا کند.

فورا میگویی بروید بهشت . و ما را در سرور وبهجت و شادی می اندازی؟

“مَنْ بَکی اَواَبْکی اَوتَباکی علی الحسین وَجِبَتْ لُه الْجَنَّه ”

چقدر روایت داریم داریم .

یعنی مواظب باش انتهای اینکار یک بهجت و سرور است.اما چون نمیدانند گره خورده است ، اگر کسی یک نیش خندی هم بزند او را سرزنش میکنند.

اگر غیر از این باش درست نیست چون تو گره باز نکردی.

مرحوم سید بن طاووس به بچه اش میگوید اگر از این مردم عوام نمی ترسیدم به تو که پسرم و عزیزترین فردم هستی خواسته باشم بالاترین هدیه را بدهم و نصیحت بکنم می گفتم روز عاشورا که میشود شادی کنید چون امام حسین به جایی رسیده که هیچ کس در عالم هستی به این قرب و منزلت نرسیده او جایی در آغوش خدا رفته است که نه پیغمبری و نه وصی پیغمبری نرسیده است.آغوش و بغل خدا را همانند همان یدالله که در قرآن آمده معنا کنید.

شب عاشورا شد.اولا امام حسین علیه السلام یک خیمه ای برپا کرده است که خداوند هم این

سُرادِقات (خیمه ها )را در خلقت نه ساخته نه برپا کرده است .یک خیمه بود و تمام. باید هم بیایند بسوزانند.یعنی سزایش سوزاندن است این خیمه باید برچیده شود.چون اینجور خیمه ای دیگر برپا نمی شود.

حبیب بن مظاهر و بُرَیر در شب عاشورا بودند این پیرمرد شروع کرد به شوخی و خنده، بُرَیر

گفت چهل سال است من با تو رفیق هستم یک دفعه ندیدم تو یک حرف بیجا بزنی .تو میدانی فردا چه خبر است ،چرا اینکار را میکنی؟

گفت چون این را میدانم دارم اینکار را میکنم (درجه معرفتش بالاتر بود).حبیب گفت بیا برویم حمام صحرایی درست کنیم(چهارتا چوب و یک پارچه دورش بپیچند).

شب عاشورا وقت اینکار است ؟

ما نمیدانیم چه خبر است.معاشران گره از زلف یار باز کنید.

همه کربلا را باید ببینید، این هم یک بعد آن است.

معاشران(عاشوراییان را می گوید)یک حرفی از عمق عاشورا و باطنش بگویید از آنجاهایی که نگفته اند بگویید.

در عاشورا چه خبراست که زن ها و مردها اینقدر راحت بنشینند کنار هم !شما چرا اینطور گریه کردید به سرو سینه میزنید چه شنیدید!؟ برای اینکه من اهل عشرت هستم، معاشرم. از عاشورا به مشامم رسیده است.فطرتش اینگونه است.امام حسین علیه السلام شب عاشورا سه تا خطبه خواندند(سنگین ترین سخن و کلامی که از دهان مبارک حضرت بیرون آمده آن شب به اباالفضل است و سنگین ترین حرفی که اباالفضل العباس در عمرش شنیده این حرف امام حسین علیه السلام است،میفرمایند عباس جان برادر میدانی من تو را خیلی دوست دارم، تو هم برو !

سنگینی این فرمایششان را فقط خود امام حسین می توانند بگویند و فقط اباالفضل می توانند بشنوند.حضرت اباالفضل با آن چشمهایشان نگاهی کردند هیچی نگفتند.

 

سخن اگر ز دل آید برون زبان چشم است

معاینه ندهد رخصت سوال و جواب

 

امام حسین هم یک نگاهی کردند و هیچی نگفتند. فقط این بود عباس جان آنچه مشیت من !!(چطور شد تا حالا خواست و مشیت خدا بود حالا فرمودند مشیت من؟)

 

عالم آرا دلربایی می کند

این حسین است و خدایی می کند

خیلی سنگین بود این حرف از امام حسین.

اگر میخواهید گریه کنید برای امام حسین، ببینید این حرف چقدر سنگینی دارد برای این وجود مقدس .

همان نگاه جواب داده شد .هم جواب هم اینکه حرف ،هر دو در یک نگاه گرفتند.

امام خطبه خواندند…

امام حسین علیه السلام خطبه خواندند ؛

ای اصحاب باوفای من حبیب،ظهیر، بُرَیر، فردا ما همه کشته می شویم(هر کس در این عالم ملک داری کرده است این وعده وزیری ،وکیلی ،فراشی ،مدیری، همه این وعده ها را دادند).

غیر از امام حسین که فرمودند هر کس که میخواهد لخته جمع شده خون دلش را به ما هدیه کند ، فردا با ما بیاید اینجا بوی خون می آید.هیچ کس زنده نمی ماند که چیزی نصیبش بشود.فقط و فقط امام حسین این حرف را در عالم گفته است.

: «مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا»(هرکس می‌خواهد جان خود را در راه ما بذل کند و خود را برای ملاقات با خدا آماده کرده است، با ما کوچ کند).

همه اینهایی که در راه حق هم خواستند قدم بردارند یارگیری کردند.غیر از امام حسین.فرمودند قطعه قطعه می شوید .من بدعت را از گردن همه شما برداشتم ولی اینجا نمانید که هر کس شاهد بر حادثه فردا باشد او داخل در…شاهد نشوید در ظلم،نگاه نکنید.

پیغام امام حسین سرجمعش به قاطبه عوام عالم این است که ظلم نکنید از ظلم بیزار باشید ، ظالم را دوست ندارید.

“اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ

اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً”

هرکس شاهد ظلم باشد با ظالم همردیف است.

چند نفر در وسط نماز مغرب و عشاء که این خطبه خوانده شد بلند شد و رفتند.و خطبه ای هم بعد از نماز عشاء خواندند باز فرمودند بلند شوید بروید اینجا نمانید فردا بوی خون می آید.بدعت را برداشتند،پس با مساله شرعی هم میسازد چون حضرت خودشان فرمودند.

یک خطبه هم آخر شب دارند که همه افراد را جمع کردند و فرمودند بلند شوید بروید،ممکن است بعضی ها خجالت بکشند،من سرم را روی زانوهایم میگذارم،تاریک هم هست راهتان را بکشید بروید. سرشان را بلند کردند دیدند هیچکدام از آنهایی که تا آخر شب مانده بودند تکان نخوردند.

معاشران گره از زلف یار باز کنید

شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید

هر کدام یک حرفی زدند.شیرین تر از همه خود این حبیب بن مظاهر بود که گفت :حسین جان حالا ما بخواهیم برویم کجا برویم ؟ هر جا برویم تویی”… فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَ‌ وَجْهُ‌ اللَّهِ‌…(بقره/۱۱۵)

یکی دیگر گفت:والله اگر مرا در راه محبت تو هزاران مرتبه بکشند و زنده کنند و هزار مرتبه بسوزانند و خاکسترم را به باد بدهند باز می آیم و کنار تو می ایستم و لذت این کشته شدن و سوخته شدن و تکه تکه شدن را با هیچ چیز عوض نمیکنم.خیلی شیرین زبانی کردند و امام حسین هم از حرفهای آنها تبسم می کردند.

عرض کرد حسین جان اگر بگذارم بروم وحوش در بیابان مرا تکه تکه کنند بهتر از این است که این حرف را از شما بشنوم.

آن وقت امام حسین فرمودند حالا که اینطور است بیایید پشت سرم بایستید(این آخرین حرف و امتحان است)بین این دو انگشت من نگاه کنید و جایگاهتان را در بهشت ببینید.سرشان را به راست و چپ برگرداندند گفتند حسین جان می خواهید ما را از کنار خودتان ببرید اینجا؟ به حق خودتان از کنار شما دور نمی شویم.

امام حسین یک حرف به آنها زدند فرمودند:” أنتم الحسینیون حقا”

من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود وعده ی فردای زاهد را چرا باور کنم بهشت من ،دنیای من،آخرت من و همه چیز من تویی .

وقتی تمام شد.در این میان آقا اباالفضل در خیمه ای که همه برادرها و کسانی که جزو اولاد و بستگان امام حسین بودند را جمع کردند و فرمودند برایتان حرف دارم.و حبیب بن مظاهر هم یک خیمه را انتخاب کرد و همه اصحاب را جمع کرد و شروع به صحبت کرد که ببینید ما آمدیم اینجا جانمان را فدای بچه های امام حسین کنیم فردا نکند که اینها پیش قدم بشوند در میدان و کشته شوند،ما باید همه یکی یکی جانمان فدای آنها بشود بعد آنها میدانند و امام حسین.حبیب با همه آنها صحبت کرد و عهد و میثاق گرفت و بنا شد اول آنها به میدان بروند و بعد هر کس که امام حسین علیه السلام خواستند.

آقا اباالفضل العباس علیه السلام هم فرمودند: برادرها ،بچه های برادرم، بچه های پیغمبر اینها مهمان ما هستند نکند یکجوری بشود فردا آنها اول بروند و بعد ما برویم به شهادت برسیم. همه گفتند چشم،اطاعت.

آقا حضرت اباالفضل علیه السلام ،حبیب را صدا زدند فرمودند حبیب به اصحاب چه میگفتی؟

عرض کرد آقا گفتم فردا اول ما باید برویم جانمان را فدا کنیم و بعد هر کس را که امام حسین خواستند.دلم نمی آید بگویم بعد شما بروید.حضرت اباالفضل فرمودند نه حبیب اینطور نیست شما مهمان امام حسین هستید،حتی غلام سیاه را نمیگذاریم اول برود.

بعد از اینکه ما به امر ولی خدا برویم و کشته شویم بعد هرچه امام حسین فرمودند .

صحبتشان که به درازا کشید سید الشهداء صدا زدند عباس جان چه شده نصفه شب اینقدر صحبت میکنید.حضرت مطالب را گفتند.امام حسین علیه السلام فرمودند : عباس جان این کشته شدن بزرگترین موهبت است که نصیب کسی شود اینها ذی حق تر هستند که اول بروند برسند سر این سفره بنشینند.

مهمانخانه ای که صاحبش سخاوتمند است تا مهمان نخورد و سیر نشود اصلا صاحب خانه دست به طعام نمی برد، بگذار آنها بروند و برسند به آنجا بعد شما بروید و آخر از همه شما خودم میروم.

«…َ لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ؛

این حرف از زبان کسی است که هنوز مصمم نشده ولی دارد تحقیق میکند می گوید از توی خیمه های امام حسین علیه السلام وقتی گوش فرا دادند دیدند آنها مثل زنبوران عسل صدای مناجاتشان به گوش می رسد.

خودم اینجا یک حرفی دارم ؛زنبور عسل از اینجا که مثل آورده شده برای اصحاب امام حسین آن ماده وجودی اش شفا بخش شده است.زنبور عسل اگر قبل هم در عالم بوده برای این است که یک وقتی در عالم به آن مثل میزنند به اصحاب امام حسین علیه السلام.

«…َ لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ…

زنبورهای عسل به طرف کندو که میروند و صدا در صدا می اندازند اینها مشغول راز و نیاز بودند و خود امام حسین شمشیر تیز می کردند، و فرمودند؛

یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ

کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ

ای روزگار اف برتو ، آنهایی که اهل دنیا بودند رفتند دنبال آن، آنهایی که اهل آخرت بودند آنها هم رفتند برای بهشت و آنهایی که امام حسینی بودند و هستندبا من ماندند.

 

سرای مغان رفته بود و آب زده

نشسته پیر و صلایی به شیخ و شاب زده

 

این شب یگانه شب عالم هستی است.حتی

شب قدر بویی از این شب عاشورا به آن خورده است.

خدایا به حق این شب عاشورا که عزیزتر از این شب خلق نکردی و شبی عزیزتر از این شب پیش امام حسین نبوده ، ما را حسینی زنده بدار،ما را حسینی بمیران،و مقصد قیام امام حسین که در آن بعد فکری ما میگنجد دوری از ظلم و ظالم را به ما مرحمت بفرما.

طبق روایات ظلم سه جور است ؛

۱_ظلم به خودت

۲_ظلم به خلق

۳_ظلم به خدا

خدایا این سه ظلم را از وجود ما دور قرار بده.

الهی آمین

《اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم 》

 

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *