شانع(ملامتگر)_جلسه اول_۱۳۶۹/۰۹/۲۴

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ》

《 إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ «١» فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ «٢» إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》

 

یکی از صفات ناپسند که انسان را از حقیقت و عالم معنا دور می کند صفت ملامت و سرزنش است که در لغت قرآن به صاحبِ این صفت< شانِع >گفته می شود،شانِع یعنی کسی که انسان را در هر امری سرزنش می کند،ملامتگر.

این صفت در هر کسی باشد به حقیقت و معنا هیچ راهی نخواهد داشت،و همیشه عقب مانده قافله،بلکه وامانده قافله است و برای کسانی که مبتلا به ملامت خلق شدند و شانِعین نسبت به آنها زبان بدگویی گشوده اند،حق متعال مراتب و مقامات و توفیقات زیادی در نظر گرفته است.

هیچ ولیّی از اولیاء خدا و هیچ صاحب مقامی از صاحبانِ مقامات عالیه معرفت نرسیدند مگر به ملامت خلق.

از آن طرف اگر یک کسی را ملامت کردند این خودش را از اولیاء خدا نداند،خیال نکند از اولیاءِ خداست،از آن طرف باز یک تصحیح اخلاقی برای شخص قائل است.

امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند[روایتی خیلی شنیدنی است] : هر کس در مدت عمرش کسی را به جهت صفتِ زشتی که دارد ملامت کند،نه بی جهت ،بی خودی نه،یک کسی دارای یک صفت بسیار زشت و ناپسندی است،این را ملامت کند،امام صادق فرمودند والله(قسم خوردند)از دنیا نمی رود مگر خودش به اَشدِ وجه به آن صفت دچار بشود.

فلانی چطور است،فلانی چطور است،حالا چیزهای زشت زیاد است،اسمش هم بد است آدم ببرد.فلانی این کار را می کند،[حالا یکی دوتایش را بگوییم‌که مبتلا هستند]فلانی یک آدم خیلی هیزی است هاا،اصلا ما با او راه می رفتیم او چشمش…

این از دنیا نمی رود مگر بدتر از او مبتلا می شود.

اینقدر دروغ می گوید،دروغ می گوید،اصلا یک روده راست توی شکمش نیست،ممکن است راست بگوید،اصلا درست بگوید،تهمت هم نمی زند او دروغگوست،ولی چون به ملامت این را دروغگو معرفی کرد خودش از دنیا نمی رود مگر دروغی بگوید که آن دروغ از همه آن دروغ های آن شخص بدتر باشد.

امام صادق علیه السلام می فرمایند،این حرف مالِ مردم نیست،مالِ ولیِ کردگار است.

یک کسی را آدم سرزنش نکند هاا،خیلی…

جوانی اش را تلف کرد دیدی،همه اش سیگار می کشد.

این از دنیا نمی رود مگر خودش سیگاری می شود.

کسی را نباید ملامت کرد،نه اینکه عملِ او خوب است،عمل او خیلی زشت و بد است،امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند زبان ملامت زبانی است که صاحبش را دچار می کند.

بله سیگار بد است،مطلقِ اعتیاد بد است،مخصوصا برای راهِ ولایت.

اوه اینقدر اگر کسی در راه ولایت معتاد به حلال باشد چوب دارد،معتاد به حلال،یعنی همه اش دلش غذای چرب و نرم بخواهد،معتاد به یک چیزِ حلالی بشود،آخر ما همیشه خیال کردیم معتاد به یک چیزِ بد است،نه معتاد به چیز خوب،معتاد است زیاد بخوابد،معتاد است زیاد بخورد،معتاد است زیاد بیاشامد،یک چیزِ حلالِ صد در صد در راه ولایت آنها ممنوع است.

 

خواب و خورت ز مرتبه ی عشق دور کرد

 

اعتیاد نیست،در راه عشق و در راه محبت اعتیاد به چیزِ حلال هم نیست،روزه ماه رمضان هم برای همین است،یازده ماه خوردی،خوابیدی،هر چه به دهانت آمد گفتی،چه کار کردی،چه کار کردی،باعیالِ حلالت بودی،یک ماه می خواهند به تو درس عشق بدهند می گویند نخور،آخر خوردن که حرام نبود،نیاشام،آخر آب که دیگر…

از حلالت هم دوری کن،خودت را تر و تمیز می کردی،می رفتی حمام می کردی،سرت را زیر آب می کردی،عاشق این جور چیزها را ندارد هااا،و بقیه مبطلات همه اش همین جور است.حتی تو عادت کرده بودی که از خدا و پیغمبر حرف بزنی،اعتیاد، بعضی ها عادت به حرف زدن کردند،آخ آخ چه مرضِ بدی است،حرف خوب! حرف خدا و پیغمبر و قرآن.

عصری هم همین صحبت را در جلسه قبل کردیم،حرف خوبِ خوبِ خوب از دلِ قرآن و حدیث این حقِ همه کس نیست،می زنند توی دهان کسی،حرف بزند.

یعنی دستِ غیب می زند،دستِ غیب!

مگر حرفِ اولیاء خدا را کسی می تواند بزند؟

حالات اولیاء خدا را می شود هر کسی بگوید؟

ممنوع است،مگر یک کسی که جواز سخن داشته باشد،آن هم نه به خیال و وهم و خواب و اینها،نه،به یقین.

آن یقین هم یک چیزِ مناسبِ این راه.

علامتش چیست؟

علامتش مربوط به شنونده است،اگر شنونده از یک گوینده ای سخن را آشامید،نیوشیدش،سخن را آشامید،یا سخن را خورد،ضمیمه جانش شد،این معلوم است که گوینده حق سخن دارد،اگر نه سخن فقط به گوشش رسید،شنید،آن فایده ای ندارد.

 

حتی حرف موزون و میزان زدن،حرفِ مناسب و مربوط زدن،حرف از قرآن و پیغمبر گفتن،در ماه رمضان مواظب باشد نکند دروغ باشد چون احتیاط می آورد،نکند اینهایی که به خدا و پیغمبر می بندیم نباشد،اقلاً در ماه رمضان احتیاط کند واِلا روزه اش باطل می شود.

اگر حالت خاصی برای شخص در شب پیدا شد احتیاج به غسل پیدا کرد این حق ندارد بخوابد و اذان صبح بر او رد بشود،وقتهای دیگر می تواند بخوابد،باید زنده دل باشد،اهل محبت،اهل عشق،اهل وادی معنا اینها حلال ها را هم خدا بر آنها حرام کرده است،روزه اینجوری است دیگر،روزه ای نیست که به من و تو بگویند اینکه شراب نخورید.ماه رمضان،ماه رمضانی است که کسی حق خوردن شراب ندارد،نخیر حق خوردن آب هم نداری،اگر افطار به حرام کردی که دیگر باید در بعضی جاهایش جمع کفاره بدهی،بعضی محرمات هست اگر ماه رمضان کسی مرتکب بشود هم باید بنده آزاد کند،هم شصت روز روزه بگیرد،هم شصت مسکین طعام بدهد،شصت مسکین طعام دادن، با غذایش،بنده آزاد کردن با غذایش.

بعضی کارها در ماه رمضان هست که کفاره جمع دارد،نه آب نباید بخوری،اگر خوردی یا باید شصت و یک روز روزه بگیری،(یک روزش روزه قضا است،که سی روزش روزه متصل باشد) یا یک بنده در راه خدا آزاد کنی،حالا بنده از کجا بیاوریم؟ بنده ای نیست،حالا بنده کجاست؟بنده داریم؟

همه مطیعِ هوی(هوا) هستند،یک بنده ای پیدا کنیم آزادش کنیم،کجاست بنده؟

بنده غیر هاا.

یا اینکه شصت مسکین طعام بدهی یک روز هم روزه، هر کدام را میخواهی.

خوب،آب خوردن مطرح است؟پس اگر از روی نسیان و سهو اگر کسی آب خورد،چه؟ نه، روزه اش هم درست است و نه قضا دارد و نه کفاره.

ماه رمضان روزه هستی،خوب،برو کوزه آب را سر بکش،وقتی کوزه را پایین گذاشتی،عه ما که روزه بودیم خاک توی سرم،دو دستی بزند بر سر، این چه کار کند؟

هیچ عیب ندارد،روزه اش درست است.

قضا ندارد؟ نه

کفاره چه؟ نه

برای چه؟ به جهت اینکه نیت می دود،فکر می دود،آنجایی که یک قطره آب به قصد خوردن،آشامیدن، می نوشی،کفاره دارد،آنجایی که کوزه آب سر می کشی هیچ کفاره ندارد.نیّت،دیدید؟

از همین جا به مسائل باطنی پی ببریم،اگر یک کسی از اولِ عمرش تا آخر عمرش،خطا گفته باشد،ولی قصد مبارزه با حق ندارد،قصد در افتادن با حق ندارد،این اشتباه کرده،خداوند تبارک و تعالی کارش ندارد،اما اگر یکی به قصد در افتادن با حق بگوید نماز صبح سه رکعت است،

دو رکعت است بابا،بگوید سه رکعت بخوان.

آخر ما که نگفتیم نماز نخوان،می گوییم بخوان،سه رکعت بخوان.

این در دین بدعت گذاشته،باید اینکه بفرماید به جهنم نه اینکه برود.

برای چه بفرماید؟برای چه نرود؟

به جهت اینکه گفت نماز. آخر نماز را آورد،یک چیز خوبی آورد،ما هم می گوییم بفرماید.

نماز عبادت است،گفت عبادت را من در آوردی بخوان،حالا بفرماید.

آخر بعضی ها را خداوند تبارک و تعالی وقتی می خواهد جهنم بفرستد،این بفرما از هزار حرف نامربوط بدتر است،روز قیامت بعضی ها را خداوند تبارک و تعالی می گوید بفرمایید جهنم.

اینها چابلوس هستند،دیدید چابلوس هایی که می خواهند سرِ دیگران کلاه بگذارند با بفرمایید و خم و راست شدن و…نه؟

خم و راست می شود،بفرمایید،بفرمایید،می خواهد این را یک جوری پیاده اش کند.

روز قیامت هم با بفرما می فرستنش.

عه وقتی هم می گوید کلاه سرش ما گذاشتی.

میگوید بد کاری کردیم ما فرمان دادیم برایت چلو کباب آوردند؟بد کاری کردیم ما مهمانت کردیم؟بد کاری کردیم جلو مردم اینقدر احترامت کردیم؟

من پسر عمویم یک ساعت پشت در معطل شد زنش می خواست بزاید گفتم آنجا بماند،من داشتم حرف های تو…احترام کردم و بفرما و اینها.

روز قیامت هم خداوند تبارک و تعالی،بفرمایید،بفرمایید جهنم،بله.

اینهایی هستند که ربا و نزول می خورند و با یک دانه کبریت، در بازار رسم است هاا،یک کیلو نبات قاطی اش می کند،یک دانه کبریت هااا،کلاه شرعی درست می کند.

می گویند روز قیامت خداوند تبارک و تعالی به ملائکه می فرماید یک بشکه بیاورند،این را در بشکه می اندازند،درِ بشکه را هم می بندند،می فرماید در جهنم بیندازیدش .

داد می زند که عه ما که طبق مساله عمل کردیم،ما که کاری نکردیم،پروردگار متعال هم می فرماید ما هم بشکه را در جهنم می اندازیم،ما با بشکه کار داریم.

می گوید خدایا من توی بشکه هستم.

پروردگار متعال می فرماید باشی من به تو کار ندارم،ما اختیار بشکه مان را که داریم.

خوب حرفی است هااا،《وَمَکَروا وَمَکَرَ اللَّهُ ۖ وَاللَّهُ خَیرُ الماکِرینَ》.

آقا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بودند یک یهودی آمد گفت این دو درهمی که ما طلبکار هستیم به ما نمی دهی؟

[بعضی ها دیدید کلک می زنند همچین ،به اینها چه می گویند؟ به اصطلاح یک دستی میزنند،سیاه بازی می کنند،شَرخر، خیلی اصطلاح دارد.نمیدانم اصطلاحش را،ان شاءالله اسمش را هم یاد نمی گیریم].

حالا رسول خدا نشستند.

او می گوید نمی دهی،تو خجالت نمی کشی می گویی من رسول خدا هستم و چطور، خوب پول مردم را بده.

دو درهم را گرفتی،بد کاری کردیم ما از تو شاهد نخواستیم.

رسول خدا یک مقدار این طرف و آن طرف را نگاه کردند! (خوب رسول الله هستند)مظلوم،رسول خدا،عفت تمام،رحمت تمام،یهودی آمده…

معلوم می شود یهودی ها از همان اول…

فقط در اسرائیل مشغول کار نیستند در مدینه هم مشغول بودند.

خوب،اولی آمد(خدا لعنتش کند)،پشتِ سرش دومی هم آمد(خدا لعنتش کند) گفتند چه شده؟

به این یهودی گفتند چیست؟ گفت هیچی بابا این که بزرگ شماست،دو درهم از این طلبکار هستیم هر چه می گوییم به ما نمی دهد.

رسول خدا فرمودند این از من طلبی ندارد.

یهودی باید خودش شاهد بیاورد به رسول الله گفت شاهد بیاور که من طلبکار نیستم.

آخر تو باید شاهد بیاوری که طلبکاری!

اینها به هم نگاه کردند(این دوتا پدرسوخته ها) گفتند راست می گوید پیغمبر است [ولی]شاهد که دیگر باید بیاورد،خوب،اگر حکم خداست اول برای شماست،بله یا رسول الله دیگر باید شاهد بیاوری.

آقا امیرالمومنین علیه السلام آمدند فرمودند چه شده؟

یهودی دید نه این چه شده(چیه)غیر از چه شده دوتای قبل است.

گفت هیچی بابا ما صرفنظر کردیم می خواستیم پول را بگیریم حالا …

رسول الله فرمودند یاعلی به خلاف آنچه که حق است این ادعا می کند از من طلبکار است،به من می گوید شاهد بیاور که من به تو پول ندادم.

امیرالمومنین فرمودند الان دوتا شاهد می آورم،شمشیر را گذاشتند از وسط دوتایش کردند فرمودند این هم دوتا شاهد.

حیله،غضب خدا روز قیامت هم همین جور است،دوتا شاهد از رسول الله می خواست،دوتا شاهد بیاور که ما به تو پول ندادیم.

آقا امیرالمومنین به رسول الله گفتند آقا دوتا این،دوتا هم اینها،چهارتا زن،(آخر شهود یا باید دوتا مرد باشد یا چهارتا زن)یعنی اینها غلط زیادی کرده بودند.

از ولیِ خدا،حکم گذار عالم خلقت،اینها هم آمدند پشت او!

ببین چه جوری است.

گاهی می شود که کسی حق می گوید ،دیگران برای حفظ منافع خودشان اینجوری می کنند،انسان هر جا مکر کند،پشتِ سرش مکر خدا او را می گیرد.

ملامت کنی،《إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》،ملامت کنی از این دنیا نمی روی مگر به آن صفت دچار بشوی.

با ریشش خجالت نمی کشید،من که خجالت می کشم بگویم،خوب چه بوده؟

ای بابا،دهانش بوی…(یواش می گوید)

این از دنیا نمی روی مگر با سه برابر ریش او خودش دچار می شود.

کسی را ملامت نکنیم،خلق را ملامت نکنیم.

ما قبلا دیگران را ملامت کردیم،به هر چه که مبتلا بودند دیدیم خلق بیشتر از همه دچار شدند.

اینها را ببینید، در زندگی بررسی کنید،خوب بررسی کنید.

بابا چیست همه اش سیگار می کشی؟ خودش می بینی دو سه بسته می کشد.

چقدر چای می خوری؟

خودش می بینی ده تا می خورد.

باشد مجلس امام حسین است چقدر غذا می خوری،خودش دو سه تا می خورد.

عجب بابا،این مال مفت خورده بیکار می گردد.

چقدر بی کار می گردی؟

دچار می شود خودش پنج سال بیکار می گردد.

ملامت کرد،مخصوصا اگر یک مظلومی باشد که جواب ندهد.

خدا نکند که جواب ندهد هااا.

دعا کنید که برگردد یک چیزی به شما بگوید.

زیر سایه یک بید نشسته بود،دروازه اصفهان،کنار جوی آب،داروغه حکومتی سوار اسب آمد،خورجینش آنجا بود پای اسب به ریسمان خورجین یا به آن دهانه خورجین گیر کرد این سکندری زد.پیاده شد و با تازیانه زد به سر و صورت این پیرمرد که خورجینت را اینجا گذاشتی اسب من سکندری خورد و این هیچی نگفت،نگاهش کرد ،او سوار شد و دو سه تا دیگر هم به سرش زد.

این پیرمرد یک پیر دیگر داشت،این پیر،جوان بود هااا،نه از آن پیرها.

پیر او از آن دور که داشت وضو می گرفت دید که این اینکار را کرد.

دوید گفت پاشو پشت سرش یک چند تا دشنام به او بده.

گفت نه من خدا دارم.

پیر گفت به تو میگم پاشو.

گفت نه.

آخر پیر که یک چیزی می گوید.

(آدم یک کسی را به استادی،بزرگی قبول کرده)،گفت نه.

خودش رفت که از طرف این شاگردش دفاع کند،نرسیده اسب این را برداشت و بدو چنان به زمین زد که مغز سرش داغون شد.

به پیرمرد گفت نگفتم برو یک چیزی به او بگو.

دیدی این را داغون کردی؟ اگر می گفتی ،اگر کسی از اولیاء خدا دشنام بشنود بداند که اینها دفع بلاست،بگذار اولیاء خدا دشنامت بدهند،بگذار توی صورتت سیلی بزنند.

در مشهد یک حیدرشاهی بود همه مرض های لاعلاج دنیا هر چه بود،می آمدند پیشِ این،او یک ترکه ای داشت با آن میزد به سر و صورت مریض ها و خوب می شدند.

این سید حیدر شاه اول جوانی اش که به مشهد آمده بود،اینها یک طایفه خاصی بودند،این از هرات آمده بود همان کنارِ جوی بزرگی که از چشمه گیلاس وسط صحن عبور می کرد(نمیدانم کی یادش است؟شما هیچ کدام یادتان نیست،غیر از خودم)،مثل اینکه نشسته بود خربزه می خورد و یک چیزی می خورد و این هسته های خربزه ریخته بود و یکی از سرکشیک ها می آید و به این لگدی می زند و می گوید ناسید این کارها چیست،شال سبز بستی.

می گوید من ناسید هستم؟

بلند می شود بیرون می رود و نگاهش می کند این گفت ناسید هستم و پا شد راه پلکان نقاره خانه را گرفت.

گفت عه این کجا رفت؟

رفت از بالای نقاره خانه گفت یا جدّا خودش را از آن بالا انداخت روی سنگ ها بعد پا شد ایستاد گفت من ناسید هستم؟اگر ناسید می بودم باید…

از پدربزرگ این هم نقل می کنند در هرات ماه رمضان،سر افطار بود،اینها شیعه بودند و سید بودند و آنجا هم سنی ها حکومت می کردند،این دم نانوایی ایستاده بود و شاطر نانوایی هم سنی بود،هی بقیه (سنی ها) آمدند گرفتند رفتند،گرفتند رفتند،به این نان نمی دادند.

گفت آقای شاطر آخر ما هم خیلی وقت است ایستادیم هر کسی می آید می گیرد…

شاطر گفت ناسید بی صدا.

خودش را انداخت توی تنور گفت اگر من ناسید هستم باید بسوزم.

هر چه آمدند بیرونش کنند گفت نه آتش کنید.

اینها به ولایت رسیدند،مواظب باشید.

این شاه حیدر دسته چوبی داشت مریض ها می آمدند با چوب اینها را می زد.

اگر یک کسی اولاد پیغمبر،سید،ولیِ خدا،هر که می خواهد باشد،به انسان دشنامی بدهند،طردی،اینها بدانید علاج کارِ انسان است،ناراحت نشوید هااا،اگر یک کسی نپخته انسان را طرد کند بد است ولی اگر آدم پخته باشد خوب است چون از رحمت سرچشمه می گیرد.

آمد خدمت حضرت صادق علیه الصلاه و السلام عرض کرد یابن رسول الله عَلِمنی اِسمَ الاعَظَم.

اسم اعظم را به من یاد بده.

حضرت فرمودند تو لیاقتش را نداری برو.

مدینه ماند هی آمد و رفت،آخرش حضرت به او فرمودند اگر می خواهی که اسم اعظم به تو یاد بدهم اول یک کسی که این اسم اعظم را بلد است من آدرسش را به تو می دهم،برو او را پیدا کن به همان که نشانی می دهم از قول من بگو او به تو یاد می دهد.

عرض کرد باشد بفرمایید.

فرمودند به بغداد می روی کنار جِسر(پل)بغداد صبح چهارشنبه چندم ماه می ایستی،اول کسی که از جسر بغداد عبور می کند او اسم اعظم بلد است سلام من را برسان به این نشانی بگو به تو یاد بدهد.

پا شد با قافله یا پیاده آمد و به بغداد رسید و روز چهارشنبه چندم ماه،صبح زود از سحر آمد و کنارِ جِسر بغداد ایستاده بود ببیند اول کسی که می آید کیست.

دید یک پیرمردی دارد از آن طرف می آید یک الاغ جلوی او هست،بار الاغ هم هیمه(هیزم)است،

به وسط های پل که رسید، گفت عه این که او نیست آخر کسی که اسم اعظم می داند این باید یک اِهن و تُلُپی،یک قبای بلندی،یک ردایی،یک وضعی،به قول آن آقا می گفت این که از ریش و سبیلش مهر و تسبیح ببارد،این جوری نمی شود.گفت حالا بایستیم ببینیم چه می شود،علی کل حال این نیست.

ناگهان یک سواره درباری آمد به این پیرمرد که رسید خار و خاشاک هیمه ها به زانوی این سواره درباری گیر کرد،شروع به فحش و دشنام دادن کرد و این پیرمرد را زدن و خونین و مالین کردن،بعد هم یک لگد زد الاغ را با بارش توی شط دجله انداخت آب برد.

این پیرمرد هم پا شد خودش را پاک کرد و دستهایش را به دعا بلند کرد که خدایا این را هدایت کن،به او سلامت بدهد.

این صحنه را دید گفت نکند یکی قبلا رد شده تا ظهر معطل ماند که یک کسی را ببیند که علامت اسم اعظم داشته باشد،گفت عجب امام صادق ما را اینجا دَول دادن (از سر باز کردن)،برگشت به مدینه و عرض کرد آقا کسی نیامد که اسم اعظم بلد باشد،فرمودند اول کسی که آمد که بود که تو دیدی؟

عرض کرد که یک پیرمردی بود.

چه جوری بود؟

بار الاغش هیمه بود.

حادثه چه شد؟

سواره ای آمد و تنه زد و شروع کرد به زدن و بار هیمه این را پایین انداخت.

حضرت فرمودند همان بود که اسم اعظم بلد بود،تو خیال کردی هر که اسم اعظم بلد است این اسم اعظم را به کار می گیرد که آنجا به وسیله اسم اعظم سر از گردن آن سوار دولتی بردارد؟

برای همین است شماها لیاقت ندارید که اسم اعظم به شما بدهند.

هر که اسم اعظم بلد باشد،خلق را به خاک و خون نمی کِشد،یک ناخن به کسی بند نمی کند،تو لیاقتش را نداری،تو می خواستی…

گفت اگر من اسم اعظم بلد می بودم سرِ آن سواره نظام را از بدنش جدا می کردم.

به کسی نمی دهند.

 

به سلمان هم همین را گفت،سلمان وقتی امیرالمومنین علیه السلام را می بردند عرض کرد این حالتی که من می بینم در این مرد،عِندَهُ اسمُ الاعَظم ،این اسم بلد است،چرا یک کاری نمی کند؟

مگر هر کسی است اعظم بلد است‌ مردم را به خاک و خون می کِشد؟

آنهایی که اسم اعظم بلد هستند،مردم را می گذارند هر کاری می خواهند بکنند.

برای‌چه؟

《لُو عَلِمَ اَلنَّاسُ کَیْفَ خَلَقَهُم اَللَّه لا یَلُومً أَحَدٌ أَحَداً》،امام صادق علیه السلام فرمودند اگر مردم می دانستند که خدا چه جوری آنها را آفریده هیچ کس،هیچ کس را ملامت نمی کرد.

این ملامتی که لایَلُومً ،این ملامت  《إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ 》،این ملامت کردن مالِ این است که ما نمی دانیم خدا چه جوری خلق کرده،هر کسی بر خلقت خودش می تَنَد.

《اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها 》،

از آقا امیرالمومنین علیه السلام سوال کردند که مولای ما برای مرد غیرتمند چه حالتی از همه حالتها جانگدازتر است،مرد غیرتمند را آزرده می کند؟

فَتنفَّس الصُّعَداءَ،امیرالمومنین آه سردی از جگر کشیدند با حالت گریه چنین جواب دادند: برای مرد غیرتمند زجرکُش ترین حالات این است که جلوی چشمش ببیند مَحرَمش را،عیالش را کتک می زنند و او نتواند دفاع کند.

آقاجان این جواب که گریه نداشت،سوالی کردیم و جوابی خواستیم.

حضرت بیشتر گریه کردند فرمودند با این دو چشم خودم دیدم جلوی چشمم زهرای من را زدند ولی به وصیت پیغمبرخدا نتوانستم دفاع کنم.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *