اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ ﴿نور/۳۵﴾
یکی از مصادیق واقعی این آیه کریمه نورانیه وجود مقدس صاحب ولایت کلیه و مطلقه ناموس دهر حضرت بقیه الله حجت بن الحسن روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء است. به تاویل اشرقت الارض بنور ربها وقتی که نیر تابناک ولایتش ظهور کند و عالم ظلمت و تاریک طبیعت از تیرگی مطلق بیرون بیاید همه هستی هم ندا و هم آواز این آیه را با هم میخوانند اشرقت الارض بنور ربها، اگر اینکه دست دل به دامنش رسیده باشد ندای باطنی آن رسیده ی به این مقصد هم همیشه همین استاشرقت الارض بنور ربها. چون ارض وجود آن شخص نورانی به این نور است و منور به این فروغ است و روشن به این ضیاء است. هر کس دستش به این دامن خدایی رسیده دارای همه موهبتهای ظاهری و باطنی است و در زمان غیبت راه وصول به آن حقیقت کل را به اهلش نشان دادند.
مرحوم حاجی اشرفی که چهل سال در طلب بود و خیلی هم از خودش مراقبت و مواظبت در ظاهر و باطنش کرد، که یک روز مراقبت و مواظبتش را ما در عمرمان نکردیم او چهل سال مراقبت کرد و هیچ خبری از آن ناحیه مقدسه نشد و هیچ نوید وصالی به ایشان ندادند. کاروانی که به طرف حرم حضرت رضا علیه الصلاه و السلام از اشرف البلاد که بهشهر فعلی است میرفت این مرد ملا مجتهد مسلم صاحب کمالات علمی و عملی خیلی پر نور، در خواب دید که این کاروان دارد عبور میکند و ولیی از اولیاء خدا در این کاروان است، مشخص بود، رفت سر راه ایستاد و آن شخص را ملاقات کرد و بوسه زد بر کف پای او و این التماس را کرد که مشرف که میشوید از حضرت رضا علیه الصلاه و السلام حاجت مرا بخواه که یک حاجت بیشتر ندارم که آن هم این است که گوشه چشمی به ما بکنند وجود مقدس بقیه الله.
آن بزرگ وقتی این حاجت حاجی اشرفی را رساند از توی ضریح این ندا بلند شد به حاجی اشرفی بگو جارو کن خانه سپس میهمان طلب، آیینه شو جمال پری طلعتان نگر
آیینه شو وصال پری طلعتان طلب
اول بروب خانه دگر میهمان طلب
(بعد از چهل سال هنوز جارو کن؟)، چون خود آن چهل سال مواظبت خود آن حجاب است. می بینید یک کسی از گرد راه میرسد آن صدر مجلس راهش میدهند. پس یک چیزی دیگریست و آنها خودشان باید آن راه را نشان بدهند و آن طریق را بگویند هر کسی خودش انتخاب کند این راه را.
حافظ میگوید :
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز
ما راه طهارت را به وضو و غسل و تیمم یاد گرفتیم متن شرع هم همین است اما او غسل در اشک زد. و کسانی هم که میخواهند راه طریقت را طی کنند آنها با خون وضو میگیرند وقتی در مصلای محبت تامه میخواهند بایستند از خونشان وضو میگیرند. آن وضوهایی که همه مردم میگیرند آن راه گشا نیست و باز نمیکند.
غسل در اشک زدم کاهل طریقت گویند
پاک شو اول و پس دیده بر آن پاک انداز،
جواب هم از ناحیه علی بن موسی الرضا علیه الصلاه و السلام همین بود به حاجی اشرفی.
آیینه شو جمال پری طلعتان نگر.
مگر میشود آن بزرگ را با این معیارها و مقیاسها و این سنگهای ترازو سنجید؟ مگر میشود؟ سنگهای ترازو که خود ما تهیه میکنیم، مگر میشود؟
مگر امکان دارد، او در غیب مطلق است یعنی جهان هستی به تمام کیفیتش، در شهود مطلق نمیتواند او را ببیند. چه کسی میتواند با چه اندازه با چه مقدار؟ در غیب مطلق بردنش، قرآن را از غیب مطلق بیرونش آوردند در دسترس همه گذاشتند، قرآنی که معجزه خالده خاتم انبیاء صلی الله علیه و اله و سلم است این قرآن وزنش از همه ی این کتب آسمانی بیشتر است. در غیب مطلق بود.
یکی از دستوراتی که در زمان غیبت داده شده است برای شیعه انتظار فرج است. انتظار یک لغتی است که تا الان معنایش برای هیچ کس معلوم نشده است چون ما تا الان هر چه میگوییم آدم منتظر یا انتظار یعنی امیدوار بودن به یک شیئی که تحقق ندارد و بعدا تحقق پیدا میکند. امیدوار بودن و آرزو داشتن برای تحقق یک شیئی. امید به تحقق شئ را انتظار اسمش را گذاشتند ولی این معنای انتظار نیست. در لغت عرب و در معنای واقعی انتظار ان شاءالله روشن میشود که یک چیز دیگری است. و روایتی که به ما رسیده است؛ «أفضل الأعمال انتظار الفرج[۱]». انتظار فرج یعنی چه باشد که افضل اعمال بشود؟ بعد در قرآن داریم که ؛ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ[۲] فعل حق است، عمل خداست. خدا منتظر است یعنی مترصد و امیدوار است به یک امری که بعدا احتمالا تحقق پیدا کند؟؟خیر معنایش این نیست.
سه عملی که خداوند خودش را با مومنین شریک کرده است و هر سه جزو اعمالی است که بشر هیچ کدام حقش را ندانستند و معنایش را هم نفهمیدند، حتی مومنین و مخلصین، کسانی که مدعی راه هستند. یکی صلوات است إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا[۳]
خدا و ملائکه صلوات و درود میفرستند. صلوات هنوز معنایش معلوم نیست. اگر کسی یکمرتبه آن صلواتی که خدا یصلی، به آن دست پیدا کند تمام پردههای هفت آسمان تاعرش رب از جلوی چشمش برداشته میشوند. فقط یکمرتبه کافیه!
چون حق صلوات میفرستد چه حیثیتی را تحقق میدهد؟ خدا صلوات میفرستد چه کار میکند؟ این فعل حق است. این جهش این دویدن، این نفوذ در فعل حق تا کجا راه دارد؟ این خداست، معلوم باشد، و فعلش تا کجا نفوذ دارد؟ کجا را میشکافد؟ به کجا سرایت میکند؟ خدا دارد صلوات میفرستد و ملائکه هم فعل حق را انجام میدهند، آنها راه دارند چون وجودشان وجود آلوده به معصیت نیست و اصلا هیچ شوق و گمان معصیت در ملائکه راه ندارد، اصلا نمیشود. ای کسانی که ایمان آوردید بیاید این فعل خدا را انجام بدهید با خدا. (یکی این است که معنایش اصلا معلوم نیست و ما هم اگر فرصتی بشود بعد از یکسال شروع میکنیم )
دوم، لعنت است: أُولَٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ[۴]
اگر کسی موفق به لعن بشود عمل حق را انجام داده است. هنوز لعن هم معلوم نشده که خاصیتش چیست. یک مرتبه اگر کسی موفق به لعن بشود دیگر پلیدی دور وبر او نمیگردد، نه اینکه به آن عصمت مطلق میرسد ولی به یک نسبت، نسبت به ممکنات عصمت پیدا میکند، اگر کسی به لعن برسد. یعنی بشارت تمام به او داده میشود که دیگر ضد ولایت به او راه ندارد. اگر کسی موفق به لعن شود و معنایش را بفهمد، چون فعل حق است. اولئک آنهایی که هستند که اسمشان را هم نمیبرد، آنها را خدا لعن میکند و یلعنهم اللا عنون لاعنون، اینجا از مومنین هم نام نمیبرد معلوم میشود آنها هم خاص اند. یعنی لاعن یک سمت است مثل مومن. یعنی در کنار مومن، تجلی میکند. با مومن، همراه است. به قول اهل اصطلاح بین مومن و لاعن عموم و خصوص مطلق است.
یعنی هر لاعنی، مومن هست ولی هر مومنی، لاعن نیست. همه کسانی که لاعن هستند مومن هستند ولی ممکن است یک کسی مومن باشد ولی لاعن نباشد.
یعنی آن یک مقام خاصی است در ایمان. چون ایمان درجه دارد. به یک جایی میرسد که آن حقیقت لعن را اگر کسی بتواند انجام بدهد این با خدا یک فعل را انجام میدهد. أُولَٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ من از کلمه شریک استفاده نمیکنم. چون اصلا این لغت در اصل از شرک است این را نمیگویم. ولی هم ندا بودن، هم صدا بودن، هم سخن بودن، هم کلام خداست آنکه صلوات میفرستد و آنکه لعن میکند. لذا زیارت عاشورا همه تجلی اش به این دوتاست که نفوذ میکند در اعماق خلقت و قلب عالم را میشکافد. در زمان غیبت هم دستور دادند زیارت عاشورا را زیاد بخوانید. چون این دو فعل حق را مومن دارد انجام میدهد. اگر به معنایش کسی راه پیدا کند، همین این که گفته شد یک صلوات پردههای هفت آسمان را از جلوی چشمش کنار میزند، اگر آن صلواتی که خدا میفرستد او هم بتواند بفرستد.
و اگر یک لعن آنطوری که خدا لعن میکند او بتواند لعن کند همه پلیدیها و همه زشتیها در مقام عصمت امکانی به سراغش میآید.
و سومین چیز که در قرآن، آن هم عمل حق است و آن ؛ انتظار است. از هر دوی اینها (صلوات و لعن) مهمتر است. چون معیت را اینجا حق به صراحه میفرماید ؛
فَانْتَظِرُوا إِنّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرینَ کسى که در انتظار باشد با حق معیت دارد. و حق با او معیت دارد. در صلوات و لعن آن در عمل است که مومن اتحاد کلام و سخن و فعل با حق پیدا میکند این بالاتر از آن است، معیت است، معیت حق است. با آنکه انتظار را خدا نصیبش کرده است. و معنای انتظار فرج این نیست که امید دارد کی آقا ظهور میکند. به امید ظهور است. انتظار یک چیز بالایی است که شاید بشود یک ذره از دریای معنای انتظار اگر بتوانیم یک قطره اش را بیان میکنیم. انتظار خودش موضوعیت دارد در راه وصول. نه اینکه انتظار طریق برای وصول است. انتظار خودش وصول است. پای آن نشستن خودش رسیدن به حقیقت است. چونکه انتظار در لغت از باب افتعال است و ثلاثی مزید است و مجرد آن نظره است. نظره یعنی نگاه کردن، در نظره یعنی اینکه نگاه بکند و گاهی هم حواسش به دست راستش باشد. و گاهی هم دست چپ را ببیند. ولی انتظر، ینتظر، منتظر آن کسی است که به منظورش یا منتظرش چنان نگاه میکند که هیچ چیز را جز او نمیبیند و هیچ چیز نمیتواند او را به خودش مشغول کند. این معنای انتظار است. یک یکه بینی و یکه گرایی در دید است، چون راه ارتباط دل از دیده است. بابا طاهر میفرماید ؛
ز دست دیده و دل هر دو فریاد
که هر چه دیده بیند دل کند یاد
بسازم خنجری نیشش ز فولاد
زنم بر دیده تا دل گردد آزاد[۵]
راه ارتباط به حقایق، چشم، خدا میداند که چه کار میکند. هیچ چیز مثل چشم ارتباط مستقیم و صد درصد به حقایق نمیآورد. با نگاه. لذا حضرت صادق علیه الصلاه و السلام با آن شخصی که برادرش از منکرین این راه بود و این امر را قبول نداشت و او نگران بود برادری که از اصحاب حضرت بود. وقتی که او را ناراحت دیدند یک نگاه از گوشه چشم به او کردند و او را برگرداندند.
گوشه چشم، یک نگاه میتواند اینکه تا انقراض عالم تامین بدهد به یک کسی.
و هر کس را مولا امیرالمومنین گرفتند با چشمانشان گرفتند، و این هم معلوم باشد که این خاصیت در چشم امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام این اختصاصا به وراثت به حضرت ابوالفضل رسید. لذا وقتی که روز عاشورا که قرار شد بروند میدان، آقا حضرت ابوالفضل العباس صلوات الله و سلامه علیه که همه اولیاء عالم به هر مقام که رسیدند تا حضرت ابوالفضل امضاء نکردند به آنها هیچ چیز ندادند، ایشان تصمیم گرفتند با چشم بروند میدان و به آن گروه کافر نگاه کنند چون اگر کافر به آن چشم نگاه میکرد اول مومن میشدند. این تصمیم حضرت بود. وقتی این تصمیم را گرفتند آقا امام حسین که از ایشان خلع سلاح کردند و سپر و شمشیر و نیزه را گرفتند آقا ابوالفضل فهمیدند که باید خلع سلاح چشم هم بشوند. لذا وقتی رفتند میدان فرمودند اول به چشمم تیر بزنید. که در راه عشق و محبت هر که خودداری کند، خودکاری کند، اندوخته بیاورد آنجا مصرف کند، خودنمایی کند جز ملامت و خجلت برای خودش هیچ چیز ندارد. تعبیر امام را ببینید کان عمّنا العباس بن علی نافذ البصیره[۶]، در چشمشان یک چیزی بود. این تعریف امام صادق علیه السلام است از چشم صاحب ولایت.
کنون که صاحب چشم شوخ و چشمان سیاهی
نگاهدار دلی را که بردهای به نگاهی
چو درحضور تو ایمان و کفر راه ندارد
چو دوزخی چه بهشتی چه طاعتی چه گناهی[۷]
چنان این چشم نفوذ داشت که، در روایات هست حضرت سید الشهداء علیه الصلاه و السلام اجازه جنگ ندادند به آقا ابوالفضل العباس، که اگر اجازه میدادند صحنه عاشورا اصلا عوض میشد. مال چشم حضرت ابوالفضل بود. چطور میشود این خاصیت در این چشم قرار میگیرد؟در دستورات هست اگر کسی به آیات قرآن نگاه کند موقع خواندن و این انگشت سبابه را روی خط قرآن بکشد در یک شرایط خاصی این انگشت میتواند شفا بخش باشد و آن چشم هم میتواند صاحب اثر باشد. اینقدر آقا ابوالفضل علیه السلام به صورت آقا امام حسین علیه السلام نگاه کرد که این چشم این خاصیت را گرفت. و اینقدر این دست به دامن حضرت سیدالشهداء بود که این دست خاصیت مشکل گشایی دارد. لذا هم دست و هم چشم میتواند کار کند. حضرت ابوالفضلانتظارداشت و جزو منتظرین است انی معکم من المنتظرین ببینید چطور خدا به امام حسین نگاه میکند حضرت ابوالفضل هم در آن نگاه خدایی با آن عملی که در صلوات و لعن ما گفتیم در اینجا در معیت تامه با امام حسین است و نگاهش دیگر به هیچ کس نیست. به هیچ چیز دیگر در عالم درهمه عمرش نگاه نکرده، هیچ چیز دلش را نبرده، نگاه جز به آن حقیقت به هیچ چیز دیگر نبود. وقتی این نگاه پر میشود و چشم را پر میکند دیگر گوش هم ندایی نمیشنود. فکر و عقل هم هیچ جا نمیرود. اگر پر شود. افضل الاعمال است، افضل الاعمال انتظار الفرج نگاه کردن است. لذا یکی از القاب حضرتیا فرج اللهاست. نگاه کردن به آن حقیقت است و به هیچ چیز دیگر امید نداشتن و نگاه نکردن و توجه نداشتن و درب هیچ خانهای را نزدن و از هیچ کس هیچ چیز نخواستن این است معنای انتظار، چون خدا اینگونه من المنتظرین است. فانتظروا انی معکم من المنتظرین، این انتظار که از نظره است. لذا در انحراف لغت نگران که میگوییم این مال انتظار است. نگران یعنی دارای صفت نگاه به طوری که جز نگاه کردن هیچ کاری ندارد ولی در فارسی، نگران را مشوش معنا میکنند. این نیست، انتظار را هم همیجور معنا میکنند. این معنای نگران نیست بلکه نگران معنایش این است که چون نگاه هیچ کار ندارد. این معنای انتظار است. سرتا پا نگاه است، هستی اش نگاه است. این خودش موضوعیت دارد، این انتظار هیچ چیزی بعدش نیست. هر چه بعد از او باشد کوتاه است، خودش همه حقیقت و همه چیز است. انی معکم من المنتظرین، حق متعال از منتظرین است درست است؟ او با چشم است، اینجا برویم سراغ آن حرفی که میخواهیم از آن نتیجه بگیریم؛ او با عین اللهیخودش منتظر است. هر کس دراین نگاه بنشیند، امیرالمومنین پشت چشمش نشسته است چون عین الله مطلق است. لذا برای کشتی نوح دارد خدا میفرماید واصنع الفلک باعیننا و وحینا[۸]
ای نوح منتظر چه هستی، کشتی را بساز. چشم ما بالای آن است. کشتی نوح را چشم امیرالمومنین حفظ کرده است. وجود امیرالمومنین که عین الله است. برای همین است که مثل أهل بیتی فیکم کمثل سفینه نوح یعنی در کشتی نجات اهل بیت هم که نشستی آن عین الله است که او را میبرد. امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه است که حفظ میکند. بیخود نیست که خود بقیه الله هم میگویند یا علی. بیخود نیست آنکه حقیقت کل عالم است چشم آقا ابوالفضل العباس به سوی اوست او میگوید من اسم بچه هایم را علیمیگذارم. و راجع به مقتل حضرت علی اصغر صلوات الله و سلامه علیه این را دارد که وقتی حضرت سید الشهداء علیه الصلاه و السلام آقا زاده را روی دست گرفته بودند و خون از گلوی ایشان میآمد خونها را گرفتند و به آسمان پاشیدند و یک قطره خون هم به زمین نیامده است. آن وقت پیغام محبوب آمد پیغام از طرف حق آمد که… یا حسین فَإِنَّه بِأَعْیُنِنَا علی تو الان بغل آن علی دیگر است که تو به عشقش هستی. عین الله او را در بغل گرفته است. این عین اللهی است. پس حق من المنتظرین است. این انتظار که از چشم برمیخیزد حق به عین اللهی خودش انتظار میکشد نه انتظار فارسی. ذهنتان را از آن خالی کنید. خوب دقت کنید، چون راه به معانی نمیدهند اول الفاظ را در انحراف ذهنی میآورند. و این کار خود حق است که کسی به معنا راه پیدا نکند. از لفظ یک معنای غلط میگیرند. در امام زمان و صاحب الزمان عجل الله تعالی فی فرجه هم همینطور است، ما از کلمه صاحب الزمان یعنی امام وقت، میفهمیم. ولی این معنایش نیست. امام زمان یک پدیدهای است که یعنی از وقتی که خلقت بوده این صاحب خلقت است و تا وقتی که خلقت باشد ایشان امامش است نه امام وقت. آنکه محدود باشد به یک زمان سربریده و دم بریدهای که او امام نمیشود، نمی تواند او امام باشد. ایشان خلیفه اللهی دارند. ایشان ولایت کلیه و مطلقه دارند. اصلا افاضه حق از ایشان به خودشان است. اسم مقدس یا مفیض، یا فیاضاست که ایشان آن اسم هستند. و از خودشان به خودشان افاضه میشود در وقتی که خلقت نبود. چون این اشکال میشود در توحید که وقتی که خداوند تبارک و تعالی بودکان ولم یکن شیئا، کان الله ولم یکن معه شئ بود و هیچ چیز با او نبود. فیضش به چه چیز تعلق میگیرد باید یک ظرفی باشد که تعلق را در خودش بگیرد. کان ولم یکن معه شئ این تحقق ولایت است والا حق به کان هم نمیخورد، همین طور که هیچ نوع شوبی (آمیختن و ترکیب) در آن ذات راه ندارد کان هم راه ندارد. به حق نمیشود گفت کان. چون محصور و محدود میشود، لذا آن اسم فیاض علی الاطلاق است که به خود، وقتی هم که در عبادت میآید خودش به خودش میگوید اهدنا الصراط المستقیم، امیرالمومنین، همه عالم در اهدنا الصراط المستقیم راه او را طی میکنند و او در راه خودش میآید و میگوید اهدنا الصراط المستقیم. این هم در عالم تکلیفش است و آن هم در عالم تشریعش است. حق به عین اللهی اش از منتظرین است. منتظری که معنای خودش را داشته باشد نه منتظری که انحراف پیدا کند. لغتی که معنا انحراف پیدا کند. که میگوییم منتظرم یادت نرود بیایی، این غیر از آن منتظر است، این منتظر نیست. همه عالم از منتظریناند هم اینطوری منتظرند. مومنین هم الان از منتظرین اند. منتظر همینی هست که هست، انتظار بی خاصیت. در آن انتظار همه خواص، کارگشایان عالم از منتظرین هستند چون با حق قدم برمیدارند انی معکم من الحق، حق و ذات مقدس رب العزه در صف منتظرین خودش را گذاشته است. با هم در یک مسیر، معیت، نه در فعل و صفت. معیت اشرافی است چون در ذات که کسی معیت با حق ندارد. این حقیقت است که در و دیوار و زمین و زمان و آسمان و ماه و خورشید و افلاک و انجم همه یک صدا با هم میگوینداشرقت الارض بنور ربها. و این انتظار است که افضل الاعمال است. این انتظار از نماز و روزه و جهاد و حج بالاتر است. از نمازهای درست نه نمازهای ما. چشم میدوزد به یک چیزی که همه هستی به آن چشم دارد، نه چشم میدوزد به یک چیزی که خدا به آن چشم دارد. این دیگر کجا را میخواهد بپاید؟ کجا را میخواهد نگاه کند؟ آدم به هرچه نگاه کند منتظر آن است. متاسفانه در ادعا جزو منتظریم و در عمل جزو ضد منتظریم. چون دین را از غیر او گرفتیم. امید ما هم که به غیر اوست. به همه چیز هم توجه داریم جز او. بعد میشود گفت ما منتظریم؟ یک کسی سر کوچه نگاه میکرد که محبوبش بیاید، (منتظر، یک مقدار لطیف را میگویم که به سنخ تعبیر ما بیاید) وقتی که غرق در تماشا بود و سر کوچه را میپایید که او کی میآید، او آمد و از کنارش رد شد اما متوجه نشد اینقدر غریق. این انتظار درست است یعنی به یک چیزی متوجه باشی. پس از خود آن بزرگوار میخواهیم از دوستانش میخواهیم چون کوچکتر از آنیم که از او طلب کنیم. از خادم خادمانش از غلام غلامانش میخواهیم همینطور که آنها راه انتظار را طی کردند به ما هم راه انتظار را نشان بدهد. که هیچ چیز را جز او نبینیم. ابن فارض خیلی شعر خوبی دارد او گفته است آنچه را که دیگران نتوانستند بگویند، میگوید من که دستم به دامنتان نرسیده و یک مرتبه هم اجازه ندادید که شما را ببینم، هیچ نشد نصیبم که شما را ببینم حالا هم که دارم پیر میشوم و موقع مرگم رسیده است، من یک خواهش دارم از شما و آن این است که اجازه بدهید آن کسی که شما را دیده من یک مرتبه قبل از مرگ او را ببینم بعد جان تسلیم کنم؛
أبْقِ لی مقْلَهً لَعَلّیَ یوماً
قبل مَوتی أَرَى بها مَنْ رآکا[۹]
خیلی این بزرگ است.
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چو شو گیرم خیالش را در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
یک نسیم از بوی او بیاورند همین حیات و زندگی با آن نسیم است.
این است که انتظار در معنای لطیف خودش نگرانی مطلق است. نگرانی در معنای لغوی اش نه نگرانی که در انحراف لغت ما از آن چیزی میفهمیم. انتظار یعنی توجه تام وجود به آن حقیقت.
کیست در این انجمن محرم عشق غیور
ما همه بی غیرتیم، آینه در کربلاست[۱۰]
[۱]. ((بحار ج ۷۵ ص ۲۰۸ ))
[۲]. (یونس/۲۰)
[۳]. (احزاب/۵۶)
[۴]. (بقره/۱۵۹)
[۵]. ((دو بیتیهای بابا طاهر شماره ۲۳ ))
[۶]. ((عمده الطالب ص ۳۵۶ ))
[۷]. ((دیوان اشعار فروغی بسطامی غزل ۵۱۲ ))
[۸]. (هود/۳۷)
[۹]. ((ابن فارض ))
[۱۰]. ((بیدل دهلوی))