ذات در ظهور اسمی خودش مساوی با نور سماوات و ارض است. الله به اسمیت، نور سماوات و ارض است. تحقق این نور در مشکات است و مصباح و زجاجه. روایات، اهل بیت را، همه انوار مقدسه معصومین علیهم الصلاه و السلام را در این سه مرحله و سه جانب قرار دادند یکجا در مشکات یکجا در مصباح و یکجا در زجاجه. به اختلاف روایاتی که در این باب هست مختصرا برمیگردیم به گفتههای قبلی. در بعضی از روایات مشکات خاتم انبیاء صلی الله علیه و اله و سلم است، در بعضی از روایات مشکات صدیقه طاهره سلام الله علیها است، در بعضی روایات مشکات وجود مقدس امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است.
در بعضی از روایات مشکات صدر رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم است. صدر (سینه) چون در آن حقیقتی که همه عالم دارد از او حیات میگیرد و مملو از محبت صدیقه طاهره سلام الله علیها است. آن سینه به صدر اشاره شده است. باز مصباح یکجا به وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و یکجا وجود مقدس صدیقه طاهره سلام الله علیها و یک جا وجود مقدس آقا امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه و یکجا وجود مقدس آقا امام حسن و آقا امام حسین علیهما السلام است.
زجاجه در روایاتی که هست به اختلاف تعابیر وجود مقدس آقا امام حسن و آقا امام حسین و ذریه ی طیبه از نسل آقا سید الشهداء. لذا با این فهرست خلاصه میکنیم ؛الله در مرتبه اسمیت نور السماوات و الارض است نه در مرتبه ذات. تحقق این نور السماوات و الارض در چهارده معصوم علیهم الصلاه و السلام است. اولین روایتی که تطبیق میکند با این معنا این است که ؛
شبخ صدوق در کتاب کمال الدین نقل میکند از پدرش مفضل که از او امام صادق علیه السلام نقل میکند :
إِنَّ اللَّهَ تبارک و تعالی خَلَقَ أَرْبَعَهَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَرْبَعَهَ عَشَرَأَلْفَ عَامٍ، فَهِیَ أَرْوَاحُنَا» فَقِیلَ لَهُ: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ! وَ مَنِ الْأَرْبَعَهَ عَشَرَ؟» فَقَالَ: «مُحَمَّدٌ وَ عَلِیٌّ وَ فَاطِمَهُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّهُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ آخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یَقُومُ بَعْدَ غَیْبَتِهِ، فَیَقْتُلُ الدَّجَّالَ وَ یُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ ظُلْمٍ… [۱]
امام صادق علیه السلام فرمود: به درستی که خداى تبارک و تعالی چهارده هزار سال پیش از آفرینش خلقش چهارده نور آفریده است که آنها ارواح ما هستند». عرض شد: «یا ابن رسول اللَّه! آن چهارده کیاناند؟» فرمودند: «محمد صلی الله علیه وآله و آقا على بن ابیطالب علیه السلام وبی بی فاطمه زهرا صلی الله علیها و آقا حسن مجتبی و آقا امام حسین و امامان از فرزندان حسین که آخرین آنها مهدی آل محمد علیهم الصلاه و السلام همان قائمى است که بعد از غیبتى طولانى قیام و ظهور میکنند و دجّال را میکشنند و زمین را از هر جور و ستمى پاک میکنند.
ارتباطش با آیهای که مورد بحث است اینکه تحقق آن نور سماوات و ارض در مشکات ومصباح و زجاجه به چهارده معصوم علیهم الصلاه و السلام این روایت صریحا آن حقیقت را به ما نشان میدهد. و لطافتی که در این آیه هست این است که لفظ روایت دارد اینکه خداوند تبارک و تعالی این چهارده نور را آفرید قبل از خلق، قبل از اینکه خلق را خلق کند. خلق به دو معناست یک معنای مفعولی دارد یعنی قبل از اینکه مخلوق را بیافریند که معنای متداولی است و همه با آن کار میکنند، و یک معنا یعنی قبل از اینکه ماده ی خلقت را بیافریند. که باز از همین نور است. خلق معنای مصدری اش و به اشتقاق نه به اینکه قبل از آنکه مخلوق را بیافریند قبل از اینکه ماده خلق مخلوق را بیافریند این انوار را آفرید و اینها ارواحی هستند که در آن زمان که زمان نبوده، بودند چون زمان، پدیده ی از منظومه شمسی است. فرض این است که قبل از منظومه شمسی است پس زمان ندارد. اینکان و لم یکن معه شئدر اینجا تحقق پیدا میکند نسبت به مادون خلق اولین و آخرین. یک مرتبه نسبت به حق میگویمکان الله و لم یکن معه شئ[۲]، که سرجای خودش توی توحید ثابت است این باید یکجایی خودش را نشان بدهد. کان الله و لم یکن معه شئ این در ولی مطلق و این انوار چهارده گانه کانوا و من معه شئ بودند و این انوار بودند و هیچ چیز با آنها نبود حتی زمان، حتی مکان، هیچ شیئی هیچی نبود.
روایت دوم؛ محدث بحرانی رحمه الله علیه کتابی دارد که خیلی به گردن شیعه حق دارد در جمع آوری اخبار و احادیث به نام نزهه الابرار و صدوق کتابی دارد به نام معانی الاخبار کتاب صدوق از کتابهای خواندیست و در یک قسمت آن روایاتی هست که واقعا خواندی و دیدنی است و قابل تعمق و تفکر است. او هم به گردن شیعه حق دارد. مرحوم صدوق یک مقامی هست که از خصایصی که ساکنین ری یا تهرانیها دارند این است که این بزرگوار برای زیارت در اختیارشان است و همه غافلند از زیارت ایشان. ابن بابویه صدوق خیلی جلالت قدر دارند. کسانی که میخواستند به یک کمالات معنوی در راه معارف و درک اخبار و احادیث اهل بیت علیهم الصلاه و السلام از این راه بیابند اینها شب نمیخوابیدند مگر اینکه طلب رحمت میکردند و هر جور که بلد بودند صلواتی، سورهای از قرآن برای این بزرگان از اهل حدیث، شیخ کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، اینهایی که این معارف را به ما رساندند، میخواندند و راه برایشان باز میشد. خیلی مشکل گشاست برای فهم از طریق روایات و اصولی که الان با آن کار میکنند خیلی مفید است. در معانی الاخبار شیخ صدوق از سدیر صیرفی و او از امام صادق علیه السلام نقل میفرماید :
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه و اله خُلِقَ نُورُ فَاطِمَهَ سلام الله علیها قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ الْأَرْضَ وَ السَّمَاءَ[۳]
حق متعال وجود مقدس صدیقه طاهره سلام الله علیها را آفرید قبل از اینکه آسمان و زمین را بیافریند. البته این یک معنای لطیفی دارد با یک روایتی که آن هم مدرکش هست، که سماوات و ارض این مبحت به وجود رسول الله و آقا امیرالمومنین، مى فرماید: «… وَ لَوْلا فاطِمَهُ لَما خَلَقْتُکُما»[۴] با این روایت تطبیق دارد و روایاتش هم هست که روایتی غیر از اینها هست که صریحا میفرماید. ادامه روایت بالا؛ « فَقَالَ بَعْضُ النَّاسِ یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَلَیْسَتْ هِیَ إِنْسِیَّهً فَقَالَ فَاطِمَهُ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّهٌ قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ کَیْفَ هِیَ حَوْرَاءُ إِنْسِیَّهٌ قَالَ خَلَقَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ نُورِهِ قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ إِذْ کَانَتِ الْأَرْوَاحُ فَلَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ عُرِضَتْ عَلَى آدَمَ قِیلَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ أَیْنَ کَانَتْ فَاطِمَهُ قَالَ کَانَتْ فِی حُقَّهٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْشِ قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَمَا کَانَ طَعَامُهَا قَالَ التَّسْبِیحُ وَ التَّقْدِیسُ وَ التَّهْلِیلُ وَ التَّحْمِید…
این کلمات همه معنا و حرف دارد اما بطور خلاصه بیان میکنیم ؛ پرسید : آقا مگر دختر شما حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها انسان نیست و از طایفه بشر نیست که میفرمایید نورش قبل از خلقت آسمان و زمین است؟
حوراء صفت است برای زنی که سیاهی چشمش غلبه بر سفیدی دارد. که جمعش حور است. و حوریه هم از اینجاست. حورالعین به این معناست. عین یعنی جمع عیناک، عیناک یعنی زن چشم درشت. و اگر سیاهی بر سفیدی غلبه کند در درشتی چشم این را در مردان احور و در زن حوراء گویند جمعش میشود حور. اینکه مومن، حور نصیبیش است در جنت. در عالم پنهانی درونش حکایت از بصیرت میکند چون چشم بزرگ و سیاهی بر سفیدی غلبه دارد این حکایت از بصیرت معنوی میکند که به حورالعین تعبیر شده است. مومن نصیبش حور العین است یعنی بصیرت باطنی در نگاه کردن و تشخیص دادن و دیدن و آشنایی با حقایق با آن چشم است در جنت یعنی در درون وجودش که پنهان است. نه اینکه بهشت و حورالعین نیست آن هست اما به همین اعتبار. این جنتی که شما خیال کنید باغ قیطریه باشد یا مثل زنانی که دیدید این نیست. اصلا کیفیت لذتش برای مومن و دیدنش از سنخ این عالم خارج است. مثلی نداریم لذا به حورالعین و جنت گویند. یعنی این وجود باید عوض شود تا به آن حقایق و با آن لغات آشنایی پیدا کنید. باید این وجود مادی عوض بشود تا آنها را بیابید. لذا چون هیچی نیست از آن تعبیر به حورالعین میشود و از آن مقام به جنت میرسید.
باغ بهشت و روضه رضوان و قصر حور
با خاک پای دوست برابر نمیکنم[۵]
آدَمَ قِیلَ یَا نَبِیَّ اللَّهِ وَ أَیْنَ کَانَتْ فَاطِمَهُ… این وجود مقدس در عالم نوری کجا بود؟ قَالَ کَانَتْ فِی حُقَّهٍ تَحْتَ سَاقِ الْعَرْشِ… آن حقیقتی که تو دنبالش میگردی او در یک مجموعه صندوقچه، در یکجایی بود سربسته در ساق عرش. قَالُوا یَا نَبِیَّ اللَّهِ فَمَا کَانَ طَعَامُهَا… گفت یا رسول الله چه میخورد؟ (ببینید چطور سوال میکند، رسول الله برای کسی که اینطوری سوال میکند چه جواب بدهد؟ ) قَالَ التَّسْبِیحُ وَ التَّقْدِیسُ وَ التَّهْلِیلُ وَ التَّحْمِید…
جز رسول الله کسی نمیتواند اینجا حرف بزند. فرمود خوراکش تسبیح حق و تهلیل حق بود، سبحان الله و لااله الا الله… این خوراک آن حقیقت بود.
آنجا بود. ساق العرش کجاست؟ ببینید سربسته است، علی ساق العرش. عرش دل شیعیان و مومنین است. پایه ی دل به محبت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیهاست. یعنی باید آدم برگردد با یک فطرت سالم و او را بیابد کجاست.
در کتاب شریف کافی از حضرت صادق علیه الصلاه و السلام ؛
قَالَ اَللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَا مُحَمَّدُ إِنِّی خَلَقْتُکَ وَ عَلِیّاً نُوراً یَعْنِی رُوحاً…
حضرت صادق فرمودند خداوند تبارک و تعالی به رسول الله فرمود: ای رسول من، من تو را آفریدم و علی را آفریدم یک نور. یعنی یک روح. … نُوراً یَعْنِی رُوحاً بِلاَ بَدَنٍ… تمام ارواح در تعلق به ابدان میتوانند عرض وجود کنند ولی این انوار و این ارواح بدون تعلق به ابدان هستی دارند. چه زمانی؟… قَبْلَ أَنْ أَخْلُقَ سَمَاوَاتِی وَ أَرْضِی وَ عَرْشِی وَ بَحْرِی…
قبل از اینکه آسمانها را خلق کنم، قبل از اینکه زمین را خلق کنم و قبل از اینکه عرش بیافرینم، قبل از دلها. هیچ دلی نبود و او بود، و قبل از اینکه دریاها باشند (تنزل ولایت دریاهاست، قبل از اینکه این حقیقت تنزل پیدا کند)، آن نور بود… فَلَمْ تَزَلْ تُهَلِّلُنِی وَ تُمَجِّدُنِی… در ثبوت ذاتی خودش که نسبت به همه هستی قدم دارد و با حق در یک معیتی است که باید این مقدمات گفته بشود تا آن را بگوییم چگونه است. در آن ثبوت و در آن استقرار به تهلیل و تمجید من مشغول بود.
… ثُمَّ جَمَعْتُ رُوحَیْکُمَا فَجَعَلْتُهُمَا وَاحِدَهً… بعد درون شما یعنی امیرالمومنین و رسول الله این دو را جمع کردند و یک روح قرار دادند. فَکَانَتْ تُمَجِّدُنِی وَ تُقَدِّسُنِی وَ تُهَلِّلُنِی… (این عبارات خیلی لطافت دارند اما فرصت نیست همه گفته شوند) در آنجا که نور بود و روح بود به آن شکل تهللنی و تمجدنی، حالا که دو روح در یک حقیقت قرار گرفته این دو به وحدت تام آمده است تمجدنی جلو افتاده بعد تقدسنی بعد تهللنی. یک تقدسنی به آن اضافه شده است. و این مراتب کجا پیدا شده؟ برای چیست؟ همه مراتب خلقت نوری آنهاست. … ثُمَّ قَسَمْتُهَا ثِنْتَیْنِ… بعد دو مرتبه این را دو قسم کردند. این نور واحد را که به وحدت تام بود باز قسمتش کرد. باید از خدا پرسید برای چی اینکارها را میکردی؟ اصلا خدایی اش جز به اینها به هیچ چیز دیگر نیست. یعنی ربوبیت حق در آل محمد است. خالقیت حق در آل محمد است، رحمت حق آنجاست. مغفرت حق آنجاست. الهیت حق در این ذوات مقدسه است.
… وَ قَسَمْتُ اَلثِّنْتَیْنِ ثِنْتَیْنِ فَصَارَتْ أَرْبَعَهً مُحَمَّدٌ وَاحِدٌ وَ عَلِیٌّ وَاحِدٌ وَ قَسَمْتُ اَلثِّنْتَیْنِ ثِنْتَیْنِ فَصَارَتْ أَرْبَعَهً مُحَمَّدٌ وَاحِدٌ وَ عَلِیٌّ وَاحِدٌ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ ثِنْتَانِ…
و آن دو قسم را باز دو قسم کردند، شد چهارتا، محمد و علی و حسن و حسین.
چقدر این عبارات شیرین است. اسم رسول الله که به میان میآید واحد، و اسم امام علی که به میان میآید واحد، بعد اسم امام حسن و امام حسن ثنتان.
این برای چه اینگونه است؟… ثُمَّ خَلَقَ اَللَّهُ فَاطِمَهَ مِنْ نُورٍ اِبْتَدَأَهَا رُوحاً بِلاَ بَدَنٍ ثُمَّ مَسَحَنَا بِیَمِینِهِ فَأَفْضَى نُورَهُ فِینَا.
اگر به پای این کلام هر لحظه آدم جان بدهد سزاوار است. این حقیقت یک طوری قرار گرفته است که در این تقسیم با رسول الله به تساوی نشسته است، با امیرالمومنین به تساوی نشسته است. بعد خداوند تبارک وتعالی خلق کرد. این یعنی چه بعد خلق کرد؟ آن دو نور رسول الله و امیرالمومنین را با یکدیگر و بعد نور صدیقه طاهره را خلق کرد. این امتیاز و اختصاص است برای صدیقه طاهره سلام الله علیها، حق متعال اختصاصاتی قائل شده که برای خود رسول الله پدرشان قائل نشده است. انا و علی من نور واحد، ولی آن حقیقت باید در یگانگی و وحدت تمام و وتریت تمام (وتر=تنها)، در هستی عالم نور تجلی کرده است. به هیچ نوع راه آشنایی در معرفت با فاطمه زهرا سلام الله علیها برای هیچکس نیست.
لیله قدر تمام، شب پنهان تاریکی که همه افکار و عقول و همه اندیشهها به نخ چادرش هم نمیرسد. … ثُمَّ خَلَقَ اَللَّهُ فَاطِمَهَ مِنْ نُورٍ اِبْتَدَأَهَا رُوحاً بِلاَ بَدَنٍ ثُمَّ مَسَحَنَا بِیَمِینِهِ فَأَفْضَى نُورَهُ فِینَا. حضرت صدیقه طاهره تجسم نگرفته است.
حیثیت را نگاه کنید؛ بعد خداوند تبارک و تعالی دست قدرت و رحمتش را به آن روح ابتدأها، کشید و آن را در میان اهل بیت منتشر کرده است ما از آن روح هستیم. این هم باز لطافت دارد. با دستش این نور و روح را در ما (اهل بیت)قرار داد. این سمت امیرالمومنین توی این کار را میرساند که امیرالمومنین کهیدالله است. خوب این دو همدیگر را میشناختند[۶].
در روایت هست که آقا امیرالمومنین و حضرت صدیقه طاهره و آقا امام حسن و آقا امام حسین وارد شدند خدمت رسول الله (مثل اینکه این دید و باز دید رسم بوده و تازگی ندارد )، آقا رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم در منزل آن ملعونه بوده است (چون از او آب خواستند) آب را به دست رسول الله دادند وقتی آقا رسول الله خواستند بیاشامند به آقا امام حسین نگاه کردند و فرمودند حسین جان من قبل از تو آب نمیخورم، آقا امام حسین گرفتند و نوشیدند. رسول الله فرمودند : هنیئا مریئا لک یا حسین و برگرداندند و باز خواستند بیاشامند به صورت آقا امام حسن نگاه کردند و فرمودند حسن جان تا تو آب نخوری من نمینوشم. آقا امام حسن که نوشیدند فرمودند: هنیئا مریئا لک یا حسن، دفعه سوم به صدیقه طاهره فرمودند:زهرا جان تا تو نیاشامی من آب نمیخورم. حضرت صدیقه آشامیدند و فرمودند :
: هنیئا مریئا لک یا فاطمه، و دفعه چهارم به صورت امیرالمومنین نگاه کردند و فرمودند علی جان تا تو هم آب نخوری من آب نمیخورم. وقتی که آقا امیرالمومنین آب نوشیدند، و بعد رسول الله آب را گرفتند و خورده یا نخورده سر به سجده گذاشتند، سجده طولانی و وقتی سر از سجده برداشتند اول به صورت حضرت صدیقه طاهره نگاه کردند دیدند، بی بی نگران هستند. فرمودند دخترم نمیدانی من نمیتوانم یک آن تو را غمناک ببینم؟ چه شده که غمین و افسردهای؟ صدیقه طاهره عرض کردند بابا جان برای چه غمناک و افسرده نباشم. این چه کاری بود شما کردید؟ فرمودند کاری نکردم دخترم، چه بوده؟ عرض کردند حسن و حسین من آب خوردند و شما ادب فرمودید گفتید :
هنیئا مریئا، من آب خوردم گفتید: هنیئا مریئا، چرا علی که آب خورد نگفتید: هنیئا مریئا؟ یکی از جاهایی که رسول الله خیلی فاطمه زهرا را بوسیدند اینجا بود، بلند شدند و فاطمه را بغل گرفتند و پیشانی فاطمه را بوسیدند و دست ایشان را بوسیدند و فرمودند فاطمه جان تو لیاقت داری که کفو علی باشی. فقط تو. هیچ کس دیگری جز تو علی را نمیشناسد. دخترم برایت تعریف کنم وقتی که حسینم آب خورد من دیدم جبرئیل دارد میگوید: هنیئا مریئا من هم گفتم. وقتی حسنم آب خورد جبرئیل گفت :هنیئا مریئا من هم گفتم، وقتی شما آب خوردی دیدم جبرئیل میگوید :هنیئا مریئا، من هم گفتم. اما علی که آب خورد دیدم خدا میگوید : هنیئا مریئا لک یا علی و من سر به سجده گذاشتم به شکرانه این نعمت. … ثُمَّ مَسَحَنَا بِیَمِینِهِ فَأَفْضَى نُورَهُ فِینَا. وقتی این روح و این نور میخواهد در اهل بیت قرار بگیرد دست با کفایت امیرالمومنین میتواند چون او کفو زهرا سلام الله علیهاست. هیچ دست دیگری نمیتواند به این نور نزدیک بشود. و این انوار مقدس معصومین علیهم الصلاه و السلام و این روح گذاشته شود. فقط دست با کفایت اوست که میتواند این را انجام بدهد. باز هم در کتاب کافی روایت هست ؛ (راویهایی که نام برده، مفضل، سدیرصیرفی، جابر بن جعفی و… اینها همه آدمهای فوق العادهای بودند، این حرفها به ابی بصیر و زراره و محمد بن مسلم گفته نمیشود، آنها در شاگردی حضرت هستند در فقه، اینها آدمهایی بودند که مثلا جابر بن یزید جعفی یک کسی است به عشق حضرت باقر کارش به جنون کشید و در کوچههای کوفه رد میشد و هر کس را میدید میگفت تو سه ماه و دو روز دیگر زندهای و در ساعت فلان میمیری، خبر میداد به تمام علوم و وضعی آفریده بود جابربن یزید جعفی. و این روایت را به دیوانههای راه گفتند، به آنهایی که کارشان به جنون کشیده گفتند. اینهایی که عاقلند تحمل شنیدن این حرفها را ندارند. جابر صفتی میخواهد که این حرفها را بفهمد. ) جابر بن یزید جعفی میفرماید: حضرت باقر علیه الصلاه و السلام به من فرمودند :
یا جابِرُ اِنَّ اللّهَ اَوَّلَ ما خَلَقَ، خَلَقَ مُحَمَّدا و عِتْرَتِهِ الهُداهَ المُهْتَدین[۷]… اول موجودی که رقم هستی به او خورده است رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و عترت رسول الله هستند. در چه شکل بودند؟… فَکَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَیْنَ یَدَیِ اَللَّهِ… اینها پرتو نور، اشباح، سایه و ظل نوری را شبح میگویند. اینها سایههای نور بودند در نزد دو دست خدا (اینها همه اش لطافتهایی دارد)… قُلْتُ وَ مَا اَلْأَشْبَاحُ.. اشباح یعنی چه؟… قَالَ ظِلُّ اَلنُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِیَّهٌ بِلاَ أَرْوَاحٍ وَ کَانَ مُؤَیَّداً بِرُوحٍ وَاحِدَهٍ… سایه نور را اشباح میگویند. نمی شود تجسم پیدا کند در آن عالم، عالمی که دیگر عالم طبیعت نیست، خلقی نیست. آنجا هم حقیقتش به حیثیت نمیآید. و این موجودات در آنجا (آنجا که چشم نامحرم نیست، آنجا که موجود و وجودی نیست، بیگانهای نیست)آنجا که هیچ چیز نیست به هستی تمام نمیآیند. اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۸]
[۱]. ((منتخب الانوار المضیه ج ۱ ص ۱۹۶ ))
[۲]. ((الفصوص المهمه ج ۱ ص ۱۵۴ ))
[۳]. )) معانی الاخبار ج ۱ ص ۳۹۶ ))
[۴]. ((عوالم العلوم ج ۱۱ ص ۴۳ ))
[۵]. ((غزلیات حافظ غزل ۳۵۳ ))
[۶]. ((معانی الاخبار ج ۱ ص ۳۹۶ ))
[۷]. ((غرر الاخبار ج ۱ ص ۱۹۵ )
[۸]. ﴿نور/۳۵﴾