اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ [۱]
این آیه مبارکه، آیه معرفت حق است. آیهای است که در آن توحید به اهلش شناسانده میشود. مستقیما از مجرای ولایت. با یک مَثَل که آن مَثَل، مَثَل نوری است. برای درک امثال آن شخصی که میخواهد بیابد آن مَثَل را در بیان به وضوح و آنجوری که ذکر میشود، برای این درک باید مُمَثَل را بشناسد. اگر اینکه راهی به شناخت مُمَثَل نداشته باشد مَثَل روشن نمیشود. مسلم است برای شناختن حق راه بسته است و کسی نمیتواند ادعا بکند و اینکه هر چه بیشتر در توحید پیش میرود بیشتر به عجز مینشیند که او را نمیشناسد.
چون برای ذات مقدس حق این مطلب روشن است که شناخت برای موحد نمیآید، حقیقتی را که میخواهد معرفی کند به صورت مَثَل معرفی میکند. الله نور السماوات و الارض آن حقیقت را نمیشود شناخت. باید بیایم در مجرای عالم مثال و تمثیل که چه چیزی را به آن مَثَل بزنیم. که باز بشود او را شناخت. مَثَلش، مَثَل نوری است. نور را هم نمیشود شناخت. مگر اینکه کسی نور باشد. اگر کسی نور نباشد و از سنخ نور نباشد این شناخت را به نور پیدا نمیکند. به اندازه لازم توضیحی و توجیحی در این آیه به حسب ظاهر داده شده که سبک مَثَل چگونه است. (که قبلا گفته شد)
او نور است. صریحا میگوید چون به شکل ضمیر نیامده است. الله نور سماوات و الارضین است. باز به همان تعبیری که در آیه شده الله نور السماوات و الارض، خدا نور آسمانها و زمین است. که در این مطلب خیلی باید دقت کرد. در ارض جمع بسته نشده ولی در سماوات جمع بسته شده است. (این خودش خیلی زیاد لطیفه دارد). حرفی که امروز گفته میشود این است که آن حقیقت بی نام و نشان را نور سماوات و الارض نمیگویند. آن حقیقت را میآورد در مجرای اسم و نامگذاری میکند، اعظم اسماء را به آن نام میدهد به نام الله.
پس وقتی آمد در مجرای اسمیه تنزل پیدا کرد. تنزل اسمی. اسمی که مستجمع جمیع اسماء است الله.
مستجمع جمع صفات کمالیه و جلالیه و جمالیه است. الله علی کل حال، یک تنزل پیدا کرد. چون اسم شد. در تنزل اسمی، نور سماوات و ارض است. یعنی در تنزل اولیه که شکل گرفته خود ولایت است. پس در توحید، دارد حقیقت ولایت معرفی میشود. تنزل ذات در اسم که الله است این را میخواهد به مَثَل به ما نشان بدهد. الله نور السماوات و الارض. الله اسم است در مَثَل نور است، نور سماوات و ارض (آسمانها و زمین) است. حرف آخر را اول میگوییم تا اینکه روشن بشود؛ هر وقت سخن از او به میان بیاید از آن حقیقت بحت و بسیط که خودش است. یعنی توحید صرف است.
هر وقت از او سخن به میان بیاید باید از علی علیه السلام، باید از رسول الله صلوات الله علیه و اله صحبت بشود. اگر کسی به سخن نیاید و راه را میخواهد با فکر بپیماید باز باید همین را بپیماید. حرف آخر را اول گفتیم که بشود خوب روی آن استدلال کرد.
خدا هم اینکار را میکند یعنی وقتی میخواهد از آن حقیقت بحت و بسیط که آن ذات است، هر چه که هست صحبت کند، بلکه در هوی هویت هم او ظهور میکند. یعنی از ظهور اسمی آن را برگردانیم به یک معنای لطیف. چون هوهویت فاصله بین تنزل اولیه و ذات است. یعنی حق متعال تا به اسم نیامده که یک تنزل پیدا کند الله بشود در مسیر تنزل و ذات به هوی هویت مشخص است. آن هوی هویت مقام شامخ ولایت است.
هوی هو الله احد هوی اوست
جلوه الله الصمد روی اوست
هوی همین است و دگر هوی نیست
روی همین است و دگر روی نیست
در تشخص تام حق به وجه اللهی ظهور میکند. یعنی حق وقتی میخواهد تشخصش تام بشود به صورت ظهور و تجلی میکند. نحن وجه الله، نحن اسماءالله الحسنی، نحن کلمات الله تامه، نحن کلمات الله التامات [۲].
در مسیر تنزل اول که به اسم ننشسته است که هوی هویت است قل هو الله احد لذا رسول الله (صلّی اللّه علیه و آله و سلم)
وقتی که به سخن میآیند قل را هم میگویند. با اینکه احتیاج به قل نیست، هو الله احد، بگو ای پیغمبر اوست الله احد.
هو این مسیر تنزل اسم است به الله نرسیده در مسیر تنزل است. با اینکه در ظاهر امر قل احتیاج نیست ولی چون گفته اوست و او خودش است که دارد حرف میزند قل را هم میگوید در بیان به ظهور آمده است. حرف را دو مرتبه در یک لباس دیگر و یک صورت دیگر بیان میکنیم:
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ… [۳]
الله که تنزل اسم است در مقام تعین و تشخص اسمی او نور سماوات و الارض است. آن الله اسم است و روایاتش موجود است و مخصوصا محقق بحرانی هم در تفسیرش و هم در مرأت الانوارش که مقدمه تفسیرش است، آنجا میگوید اسم حقیقت ولایت است ولو اسم جلاله باشد و نام میبرد. به کلمه الله و اله. در کلمه الله و اله او با روایات حرف میزند و روایاتش هم موجود است. در تنزل اولیه که به اسم جامع حق تشخص پیدا میکند این ظهور ولایت آل محمد علیهم السلام است. حالا روایاتش را میگوییم الله نور السماوات و الارض در ذیل آیه؛
وَ هُوَ الَّذِی فِی السَّمٰاءِ إِلٰهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلٰهٌ [۴]
حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند که منظور از اله سماء و اله ارض، جد ما امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است. کسی که منکر این معناست این آیه الله نور السماوات و الارض را نفهمیده است. و نمیتواند بفهمد راه فهم به رویش بسته است. چون در بحث قبل عرض کردم صحبت از اسم است اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ[۵]، ربی که تجلی کرده به اسمیت. بسم الله الرحمن الرحیم حقیقتی که به اسم ظهور کرده است آن اسم همان است که صاحب ولایت کلیه و مطلقه است. الله اسم است و اسم غیر از ذات است. همه قبول دارند اسم غیر از مسمی است و کسی غیر از این نگفته است، اسم کجا و مسمی کجا؟
یعنی میخواهیم جلوی این وهم را بگیریم که یک کسی اگر اینجا شیطان میخواهد نفوذ کند که جلوی فهمش را بگیرد که پس فرق اسم و مسمی چیست؟ فرق بین این ذوات مقدسه و خود حق چیست؟ میخواهیم جلویش را بگیریم که اسم غیر از مسمی است. گرچه در دعای رجبیه آمده که «لا فرق بینک و بینهم الا انهم عبادک و خلقک… [۶]» این دعا در مفاتیح هست که آنجا دیگر خیلی مقدس مأبانه است و با احتیاط کامل حرف زده شده است لا فرق بینک و بینها إلاّأنّهم عبادک و خلقک… خدایا فرفی بین تو و اینها نیست مگر اینکه… این را چون بشر در عجز فهم و درک است «الا انهم عبادک و خلقک» میگوید. چون این کلمه را برای مشرکین میگویند. شرک را در اعتقاد بردارید ببینید اگر این الا انهم عبادک و خلقک را میگفتند. شرک را بردارید چون این سفره را انداختهاند و غذا را بر حسب خوراک اهل سفره گذاشته اند. اگر مشرک نبودند الا انهم عبدک و خلقک را نمیگفتند، این گفتن ندارد.
ذات امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام در نهج البلاغه نوشت به معاویه بن ابی سفیان لعنت الله علیه ؛ یامعاویه نحن صنائع الله و الخلق بعد صنائع لنا[۷] به معاویه دارد حرف زده میشود که معاویه اگر خواسته باشیم ما اول مشرک عالم را حساب کنیم او را میگیریم. امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام با او دارد حرف میزند. ما ساخته شده دست خداییم و همه ی خلق ساخته شده دست ما هستند. او (معاویه) جواب نداده است میدانست که اگر اینجا جواب بدهد چطور؟ این را به ظهور میآورد برای همه نشان میدهد که چطور هستی را ساختیم. الله نور السماوات و الارض. حرف را مثل اینکه به یک عارف کامل واصل رسیده به همه شئون دارند میگویند. خیر اینجا که برسید حرف تازه با اوست با معاویه است. هر کس اسم را بپرستد بدون اینکه آن را بر مسمی القاء کند مشرک است. اسم را باید ملقی کنند در مسمی بعد بپرستند. یعنی جدایی بین اسم و مسمی نیندازند.
لا فرق بینک و بینها إلاّأنّهم عبادک و خلقک…
ما ننشینیم در مظلومیت آقا امیرالمومنین علیه السلام که خانه نشینش کردند گریه کنیم که اینجاها گریه دارد که وقتی میخواهند به ایشان راه پیدا کنند در شرک باید حرکت کنند او را بیابند. این گریه دارد. یعنی یک کسی را میخواهید موحد کنید و راه امیرالمومنین علیه السلام را طی کند، نمیآید. زنجیرهایی که خدا ساخته است به دلش ببندند نمیآید و نمیتواند بپذیرد. یعنی لا فرق بینک و بینها… را نمیتواند بپذیرد إلاّأنّهم عبادک و خلقک… نمی آید. این مظلومیت است و همه عالم باید بشینند گریه کنند. چون توحید به آن معنایی که ما داریم میگوییم آن توحید از تمام اطرافش شرک و کفر میبارد و توحید را فقط آنها فهمیدند که خدا یعنی چه. اینکه میگویند اختصاصا یعنی غیر از آنها هیچ کس نفهمیده خدا یعنی چه.
توحید به آن معنای تمامش جز برای محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام کار هیچ کس دیگر نیست. حضرت ابراهیم است باشد، نرسیده به گرد پای آنها.
جبرئیل آمده، و در منجنیق گذاشتنش و بین زمین و آسمان است میگوید ابراهیم نیاز داری؟بله من سرتاپا نیازم. جبرئیل میگوید نیازت را بگو.
می گوید نه تو بیگانهای برو کنار. ببینید از این توحید و معرفت قشنگتر. افتاد در آتش برای چه نسوخت؟ لا به لای ذاتش خواسته نسوزد. در توحید داریم حرف میزنیم. همه اش تسلیم است، اما نه اگر اینکه تسلیم بود میسوخت، بیا کربلا تماشا کن یکجور چشم ابراهیم را خیره کرد.
بچه را میبرد، خواب هم دیده است اما برای چه نتوانست بکشد؟ لا به لای ذاتش نخواستنی بود… خدا نشانش داد. آن که راه را تمام رفته در توحید کربلاست. یک آن تخطی از مشیت حق نکرده در توحید. همان است ؛إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ یَرَاکَ قَتِیلاً[۸] خدا خواسته تو را کشته ببیند. این حرف تا آن آخرین رقمش در خلقت پیش رفت.
حضرت ابراهیم به اسماعیل میگوید پسرم من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم. پس چرا ذبح نکرد؟ چون نتوانسته. ابراهیم را دنبال خودشان راه انداختند همین طور خیره مانده که اینها کی بودند و چی بودند…
آنجایی که آدم به دعا مینشیند و رفع بلا میکند او را نشناخته است، به توحید نرسیده است. چه کسی میتواند نباشد غیر اینها؟. ابراهیم که در عالم خلیل الله است او هم نمیتواند نباشد. اختصاصا خدا را اینها (محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام) شناختند.
هیچ راهی ندارد. همه انبیاء هم دنبال شان راه افتادند. و اعتراف به عجز دارند.
الله اسم است. صاحب ولایت در ظهور و تنزل اولیه نور السماوات و الارض است. در تنزل اولیه همان است که میگوید :
سبحنا و سبحه الملک، قدسنا و قدسه الملک[۹].
اول ما بعد همه ی ملائکه مقرب. اول ما تقدیس و تسبیح کردیم بعد آنها از ما یاد گرفتند تقدیس کردند. در روایات هست که ذات مقدس امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام، معلم خضر است. که خضر آمد به موسی گفت اینکه بلاخره به هر جا رسیدی هنوز نمیتوانی با ما همراهی کنی. پیغمبر است باشد. حرف از یک چیز خیلی بزرگتر است، مگر برای پیغمبر راه تمام است؟ مگر این حقیقت انتها دارد؟
یک کسی نگوید پس اینها هم راه را تمام نرفتند، نه اینها خودشان مقصد هستند. یعنی اگر راه را میروند توی خودشان دیگر میروند. توی ناتمامی خودشان است. یعنی آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام به اهدنا الصراط المستقیم راه خودشان را توی قصد میپیمایند نه منتهی الیه را میرود. ولی همه در :اهدنا الصراط المستقیم به منتهی الیه این مقصد نگاه میکنند. اگر برای آنها هم ناتمام است، پس برای چه کسی تمام است؟
برای آنها ناتمام نیست، تمام است ولی تمام توی خودشان. از حضرت آدم علی نبینا و اله و علیه السلام تا ماقبل خاتم همه بر این قبله و بر همین مقصد راه را پیمودند.
حضرت عیسی است باشد، موسی است باشد، ابراهیم است همه انبیای اولوالعزم. یک ذره هم توقف کردن خدا آنها را مبتلا کرده است. یعنی یک آن، چرای انکاری نیست. چرای محبتی است، چرای سلوکی است، چرا چرای هیچ نوع اعتراض نیست، مبتلا میکند.
روایات زیاد هست. حضرت ابراهیم به نمرود مبتلا نشد مگر یک آن توقف برایش بود. حضرت موسی به فرعون مبتلا نشد مگر یک آن توقف برایش بود. در امر اهل بیت علیهم السلام و امر حضرت محمد صلوات الله علیه و اله و سلم. این عالم نوریشان است. خوب دقت کنید ببینید. حق متعال قول داده و قولش هم حق است که شیطان بر عباد مخلصین راه ندارد. مسلم است انبیاء در درجه ی اول عباد مخلصین هستند و شکی نیست «قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَاغویَنَّهُم اجمَعین الّا عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین[۱۰]».
بر و بام بهشت را هم یکجوری ساخته که شیطان آنجا نفوذ نداشته باشد و نتواند به مقام امن جنت راه پیدا کند….
همه انبیاء را هم عصمت داده و معصوم قرارشان داده است. حضرت آدم از عباد مخلصین است شیطان به او راه ندارد، معصوم است. به مقام امن برده و آنجا گذاشته است. در قرآن هم قول داده که عباد مخلصین را شیطان اغوا نمیکند و سروقتش نمیرود. به برو بام بهشت هم آفت شیطان نمیخورد. عصمت هم یک مقامی است که دافع و رافع همه بدیها و پلیدی هاست. آدم را برده در بهشت هم شیطان را سراغش فرستاد «فوسوس لهما الشیطان… (اعراف/۲۰)
قلنا اهبطوا منها جمیعا… [۱۱]
هم از بهشت بیرونش کرد، هم عصمتش را لکه دار کرد وعصى ءادم ربّه فغوى… [۱۲]
خداوند در قضیه آل محمد با پیغمبرانش هم تعارف ندارد. هر که میخواهد باشد. آدم است رفته آنجا یک آن تکان خورده. نمی توانیم کلمات الله را… حالا اگر کسی که به حساب نمیآید یک حرفی دارد در آن باب میزند تو به چشم انکار مینشینی. آخر این عقل است که بتواند آنرا اندازه بگیرد؟این فکر و این زبان است که بتواند آنرا اندازه بگیرد؟ از چه میترسید، از چه اباء دارید هرچه بگویید او بزرگتر است. هر چه بگویند او بزرگتر است. می گویند این غلو است. اصلا غلو چیست؟
حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند :
الغالی یرجع الینا و المقصر لایرجع… [۱۳]
آنکه غلو میکند دم آخر به ما برمیگردد و آنکه مقصراست و کوتاه میگیرد او به ما برنمیگردد.
غالی اشکال کارش این است که حرف را تمام شده میداند. در صورتیکه تمام شده نیست. علی اللهی اشکالش این است که کار را تمام کرد، تمام شده نیست. لذا او هم حکم طهارت بهش نیست. او هم باید برود.
قرآن میفرماید: مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ ۗ… [۱۴] این تمام نمیشود.
روایتی هست که فرمودند : اگر کسی یکی از فضائل مولا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام را ذکر کند اگر جن و انس کُتّاب بشوند و همه درختان عالم (اشجار عالم) قلم بشوند و تمام دریاها مرکب بشوند نمیتوانند ثوابی که خدا به این شخصی که دارد ذکر فضیلت امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام را میگوید، همه اینها بنویسند و شلوغ کنند نمیتوانند احصاء (حساب و شمارش) کنند[۱۵]. این راجع به کلمات الله است، بیا پایین. تنزل در مرتبه عاشره است. یا کسی که به مدح او مینشیند عالم عاجز است که بزرگی او را اندازه بگیرد. هستی کوچکتر از این است که بزرگی او را اندازه بگیرد. کسی به مدح او بزرگ میشود. خودش چیست حالا؟
یک روایت از حضرت صادق علیه الصلاه و السلام هست که مخالفین هم آن را نقل میکنند، همه اینها نمیتوانند اینکه ثوابی که خدا به او میدهد اندازه بگیرند. آنها بی حدی اینطرف را گرفتند. پس آدم به انکار نیاید. الله اسم، نور سماوات و ارض است. نه ذات. نه ذاتی که به اسم نیامده در قبل از تنزل، نور السماوات و ارض است. سه روایات را دو مرتبه میخوانم به اندازهای که رشد داریم میفهمیم ؛ آن نور همان نور امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است که به موسی زده است.
آن نوری که به موسی زده و قبل از اینکه به موسی بزند جلویش را گرفتند و کوچکش کردند والا موسی را پودر کرده بود. به کوه زدند این برق کمی تقلیل پیدا کند این برق را به کوه که زدند کوه مثل آدر شد، مثل پنه شد. یک مقدار آن برق را گرفتند که موسی بتواند تحمل بیاورد.
روایت هست آن نور، نور سلمان بود. آن نور یکی از شیعیان ما بوده.
آدم به یک جایی میرسد که میگوید اینها کوچک است برای او.
چون ایام فاطمیه است[۱۶] من همین را به دو شکل بیان کنم، حضرت رسول الله صلوات الله علیه و اله و سلم فرمودند وقتی که من به معراج رفتم و برگشتم و بازگشتم در آسمان چهارم با جبرئیل آمدیم پایین (چون جبرئیل از آسمان چهارم بالاتر نرفت )جبرئیل مرا بر پهنا و فضای بهشت عبور داد از آنجا آمدیم وقتی وارد بهشت شدیم دیدیم که تمام اشیاء روشن است و همه هستی که آنجا مشهود است نور دارد. به جبرئیل گفتم حق متعال اینطوری به من فرموده بود که… لَا یَرَوْنَ فِیهَا شَمْسًا وَلَا زَمْهَرِیرًا [۱۷].
در بهشت خورشید نیست. این نورها از کجاست که اشیاء همه منورند؟ جبرئیل گفت: یا احمد سرت را بالا بگیر دیدم حوریهای از حوریههای بهشتی سرش را از یک غرفهای بیرون آورده و دارد میخندد و از این دندانهای جلویی اش یک برقی زده که بهشت را روشن کرده است. رسول الله میفرمایند من به جبرئیل گفتم این کیست، این نور خودش نیست. نور جبین و روحش نیست، نور دندانهایش است. همه گفته اند (اینجا لطیفهای هست اینکه دندان از اجزای مالا تحله الحیاه است، مثل ناخن است ) از آن عضوی که روح به آن انضمام دارد نیست. عضویست که روح به آن حلول نکرده است. این عضو زائد. این برق از دندان پیشین او بود. گفتم جبرئیل او کیست (این عظمت و بزرگی)؟
گفت او کنیزی از کنیزان حضرت فاطمه سلام الله علیهاست. حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند جبرئیل گفت این کنیز یکی از دوستان فاطمه زهرا سلام الله علیهاست[۱۸].
در ام ابیها بودنش لنگ هستیم؟
فاطمه روُحِی التی بَینَ جَنْبِی در این لنگ هستیم؟
أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ روحی در این لنگ هستیم؟
کجایش میتوانیم لنگ باشیم؟
آن پرده را بردارند معلوم میشود که دوستان امیرالمومنین علیه السلام همه شان قاسم بهشت و جهنم هستند. اینها همه کاره اند.
الله در تنزل اولیه که تشخص اسمی میگیرد نه ذات است نه مسمی است، الله در تشخص اسمی نور سماوات و ارض است. آن اسم حقیقت ولایت است حالا میخواهد در عالم جریان پیدا کند به اشاعه و انتشار در بیاید میشود نور سماوات و ارض.
حق به ظهور نمیآید مگر در اسم و اسم نیست مگر حقیقت ولایت اللهی محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام.
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ[۱۹]
[۱]. ﴿نور/۳۵﴾
[۲]. ((خطبه البیان ))
[۳]. ﴿نور/۳۵﴾
[۴]. (زخرف/۸۴).
[۵]. ((سوره علق آیه ۱ ))
[۶]. ((زیارت رجبیه))
[۷]. ((نامه ۲۸ نهج البلاغه ))
[۸]. ((بحار ج ۴۴ ص ۳۶۴ ))
[۹]. ((حدیقه الشیعه ج ۱ ص ۱۷۸))
[۱۰]. (حجر، آیه۳۹-۴۰)
[۱۱]. (بقره/۳۶)
[۱۲]. (طه /۱۲۱)
[۱۳]. ((نحن الامه الوسطی و نحن شهدا علی خلقه و حججه فی ارضه… الینا یرجع الغالی و بنا یرجع المقصر/ تفسیر نور الثقلین ج ۱ ص ۱۳۴ ))
[۱۴]. (لقمان/۲۷)
[۱۵]. ((الامالی ص ۲۰۱ / روضه الواعظین ص ۱۴ ))
[۱۶]. ((سال ۱۳۶۴ ))
[۱۷]. (انسان/۱۳)
[۱۸]. ((بحار ج ۴۳ ص ۱۲۹ / مقتل خوارزمی ص ۷ ))
[۱۹]. ﴿نور/۳۵﴾