بصائرالدرجات_جلسه بیست و هشتم

《بسم الله الرحمن الرحیم》

《حَدَّثَنَا مُعَاوِیَهُ بْنُ حُکَیْمٍ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ غَزْوَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَلْخٍ [فَقَالَ لَهُ یَا خُرَاسَانِیُّ]》شخصی از بلخِ فعلی که از ایران مجزا شده است،جزء خراسان بوده است، وارد شد بر حضرت،حضرت به او فرمودند: ای مرد بلخی ِ خراسانی،《تَعْرِفُ وَادِی کَذَا وَ کَذَا》تو آن وادی(وادی؛ قسمت دره ای است که بین دو کوه واقع میشود و محل جاری شدن سیل است،ریگزاری که بین دو کوه که فاصله اش هم زیاد باشد واقع شده باشد .اگر فاصله اش کم باشد به آن شِعب گفته میشود،اگر فاصله این دو کوه زیاد باشد و ریگزار هم باشد،تِهامَه هم به همین معناست،تِهامَه یعنی صحرای پر از ریگ،ریگزار،که خیلی وسیع است.)حضرت فرمودند یک وادی در بلخ ،خراسان هست ،تو آشنا هستی و میدانی؟؟

《 قَالَ نَعَمْ 》بله میدانم

《قَالَ لَهُ تَعْرِفُ صَدْعاً فِی اَلْوَادِی مِنْ صِفَتِهِ کَذَا وَ کَذَا 》

میدانی یک جایی در این وادی هست که مثل سد می ماند و در آن وادی به این علامت و این علامت قرار گرفته است؟؟

《قَالَ نَعَمْ 》بله میدانم.

《 مِنْ ذَلِکَ یَخْرُجُ اَلدَّجَّالُ 》دجال از آنجا خروج میکند.

[ دجال،معنای وصفی است ،یعنی هر کسی که حق را به باطل و باطل را با حق قاطی پاتی کند و باطل را با حق جلوه بدهد و حق را ضایع کند این اسمش دجال است. حالا از آنجا هم یک دجال خروج میکند. شاید شاید،یقین ندارم شاید همین طالبان که در افغانستان آمده شاید این باشد،نمیدانم. او که دجال هست،مصداق این است. از خراسان گفتند،از بلخ گفتند،از اصفهان گفتند،از یمن گفتند،از همه جاها کسانی هستند که حق را ضایع میکنند و باطل را جای حق، ظهور میدهند ،اینها دجال هستند.] بله اینجا را هم میدانم.

《قَالَ ثُمَّ دَخَلَ عَلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ اَلْیَمَنِ 》

بعد از این خراسانی ،یک مردی از یمن نزد حضرت آمد.

《 فَقَالَ لَهُ یَا یَمَانِیُّ أَ تَعْرِفُ شِعْبَ کَذَا وَ کَذَا 》

ای مرد یمانی تو میدانی آن دره ای که بین دو کوه است در یمن،اینجوری است و اینجوری،آدرسش را دادند به این وضع و به این صفت؟؟

《قَالَ نَعَمْ》گفت میدانم.

《 قَالَ لَهُ تَعْرِفُ شَجَرَهً فِی اَلشِّعْبِ مِنْ صِفَتِهَا کَذَا وَ کَذَا 》

یک درختی هم آنجا هست که آن درخت ،این علامتش است،اینگونه و اینگونه.

《قَالَ لَهُ نَعَمْ》گفت بله میدانم.

《 قَالَ لَهُ تَعْرِفُ صَخْرَهً تَحْتَ اَلشَّجَرَهِ 》

یک سنگ بزرگی زیر این درخت است،آن را هم میشناسی؟؟

《 قَالَ لَهُ نَعَمْ》بله آن را هم میدانم.

《 قَالَ فَتِلْکَ اَلصَّخْرَهُ اَلَّتِی حَفِظَتْ أَلْوَاحَ مُوسَى عَلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ .》

حضرت فرمودند این همان صخره ای است که الواح موسی را برای خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله حفظ کرده است تا ظاهر شده است.

《حدثناإِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ اَلْبَرْقِیِّ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ وَ غَیْرِهِ عَنْ بِشْرٍ عَنْ حُمْرَانَ اِبْنِ أَعْیَنَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : عِنْدَکُمُ اَلتَّوْرَاهُ وَ اَلْإِنْجِیلُ وَ اَلزَّبُورُ وَ مَا فِی اَلصُّحُفِ اَلْأُولَى صُحُفِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى ؟ قَالَ: نَعَمْ》حمران بن اعین مى گوید به امام صادق علیه الصلاه و السلام عرض کردم آقاجان تورات در نزد شما هست،انجیل در نزد شما هست،زبور در نزد شماست صحف اولی،صحف ابراهیم و موسی در نزد شماست؟؟

حضرت فرمودند :بله در نزد ماست.

《 قُلْتُ: إِنَّ هَذَا لَهُوَ اَلْعِلْمُ اَلْأَکْبَرُ؟ 》

من عرض کردم آقاجان این همان علمی است که بزرگترین علم هاست؟؟

《قَالَ: یَا حُمْرَانُ وَ لَکِنْ مَا یَحْدُثُ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهَارِ عِلْمُهُ عِنْدَنَا أَعْظَمُ.》فرمودند: حمران اگر این هم پیش ما نبود که برای تو خیلی بزرگ است و علم اکبر میگویی،اگر ما این را هم نداشتیم،خداوند تبارک و تعالی در هر شب و روز برای ما حادث میکند علمی را که آن علم ،اعظم است از این علمی که برای تو خیلی عظمت دارد.

آن علمِ دریافتی ما از حق ،در شب و روز و ساعت و ساعت ،بدون جبرئیل،بدون واسطه جبرئیل،چون جبرئیل برای این است که حقایقی که به وحی برای انبیاء می آورد به مردم گفته بشود، اگر واسطه گری جبرئیل جهت مردم نباشد،جبرئیل لازم نیست.لذا میفرمایند ما این علم را داریم، چون دیگر مال مردم نیست،این علم برای اشاعه اش جبرئیل هم لازم ندارد.

حقایقی که برای رساندن به مردم است جبرئیل لازم دارد،که بر انبیاء و حضرت خاتم نازل میشد ،لذا حرفهایی که آورده است قرآن است که مردم میتوانند بخوانند،ولی آن چیزی که در نزد خود آنهاست و کسی به آن راه ندارد ،علمی است بزرگتر از آن علومی که حمران بن اعین خیال میکند و آن علم در شب و روز و هر ساعت به ساعت بر امام مُفترض الطاعه ،چهارده معصوم علیهم الصلاه و السلام بلافاصله از حق تلقى میشود.[صلوات]

[ این الواح همین الان کتاب تِلمودی است که در نزد یهود نسبت میدهند،می گویند اینکه آن الواح که به وراثت نزد اوصیاء موسی رسیده است ،چون تِلمود یک کتابی است که جامعترین کتاب احکام در همه ادیان است،هیچ دینی مثل تلمود اینقدر مفصل نیست،جامعترین کتاب است.از همه احکام حتی،نوع مرغ سر بریدن،چه جوری غذا خوردن و خیلی چیزها را دارد.ولی این تِلمود آن الواحی که در نزد ائمه ما علیهم السلام هست ،آن نیست،این تلمود را بعدا درست کردند چون اصلِ الواح را میدانستند که بوده است و موجود بوده در نزد کسی قرار گرفته ،بعضی از آن الواح را داشتند و بقیه از مطالب را اضافه کردند اسمش را هم تلمود گذاشتند ،تلمود همان ” تِلمیذ ” است ،چیزهایی که شاگردان موسی آنها را آوردند،تلمود از آن باب است.

این کتاب تلمود آن اصل الواح نیست،مطالبی از الواح در آن هست ولی خیلی زیاد کردند.علی کل حال،اتفاق کردند ،هم رای شدند، که در تاریخ معینی هر چهار گروه الواح را ببرند در نزد خاتم انبیاء، جبرئیل نازل شد،خداوند تبارک و تعالی بر جبرئیل امر کرد؛ 《 فَأَوْحَى اَللَّهُ إِلَى جَبْرَئِیلَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) أَنِ اِئْتِ اَلنَّبِیَّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) فَأَخْبِرْهُ اَلْخَبَرَ، 》برو در خدمت رسول خدا خبر بده او را《فَأَتَاهُ فَقَالَ:》 ،جبرئیل آمد در نزد رسول الله و گفت:《إِنَّ فُلاَناً وَ فُلاَناً وَ فُلاَناً وَ وَرِثُوا فُلاَناً 》فلانی و فلانی و فلانی و فلانی که چهار دسته هستند 《مَا کَانَ فِی اَلْأَلْوَاحِ ، أَلْوَاحِ مُوسَى (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) ،》اینها وارث الواح موسی هستند،الواح موسی در نزد آنهاست.

《 وَ هُمْ یَأْتُوکَ فِی شَهْرِ کَذَا وَ کَذَا، فِی لَیْلَهِ کَذَا وَ کَذَا»》و آنها در ماه ربیع الاول یا ربیع الثانی ،در ماه جمادی،محرم،در کدام ماه،در شبی که اینگونه هست،(حتی تاریخ را در شب هم فرمودند)اینها پیش تو می آیند.

《 قَالَ: «فَسَهَرَ لَهُمْ تِلْکَ اَللَّیْلَهَ 》آن شب را نخوابی،شب زنده داری کنی و منتظر باش.《فَجَاءَ اَلرَّکْبُ 》این چهار گروه،چهار دسته آمدند، 《فَدَقُّوا عَلَیْهِ اَلْبَابَ، 》نیمه شب درِ خانه رسول خدا را زدند.《وَ هُمْ یَقُولُونَ: یَا مُحَمَّدُ . 》صدا زدند ای رسول خدا،《قَالَ: نَعَمْ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ، وَ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ، وَ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ، وَ یَا فُلاَنَ بْنَ فُلاَنٍ، 》حضرت از پشت در فرمودند ای فلانی پسر فلانی،فلانی پسر فلانی،چهار دسته را اسم خود و پدرانشان را گفتند.

《 أَیْنَ اَلْکِتَابُ اَلَّذِی تَوَارَثْتُمُوهُ مِنْ یُوشَعَ بْنِ نُونٍ وَصِیِّ مُوسَى اِبْنِ عِمْرَانَ (عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ) ؟ 》کجاست آن کتاب و الواحی که به وارثت از یوشع بن نون وصی موسی بن عمران، به شما رسیده است ؟؟

《 قَالُوا: نَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ، 》آنها همان وقت اسلام آوردند ،شهادت به وحدانیت خدا دادند، 《وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اَللَّهِ ،》و شهادت میدهیم که تو رسول خدا هستی،《 وَ اَللَّهِ مَا عَلِمَ بِهِ أَحَدٌ قَطُّ – مُنْذُ وَقَعَ عِنْدَنَا – قَبْلَکَ».》به خدا سوگند هیچ کس غیر از تو از این الواح اطلاع نداشته است که در نزد ماست،از وقتی که این الواح پیش ما بوده تا حالا،هیچ کس نمی داند.

《 قَالَ: «فَأَخَذَهُ اَلنَّبِیُّ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ) 》

امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه فرمودند:پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم الواح را گرفتند،

《 فَإِذَا هُوَ کِتَابٌ بِالْعِبْرَانِیَّهِ 》آن الواح به لغت عِبرانی بود،عِبری بود،《دَقِیقٌ، 》الواح خیلی نازک بود،《 فَدَفَعَهُ إِلَیَّ، 》امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام فرمودند الواح را خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم به من دادند.

《 وَ وَضَعْتُهُ عِنْدَ رَأْسِی،》من الواح را زیر سرم گذاشتم.《 فَأَصْبَحْتُ بِالْغَدَاهِ وَ هُوَ کِتَابٌ بِالْعَرَبِیَّهِ جَلِیلٌ،》صبح که از خواب بیدار شدم این الواح و کتاب و نوشته جات را دریافت کردم ،این کتاب ،کتابی بود به لغت عبری ،بسیار جلیل و بزرگ ،《 فِیهِ عِلْمُ مَا خَلَقَ اَللَّهُ مُنْذُ قَامَتِ اَلسَّمَاوَاتُ وَ اَلْأَرْضُ إِلَى أَنْ تَقُومَ اَلسَّاعَهُ، فَعَلِمْتُ ذَلِکَ».》(امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام مى فرمایند)؛ در این الواح و کتب،علم آنچه که خدا خلق کرده بود از موقعی که آسمان و زمین بر پا شده بود در اینجا بود تا روز قیامت، و من همه آنها را دانستم که چیست.《حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی عِمْرَانَ اَلْهَمْدَانِیِّ عَنْ یُونُسَ عَنْ عَلِیٍّ اَلصَّائِغِ قَالَ: لَقِیَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ 》

یکی از پسرعموها که از سادات حسنی بود به نام محمد بن عبدالله بن حسن(حسن مثنی)آمد خدمت حضرت صادق علیه الصلاه و السلام ؛《فَدَعَاهُ مُحَمَّدٌ إِلَى مَنْزِلِهِ 》این پسر عمو، امام صادق را به منزل خودشان برای صرف نهاری،شامی،غذایی دعوت کردند.

《فَأَبَى أَنْ یَذْهَبَ مَعَهُ 》حضرت قبول نفرمودند به منزل این شخصی که پسر عموی ایشان هم بود به نام محمد بن عبدالله بن حسن که از سادات حسنی است،برود.《 وَ أَرْسَلَ مَعَهُ إِسْمَاعِیلَ 》حضرت یک آقازاده ای داشتند به نام اسماعیل ،که در زمان حیات خودشان حضرت اسماعیل فوت کردند و امام صادق علیه السلام پابرهنه و سربرهنه اسماعیل را تشییع جنازه کردند.که همین فرقه اسماعیلیه ،امامت را در حضرت اسماعیل منتهی میدانند، بعد از حضرت اسماعیل قائل به امامت نیستند، اسماعیل را امام میدانند. حضرت همین فرزند عزیزشان که خیلی هم دوستش داشتند و بزرگوار بود فرستادند نزد محمد بن عبدالله بن الحسن،پسر عمو گفتند تو برو به این دعوت.

《 وَ أَوْمَأَ إِلَیْهِ أَنْ کُفَّ 》حضرت به او اشاره کردند که یک وقتی صحبت نکنی .《وَ وَضَعَ یَدَهُ عَلَى فِیهِ 》دستشان را گذاشتند روی دهانشان گفتند آنجا حرفی،چیزی نزنی هاا مواظب باشی.

《وَ أَمَرَهُ بِالْکَفِّ 》حضرت امر کردند آنجا میروی(بعضی وقتها هست حرفهایی که گفتند نزنید که حرف نامشروع نبوده ،همین اسرار و رموزی است که نصیب آدم میشود ،بیشتر هم اینکه این اسرار و رموز بی جا ،از نزدیکترین افراد،بچه آدم،برادر آدم،رفیق آدم نقل میشود،آنجایی که نباید نقل بشود) حضرت هم به روحیه اسماعیل آشنا بودند،میدانستند ماشاءالله حرف زن هستند،همه اش اشاره کردند که دیگر آنجا زمین را به آب ندهی ،مواظب باشی.

《فَلَمَّا اِنْتَهَى إِلَى مَنْزِلِهِ أَعَادَ إِلَیْهِ اَلرَّسُولَ 》وقتی که حضرت اسماعیل رفتند به منزل محمد بن عبدالله بن الحسن،

دید آقا تشریف نیاوردند و آقازاده را فرستادند ،دو مرتبه کسی را دنبال امام صادق علیه السلام فرستاد.《 سَأَلَهُ إِتْیَانَهُ 》 از حضرت خواست که به منزلش تشریف ببرند .

《 فَأَبَى أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ 》حضرت گفتند نه من نمی آیم،از رفتن اِبا کردند.

《 وَ أَتَى اَلرَّسُولُ مُحَمَّداً فَأَخْبَرَهُ بِامْتِنَاعِهِ》آن کسی که محمد دنبال امام فرستاده بود برگشت و خبر داد که آقا امام صادق علیه السلام تشریف نمی آورند.

《 فَضَحِکَ مُحَمَّدٌ 》محمد بن عبدالله بن الحسن خندید،

《ثُمَّ قَالَ مَا مَنَعَهُ مِنْ إِتْیَانِی إِلاَّ أَنَّهُ یَنْظُرُ فِی اَلصُّحُفِ 》بعد گفت اینکه تشریف نیاوردند در یک صحفی که من خبر دارم نزد این خاندان،پسرعموهای من است ،نگاه می کنند اگر در آن صحف برنامه شان باشد می آیند ،اگر برنامه شان نباشد نمی آیند.من میدانم نگاه کردند در صحف و برای همین نیامدند.

《قَالَ فَرَجَعَ إِسْمَاعِیلُ 》اسماعیل پسر حضرت هم آنجا نشسته بود که [محمد بن عبدالله بن الحسن]این حرف را گفت.اسماعیل خدمت پدر بزرگوارشان امام صادق علیه السلام برگشت.

《فَحَکَى لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْکَلاَمَ》خدمت پدر بزرگوارشان عرض کرد آقا شما که تشریف نیاوردید ،محمد بن عبدالله بن الحسن پسر عموی شما،گفتند بله من میدانم که حضرت توی آن صحیفه نگاه می کنند و از روی آن صحیفه که برنامه شان تعیین می شود از روی آن نیامدند ،حرف را گفت.

《 فَأَرْسَلَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ رَسُولاً مِنْ قِبَلِهِ إِلَیْهِ 》

امام صادق علیه السلام از طرف خودشان شخصی را به طرف پسر عمو محمد بن عبدالله بن الحسن فرستادند.

《وَ قَالَ لَهُ 》حضرت به او فرمودند برو به او بگو،

《إِنَّ إِسْمَاعِیلَ أَخْبَرَنِی بِمَا کَانَ مِنْکَ 》پسرم اسماعیل که خانه شما بود و آن سخن را شما گفتید ،آن خبر را برای من آورد که من از روی صحیفه نگاه میکنم و تو خندیدی.

《 وَ قَدْ صَدَقْتَ 》راست گفتی،همین است که تو فهمیدی.

《 إِنِّی أَنْظُرُ فِی« اَلصُّحُفِ اَلْأُولىٰ`صُحُفِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسىٰ» 》من در همان صحف اُولی ای که قرآن به آن اشاره کرده و به امانت از پیامبران در نزد ما اهل بیت [علیهم السلام ]همه قرار گرفته است به او نگاه کردم که صحف ابراهیم و موسی است.

《 فَاسْأَلْ نَفْسَکَ وَ أَبَاکَ 》حالا تو از خودت و پدرت که مدعی امامت هستید ،مدعی این قیادت و رهبری هستید بپرس که ،

《هَلْ ذَلِکَ عِنْدَکُمَا 》آیا این صُحف پیش شماست یا پیش ماست؟؟ از خودت و پدرت بپرس.

《 قَالَ فَلَمَّا أَنْ بَلَّغَهُ اَلرَّسُولُ سَکَتَ》فرستاده امام وقتی که این خبر را به محمد بن عبدالله بن الحسن رساند و بیان کرد،او ساکت شد.

《 فَلَمْ یُجِبْ 》جوابی نداد.

《بِشَیْءٍ 》به هیچ ،یک کلمه جواب نداد.

《فَأَخْبَرَ اَلرَّسُولُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ 》رسول و فرستاده برگشت پیش امام صادق صلوات الله و سلامه علیه.

《بِسُکُوتِهِ 》گفت آقا من رفتم گفتم او هم ساکت ماند هیچ چیز جواب نداد.

《 فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ إِذَا أَصَابَ وَجْهَ اَلْجَوَابِ قَلَّ اَلْکَلاَمُ 》اگر اینکه او قشنگ جواب را میداد که میگفت نخیر نزد ما نیست نزد شماست،دیگر کلام کوتاه میشد ، و آن ادعایی که در بعضی از اینها بود و میگفت که ما از دودمان پیغمبر هستیم و این مساله به ما میرسد، اگر این جواب را میداد کلام کوتاه میشد.

[روایت میفرماید که صحفی که در نزد ابراهیم و موسی بوده است آن صحف در نزد ائمه ما علیهم الصلاه و السلام است که آنها حتی برای رفتن به خانه پسر عمویشان در آن صحف نگاه میکنند اگر از قبل برنامه ریزی شده میروند اگر نشده نمی روند،الان هم بزرگانی که میخواهند به این طرف و آن طرف بروند قبلش برنامه ریزی میکنند].《حدثنا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی خَالِدٍ اَلْقَمَّاطِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: عِنْدَنَا صُحُفُ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسَى وَرِثْنَاهَا مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ .》

حضرت فرمودند صحف پیغمبر،ابراهیم و موسی در نزد ما آل محمد [علیهم الصلاه و السلام] است ،ما از خاتم انبیاء این صحف را به ارث بردیم.

《حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو اَلزَّیَّاتِ عَنِ اِبْنِ قِیَامَا قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ 》

راوی می گوید من خدمت حضرت رضا علیه الصلاه و السلام مشرف شدم ،《وَ قَدْ وُلِدَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ》آقا زاده بزرگوار ،امام بر حق و حجت خدا حضرت جواد علیه السلام به دنیا آمده بودند.وقت ولادت حضرت من شرفیاب شدم خدمت پدر بزرگوارشان علی بن موسی الرضا علیه الصلاه و السلام ،《فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ قَدْ وَهَبَ لِی مَنْ یَرِثُنِی وَ یَرِثُ آلَ دَاوُدَ .》حضرت این آیه را خواندند: خداوند تبارک و تعالی به من فرزندی داده است که او وارث من است و وارث آل داوود (یعنی همه انبیاء) است.《 حَدَّثَنَا سَلَمَهُ بْنُ اَلْخَطَّابِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ ذرعه[زُرْعَهَ] عَنْ اَلْمُفَضَّلِ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : « وَرِثَ سُلَیْمٰانُ دٰاوُدَ» وَ إِنَّ مُحَمَّداً وَرِثَ سُلَیْمَانَ 》

حضرت صادق صلوات الله و سلامه علیه فرمودند :حضرت سلیمان از داوود ،علوم و حقایق را به ارث برد و حضرت ،وارث سلیمان شدند.

《 وَ إِنَّا وَرِثْنَا مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ》

و ما اهل بیت [علیهم السلام]وارث جدمان هستیم.

《 وَ إنا عنده [إِنَّ عِنْدَنَا]عِلْمَ اَلتَّوْرَاهِ وَ اَلْإِنْجِیلِ وَ اَلزَّبُورِ 》

علم تورات و انجیل و زبور در نزد ماست.

《 وَ تِبْیَانَ مَا فِی اَلْأَلْوَاحِ 》و بیان آنچه که در الواح است در نزد ماست.

《 قَالَ قُلْتُ إِنَّ هَذَا لَهُوَ اَلْعِلْمُ 》من به امام صادق علیه الصلاه و السلام عرض کردم آقاجان این همان علم است که شما دارید و علمی که خیلی قداست و بزرگی دارد ،این علم است؟؟

《قَالَ لَیْسَ هَذَا اَلْعِلْمَ 》نخیر ،تازه این علم نیست.

《إِنَّمَا اَلْعِلْمُ مَا یَحْدُثُ یَوْماً بِیَوْمٍ وَ سَاعَهً بِسَاعَهٍ 》

آن علمی که نصیب ما است هر روز نو به نو ،جدید از طرف پروردگار حادث میشود،و خداوند تبارک و تعالی ساعت به ساعت برای ما آن علم را…[ این اثر است،اثر غیر از علم است، علم یک چیز خاصی است که همین جا هم معنا میشود «الْعِلْمُ‏ نُورٌ ».]

(حالا این یک روایتی هست که الواح چگونه نصیب اهل بیت علیهم الصلاه و السلام میشوند).

《 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ صَفْوَانَ وَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْدٍ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ أَخْبَرَنِی اَلْمِنْهَالُ بْنُ عَمْرٍو عَنْ زَاذَانَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: مَا مِنْ رَجُلٍ مِنْ قُرَیْشٍ جَرَتْ عَلَیْهِ اَلْمَوَاسِی إِلاَّ وَ قَدْ نَزَلَتْ فِیهِ آیَهٌ أَوْ آیَتَانِ 》

آقا امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه فرمودند :هیچ یک از مردان قریش، تیغ سلمانی روی سرشان قرار نمی گیرد ،موهایشان تراشیده نمی شود مگر نسبت به هر مویی در سر آنها یک آیه در قرآن یا دو آیه در قرآن هست که من میدانم، که آن آیه مشخص میکند ؛《تَقُودُهُ إِلَى اَلْجَنَّهِ أَوْ تَسُوقُهُ إِلَى اَلنَّارِ 》روشن میکند که این به بهشت میرود یا به جهنم میرود.[آیات قرآن نسبت به موی سر مردم قریش هست که اینها را روشن میکند جهنمی هستند یا بهشتی هستند].

《وَ مَا مِنْ آیَهٍ نَزَلَتْ فِی بَرٍّ 》هیچ آیه ای از قرآن در خشکی نازل نشده است،《أَوْ بَحْرٍ أَوْ سَهْلٍ أَوْ جَبَلٍ إِلاَّ وَ قَدْ عَرَفْتُ کَیْفَ نَزَلَتْ وَ فِیمَا نَزَلَتْ 》.یا در دریا،یا در دشت و صحرا،یا در کوه و بلندی ،مگر منِ علی بن ابی طالب میدانم چگونه نازل شده است و درباره چه چیزی نازل شده است.

《حدثناعَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ سَهْلٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنْ سُلَیْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ فِی صَحِیفَهٍ مِنَ اَلْحُدُودِ ثُلُثَ》حضرت فرمودند در بعضی از صحیفه ها نسبت به بعضی اعمال ناشایسته که باید حَد جاری شود سه تازیانه معلوم شده است،《 جَلْدَهٍ مَنْ تَعَدَّى ذَلِکَ کَانَ عَلَیْهِ حَدُّ جَلْدَهٍ .》هر کس از این حَد تجاوز کند به خود آن شخص متجاوز باید یک تازیانه بزنند،یعنی ما میدانیم در آن الواح کدام حکم را باید سه جَلده زد و اینهایی که دارند از پیش خودشان حکم تراشی میکنند اینها خودشان مستوجب جَلده (تازیانه خوردن)هستند.

《 حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِاَلْحَمِیدِ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ إِنَّ اَلنَّاسَ یَذْکُرُونَ أَنَّ عِنْدَکُمْ صَحِیفَهً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً 》

راوی به حضرت صادق علیه الصلاه و السلام عرض کرد که آقاجان من شنیدم که مردم اینجوری درباره شما می گویند ؛یک صحیفه و برنامه و یک الواحی پیش شما هست که طول آن صحیفه که در آن برنامه ریزی کارهایتان شده،هفتاد ذراع است.

《فِیهَا مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ اَلنَّاسُ》که در آنجا آنچه که مردم احتیاج دارند از امور،همه آنها در آن صحیفه هست.

《 وَ أَنَّ هَذَا هُوَ اَلْعِلْمُ 》این همان علم است که ما شنیدیم و درباره شما هم تعریف کردند،همین است که در آن صحیفه هفتاد ذراعی است؟؟

《 فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ لَیْسَ هَذَا هُوَ اَلْعِلْمُ》

حضرت فرمودند :علم ما هنوز این نیست که همه حقایق در آن مندرج است و همه نیاز خلق را ما از او میدانیم .

《 إِنَّمَا هُوَ أَثَرٌ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ》این یک اثری است از

آثاری که رسول خدا( صلی الله علیه و آله) به ما مرحمت کردند.

《 إِنَّ اَلْعِلْمَ اَلَّذِی یَحْدُثُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ .》آن علمی که پیش ماست و آن علم را خدا به ما مرحمت کرده در هر شبانه روز حادث میشود.یعنی یک چیزهایی تازه ،نو به نو، حق برای ما روشن میکند که قبلش نیست.

《حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ اَلْبَغْدَادِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ اَلثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ فِی اَلْجَفْرِ》

حضرت صادق علیه الصلاه و السلام درباره جَفر چنین فرمودند [ جَفر ،یک علم شریفی است که حقایق پنهانی در آن علم مکتوم است،اگر کسی علم جَفر داشته باشد هر سوال پنهانی را می تواند از آن علم دریافت کند،که دیگران،همه علمای زمان نسبت به آن سوال عاجز هستند که به آن جواب بدهند ولی علم جَفر جواب میدهد].《أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَنْزَلَ أَلْوَاحَ مُوسَى عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنْزَلَهَا عَلَیْهِ 》

خداوند تبارک و تعالی وقتی که الواح موسی ،نوشته جات موسی را به او مرحمت کرد ،بر او الواح را نازل کرد.

《وَ فِیهَا تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ 》و در آن الواح بیان همه چیزها هست .

《وَ هُوَ کَائِنٌ إِلَى أَنْ تَقُومَ اَلسَّاعَهُ 》و این الواح و این مطالب تا روز قیامت هست و محو نمی شود.

《 فَلَمَّا اِنْقَضَتْ أَیَّامُ مُوسَى 》وقتی حضرت موسی ایام نبوتش سپری شد و رحمت حق را دریافت کرد ،《أَوْحَى اَللَّهُ إِلَیْهِ أَنِ اِسْتَوْدِعِ اَلْأَلْوَاحَ وَ هِیَ زَبَرْجَدَهٌ مِنَ اَلْجَنَّهِ اَلْجَبَلَ 》حضرت حق وحی فرستاد به حضرت موسی که برو این الواح را در کوهی که تعیین میکنم ،آنجا به ودیعه بگذار،این الواح از زَبَرجد بهشتی است،روی زبرجد بهشتی نوشته شده است.حق فرمود که اَجلت سر رسیده برو اینها را در فلان کوه بگذار.

《 فَأَتَى مُوسَى اَلْجَبَلَ فَانْشَقَّ لَهُ اَلْجَبَلُ》موسی در نزد جبل یا کوه آمد ،کوه شکافته شد.

《فَجَعَلَ فِیهِ اَلْأَلْوَاحَ مَلْفُوفَهً فَلَمَّا جَعَلَهَا فِیهِ اِنْطَبَقَ اَلْجَبَلُ عَلَیْهَا فَلَمْ تَزَلْ فِی اَلْجَبَلِ 》حضرت موسی این الواح را توی پارچه ای پیچید توی قُماشی (پارچه)پیچید چون از زبرجد بود،توی کوه گذاشت .وقتی در وسط و دل کوه شکافته شده گذاشت ،کوه دهان به هم آورد،کوه دو مرتبه مثل اولش شد .این بود و بود و بود در دلِ کوه،《حَتَّى بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیَّهُ مُحَمَّداً 》تا اینکه حضرت خاتم انبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث شدند.

《فَأَقْبَلَ رَکْبٌ مِنَ اَلْیَمَنِ یُرِیدُونَ اَلنَّبِیَّ 》یک عده از یمن آمدند ،قافله ای،کاروانی که خدمت خاتم انبیاء مشرف شوند .

《فَلَمَّا اِنْتَهَوْا إِلَى اَلْجَبَلِ اِنْفَرَجَ اَلْجَبَلُ》اینها از آن راهی آمدند که این کوه در آن راه بود و آن کوه جلوی این گروه کاروان دهان باز کرد، آن کوه باز شد.

《 وَ خَرَجَتِ اَلْأَلْوَاحُ مَلْفُوفَهً 》این الواحی که درون کوه بود همان جور پیچیده از کوه خارج شد.

《کَمَا وَضَعَهَا مُوسَى 》به گونه ای که موسی آنجا گذاشته بود.

《فَأَخَذَهَا اَلْقَوْمُ 》آن گروه و دسته و کاروان الواح را برداشتند.

《فَلَمَّا وَقَعَتْ فِی أَیْدِیهِمْ أُلْقِیَ فِی قُلُوبِهِمْ أَنْ لاَ یَنْظُرُوا إِلَیْهَا وَ هَابُوهَا》وقتی الواح را برداشتند به دلشان افتاد که یک وقتی نگاه نکنند ببینند توی اینها چیست،ترسیدند،وحشت بر آنها مستولی شد.

《 حَتَّى یَأْتُوا بِهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ 》

گفتند ما نگاه نمی کنیم به الواح تا وقتی بیاییم خدمت خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم.

《 وَ أَنْزَلَ اَللَّهُ جَبْرَئِیلَ عَلَى نَبِیِّهِ فَأَخْبَرَهُ بِأَمْرِ اَلْقَوْمِ 》

جبرئیل آمد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشرف شد و خبر داد به آنچه که واقع شده است از الواح برای این گروه و کاروان ،که در نزد آنهاست و آنها برداشتند.

《 وَ بِالَّذِی أَصَابُوا فَلَمَّا قَدِمُوا عَلَى اَلنَّبِیِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اِبْتَدَأَهُمُ اَلنَّبِیُّ》

گروه کاروانیان یمن وقتی خدمت حضرت رسیدند ،حضرت ابتدا به سخن ،از آنها سوال کردند،《 فَسَأَلَهُمْ عَمَّا وَجَدُوا 》توی راه نزدیک آن غار چه چیز یافتید؟؟

《فَقَالُوا وَ مَا عِلْمُکَ بِمَا وَجَدْنَا》گفتند شما از کجا میدانید که ما چیزی یافتیم؟؟

《 فَقَالَ أَخْبَرَنِی بِهِ رَبِّی 》

خدای من به من به آنچه که برای شما واقع شده است ،خبر داده است .

《وَ هِیَ اَلْأَلْوَاحُ 》آنها الواح موسی است که شما جُسته اید.

《قَالُوا نَشْهَدُ أَنَّکَ رَسُولُ اَللَّهِ 》شهادت میدهیم که شما رسول خدا هستید.

《فَأَخْرَجُوهَا وَ دَفَعُوهَا إِلَیْهِ 》الواح را از بار و بُنه شان خارج کردند و به دست رسول خدا دادند.

《فَنَظَرَ إِلَیْهَا وَ قَرَأَهَا وَ کِتَابُهَا بِالْعِبْرَانِیِّ 》حضرت باز کردند و خواندند دیدند این خطِ عِبرانی است،به عبری نوشته شده است(خطِ زمان موسی).

《ثُمَّ دَعَا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ ا َلسَّلاَمُ 》حضرت ، مولای ما امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام را صدا زدند.

《فَقَالَ دُونَکَ هَذِهِ فَفِیهَا عِلْمُ اَلْأَوَّلِینَ وَ عِلْمُ اَلْآخِرِینَ 》

فرمودند علی جان اینها را مواظبت کن،دقت کن،در این الواح، علم اولین و آخرین است.

《وَ هِیَ أَلْوَاحُ مُوسَى وَ قَدْ أَمَرَنِی رَبِّی أَنْ أَدْفَعَهَا إِلَیْکَ》

پروردگار من به من امر کرده است که الواح را به تو بسپارم.

《 قَالَ یَا رَسُولَ اَللَّهِ لَسْتُ أُحْسِنُ قِرَاءَتَهَا》

امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام فرمودند یا رسول الله من که عبری بلد نیستم،این خطهایشان را نمی توانم بخوانم.

《 قَالَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَمَرَنِی》حضرت فرمودند جبرئیل به من امر کرده است،

《 أَنْ آمُرَکَ 》من تو را امر کنم،

《أَنْ تَضَعَهَا تَحْتَ رَأْسِکَ 》امشب اینها را بگذار زیر سر مبارک خودت.

《 لَیْلَتَکَ هَذِهِ 》همین امشب.

《 فَإِنَّکَ تُصْبِحُ وَ قَدْ عُلِّمْتَ قِرَاءَتَهَا 》صبح که بشود از خواب بیدار بشوی ،تو قرائت زبان عبرانی و الواح را میدانی.

《 قَالَ فَجَعَلَهَا تَحْتَ رَأْسِهِ》امام صادق علیه السلام میفرمایند امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام الواح را زیر سر مبارکشان گذاشتند،《 فَأَصْبَحَ وَ قَدْ عَلَّمَهُ اَللَّهُ کُلَّ شَیْءٍ فِیهَا  》

صبح که شد امیرالمومنین دیدند هر چه که در این الواح نوشته شده است خدا به ایشان یاد داده است.

《فَأَمَرَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَنْ یَنْسَخَهَا》

حضرت فرمودند که علی جان از روی اینها نسخه برداری کن(یعنی با ترجمه ای که خدا یادت داده یک نسخه بردار)

《 فَنَسَخَهَا فِی جِلْدِ شَاهٍ 》حضرت یک نسخه تهیه کردند در یک پوست گوسفندی همه اینها را نوشتند.

《 وَ هُوَ اَلْجَفْرُ 》جِلد شاه را علم جَفر می گویند،علم جفر یعنی علمی که بر آن پوست گوسفند نوشته شده است که همه حقایق در آن هست.

《 وَ فِیهِ عِلْمُ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ 》و در این جِلد شاه علم اولین و آخرین است.

《وَ هُوَ عِنْدَنَا》امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند : همین علم جفر به این کیفیت الان در نزد ماست.

《 وَ اَلْأَلْوَاحُ وَ عَصَا مُوسَى عِنْدَنَا》الواح،نسخه اصلی،عبری اش هم پیش ماست،عصای موسی هم پیشِ ماست.

《وَ نَحْنُ وَرِثْنَا اَلنَّبِیَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ .》

همه اینها را ما به وراثت از خاتم انبیاء جد بزرگوارمان دریافتیم.

《 حدثنا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ بَکْرِ بْنِ کَرِبٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ فَسَمِعْنَاهُ یَقُولُ 》

راوى می گوید ما عده ای نزد امام صادق علیه الصلاه و السلام بودیم شنیدیم که حضرت میفرمود :

《 أَمَا وَ اَللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا مَا لاَ نَحْتَاجُ إِلَى اَلنَّاسِ 》

حضرت فرمودند یک چیزهایی پیش ِما هست که احتیاج نداریم که از مردم سوال کنیم و از ناحیه مردم آگاهی پیدا کنیم، همه چیزها پیش خودمان هست.

《 وَ إِنَّ اَلنَّاسَ لَیَحْتَاجُونَ إِلَیْنَا》مردم همه به ما محتاج هستند.

《 إِنَّ عِنْدَنَا اَلصَّحِیفَهَ 》در نزد ما صحیفه ای هست که آن صحیفه؛

《سَبْعُونَ ذِرَاعاً 》هفتاد ذراع است.(این غیر از الواح است،چیزِ دیگری است)

《 بِخَطِّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ إِمْلاَءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِمَا وَ عَلَى أَوْلاَدِهِمَا》

آن صحیفه هفتاد ذراعی به خط مبارک امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام و املاء و انشاء خاتم انبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم است ،و این صحیفه در نزد اولاد این دو بزرگوار باقی است.

《 فِیهَا مِنْ کُلِّ حَلاَلٍ وَ حَرَامٍ 》

در این صحیفه ،تمامِ احکام حلال و حرام ضبط شده است.

《 إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَنَا فَتَدْخُلُونَ عَلَیْنَا 》شما که پیش ما می آیید،آی مردم ،وارد میشوید،خانه های ما می آیید ،

《فَنَعْرِفُ خِیَارَکُمْ مِنْ شِرَارِکُمْ .》ما بدهای شما را از خوبهایتان می شناسیم، خوب ها را از بدها میشناسیم نمی خواهد کسی معرفی کند،که فلانی چه جوری است،فلانی چه جوری است،شما وقتی وارد میشوید ما میدانیم خوبهایتان کدامند و بدهایتان کدام.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ اَلْجَامِعَهِ 》

از حضرت صادق علیه الصلاه و السلام سوال کردند جامعه چیست؟( چون روایت است که در نزد ما جامعه است،جَفر است،و در نزد ما صحیفه است)،سوال کردند جامعه چیست که در نزد شماست؟؟

《قَالَ تِلْکَ صَحِیفَهٌ[طُولُهَا]سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِی عریض [عَرْضِ]اَلْأَدِیمِ مِثْلُ فَخِذِ اَلْفَالِجِ 》

حضرت فرمودند که جامعه نامه هایی است،کتبی است،نوشته جاتی است که هفتاد ذراع طول آن است،در سفره ای چرمی از پوست گوسفند،این را سرِ هم کردند ،سبعون ذراع شده است و عرض آن هم عرض یک جلد گوسفند است،به این عرض در طول سبعون ذراع.

《فِیهَا کُلُّ مَا یَحْتَاجُ اَلنَّاسُ إِلَیْهِ 》در آن جامعه همه چیزهایی که مردم از نظر احکام به آن احتیاج دارند آنجا ضبط است.

《وَ لَیْسَ مِنْ قَضِیَّهٍ إِلاَّ وَ هِیَ فِیهَا حَتَّى أَرْشُ اَلْخَدْشِ》اگر شما این انگشت خودتان را روی دستتان بکشید ،بالای دستتان،کف دستتان بکشید،روی انگشتتان بکشید،به این اندازه که خدش بر میدارد آنجا حکمش هست که چه باید دیه بدهید ،حکم حد این کار هست.یک کسی انگشتش را بکشد روی پشت دست یک نفر دیگر، در آن کتاب تاوان خدشی که (ارش ؛ تاوان است، خدش؛ اثری است که از شئیی روی شئ دیگر قرار میگیرد و کمترین اثر را روی خودش میگذارد.خراش، جزئیترین خراش، آن را خدش می گویند)بعد حضرت در روایات دیگر هست ،انگشت مبارکشان را به کف دست و پشت دست کشیدند فرمودند به همین اندازه که این اثر میگذارد روی پوست بدن،آنجا حکمش هست.حکمِ همین اندازه اثر خدشی که روی پوست قرار میگیرد آنجا تاوانش،حکمش،دیه اش،همه اش ذکر شده است.

حضرت فرمودند ” حَتَّى أَرْشُ اَلْخَدْشِ” ،در آن صحیفه موجود است.

《حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ اَلْحَلَبِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ (رضوان الله تعالی علیه)قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ عِنْدَنَا اَلْجَامِعَهَ 》

ای ابوبصیر در نزد ما جامعه است،نوشته جاتی است،الواحی است،کتبی است به نام جامعه،

《وَ مَا یُدْرِیهِمْ مَا اَلْجَامِعَهُ 》چه میدانند جامعه چیست.

《قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا اَلْجَامِعَهُ 》

عرض کردم قربان شما گردم جامعه چیست؟

《 قَالَ صَحِیفَهٌ 》جمله کتب و الواحی است که ،《طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً بِذِرَاعِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِمْلاَءٌ مِنْ فَلْقِ فِیهِ 》هفتاد ذراع طولش است به ذراع خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم و املاء آن حضرت ،《وَ خَطَّهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِیَمِینِهِ 》حضرت علی علیه السلام با دست راست و مبارکشان آن جامعه را نوشته اند.

《فِیهَا کُلُّ حَلاَلٍ وَ حَرَامٍ 》در آن جامعه کل احکام حلال و حرام ذکر شده است.

《وَ کُلُّ شَیْءٍ یَحْتَاجُ إِلَیْهِ اَلنَّاسُ 》هر چه مردم به آن محتاجند در آن جامعه به املاء رسول الله و خط امیرالمومنین علیهما السلام ذکر شده است.

《حَتَّى اَلْأَرْشُ فِی اَلْخَدْشِ .》حتی حکم اثر اندکی که از خراش روی دست و بدن رخ میدهد.

《حدثنایَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ وَ أَبِی اَلْمَغْرَاءِ عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: أَشَارَ إِلَى بَیْتٍ کَبِیرٍ》

امام باقر علیه الصلاه و السلام در حضور حمران بن اعین اشاره فرمودند به خانه ای بزرگ در صحن و سرای خانه خودشان،

《 وَ قَالَ یَا حُمْرَانُ إِنَّ فِی هَذَا اَلْبَیْتِ صَحِیفَهً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً 》

حمران در این اتاق و خانه صحیفه ای است که طول آن هفتاد ذراع است《 بِخَطِّ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ إِمْلاَءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ 》

جد ما امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام نوشته است و جد بزرگوارمان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم،املاء و انشاء فرموده اند.

《 لَوْ وَلِینَا اَلنَّاسَ 》اگر مردم ما را به ولایت انتخاب میکردند یا اگر ما خودمان ولایتمان را در میان مردم جاری کنیم ،

《 لَحَکَمْنَا بِمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ》آنگاه حکم خواهیم کرد بین مردم به آنچه که خدا نازل فرموده است.

《 لَمْ نَعْدُ مَا فِی هَذِهِ اَلصَّحِیفَهِ》از آنچه که در این صحیفه هست تجاوز نمی کنیم،هر چه حکم کنیم میان مردم در موقعی که ولایت ما ، ولایت جاریه ظاهریه بشود از این صحیفه عبور نمی کنیم.

《حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ اَلْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ عِنْدَنَا صَحِیفَهً طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً》

امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند در نزد ما اهل بیت (علیهم السلام)صحیفه ای است ،کتبی است،الواحی است،که طول آنها هفتاد ذراع است.

《 إِمْلاَءُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَطَّهُ عَلِیٌّ بِیَدِهِ 》

رسول خدا صلی الله علیه و آله املاء فرمودند و امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام آن را با دست مبارکشان نوشته اند،

《وَ إِنَّ فِیهَا لَجَمِیعَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ اَلنَّاسُ حَتَّى أَرْشُ اَلْخَدْشِ.》هرچه که مردم در احکام ظاهری و باطنی نیاز دارند در آن صحیفه هست،حتی تاوان و حکم و دیه کمترین اثری که خراش روی بدن است.

《حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ بُرَیْدِ بْنِ مُعَاوِیَهَ اَلْعِجْلِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنَّ عِنْدَنَا صَحِیفَهً مِنْ کُتُبِ عَلِیٍّ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً 》

فرمودند در نزد ما صحیفه ای است از نوشته جات امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام (معلوم است که آقا امیرالمومنین ،نوشته جات زیاد داشتند یکی از آنها را بیان میکنند)،طول آن صحیفه هفتاد ذراع است،《 فَنَحْنُ نَتَّبِعُ مَا فِیهَا لاَ نَعْدُوهَا 》ما از آن صحیفه تجاوز نمی کنیم و متابعت میکنیم آنچه را که در آن صحیفه جد ما امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام نوشته اند.

《وَ سَأَلْتُهُ عَنْ مِیرَاثِ اَلْعِلْمِ مَا بَلَغَ أَ جَوَامِعُ هُوَ مِنَ اَلْعِلْمِ أَمْ فِیهِ تَفْسِیرُ کُلِّ شَیْءٍ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمُورِ اَلَّتِی تَتَکَلَّمُ فِیهِ اَلنَّاسُ مِثْلِ اَلطَّلاَقِ وَ اَلْفَرَائِضِ 》من سوال کردم از حضرت از میراث علم که به این جوامع ،مثل جامعه و مثل الواح و مثل جَفر رسیده ،آیا همین جوامع علم است که از آن تعریف شده است؟ یا اینکه از این امور در آن کتابی که از امیرالمومنین به شما رسیده است تفسیر این اصول است؟ کدامیکی است که شما با مردم راجع به طلاق و واجبات سخن می گویید؟؟این تفسیر احکام است یا اصل احکام است و همه خصوصیاتش؟؟کدام است؟

《فَقَالَ 》حضرت جواب دادند:《إِنَّ عَلِیّاً کَتَبَ اَلْعِلْمَ کُلَّهُ اَلْقَضَاءَ وَ اَلْفَرَائِضَ 》آقا امیرالمومنین علیه الصلاه

و السلام ،جد ما تمام علم را در قضاء و فرائض نوشتند،《فَلَوْ ظَهَرَ أَمْرُنَا لَمْ یَکُنْ شَیْءٌ إِلاَّ فِیهِ نُمْضِیهَا .》

اگر اینکه امر ما ظاهر شود و ولایت و حکومت ما بر مردم سیطره پیدا کند هیچ چیزی برای مردم در احکام پیش نمی آید مگر ما آن حکم را میگذرانیم برای پیش آمدهایی که در خلق نسبت به احکام قضاء و فرائض و نسبت به حلال و حرام میشود.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *