بصائرالدرجات_بیست و نهم

《بسم الله الرحمن الرحیم》

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ قَاسِمِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحَدِهِمَا عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ عِنْدَنَا صَحِیفَهًمِنْ کِتَابِ عَلِیٍّ أَوْ مُصْحَفِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ 》

امام باقر یا امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند نوشته جات و جزواتی از کتاب جدمان امیرالمومنین علیه السلام یا از مصحف علی علیه السلام،در نزد ماست.

《طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فَنَحْنُ نَتَّبِعُ مَا فِیهَا فَلاَ نَعْدُوهَا.》

آن جزوات و نوشته جات طولش هفتاد ذراع است،ما از همان متابعت میکنیم و از آن تجاوز نمی کنیم.

《حدثنامُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنْ مُوسَى بْنِ سَعْدَانَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْقَاسِمِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَى رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِصَحِیفَهٍ مَخْتُومَهٍ بِسَبْعِ خَوَاتِیمَ مِنْ ذَهَبٍ 》

جبرئیل برای جد ما رسول الله صحیفه ای ،نامه هایی،نوشته جاتی آورد که هفت مهر طلایی به آن خورده بود .

《 وَ أُمِرَ إِذَا حَضَرَهُ أَجَلُهُ أَنْ یَدْفَعَهَا إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ فَیَعْمَلُ بِمَا فِیهِ وَ لاَ یَجُوزُ إِلَى غَیْرِهِ 》

جبرئیل به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین گفت که بعد از خود این صحیفه مختومه را به علی بن ابی طالب علیه السلام واگذار، که به آنچه در آن است عمل کند، و به دیگری ندهد.

《وَ أَنْ یَأْمُرَ کُلَّ وَصِیٍّ مِنْ بَعْدِهِ أَنْ یَفُکَّ خَاتَمَهُ وَ یَعْمَلَ بِمَا فِیهِ وَ لاَ یَجُوزُ غَیْرَهُ》و همین طور آقا امیرالمومنین علیه السلام امر کنند به هر وصیی بعد از خود که آن وصی به وصی دیگر واگذارد و عمل کنند و این صحیفه را به دیگران واگذار نکنند.

《 حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحِیمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَسَدِیِّ عَنْ عَنْبَسَهَ اَلْعَابِدِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ فِی کِتَابِ اَلَّذِی هُوَ إِمْلاَءُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَطَّهُ عَلِیٌّ بِیَدِهِ إِنْ کَانَ فِی شَیْءٍ شُؤْمٌ فَفِی اَلنِّسَاءِ 》.در کتابی که املاء و گفته های رسول خداست او خط امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام و بادست مبارک خودشان آن کتاب را نوشتند ،این کلام به چشم میخورد ،اگر در چیزی نکبتی و شومی باشد فقط در زنان است،جای دیگر نکبت و شوم نیست.[ معلوم باشد یک بحثی هست راجع به فرمایشات امیرالمومنین علیه السلام،در نهج البلاغه هم هست ناقصات الایمان،ناقصات العقول،ناقصات الحظوظ، و همین کلمه شوم در یک جای دیگر در نهج البلاغه هست،حضرت در پنج ،شش جا در نهج البلاغه

از زنان به عنوان یک موجود ناقص یاد کردند ،یک موجودی که از او هیچ نوع بهره وری معنوی نمی شود توقع داشت.

من خوب دارم مطلب را می گویم، یکی در همان خطبه معروفی است که حضرت بعد از انصراف از جنگ جمل بلافاصله آن خطبه را عنوان فرمودند که《 إِنَّ النِّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِیمَانِ نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ نَوَاقِصُ الْعُقُولِ …》(خطبه ۸۰)،بعد در یک وصیت نامه اى به امام حسن علیه الصلاه و السلام که در آنجا میفرمایند با زنان مشورت نکن و اگر مشورت کردی خلاف آن رفتار کن.

زبان زنان چون عقرب اند و یک عقربی که ،نیش خوردن از آن گواراست، لذت بخش است و از این چیزها، که در نهج البلاغه هست این را بدانید چون ممکن است صحبت بشود اگر کسی نداند خیلی صدمه میخورد.

همه اینها راجع به دردِ دل های امیرالمومنین علیه السلام در جنگ جمل از عایشه است ،تمام مواردش آن موارد است،منتها ادب امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام ،بزرگواری،متانت ،آن عظمت ذاتی حضرت اقتضاء ندارد که او رو در رو با عایشه صحبت بکند،یک کلی می گویند که آن کلی مفهوم خودش را تعیین کند، زنان اینجوری هستند ،ما هم در محاوره اینجوری داریم وای از دست این آخوندها،همه آخوندها که اینجوری نیستند یکی دوتا آدم از آنها نیش خورده ،همه را می گوید،رویش نمی شود که حالا بگوید. وای از دست این اداره جاتی ها، وای از دست این کی و کی، اینهمه که اینجوری نیستند ،آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام از این روش محاوره متداول در ذهن مردم[استفاده کردند]همه هم فهمیدند حضرت چه کسی را می گویند.

یک وقتی آدم این کلمات امیرالمومنین علیه السلام را دلیل بر بدگویی زن در خلقت اولی نداند،که معترض به خداست،معترض به خلقت است،معترض به آن است که نباید باشد.فرمایشات امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام راجع به زن همین است که عرض کردم ،در تمام آن فرمایشات ،یا به امام حسن علیه السلام میفرمایند مشورت نکن ،چون زن امام حسن، جُعده است ،مواظب باشد اگر با او مشورت کند او طرفدار معاویه است که در خانه امام حسن علیه السلام است،چون او از آنجا دارد خط میگیرد. موارد خاص است و اِلا موفق ترین مرد توی عالم توی زندگی اش آن کسی است که با زنش توی خانه مشورت کند و بله… حرف ائمه علیهم السلام فهمیدنش خیلی استعداد میخواهد،فرمایشات ائمه فهمیدنش خیلی فهم و درک میخواهد.

موفق ترین مرد توی زندگی ،راحتترین مرد توی زندگی آن است که با زنش مشورت کند،حرف او را گوش بدهد.این عین همان فرمایش امیرالمومنین علیه السلام است، ولی نسبت به امام حسن علیه السلام، جُعده است،قاتل امام است، امیرالمومنین میدانند این چه عقربی است در آنجا.

اینها موارد خاص است،یعنی زن از مجرای خلقت خودش و فطرت خودش حرکت کرده است و تغییر مسیر داده است ،امیرالمومنین دارند با او صحبت میکنند و او را معرفی میکنند.

این توی دنیا سر و صدا راه انداخته است،امیرالمومنینی که امام برحق است،امام الهی، خدایی،غیبی است چطور از زنان بد می گویند؟؟ خوب مردم هم نمی فهمند،مطالعه و بررسی و تحقیق هم ندارند،شخصیت امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام زیر سوال میرود که هیچ کس هم نمی تواند زیر سوال ببرد، بلاخره یک کسی میفهمد حضرت چه میفرمایند،آنوقت بستگی مردم به امیرالمومنین علیه السلام بیشتر میشود،مطالعه کنید ،فرمایشات حضرت در موقعیت جنگ جمل است که دارند کلی از گروهی انتقاد میکنند که آن فرد مشخص بشود.

این کلی را خیلی در محاوره ات داریم،خیلی زیاد داریم،آدم مواظب باشد یک وقتی خدای نکرده اهانت نکند.اینجا هم که آقا امیرالمومنین با دست خودشان نوشتند ،چون این از اسرار است آن که میخواهد بفهمد، فرمودند اگر نکبت و شومی در چیزی باشد در زنان است، این عایشه مراد بوده است،جُعده است که زن امام حسن علیه السلام است،که مواظب باشید اینها نکبت توی وجودشان است.

《حدثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: إِنَّ عِنْدَنَا جِلْداً سَبْعُونَ ذِرَاعاً 》امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند در نزد ما پوستی(پوست گوسفند و…) است ،که آن پوست هفتاد ذراع طول دارد.

《أَمْلَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَطَّهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِیَدِهِ》آقا رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند و امیرالمومنین علیه السلام با دست مبارک نوشتند.

《 وَ إِنَّ فِیهِ جَمِیعَ مَا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ حَتَّى أَرْشَ اَلْخَدْشِ》 .

تمام احکامی که بشر به آن محتاج است توی آن صحیفه نوشته شده است،حتی جزئی ترین خراشی که بر بدن وارد میشود حکمش آنجا هست.

《حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مَیْمُونٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: فِی کِتَابِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کُلُّ شَیْءٍ یُحْتَاجُ إِلَیْهِ حَتَّى اَلْخَدْشُ وَ اَلْأَرْشُ وَ اَلْهَرْشُ.》

حضرت فرمودند در کتاب امیرالمومنین علیه السلام همه احکامی که بشر تا قیامت به آن محتاج است،ذکر شده است ،حتی جزئی ترین خراشی که بر بدن حاصل میشود دیه اش آنجا هست،و ارش، تاوان هر چیزی ،دیه هر چیزی هم ذکر شده است.

《حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ یَحْیَى بْنِ أَبِی عِمْرَانَ عَنْ یُونُسَ عَنْ حَمَّادٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: مَا خَلَقَ اَللَّهُ حَلاَلاً وَ لاَ حَرَاماً إِلاَّ وَ لَهُ حَدٌّ کَحَدِّ اَلدُّورِ 》

حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند خداوند تبارک و تعالی خلق نکرده است هیچ حلالی و هیچ حرامی را،مگر برای او حد و مرزی مثل حد و مرز خانه ها که دیوار دارد ،هر خانه ای معلوم است که حدش چقدر است،از شمال به کجا و از جنوب به کجا،معلوم است، حلال و حرام هم همین جور است.

《وَ إِنَّ حَلاَلَ مُحَمَّدٍ حَلاَلٌ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى یَوْمِ اَلْقِیَامَهِ 》

آنچه خاتم انبیاء حلال فرمودند تا روز قیامت حلال است و آنچه را که حرام فرمودند تا روز قیامت حرام است،حرام رسول الله حلال نمی شود و حلالشان هم حرام نمی شود .

《وَ لِأَنَّ عِنْدَنَا صَحِیفَهً》بعد حضرت فرمودند در نزد ما اهل بیت(علیهم السلام)جزوه هایی است،صحیفه ای ا ست،نامه هایی است،کتبی است،《 طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً 》طول آن کتاب هفتاد ذراع است.《 وَ مَا خَلَقَ اَللَّهُ حَلاَلاً وَ لاَ حَرَاماً إِلاَّ فِیهَا 》.

خداوند تبارک و تعالی هیچ حلال و حرامی را خلق نکرده مگر در آن صحیفه ذکر شده است.《فَمَا کَانَ مِنَ اَلطَّرِیقِ فَهُوَ مِنَ اَلطَّرِیقِ 》مثل اینکه خانه ها ،آن مقداری که برای راه عمومی است و در حدود ذکر میشود (شارع شمالی،شارع جنوبی)در حرام و حلال هم همین طور است.آن اندازه ای که مالِ راه است تعلق به راه دارد،در حدود خانه ها که حدِ ممر و راه را ذکر میکنند ،کوچه و شارع و خیابان را، آن اندازه ای که برای راه است تعلق به راه دارد.

《وَ مَا کَانَ مِنَ اَلدُّورِ فَهُوَ مِنَ اَلدُّورِ》

و آن اندازه ای که مال خود خانه است،مال خانه است،حدش تعیین شده است.《 حَتَّى أَرْشُ اَلْخَدْشِ》حتی جزئی ترین خراشی که بر بدن واقع میشود در نزد پروردگار حکم دارد،و در صحیفه امیرالمومنین علیه السلام ذکر شده است.

《 وَ مَا سِوَاهَا وَ اَلْجَلْدَهِ وَ نِصْفِ اَلْجَلْدَهِ.》

و غیر از ارش خدش ،چیزهای دیگر هم ذکر شده است،یک تازیانه حد هر چیزی باشد در کتاب امیرالمومنین ذکر شده است که یک تازیانه باید حد بخورد ، و نصف تازیانه (نصف تازیانه چه جوری؟یعنی تازیانه را نصف کند ؟نه یواش تر بزنند،یواشتر میشود نصف تازیانه)برای هر مجازاتی در آنجا ذکر شده است.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ فَضَالَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: وَ ذَکَرَ اِبْنُ شُبْرُمَهَ فِی فُتْیَاهُ 》

[این ابن شبرمه از کسانی بوده که بالای دست امام حرف میزده و در مقابل نظر امام نظر داشته، اینجور آدمها همه وقت هم هستند،کسی که دین خدا را با فکر و نظر و استعداد و تشخیص خودش خواسته باشد بیان کند،برای خودش مدرک کند برای دیگری مدرک کند ،این در مقابل《 ولی》 حرف زده است،آنچه هست در نزد اهل بیت علیهم السلام است، فرمودند آنچه ما گفتیم بگویید و آنچه نگفتیم ساکت باشید

نکند در آنچه ما نگفتیم شما حرف میزنید، خلاف آنچه واقع نظر ماست بگویید،لذا ” فاسْکُتُوا عَمَّا سَکَتَنا عنک” ساکت باشید از هر چه ما ساکتیم ،حرف نزنید]

امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند درباره ابن شبرمه که در یک مساله شرعی فتوا داده بود ،《فَقَالَ أَیْنَ هُوَ مِنَ اَلْجَامِعَهِ أَمْلَى رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ》

ابن شبرمه کجای کار است؟

او که اطلاعی ندارد ،از جامعه که جزواتی است و احکام الهی در آنجا نوشته شده است،سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است《 وَ خَطَّهُ عَلِیٌّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ بِیَدِهِ 》و خودِ امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه که با دست مبارک نوشته اند《فِیهَا جَمِیعُ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ حَتَّى أَرْشُ اَلْخَدْشِ فِیهِ.》

تمام احکام حلال و حرام آنجا هست حتی جزئی خراشی که بر بدن واقع میشود احکامش در آنجا هست.

《حدثنامُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلْحُسَیْنَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لَمَّا حَضَرَهُ اَلَّذِی حَضَرَهُ 》

امام باقر علیه الصلاه و السلام فرمودند جد ما امام حسین سیدالشهداء صلوات الله و سلامه علیه ،وقتی واقع شد برای آن حضرت ،آن واقعه ای که منجر به شهادت خود و اصحاب آن حضرت شد .

《دَعَا اِبْنَتَهُ اَلْکُبْرَى فَاطِمَهَ 》

آقا امام حسین علیه السلام دختر بزرگ خود به نام فاطمه را صدا زدند ،《فَدَفَعَ إِلَیْهَا کِتَاباً مَلْفُوفاً 》

حضرت به دست این خانم بزرگوار نوشته جاتی که در پارچه ای ،لفافه ای ،پیچیده بود دادند.

《 وَ وَصِیَّهً ظَاهِرَهً وَ وَصِیَّهً بَاطِنَهً 》

حضرت به خانم فاطمه کبری (که شاید دختر بزرگوارشان حضرت سکینه بودند،یا شاید دختر دیگری که این خانم در کربلا تشریف داشتند )یک وصیت ظاهری و یک وصیت باطنی که جامع همه سخنان حضرت است فرمودند،

《وَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ مَبْطُوناً 》

چرا به ولی خدا ،حجت خدا،امام زین العابدین علیه السلام ندادند؟ علت ظاهری اینجا این بود که حضرت مبتلا بودند به کسالتی که آن کسالت را الان می گویند اسهال یا به لغت خارجی اش دیسانتری (به انگلیسی: Dysentery)می گویند ،همه مورخین نوشتند که حضرت زین العابدین علیه السلام در کربلا بیماریشان این بیماری مُزعج ،دردناک بود ،آقا سید الشهداء علیه السلام ملاحظه حال آقازاده حجت خدا آقا زین العابدین علیه السلام را کردند،و فرمودند که دخترم این وصیت نامه ها را هر وقت پسرم که حجت خدا و امام است حالش خوب شد به دست او بده.

《 لاَ یَرَوْنَ إِلاَّ أَنَّهُ لِمَا فیهِ 》[ در کتاب در دسترس نگارنده به این صورت نوشته شده لاَ یَرَوْنَ إِلاَّ أَنَّهُ لِمَا بِهِ ، اما به صورتی که آقاجان فرمودند تایپ شد]

حضرت جایز ندانستند که این وصیت نامه ها به دست او قرار بگیرد چون آن حضرت کسالت داشتند و ناراحت بودند .

《فَدَفَعَتْ فَاطِمَهُ اَلْکِتَابَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ علیه الصلاه و السلام 》بعد از واقعه عاشورا حضرت فاطمه کبری کتاب را ،آن نوشته جات را به آقا زین العابدین علیه السلام دادند.

《 ثُمَّ صَارَ ذَلِکَ اَلْکِتَابُ إِلَیْنَا 》بعد امام باقر علیه السلام میفرمایند این نوشته جات در نزد ماست.

《 فَقُلْتُ فَمَا فِی ذَلِکَ اَلْکِتَابِ 》

من سوال کردم این نامه ها،صحیفه ها،نوشته ها چه هست؟؟

《 فَقَالَ فِیهِ وَ اَللَّهِ جَمِیعُ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وُلْدُ آدَمَ إِلَى أَنْ تَفْنَى اَلدُّنْیَا .》حضرت فرمودند به خدا سوگند در آن صحیفه و در آن نوشته جات و مختومات همه مایحتاج بشر تا قیامت احکامش ذکر شده است،تا وقتی که دنیا فنا بشود و از بین برود تمام مایحتاج بشر آنجا ذکر شده است.

《 وَ عَنْ حَنَانٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ فَقَامَ بِإِصْبَعِهِ عَلَى ظَهْرِ کَفِّهِ فَمَسَحَهَا عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ عِنْدَنَا لَأَرْشَ هَذَا فَمَا دُونَهُ 》.می گوید من خدمت حضرت صادق علیه الصلاه و السلام مشرف شدم حضرت انگشت مبارک را کشیدند روی دستشان،یا پشت دستشان،فرمودند به همین اندازه ای که این خراش و این تماس بین انگشت و روی دست یا پشت دست برقرار میشود به همین اندازه حکمش در نزد ما هست که باید چه وظیفه ای را انجام بدهد اگر کسی پشت دست کسی [به اندازه یک مَسح]بزند،باید چه تاوانی بدهد آنجا حکمش پیش ما هست،به این اَرشَ الخدش می گویند.

اَرش به معنای تاوان و دیه است و خَدش یعنی خراش.

حتی این خراش جزئی که این به خون نیامده به همین اندازه ای که یک دستی[به صورت مسح روی دست بکشد] بکشد.

《وَعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَا تَرَکَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ شَیْئاً إِلاَّ کَتَبَهُ حَتَّى أَرْشَ اَلْخَدْشِ 》.

امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند هیچی از احکام الهی را امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه وا نگذاشتند که حکمش را ذکر نکرده باشند،همه را نوشتند ،حتی آن حکمی که برای جزئی ترین خراش است.《حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اِبْنِ أَبِی نَجْرَانَ عَنْ أَبِی اَلْجَارُودِ قَالَ: لَمَّا حَضَرَ مِنْ أَمْرِ اَلْحُسَیْنِ مَا حَضَرَ 》

ابی جارود می گوید وقتی واقعه کربلا و شهادت امام حسین صلوات الله و سلامه علیه رخ داد،《دَفَعَ وَصِیَّهً ظَاهِرَهً فِی کِتَابٍ مُدْرَجٍ إِلَى اِبْنَتِهِ 》حضرت یک وصیتی ظاهری که نوشته شده بود و خط هایش هم دیده میشد به دست دختر بزرگوارشان(خانم حضرت سکینه یا فاطمه کبری) دادند،در یک کتاب مُدرجی که آن کتاب خط کشی شده بود،تقسیم بندی شده بود.

《فَلَمَّا أَنْ کَانَ مِنْ أَمْرِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ مَا کَانَ》

آنچه که واقعه عاشورا ، پیامد داشت از شهادت حضرت سید الشهداء علیه السلام و اصحاب ،

《 دَفَعَتْ ذَلِکَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا اَلسَّلاَمُ 》

آن وصیت را خانم به برادر بزرگوارشان امام سجاد صلوات الله و سلامه علیه دادند،《 قَالَ قُلْتُ وَ مَا فِیهِ یَرْحَمُکَ اَللَّهُ 》

من از امام خودم پرسیدم که در آن صحیفه چه چیز نوشته شده است؟؟

《قَالَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وُلْدُ آدَمَ مُنْذُ کَانَتِ اَلدُّنْیَا إِلَى أَنْ تَفْنَى .》

از اولی که دنیا خلق شده تا وقتی که دنیا از بین می رود تمام احتیاجات بشر در آنجا هست، و او در نزد امام است.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ اَلْجَامِعَهِ 》

از امام صادق علیه الصلاه و السلام سوال شد که آقاجان جامعه که در نزد شماست،چیست؟؟ در نزد شما جَفر است،جامعه است،صحیفه است،مُصحَف فاطمه است،فصل الخِطاب است،جامعه چیست؟

《قَالَ تِلْکَ صَحِیفَهٌ[طُولُهَا]سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِی عریض [عَرْضِ]اَلْأَدِیمِ》

صحیفه ای است ،جزوه ای است ،نامه ای است ،نوشته جاتی است که هفتاد ذراع طولش است و عرض آن هم به اندازه عرض یک جلد …که ادیم به آن می گویند ،سفره ای که عرضش عرض پوست گوسفند است.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِیرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنْ بَکْرِ بْنِ کَرِبٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: مَا لَهُمْ وَ لَکُمْ وَ مَا یُرِیدُونَ مِنْکُمْ وَ مَا یَعِیبُونَکُمْ یَقُولُونَ اَلرَّافِضَهَ نَعَمْ وَ اَللَّهِ رَفَضْتُمُ اَلْکَذِبَ 》

حضرت فرمودند این مردم از شما چه میخواهند؟چرا نسبت به شما شیعیان عیب جویی میکنند ؟؟ اسم شما را رافضه گذاشتند ،به شما رافضی می گویند؟ بله شما رافضی هستید،شما رَفضِ کذب کردید،دروغ را پشت سر انداختید[رافضه یعنی آنهایی که اولی و دومی و سومی را پشت انداختند ،برای همین رافضه می گویند، خلفای جور را رفض کردند.عیب جویی می کردند و رافضی میگفتند]

بله شما دروغ را پشت سر انداختید.

《 وَ اِتَّبَعْتُمُ اَلْحَقَّ 》و اِتباع حق کردید،

《أَمَا وَ اَللَّهِ إِنَّ عِنْدَنَا مَا لاَ نَحْتَاجُ إِلَى أَحَدٍ 》

حضرت فرمودند به خدا سوگند در نزد ما چیزی است که ما احتیاج به احدی نداریم،

《وَ اَلنَّاسُ یَحْتَاجُونَ إِلَیْنَا 》

مردم به ما محتاج هستند.

《إِنَّ عِنْدَنَا اَلْکِتَابَ بِإِمْلاَءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ 》

در نزد ما کتابی است به املاء رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ،《وَ خَطَّهُ عَلِیٌّ بِیَدِهِ 》و آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام با دست مبارکشان نوشتند.

《صَحِیفَهٌ طُولُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعاً فِیهَا کُلُّ حَلاَلٍ وَ حَرَامٍ.》

صحیفه ای است که هفتاد ذراع است و تمام حلال و حرام در آن صحیفه است.

《حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ وَ یَعْقُوبُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی عِمْرَانَ اَلْأَرْمَنِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْعَبْدِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَیْسَرَهَ عَنْ أَبِی أَرَاکَهَ قَالَ: کُنَّا مَعَ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِمَسْکِنَ 》

ابی اراکه می گوید ما در جایگاهی با امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام سکونت داشتیم و نشسته بودیم،《فَحَدَّثْنَا أَنَّ عَلِیّاً وَرِثَ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلسَّیْفَ》امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام ما را چنین حدیث کردند که از خاتم انبیاء شمشیر را وارثند .[مردم اینجوری میگفتند،با عده ای نشسته بودیم داشتیم صحبت می کردیم ،یکی از آن مردم گفت که نشسته بودند گفتند که امیرالمومنین از رسول الله شمشیرش را وارث است،شمشیر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم دست امیرالمومنین علیه السلام است] .

《 وَ بَعْضٌ یَقُولُ اَلْبَغْلَهَ 》

بعضی ها هم می گفتند استر،قاطر،بغله ،رسول الله را ارث بردند.

《وَ بَعْضٌ یَقُولُ وَرِثَ صَحِیفَهً فِی حَمَائِلِ اَلسَّیْفِ》

بعضی گفتند نخیر یک نامه ای که در حمائل سیف رسول الله (دسته شمشیر ذوالفقار امیرالمومنین است)است آن را امیرالمومنین از رسول الله به ارث برده است.

《 إِذْ خَرَجَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ نَحْنُ فِی حَدِیثِهِ 》

همین جور که داشتیم صحبت می کردیم امیرالمومنین علیه السلام تشریف آوردند و ما هم درباره حضرت حرف میزدیم.

《 فَقَالَ وَ اَیْمُ اَللَّهِ لَوْ أُنْشِطَ وَ یُؤْذَنُ لَحَدَّثْتُکُمْ حَتَّى یَحُولَ اَلْحَوْلُ 》حضرت فرمودند قسم به خدا اگر اینکه به من اجازه داده بشود و برای من راه باز بشود،و خداوند تبارک و تعالی رخصت بدهد به من ،با شما حرف میزنم تا یک سال بچرخد ، یکسال که چرخید ،حرف میزنم و سخن می گویم ؛《لاَ أُعِیدُ حَرْفاً 》که در این یکسال یک حرف از حروف و سخنان قبلی ام را اعاده نمی کنم، یک …، یکسال متوالی و متمادی با شما حرف میزنم که اعاده یک حرف و کلام از حرفهای خودم را نکنم ،《 وَ اَیْمُ اَللَّهِ إِنَّ عِنْدِی لصحف [لَصُحُفاً] کَثِیرَهً》به خدا سوگند در نزد من جزوات و نامه ها و نوشته جات زیادی است،《 قَطَائِعَ》تکه تکه،جزوه جزوه،

《 رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ》

که اینها برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و اهل بیت رسول خداست.《 وَ إِنَّ فِیهَا لَصَحِیفَهً یُقَالُ لَهَا اَلْعَبِیطَهُ 》

در آن قطائع و صحیفه ای که اسم آن صحیفه عَبیطه است،[قرمز رنگ بوده است،به رنگ خون مانده،خونی که بماند و رنگش تغییر کند،برای همین عبیطه می گفتند]

《 وَ مَا وَرَدَ عَلَى اَلْعَرَبِ أَشَدُّ عَلَیْهِمْ مِنْهَا》

و آنچه که بر عرب واقع میشود ،بالاتر از آن و مهمتر از آن در آن صحیفه هست.

《 وَ إِنَّ فِیهَا لَسِتِّینَ قَبِیلَهً مِنَ اَلْعَرَبِ بَهْرَجَهً 》

در آن صحیفه نوشته شده است که شصت قبیله از قبائل عرب گمراهند و کجرو هستند.

《 مَا لَهَا فِی دِینِ اَللَّهِ مِنْ نَصِیبٍ 》این شصت قبیله از قبائل عرب هیچ چیز از دین خدا بهره و قسمت نبرده اند .

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ فَضَالَهَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِی شَیْبَهَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: ضَلَّ عِلْمُ اِبْنِ شُبْرُمَهَ عِنْدَ اَلْجَامِعَهِ 》

حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند ابن شبرمه به بیراهه رفته است،گمراه شده است،علم او ،او را به گمراهی کشانده است،او نمیداند که در نزد ما ،”جامعه ” است.

《 إِنَّ اَلْجَامِعَهَ لَمْ تَدَعْ لِأَحَدٍ کَلاَماً فِیهَا》

جامعه دیگر کلامی برای کسی، سخنی،حرفی نگذاشته که کسی بزند‌.جامعه پیش ماست.

《 عِلْمُ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ》

در آن جامعه علم حلال و حرام است.

《 إِنَّ أَصْحَابَ اَلْقِیَاسِ طَلَبُوا اَلْعِلْمَ بِالْقِیَاسِ فَلَمْ یَزِدْهُمْ مِنَ اَلْحَقِّ إِلاَّ بُعْداً 》اصحاب قیاس که مخالفین راه ولایت و امامت هستند،غیر از مذهب شیعه ،آنها قیاس میکنند آنها به بیراهه رفتند،قیاس آنها ،آنها را از حق دور کرده است.

《 وَ إِنَّ دِینَ اَللَّهِ لاَ یُصَابُ بِالْقِیَاسِ》

دین خدایی را نمی شود با قیاس فهمید،قیاسی نیست.[اگر قیاسی میبود ابلیس اول کسی است که قیاس کرده است].

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *