اراده و مشیت_جلسه اول[در جلد دوم کتاب نفحات الولایه آمده است]

《 بسم الله الرحمن الرحیم》

ملازمه ای بین اراده و مشیت هست که این ملازمه از یکطرف ملازمه عقلی است و از یک طرف ملازمه ثابته شرعى است.

که در اراده بنا بر تعریفی که بزرگان فرموده اند انفکاک اراده از مراد محال و ممتنع است.

ولی انفکاک مشیت از مراد ،(آنچه که مشیت به آن تعلق میگرد )برای اراده ما می توانیم متعلق اراده را …

اول یک روایت بیان میکنیم بعد بحث اراده و مشیت را ادامه میدهیم.

امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام در جایی تشریف داشتند و عده ای از شاگردان وخواص پای درس حضرت نشسته بودند و حضرت درس می فرمودند (درس که می گوییم تطبیق نشود با درسهایی که ما کلاس رفتیم و معلم داشتیم ، آن درس غیر از اینهاست آن درس طوری است که نشستن و نگاه کردنش بزرگترین معلومات و معارف را به آدم می گوید ،آن درس فقط اشاره به چشم و ابروست و سخن و کلام نیست. سخن و کلام که به میان می آید یک مقدار زمینه رشد را زیادتر میکند.

شاگردانی که خدمت حضرت نشستند و درس میخوانند همین نشستن درس و نگاه کردن درس است .اصلا بالاتر از این،هزار و چهارصد سال تقریبا گذشته است الان هر کس دلش را به امام جعفر صادق میدهد درس میخواند.

 

☘نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

 

یعنی نشستن و به محبت آنها فکر کردن و غرق در دوستی آنها شدن این در کلاس امام جعفر صادق بودن است.در جای خودش ما بحث خواهیم کرد که راوی روایت هم همین است.راوی روایت آن کسی است که از سخن آنها سیراب بشود.)

خداوند برکت بدهد به وجود بستگان و پیوستگان به خاندان عصمت و طهارت مخصوصا اگر از سلاله آنها هم باشند.(ما را وادار میکنند که حرفهایی را بزنیم از مکتب ارواح و از کتاب دل ،لذا روایات اینجوری است).

در ادامه روایت ؛ معلم و مدرس امام جعفرصادق علیه السلام و شاگردان ،زراره ، ابی بصیر،محمد بن مسلم، ابن ابی یعفور، هشام ،و دیگر بزرگانی که اسم آنها نوربخش عالم وجود است.یک شاگرد هم داشتند که همیشه در مجلس حضرت حاضر میشد و آرام و ساکت بود او فقط تبادل را با نگاه انجام میداد دیگر اهل سخن و سوال و حرف نبود .(خوش به حال اینها که اهل سخن و سوال و حرف نیستند)، حضرت در وسط جمعیت در میان دلباختگان از او سوال کردند فلانی این کیست که پهلوی تو نشسته است ؟(یک تازه واردی آمده بود به لباس های دهاتی ها، معلوم بود چهره اش تا الان در مجلس امام جعفرصادق روشن نبوده برای همه ) ،عرض کرد آقا او یکی از فامیلهای ماست که در روستای ما زندگی میکند ولی عاشق و دلباخته شماست .امروز آمده بود شما را زیارت کند و چون نمیخواست وقت شما را بگیرد، آمد در این مجلس بنشیند و جمال شما را زیارت کند.فرمودند : چه شغلی دارد؟

عرض کرد: شغلش کشاورزی و زراعت است.

فرمودند :شغل اصلی او چیست؟

عرض کرد آقا شغل اصلی اش همین کارهاست.

فرمودند : نه آن کاری که باید داشته باشد و کار اصلی اش چیست ؟

او متوجه شد .عرض کرد آقاجان در ایام محرم او شغلش مرثیه گفتن در مصیبت جد شماست.این شغل اصلی اش است.

(همه شغل ها فرعی هستند،هر شغلی که فکر کنید تجارت، ریاست،فلاحت و…،

چه کسانی شغل اصلی دارند؟ کسانی مثل روضه خوانها، شما روز جمعه که در مجلس می آیید شغل اصلی شما این است.بقیه روزهای هفته هر کاری میکنید آنها شغل اصلی نیست .این روز جمعه که تعطیلی شماست و یک ساعت می آیید اینجا این شغل اصلی شماست.) حضرت فرمودند دیگر نوبت سخن گفتن به من نمیرسد هر کس مرثیه و مصیبت در مورد جد غریب ما ابا عبدالله می گوید دیگر زبان ما را هم میبندد.

امام جعفرصادق این شکافنده اسرار خلقت ساکت میشوند که یک مرثیه خوان امام حسین آنجا نشسته است. به او گفت یک مصیبت بخوان.

آن مرد بلند شد و خودش را مرتب کرد و با ادب شروع کرد به گفتن مراثی .حضرت فرمودند نه اینطوری قبول نداریم همانگونه که باید کار را انجام بدهی آنطور عمل کن ،راه امام حسین ادب ساختگی نمیپذیرد.همانطور که در قبیله خودت میخوانی اینجا هم بخوان.او عبایش را یک طرف انداخت و آزاد شد ( وقتی انسان در مجالس بزرگان نشسته موقر می نشیند و موقر حرکت میکند و باوقار حرف میزند ،مگر نشنیدید شب عاشورا و روزهای محرم همه موقرین عالم پابرهنه و سر برهنه میشوند ؟

این راه امام حسین است ،کلاس هم همین است.)

این روایت برای آمادگی دلها و استعداد و توجه به همان قبله و مقصد خودمان است.که قبله ما جز قبله و کعبه وجود اباعبدالله هیچ چیز نیست.

در باطن جز آنجا و آن مکان و دیار قبله ای نمیپذیرد.

انفکاک اراده از مراد به ادله عقلیه محال و ممتنع است.اگر حق اراده بفرماید متعلق اراده او هر چه باشد تحقق پیدا میکند.این متعلق اراده را در لغت” مراد” می گویند.بعضی از مریدها هم که به اراده یک نقطه ای را انتخاب کردند و خودشان را به آن بستند آنها هم مراد می شوند .

آن نقطه ای که شخص خودش را به آن نقطه میبندد و پیوستگی اش را به آن نقطه حس میکند.آن نقطه ،آن شخص، مراد اوست و این شخص مرید است.

و گاهی میشود که این اعتبار در لغت اعتبار صحیحی نیست چون مرید باید از مراد انفکاک پیدا نکند. مریدی که مرادش را رها کند بعد از یکسال و ده سال و…این از اول به اراده به طرف او نرفته است.اینکه می گویند من ارادت دارم همان اراده است.یعنی من مریدم و تو مرادی.

این از آن حرفهای دروغ درجه یک است که هیچ کس به هیچ کس اراده ندارد.اراده اگر بود مرید نمی توانست از مراد انفکاک پیدا کند.

حق صاحب اراده است.چون ” مع الخلق” است.

 

???? ” …وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ …”(سوره حدید/ آیه ۴)

 

لذا یکی از صفات ثابته حق “مرید” است.مرید،مدرک ،عالم.

مرید است یعنی انفکاک از مراد ندارد.اهل بیت هم صاحب اراده هستند.

 

???? “… إِرادَهُ الرَّبِّ فِی مَقادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ …”

 

آنها هم از خلق جدا نیستند.لذا “شهداء علی الخلق اجمعین ” .

” هو معکم ” خدا با شماست.این با شما بودن حق را باید یک کسی اداره کند یک حقیقتی در عالم “هو معکم” را بسازد.سازنده “هو معکم” در عالم وجود خلقت، “محمد و آل محمد” علیهم الصلاه و السلام هستند.

لذا اشراف بر وجود دارند.اشرافشان هم از نوع معیت تقومیه است.لذا معیت ذوات مقدسه معصومین با اشیاء معیت جسمی نیست ،معیت ظاهری و طبیعی نیست .من با شما هستم و شما با من هستید این معیت جسمی و طبیعی است. اما ” هو معکم”معیت اشرافیه تقومیه است.که به قول اهل اصطلاح ؛

????”داخِلٌ فِی الْاَشْیاءِ لا بِالْمُمازَجَهِ وَ خارِجٌ عَنِ الْاَشْیاءِ لا بِالْمُبایَنَهِ. ”

این معیت است.داخل است در اشیاء ولی داخل در اشیاء به مزج و ترکیب نیست.این ترکیب مزجی و اختلاطی نیست و خارج است از اشیاء ولی به مباینه نیست که بین دو شئ افتراق ایجاد کند .معیت حق با اشیاء معیت تقومیه است.

ولی تو ،امام زمان تو الان با توست.و با همه هستی است .این معیت ،معیت طبیعی و جسمی و معیت عالم تن نیست.این اشراف تقومی است.مثل خورشید می ماند که ” مع کل شئ ” است. خورشید با همه اشیاء است.این مثل است ولو از این بسیار لطیفتر است.ما نداریم نظیری را در عالم ،آن حقیقت نظیر ندارد .که یک چیزی را مثل او بیاوریم ولی برای بیان مطلب و تقریب ذهن مجبوریم بگوییم که خورشید با اشیاء است و همه اشیاء را نور میدهد و وجود همه اشیاء را در هستی تامین میکند و خارج هم هست. او آنطرف است و همه هستی این طرف .و نورش را میفرستد برای اینکه اشیاء زنده بمانند.او لطیفتر است.

 

???? نگارا جسمت از جان آفریدند

ز کفر زلفت ایمان آفریدند

 

اگر کسی در لطفات این بحث بدود آنوقت نمی تواند که از مرید جدا باشد.به قول زبان عامی و خصوصی او تو را دارد. در خواب و بیداری و خلوت و تنهایی و در جلوت و همه جا تو را دارد.

این تقوم بخش است. “ولا یَشغلُهُ شأنٌ عن شأنٍ”. طوری مرا دارد که خیال میکنم فقط من هستم و او .و فقط من و جز من موجودی را ندارد.چنان به من رسیدگی میکند و چنان دلربایی میکند و چنان مرا کشانده و در کشش با من است که انگار فقط مرا دارد .

 

????«بـــه تـــوبــرگــردد اگـــر راهـــرویـــی بـرگـــردد‎

بس که هست از همه سـو،از همه رو راه به تو»

 

تو خیال میکنی از او ادبار داری .در ادبارت هم به طرف او روان هستی.

ادبار تحقق کاملش در کفر و شرک است.مشرک و کافر هم به طرف او در حرکت است ولی خودش نمیداند.وقتی دانست به او مرتبه و نمره و ثواب میدهند.وقتی ندانست که معیت حق از اشیاء دفع و رفع نمی شود. اگر یک کسی به کفر و شرک بنشیند حق که معیتش را نمی گیرد.معیت حق ثابت است.

لذا هر منکر ولایتی به طرف ولایت در حرکت است.و این معیت است.

هر کس منکر “ولی” است او خودش تکوینا و وجودا به طرف ولایت در حرکت است. هر کافری و مشرکی به طرف توحید در حرکت است .

از مظلومیت اهل بیت است که اگر ما قبل از خواندن روایت حرفمان را با استدلال بیان نکنیم خریدار ندارد.هر وقت ما ان شاءالله وجودمان نوری شد،فکرمان نوری شد،عقلمان و تشخیصمان نوری شد آنوقت دیگر استدلال پذیر نخواهیم بود.یعنی استدلال نمی تواند کاره ای باشد ولی تا نوری نشدیم ناچاریم حرکتمان یک مقدار حرکت استدلالی باشد.

 

???? “الْحُجَّهُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ وَ بَعْدَ الْخَلْقِ”

 

حجّت آن حقیقتی است که قبل از خلق بوده و وقتی فنا دامن هستی را میگیرد او هست و قبل از اینکه رقم هستی را بزنند او بوده است.

 

 

☘«بودم آن روز من از طایفه دُردکشان

که نه از تاکُ نشان بود نه از تاکنشان»

 

☘تَقَدّمَ کُلَّ الکائناتِ حدیثُها

 

 

” الْحُجَّهُ قَبْلَ الْخَلْقِ وَ مَعَ الْخَلْقِ … ” و ” هو معکم ” خدا با شماست .

چطور با من است ؟ این را به من نشان بدهید میخواهم ببینمش.

اگر میخواهی ببینی باید ناظر رخ ولی باشی چون او “وجه الله” است.اگر میخواهی تماشایش کنی باید به “ولی ” ناظر باشی ،نگاه کنی .معیت حق را او هستی میدهد .اراده، اقتضای معیت دارد.و این معیت تمام نمی شود مگر “ولی” پا به میان بگذارد و خودش را با من آشنا کند.این معیت ،معیت جسمی نیست ،معیت اشرافییه تقومیه است که “مع الخلق” هست ولو “قبل الخلق “، ولو ” بعد الخلق” .

عنصر تن که نیست. الان از کجا تو با امام زمانت در تماسی ؟ در چه نقطه ای؟

قبولش داری ؟

بله قبول دارم

پذیرایش هستی؟

بله

آیا او هست و میبیند؟ بله

به طوری میبیند که نامه اعمال ما را هم پیش او میبرند.این که نامه اعمال را پیش او میبرند معنایش این نیست که می نویسند و میبرند بعد او آگاه می شود.آگاهی با او هست .خیلی از چیزهایی که تو نمیدانی و خودت از خودت خبر نداری او بر تو مطلع است،قبل از خطورات ذهنیه “ولی” از تو، واقف و آگاه است .

_آقا امام جعفرصادق علیه السلام ای “ولی خدا” آیا خدا در دنیا به چشم دیده می شود؟

خیر. استغفرالله .خدا دیده نمی شود.

_آیا روز قیامت هم خدا دیده نمی شود؟

فرمودند:نخیر. ” تَعَالَى اللهٰ عَمَّا یَصِفُونَ ..”

خداوند تبارک و تعالی منزه است از آنچه که دیگران وصفش میکنند.

_پس این آیه قرآن که میفرماید عده ای به لقاء رب ،کافرند چیست؟ این لقاء رب چطوری است؟

فرمودند : میخواهی خدا را ببینی ؟

عرض کرد :بله یابن رسول الله.

فرمودند : اگر میخواهی خدا را ببینی به من که روبرویت نشستم نگاه کن.

چون “وجه الله” است.

????” أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ ”

حق به تعین و تشخص نمی آید مگر از مجرای “ولی” .

خالق هم همین است ،عالم هم همین است،مرید هم همین است،مدرک هم همین است.،رازق و غفار و ستار و ارحم الراحمین و اکرم الاکرمین هم همین است.

همه صفات جای خودشان را پیدا میکنند.

برای این شناخت،تا حجاب نفس در میان است نمی گذارد انسان به این حقیقت راه پیدا کند .اول از این قدرت مطلقه بخواهیم که این نفس را پی کند.در غیبت کبری هم برای رسیدن به این نقطه یک تعین بخش ولایتی لازم است.یعنی همانی که به من احکام و شرایع را از امام زمان بیان میکند و به من میرساند همانی که حلال و حرام را به من میفهماند و به من می گوید چطور برای رسیدن به حقایق شرعیه و احکام و مسائل دینیه یک واسطه من میگذارم و از او میگیرم و ارتباطم را به وسیله او به امام زمان و بعد با خدا حفظ میکنم.در مسائل باطنی و معنوی هم همینطور است.اگر این نقطه نباشد کسی به این معنا راه پیدا نمیکند.

چه عاملی است که نمیگذارد من او را ببینم و دریافت کنم ؟ نفس است.

بزرگترین حجاب وصول به این مقام قرب نفس است.بعد از رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم ،امیرالمومنین علی بن ابیطالب رُوحِی وَ اَرْواحُ الْعَالَمیِنَ لِتُرابِ مَقْدَمِه اَلْفدَاء ، منصوب به ولایت و امامت و خلافت ،بیانگر و مبلغش خاتم انبیاء است که قرآن آورده است.

به بعضی ها گفتند این تثبیت و تایید و تبلیغ از ناحیه رسول الله است، برای چه شما امیرالمومنین را قبول نمی کنید؟

چندتا جواب دادند؛ گفتند چون او جوان است(گاهی انسان چند سال عمرش بیشتر است این می شود حجاب، نفس از اینجا سر در می آورد که او جوان است من که پیرمردم چطور از یک جوان اطاعت کنم. و راه ولایت بسته می شود)

عده ای دیگر گفتند علی بن ابیطالب گاهی مزاح میکند.(مزاح امیرالمومنین با رسول الله است. رسول خدا خرما میخوردند هسته هایش را جلوی امیرالمومنین میگذاشتند بعد فرمودند ببینم کدامیک بیشتر خوردیم.شمردن هسته های جلوی امیرالمومنین بیشتر بود حضرت فرمودند علی جان شما بیشتر خوردید.امیرالمومنین فرمودند آن کسی که خرماها را با هسته خورده بیشتر خورده است.حضرت که با هر کسی مزاح نمیکردند حضرت مورد مزاحش هم رسول خداست.

در مورد مزاح دیگر رسول الله پرسیدند این پایم به چه شباهت دارد؟ حضرت فرمودند این پایتان به آن یکی پایتان شباهت دارد. و اینها معانی دارد یعنی همه عالم جمع بشود نمیفهمد که امیرالمومنین در این مزاح چه میفرمایند.

یعنی علی جان من و تو به مثابه ی دو پا هستیم که در حرکتیم .نبوت که باطنش ولایت است دو پا میخواهد با یک پا نمی شود حرکت کرد.یک پایش تویی و یک پا من هستم و این دو با هم شباهت دارند.برای چه کسان دیگر این شباهت را نفهمیدند؟

در مورد هسته های خرما هم معنا دارد یعنی همه شیرینی ها و رطب های عالم که من رسول الله هم که میخورم این هسته اش باید پیش تو باشد که تو نخل را بکاری تو غرس کننده شجره رطب ولایت در عالم هستی.باید هسته اش پیش تو باشد.و جواب امیرالمومنین هم زیباست که فرمودند شما با هسته خوردید یعنی در درون شما هم ولایت موج میزند.ما میشنویم و میخندیم اما این حرف و سخن نیست این نور و حقیقت است.درون شما پر از هسته خرماست.غرس شجره ولایت در درون شما هم هست.ما به ظاهر “ولی” هستیم و شما به باطن” ولی” هستید.)

آقا امیرالمومنین شنیدند بعضی ها که پا عقب کشیدند بهانه شان این است که امیرالمومنین مزاح میکند.امیرالمومنین از این سخن گریه شان گرفت و فرمودند مگر نگاه کردن به آتش جهنم و زفیر و شهیق نار جهنم به من اجازه میدهد که من مزاح کنم؟ گوشم پر از صدای جانکاه جهنم است.تماشا کردن آتش جهنم به من فرصت مزاح نمیدهد.

به اولی لعنت الله علیه گفتند تو چطور خلیفه شدی؟ پدرش به او نوشت این مردم نادان و نفهم چطور تو را انتخاب کردند؟ او گوشش از این مسئله اجتماعی پر بود گفت چون من از همه آنها پیرمردتر بودم.این دلیلش برای غصب خلافت بود.فوری جواب نوشت عجب آدم احمقی تو به درد همین مردم میخوری.من که پدر تو هستم که از تو پیرمردترم باید می آمدند سراغ من.

نفس میدود و خودش را جلو قرار میدهد گاهی به بهانه جوانی از “علی” کنار میگیرد گاهی به بهانه مزاح از “علی” کنار میگیرد گاهی به بهانه اینکه یک پیرمرد دیگر هست که سنش از تو زیادتر است از ” علی” کنار میگیرد.

و تا این نفس پی نشود و برای حق خضوع نکند انسان به ولایت نمیرسد.و تا به ولایت نرسد ایمانش کامل نیست.هر چه میخواهد داشته باشد هر چه سخن داشته باشد ،هر چه حرف داشته باشد،هر چه قدرت داشته باشد.

اراده ، مرید را از مراد انفکاک نمی دهد.

حق مرید است و “ولی” هم مرید است.لذا “مع الخلق” است.”ولی” دو مرتبه دارد هم “مع الحق ” است و هم “مع الخلق” است.

ولی نسبت به حق نمی شود گفت که حق “مع الحق” است نسبت به یکی دیگر.”هو مع الخلق”، معیت حق با خلق ثابت است ولی یک خدای دیگر نیست که ثابت کنیم با او هم معیت دارد.پس “ولی” دو معیت دارد یک معیت با حق و یک معیت با خلق.

“ولی” همینطور که با حق در معیت است با خلق هم در معیت است.این نقطه وحدت است در عین اتصال به کثرت .

امام زمان همانطور که با خداست با خلق هم هست.یک آن جلوات توحید از او کاسته نمی شود.یک آن از حق جدا نیست و یک آن از خلق هم جدا نیست.ولی هر کس که به عشق و محبت و ولایت دامنش را گرفته باشد او معیتش به ثبوت و ثمره رسیده است و به او نمره میدهند.و اگر کسی در غفلت از آن حقیقت کل باشد ،معیت “ولی” ثابت است اما معیت او با “ولی” ثابت نیست.لذا این شعر زیبا را میخوانیم ؛

☘ یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشیم

شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم

 

تو معیتت را با او حفظ کن اما معیت او با همه اشیاء همیشه محفوظ است.خوش به حال آنهایی که هیچ لحظه از عمرشان را به غفلت نگذراندند.

_از آن بزرگ سوال شد که چه توفیقی شامل حال شما شد که به این مقام رسیدید؟

(آن بزرگ که شاید بعد از مرگش هم راضی نباشد ما اسمش را ببریم،اینقدر اخلاص داشت.)

_چه جواب قشنگی دادند که گفتند: او را در دل گذاشتم و پاسبانی دل کردم و نگذاشتم هیچ کس در دل وارد شود.

با ضمیمه کردن و گذاشتن همه توی دل دیگر جایی برای آن نور نمی ماند.اما او معیتش ثابت است اگر او معیت نداشت من و تو وجود نداشتیم.

اگر او معیت نداشت من و تو ثبات نداشتیم.در موقع مرگ هم معیتش با اشیاء ثابت است.خیال نکنی که وقتی اشیاء می میرند معیت سلب می شود. در زیارت جامعه مگر نخواندیم ؛

 

???? “…وَاَجْسادُکُمْ فِى الاَْجْسادِ ، وَاَرْواحُکُمْ فِى اْلاََرْواحِ ، وَاَنْفُسُکُمْ فِى النُّفُوسِ ، وَآثارُکُمْ فِى الاْثارِ ، وَقُبُورُکُمْ فِى الْقُبُورِ ،…»

 

معیت دارد چون تحقق بخش اراده حق است.اما در مشیت اینگونه نیست.در مشیت انفکاک پیدا میکند.مشیت از “صاحب مشیت”(یعنی آنکه مشیت از او برخاسته است(خاستگاه مشیت)) با “متعلق مشیت ” (یعنی آن چه که مشیت به او تعلق میگیرد) انفکاک حاصل میکند.

لذا امام در روایت استدلال فرمودند، که تو در کارهایی که میکنی می گویی” ان شاءالله”.نمی گویی “ان ارادالله”.

می گویی این کار را انجام میدهم ان شاءالله.

این ارادالله “ان شرطیه ” به او نمی خورد.

“… خَلَقَ الْأَشْیَاءَ بِالْمَشِیئَهِ…”.

آیا میخواهد خلق نکند؟ بله به مشیت میخواهد خلق نکند.آنجا جای اراده نیست.یعنی آنچه که دو پهلوست مشیت در آن میدمد.آنچه یک پهلوست با اراده است.

وجود مقدس “ولی” به مشیت خلق نشده است بلکه به اراده حق، خلق شده است یعنی دو پهلو نیست با خود حق در حرکت است.غیر از خلقت آسمان و زمین است.اگر خدا میخواست خلق می کرد ،که خلق کرد.

نمی خواست هم خلق نمی کرد.

اگر یک جایی دیدید در خلقت آسمان و زمین کلمه اراده به خلق نام برده شده اینجا منظور نور نبوت و ولایت است.(آسمان و زمین، شمس و قمر).

اگر در آیات و روایات دیدید از خلقت آسمان و زمین و خورشید و ماه با کلمه “اراده” سخن گفته شده است منظور از آسمان و زمین و شمس و قمر وجود نازنین “نبی و ولی” اراده شده است.

اگر با مشیت از خلقت آسمان و زمین سخن گفته اند و با مشیت از خلقت شمس و قمر سخن گفته اند همین عنصر و جرم سماوی است که من و شما با چشم و حس با آن کار میکنیم.

خلقت و وجود ائمه اطهار علیهم السلام به مشیت نیست به اراده است.یعنی دوپهلو نیست.اگر “حق ” هست “ولی ” هم هست.

_می شود “حق” باشد و “ولی” نباشد ؟

خیر نمی شود.

_می شود حق باشد و علمش نباشد ؟

_می شود حق باشد و حیاتش نباشد ؟

_می شود حق باشد و اراده او نباشد ؟

 

“ولایت ” در صفات ذاتی حرکت میکند.ولایت به مثابه صفات ذاتیه حق است نه صفات فعلیه حق.

بدانید” امام زمان “علیه الصلاه و السلام حرکتش با توحید هم قدم است.

????«کان و لم یکن معه شی »

اینجا دارد “ولی ” را معرفی میکند.

یعنی مولا”علی علیه السلام ” بود و هیچ چیز نبود.

یعنی امام “حسین علیه السلام ” بود و هیچ چیز نبود.

????”… وَ قَدَّسْنا فَقَدَّسَتِ المَلائکهُ …”

ملائکه و انبیاء کجا بودند ؟بهشت و جهنم کجا بود؟آسمان و زمین کجا بود؟

“…کُنا حول عَرْشِهِ مُحْدِقِینَ»

 

☘ نه در انجم حرکت بود و نه در عرش سکون

 

” الحجه قبل الخلق ” رقم هستی را نزده بودند و او بود .پس از این نکته و این آیه استفاده کنیم ” هو معکم ” .

_یعنی وقتی اشیاء نبودند “هو” و “معکم” چطور درست میشد ؟

_آسمان و زمین و انسان و ملک نبودند پس این “هو معکم ” را چطوری درست کنیم ؟

دقت کنید اگر هیچ شیئی نباشد پس “هو معکم ” با چه باشد و با که باشد؟

نور “علی علیه السلام ” بود که “هو معکم ” را بسازد.

“نور رسول الله صلوات الله علیه و اله و سلم ” بود که ” هو معکم ” را هستی بدهد.

” هو معکم ” ثابت است قبل از خلقت اشیاء.

وقتی اشیاء نیست “هو معکم ” چطوری درست می شود؟

اینجا ” هو معکم ” را “ولی ” میسازد.

نور امیرالمومنین علیه السلام و امام حسن و امام حسین و نور فاطمه زهرا قبل از همه انوار بود.” هو معکم ” را ساخت.حالا ببینید “محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام ” به گردن هستی بیشتر حق دارند یا بر خدا بیشتر حق دارند.

 

 

“..بِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ ” و ” بحقهم علیک ”

خدایا تو را قسم میدهم به حقی که آل محمد بر تو دارند.(آنها به گردن خدا حق دارند چون معیت حق را ساختند).

اشیاء نبود معیت حق باید ثابت باشد .اینجاست که “اراده ” این معیت را آفریده است.

آی مردم به هر جا پا بگذارید به هر نقطه ای روی کنید آخرش ” ایاب الخلق الینا ” باید به آل محمد علیهم السلام برگردید.

رسول الله هم در موقع رحلتشان نوشتند ؛

“… إنی تارکٌ فیکم الثَّقَلَین، کتابَ اللهِ عَزَّ وجَلَّ، وعِتْرَتی،…”

هستی ناچار است با این حقیقت آشنا بشود.که کفایت میکند در نوید رحمت همین نوشتن “إنی تارکٌ فیکم الثَّقَلَین، کتابَ اللهِ عَزَّ وجَلَّ، وعِتْرَتی ” .

“… ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ….»

 

هستی باید سفارش کند آخرش که امام حسین و گریه بر امام حسین علیه السلام یادتان نرود.

 

“اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ”

 

“پایان جلسه اول”

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *