مقام حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها_جلسه دوم_۱۳۶۹/۰۹/۲۹

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《هِیَ فاطمه الزهرا سلام الله علیها وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى‏…》

 

یکی از فرازهای فرمایشات امام جعفرصادق علیه الصلاه و السلام درباره وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره غیب عالم هستی،بلکه غیب الغیوب عالم وجود این کلمه نورانی است《هِیَ فاطمه الزهرا سلام الله علیها وَ عَلَى مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولَى‏》،محورِ دلِ هستی است،جانِ وجود بر اسمش می چرخد.

خاتم انبیاء حقیقتِ کل است،عقلِ نخست است،صادرِ اول است،ولی بُن و ریشه وجودیِ حضرت خاتم بدون هیچ شک و شبهه از آنِ فاطمه سلام الله علیهاست،هم اُم ابیهاست و هم روحِ رسول است،فاصله تن از جان اگر مبالغه نباشد و شوؤن تنظیر و تشبیه را حفظ کنیم فاصله تن و جان،روح و جسم،فاصله عدم و وجود است،اینگونه تشبیه و تنظیری در میان است، صدیقه سلام الله علیها روحِ رسول است《فاطِمَه روحی اَلتی بَینَ جَنبَی》.

سخن در این وادی اصلا کُمَیتش لَنگ است،ولو زبان وحی،ولو قرآن،قرآن زبانِ وحی است درباره حضرت صدیقه طاهره خاموش است،یک《إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ》شنیدی،او راجع به فرزندان اوست،راجع به فرزندان حضرت صدیقه طاهره است.

شبِ شهادت است بی پرده سخن گفتن خوب است،شاید شاید غباری از کفِ پای دوستانش به سر و صورت ما بنشیند ان شاءالله.

که اگر نشست،پای بر فرقِ فرقدان ساید،بر هر که نشست.

یعنی در پنهانی تمام،خفای مطلق،لیل و لیله است.

در روایاتی که راجع به منقبت و فضیلت حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها رسیده است،از زبان معصومین علیهم الصلاه و السلام معانی و مفاهیم آنگونه نیست که ما درک می کنیم،حرف هم به میان بیاید که پس برای چه کسی گفتند؟و چه کسی باید بفهمد؟و این الفاظ چگونه است؟راجع به حضرت صدیقه طاهره نیست،اسمش برای خلق زیادی است،برای همه هستی،وجود را قوام بدهد اسمش زیاد است.

حرفِ اسمش زیادی است،بی بی جان تو را نشناختند.

آقا یابن رسول الله شما احتیاج خلق را…

یک عبارتی هست،قبل از اینکه این روایت،مدِ نظر را عرض کنم آن روایت را بگویم؛

یک روز صدیقه طاهره به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند یاعلی[این خیلی فهمش کمر شکن است،خیلی]

أَنَا أعْلمُ ما کان(خوب این را شنیدید) وَ ما یَکُون(این را هم شنیدید) وَ ما لَمْ یَکُن…

علمش چه چیز را احاطه کرده است؟؟

حرف جوری است که مَسامِع وجود امیرالمومنین را کوفت.

من به نبود آگاه هستم،به آنچه نیست آگاه هستم،این غیر از ما کان و ما یَکُون است.《وَ ما لَمْ یَکُن》هر چه رقم هستی نخورده است من به آن آگاه هستم.

آخر باید یک چیزی باشد که علم آن را بگیرد،این چه علمی است؟؟؟

آقا امیرالمومنین علیه السلام بلافاصله آمدند خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم،یا رسول الله،سخنی عجیب من امروز از صدیقه شنیدم.

رسول خدا فرمودند یا علی این حرف را دخترم به شما گفت که من عالمه به 《ما کان وَ ما یَکُون وَ ما لَمْ یَکُن》هستم؟؟

امیرالمومنین گفتند بله یا رسول الله این سخن خیلی برای من اعجاب انگیز است.

چگونه است،شرح و بسطی در این باب نیست.

رسول خدا فرمودند بلی یاعلی،اینگونه است که او فرموده است.

آنچه را که رقم هستی به آن نخورده است،آنچه را که نقش وجود نگرفته است،صدیقه طاهره می داند. این روایت را ،هر چه هم اهل تحقیق در ولایت است کنارش بگذاریم،زمان را هم هر چه می خواهیم امتداد بدهیم،ببینیم این حرف چیست.

عالمِه به‌ ما کان وَ ما یَکُون.

اینجا یک پرانتز باز کنیم بعد برویم دنبال آن…

از این باب به سِرّ وجود زینب سلام الله علیها سخنی رسیده است،چون حجت خدا فرمودند عمه جان الحمدلله شما《عالِمَه غَیرَ مُعَلَّمَه》هستید،در این باب است،از این باب بی بی زینب سخن می دانند.

《ما لَمْ یَکُن》حیطه تصرف وجودی او (صدیقه طاهره سلام الله علیها)در علم است.

عالمِ به‌ ما کان وَ ما یَکُون هم پدرشان هستند،هم شوهرشان،هم فرزندانشان هستند،《عِلمَنا غابِرٌ ومَزبورٌ وَ ما هوَ کائِن》،این هست،صدیقه طاهره سلام الله علیها هم دارند،یک نقطه اختصاصی در این موجود است،یک امتیازی هست که بقیه ندارند،حتی«اَوَلُنا محمد آخِرَنا محمد و اوسَطُنا محمد » در این معنا به امتیاز آمده اند.

نه نبوت دارد،نه امامت،هم نبوت آفرین است《اُمُ ابیها》،و هم امامت آفرین است《اُم الائمهِ النُجَباء》،《اُمُ علیٍ》 هم هست،هستی بخش است.

حالا هم آن حدیثی که مورد توقف بود در اذهان اهل محبت یا آنهایی که دنبال مدرک می گشتند ،حدیثش نقل شده و سندش هم مذکور است و مدرک هم چاپ کردند،مدارک چاپ کرده اند،یکی،دوتا،سه تا نه.

به وجود مقدس خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم خطاب شد؛

《لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الأفلاک 》.

 

نه در انجم حرکت بود نه در چرخ سکون

آنچه در سِرّ سویدای بنی آدم از اوست

 

《لَولاکَ لَما خَلَقْتُ الأفلاک 》،اگر نبودی هستی را نمی آفریدم،ای حبیب ما،ای خاتم همه انبیاء،وجود مرهونِ هستی تو است،کائنات مرهونِ وجود تو است.

《وَ لَوْلاعَلِیٌ لَما خَلَقتُکَ》،اگر اینکه 《علی》نبود[اینها معنا دارد هاا]، تو را هم نمی آفریدم.چون نباء است،《عَمَّ یَتَسَاءَلُونَ/عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ/الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ 》(سوره مبارکه النبأ/١_٣)

 

《قالَ علیٌّ علیه السلام ما للّه ِ عزّ و جلّ آیهٌ هِی أکبرُ مِنّی ، و لا للّه ِ مِن نبأٍ أعْظَمُ مِنّی 》،خدا نبأیی عظیم تر از من ندارد،نبأ عظیم در قرآن وجود مقدس مولای اهل یقین،امیرالمومنین علیه افضلِ صلاهِ المُصَلین،نبأ هستند.

ماده اشتقاق است،مصدر است،یعنی هر نبیی از نبأ،هستی گرفته است.《وَ لَوْلاعَلِیٌ لَما خَلَقتُکَ》.

 

《وَ لَولا فاطمهُ لَما خَلَقْتُکُما》،اگر نبود نورِ وجودی صدیقه سلام الله علیها،یارسول الله نه تو و نه شوهرش 《علی》[نبودید]،زیر بنای عالم وجود در اصلِ اصول که عقلِ کل و صادرِ نخست است،اُمُ ابیها.

یکی از معانی لطیف اُمُ ابیها که فرزند از مادر زاده می شود،یکی از معانی اش اوست.

حکیم صفای اصفهانی که کارش به جنون کشید،که حرف را بالاتر کشانده،این هم در عرفِ اهلِ وِلا جزء اصولِ معتقداتشان است،در این باب هر کسی توسَنِ فکرش را براند کارش به تعطیلِ عقل می رسد هاا.

هرگز نشنیدیم خدا را بودی اُم

ای اُم الوهیین ، ای در تو خِرد گم

 

[آنهایی که دچار محبتش شدند،یا سر به شیدایی گذاشتند،یا کار به جنون کشیده است].

یک فراز دیگرش در آن مُخَمَس نورانی این است که همیشه ما را با توسل روانه این وادی می کند؛

 

من با تو به توحید دلی یکدله دارم

از عشق تو(یا فاطمه الزهرا) برگردن جان سلسله دارم

 

فقط امشب به ایشان عرض کنیم اگر شما این زنجیر را به گردن ما انداختید باز نکنید.دیوانه را به زنجیر می کِشند منتها دیوانه های عالمِ ظاهر،ماده،طبیعت،به پا زنجیر دارند،اینها به گردن انداختند.

 

من با تو به توحید دلی یکدله دارم

از عشق تو(یا فاطمه الزهرا) برگردن جان سلسله دارم

من مهر تو را پیشرو قافله دارم

آن قطره که از بحر فزون حوصله دارم

تا بار گشایم به فنای حرمِ هو

یا فاطمهُ الزهرا اِنا بِکِ نَشکو

همه جا اگر با هر شرائطی رو کنی که تو را نپذیرند،درِ خانه رسول خدا،درِ خانه علی مرتضی،همه ائمه هدی،[امام حسین علیه السلام را نمی گوییم،درِ خانه امام حسین را ابداً جرأت نمی کنیم]،درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها که بیایی همه شرائط مُلغی است.

هر دو نفر آمدند،راهشان داد،آنها را پذیرفت،عجب،عجب است!!!

[ببین یک مقایسه ای…،این را داشته باش،تو را به خدا یک مقدار از آن تعصب بیرون بیا،می خواهیم بی بی را یک مقدار،نه یک مقدار هم نه،می خواهیم بگوییم درِ خانه بی بی هستی قدر خودت را بدان،می خواهیم بگوییم یک جایی دستت بند است که عروَهُ الوثقىِ همه حقایق آنجاست،این را کیف کن و خوب است،ولو در خیال حرکت کنیم،ولو در خیال.

 

چو شو گیرم خیالت را در آغوش

 

این یک راهی است که خیالش پیشاپیش همه حقایق می دود،هرچه یقین است،حق است،واقع است،در هر وادی،خیالِ این جلوتر از همه می دود.

 

چو شو گیرم خیالش را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آیو

 

باشد با خیالش حرکت کن.

 

اَصبغ بن نُباته است،به ظاهر هم با احکام شرعی،قواعد،تَمَرُد امرِ امام کرده است،پیغام را هم امامِ بعد از امام برای اصبغ آورده است.

مردم بروید بابایم گفته درِ خانه نمانید،امیرالمومنین علیه السلام ضربت خوردند،در بستر افتادند،حسن جان،بگو مردم درِ خانه نمانند،فرمودند بابایم تشکر کردند بروید،رفتند.

دومرتبه برگشتند،حسن جان کسی نیست؟

من گفتم مثل اینکه رفتند،عده ای ماندند.

برو ببین کسی نیست.

فرمودند پدرم می گوید کسی پشتِ درِ خانه نماند،بروند،باز هم رفتند چون عدم اِمتثال و اطاعت تمرد می آورد،ارتداد می آورد،تمرد از امرِ امام ارتداد می آورد،رفتند،مقدسان درِ گوش هم گفتند برویم مُرتَد می شویم،رفتند.

دفعه سوم،حسن جان برو ببین کس دیگری نمانده؟

آمدند دیدند فقط یک نفر صورتش را گذاشته به دیوار اشک می ریزد.

امام حسن علیه السلام برگشتند باباجان فقط اصبغ مانده،همه رفتند.

برو خاصاً به اَصبغِ بن نُباته بگو اینجا نماند و از درِ خانه برود.

امام حسن آمدند،اصبغ بابایم برایت پیام خاص فرستاده برو اینجا نمان.

عرض کرد حسن جان برو به بابایت بگو اصبغ نمی رود.

عجب جرأتى!!!

این دینِ حُب است،وقتی امام حسن علیه السلام برگشتند به امیرالمومنین حرفِ اصبغ را رساندند،آقا فرمودند حالا که نمی رود بگو توی خانه بیاید.

درِ خانه صدیقه سلام الله علیها …

اصبغ کجا[همه دستشان به دامنِ اصبغ است که به شفاعت آنها را به امیرالمومنین علیه السلام متصل کند]،آن دوتا کجا؟!!

خوب،همچین که آمدند درِ خانه،امیرالمومنین برگشتند سراغ فاطمه زهرا سلام الله علیها.

فاطمه جان درِ خانه تو است،می شود بگویم بروند؟

می شود بگویم رد شوید؟

صدیقه طاهره سکوت کردند.

اینها سخن است،حرف است،امیرالمومنین علیه السلام آمدند فرمودند بیایید ،یعنی چه؟؟

یعنی حالا‌ که درِ خانه فاطمه آمدید نمی توانم بگویم داخل خانه نشوید].

امشب درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها را بزنیم.

آقاجان ما که اصلا خانگی هستیم،ما که توی خانه شما هستیم،نکند یک وقتی ما را از خانه تان بیرون کنید.

این جور حرف زدن ها مالِ کوتاهی فکر و ذهن ماست واِلا آن کلمه آخر این است که امید به همه بچه هاست.

علی جان سلام من را به همه بچه های من تا قیام قیامت برسان.

عجب نویدی است،عجب بشارتی است،همه بچه سیدها،همه آنهایی که به هر جور انتساب به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دارند،اینها سلامتی ایمانشان تضمین شده.

از کجا می خواهی سلامتی ایمانت را تضمین شده،تامین کنی؟از کجا؟با چه عمل؟با چه کردار؟با چه یقین؟کجا داری؟

جز درِ این خانه؟؟

فضای مجلس اقتضای سخن زیاد ندارد،اینها مقدمه توسل است.

شبِ شهادت بی بی سلام الله علیها است،به اَسما فرمودند که [عجب،نه از اندیشه و فکر و عقل همه،حق او را کنار کشیده،محجوبه از همه عقول و اندیشه هاست.در عالمِ تن هم همین جور است،در عالمِ ماده هم همین گونه است] اَسما این سریر و تابوت هایی که در مدینه هست من اینها را دوست ندارم،تابوت های آنوقت مثل تابوت های حالا نبوده،شکلِ برانکارد بیمارستان ها بود،دوتا چوب بوده وسط های این چوب ها سه تا چوب دیگر که اینها را به هم متصل می کرده،روی آنها هم یک تخته قرار می دادند و میت را روی این می گذاشتند به قبرستان می بردند.

اسماء من اینها را دوست ندارم.

کار به کجا کشیده؟؟

یک دخترِ جوان هجده ساله در خانه امیرالمومنین سخنش با اسما که در عالم طبیعت و ماده فقط انیس و مونسش است،بفرماید که من اینها را دوست ندارم،این چه جور تابوتی است که ساخته اند؟

اول به من قول می دهی به من کمک کنی،هر چه می گویم اطاعت کنی؟ بله،اسما‌ قول داد و پذیرفت که بی بی جان من کنیز شما هستم،من خدمتگزار شما هستم.

فرمودند که یک فکری کن یک سریر و تابوتی غیر از این که در مدینه هست فراهم کنیم.

عرض کرد بی بی جان این حرف ها چیست؟

قلب من را با این حرفها آتش می زنید.

فرمودند مگر من به تو نگفتم،قول نگرفتم به حرفم گوش کنی،اطاعت کنی؟

عرض کرد بله بی بی جان،بفرمایید.

فرمودند به فکرت نمی رسد یک چیزی درست کنی که بدن پوشیده باشد کسی نتواند آن را ببیند؟

عرض کرد بی بی جان در آن هجرتی که من به حبشه کردم من دیدم تابوت های آنها را یک جورِ خاصی می سازند،دوتا چوب مثل این تابوت و سریرهای ما هست،وسط های اینها به هم متصل است ولی سه تا چوب دیگر کمان مانند،اول و آخر و وسط به صورت کمان روی اینها کشیدند و یک پارچه روی اینها می اندازند.

فرمودند اسما نمی شود که این گوشه اتاق یکی از اینها درست کنی من ببینم؟

عرض کرد بی بی جان قلب من را بیشتر از این آتش نزنید.

فرمودند اسما آنچه را من دوست دارم مگر نمی خواهی انجام بدهی؟

به خدایی که من را آفریده،دوست دارم من آنچه که به ذهن تو گذشته را کنار حُجره ببینم.

اسما،خادمه خانه،مورد اُنس حضرت صدیقه طاهره،رفت چندتا سَعَفِ خرما از این شاخه های بلند خرما پیدا کند،و چندتا هم کوتاه،برید و آورد و سه تا هم کمانی،اینها را با نخ به هم محکم بست،آن کنار گذاشت،حالا این اتاق دیگر معلوم است چه جور اتاقی است،یک تخت پوست آن کنار است،که شب ها امام حسن و امام حسین روی آن تخت پوست دوتایی با هم می خوابند،روز هم برای یک شتری که مربوط به این خانواده است علوفه می ریزند،روزها شتر از روی این تخت پوست…

…بی بی شب ها زیرشان می اندازند،بی بی با زحمت خودشان را حرکت دادند فرمودند اسما‌ این چادر را روی این سریر بینداز ببینم.

اسما چادر را انداخت،حضرت شروع به خنده کردند،تبسم،خوشحال،اسما من همین را می خواستم،خیلی چیزِ خوبی است،این حجره،غرفه کوچک گِلی،کنارش هم فقط یک اِبریق است،یک دیگ و سه پایه کنارِ دیگری است،یک دَستاس(آسیاب دستی) هم آن طرف است که گندم یا جوشان را با آن آرد می کنند،تمام تجملات این خانه منحصر است به یک پرده پر از وصله است.

این هم به یاد بزرگانی که به گردن ما حق دارند و آنها در این باب این شعر خواجه را خواندند،آقای مَجد خدا حفظش کند؛

 

سِر ما و در میخانه که طَرفِ بامش[نکند یک وقت سرِ ما را بردارید]

به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی

 

این خانه فاطمه سلام الله علیهاست،ولی جبرئیل که می آمد،دستهایش را درِ همین خانه می گذاشت و می گفت 《السَّلامُ عَلَیْکُمْ یا أهلَ بَیْتِ النُّبُوَّهِ》.

 

سِر ما و در میخانه که طَرفِ بامش

به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی

 

هیچ پیغمبری از اولِ قرآن تا آخر قرآن،جبرئیل اجازه نگرفت با اجازه وحی را بیاورد،هر وقت می خواست وحی را می آورد،موسی،عیسی،ابراهیم،بقیه انبیاء،بر هیچ پیغمبری وارد نشد،جبرئیل نزول نکرد به آوردن وحی و پیغام،که قبلش اجازه بگیرد،مگر دوجا اجازه می گرفت،یک؛ وقتی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خانه فاطمه بود جبرئیل اذن دخول می گرفت،خاتم انبیاء از فاطمه زهرا می پرسیدند فاطمه جان،جبرئیل است وارد بشود یا نه؟

دو؛ هر وقت امام حسین علیه السلام در بغل رسول خدا بود جبرئیل می ایستاد که امام حسین به اختیار خودش از بغل رسول خدا کنار برود.

 

فرشته عشق ندانست که چیست قصه مخوان

[فرشته حتی جبرئیل باشد]

بیار باده و بر خاک پای آدم ریز

 

در این خانه جبرئیل بدون اجازه وارد نمی شد،«لا إله إلّا اللّه» ،«لا إله إلّا اللّه» درب این خانه را به آتش کشیدند.

یک مطلبی را ما بگوییم،خیلی خوب است این را بدانید.

 

این را به شما بگویم درب خانه امیرالمومنین علیه السلام هیچ وقت بسته نبوده،باز بوده،مگر شبها گاهی بسته می شد،امیرالمومنین آمدند درب خانه را بستند رفتند درون حجره نشستند،چون آنهایی که نقشه کشیده بودند می خواستند هیمه و هیزم را به درون خانه ببرند،توی حجره را آتش بزنند،همان جایی که بسترِ فاطمه را انداختند،لذا امیرالمومنین پشتِ درب که آمدند فرمودند در این خانه فاطمه است،جواب شنیدند هر چند فاطمه باشد ما آتش می زنیم.یاعلی

امیرالمومنین پشتِ درب صحبت کردند،رفتند درون حجره نشستند،صدیقه طاهره سلام الله علیها آمدند پشت درب،آی مردم از خانه ما چه می خواهید؟

ما می خواهیم 《علی》را ببریم که بیعت بگیریم.

فاطمه زهرا فرمودند 《علی》را نمی گذارم به مسجد ببرید.

چنان به درب لگد زد آن درب نیم سوخته به پهلوی سِرّ الله ،اصابت کرد،غیب الغیوب عالم هستی که بین درِ و دیوار به زمین خورد،صدایش بلند شد،همه در ناتوانی 《یاعلی》می گویند،فاطمه زهرا نتوانست 《علی》را صدا بزند،صدایش بلند شد « یا فِضّه خُذینی » .

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *