《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
《أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ》
《إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا 》(سوره مریم/۹۶)
در تعلق معنای حُب به انسان و انسان به حُب همیشه مصلحت بینی و نفع جویی در کار است،ولی در تعلق وُد به انسان و انسان به وُد صرفنظر از مصلحت طلبی و نفع جویی این معنا مطرح است،لذاست که تَوادُد فی سبیل الله،غیر از تَحابُب فی سبیل الله است.
تَحابُب فی سبیل الله یعنی در راه خدا با هم دوستی کنید نفع همدیگر را هم در نظر بگیرید،عیب ندارد،انسان برای خدا با یک کسی دوستی می کند،از او مُنتفع هم هست،این حُبِ فی الله گفته می شود.
ولی اگر تَوادُد باشد این اتصالِ بدون در نظر گرفتن منفعت است،مصلحت بینی را دیگر اینجا باید پی کرد.
در یک حدیثی فرمودند کسی که ما را دوست داشته باشد که بوسیله دوستی ما وضع مادی اش خوب بشود،ما به او این مالِ دنیا را می دهیم،عطا می کنیم،
《مَن تحبَّبَ بِنا إلى النَّاسِ لِیَنالوهُ مالٌ اَو ثَروه اَعطاءَالله ذلک المال》کسی که به دوستی ما،به محبت ما با مردم آمیزش کند،اختلاط کند،رفت و آمد کند،که پول و پَله ای گیرش بیاید،این را به او می دهیم،《یُصِیبَکُم ما اَراد》آنچه را که اراده کرده به او می رسد،و کسی که به وسیله ما با مردم اختلاط کند،امتزاج کند،محبت کند،که آبرویش محفوظ باشد،ما به او آبرو هم می دهیم،اعتبار،آبرو را هم می دهیم،ولی کسانی هستند که ما را بدون این دو جهت می خواهند،این تَوَدُد است،نه قصد منفعت جویی در ثروت دارد،نه قصد منفعت جویی در آبرو و اعتبار دارد،ما این را به او عطا می کنیم نعمتی را که《 لا عینٌ رَأَت ولا أذنٌ سَمَعَت 》قرآن هم دارد،در بهشت یک نعمتی هست خارج از این نعمت هایی که گفتیم،و خارج از حور قصور و غِلمان و نهرهای جاریه،غیر از همه اینها،یک چیزی هست که 《لا عینٌ رَأَت ولا أذنٌ سَمَعَت 》،نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده،خارج از قاعده نفع جویی و منفعت طلبی،آخر ببینید،واقعا ما یک مقداری خودمان را بررسی کنیم،ببینیم چه کار می کنیم،چه کار کردیم،بعدا باید چه کار بکنیم تا اُنس است و تا دست به ترکیبمان نخورده است،حُب اهل بیت علیهم السلام را خوب داریم،مخصوصا اگر اینکه سفره بعدش پهن باشد و یک غذای چرب و نرمی هم باشد که آن دیگر خیلی بهتر است،اما اگر یک جایی ببینیم دست به ترکیبمان خورد،آنجا چه کسی می ماند؟؟
آن اولی حُب است،به حُب اهل بیت علیهم السلام دور و بر هم جمع می شوند،به حُب اهل بیت مذاکره امرِ ولایت می کنند،به حُب اهل بیت می نشینند و بر می خیزند و دوستی می کنند،در اینها منفعت ملحوظ است،ولی اگر بناست که نصیب ولایت آنها به وِداد باشد به وُد باشد،با وُد ولایت آنها را بگیریم،نه تنها منفعت جویی نیست،گاهی از بغل آدم هم می سابانند(سابیدن) هااا.
لذا در کربلا وُد بوده،امام حسین علیه الصلاه و السلام فرمودند 《مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ،…فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا》
کسی که حاضر است،آماده شده است که مُهجه خودش را در راه ما بدهد.
مهجه را معنا می کنیم ببینیم چه کسی حاضر است.آن خونی که از انسان موقع زخم خوردن،شمشیر خوردن،حتی سر بریدن می آید،آن را مُهجه نمی گویند،آن دَم است،مُهجه خونِ قلب است،خون قلب این است که شما اگر یک گوسفندی را ذبح کنید وقتی که خونش ریخت و پوستش را کندید و شکمش را پاره کردید و قلبش را که در بیاورید می بینید توی قلب یک مقدار خون لخته شده،آن مُهجه است.
آقا امام حسین علیه السلام می فرمایند آن خون هایی که آنجوری می جهد من آنها را قبول ندارم.
آدم را کجا می برند!!! چه جوری سودا می کنند!!!
《مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا …》بذل هم بکنند،بذل این است که انسان یک چیزی را که به کسی می دهد هیچ چیز در مقابل آن نخواهد.
اولا آن خونی که همه می ریزند،حتی موقع سر دادن،آن خون ها را من قبول ندارم،خونِ دل می خواهم،بعد هم
《بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ》این وُد است دیگر.
آن خونِ دل را بده،بذل هم بکنند،بذل به پا ریختن همه وجود در راه محبوب است،اینجا محبوب هم اسمش نیست مُوؤُد است،لذا 《وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ》این آیه را تا حالا هیچ کس معنا نکرده است هااا،امام حسین علیه السلام محبوب نیست،مُوؤُد است،مُوؤُدِ با همزه،
مَوْؤُدَهُ،مُوؤُده است،خیلی این آیه عجیب غریب است،
《وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ》،《بِأَیِّ ذَنۢبࣲ قُتِلَتۡ》،امام حسین علیه السلام 《واد》دارد، 《مُحِبٌّ وادّ》،روایت است،فرمودند《الشِّیعَهُ ثلاثٌ 》، که شیعیان ما سه قسم هستند《المُستَأکِلٌ بِنَا 》،[بعضی ها هستند که با آن روایتِ اول هم یک مقداری،یعنی بعضی ها اینجوری هم هستند]
الشِّیعَهُ ثلاثٌ : قسم اول ؛《المُستَأکِلٌ بِنَا 》،آن که ما را وسیله اَکل و روزی قرار داده،ما را پیش می اندازد که جیبش را پر پول کند،ما را پیش انداخته…
قسم دوم؛ آنهایی هستند که باز ما را برای آبرو می خواهند.
قسم سوم؛《مُحِبٌّ وادّ》که وادّ متعلِقَش مُوؤده است،
بعد فرمودند 《و مَنِ استَأکَلَ بِنَا افتَقَرَ》،در آن روایت فرمودند هر که خواسته باشد به وسیله ما ثروت بخواهد،ثروت به او می دهیم،آبرو خواسته باشد آبرو می دهیم،ولی یک قسم دیگر هست،یک کسان دیگری هستند که اینها ما را بدون این دو جهت می خواهند،به آنها یک چیزی می دهیم که 《لا عینٌ رأت ولا أذنٌ سمعت》نه چشمی دیده،نه گوشی شنیده،به آنها آنجا راه می دهیم،در این روایت می فرمایند هر کس که ما را بخواهد برای اینکه به وسیله ما بخورد،کنایه است دیگر،یعنی اینکه به قولشان بساز بفروش کند،《مَنِ استَأکَلَ بِنَا افتَقَرَ》،《وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ*بِأَیِّ ذَنۢبࣲ قُتِلَتۡ》امام حسین علیه السلام فرمودند خون هایی که ریخته می شود و سرهای که داده می شود اینها را من قبول ندارم،《مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ》آخر مُهجه که تا آدم جان در تن دارد که در نمی آید.
می گوید تا آنجا باید بروی،تا هستی،تا نقش هستی به تو خورده است نمی توانی آن خون را بدهی،یعنی اینقدر باید اینجا فداکاری،تَضحیه،فنایِ فنایِ فنا،که آنجا دیگر اراده نیست،آنجا تکلیف نیست،تا آدم هست قبل از مُهجه را می دهد،تا می جُنبد قبل از مُهجه را می دهد،همچین که هستی اش ضایع شد مُهجه می ماند،《مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ》،می دانید چه گفت؟؟
اینجا باید این را گفت ؛ آن که قلب را از سینه در می آورد یک چاقو وسطش می گذارد آن لخته های خون را با دستش بیرون می کشد،اینجا باید گفت《 حسین جان 》تو خودت باید این کار را بکنی،آنجا که دیگر حرکتی از ما ساخته نیست.
یک روایتی هست خیلی روایت قشنگی است؛مُفَضَل به آقا امام صادق علیه الصلاه و السلام عرض کرد که《 یابن رسول الله عَنِ الطِّفْلِ یَضْحَکُ مِنْ غَیْرِ عَجَبٍ وَ یَبْکِی مِنْ غَیْرِ أَلَمٍ》،بچه های نوزاد که تولد پیدا می کنند،اینها بدون جهت توی گهواره می خندند و چشم هایشان را این طرف و آن طرف می کنند،[همه شما بچه کوچک دیدید هاا،مخصوصا تا چهل روزگی،ما که تا چهل سالگی بودیم هنوز هم اینجوری هستیم] این چشم هایش را این طرف و آنطرف می کند می خندد،گاهی غش غش غش،خواب هم هست هااا[سابق پیرزن ها می گفتند با ملائکه صحبت می کنند] و گاهی هم بدون جهت به گریه می پردازد و اَخم می کند و ترش رو می شود،این سببش چیست؟؟
اینها را دیدید یا نه؟ بچه دار هم اگر نبودید برادری،خواهری داشتید.
حضرت فرمودند که《 اِنَّ طِفْل یَرَى الْإِمَامَ وَ یَضْحَکُ لِرُؤیَتِه،وَ اِذا غابَ عَنهُ یَبکی》این امامش را می بیند به خنده می پردازد و خوشحالی و سرور،وقتی که امام غائب می شوند،فراق،به گریه می پردازد.
اینجا یک دستورالعملی برایتان بدهیم عیب ندارد حالا،اگر مادرها هم هستند گوش بدهند برایشان خیلی خوب است،حتما خانم ها هستند،که دستورالعملی برایشان بدهیم.
وقتی که امام در شهود عینی قرار می گیرند،طفل خیلی می فهمد،بحق حق قسم تمام عرفای عالم،تمام علمای عالم،درجه یک،ابوعلی سینا چیست،من میترسم واِلا می گفتم انبیاء.
جداً می ترسم هااا،در آن حال،همه اطفال از همه علما و عرفای تراز اول عالم در اتصال به معرفت پیش هستند،در آن چهل روز.
بعد عجیب است که امام صادق علیه السلام فرمودند هر طفلی،فرق نمی کند چه مومن،چه غیر مومن،بچه کافر.
عدالت را ببین،حدیث کنارش بگذاریم که چه جور کافر هم بله.
《کُلُّ مَولودٍ یُولَدُ على الفِطرَهِ 》،فطرت گفتند اینجا چیست؟؟
فطرت اینجا اسلام و ایمان است،هر نوزادی فطرتش فطرت ایمان و اسلام است《حتّی أبَواهُم لِسانُهُ یُهَوِّدانِهِ و یُنَصِّرانِهِ و یُمَجِّسانِهِ》
عجب!!!
فضای خانه را پدر و مادر تاریک می کنند،فضای خانه،پدر و مادر اثر می کند.
اگر تنبلی نمی کنید حالا به شما بگویم،اینهایی که می خوابند،غرق خواب هستند،یک کسی بلند می شود نماز شب می خواند،فیضی که آن خوابیده در نماز شب به او می رسد به خودِ آن نمازخوان نمی رسد،این مشغول نماز شب،العفو،الهی 《هذا مَقامُ الْعائِذِ بِک مِنَ النّارِ》اول به آن خوابیده می رسد،مثل چه؟؟هااا؟
مگر نمی گویند《 اَلنَّومُ أُخو الْمَوتِ》؟؟
خواب برادر مرگ است،درست؟؟
نماز میت که می خوانند،به نماز خوان می رسد یا به او؟؟هاا؟
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
پنج* تکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
[*حافظ فرموده چار تکبیر،سنی ها چهار تکبیر می گویند،شیعه پنج تکبیر می گوید،برای چه چار تکبیر؟؟
نسخه ها هم همه گفتند چار تکبیر،پنج تکبیر نداریم،برای چه؟
به جهت اینکه مثل الان رساله های عملیه هست هر کسی از هر کسی تقلید می کند،او هم شافعی بوده مثل رساله عملیه در تقلید احکام.
ولی در اصول شیعه صدر در صد خالص است،لذا یک جای از مُقَلَدِش توی شعرهایش خیلی بد تعریف می کند هااا.
احکام را از او گرفته ولی ببینید؛
منصور بـر سـرِ دار ایــن نکـته خوش سـُـرایـد
از شافعی نـپــرسـنـد امثالِ این مـسایل
او باید احکام طهارت و نماز و روزه و اینها را بگوید پس از آنجا معلوم می شود در اصول شافعی را قبول ندارد،مثل الان که هر کسی از یک کسی تقلید می کند آنوقت هم وسیله نبوده شیعه در روابط کامل نبوده که بتواند احکامش را صادر کند،لذا این را باید جدا کنید،اگر یک کسی را دیدید در فقه و احکام…
خودِ مولانا هم در مثنوی اینجوری است دیگر،حنفی است،حنفی در تقلید مسائل و احکام،ولی در اصول شیعه است،جدا باید بشود هاا،متابعت اینجور بوده چون یکی دیگر نبوده،یعنی در مقابل مذاهب اربعه هیچ کس نبوده،بعد از امام جعفر صادق علیه السلام اگر هم یک جایی می فهمیدند هست فوری سربه نیستش می کردند،نه یک ساعته،یک دقیقه.
باید همین چهارتا باشند،لذا کسی نمی توانسته بگوید من هم در احکام تشیع صاحب رای هستم،نمی توانسته،اینها باز بحث های خاصی دارد جای خودش را دارد،گذشته از اینها…
حافظ که خیلی در کلامش لطافت هست،لسان الغیب است،او می گوید ؛
چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست
تطبیق بدهید،هاا،وقتی که مُرده،مُرده است،در مقابلش خوابیده که برادرِ مُرده است،《اَلنَّومُ أُخو الْمَوتِ》،نماز میت که پنج تکبیر میزنید به او می رسد،این مالِ مُرده.
برادرش که خواب است،یک کسی بالای سرش نماز شب می خواند به او می رسد،مناجات،او درک می کند،صبح که بلند می شود،قلبی نورانی،روحی مصفا،از کجا به او رسیده نمی داند،ما هم همین جور هستیم، یک روزی که می بینید حالمان خوش است عمل ما نیست هاا،یک ولیی بر مُرده ما نماز خوانده،یک روز می بینید توفیق پیدا کردید یک کار خوب کردید،خودتان نیستید،پدری دعا کرده،مادری دعا کرده،جَدی دعا کرده،یک رهگذری چشمش به جمال شما افتاده،شما را پسندیده،امروز خوشید.
اینکه امروز می بینی خوش هستی،وضعت خوب است،کارت رایج است،آی کاسب،آی عطار،آی بقال،آی معلم،آی مدرس،آی شاگرد مدرسه،آی شاگردی که درس را خوب جواب می دهی،صبح برای اینکه مادر خوب تو را بوسیده،خوب بغلت گرفت،پدر تو را خوب بوسیده،این مالِ عمل صبح پدر و مادر است.
اول به مرده می رسد.
تا یادمان نرفته برای خانم ها بگوییم،ان شاءالله خواهران عزیز دقت بفرمایند که چه می گویم ؛بچه هایی که توی گهواره هستند،اگر بچه ای را دیدند که خنده او(همیشه تا چهل روز) بر گریه او غالب است،نه گریه ای که نعره می زند و بیدار است،آن را نمی گویم هاا،گریه توی خواب(وقتی بیدار شد را نمی گویم)،گریه ای که مثل خنده اش توی خواب می ماند،توی خواب چطور می خندد،گاهی اخم می کند و معلوم است غمناک است،آخر در مقابل تبسم که خوشحالی است،در بد حالی هم یک چیزی داریم اسمش عَبره است،عبره بدون جیغ و سر و صدا به گریه می افتد مثل این که یک کسی بدون قهقهه و سر و صدا بخنده بیفتد،آن که بدون سر و صدا و بدون قهقهه به خنده می اُفتد اسمش تبسم است،آن که صدایش بلند می شود اسمش ضِحْک است،ضِحْک
این است که صدایش به خنده بلند می شود،صدایش به خنده بلند نشود تبسم است،اگر صدایش به گریه بلند شد بُکاء است،اگر صدایی به گریه بلند نکرد عَبره است،عَبره در خواب،تبسم در خواب،گاهی هر دوتای اینها هم به ضِحْک و بُکاء هم می رسد،خوب ماده این مساله را هم از نظر برهان قاطع و مُنتَهَی الاَرب و قاموس و المُنجِد هم شکافتیم،که هر که مُلا لغتی است هم خوب درک کند.
اگر دیدید فرزند شما در خواب است،خوابِ خواب،خنده او بر گریه خوابِ او غلبه دارد این ایمانش بر غیر سلوک ایمانش می چربد،اگر دیدید که گریه در خواب او بر خنده او غلبه دارد ،برایش همیشه دعا کنید که خنده اش غلبه پیدا کند،پدر و مادر می توانند این کار را بکنند،می توانند همان جا برایش سازندگی کنند.
《حتی أَبَواه》،چطور نقش بد می دهد،نقش خوب هم می دهد.
یک دستورالعملی دادیم پدر و مادرها اگر می خواهند فرزندانشان آن طرف بیشتر سوق داشته باشند،اگر دیدند گریه و غمناکی و بدحالی بچه بر خنده و تبسم او غلبه دارد همان جا سرِ گهواره اش بنشینند دعا کنند.
رسول خدا صلی الله علیه و آل وسلم شب ها می آمدند کنار گهواره امیرالمومنین علیه السلام می نشستند به صورت امیرالمومنین هی نگاه می کردند که خنده های 《علی》 را نگاه کنند،چه کسی کنار امیرالمومنین بود؟؟هاا؟؟
می خواست سیر 《علی》را در ذات خودش بپاید چون امامی غیر از خودش نیست،هاا،نه؟
امیرالمومنین امامش خودش است،نور از خودش می گیرد،رسول خدا این نقطه را می خواهد بپاید.
روایتی هست که رسول خدا که به فاطمه بنت اسد فرمودند مادرجان شما برو بخواب،راحت باش،من باید شب تا صبح بیدار باشم…
این را مطالعه و بررسی می کردند که 《علی》کجا را می پاید، در «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ» در نماز چطور به طرف خودش در حرکت است،به نقطه نوری خودش دارد عروج می کند،اینجا هم همینطور است.
حالا روایت را تمام کنیم؛ چه مومن…
در مرگ هم همین است،ببینید ولادت تا چهل روز،موقع مرگ هم باز همین حالت است،《یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ》، 《اُطلب العلمَ مِنَ المَهدِ اِلَی الّحَدِ》،این علم را یاد بگیر.
به چه کسی می گویند؟؟
به ما می گویند《اُطلب العلمَ مِنَ المَهدِ اِلَی الّحَدِ》برو از گهواره و از لحد یاد بگیر.
این عدالت امیرالمومنین است، آخ دل را یک مرتبه می برد،چنان می برد که نمی گذارد هیچ چیز از آن در این عالم بماند.
اصلا جدا نمی کند هااا،ما بد و خوب می کنیم،او بد نمی بیند.
دنبال روایت را بگویم؛
همه بچه ها را بصورت یکنواخت پذیرایی می کند،به صورت همه می خندد،همه را به خنده می آورد،یکی را لگد نمی زند بیندازد بگوید برو بچه کافر تو کافر زاده ای،نجسی،این مالِ ماست.
وقت مردن هم همین است یکنواخت پذیرایی می کند،مگر یک کسی با خودش یک چیزی را برده باشد که آنجا حتی مرگ نتواند علاجش را بکند.
این هم از کوچکی ماست.
این درس معرفت ولی شناسی،《یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ》.
امام صادق علیه الصلاه و السلام مى فرمایند طفل وقتی که ولادت پیدا می کند،می خندد به جهت اینکه امامش را می بیند،می گرید چون امامش غائب می شود.
این نکته آخر روایت؛
《فاِذا بَدَءَ عَن کَلام غابَ عنه فنَسِیَ ما رآه》،وقتی به سخن آمد،آدم شناس شد،آنوقتی که دیگر نقطه وحدت را فراموش کرد،آنوقت دیگر امام به کلی تشریف می برند، و او هم هرچه را که دیده فراموش می کند.
حالا بیایید دیگر حرفی نزنیم،نطقی نداشته باشیم،بیاییم یکه شناس باشیم،بیاییم همه اش او را ببینیم.
این مالِ چیست؟؟
مالِ این است که می شود یک کسی از بچگی،چهل روزه بشود یک ساله،یک ساله بشود دو ساله،هفت ساله هم بشود باز هم آن نقطه با او باشد،پدر و مادر کنارش هستند ولی او،آنها را می بیند،از هفت سالگی،پانزده ساله بشود باز آنها را ببیند،هیچ کس را نداریم،بحق امیرالمومنین هیچ کس را نداریم،جز آنها هیچ کس نیست،《أنا وعلی أبوا هذه الأمه》،این هم یک پدری.
از همه کس چشم ببند و به آن نقطه وحدانی توجه کن،اگر هم اینکه به کلام آشنا شدی(عجب سخن گفتن چه چیز بدی است!!! ما چقدر پرحرف هستیم،ما برای چه اینقدر حرف می زنیم،پس معلوم بشود که آدم بداند در این راه در این سلوک،حرف زدن ها یکی از حجاب هاست)
این وِداد از ناحیه صاحب مَوَدت،مُوؤده خوانده می شود،نسبت به هیچ یک از ذوات مقدسه ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام این خطاب نیامده و
تفسیر نشده که مُوؤدِه امیرالمومنین علیه السلام باشند،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم باشند،بقیه اهل بیت علیهم السلام باشند،امام زمان علیه السلام باشند، امام حسین علیه السلام
مُوؤده هستند،یعنی او آن ذاتِ ذاتِ ذات را می خواهد،امام حسین علیه السلام طالب ذات است،
《مَنْ کَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ》،آخر حسین جان آنوقت که نمی شود من[مهجه را] تحویل بدهم.
می فرمایند خودم به سراغت می آیم،به بالین یکی یکی می آمدند که چه؟
به مهجه کار داشتند.
و عجیب که یکی از القاب آقا سید الشهداء علیه السلام است،لقب امام حسن علیه السلام نیست،لقب بقیه ائمه علیهم السلام هم نیست،عجیب است!!! راجع به امام حسین علیه السلام است《 مُهْجَهُ قَلْبِ فاطمه سلام الله علیها》،حسین جان تو مُهجه قلبِ زهرایی.
یکی از معانی اش هم این است که آن مُهجه خونی است که توی قلب است و از قلب بیرون نمی آید،با ما دفنش می کنند،این می ماند،مگر اینکه خودش که صاحب اختیار است دل را بیرون بکشد،او که صاحب دل است احتیاج به کشیدن آن ندارد.
《مُهْجَهُ قَلْبِ فاطِمه》یعنی چه؟؟هاا؟
یعنی وقتی که پهلویش را شکستند،سلام الله علیها،وقتی خون از سینه اش جاری شد،وقتی که آن حادثه دلخراشی که عالم را در همه معانی اش تکان داد،عالم و عرش را تکان داد،مُهجه قلب باقی بود،یعنی صدیقه طاهره باز امام حسین را داشت.
آخر روایات هم که همه اش حوادث را برای ما نیاورده،گوشه کنار از یک میلیون یکی،هااا؟
لذا اینجا بگوییم اگر که ما پذیرفتیم که همین گونه هست و باید بپذیریم،که امام حسین علیه السلام مُهجه قلب زهرا سلام الله علیها هستند،موقعی که بین در و دیوار افتادند حتما یک 《یاحسین》گفتند،حتما،حتما.
چرا 《علی》را صدا زدند،اینها توی روایت ها به گوش ما رسیده،بعد فضه را صدا زدند،این هم درست است،
ولی 《حسین》را هم خواندند،نه آنجا 《حسین》را صدا زدند،گودی قتلگاه هم وقتی جگر گوشه خود را روی خاک های گرم کربلا،عریان،قتیل،عطشان مشاهده کردند به گودی قتلگاه رفت و صدایش بلند شد؛ وا غریبا،وا عطشانا،وا ذبیح ها.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد