شرح زیارت عاشورا_جلسه پنجم

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»

《وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ بِها》

 

اسماء الهیه ،چه جلالیه و چه جمالیه،و به تحقیق بعضی از اهل معرفت ،کمالیه،این اسماء دو تعلق چشم گیر قابل توجه دارند؛

یک ،تعلق اسماء به مسمی است.که در لفظ جلاله کلمه مبارکه 《الله》،گوینده این اسم،مسمی را یاد می کند و می پاید،آن مسمایی که در ظرف معرفت هیچ عارفی به هیچ بُعد در نمی آید .

مسمایی را با اسم مبارک 《الله》صدا می زند.

یک تعلقِ دیگری برای این اسم است که در این تعلق ،فقط شیعه سهم معرفت ،بس به سزا دارد.

و آن تعلق ،تعلق به مَظاهر اسماء است.

اسم یک تعلق به مسمی (مسما)دارد و یک تعلق به مَظهَر دارد.

《ولی》 یک تعلق به مسمی دارد که 《حق》 است،《هُوَ الْوَلِیُّ》،و یک تعلق هم به مَظهَر دارد که 《ولیِ مطلق 》است. حق  در اولین نَظرِه ظهور این اسم یا صفت متجلی است،چون این تسامُح در باب سخن هست که به صفات ،اسماء گفته بشود ، به بعضی اسماء نه همه.

جز اسم جلاله به بقیه می شود اطلاق صفت کرد و به صفات ،اسماء گفت، جز اسم جلاله.

یعنی 《الله》 را نمی شود صفت دانست ولی 《رحمن》 را هم می شود اسم بگوییم هم صفت،《رحیم》 را هم اسم بگوییم هم صفت.

《رب》 را هم می شود اسم گفت هم صفت.

این بحث برای چیست؟؟

به تعبیری که در شب های گذشته داشتیم ،این برای اینست که 《السلام علیک یا اباعبدالله》،《سلام》

اسم حق است،مسمایش 《ذاتِ واجب الوجود》 است،اسم 《سلام》و مَظهَرش وجود مقدس حضرت 《صدیقه طاهره》 علیها أفضل الصلاه والسلام است.

که در سوره قدر این معنا مشهود است،و مبرهن است.

آن حقیقت ،لیله القدر است.

چرا 《لیله قدر》؟؟؟

به جهت اینکه ناشناخته و مجهول از همه افهام و ادراکات همه صاحبان درک و پوشیده از همه تعقلات عالم وجود و ذوی العقول است. لذا 《لیله》 است،شب است،پوشیده است.

《إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ 》،وِعاء قرآن است.

ان شاءالله به این معنا نزدیک می شویم که در زمان درک این حقیقت که ما قرار گرفتیم ،هر وقت این دریافت برای کسی آمد لیله القدرش است.ممکن است روز باشد ،ممکن است موقع اذان ظهر باشد،که به این معرفت برسد،نائل بشود ،این معرفت نصیبش بشود که آن حقیقت ناشناخته قدر ،خود لیله القدر است و روایت هم در این باب از ائمه هدی علیهم الصلاه و السلام ،در باره حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها

هست ؛ 《مَن عرفَها عَرفه فَضلَ لَیلهَ القدر》 و روایت دیگر 《ان اُمَنا فاطمه سلام الله علیها هیَ لیله القدر》

[اسماء الهی]

کتاب را معنا کنیم،که در معرفت این معنا ما هنوز عاجز هستیم و به آن نرسیدیم و محجوبیم، ما بحق محجوب هستیم،کتاب مجموعه الفاظ و کلمات و حروف تلفیقیه ای که بر الواح و صفحات نقش بسته باشد ،این معنای کتاب نیست.

جبرئیل به رسول الله 《إِنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ》 یک صفحات نوشته شده از آیات را به پیغمبر نداده،قطعا این نبوده.

کتاب حقیقت ثابته لایتغیر است ،یک نقشی است که حق در عالم هستی می زند و هیچ چیز نمی تواند تغییرش بدهد،این کتاب است،انسان کتاب است.

انسان به فرمایش آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام که خطاب به این موجودِ خودش قدرش را ندانسته ،که بشر تو قدرِ خودت را نمی دانی،

《وَ أَنْتَ الْکِتَابُ الْمُبِینُ الَّذِی》،《الم ■ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ …》

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند کتاب لاریب من هستم ،یعنی حقیقت ثابته لاتتغیر،این معنا در وجود مقدس امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه نقش بسته است که انسان خلیفه الله است،کتاب مبین است ،آن انسانی که خودیابی کرده است.

اگر انسان به این واژه وجودی خودش که کتاب است راه پیدا کند ،تصرف در کائنات و موجودات برای او از آسانترین اعمال اوست.

《وَ قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ》،آصف بن برخیا به حقیقت وجودی خودش راه پیدا کرده بود، از آن طرف بگوییم به ولایت کلیه و مطلقه این ذوات مقدسه آشنا بود،چون آنها حقیقت ثابته غیر متغیره هستند.این را به شما بگویم ،عالم تکان بخورد ،جابه جا بشود ولایت امیرالمومنین جابه جا نمی شود.

عالم تکان بخورد جابه جا بشود امام حسین علیه السلام ولایتش ،اسمش،شعاع محبتش،اشراق مودتش تکان نمی خورد.

????بسم الله الرحمن الرحیم????

 

????شرح زیارت عاشورا(بخش.٣. فایل پنجم)

 

[کتاب وجود ]

 

????سخنرانی کربلایی سید احمد نجفی حفظه الله تعالی(۱۳۶۹)

 

《 إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ 》(سوره مبارکه مریم/۳۰)

بغل دست گهواره اش یک جلد انجیل گذاشته بودند؟؟؟

آخر آن آیات وحی بعد برای عیسی بن مریم آمده،

《إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ 》یعنی من یک موجود ثابت غیر متغیری هستم که اگر عالم تکان بخورد روح اللهی من تکان نمی خورد،مسیح اللهی من تکان نمی خورد.

《وَ قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ 》(سوره مبارکه نمر/۴۰) به حقیقت وجودی خودش راه پیدا کرد.

عیسی بن مریم که مرده،زنده می کند به خود رسیده است.

«من عرف نفسه فقد عرف ربه»،این عبارت هم در قلم اهل تحقیق و هم در السنه اهل تحقیق تلقی می شد و می فرمودند که  «من عرف نفسه فقد عرف ربه»،کلام بزرگان است،که مفاد آیات و روایات و احادیث رسول الله صلی الله علیه و آله است،ولی مرحوم سید حیدر آملی این عالم بزرگوار که خیلی به گردن شیعه حق دارد .

ما عارف تشیع را سید حیدر آملی و مرحوم فیض کاشانی و دیگر بزرگان و امثال آنها،اینها معارف شیعه را با احادیث و روایات و آیات تلفیق دادند و به دست ما دادند،و در پیشتاز و پیش گام این معنا به وسعت علمی و معرفتی مرحوم سید حیدر آملی است که قدرش نا شناخته است.بعد یک محقق خارجی آمده سید حیدر آملی را برای من و تو زنده کرده است،این برای شیعه عیب نیست؟؟؟

او می فرماید «من عرف نفسه فقد عرف ربه»حدیث است، محدث بوده ،آدمِ محققی در حدیث درجه یک را دارد،در فقاهت درجه یک را دارد،در تفسیر نمره درجه یک را دارد در علوم عقلی صاحب نظر است .

او می فرماید  «من عرف نفسه فقد عرف ربه» ،حدیث است،بی خود و بی جهت هم نمی گوید.

《وَ قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ 》،《عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ 》را معنا می‌کنیم،از اینجا شروع می کنیم؛

آن حقیقت ثابته ای که انسان تا در خودش نیابد، نه صبح یک جور باشد ،بعد از ظهر یک جور باشد،عصر یک جور باشد،آخر شب یک جور باشد،تو انسانی،تو خلیفه الله هستى،این دگرگونی و این تَلَوّن دلیل بر این است که بر قیامت وجودت راه پیدا نکردی،کسی که به قیامت وجودش راه پیدا نکند استقامت نصیبش نشده است،《فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً》 این أقلم وَجهَکَ یعنی تو این طرف آن طرف تو نگاه نکنی،حالا که فهمیدی راه چیست،حالا که فهمیدی فقط باید بگویی《خدا》،

 

《قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ 》،《وَیَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ》،اینَ تُصْرَفُونَ؟؟؟

شما را کجا می چرخانند؟؟؟

کجا را نگاه می کنی؟؟ کجا را می پایی؟؟

《قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ 》،«اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ»،این استقامت ،دلیل راه یابی به قیامت وجود است،هر کس از خودش نقش ثابت ندارد و با اهواء دیگران این طرف و آن طرف می رود ،این هنوز یک حرف از حروف کتاب وجود خودش را نخوانده است که تغییر ناپذیر است.

آصف بن برخیا تصرف در ماده می کند،چراا؟؟

چون علمٌ من الکتاب دارد.《وَ قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ …》قبل از اینکه مژه بر هم بزنی و باز کنی من می آورم،تصرف در ماده می کنم.

قرآن می فرماید عیسی بن مریم مرده،زنده می کند، چون می فرماید 《 إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الْکِتَابَ 》،انسان خودت را بشناس،بشر خودت را بشناس،تو قدرتمندی چون خلیفه الله هستى.

تو توان داری به ماوراء این ماده و ماوراء این حس ،دست دراز کنی.

حدیث قدسی است؛ 《عَبدی! أطِعنِی حَتّى أجعَلَکَ مِثلی او مَثَلی》،باز دعای رجبیه یادت نرود،این را هر روز بگوییم که ظاهر اسماء را یادمان نرود،اسم وقتی خاصیت می دهد که در دو جناح ما مواظب معرفت باشیم، در دو جناح فکرمان حرکت کند،یک؛ اسم را در تعلق مسمی ببینیم،دو؛ اسم را بعد از اینکه در تعلق مسمی دیدیم مظاهرش را دریافت کنیم، آنوقت اثر دارد،

《اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاهُ أَمْرِکَ》 این ولاهُ امرِک مساله است هااا،کسی تا اقرار به این ولایت در امر نکند به معرفت‌ راه پیدا نمی کند،چون نفس را همه‌جا‌ می شود خاموشش کرد،اینجاست که سرکش است،یعنی نمی آید برای ولیِ امر خضوع کند،اینجا نمی آید، [مخصوصا یک مساله ای اینجا هست عزیزان بدانند، سیستم اعتقادی ما از زمان رحلت خاتم انبیاء تا قبل از این انقلاب همیشه این بوده،سیستم اعتقادی که با حُکام و وُلات در ستیز بوده ،مخصوصا شیعه،حالا که چهره ولایت توی این زمینه خودش را نشان می دهد این نمی تواند دریافت صحیح داشته باشد ،این یک مرد می خواهد،یک آشنا با حقایق می خواهد ،یک کسی می خواهد که 《اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاهُ أَمْرِکَ》،من دنبال آن کسانی را می افتم که ولیِ امرند، آنها به مقام معرفت رسیدند ،تو هم برای آنها خضوع کن،که باب معرفت ولایت به روی تو باز شود].

????[کتاب وجود ]

معرفت ولایت ،سیستم، ما اسمش را نظام معرفتی می گذاریم،سیستم و نظام معرفتی تا قبل از این مساله ای که ما الان در متنش قرار گرفتیم ،همیشه شیعه با حُکام و وُلات در ستیز بوده ،در جنگ بوده، اگر یک کسی نماز جمعه می خوانده حرام بوده که انسان شرکت کند،بله ،چون ولایت را ترویج نمی کرد.

الان نه بابا الان به عکس است ،الان اگر در نماز جمعه شرکت نکنی حامی ولایت نیستی،این نماز به ترکیبش می گوید 《یاعلی》،خار در چشم دشمنان 《علی》 است، حالا هم نمی آید،این نفس پایین نمی آید،چه کارش کنیم؟؟

فقط شمشیر امیرالمومنین میخواهد ،این ذوالفقار امیرالمومنین علیه السلام می خواهد،مواظب باشید،دقت کنید،یعنی یک بینش ولایتی قوی می خواهد برای اینکه الان در این عصر انسان به اعتقاد تمام بیاید ،《ولی》و 《شئون ولایت》را در عالم دریافت کند.

《اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاهُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ …

لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا [《عَبدی! أطِعنِی حَتّى أجعَلَکَ مِثلی او مَثَلی》] إِلا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ 》

،در این …،این همان مساله ای است که شیعه در لُحُوقِ به ائمه علیهم السلام، 《 وَ اللاّزِمُ لَکُم لاحِقٌ》 در این دعای شعبانیه که عجیب است این دعا، بخوانید،بخوانید ،ماه رمضان هم بخوانید،ماه شوال هم بخوان،ماه محرم هم بخوان،این دعای شعبانیه همه اش معرفت است.

《 وَ اللاّزِمُ لَکُم لاحِقٌ》،《لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا 》،《عَبدی! أطِعنِی حَتّى أجعَلَکَ مِثلی او مَثَلی》

،ماه رمضان‌ است یک کاری بکنیم،تا کسی نفس را پی نکند و آن اطاعتِ 《ولی 》است،ببینید تا کسی نفس را پی نکند به مقام معرفت ولایت نائل نمی شود،هر چه می خواهد ادعا کند،این نفس باید یک جا خضوع کند،یک جا سر بر آستانه اطاعت صد در صد نسبت به یک 《ولی》بگذارد تا کارش درست بشود.اینها مظاهر اسماء هستند.

????[اسماء الهی ]

دیشب گفتیم ،به این نقطه راه یافتیم،《فَما أحْلى أسْماءَکُم 》،اسماء حسنای او ائمه هدی علیهم الصلاه و السلام هستند،ذوات مقدسه معصومین اسماء حسنای حق هستند.

《وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا 》،ائمه هم اسماء تعیُنیه دارند ،امیرالمومنین اسم تعین…

غیر از《 علی 》،عین و لام و ی، در تعین اسماء وجود شخصی ملحوظ است .یعنی سلمان اسمُ علیٍ،وجود سلمان ،حقیقت سلمان،این اسمِ《 على》 است،یعنی نشانگر آن ولیِ مطلق است، مقداد اسم 《علی》علیه السلام است،اسمِ امام حسن علیه السلام است،اسمِ رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است،یعنی 《یُبَیِنُ عَنِ المُسَمی》،هر کس می خواهد جمال امیرالمومنین را تماشا کند می تواند به صورت سلمان و به صورت مقداد نگاه کند، هر کس می خواهد اعمال امیرالمومنین علیه السلام را تماشا کند می تواند به اعمال سلمان و مقداد تماشا کند،ابی ذر اسمِ 《علی》 است،اسمِ تعیُنی،اسمِ مشخص،《فَما أحْلى أسْماءَکُم 》،لذا در این شیرینی یک روایتی هست، امام صادق علیه السلام فرمودند : « شِیعَتُنَا کَالنَّحْلِ لو عَلِمُ الناس ما فی أجوافها ِلأَکَلوهم»،

عسل شیرین است دیگر،شیعه اسم است،اسماء است، « شِیعَتُنَا کَالنَّحْلِ فهم اسماءُ الائمه علیهم الصلاه و السلام».

ببینید در غیبت کبری باید چه کار کند؟

یک شیعه دوازده امامی معتقد به ولایت کلیه و مطلقه امیرالمومنین و ائمه معصومین علیهم الصلاه و السلام این باید چه کار کند؟؟

همین جور او را حَیارَىٰ سُکَارَىٰ گذاشتنش؟؟[«حیارا سکارا» متحیر و مست]

 

یک روایت از امام صادق علیه السلام ؛

فرمودند : 《خَیْرُ اَلنَّاسِ بَعْدِنَا》 ،حالا که ما نیستیم ،حالا که غیبت کبری است ،بعد از ما اهل بیت، بعد از ما چهارده معصوم بهترین مردم کیست که دستمان را به دامن او بزنیم؟؟

دنبال او راه بیُفتیم،کیست؟؟

این روایت است ؛

《خَیْرُ اَلنَّاسِ بَعْدِنَا مَنْ ذَاکَرَ بِأَمْرِنَا وَ دَعَا إِلَى ذِکْرِنَا》بهترین مردم آن کسی است که همیشه یاد ما را داشته باشد و مردم را به ما دعوت کند به حرف ما و سخن ما و عمل ما و مشی و مسیر و ایده و مرام ما، این بهترین آدم است ،دامنش را بگیرید، دیگر آن به تشخیص تو است، به هر اندازه که خلوص داری به هر اندازه ای که اعتقاد داری،به هر اندازه ای که بینش داری، به هر اندازه ای که در عالم قلب و سِرّ و سویدای وجودت اخلاص موجود است به حقیقت راه پیدا می کنی.

 

[با اینکه ما آخر روضه آقای آیینه چی آمدیم،متوجه نشدیم ایشان روضه چه خواندند،

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَابنَ رَسول الله

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَابنَ امیرالمومنین

صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَابنَ فاطِمَهَ الزهرا سلام الله علیها

«یا لَیتَنا کنّا مَعَک فَنَفوزَ فَوْزاً عَظیماً»

 

یک روز مقداد خدمت رسول خدا شرفیاب شد ،(این منزلت مقداد را بارها عزیزان از من سوال کردند که این حدیث از چه کسی نقل شده است،الان سندش ذکر می شود)

این منزلت مقداد است چون در روایاتِ زیادی ائمه اطهار به مقداد خیلی موقعیت بالایی دادند،حتی ذکر کرده اند که موقعیت وِلایی مقداد از موقعیت وِلایی سلمان هم بیشتر بوده ،با اینکه درجه عاشره ایمان را دارد،آن طرف ایمان هم یک ورطه است، یک وادی است،یک مقامی است که آن مقام را مقداد دارد.

شیخ مفید در اختصاص نقل می کند ؛ امام صادق علیه السلام فرمودند :《 مَثَلُ المقداد مَثَلِ الاَلِف فی القرآن 》این مقداد است،《لا یَلزِقُ بِها حَرف 》(هم 《به》 نقل شده هم 《بها》، اگر 《به》باشد به مقداد و اگر《بها》باشد به حرف) هیچی به او نمی چسبد و همه حروف بیست و هشت گانه از الف ،شکل می گیرند ،پایه اوست،این مقداد مَثَلِ الف است،یعنی چه؟؟؟

یعنی 《قَالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ 》

آصف بن برخیا با این حروف آشناست که حرف اصل کاری الف است و مقداد است.

رسول خدا به مقداد فرمودند: یا مقداد  «ان للحسین محبه مکنونه فی قلوب المؤمنین ».

[من دنبال این مطلب می گشتم که ببینم به چه مناسبت رسول خدا با مقداد این سخن را در میان گذاشتند،برخورد کردم به یک مساله ای حالا آن سندش خیلی معتبر نیست ولی این سند معتبر دارد،من در سند این تحقیق دارم،می شود دوتایی را که با هم تلفیق کرد به یک اعتبار قطعی رساند]

روایت ادامه دارد ؛ «اِنَّ لِلْحُسَیْنِ مَحَبَّهً مَکْنُونَهً فی قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ، یا مقداد سَل اُمَه »،برو بقیه اش را از فاطمه بپرس او میداند چه خبر است.

اگر میخواهی از مقام حسین و محبتش آگاه بشوی برو خدمت دخترم فاطمه.

معلوم می شود مقداد[حالا این حرف است ،که امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند که ما مایَحتاج خلق را تا دامنه قیامت از صحیفه مادرمان فاطمه تامین می کنیم که در قرآن یک حرف از حروف آن صحیفه نیست،و از قرآن هم یک حرف از حروف در صحیفه نیست ،ما از صحیفه مادرمان فاطمه زهرا سلام الله علیها سخن می گوییم که آن صحیفه در نزد بقیه الله الاعظم حجت بن الحسن علیه السلام است که وقتی تشریف بیاورند و عالم را به نور وجودشان منور بسازند،از آن صحیفه احکام و مسائل احتیاج بشر را تامین می فرمایند ]معلوم می شود مقداد راهی به این طریق داشته است.

مقداد آموختتش معارف را از طریق صدیقه طاهره سلام الله علیها بوده است.

《سَل اُمَه》فرستادنش پیش حضرت صدیقه طاهره،حضرت صدیقه طاهره با مقداد سخن گفتند ،از عالم نوریِ وجودِ خودشان و پدر بزرگوار و شوهر بزرگوار،یک حرفهایی را در آنجا با مقداد گفته اند که هیچ خانمی با محرمترین فردش آنجوری سخن نمی گوید،این مقداد است.

آن مساله ای که عرض کردم تلفیق دادم این بود

که یک روز ابی ذر به سلمان عرض کرد سلمان تو رفیق من هستی دوست من هستی رسول الله بین من و تو برادری داده اگر یک گرفتاری در زندگی من به وجود بیاید تو برادر من هستی تو باید رفع مشکل کنی.گفت بگو من آماده ام.

ابی ذر گفت این یک مساله اعتقادی است که من دارم ،گفت خوب بگو.

ابی ذر گفت آخر تو درجه عاشره ایمان را داری و از من در این مساله پیش هستی ،ولی من خجالت می کشم بگویم.

سلمان گفت بگو چیست برای چه خجالت می کشی؟

گفت خیلی مساله اعتقادی است که میترسم تو هم رویت را از من برگردانی.

سلمان گفت نه دیگر بگویی من بدانم و بتوانم حل می کنم .

ابی ذر گفت ببین والله من رسول الله را به همه صفات و خصائص پذیرفته ام،خاتم انبیاء است،اشرف از همه انبیاء است،《مٰا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوىٰ》همه اینها درست،من ابالحسن،امیرالمومنین را وصیِ بعد از رسول الله میدانم ،پس از رسول الله او خواهد بود ،فاطمه را اُم ابیها،مقامش را چطور، امام حسن را هم سبط اکبر میدانم اما سلمان من نمیدانم چطوری است که من 《حسین》را از همه آنها بیشتر دوست دارم،حتی از جدش رسول الله،محب این بچه طوری در دل من نشسته که میترسم این صدمه ای به اعت…

سلمان شروع به گریه کرد گفت ابی ذر والله مدتی است من هم بر این اعتقادم و من هم حسین را بیشتر دوست دارم نمی دانم جوابش چیست.گفتند دوتایی برویم پیش رسول خدا بپرسیم.

وقتی آمدند خدمت رسول خدا،آن یکی گفت تو بگو،تو بگو،رسول الله فرمودند سلمان تو بگو.

سلمان وقتی بیان کرد،رسول خدا شروع کردند گریه کردن،فرمودند والله همین گونه است،ما هم 《حسین 》را از همه بیشتر دوست داریم،شاید عبارتی که رسول خدا به مقداد فرمودند

《اِنَّ لِلْحُسَیْنِ مَحَبَّهً مَکْنُونَهً فی قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ》،شاید این باشد که مقداد از این مذاکرات مطلع شده آمده خدمت

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوال کرده یا رسول الله چگونه است؟؟؟

حضرت به مقداد گفته اند 《اِنَّ لِلْحُسَیْنِ مَحَبَّهً مَکْنُونَهً فی قُلُوبِ الْمُؤمِنینَ》هر کس حسین را دوست داشته باشد علامت ثبوت ایمان او است،علامت اثبات ایمان اوست.

اما هیچ کس توی عالم بعد از پدر و مادر و جد و برادر ،کسی مثل بی بی زینب سلام الله علیها به این برادر عِلاقه ندارد،چگونه بود حال این خواهر آنوقتی که آمد به گودی قتلگاه دید برادر سر بر بدن ندارد،شمشیر شکسته ها را کنار زد ،سنگ پاره ها را کنار زد ،لب ها را گذاشت به روی رگ های بریده برادر.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *