شرح آیه ۵۵ سوره مبارکه طه_بیست و یکم رمضان

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《اعوذ بالله من الشیطان الرجیم》

《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَىٰ》(سوره مبارکه طه/۵۵).

 

این آخرین فرمایش و سخن مولای اهل یقین امیرالمومنین علیه افضل الصلاه المصلین است که در محراب عبادت و شهادت خاک ها را جمع کردند و بر اثر شمشیر که بر فرق مبارکشان اصابت کرده بود پاشیدند و این آیه را تلاوت فرمودند 《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ 》شما را از خاک آفریدیم و شما را به خاک برمی گردانیم،و از خاک دوباره شما را زنده قرار می دهیم،از خاک خارجتان می کنیم و به شما حیات می دهیم،به شما زندگی می دهیم.

بحثی که قابل ملاحظه است،در این آیه کریمه

مساله ای که در اعتقاد و معرفت ولایی قابل ملاحظه است این است که خلقت نسبتش به کیست،《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ 》شب گذشته،شب نوزدهم اشاره ای کردیم،با یک لطافت و ظرافتی عبور کردیم،《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ 》از این خاک شما را ما آفریدیم،باز با یک اشاره در فاعلِ خلقنا،ضمیر جمع آمده است، پیدایش کن،تا شبِ قدر را درک کنی،پیدایش کن.

《وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ 》شما را برمی گردانیم،شما را به خاک عودت می دهیم،باز به صیغه جمع،نُعِیدُکُم،پیدایش کن تا شبِ قدر را درک کنی.

این نُعِیدُکُم چه کسانی هستند؟؟

ما شما را به خاک عودت می دهیم،اگر پیدا کردی،شب قدر را دریافت کردی،ما بگوییم فایده ای ندارد،چون رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود[ما خاک پای دوستانِ دوستانِ هرچه میخواهی تا قیامت از این دوستان ذکر کن که به نهایت نرسد،خاک پای آنها نمی شویم] این حقیقت را اظهار کرد قبول نکردند،ما بگوییم،رسول خدا معرفی فرمود ،رسول خدا درک کرد که رسول خدا شد،رسول خدا دریافت کرد که نبی الله شد،همه انبیاء از اینجا به آنها انبیاء گفتند که نباء را در خودشان دریافت کردند.

نبی صاحب نباء است،انبیاء صاحبان نباء اند،هر که نباء با اوست،نباء به ذاتش رخنه کرده است،او نبی است،پیغمبر ما از همه بیشتر نبی است،لذا خاتم الانبیاء یعنی از همه بیشتر این حقیقت در او متجلی است. برای چه؟

به جهت اینکه نبی بیشتر با اوست،《کُنتُ مَع الأنبیاءِ سرّاً》کلام امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه است《کُنتُ مَعَ الأنبیاءِ سرّاً》مَعَ الأنبیاءِ سرّاً ، یعنی نبوت را من در آنها ساختم.

《وَ مَعَ مُحَمَد صلی الله علیه و آله و سلم سِرّاً و جهراً ،سِرّاً وَ عَلانِیَهً》 ،با این حقیقتِ کل هم در پنهان و هم در آشکار با او بودم.

《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ 》،ما شما را از خاک آفریده ایم،معنای آیه را بگوییم چیست؟؟

نبی ،خبر دارِ عالم فرمود قبول نکردید،نه تنها قبول نکردید به انکار نشستید،نه تنها به انکار نشستید در کفر دویدید،خبردار عالم فرمود جز او هیچ کس نیست،در هیچ حقیقتی جز او متجلی نیست،《عَلِیٌّ مَعَ الْحَق》،هیچ حقیقتی متجلی نمی شود مگر باعلی،《عَلِیٌّ مَعَ الْحَق》این مالِ زمان خودِ پیغمبر است،《وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ》مالِ گذشته ها و آینده ها.

نه اینکه با حق مَعیَّت دارد،این مال من و تو است،پیغمبر اکرم خودش،ذات مقدسش،نور مطلق وجودش،توی این نقطه دریافت 《عَلِیٌّ مَعَ الْحَق》ندارد،پس چه دارد؟؟

《عَلِیٌّ هُوَ الْحَق》،مَعیَّت اقتضای شرک دارد،اِثنِینیَت دارد،علی است و حق،علی حق نیست و حق جز علی نیست.مَعیَّت مالِ ذهن و فکر و…

حالا معلوم شد که فقط پیغمبر صلوات الله علیه و آله و سلم باید از 《علی》علیه السلام سخن بگوید ما بلد نیستیم،نمی دانیم چه جوری حرف بزنیم هیچ کس نمی داند،کارِ خودش است،چون با ذات 《علی》آشناست،چون با ذاتِ علی یکی است.ابی ذر از کجا می آیی؟؟

از خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم

آنجا چه کسی بود؟

یک مردی بود که من نشناختمش

هیچ نشناختیش؟

نه نشناختمش

آمد خانه رسول الله در زد.در باز شد داخل رفت،دید کنار دستِ رسول خدا ،آقا امیرالمومنین علیه السلام نشستند.گفت یا رسول الله شما نگفتید در عالم  راستگوتر از ابی ذر مخلوقی نیست؟

زیر این آسمان روی زمین خدا راستگوتر ، اَصدَقُ لَهجَهٍ مِن ابی ذر خدا مخلوقی ندارد؟

رسول الله فرمودند چرا من گفتم الان هم عقیده ام همین است،که از ابی ذر راستگوتر روی این زمین نیست.

گفت الان به من یک دروغی گفت.

فرمودند چه گفت؟؟

چه به تو گفت که دروغ است؟؟

من از او سوال کردم پیشِ رسول الله چه کسی نشسته بود؟ گفت یک مردی نشسته بود که من نشناختمش.

رسول الله بر خاستند سه مرتبه فرمودند صَدَقَ ابوذر،صَدَقَ ابوذر،صَدَقَ ابوذر،این《علی》است،هیچ کس او را نشناخته،نه ابوذر و نه غیر، جز من و خدا . راست گفته است.

اگر این را فهمیدیم که《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ 》در ارتباط لفظ جمع فاعل خلقناکم کیست،ما شب قدر را درک کردیم،ولو در هر روز باشد،ولو در هر مکان باشد،اگر فهمیدیم ،در هر روزی توی آمریکا،توی اروپا،توی هندوستان،در هر جا میخواهی بگویی،فهمیدیم ،لیله قدر را درک کردیم.

اگر به قدری که خدا علم دارد،شب قدر واقعی را تا صبح زنده باشی و 《علی》علیه السلام را نشناسی تو لیله قدر را درک نکردی.

اگر خدا همه موجودات را شب کند،هر چه هستی دارد همه را به شکلِ شب قرار بدهد و به تو توفیق بدهد که تمام شب ها تا صبح به عبادت بیدار باشی و 《علی》علیه السلام را نشناسی تو شبِ قدر را درک نکردی.

خدا را نشناختی،عبادت نکردی.

 

گاهی بَرآی از دل و در دیده جلوه کن

ای صد هزار دیده و دل مبتلای تو

 

_

 

ما را بهشت و دوزخ و شادی و غم یکی است

مطلوب ماست آنچه که باشد رضای تو

 

____

[زبان شاعر نگردیده که بگوید ای خالق عشق]

 

ای رهنمای قافله ی عشق، همّتی

کز پافتاده خسته دلی در قفای تو

 

[ان شاءالله نصیب می شود]

 

دانم چه سان ز در کِشم انتقام اگر

دستم رسد به تربت دارالشّفای تو

نه تنها به هیچ یک از این مدارج و از این مقامات و کمالات نپذیرفتنش،وقتی که مردم شنیدند[این حرف زنده است، این را بدان زنده است،همین الان هم زنده است،زندهِ زنده است] شمشیر به فرقش خورده، گفتند کجا؟؟

توی مسجد

توی مسجد چه کار می کرد؟؟

نماز میخواند

عه!!《 علی》 مگر نماز می خواند؟!!

این حرف زنده است،همین الان زنده است،به همان پُریِ خودش زنده است.

چون میخواهی شبِ اولِ قبر به دادت برسد و شب قدر را درک کنی ،این سخن را می گویم.

تو خیال نکنی اگر یک کسی زبانش را بست از قَدْحِ امیرالمومنین علیه السلام و درباره امیرالمومنین حرف نمی زند،اگر درباره یک دوست 《علی》،به همین معیار و به همین مقیاس سخن کوتاهی به زبان بیاورد،همانی است که ،همان حرفی است که درباره 《علی》علیه السلام گفتی.

اینقدر هم روایات هست،معطلی ما پس برای چیست؟

ما برای چه سرگردان هستیم؟

قاعده کار این است،در ارتباط با《 ولی》قاعده کار این است،که هر وقت صدایش میزنی بگوید بله.

هر وقت به او سلام میکنی،جواب می دهد.

این قاعده کار است.

پس چرا سلامش می کنم جواب نمی دهد؟؟؟

چرا صدایش میزنم لبیک نمی گوید؟؟؟هاا؟

زندگی ات را مطالعه کن ببین نکند درباره دوستش سخنی به قَدْح گفتی، تمام درها بسته می شود.

شبِ قدر را میخواهی درک کنی؟؟

راهش چیست که تا حالا نمی دانستم درباره دوستانش جفا کردم،کج دیدم،کج فکر کردم،بد شنیدم. راهش چیست؟؟

تنها یک راه دارد،اگر دامنِ پیغمبر را بگیری با دست به سینه ات میزنند ردت می کنند.

اگر دامن همه انبیاء را بگیری،ردت می کنند.

فقط یک راه دارد،فقط دامن امام حسین علیه السلام را بگیر،فقط.

هر که توی این باب میخواهد توبه کند،راهش امام حسین علیه السلام است.

[ از این روضه من صرفِ نظر نمی کنم،ولو دیشب منزل عزیزِ خودم اشاره کردم،ولی امشب به تفصیل می گویم]

کنارِ بسترش نِشسته بودند،[سالی یکمرتبه ما این روایت را می خوانیم و هر سال هم تکرار می کنیم و در تکرارش بزرگترین تجلیات عرفانی است،این روایت را می خوانیم بعد حرفِ بعدیمان را میزنیم، اگر مرحمت کنند]

نشسته بودند،مثل همین امشب بوده،سرِ شب بوده،فرمودند حسن جان مردمی که پشتِ درِ خانه ازدحام کردند،آمدند به عیادت به احوالپرسی

،شما برو به آنها بگو همه بروند خانه هایشان،نمانند.از قول من برو بگو.

آقا امام حسن علیه السلام تشریف آوردند از مردم تشکر کردند ،مردم کوفه همه آمده بودند،هر کسی با یک وضعی آمده بود،اینقدر بچه یتیم ها شیر آورده بودند،آقا امام حسن فرمودند احتیاجی نیست،برگردانید،اصلا تمام زندگی آن خانواده به آن کاسه شیر بود،نه آن بچه،یعنی قوتِ همه آن خانواده به آن کاسه شیر بود،این بچه ها کاسه شیرها که دستشان بود وقتی دیدند احتیاج نیست،نیاز نیست می گویند برگردانید،اینها دلشان نیامد،همه درِ خانه امیرالمومنین علیه السلام شیرها را خالی کردند،حرام باد بر ما که جرعه ای شیر بنوشیم علی جان و تو احتیاج داشته باشی.

 

که حرام است می آن جا که نه یار است ندیم

 

مردم به هم نگاه کردند و راهشان را گرفتند و رفتند.آقا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند حسن جان پیغام را رساندی؟؟

بله آقاجان

مردم رفتند؟؟

بله دسته دسته می رفتند.

باباجان برو ببین دیگر کسی نمانده.

آقا امام حسن علیه السلام آمدند دیدند هفت هشت ده نفرِ دیگر ماندند،گریه میکنند و از درِ خانه نمی روند.

برگشتند و گفتند باباجان هفت هشت ده نفری ماندند (اسمهایشان را گفتند)سلمان مانده،ابی ذر مانده،میثم مانده،کمیل مانده،کی مانده،کی مانده…

آقا فرمودند حسن جان برو خصوصا به اینها بگو

اینجا پشتِ درِ خانه نایستند و به منزلهایشان بروند.

آقا آمدند و دو مرتبه تشکر کردند و فرمودند پیغام پدرم است به منزلهایتان برگردید،نمانید،خواهش کردند بروید.

آنها هم یکی یکی رفتند.امام حسن علیه السلام برگشتند.

حسن جان پیغام را رساندی؟؟

بله

رفتند؟؟

بله می رفتند.

برو نگاه کن کسی دیگر نمانده.

آقا امام حسن آمدند [این دل آگاه است،امیرالمومنین علیه السلام برای چه به درِ خانه می پردازند؟؟

چه کار دارد؟؟]

وقتی آمدند دیدند که یک نفر مانده.

فرمودند مگر پیغام پدرم را نشنیدی؟

جواب نداد

مگر به تو نگفتند برو،دیگران هم بروند؟

جواب نداد

آقا برگشتند.

حسن جان چه کسی دمِ در بود؟

عرض کردند آقاجان صَعصَعِه مانده نمی رود.

فرمودند برو به صعصعه بگو برود،نایستد.

آقا امام حسن علیه السلام آمدند دیدند صعصعه صورت را گذاشته به دیوارِ گِلی ،اشک میریزد،این خاکها گِل شده جلوی چشمهایش را گرفته،فرمودند صعصعه ،پدرم امرِ خاص کرده به تو که بروی اینجا نمانی.

عرض کرد حسن جان برو به بابایت بگو صعصعه نمی رود،از درِ خانه تو علی جان به هیچ جا نمی روم.

تَمَرُّد است،کفر می آورد.

بیاورد.

امرِ امام است ،برو.

نمی روم.

[پُرِ این عاشوراست، امیرالمومنین علیهالسلام یکی دارند،امام حسین علیه السلام هفتادو دوتا دارند،بر همین تربیت،بر همین روال،آنجا هم سه مرتبه است،امام حسین فرمودند بروید،نرفتند،حرکت نکردند]

امیرالمومنین علیه السلام فرمودند حسن جان حالا که نمی رود برو بگو بیاید داخل.

در را باز کردند ،وقتی که توی این خانه قدم گذاشت امام حسن علیه السلام از دور جمالِ صعصعه را تماشا می کرد،محوِ جمالِ صعصعه بود،که این کیست که 《علی》 او را به درون

خوانده است!

اینجا در همه این سیر و سلوک ولایتی یک شَمُ الوِلایه لازم است.

صعصعه آمد،امیرالمومنین علیه السلام رنگ پریده ،از زردی به سبزی،چهره اینجوری،رمق ندارد،چشمها روی هم است،همچین که صعصعه پایش را به دهلیزِ اتاق گذاشت،امیرالمومنین یواش صورت را برگرداندند چشمها را باز کردند،یک تبسمِ شیرینی روی لب هایشان بست،فرمودند صعصعه جلو بیا.

جلو آمد.

فرمودند جلوتر بیا.

جلو آمد.

فرمودند بیا صعصعه بغل دستم بنشین .

نشست.

دست راست را آوردند توی دست راست صعصعه گذاشتند فرمودند صعصعه همین طور که تو از من عیادت کردی،همین طور من از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم عیادت کردم.

من کی و لیلی کی و لیلاست من

هر دو یک روحیم اندر دو بدن

 

همین طور که تو از من عیادت کردی من از رسول خدا عیادت کردم.

《أَنَّا مَن أَهْوَاء و مَن أَهْوَاء أَنَّا 》،صعصعه سخنی را رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به من گفتند که من این سخن را به تو می گویم ؛

ملعون است،ملعون است،ملعون است،هر کس عاقِ والدین بمیرد.ملعون است،ملعون است،ملعون است هر کسی اجیری را به اُجرت بگیرد و اُجرتش را ضایع کند،حقش را ندهد.ملعون است،ملعون است،ملعون است هر بنده ای که از مولایش فرار کند.

صعصعه، رسول خدا فرمودند من و تو دو پدرِ این امت هستیم،صعصعه،رسول خدا فرمودند من و تو مولای این امت هستیم،صعصعه رسول خدا فرمودند من و تو از طرفِ خدا برای این‌ امت اجیر هستیم.

آنوقت دستِ صعصعه را همین طور فشردند،فشردند آوردند روی سینه،فرمودند صعصعه بخدا راحت شدم،[کلامی را که در محراب فرمودند آنجا تکرار کردند]صعصعه《 فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه》،اینجا مالِ چیست؟

راحت شدم یعنی چه؟

《فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه》یعنی چه؟

مقدمه بحث را شنیدی،حالا اینجا.یعنی صعصعه دستِ تو توی دستِ من است راحتم،دوستِ علی این مقدارش است.

《علی》به حق دوستانت دستِ ما را بگیر.

《علی جان》به حق صعصعهِ دلباخته ات دستم ما را بگیر.

دستِ صعصعه را رها کردند،صعصعه هم یواش یواش کنار کشید،آقا امام حسن علیه السلام آمدند نشستند،محرم است،بی بی زینب سلام الله علیها تشریف آوردند،ام کلثوم تشریف آوردند،سرِ بابا را امام حسن بالا گرفتند روی زانو گذاشتند،طبیب هم خبر داده که دیگر مداوا اثری ندارد،بی بی زینب هم کمک می کنند،همه دورِ این شمعِ وجود را گرفته اند،آقا امیرالمومنین علیه السلام چشمها را روی هم گذاشتند،حالت عوض شد،یک مقداری که طول کشید،چشمها را باز کردند،فرمودند حسن جان من یک خواهشی از تو دارم،خواهشم این است که از بالای سرم حرکت کنی،پا شو برو،زینب جان تو هم کنار برو،حسین جان دلم میخواهد سرم به دامن تو باشد،وقتی میخواهم با خدا ملاقات کنم دوست دارم سرم روی دامن حسین باشد.

خدایا به فرق شکافته امیرالمومنین که روی دامن امام حسین است دستِ ما را از دامن ولایتش در دنیا و آخرت کوتاه نکن.

خدایا به فرق شکافته امیرالمومنین هر چه مریض از شیعیان امیرالمومنین ،دوستان اهل بیت علیهم السلام،آنهایی که اینجا آمدند مریض دارند،التماس دعا کردند،خدایا همه را لباس صِحت و شِفا بپوشان.

خدایا ما را با حُسن عاقبت و خاتمت در پناه ولایت امیرالمومنین زنده بدار و بر این اعتقاد بمیران.

شبِ اولِ قبر که شبِ بی کسی است،شبِ غُربت است،امیرالمومنین را به فریادِ ما برسان.

[با همین حال و با همین توجه که دارید تا قرآن ها را توزیع می کنند،اگر آقای شیرازی تشریف آوردند که در خدمتشان هستیم واِلا عزیزِ من آقای خلج تشریف دارند شما را به فیض می رسانند]

 

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *