شرح آیه مبارکه تطهیر_جلسه چهارم_۱۳۶۹/۰۸/۱۱

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ 》

《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا》(سوره مبارکه احزاب/۳۳)

 

پلیدی بر دوگونه است یک؛ پلیدی ظاهری و دو؛پلیدی باطنی

طریق تطهیر این دو پلیدی هم بر دو گونه است؛

یک)طهارت ظاهری دو) طهارت باطنی

 

اوصاف رذیله در هر که باشد اینها پلیدی های باطنی است،آب شستشویش نمی دهد،اگر کسی مبتلا به صفت غیبت باشد،مبتلا به صفت دروغ باشد،مبتلا به صفت عُجب باشد،مبتلا به صفت خشم باشد،مبتلا به صفت غضب باشد،اگر این شخص را سالیان دراز توی هفت دریا آب بیندازند این پاک نمی شود.

طریق پاک شدن از پلیدی باطنی،رفع و دفع آن صفت از طریق خودش است.

دروغگو را آب دریا پاک نمی کند،غیبت کننده را آب دریا پاک نمی کند،تهمت زننده را آب دریاها پاک نمی کند،کسی که مرض حسد و عُجب دارد آب دریاها پاکش نمی کند،طریق تطهیرش رفع و دفعِ این پلیدی ها است،از نظرِ ظاهری و علمی مطالعه و عمل کردن کتب اخلاق،مِعْراجُ السَّعاده را بخواند و عمل کند.

از طریق باطنیِ صحیحِ ولایتی،دستش را به دامن اهل بیت علیهم السلام برساند و با نیروی ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام از خودش آنچه زشتی و پلیدی و بدی است دور کند.

به جهت اینکه تا کسی در او مایه و ماده رِجس،پلیدی از نظر باطن باشد این نمی تواند دستش را به دامن امیرالمومنین علیه السلام بزند،کسی که دروغ می گوید ممکن است در ظاهر خیلی اعمالِ شایسته ظاهری انجام بدهد،ولی دروغگو هیچ گاه مورد عنایت و لطف امیرالمومنین علیه السلام قرار نمی گیرد.

چون امیرالمومنین با دشمن خدا که 《اَلْکَاذِبُ عَدُوَّ الله》است هیچ کار ندارد.ممکن است پایش هم به جلسه باز بشود،ممکن است گریه هم بکند،ممکن است توی سرش هم بزند ولی امیرالمومنین دستش را نگرفته است،دروغگو باید دروغ نگوید تا عنایتِ علوی شاملِ حالش بشود،غیبت کننده در هر حدی باشد[خیلی خوراک روزمره ماست لذا به بدی و زشتی اش هم هنوز پی نبردیم ،چون همه این خوراک را سرِ سفره می گذاریم و ظهر و شب و صبح به دستورِ دکترِ شیطانی می خوریم و این غیبت را انجام می دهیم،چون همه مبتلا هستیم زشتی اش را هم نمی بینیم و قائل به زشتی اش نیستیم]،اگر یک کسی عمل ناشایسته ای انجام بدهد که حد دارد[اسمش را نمی بریم] آن عمل ناشایسته،همه عالم به او بد می گویند،آبرویش را می برند،ولی غیبت《 اَلغِیبَهُ اَشَدُّ مِنَ الزِّنا》،کسی که حرف دیگری را به تهمت یا به غیبت بزند،این نمی تواند دستش به دامن اهل بیت علیهم السلام برسد و مورد عنایت امیرالمومنین علیه السلام قرار بگیرد.

بپرهیزم از اینکه مخصوصا درباره بزرگان،بد گفتن،نسبت به بزرگان سخن بی جا گفتن ،ریشه ایمان را مُنسَلِخ می کند.ممکن است غیبت و تهمت که می زند در مجلس امام حسین علیه السلام هم…[یک مقدار ان شاءالله خودمان را درست کنیم،امروز بنا بر روایت چهل و پنجم شهادت بی بی صدیقه طاهره سلام الله علیهاست،فاطمیه اول که روایت چهل و پنجم،چهل و پنج روز بعد از رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم ،امروز شهادت بی بی است.روز شهادت بی بی صدیقه طاهره نزدیک بشویم به آستانه مقدسه آن حقیقت کل و صاحب نقطه دائره ولایت. راهش چیست؟؟ راهش ترک صفات رذیله و ضمیمه است که اینها طریق ولایت را سد می کنند] .

غیبت چیست؟؟

تمام فقها نوشتند،مساله اختلافی نیست،دیگر رساله یکی جوری نیست که یکی جور دیگر گفته باشد یکی جور دیگر.نه،مثل آب کُر نیست که اگر دستت نجس شد،بعضی ها فرمودند یک مرتبه در آب کُر ،بعضی ها گفتند دو مرتبه،بعضی ها گفتند نخیر سه مرتبه. نه اینجوری نیست.

غیبت آن است که درباره برادر دینی خودت حرفی بزنی که او دوست نداشته باشد،نپسندد،[روایات را با اقوال فقها ضمیمه می کنیم ]که آن عمل برادرِ دینی ولو خلاف شرع مُسَلَم باشد.یک کسی کار زشتی کرده که از نظر شرعی هم آن کار ناپسند است،تو بیایی این کار ناپسندی که از نظر شرعی هم محملِ صحیحی ندارد و شرع هم نمی پسندد عمل او را جای دیگر بازگو کنی،کار زشت هااا،اگر انجام نداده و می گویی تهمت است،اگر انجام داده و می گویی غیبت است.

براى رضاى خدا،یک روز که از خواب بیدار می شوید[برای اینکه می خواهیم یک دفتر باز کنیم و به ولایت نزدیک بشویم]صبح تا شب ببینیم توانستیم این دهانمان را ببندیم،زبانمان را نگه داریم،از گفتنِ حرفِ ناشایسته ای که اگر آن شخص بشنود بدش می آید نگویید.توانستید؟؟

هر کس توانسته آن روز دستِ امیرالمومنین بالای سرش است،به ولایت نزدیک است.

اهلِ قرآن کیست؟؟

اهلِ قرآن آن کسی است که صفات انسانی در او نشسته باشد،ولو قرآن بلد نباشد بخواند،ولو قرآن حفظ نکرده باشد،ولو تفسیرِ قرآن نداند.

یک کسی نه قرآن بلد است بخواند،نه قرآن حفظ است،حمد و سوره اش را هم به زور می خواند،خیلی زحمت کشیدند تا حمد و سوره را بی غلط یادش دادند،تفسیر قرآن هم هیچ چیز بلد نیست،مسائل دیگر هم بلد نیست،ولی در عمرش دروغ نگفته،نمی گوید،این اهلِ قرآن است،ولو سواد نداشته باشد،ولو قرآن بلد نباشد.

اما یک کسی قرآن را حفظ است،همه تفسیر قرآن را هم می داند،احکام قرآن را هم می داند،این دروغگو است،این اهلِ قرآن نیست.

امامِ صادقِ شما صلوات الله و سلامه علیه،به ابی حنیفه که در حفظ کردن اهلِ قرآن بود،مسائل قرآنی را در احکام بلد بود،فرمودند اینکه

《وَالله ما وَرثک الله مِن کتابه حرفا》،قرآن حفظ است،از قرآن استخراج احکام کرده است،امام صادق علیه السلام فرمودند به خدا سوگند خدا از کتابِ خودش که قرآن است،یک حرف به تو نداده است،یک حرف از حروف تَهَجی،از بیست و هشت حرف که قرآن جز حروف مقطعهِ خودش دیگر حرفی ندارد،بقیه اش کلمه و جمله است.

امامِ صادقِ تو سوگند یاد می کنند،قسم می خورند که خداوند تبارک و تعالی به تو ابی حنیفه یک حرف از حروف قرآن را نداده است.

چطور؟؟برای چه نداده؟حافظ قرآن است!! تفسیر قرآن می داند!! احکام استخراج می کند!

به جهت اینکه در نقطه ولایت کوتاه است.

چه جوری کوتاه است؟؟

آنجایی که 《ولی》سر در می آورد،از گربیان نورانی تحقیق و تثبیت او پایش می لنگد او پذیرا نیست،نمی تواند قبول کند.

اضافه کنیم به این حرف،فرمودند اگر کسی به دوستانِ ما،به محبینِ ما،به شیعیانِ ما،پایینتر اضافه کنیم،به یک مومن [روایت یکی هم نیست هااا،هر چه میخواهی روایت به حد تواتر در این باب هست]اهانت کند،《خَرَجَ مِن وِلاَیَتِ الله》،این از دایره ولایتِ خدا خارج شده است،باز خودمان را بررسی کنیم،ببینیم ما در مدت عمرمان در این حلقه و دایره ولایت به تثبیت قرار گرفتیم؟

طهارتِ باطنیه این طهارت است،که انسان را از صفاتِ رذیله و اوصافِ خبیثه خارج کند،دستش به دامن امیرالمومنین علیه السلام است.

تا آنجایی که امام صادقِ تو باز قسم می خورند《وَالله》به خدا سوگند《 اِنَّ وِلایَتَنا لاتَنال اِلا بِتَقْوَى اللَّهِ》،یک عبارت ،《إلاّ بِالوَرَعِ وَالاِجتِهادِ》،این دو روایت.

《وَ عِفّهٍ و سِداد》،ولایت ما نصیب هر ناکس نیست.ولایت ما هر کسی که وارد بشود به او نمی گوییم بفرمایید،قرآن هم همین است،《أعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم

بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ》

《أَلم●ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ》،بله مالِ همه است،به شرط اینکه همه اینجوری بشوند،تا به آنها هدایت را بدهیم،《ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ》،یک کسی ممکن است تقوا را عوضی معنا کند،مُتقی را عوضی معنا کند،خودِ قرآن معنا می کند.

متقین چه کسانی هستند؟معنای تقوا چیست؟؟

قرآن هدایتش را می دهد،راهنمایی می کند،به باطن می رساند.قرآن زیاد می خوانیم،《وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا》تضمین می کند،می فرماید هر مریضی با هر مرضی هر دردمندی با هر دردی،قرآن چاره دردش است،ظاهری و باطنی.

مثل طهارت ظاهری و باطنی باید بروی سراغ قرآن تا طهارت ظاهری و باطنی به تو بدهد.قرآن چاره درد است،چون خودش،خودش را تضمین کرده است.

《وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ لَا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا 》،درست.

این چاره سازِ همه بیچاره ها، این شفا بخش همه دردها،مالِ چه کسی است؟؟

مالِ متقین است.هر کسی تقوا را یک جوری معنا کرده است،متقین را یک جور دیگر.

تقوا پنج شرط دارد که خودِ قرآن بعد از این آیه معنا می کند.

《الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ 》(سوره مبارکه بقره/۳)

شرط اولش ایمانِ به غیب است.ایمان به غیب چیست؟؟

بعضی ها هستند که در راه ولایت از خدا،از امیرالمومنین ،از اهل بیت علیهم السلام گرو کِشی می کنند.

گِرو کِشی یعنی چه؟؟

می گوید تا خانه به من ندهی دیگر روضه نمی آیم،تا اینکه جهیزیه دخترم درست بشود من…

این جلوی ایمان به غیب را می گیرد.

هیچ وقت شده با خدا و اهل بیت علیهم السلام ندیده معامله کنی؟؟

یک مقداری متقین را معنا کنیم؛

متقین آنهایی هستند که موجودیت جزئی خودشان را هم تحویل خدا می دهند،موجودیت جزئی، نه اینکه می خواهد بارش را ببندد،هیچ کس توی عالم از اینهایی که با خدا قرار گذاشتند بارشان بسته بشود بروند طرفِ خدا،هیچکدام تا حالا به قولشان عمل نکردند.

چه کسانی عمل کردند؟؟

متقین

متقین چه کسانی هستند؟؟

آنهایی که ایمان به غیب دارند .

ایمان به غیب جزئی اش است،یک معنای واسعی که همه ما بفهمیم.متقی کسی است که آنچه را هم که در بساط دارد وقتی می خواهد به طرف خدا برود،طرف امیرالمومنین علیه السلام برود آن را هم دربست تحویل می دهد آن وقت می رود نه که گروکِشی تا وضعم را خوب نکنی من نمی آیم،هر وقت وضعم خوب شد یا امیرالمومنین من به زیارتت می آیم.

اینجوری نیست.عاشقان امیرالمومنین درد طلب هستند.

ابی ذر،سلمان،ابن جُعفی،به حقیقت ایمان نمی رسند،دستِ ما روی سرش نمی آید،توی دلِ ما نمی نشیند هر کس که فقر را بهتر از ثروت نخواهد[نه ما تا جیبیمان را پر پول نکنی نمی آییم].

متقی را معنا می کنیم،《 یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ》را معنا می کنیم.

میخواهی دستت پر بشود آنوقت طرف خدا بروی؟؟

این نمی شود،هیچ گاه تا الان نشده،آنهایی که در را به رویشان باز کردند،امیرالمومنین جوابشان دادند[توی عالم مادی هم همین است،گفت شاگرد زاپاس بودم(سابق اتوبوس ها که ما سه روزه با آنها از مشهد به تهران می آمدیم یا از تهران به مشهد سه روزه می رفتند،یک شاگرد شوفر داشت یک شاگرد زاپاس)، شب ماشین یک جایی ماند ما را گذاشتند ماشین را بپاییم هوا هم سرد بود خیلی ناراحت،هیچی هم نداشتیم یک ده شاهی داشتیم گفتیم برویم این را بدهیم یک چیزی بخریم (آنوقت با ده شاهی چیزی می دادند،از آنوقت می گوید)همچین که آمدم این ده شاهی (آدمی که پول ندارد پولش را خوب،قرص نگه می دارد) هم توی دستم بود سرِشب بود یک گدای خیابان نشین آن ده شاهی را توی دست ما دید،مثل اینکه یکی دستِ ما را باز کرد این ده شاهی افتاد رفت توی سوراخِ جُوبی،او به طرف جُوب نگاه کرد به من نگاه نکرد.

دیدم سرِشب است،ماه محرم هم بوده،صدای حسینم وا حسینم وا حسینا هم می آید،به او گفتم بیا این ده شاهی را هم تو بردار ما که نداریم…،ما به روضه امام حسین می رویم.

آمدم تا آخر شب آنجا ماندم،آنجا هم روضه ای نبود که شام بدهند،روضه تمام شد آمدم،گفتم حسین جان به اختیار نبود بی اختیار بود این ده شاهی را هم از ما گرفتی،هیچی نداریم،امشب هم سرِ بی شام می خوابیم،بی اختیار این معامله را از ما قبول کن.

صبح صاحب ماشین آمد گفت من فکر کردم یک ماشین دیگر دارم خودم بروم روی آن ماشین بنشینم،نصفِ این ماشین را به تو می فروشم کم کم پولهایش را بده.وضع ما خوب شد که الان نمی دانم کجا مهارِ اشترم را ببندم،کنایه از اینکه نمیدانم کجا ثروتم را جمع کنم.معامله با خدا غیر از معامله با خلق است]خیال نکنی این راه درجه درجه است،یعنی به هر اندازه ای که برای خودت بگذاری به همان اندازه به تو می دهند،نه،تا به کل خالی از خودت نشوی راهت نمی دهند،این کلیت می خواهد،درجه درجه نیست،اگر اینکه دو درجه کم بشوی،دو درجه راهت می دهند،ده درجه کم بشوی ده درجه راهت می دهند،صدر درجه…نه این فایده ندارد.اینجا استدراج بر نمی دارد،این به کل پایین آمدن از خود است.اَدای خوبها را هم نمی شود در آورد که یک کسی اینجوری شده من از اینجا بیرون بروم ادای او را در بیاورم،اینجوری نیست.این باز دروغکی است.این باید اینجوری بشوی،راه ایمان،راه تقوا،راه فضیلت،شدن است،واِلا باطنِ نفاق است،یک کسی باطنش اقتضا ندارد که خوب باشد،کار خوب بکند،خودش را به شکل خوب ها در می آورد،در مرتبه ظاهری خیلی خوب است،در تکالیف واجب است،اگر حالِ نماز خواندن نداری باید نمازت را بخوانی،بر تو واجب است،نگویی حال ندارم،نفاق است،نه،این نفاق نیست،این اطاعت است.ولی در مرتبه باطن کسی در آن درجه قرار نگرفته خودش را قرار بدهد خیلی زشت است‌.

متقین آنهایی هستند که ایمان به غیب دارند.ایمانِ به غیب آثارِ ظاهریه ندارد،گروکِشی از خدا و اهل بیت علیهم السلام کردن جلوی ایمان به غیب را می بندد،وقتی بَست چه می شود؟؟ هدایت کتاب او را نمی گیرد.

[حرف را بالا ببریم]

لذا تو اثرِ پایِ امام زمان علیه الصلاه و السلام را هم ندیدی. چیزی از او دیدی؟؟

چطور به امامتش اعتقاد داری؟چطور رهایش نمی کنی؟چطور منتظر آمدنش هستی؟؟

این معنای ایمانِ به غیب در درجه پُرش است.هر چه صدایش بزنی جوابت را نمی دهد این دارد ایمانِ به غیب برایت می سازد،هر چه بگویی بیا،نمی آید.

به قولِ آن شاعرِ عرب توی این حال قرار گرفته و خودش را سوخته و خاکستر شده و خاکسترش را باد برده،حرفِ قشنگی میزند؛

《اَبقِاءلی مُقلَهً لَعَلی یَوماً قَبلَ مَوتِی اَرا بِها مَن رَئا کا》(نگارنده:املاء عربی حتما دارای اشکال هست لطفا اگر صحیح آن را می دانید در زیر همین مطلب تایپ بفرمایید)

ای امام زمانِ من،ای معشوقِ ملائکه آسمان،ای آن که همه انبیاء می خواهند خود را به پای تو،و خاک قدم تو را توتیای چشم کنند،هر چه گریه کردم که خودت را به من نشان بدهی،گوشه چشمی به من بنمایانی،تو را ندیدم و نشد،حالا که اینجور است من یک خواهشی از تو دارم،از بس که برای تو گریه کردم چشمم دارد کور می شود،چشم من را سالم بگذار یک روز قبل از مرگ یک کسی را ببنیم که او جمالِ تو را دیده آن برای من بس است.

مومنین به غیب آنهایی هستند که…

اگر جواب داد،داد،اگر جواب نداد،تامین ایمان به غیب برایت می کنند.

هر چه می گویی ندارم ندارترت می کنند،می خواهند ایمان به غیب برایت بسازند.

هر چه می گویی بیچاره ام بیچاره ترت می کنند،می خواهند ایمان به غیب برایت بسازند.

یکی از اولیاء خدا گفت چهل سال یک حاجت مشروع صد در صدی داشتم هر چه دامنشان را گرفتم جوابم را ندادند ولی توی خلق خجالت می کشیدم که بگویم جوابم را ندادند.هر کس من را می دید می گفت به حاجتت رسیدی؟میگفتم بله همان اول رسیدم بعد از چهل سال نیمه شب پا شدم گفتم اینکه یا ولی الله یا بقیه الله من خجالت کشیدم توی خلق بگویم حاجتم را ندادی،چهل سال من به دروغ به خلق گفتم حاجتم را گرفتم،من ارتباط خودم را با تو ملاحظه کردم،شرفم اجازه نداد که بگویم تو حاجت روا نمی کنی،حالا یک جوابی به ما بده.

آن شب به ما جواب دادند،آن شب دست ما را گرفتند. تو چهل سال به خلق گفتی که گرفتی،با اینکه ما هیچ جوابت را ندادیم.این غیرت ولایتی است،غیرت ولایتی به من اجازه نداد بگویم به من جواب ندادید.

قرآن متقین را هدایت می کند.متقین چه کسانی هستند؟؟

آنهایی هستند که ایمان به غیب آورده اند،ابی ذر،جابر،زید بن حارثه،این روایت به همه اینها گفته شده است،از رسول خدا تا همه امام باقرِ تو.

همه شماها هر کس مرگ را بهتر از زندگی نخواهد این ایمان به غیب ندارد،طعم ایمان را نچشیده است،ما همه مان می خواهیم زنده بمانیم و بتازانیم.

خجالت دارد،به حقِ حق خجالت دارد،[باز یک راهی به کربلا بزنیم]

خضرِ راهت می دانی در کربلا الان چه کسانی هستند؟؟

هر زمان خضر راه یکی است،الان بخواهی از باطن به کربلا بروی،باید آن جوان ها،آن بچه هایی که دیدی،همه چیزها را به عشق،به نام کربلا رها کردند،پیرمردهای هفتاد ساله،هشتاد ساله،نود ساله،مردان پنجاه چهل ساله،خودم که بالای منبر هستم،خجالت می کِشیم کسی بوی کربلا شنید،اسمِ امام حسین شنید،به خیز به طرف کربلا رفت،خودش را تکه تکه کرد،هیچ چیز برای خودش نخواست،این خواستن مرگ بهتر از زندگی است.من و تو باید در انفعالش…

این نیست؟؟

سلمان،زید بن حارثه،مزه ایمان را نچشیده است،ایمان را درک نکردی اگر مرگ را بهتر از زندگی نخواهی،اگر فقر را بهتر از غِنا نخواهی،اگر مرض را بهتر از سلامتی نخواهی،اگر ذلت را بهتر از عزت نخواهی.

چه کسی مردِ این راه است؟؟ از اول خلقت تا آخر خلقت، انگشتش را بلند کند.

لذا اینهایی که کنارِ امام باقر علیه السلام نشسته بودند همه گفتند یابن رسول الله 《مَنْ یَکُونُ کَذَلِکَ》آب پاک به دستِ همه ما ریختی،چه کسی است که در میان ماها فقر را بهتر از غنا بخواهد،ذلت را بهتر از عزت بخواهد،مرگ را بهتر از زندگی بخواهد،چه کسی است؟؟

حضرت فرمودند همه شما اینکاره هستید،اینهایی که اینجا نشستید همه شما این چهار صفت را دارید،(باز از ولایت سر در می آوریم)،برگرد.

عرض کردند یابن رسول الله نمی فهمیم،نمی‌دانیم،به حقیقت امر نمی فهمیم و نمی دانیم،به واقع امر نمی فهمیم و نمی دانیم.

همه شماها که اینجا نشستید اهلِ این نقطه اید،رسیدید.

عرض کردند یابن رسول الله،ما که از خودمان خبر داریم اینکاره نیستیم.

فرمودند حالا توضیح می دهم،اگر که ثروت عالم را به شما بدهیم،هر چه خدا امکانات خلق کرده در اختیارتان بگذاریم،گنج های زیرِ زمین را حق به شما بنمایاند و در اختیارتان بگذارد،هر چه خدا امکانات خلق کرده به شما بدهیم،داشته باشید،(شماها که نشستید )ولی محبت ولایت ما با آن نباشد میخواهید؟؟

گفتند یابن رسول الله اصلا این وجود ما در خورِ شنیدنش نیست،طاقتِ شنیدنش را نداریم.

حضرت فرمودند تا آخرِ عمر تهی دست،فقیر،ندار،گدا،سرِ چهار راهها،دست به گدایی دراز کنید ولی محبت ولایت ما توی دلتان باشد،این را می پسندید یا آن را؟؟

عرض کردند یابن رسول الله همه عمر به گدایی می نشینیم ولی محبت شما توی دلمان باشد.

فرمودند پس صفت اول در شما هست.

تن درست،سالم،تا خدا خدایی می کند،به شما عمر میدهیم بی ولایت،همه مرض های عالم را توی جانتان می ریزیم ،دکتر ها هم همه جوابتان کرده ولی محبت ما توی دلتان است کدام را انتخاب می کنید؟؟

عرض کردند یابن رسول الله مرض را با ولایت.

فرمودند صفت دوم هم هست.

عزت همه عالم را به شما می دهیم،که پیشِ همه خلق عزیز باشید بی ولایت،ولی همه مردم به شما بد بگویند،ذلیل ولی محبت و ولایت ما،کدامیک؟؟

عرض کردند یابن رسول الله،محبت شما با کج نگاه کردنِ خلق،با بد گفتنِ خلق،با حرف زدنِ خلق.

این ولایت این است هاااا،اگر به طرف امیرالمومنین علیه السلام بروی؛

خلق را با تو کج و بدخو کنند

 

بدخو کننده اش هم خودِ خدا است،غریبه نیست،بدخو کننده اش خودِ امیرالمومنین است،یدالله دست از آستین در می آورد هر کس می خواهد به طرف امیرالمومنین علیه السلام برود؛

خلق را با تو کج و بدخو کنند

تا تو را دل لاجرم آنسو کنند

کتاب حقیقت ذاتی امیرالمومنین علیه السلام است،قرآن 《هُدىً لِلْمُتَّقِینَ‌》است،کتاب هم 《هُدىً لِلْمُتَّقِینَ‌》است،امیرالمومنین علیه السلام با پاکباخته ها،با تمام باخته ها،با آنهایی که چیزی برای خودشان باقی نگذاشتن ها می سازد،هر چه را اندوخته کنی،ضمناً این را هم بگوییم،دوستی امیرالمومنین با اندوختن ثروت هم جور در نمی آید خیال نکنی اگر یک کسی فکر اندوختن مال و منال است می تواند با امیرالمومنین آشنا بشود،جور در نمی آید،《الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ》،اینجا کمر می شکند،همه اش کمر می شکند،می خواهیم راه اتصال به امیرالمومنین و اهل بیت علیهم السلام را نشان بدهیم،هااا،از اینهایی که به شما دادیم استنکاف می کنی که به دوستان ما که درمانده اند و بیچاره اند بپردازی هاااا،خبری نیست،ولایت خبری نیست.

چرا،ولایت ادعایی که خودت برای خودت ساختی چرا،هر چه میخواهی تلنبار کن،ولایتی که امیرالمومنین تضمینش بفرماید،ولایتی که صدیقه طاهره تضمینش بفرماید،پرقدرت تر و پر نیروتر در شؤون معنوی و باطنی به ظاهر و به باطن از صدیقه طاهره سلام الله علیها کسی ندارد،اُمُ ابیهاست،کُفوٌ عَلَی است،صدیقه طاهره هم خودش را فدای امیرالمومنین کرد.عرض کردم فاطمیه اول،امروز بنا بر روایت چهل و پنجم روزِ شهادت صدیقه طاهره است،از صدیقه طاهره مدد بگیریم؛

علی جان برای من یک مرکب همواری بیاور،که بتوانم سوارش بشوم،آقا امیرالمومنین علیه السلام از صدیقه طاهره سوال نکردند که کجا میخواهید بروید،برای چه،چون وضع صدیقه طاهره را می دانند،که این خانم قادرِ به حرکت نیستند،توی بستر افتادند،ولی امیرالمومنین علیه السلام سوال نکردند،اسب نمی تواند بدن فاطمه سلام الله علیها را حمل کند به جهت اینکه یک مقداری بلند است و حرکت نامیزان دارد،ناقه هم همینطور،موقع حرکت کردن تکان می دهد،پهلو شکسته را معمولا روی تخته می خوابانند،اسب و شتر تکان می دهند،کسی که استخوان پهلویش شکسته باشد دیدید این را روی تخته هموارش می کنند،فقط این سوال را کردند فاطمه جان میخواهی یک تخته ای ترتیب بدهم که روی آن دراز بکشی؟؟

نه علی جان،آنجوری نمی خواهم،آنجوری خوابیدن بوی آسایش می دهد،بوی راحتی می دهد،من برای تو《علی》می خواهم بجنبم،باید در آن زحمت باشد،آقا امیرالمومنین یک الاغی که یک مقداری راهوار بود فراهم کردند،ریسمان الاغ را به دم در بستند و به داخل آمدند کنارِ حجره ایستادند،چشمها را پایین انداختند،صدیقه طاهره سوال کرد علی جان آماده کردی؟؟

امیرالمومنین نگفتند آماده…

[همه اینها رموز است،صدیقه طاهره میخواهد برای 《علی》حرکت کند،امیرالمومنین علیه السلام با آن زبان ولایتی با آن دیدِ ولایتی نمی خواهد زهرای پهلو شکسته را به زحمت بیندازد،از آن طرف حرفِ زهرا را شنیدن،اطاعت است،اطاعت خداست]

《علی جان》 فراهم کردی؟

بله بی بی جان،دخترِ رسول خدا،زهرای عزیز،مادرِ حسن و حسین،فراهم است.

صدیقه طاهره تامل کردند،دست ها را روی زمین گذاشتند،دیدند نمی توانند حرکت کنند،پاها دراز بود پاها را یک مقدار جمع کردند،قدرت می دهد،باز دیدند نمی توانند حرکت کنند،امیرالمومنین شروع به گریه کردند،کنارِ حجره هم تماشا می کند،هم گریه می کند،نمی خواهد کمک کند که فاطمه به زحمت بیفتد،اما مدد خواستنِ فاطمه،علی را به حرکت در آورد،علی جان کنار حجره ایستادی زیر بازویم را بگیر،کمکم کن.

امیرالمومنین آمدند نزدیک،زیر بازوی فاطمه زهرا را گرفتند حرکت دادند،حالا پاها نمی تواند به حرکت بیاید،دو نورِ دیده هم آمدند،یک طرفِ بازوی مادر را گرفتند،هنوز امیرالمومنین علیه السلام نمی پرسد فاطمه جان کجا؟

آمدند از دهلیز خانه عبور کردند،دهلیز خانه قتلگاه زهراست.

صدیقه طاهره سلام الله علیها به آن نقطه معهود که رسیدند امیرالمومنین دیدند فاطمه پایش را به زمین فشار می دهد،امیرالمومنین علیه السلام هم ایستادند،زهرای عزیز چشم را برگرداند به طرف دیوار یک نگاهی کرد خیلی به عجله صورتش را برگرداند،متوجه شد 《علی》هم با نگاه او دیوار را دارد نگاه می کند،اما برگرداندن صورت و چشم به عجله نتوانست به《علی》کمک کند،امیرالمومنین حالا حرکت نمی کند،زهرا تکیه اش را داده به سینه 《علی》،《علی》هم دارد گریه می کند،امام حسن و امام حسین علیهما السلام التماس کردند باباجان ،فاطمه جان،مادر جان تو به بابایمان یک چیزی بگو از این نقطه برویم خارج بشویم،《علی》با چشم گریان،فاطمه زهرا با چشم گریان،امام حسن و امام حسین با چشم گریان،مادر را بر این مرکب سوار کردند،آنوقت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سخن آمدند،《علی》جان برویم درِ خانه سلمان،امیرالمومنین حرکت کردند،مرکب را درِ خانه سلمان بردند.

صدیقه طاهره پیاده نشدند،امیرالمومنین در زدند،سلمان آمد پشتِ در،در را که باز کرد چشمش به فاطمه زهرا سلام الله علیها افتاد دو دستی زد توی سرش،دختر رسول خدا کاشکی من می مردم ،کاشکی زمین دهان باز می کرد من را به خودش فرو می کشید تو را به این حال نمی دیدم،زهرا جان امر می کردی من می آمدم خانه شما،من آنجا می آمدم،فرمود سلمان خواستم از 《علی》دفاع کنم،نخواستم به راحتی در بستر بنشینم و بگویم بیایید 《علی》 را کمک کنید،سلمان، 《علی》غریب است،سلمان،《علی》در این شهر بی کس است،آی مردم،آی 《علی》دوستان،《علی》غریب است،خونبهای ولایت امیرالمومنین،فاطمه زهراست،خونبهای ولایت امیرالمومنین پهلوی شکسته صدیقه طاهره است،قدرش را بدانید.

سلمان خودت را به 《علی》برسان،کمکش کن.

بی بی جان الان آمدم،آنروز درِ خانه ابی ذر،درِ خانه مقداد،همه حالشان به هم خورد،چهل نفر از مهاجرین و انصار را آنروز صدیقه طاهره سلام الله علیها به کمک 《علی》امیرالمومنین علیه السلام خواستند.

وقتی برگشتند خانه از این چهل نفری که قول داده بودند موی سرهایشان را تراشیده بودند،اول دو نفر آمدند،سه نفر آمدند،سلمان و ابی ذر،مقداد،بعد عمار ملحق شد،تا هفت نفر بیشتر نیامدند،برای چه؟؟

برای اینکه از مردم و موقعیتشان می ترسیدند،یک نامه ای آن ملعون ازل و ابد از شام نوشته و به سرزنش و ملامت امیرالمومنین پرداخته است،در آن نامه می نویسد یاعلی تو یادت هست برای اینکه به خلافت برسی عیالِ خودت را [خیلی سرزنش بد است،دردش درمان نمی شود هااا]،《علی》[قربان اسم تو آقاجان]،

تو یادت هست برای اینکه به خلافت برسی عیالِ خودت را با پهلوی شکسته سوار بر الاغ کردی درِ خانه مهاجرین و انصار راه افتادی؟حرکت صدیقه طاهره اینقدر به سینه دشمن تیر زده که او هم همین نقطه را دارد می پاید،همه نامه های معاویه را امیرالمومنین جواب دادند،همه را،این نامه را 《علی》جواب نداده،این حرف را ساکت گذاشته است.برای چه وقت؟؟

برای آنوقتی که فرزندش امام زمان علیه السلام بیاید جواب نامه سرزنش کننده ها را بدهد،آقاجان شما که غیرت الله هستید،آقاجان شما که اسدالله هستید،برای مردِ غریتمند،ای غیرت الله،چه چیز بیشتر از همه چیزها دلش را می آزارد و قلبش را رنجش می دهد؟

بدترین چیزها برای مردِ غیرتمند چیست؟؟

امیرالمومنین علیه السلام سر را پایین انداختند،بعد از مدتی بالا گرفتند،فرمودند برای مردِ غیرتمند بدترین دردها این است که جلوی چشمش به عیالش سیلی بزنند ولی دست و بالش بسته باشد نتواند دفاع کند.

مساله احراقِ باب،سوزاندنِ درِ خانه و لطمه زدن و شکستن پهلوی صدیقه طاهره یک غمی بوده که تا آخرِ عمر با 《علی》بوده،این غم را صدیقه طاهره به ارث به بی بی زینب سلام الله علیها دادند،مادر خواست از 《علی》مرتضی دفاع کند کتک خورد،دختر خواست از 《علی》اوسط حجت خدا،امامِ بیمار زین العابدین دفاع کند،کمک خورد،خواست از حجت خدا پرستاری کند،کتک خورد،نه تنها از حجت خدا بلکه از بچه های بی سرپرست توی بیابان خواست دفاع کند،هم لگد خورد و هم تازیانه،به صدیقه طاهره عرض کنیم بی بی جان،شما را پشتِ درِ و دیوار یک جوری به غم و رنج و ملال انداختند که زبان یارای گویایی ندارد ولی 《علی

ِمرتضی》حامی شما بود،《علی

ِمرتضی》گریه کن شما بود،دختر شما زینب سلام الله علیها یک نفر گریه کن نداشت،یک نفر نبود نگاهش کند و از او حمایت کند، 《لَا یَوْمَ‏ کَیَوْمِکَ یَا اَبا عَبْدِاللهِ 》.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که عزیزان ما میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *