شرح آیه مبارکه تطهیر_جلسه پنجم_۱۳۶۹/۰۸/۱۸

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ 》

《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا》(سوره مبارکه احزاب/۳۳)

 

محور و قطب دائره تطهیر در باطن و ظاهر وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیهاست،به جهت اینکه شأن نزول این آیه کریمه صحنه نورانی اجتماع در تحتِ کِساء است،این آیه تطهیر در وقتی نازل شد که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به خانه حضرت صدیقه سلام الله علیها در آمدند و از آن بی بی،کِساء یَمانی خواستند[همه اش معنا دارد،معناهای پرُ]،به زیر کِساء رفتند،امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام آمدند و رائحه وجودِ مقدس حضرت ختمی مرتبت را استشمام‌ کردند،همچنین به زیرِ کِساء درآمدند.امام مجتبی علیه السلام وارد شدند رائحه جد و پدر را استشمام کردند،به زیرِ کِساء در آمدند،امامِ شهید سید الشهداء علیه الصلاه و السلام رائحه پدر و جد و برادر را استشمام کردند و به زیرِ کِساء در آمدند،صدیقه طاهره سلام الله علیها هم اجازه خواستند به زیرِ کِساء رفتند،و جبرئیل.وقتی که جمع به حدِ نصاب رسید،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دعا کردند،پروردگارا،بارالها،اینان که در کنارِ من غنوده اند و نشسته اند و خفته اند،اهلِ بیتِ من هستند،از آنان اِذهاب رِجس کن،و بر آنها تطهیر را یاری فرما.

جبرئیل آمد و هدیه ای به پیشگاه رسول خدا و اهل بیت علیهم السلام تقدیم کرد،آیه تطهیر .

همه از مفسرین شیعه و غیر شیعه نوشته اند،که شأن نزول آیه تطهیر در صحنه کِساء بوده است.

[حالا به مناسبت تعلق ایام به وجود مقدس حقیقت کل که محور و قطب و نقطه هستی و اساسی همه معانی نوری ولایت،حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها می باشد،مناسب است در این باب سخن بگوییم].

مَحرم از این باب سخن گفته است در این نقطه نامحرم حقِ سخن ندارد.مَحرم سلمان فارسی است،سندِ حدیث کِساء را سلمان نقل می کند.

یک مقدار از سلمان بگوییم؛ سلمان چه کسی بوده؟؟

اینهمه اصحابِ رسول الله هستند که از وجودِ مقدس خاتم انبیاء نقلِ حدیث کردند.حدیث کساء را چرا سلمان نقل می کند؟؟

ابن عباس نقل نمی کند، چون ابن عباس اهلِ این وادی نیست،پسر عموی پیغمبر است باشد،عموی پیغمبر خودِ عباس هم باشد،باشد.

 

گوش نامحرم نباشد جای پیغامِ سروش

 

ابن مسعود نقل نمی کند،عه مفسر است،تمام تفسیر را از رسول خدا شنیده است و نقل می کند،باشد،در این وادی حق دخالت ندارد.

آن کسی نقل می کند که درباره اش فرموده اند:《سَلمانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ》،گوشه چادر بی بی صدیقه طاهره سلام الله علیها به دستِ سلمان است،کنارِ کِساء را در ظاهر سلمان نگرفته است ولی در باطن دستش به این کِساء رسیده است.صد سال از عمرش گذشت،بر دینِ مجوس بود[ این حرف هم گفته بشود که ممکن است یکی تا آخر عمر بی دین باشد ولی در حقیقت دین نشسته باشد]،به اندازه گیری های ما و میزان و معیار هایی که در دستِ ماست که هیچ کدامش اعتبار ندارد،صد سال بی دین است،ولی او دین دارد،صد سال با میزان و معیار و مقیاس های ما دین دارد ولی با موازین باطنی بی دین است.این نمره ها را دادند هاااا.

سلمان صد سال مجوس است،آتش می پرستد،آرزو نمی کنی ابتدای امر تو،تو هم آتش پرست بودی ولی روحِ سلمانی در تو ظهور می کرد؟؟ آرزو نمی کنی؟؟

دنبالِ حقیقت بود،یک حقیقت را جستجو می کرد،تَحَرّی می کرد.آتش پرستی او را آرام نکرد،نه مُغ دلش را برد،نه مُغبَچه.هیچکدام.

دنبال می گشت،از دین نصارا سر در آورد،مسیحی شد،صد سال هم بر آن ماند،[نوشتند سلمان قریب به سیصد سال عمرش بوده هااا،در شرح حال معمرین که نویسندگان قلم فرسایی کرده اند در باب مناسبت طول عمر حضرت بقیه الله حجت بن الحسن روحی و ارواح العالمین لهُ الفداء یکی از کسانی که جزء معمرین شمرده اند سلمان را گفته اند ]باز سیراب نشد،سلمان دنبال حقیقت می گشت.

[بیشترِ اینهایی که شرح حالشان در این باب گفته شده اینها بیابان گردی را انتخاب کردند،از اجتماع کناره گرفتند]ببین عزیزِمن تا با این دوستان و این رفقا این معاشرت ها هستی،به آن سُرادِق جلال راهت نمی دهند. علی بن مهزیارِ قمی که همه عمر را به طهارت گذراندی،یک دروغ نگفتی،یک غیبت نکردی،یک لقمه حرام نخوردی،هر سال هم آمدی مکه جمال ما را ببینی،علی بن مهزیار قمی با بهترین خلق،پسندیده ترین انسان ها و مومنین معاشرت کرد،یک نفس و یک دم با ناباب ننشست،کافی نبود،علی بن مهزیار اگر میخواهی که دستت به دامانش برسد،چشمت به آن سُرادِقِ جلال بیفتد از این رفیقهایت که آمدی مکه باید چند روزی دوری کنی،اِستبراء یکی از اصولِ تطهیر است،در کتب فقه بخوانید،استبراء می کنند،یک حیوانی که آلوده باشد مدتی آن را می بندند،(اینجا یک مطلبی هست؛

اهلِ ولایت دوستان امیرالمومنین که خودشان قدرت و توانایی ندارند که از خلقِ ناجور،مکانِ بی جا انفصال و جدایی پیدا کنند،این نیرو با او نیست یا تشخیص نیست،نه از رفیق و دوست و اجتماع کناره می گیرد،نه اینکه از آن جاهایی که باید نرود پا پس می کشد،چه کارش می کنند؟؟

دوستش دارند،می خواهند او را بالا ببرند،این را توی اجتماع به وسیله مردم،به وسیله خلق،یک مارکِ بد نامی، عالم بالا،مولایش به او می زند که دیگر مردم به او نگاه نکنند،این تربیت ولایتی است.که دل این را یک سو کنند،که روی این را به جانب او کنند،هر وقت دیدی از عالم بالا یک چیزی آمد که خلق رویشان را از تو برگرداندند،بدان که مولای تو دارد دستت را می گیرد)،علی بن مهزیارِ قمی که ما تو را به دعای خودمان وجود دادیم،تولد تو از دعای ماست،اگر چشمِ تو می خواهد به ما بیفتد باید مدت چند روزی از این رفقای خیلی خوب کناره بگیری چون رفیق را تو پسندیدی،هر که را تو پسندیدی باید کنار بگذاری.

خواجه ما می گوید؛

 

نخست موعظت پیرِ می فروش این است

که از مصاحب نااهل اِحتراز کنید

 

رفیق راه لازم است،جزء لوازم اولیه است،رفیق راهی که برایت بفرستند،اگر پیغمبر اکرم را خودت انتخاب کنی به عنوان هادی،رهنما،حضرت ختمی مرتبت را به عنوان بزرگترین مرشدِ عالم خودت انتخاب کنی،آخرش،رهایش می کنی و وضعت به هم می خورد،باید پیغمبر اکرم دستت را بگیرد.سلمان قضیه اش اینجوری بوده.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *