شرح آیه مبارکه تطهیر_جلسه سوم_۱۳۶۹/۰۸/۰۴

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ 》

《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا》(سوره مبارکه احزاب/۳۳)

 

طهارت ذاتی خاص وجود مقدس اهل بیت عصمت و طهارت است،و جز این چهارده نور پاک دیگری شرکت در این طهارت به هیچ وجه ندارد.

یک مقدارِ کمی پرده از چهره این معنا برداشتیم که طهارت در آنها چگونه است،نه به نوع طهارت مائیه است که ما از او اطلاع داریم،نه به نوع طهارت باطنیه است که ما از او اطلاع داریم.فلانی پاک است چون حسد ندارد،فلانی پاک است چون دزدی نمی کند،فلان شخص پاک است چون غیبت نمی کند،فلان شخص پاک است چون خشم ندارد،فلان کس پاک است چون غضب بر او مستولی نیست،این نوع طهارت در اهل بیت علیهم السلام نیست.

طهارت در آنها ذاتی است به این معنا که این موجود را ،شالوده هستی اش را به یک نوری و حقیقتی ساخته اند،که آن نور و حقیقت جز طهارت هیچ چیز در آن نیست[ان شاءالله معنا می کنیم،توضیح می دهیم،روشن می شود].

در این باب دو روایت است،که با این دو روایت می شود یک مقداری این معنا را ما توضیح بدهیم،روایت اول در شأن نزول آیه کریمه 《إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ 》(سوره مبارکه رعد/۷)،این آیه را جبرئیل برای رسول الله صلی الله علیه و آله آورد.

حبیب ما،یا رسول الله،《إِنَّما أَنْتَ 》،همان إِنَّمایی که در آیه تطهیر هست ،《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ》در این آیه هم آن《 إِنَّما 》هست.

《إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ 》،این 《إِنَّما 》وقتی سرِ یک آیه ای در بیاید یعنی چه؟؟

یعنی فقط تو و بعد از تو که در آیه ذکر می شود هر که هست،هیچ کس دیگر در این مساله به هیچ نوع دخالت و شرکتی ندارد.《إِنَّما》معنایش این است.

《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ》،یعنی این اراده اختصاصیه نسبت به شما اهل بیت است،این اراده اختصاصیه کس دیگری را نمی گیرد.

یک لطافت دیگر هم هست؛ در آنجایی که《 إِنَّما》بر سر فعل داخل می شود اختصاص را در چند مورد نشان می دهد،هم در اراده هم در اهل بیت علیهم السلام و هم در تطهیر.

وقتی بر سرِ ضمیر و اسم داخل می شود این اختصاص را به همان معنای بعد از خودش،مفهوم بعد از خودش منحصر می کند.《إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ 》یعنی تو ،ای حبیب ما و جز تو کس دیگری نیست،تو هستی و غیر از تو نیست.

این آیه نازل شد،《إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ 》،لطافت بعد از این آیه است که ولایت جاریهِ در خلق را از هر چهره ای که نشان می دهد رشته اتصال به صاحب ولایت بر می گردد《وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ 》یعنی هر کسی که دَم از هدایت بزند در هر موردی،این رشته اش متصل به مولای اهل یقین امیرالمومنین علیه السلام است.

اگر موسی،اگر عیسی،اگر ابراهیم،اگر نوح،اگر آدم،هر که سخن گفته این از یک منبع گفته است《لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ 》.

《لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ 》.این آیه نازل شد،جبرئیل آن را آورد.

جبرئیل هم ترکیب نزولش…

ببینید ما در طهارت وقتی سخن گفتیم،پاکی را از آب تا بقیه مطهرات می فهمیم.آن پاکی که در این آیه از آن سخن است،طهارتی نیست که به وسیله آب و بقیه پاک کننده ها داده بشود.از آن مفهوم از آن نوع جنسی که ما می خواهیم سخن بگوییم،از این نوع جنس توی بازار دنیا نیامده که ما بگوییم بابا جان بروید بگردید،آدرس هم به شما بدهیم بگوییم پیشِ موسی،پیشِ عیسی،پیشِ ابراهیم،پیشِ آدم،پیشِ نوح،پیشِ بقیه افراد این گونه طهارت هست،نوعش را اگر می خواهید ببینید چیست آنجاست.نیامده،این نوع جنس در بازار دنیا نیامده،مگر یک کسی در عالم خودش در این جنسیت باشد،یک رشته اتصال به این نور داشته باشد او می فهمد که چگونه است،تا خودش نباشد سر از این طهارت در نمی آورد.

نزول جبرئیل هم همین است،وقتی که می گوییم جبرئیل بر پیغمبرها نازل شد،این نزول جبرئیل را مثل آمدن یک آدم صاحب خبرِ مطلع نزد دیگری ما می دانیم،این جوری نیست،این نزول جبرئیل نیست.هر که عقلش را رها کند[این نوعش را بگوییم،هر چه هم بگوییم باز هم پیدا نمی شود چون کسی از این معنا نچشیده،دریافتش خیلی ضعیف است مگر یکی که چشیده است. اینجا هستند کسانی که چشیده اند،می فهمند من چه می گویم]هر که عقل را رها کند.نزول جبرئیل یعنی تنزل پیدا کردن و پایین آمدنِ عقل تام است.

هر کس توانست عقلش را زیر پا بگذارد و با بال و پر عشق پرواز کند،این می فهمد جبرئیل چیست.

جبرئیل بر پیغمبر نازل شد،یعنی چه؟؟

یعنی این عقلِ کل،این صادرِ نخست،این که مصدرِ همه هستی است،وقتی می خواهد با حقایق اتصال پیدا کند،تجلی کامل عقل که از آن به جبرئیل تعبیر می شود او را برایش پایین می آورند،خودش با عشق بالا می پرد،آنوقت حرف می زند،آنوقت دلنشین است.

لذا هر وقت که جبرئیل بر رسول خدا نازل می شد،می دیدیم چشمهایش را می بندد،صورتش برافروخته می شد،عرقی بر جبینش می نشیند،سخن نمی گوید یک سکوت تمام مجلس را می گیرد،اگر کسی می خواهد از رسول الله صحبتی،سوالی داشته باشد،جواب نمی شنود،چشم ها روی هم است،صورت برافروخته است،پیشانی عرق کرده است،گاهی رسول الله بازوهای خودش را می گرفت خودش را فشار می داد.برای خاتم انبیاء هم سخت است،چه چیز؟؟

که از مجرای تعقلِ تام که خودش ظهور عقل کلی است عبور کند و به عشق بپردازد.

این در رفتن از سم الخیاط است،《حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ》،می شود شتر را از سوراخ سوزن عبور داد؟؟

تعبیر قرآن است. می شود؟؟

سختی اش بیشتر است،مردمی که با یک نوع اندوخته های ذهنی از اول عمرشان آشنا شدند، اسمش را دین گذاشته،اسمش را اصول اعتقاد گذاشته،اسمش را شریعت گذاشته،اسمش را حقایق گذاشته.

می خواهیم اینها را از او بگیریم بگوییم اینها همه هیچ چیز نیست،اینها همه ساخته یا پرداخته یکی مثلِ خودت است،رهایش کن.

این دین نیست،عبور دادن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است تا گرفتن این را از یک کسی که به آن پایبند شده است.این دین نیست.

خوب این تمام غوغای عوام در هر عصر، انبیاء خواستند همین کار را بکنند که خلق با آنها در افتادند.ابراهیم خواست با مردم همین کار را بکند که آی مردم اینهایی که شما اسمش را دین و اعتقاد گذاشتید و به آن پایبند هستید اینها دین و اعتقاد نیست یک چیزِ دیگر است.

قرآن می فرماید شتر را از سوراخ سوزن در آوردن آسانتر است تا اینکه آنچه را مقدس مآب،آنچه را جاهلِ نادان دین تراش به آن دلبسته از او بگیری.

[حالا یک چیزی بالاتر]می خواهیم بگوییم حقیقتی توی عالم جز محبت امیرالمومنین علیه السلام نیست.چه کسی اینجا می ماند؟؟

همه تکان می خورند.رسول خدا هم که می خواهد از این باب سخن بگوید،جبرئیل پایین می آید،جبرئیل تنزل پیدا می کند.

حتما صحنه غدیر را برایتان گفته اند و یادتان هست،خوب[خاتم انبیاء]می خواهد دست امیرالمومنین علیه السلام را بگیرد،این دست گرفتن با آیه ارتباط کلی دارد.

حق متعال فرمود تا خودت را به پای 《علی》 نریزی حق نداری دستش را بگیری،خودت را،رسالت را،نبوتت را،همه منصبت را باید توی این راه بریزی آنوقت دستش را بگیری.

《یَـٰٓأَیُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ مَآ أُنزِلَ إِلَیۡکَ مِن رَّبِّکَۖ وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ》(سوره مبارکه مائده/۶۷)خدایا،خودم را می توانم به پای 《علی》بریزم،مردم را چه کار کنم؟؟(باز سخن از مردم است)،غوغای عوام در هر عصر،حتی برای خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم،این چهره زشتی که مردم جاهل و نادان همیشه داشتند و رسول الله ناظر آن چهره است،مردم را چه کار کنم؟《وَٱللَّهُ یَعۡصِمُکَ مِنَ ٱلنَّاسِۗ》.

《وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ》،اگر دستِ 《علی》توی دستت نیاید.آخر 《وَإِن لَّمۡ تَقُل》و 《وَإِن لَّمۡ تُبَلغ 》ندارد،《یَـٰٓأَیُّهَا ٱلرَّسُولُ بَلِّغۡ 》،

برسان،گفتن هم نیست،بلغ به معنای گفتن نیست،[فرمود]برسان.

یعنی هر چه از خدا گفتی نارسا است،برسانش.

خام است،اینها مواد خداست،برسان.

آنچه از غیر هستی گفتی نارسا است،آنچه از انبیاء گفتی نارسا است،آنچه از حقایق،از جنت و نار گفتی نارسا است،این را برسان.

چه جوری برسانم؟؟

این در درونش 《وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ 》دارد،آن کاری که توی ذهنت انداختند،توی فکرت انداختند،که عشق به تو در این راه جولان داده است،اگر آن کار را نکنی رسالتت همه بر باد است.آخر خدایا مگر تو ضامن من نیستی؟؟

چرا من ضامنت هستم.

از آدم هم ضمانت کردم گفتم شیطان سراغت نمی آید،دیدی شیطان را توی دلِ بهشت فرستادم سراغش؟

ضمانت منِ خدا،تا وقتی است که کسی پای 《علی》را از میدان محبت ،میدان تعقل،میدان حقایق کنار نکشد.

حتی منِ خاتم انبیاء؟؟

بله حتی تو،تویِ خاتم انبیاء بیشتر از دیگران.

دیگران را به رحمت واسعه، به ستاریت و همه اینها مواظبت می کنیم،از آنها می گذریم ولی تو که میدانی بیشتر گِروی ما هستی.

《وَإِن لَّمۡ تَفۡعَلۡ فَمَا بَلَّغۡتَ رِسَالَتَهُۥۚ》،باید خودت را به پای 《علی》بریزی،اینجا منصب بردار نیست.

با امیرالمومنین آشنایی،مقام بر نمی دارد،مرتبه و منصب بر نمی دارد،رتبه بر نمی دارد،حتی خاتم انبیاء در منصبِ رسالت باید خودش را بریزد،پایین بیاورد.

[یک حرف بگوییم]؛رسول خدا،خاتم انبیاء در این نقطه با امیرالمومنین علیه السلام یکی است.

یک کسی به ذهنش نیاید به فکرش نیاید،پس امیرالمومنین افضل از رسول الله است که غلط فهمیده است،می خواهیم بگوییم که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم با امیرالمومنین علیه السلام یکی هستند دو نیستند،یک حقیقت هستند.

سلمان،ابی ذر،در آن وقتی که این دو تا دلباخته زانو زدند،خودشان را از همه آراء تهی کردند،از آن کسی که ما می خواستیم درباره اش حرف بزنیم،آنها تهی کردند،که چه؟؟

که آقاجان همه این دین و ایمان و اندوخته ذهنی و اعتقادات را ما دور ریختیم،حالا بگو،از خودت برای ما صحبت کن.

تا سلمان خودش را خالی نکرده بود،تا ابی ذر خودش را خالی نکرده بود از آن که می دانست دست نکشیده بود به او حرف نمی زدند.

امیرالمومنین علیه السلام سخن گفتند،در آن حدیث نورانیت حرف زد،فرمایش فرمود،فضای وجود سلمان و ابی ذر را نورباران کرد،یکی از فرازهایش این است؛ یا سلمان و یا جُندَب(اسم ابی ذر،جُندَب است) 《 أَنَا آدَم》،《 وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ》،أَنَا نوح،أَنَا ابراهیم،أَنَا موسی،أَنَا عیسی، خودم هستم《أَنَا جَمیعِ الاَنبِّیاء مِنَ الْأَوَّلِینَ وَالْآخِرِین》،《أَنَا مُحَمَّدٌ وَ مُحَمَّدٌ أَنَا 》،لکن؛

 

از صفای می و لطافت جام

در هم آمیخت رنگ جام و مدام

 

هر کس ناظر رخِ《ولی 》است،ناظر رخِ《نبی》است.هر کس ناظر رخِ《نبی》است،ناظر رخِ 《ولی》است،به عکس هم همین است.

آیه نازل شد《 إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ 》(سوره مبارکه رعد/۷) جبرئیل پایین آمد،آیه نازل شد،یعنی پیغمبر اکرم صلوات الله علیه و آله و سلم باید از کلمات هم صرفنظر کند تا به این نقطه برسد.نزول آیات می دهند،آیه نازل شد.دو مرتبه معنایش می کنیم هر کس اهل گیرندگی است بداند،اگر رسول الله در کلمات وحی غوطه می خورد و دلبند و پا بند بود او را به آن نقطه نوری به اتصال نمی آوردند،آیه هم باید نازل بشود.

معنایی برای تنزیل گفتیم که اگر کسی اهلش نباشد نمی فهمد،تنزیل قرآن یعنی چه.

کلمات وحی باید پایین بیاید،جبرئیل باید پایین بیاید،تا عبور از این نقطه برای اتصال به مقام حُب کامل به حقیقت ذات علوی حاصل بشود.

من و تو بندِ شهرت،بندِ منصب،بندِ مقام،بند رتبه(رتبه های خیالی)،بندِ پول،تا آنجایی که بندِ دین ساختگی.

جبرئیل را باید پایین بکشی،آیات که کلماتِ وحی است باید پایین بیاید.عبور از یک نقطه ای است در اتصال با امیرالمومنین علیه السلام غیر از اینها.

معصیت که رها کن ،گناه را کنار بگذاری،آن مالِ قبل از خط است،عبادت کنی ،اینها مالِ قبل از خط است،تا آنجا که تو را پیغمبر بسازند،از پیغمبری هم باید دست بکِشی تا 《علی》را نشانت بدهند.

عه،این است؟ بله این است.

اجازه تماشایش را در مقام نوری به احدی نمی دهند،مگر از آن کاملترین نقطه نوریی که مفروض است کسی دست بکِشد.

برای رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلم،جبرئیل نازل شد،برای رسول الله آیات نازل شد،قرآن نازل شد،تو خیال کردی از این راه جبرئیل و از این راه نزول آیات پیغمبر با 《علی》اتصال پیدا کرد؟؟

از گذشتِ از این وادی با امیرالمومنین علیه السلام اتصال پیدا کرد.

این حرف سنگینی اش به سنگینی همه هستی و زیادتر از آن است،هر چه خلقت سنگین است.

خوب‌ حالا《إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ اَلثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی کِتَابَ اَللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی 》،

چه سنگین است؟برای چه سنگین است؟؟

《عترتی 》را معنا می کنیم،این سنگینی را بفهمی‌،آن فهمش آسان است.

خیلی سنگین است،دوش جان انبیاء را خُرد کرده،

وجودشان را لِه کرده است.پس آدم چطور تأمل کرد ؟ چه چیز را دید که تأمل کرد؟

آدم چه باری را نتوانست بکِشد؟؟

به او گفتند از این نقطه عبور کن.

آشنایی با امیرالمومنین علیه السلام منصب سوز است،مقام سوز است،مرتبه سوز است،جهنم هم برای همین خلق شده،که آن موانع را بسوزاند،هر چه هست بسوزاند،حتی خودت را.

تو را بسوزاند تا بلکه آن خلاصه وجودت بتواند یک راهی به او پیدا کند.

جبرئیل نازل شد،《إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ 》،وحی را تنزیل دادند،که این حرف گفته بشود،چون این مقامِ محبت است،مقامِ حُب است،مقامِ دوستی است،عقل بردار نیست،توی محبت های ظاهری،اگر دچار شدی خوش به حالت،اگر دچار نشدی خدا ولو در پیرمردی بعد از هشتاد نود سالگی به حق امیرالمومنین دچارت کند،یک چشم و ابرو دلت را ببرد،تا بفهمی چه خبر است.

همه نصیحتگر های عالم بنشینند بگویند اینکه آبرویت می رود،می گوید آبرو برود،آبرو چیست.

خلاف شرع است،می گوید باش.

خلاف شرع تنزیل حکم خداست،باید پایین بگذاری تا به محبت او راه پیدا کنی.

این می دانی چقدر است؟؟

در دریای محبت از قطره کمتر است،این خیلی کمتر است.یک قطره از دریا بردار،آن یک قطره را به عدد بی نهایت قسمت کن،یک قسمتش را هر چه می توانی پایین بیاور،این حرف از آن هم کمتر است.

محبت که دین و ایمان نمی شناسد.حالا می خواهیم از حقیقت کلِ عالم محبت،آن که عشقِ تام است سخن بگوییم.

عبور از این نقطه برای آدم تا آنجایی که دیدی به دلِ بهشت او را بردند،و همانجا شیطان را به سراغش فرستاد.[ببین امام صادقت چه می فرماید]یابن رسول الله،خلیل خدا ابراهیم،چرا دچار نُمرود شد؟؟

چون یک آن پذیرای این نقطه نبود.

《إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ》،معنای حدیث را گفتیم،

《 لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ 》فرشتگان نمی توانند آن را بکِشند،حتی جبرئیل.

《وَ لا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ 》هیچ پیغمبری نمی تواند آن را بکِشد.

《وَلا مُومِن اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ 》آنهایی که دلِ غمبار دارند،آن کسی که وجودش،دلش،هستی اش، پر از محنت و غم و اندوه است،که این یک مقامِ خیلی بالاست،او هم نمی تواند بکِشد.

به غمزده ها بشارت بدهیم،هر که غمزده عالم است راهِ به حق دارد.

غمزدگی از ناحیه شریک است،از ناحیه همسر است،از ناحیه خلق است،از ناحیه تهمت است،از ناحیه مرض است،از هر چه باشد این برای اتصال به آن مقام آمادگی پیدا می کند.

این هم نمی تواند این راه را طی کند.

پس چه کسی؟ یابن رسول الله شما که هیچ کس را باقی نگذاشتید!!

《 إِلَّا مَنْ شِئْنَا》هر که را چشم ما بگیرد.

اگر پیغمبر باشد باید چشم ما او را بگیرد،اگر مَلَک و فرشته باشد باید چشم ما او را بگیرد.

 

در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است

تا نگویی که چو واصل شده ام من رَستم

 

آقاجان اینها از چه وقت با شما پیوند محبت برقرار کردند؟؟

از آن وقتی که نه سماء مَبنیِه بود و نه زمین مسطح بود، و نه نهرِجاری بود، و نه فلک بود و نه شمس و نه قمر.

عه! اینها چه کسانی هستند؟؟

آن وقتی دلشان به ما متصل بود هیچ چیز رقم هستی نگرفته بود، ما از اینها سخن می گوییم.

هیچ چیز رقم هستی نگرفته بود یعنی چه؟؟

یعنی باید در این نقطه بیایی،نه آسمان پیما باشی،نه زمین نشین باشی،نه بیم جهنم داشته باشی نه شوق بهشت داشته باشی.

آنوقت هایی که هیچ چیز از اینها نبود.

نه از خورشید کسبِ نور کنی،و نه از مهتاب ماه نور بگیری،یعنی به هر چه دل ببندی به همین اندازه راهی به آن نقطه نداری.

معنا می کنیم که نه زمین بود،نه آسمان بود، نه خورشید بود،نه ماه بود،نه آب بود حتی از ولایت جاریه در خلق در خلقت هم باید چشم بپوشی.

به ولایت کلیه قبل از ظهور باید دل ببندی.

آخر ولایت را با آب آوردند سیرابم کن.

نه قبل از این هم باید بروی.

 

آشنایان ره عشق در این بحر عمق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

 

خواجه چه کار می کند!!!

عاشق رفع تشنگی را از آب نمی کند.باز دچار چشم ابرو شدی،دردسر کامل داشته باشی،تشنه ات باشد که هیچ راهی جز آشامیدن آب نداشته باشی معشوق را که ببینی تشنگی ات رفع می شود.اینها محبت های ظاهری است هاا.

ان شاءالله خدا دچارت کند،به حق محبت دچار بشوی که بفهمی ما چه می گوییم.

دردسری که دو تا قرص آسپرین،سه تا پشتِ سرِهم،پنج تا مسکن خوردی خوب نشد،محبوبت را دیدی دردسرت را رفع می کند.

چرا با 《علی》همین اندازه پیوند نداری؟؟

چرا با محبتش همین اندازه که یادش بتواند اینکار را با تو بکند.

نیست،آن عشق نیست.

چه وقت من با تو بودم ؟؟

آن زمانی که هیچ عهدِ من…،آخ چقدر قشنگ است،ان شاءالله راه زیارتش را باز می کنند دورِ ضریح مطهرش می گردی،و این شعری که از خواجه ما سالها دورِ ضریحش گشتیم و خواندیم تو هم می خوانی؛

 

عهد من با لبِ شیرین تو امروزی نیست

دیرگاهیست کز این جام هلالی مستم

 

تا از همه چیز نگذری راهی به تو نمی دهند که در دل به او باز کنی.

[عجب دو روایتی می خواستیم در معنای طهارت بخوانیم به کجا ما را کشاندند و به کجا آوردند، علی الله. مهارِ ناقه در دستِ قضا بود]

《إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ》،آیه بر رسول خدا نازل شد،رسول الله می خواهد آیه را به عمل بیاورد، 《فَدعا بطَهورٍ》.طهور در اصطلاح آب وضو است،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند آب وضو برای من بیاورید،آب وضو آوردند.

رسول الله طهارت ذاتی دارد آب وضو برای چه بیاورند؟

این تنزل ولایت است ولو رسول الله باشد باید در این نقطه …

رسول الله بی وضو نماز خوانده؟؟

وضویش را از همه شادابتر گرفته است.

تنزل ولایت است حتی رسول الله باید از مجرای خودش به این نقطه نزدیک بشود.

《فدعا بطَهورٍ》،آب وضو خواست،رسول الله وضوی شادابی گرفت،《فَاَخَذَ بِیَدِ عَلِىٍّ علیه السلام》وقتی وضو ساخت دستِ 《علی》را گرفت گذاشت روی سینه خودش[ردیابی است هااا،روی سینه خودش دست علی را گذاشت یعنی چه؟؟یعنی ردیابی می کند،یعنی یاعلی فقط تو می دانی این حرفها از کجای وجود من پایین می ریزد،دستت را بگذار ببین]

موسی علی نبینا و علیه افضل الصلاه،موساى نبی هم دست گذاشت روی قلب خودش،در جیبِ خودش بُرد، در آورد یدِ بیضاء کرد،ولی آن دستی بود که روی دستِ 《علی》علیه السلام نبود تا وقتی که دستش را گرفت.

خاتم انبیاء هم این دست را روی دست گذاشت،روی قلبش گذاشت،دست دیگر را برگرداند روی دست خودش،آیه را برای خودش خواند《 إِنَّما أَنْتَ مُنْذِرٌ》من منذر هستم،ولی اگر دست تو روی قلب من نباشد،《أَنْا مُنْذِرٌ》درست نمی شود،همین دست را برگرداند روی سینه امیرالمومنین علیه السلام،دستِ خودش باز بالای دست بود《وَ أَنْتَ یاعلی لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ》،هر نقطه هدایتی که در هر موجودی به ظهور رسیده علی جان تو بودی که آن را به ثمر رساندی،

هر که راهش را در عالم پیدا کرده است.

نه تنها دستش این کار را می کند،پایش هم این کار را می کند،نه تنها پایش این کار را می کند،خاکِ سرِ کوی او هم این کار را می کند،نه دستش،نه پایش،نه خاکِ سرِ کویش،بلکه خاک کفِ پای آن که به آن وادی و سامان سفر کرده این کار را می کند.

 

هر زمینی که نشان کف پای تو بود

سالها سجده گه اهل نظر خواهد بود

برگردیم از بحث امروز و قبل و حالاتمان و اینها بیلان گیری کنیم ببینیم خودمان در این باب چقدر مرتبه و مقام داریم.

[ این را به تو بگویم اگر کسی در آن نقطه نوری قبل از خلقت اتصال به این معنا نداشت،به او اجازه نمی دادند بیاید بنشیند به تَعشُق حرف و سخن او را بشنود].

این یک معنای دیگر از سخن وحی است،ذات رسول الله صلوات الله علیه و آله آشنا به این معنا است و به او اجازه می دهند،حالا با کلمات تَلاعُب کند،بازی کند.

پس اهل کتاب باش.

اهل کتاب کیست؟؟ اهلِ کتاب آن است که توی وجودش محبت علی علیه السلام را احساس کند.

این هر که هست اهلِ کتاب است.

نماز خواندند،خوب،قرآن حفظ کردند،خوب،احکام قرآن را عمل کردند،خوب،روی سرِ 《علی》هم شمشیر کشیدند،اینها اهلِ کتاب هستند؟؟؟

اینقدر بی دینِ لامذهب،[توی مجرای مقاییسِ مردم]،اینقدر کافر،مشرک،بی دین،لامذهب،خارج از دین و اسلام،اینقدر با《علی》آشنا بودند که روی همه مسلمانهای عالم سیاه است.

ولی دین همان است،مذهب همان است،آیین همان است.

رسول الله،خاتم انبیاء نشسته بودند،اصحاب هم دورِ رسول خدا نشسته بودند، اصحاب!!! درباره شان سوره منافقین آمده است،اصحاب!!

کلمات را آنجوری تحویل من و تو دادند که تا می گوییم اصحاب،خیال می کنی رسول الله کسی دور و برش بود.

اصلا باید دور و برِ رسول خدا مردمی باشند که اینها دشمن ترینِ خلق هستند. به چه جهت؟؟

این قاعده است.به چه جهت؟؟

به جهتی که رسول الله صلوات الله علیه و آله از همه موجودات بیشتر 《علی》را دوست دارد.

باید همه خِصیصینش دشمن ترین خلق باشند.

این قاعده است،این قاعده ای است که مو لای درزش نمی رود.

از اینهایی که دور و بر رسول خدا بودند کدامشان در سقیفه امتحانشان را خوب دادند؟؟

کدام یک هااا؟؟ کدام یک توانستند پای 《علی》 بایستد؟؟بگو کدام یک ؟؟

ابن عباس پسر عمویش است، از رسول الله خجالت می کشیم،چون پسر عمویش است و می گفتیم ابن عباس هم آن پایداری را نداشت.چه کسی ایستاد؟؟

حرف 《علی》علیه السلام،حرف امیرالمومنین که گفته می شود،عالم در می روند،امتحان در این باب است.

 

عهد من با خط مشکین تو امروزی نیست

دیرگاه است کز این جام هلالی مستم

 

همه فرار می کنند،همه در می روند،هیچ کس توی این باب نمی ماند،نمی تواند بماند.

رسول الله نشستند،دور رسول خدا هم گِرد حلقه زدند

،دیدند یک جنازه دارند می برند،به ما امروزی ها مردم اقلیت مذهبی مدینه دنبال این جنازه هستند،رسول الله پا شدند،هر جا بوی 《علی》می آید شامه می خواهد،آن شامه را رسول الله صلوات الله علیه و آله دارد.

اصحاب گفتند کجا؟؟(این اصحاب!!)

رسول الله گفتند دارم میروم تشییع.

عرض کردند آقا این تشییع یک یهودی است.

فرمودند همین یهودی است که من می روم،با این کار دارم.

این بر همه شما شرف دارد.

عه، رسول الله اینجوری با ما صحبت نکرده!

رسول الله آمدند داخل در جمع این یهود شدند خواهش کردند جنازه را پایین بگذارید.

گذاشتند،رسول الله آمدند آهسته پارچه را از روی صورت این مِیِّت برداشتند،یک نگاهی کردند،شروع کردند به خندیدن به چهره این یهودی.

نشستند،حالِ رسول الله تغییر کرد،فهمیدند جبرئیل آمده.

جبرئیل آمده یعنی چه؟؟

یعنی عقل باید اینجا زیر پا بیاید.

رسول الله می خواهد با یک کسی که دوست 《علی》است اتصال پیدا کند.

تعقل نمی گذارد.جبرئیل نازل شد یعنی تعقل پایین آمد.

خوش به حال رسول الله.

به اینها گفتند آی اصحابِ ما که درباره شما سوره منافقون نازل شد،آخرش.چه کسی این را می شناسد؟؟

همه گفتند نمی شناسیم،آخر ما با یهود کار نداریم،ما را به یهودی ها چه.

رسول الله فرمودند یا علی اَنتَ تَعرَفُ هذا الشاب؟؟

تو این جوان را می شناسی؟؟

امیرالمومنین فرمودند نعم اَعرِفهُ.

من،فقط من می شناسمش.

از کجا؟ تو با این چه سر و سِری داری؟؟

فرمودند یا رسول الله من توی این کوچه های مدینه که گاهی راه می رفتم،این جوان به من که می رسید،این چشمهایش را توی صورت من می انداخت،همین طور که من می رفتم این سر را بر می گرداند،سر را بر می گرداند،سر را بر می گرداند،تا من از جلوی دیدش محو می شدم این راهش را می کشید می رفت،گاهی هم که به من می رسید به صورت من می خندید،گاهی هم با خجالت و شرمندگی این سخن را می گفت،یا ابالحسن اِنی اُحبُکَ حُبً شدیدا ،علی جان من چه کار کنم تو را دوست دارم.

بوی محبت امیرالمومنین وقتی که توی آن دل می آید اهلِ ساده،دیگر شیعه های ساده ،اینهایی که به عشق امیرالمومنین به سادگی دچار هستند همین است.

علی جان به سبب آن عشقی که این جوان به تو داشته و مرده است،جبرئیل بر من نازل شد،یعنی پایین آمد ،عشق من را بالا برد.

پروردگار متعال،چهارصد فوج مَلَک که هر فوجی چهارهزار ملائکه در آن گنجانده شد آمدند همه دارند از این تشییع می کند.علی جان من این حرف را به تو می گویم،این جوان یهودی در تابوت خوابیده که همه این خلق و اهل شرع قبولش ندارند روز قیامت حق شفاعت از همه را دارد.این محبتش است،این دین است،خلق را می خواهند با این معنا آشنا کنند،چه کسی اینجا می آید؟

 

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

نگاهدار دلی را که برده ای به نگاهی

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد

چه دوزخی چه بهشتی چه طاعتی چه گناهی

با وضو دستش را گرفت به سینه چسباند[هر کس سند این روایت را می خواهد،سندش موجود است،با سندِ مُتقن. روایت با سند،که بعضی ها که در تاریکی درون نشسته اند می گویند سندش کجاست،سندش را ما داریم،سند روایی مُتقن پیش ما هست]

رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم به خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند از همه احوالپرسی کردند[اسرار در این روایت است،اسرارِ زیاد]وقتی که صحبت و احوالپرسی تمام شد،دیدند صدیقه طاهره سلام الله علیها اخم به ابرو کشیده،یا رسول الله تو از همه سوال کردی،احوال پرسیدی،حتی از بچه های من،چطور هر دفعه از 《علی》سخن می گفتی،اول از《علی》احوال می پرسیدی،چرا [حالا]سخن نگفتی ؟؟

رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه شان گرفت،فاطمه سلام الله علیها را غرق بوسه کردند،فرمودند فاطمه جان من امروز وضو نداشتم نخواستم بی وضو حتی در احوالپرسی نام 《علی》ببرم.این معنای طهارت ذاتیه است،این معنای آن طهارتی است در رسول الله…

حالا چطور اسم 《فاطمه》 را می برند؟؟

خوب دقت کن؛

اسم امام حسن و امام حسین علیهما السلام هم نباید بی وضو برده بشود،چطور رسول الله این کار را می کنند؟؟

[این سِرّش از آن اسراری است که اگر دلت می خواهد بفهمی باید یک صلواتی که مجلس جمع بشود بفرستی]

صدیقه طاهره سلام الله علیها در طهارت حقیقتِ کل است،فاطمه زهرا در نقطه شرع و شریعت نه به ظاهر و نه به باطن قاعده پذیر نیست،حتی رسول الله تمام پرده ها را می دراند،که درباره امیرالمومنین علیه السلام قاعده وضو اجرا بشود،بی وضو نامش را نبرند،ولی درباره صدیقه طاهره که طهارتش طهارتِ مطلقه است،چنان به رسول الله وضو می دهد،چنان طهارت می دهد،که می تواند بدون ترکیب ظاهری وضو نامِ فاطمه سلام الله علیها را ببرد.

این مالِ قدرت فاطمه سلام الله علیها در نقطه ولایت است.

چرا نام امام حسن و امام حسین علیهما السلام را بردند؟؟

چون در شعاع وجودی فاطمه سلام الله علیها نِشستند.[اگر فهمیدی صلوات بفرست]

اگر امیرالمومنین علیه السلام هم در آن مجلس می بود رسول الله همین کار را می کرد،چون حضور ندارد نبردند. حضور فاطمه می تواند جای وضوی ظاهری باشد،حضورش.

حسن و حسن علیهما السلام که دو طرف نشستند حضور فاطمه سلام الله علیها آنها را تحت الشعاع قرار می دهد.

یک حرفی اینجا به تو بگویم بچه های فاطمه سلام الله علیها هم این طهارت را دارند.لذا صدیقه طاهره آن دم آخر به امیرالمومنین علیه السلام گفتند 《 بَلِّغْ سَّلَامی إِلَى أولادی إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَهِ》به بچه های من این تضمین پاکی را بده، سلامت دارند،این سلامت در ظاهر و باطن است.

جز عشق 《علی》،جز مدح《علی》،جز منقبت 《علی》،جز دوستی امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام هیچ چیز حقیقت دینی در عالم ندارد.حتی برای خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله.

اینهای دیگر مالِ خلق است،اینها مالِ همه اینهایی است که تو می بینی جلوی نورِ ولایت را گرفتند،ایستادند نمی گذارند، اینها ،این آداب و رسوم مالِ مردم است.

 

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد

چه دوزخی چه بهشتی چه طاعتی چه گناهی

 

من کوچکتر از این هستم که از این مهمانهای عزیز که تمام این دل،درون،سِرّ،سویدای آنها پر از نور ولایت امیرالمومنین علیه السلام است را

تشکر کنم[این رفقای پاکستانی که آمدند]ان شاءالله خودِ صاحبِ مجلس امیرالمومنین از اینها تشکر کند که آمدند. دستشان را بگیرد،می خواهند به کربلا بروند آمدند از این راه بروند،می خواهند بروند زیارت امیرالمومنین علیه السلام آمدند از اینجا بروند،خدایا اگر تن ما دنبال این قافله راه نمی افتد،دلِ ما را دنبال این قافله بینداز.خدایا ما را در مقام نوری با اینها همراه و همگام کن.

خوش به حال اینها،اگر اینها می روند ما تَجَرَّعَ غُصَصَ می کنیم.

سید الشهداء علیه السلام به مردم کوفه خطاب کردند،شما که آمدید من و زن و بچه ام را اسیر کنید من را بکشید،زن و بچه ام را اسیر کنید،جوانهایم را بکشید،مگر من در دین خدا بدعتی گذاشتم؟؟

گفتند نه،هیچ بدعتی نگذاشتی.

مگر من حرامی را حلال کردم؟؟

نه .

مگر حلالی را حرام کردم؟ نه.

فَبِمَ تَستَحِلونَ دَمی؟؟

پس چرا خون من را حلال می شمارید؟

همه گفتند بُغْضاً لاَِبِیکَ.

چون بابای تو 《علی》است.

ما با《علی》دشمنی داریم،هر که با 《علی》مربوط است،آنهایی که کربلا آمدند امام حسین علیه السلام را کشتند در همه عالم حضور دارند،اگر یک کسی را دیدی با دوستِ《علی》دشمنی می کند این از کربلا فرار کرده آمده،این از وادی نینوا که می خواسته امام حسین بکشد در رفته سراغ تو آمده.

بُغْضاً لاَِبِیکَ.امام حسین علیه السلام چه کار کردند؟؟

[خوب دقت کنید؛این سِرّ روضه علی اصغر است]

یک کسی که می خواهد به دشمنی با《علی》امام حسین بکشد،سید الشهداء چه کار کردند که اینها بتوانند از این ظلمت،از این شقاوت از این تهِ جهنم نجات پیدا کنند؟؟

خیلی بُعد دارد،خیلی دور است،یک کسی بگوید به دشمنی 《علی》آمدم توی امام حسین را بکشم،چه کار کند که بتواند اینها را نجات بدهد؟

امام حسین علیه السلام آمدند علی اصغر را برداشتند روی دست گرفتند یعنی اگر کسی انتهای ظلمت و تاریکی اش به آنجا رسیده می تواند دامن علی اصغر را بگیرد نجات پیدا کند،لذا فرمودند《 إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارْحَمُوا هذَا الرَضیع》اگر به من رحم نمی کنید به این طفل شیرخوار رحم کنید《اَما تَرونه ُ کیفَ یَتَلَظی عَطشا》نمی بینید چگونه این دهان را از تشنگی باز می کند و می بندد؟؟

جواب دادند آری ولی از نوک پیکان حرمله ،وَ رَماهُ حَرملَهُ بن یزید کاهِلی فَذُبِحَه مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ وَمِنَ الْوَریدِ اِلَی الْوَریدِ.

 

《لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ》

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *