شانع(ملامتگر)_جلسه چهارم_۱۳۶۹/۰۹/۲۷

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ》

《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ》

《 إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ «١» فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ «٢» إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》

یکی از صفات ناپسند و اخلاق ذمیمه و ناشایست صفت سرزنش و ملامت است.

مومن از ملامت به دور است،مومن از سرزنش کردنِ دیگری به دور است و اگر کسی به جهت جهل و نادانی به این صفت مبتلا شد،به این معنا که در او این صفت ناپسند رخنه کرد و ملامتگر شد،طریق اصلاحش یک طریق خاصی است،البته هر صفت زشتی را وقتی بیان می کنند راهش چیست،می گویند آن صفت را ترک کند.

چطوری ترک کند؟

یک مبتلای به دروغ، علاج دروغ چیست؟راست گفتن.

خوب چه جوری راست بگوید؟ ترک دروغ علاج دروغ گفتن است،بله.

کسی که مبتلا به غیبت است،علاجش چیست؟ غیبت نکند،خوب بله ولی چه کار کند که غیبت نکند؟

راهش چیست؟

کسی که مبتلا به صفت نَمیمِه است،نمام است،راهش این است که ترک نمیمه کند.

چه جوری ترک نمیمه کند؟

ملامتگر از کجا باید شروع کند که این صفت از او به کلی رخت بربندد؟

حالا میشکافیم؛

کسانی که ملامتگر هستند و منشأ ملامت دوتاست،یکی حسد و یکی عُجب،این دو با هم فرق می کند.عُجب اشکال در خود است،مبتنی بر خودِ شخص است.

و حسد اشکال در دیگری است که از او به وجود می آید،به این معنا که یک کسی خودش مقام،منصب،ثروت،علم ندارد،به جهت اینکه ندارد به آزارِ دیگری می پردازد،این از عُجبِ اوست،چون خودش فاقد این مزایا است موجب شده که از صفت زشتِ عُجب به آزارِ دیگری بپردازد.

حسد چیست؟

حسد این است که در دیگری منصب،مقام،علم،موجود است،و این نمی تواند آن منصب و مقام و علم و ثروت را در دیگری ببیند به آزار دیگران می پردازد،آخر اخلاق که اصول پیشرفت در کمالات انسانی است،این خودش یک علم است،علم اخلاق مثل علم اصول،مثل علم فلسفه،علم تفسیر،علم تاریخ،بقیه علوم…اخلاق هم یک علم است.

عُجب منشأ اشکال در خودِ شخص است،خودش ندارد می خواهد بارش را ببندد،به آزارِ دیگری می پردازد.

حسد منشأ اشکال در دیگری است،دیگری دارد این نمی تواند دارایی هر چه می خواهد باشد،فقط ثروت نیست،مقام هست،منصب هست،علم هست،گاهی به مقامات باطنی یک کسی،کسی حسد می برد.

یعنی مومن است به مومن بودنش هم حسد می برد،چون این در آن معنا و حدِ از کمال نیست،سعی می کند که آن مقام را از او بگیرد،آن مرتبه را از او بگیرد،یا آن را لکه دارش کند،خودش نمی تواند عالم زبردستی باشد،نمی تواند،یک عالم زبردستی در مقابل این جاهل به ظهور آمده،خودنمایی می کند،این جهلش نمودار می شود،به حسدی که در این پیدا می شود،می پردازد این عالم را جاهل در اجتماع معرفی کند،یا اینکه نمی تواند او را جاهل معرفی کند،صفات زشتی در مقابل آن عالم می گذارد که او را از چشم دیگران بیندازد،این حسد است که داریم معنا می کنیم.

این مَثَل ها را با پول آدم بزند زودتر همه می فهمند چون پول خیلی به آدم های دنیا نزدیک است؛

یک کسی خودش پول ندارد،دیگری پولدار است،این هر چه این طرف و آن طرف می زند که پولدار بشود نمی تواند،درست است؟

آن شخص پولدار را نمی تواند ببیند،در مقابل این آدم ثروتمند پولداری که خانه دارد،زندگی دارد،تشکیلات دارد،برو بیا دارد،این طرف و آن طرف هفت تا صفت زشت درست می کند [پس تهمت هم ناشی از حسد است،غیبت هم ناشی از حسد است،سرزنش هم ناشی از حسد است]این نمی تواند او را در مقام ثروت ببیند

می رود شروع به نصیحتش می کند که آدمی که ثروت دارد خوب است به فقرا رسیدگی کند[این به فقیر کار ندارد،دلش برای هیچ فقیری نسوخته،این فقط می خواهد او را ملامت کند] رویش نمی شود بگوید من ملامتگر هستم،رویش نمی شود بگوید که من به تو حسد می برم،در قالب نصیحت این کار را می کند،ای آقا حالا که خدا به تو داده،حسابی هست،کتابی هست،وجوهاتت را بده،خمست را بده،این به وجوهات و خمس کار ندارد،دلیلش این است که خودش هم نمی دهد،به فقیر هم کار ندارد دلش به حالِ هیچ فقیری نسوخته،این می خواهد او را در ملامت ضایع کند.

اینجا نتیجه نمی گیرد،حسد قوت می گیرد می رود پیش مردم می نشیند می گوید من به او گفتم،نصیحتش کردم[نمی گوید ملامتش کردم] که حق خدا را بدهد،حق خلق را بدهد،گوش نداد،بلد است پولهایش را خرج چه کند،(هزار دروغ می گوید) خرج چه،خرج چه ووو.خوب این پول را به فقرا می دادی،این برای فقیر دلش نمی سوزد.

خیلی از حرفهایی که در وجود انسان است از همین جا نشأت می گیرد.خیلی،خیلی،نترس بگو همه اش.

لذا«إنَّ الحَسَدَ تأکُلُ الحَسَنات، کَما تَأکُلُ النارُ اَلحَطَبَ»،حسد چنان خوبی هایی که اگر در کسی باشد می سوزاند مثل اینکه آتش،هیمه(هیزم) را می سوزاند.

آثارش چیست؟؟

آثارش این است که شخص حسود،آن کسی که خودش به این مرض مبتلاست،هیچ گاه آسایش خاطر ندارد،هیچ وقت آرام نمی گیرد،خانه ات را نمی تواند ببیند،زندگی ات را نمی تواند ببیند،بچه ات با ماشین(سرویس) به مدرسه می رود نمی تواند ببیند.

اصلا یک کسی می گفت که آمده بود همسایه ما،من را نصیحت می کرد که این بچه تان را با ماشین نفرستید مدرسه برود هاا.

برای چه؟؟

به جهت اینکه آن هفته یک بچه ای با سرویس می رفته،پایین آمده موتوری به او زده بعد هم یک کامیون از رویش رد شده.

این دلش برای بچه این نمی سوزدهاا،هیچ به این کارها کار ندارد،این برای اینکه این بچه همسایه با سرویس می رود یک کیف نو هم دستش است،این به او حسادت کرده است.

تمام عیب جویی هایی که نسبت به اشخاص می شود منشأش حسد است،مومن دور از حسد است،مالِ این است که خدا را نشناخته،خدا به هر کس بخواهد می دهد.

حالا بگوییم،هر چه مردم به دیگری رشک و حسد ببرند،خدا زمینه ترقی او را بیشتر فراهم می کند.

نردبان برای ترقی خیلی،خیلی[اگر همه را نگوییم می گوییم خیلی]خیلی ها رشک و حسد بردن دیگری است.

خدا در مقابل این چشم بد که حسود به خرج می دهد،هی او را بالا می برد،هی او را بالا می برد.

ولی فرمودند از چشم حسود خودتان را دور نگه دارید چه بسا اثر نَفْس او در شما،شما را به ورطه هلاکت می اندازد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به قبرستان گذر کردند فاتحه خواندند بعد فرمودند اینکه بیشتر اینهایی که در دل این خاک خوابیده اند از چشم حسودان است.چون نفوس شریره،اینهایی که نفس قوی دارند،اینها تا دل خاک با آدم می آیند.

خوب آدم حسود نباشد،از این طرف هم آدم خودش را در معرض چشم حسود قرار ندهد.

《 إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ 》،آن که رسول الله را ملامت می کند این به حسدی است که بر رسول خدا می برد، «اَلحَسودُ لایَسود»،یسود یعنی سیادت نمی بیند،حسود آقایی سراغش نمی آید،آقایی از آنِ حسود نیست،لایَسود یعنی مردِ آقا،مردِ بزرگ،مردی که در باطنِ خودش،ذات خودش شخصیت دارد چشمش دنبال مساله مردم نیست،هر که می خواهد باشد،هر چه باشد،

اینقدر هستند،ندار هستند آقا هستند،اینقدر هستند نان خشک می خورند آقا هستند،اینقدر هستند که نمی توانند خودشان را تامین کنند آقا هستند ،اینقدر هستند که دارند و پست هستند،کوچک هستند،پایین هستند.

 

گفت چشم تنگ دنیادار را

یا قناعت پرکند یا خاک گور

 

هرچه هم بیشتر دارد چشمش بیشتر به مال مردم است.

حسود آثارِ زشتی بر او مُتَفَرِع است؛

یک،غیبت می‌کند.

دو،تهمت می زند.

حسود نمام هست،نمیمه صفت اوست،حسود ملامتگر هم هست.

حسادت مردم را اینهایی که متوجه هستند در راه خدا حرکت می کنند،اینهایی که در راه حق و حقیقت حرکت می کنند،اینهایی که در راه ولایت حرکت می کنند،در راه محبت اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرند،اینها نگذارند که دیگران عِرق و رگ حسادتشان نسبت به آنها تحریک بشود،

نکنند،به جهت اینکه او نسبت به کارِ زشت خودش دست نمی کِشد،این را شما بدانید،انسان خودش را در معرض حسادت دیگران نگذارد و چه بسا به حسادت،آبروها و اعتبارها،از مردان خدا ریخته شده،خدا جبران کرده،این را بدان.

برادران یوسف بچه های یعقوب هستند،پیغمبر زاده هستند دیگر،برادران یوسف به جهت بی توجهی و بی دقتی پدر در محبت،به یوسف رَشک بردند،حسد بردند.تا کجا؟

تا دلِ چاه، تا پیراهنش را به خون آلوده کردند گفتند گرگ او را دریده است،تا آنجا او را کشاندند.

 

ای یوسفِ حُسن پرده ز رخسار مَیَفکَن

 

همیشه چیزهایی که دیگران را به حسادت تحریک می کند باید مَستور باشد.

 

ای یوسفِ حُسن پرده ز رخسار مَیَفکَن

از بیم حسودان [فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً(سوره مبارکه یوسف/۵)]

 

اگر کسی به ملامت مبتلاست،ملامت را چه جوری ترک کنیم؟؟

باید اینکه حسد را از خودش ریشه اش را ببرد،هر کس ملامتگر است دروغگو هم هست،این را بدانید،بدون شک.

هر کس دیگری را ملامت و سرزنش می‌کند غیبت کن هم هست،شکی ندارد هاا.

سلسله به هم متصل هستند.

هرکس ملامت می کند،غیبت می‌کند،دروغ می گوید،تهمت هم می زند،همه به هم مربوط هستند،همه اینها ابواب جمع حسد است.

همینطور که حسد،حسنات را می برد حالا ببینیم راهش چیست؟حسد را چه جوری[آخر این دور لازم می آید]کسی که حسد دارد چه کار کند که حسدش برود؟؟

این روایت برای ریشه کن کردن این مایه شر،اصل شر است.

چه کار کنند؟؟

《حُبُّ علیٍّ تَأکُلُ الذُّنوبَ کما تَأکُلُ النّارُ الحَطَبَ 》 ،محبت امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام اینقدر گناهان را ریشه کن می کند و از بین می برد،مثل اینکه آتش هیمه را می خورد و از بین می برد.

اگر کسی دلش به محبت امیرالمومنین خوش باشد،خوب ببینید،این به دیگری حسادت نمی ورزد،مالِ این است که موجودی ندارد،موجودی ولایت،موجودی محبت،دوستی اهل بیت در درونش نیست،به چیزهای دیگر مردم توجه دارد،هر کس به هر صفت زشتی،غیبت و تهمت و دروغ و نمیمه می پردازد،مالِ این است که درونش خالی از محبت اهل بیت علیهم السلام است،شک هم نکنید،پس برای چه فرمودند دوستان ما دروغ نمی گویند،دوستان ما غیبت نمی کنند،دوستان ما نمیمه نمی کنند،دوستان ما تهمت نمی زنند،برای چه؟

به جهت اینکه اگر دوستی باشد به آنها نمی پردازد. و حتی قشنگ بگو،خیلی قشنگ؛

دوستان ما هیچ نوع دلشان را به چیزهایی که… [سیگاری در مجلس نداریم؟ دوستان ما سیگار هم نمی کشند]

اینهایی که خدمت حضرت بقیه الله،حجت بن الحسن،امام زمان علیه الصلاه و السلام مشرف شدند،شاید متجاوز از بیست قضیه در این باب است،که امام زمان فرمودند اینکه،چون این سیگار می کشید ما به او کار نداشتیم.

خوب حالا که می کشیده الان به عشق…

معنایش این نیست که اگر سیگار نکشی امام زمان علیه السلام به تو لطف دارند،نه این نیست،چیزهای دیگر،شرائط دیگر هم هست.

سیگار کشیدن،اعتیاد به هر چیز،مالِ درون خالی از اتصال است.

حتی معتاد بودن به غذای مباحِ صد در صد،معتاد است که غذای خوب بخورد،اعتیادش بد است،غذای خوب بخور،ولی مقید بودن که زن و بچه را به صُلابه بکشی که حالا یک روز غذا پر آب شده،یک روز غذا شور شده،یک روز غذا سوخته،این شکم ارزش ندارد که حالا این کارها را بکند.

از آن طرف حالا که این را می گوییم معنایش این نیست که زن خانه هم بی موالات باشد،پس اگر سوخت عیب ندارد،چون ما می خواهیم شوهرمان را تربیت کنیم که با امیرالمومنین غذا بخورد، نه.

حالا اگر غذا پر آب هم بود عیب ندارد،اگر خوشمزه هم نبود…آخر این جور چیزها را خانم ها زود از آن سوء استفاده می کنند،منتظرند،دیدی آقا چی گفت؟؟

آقا می گوید که آی خانم ها موظف هستید به شوهرداری و زندگی خوب،موظفید به مواظبت و تربیت بچه هایتان.

چقدر ما گفتیم اینکه بابا بیایید جلسه،حالا الحمدلله خوب شده،منظم شده،ازبس گفتیم،بچه ها را مادرها کنار خودشان بنشانند،بچه ها را پدرها کنار خودشان بنشانند،آخر این تالی فاسد دارد بچه را ول می کنید،اولا این مجلس امام حسین،مجلس ولایت،مجلس تربیت که تو باید تربیت بچه داری را یاد بگیری از تو رخت برمی بندد،بعد هم هزار حادثه است که رخ می دهد،آدم چه می داند،بچه است ولش می کنی،خانه مردم است،جلسات امام حسین،حالا خانه خودت،مگر بچه ات باید ول باشد؟؟

 

ما قبل از اینکه یک مقداری در این جلسات عمومی و اینها بیاییم ما ندیده بودیم که بچه ها هر جا دلشان بخواهد بروند و هر کار بخواهند بکنند،مجلس عروسی که نیست آخر،گاردن پارتی که نیست،مجلس روضه و توسل است،بنشانید،تربیتش کنید،ادب یادش بدهید،ولش می کنید می رود شیشه می شکند،می رود یک چیزی این طرف،آن طرف می کند،بچه است دیگر آخر،گناهش تقصیر کیست؟

تقصیر آن بزرگتر است که بچه را تربیت نکرده است‌

در خانه مردم روضه است،توسل است،بچه ول است،همسایه ها چه تقصیر دارند آخر؟ به ماشین ور می رود،به موتور ور می رود،به دوچرخه ور می رود،به گل ور می رود،به چی ور می رود،به چی ور می رود.

کرامت صاحب خانه ها هم این است که هیچی نگویند،خوب این کرامت صاحبخانه هاست تو چه؟؟

خوب می گوییم مرد نباید اگر غذا شور شد،بی نمک شد،کم آب شد،پر آب شد،چیزی بگوید.

تو هم باید هر جور دلت خواست غذا بپزی؟؟

[من این را بگویم،جلسه نیامدن خیلی ثوابش بیشتر و بهتر به فیض می رسد از کسی که ادب جلسه را بلد نباشد اگر کسی ادب جلسه رفتن را بلد نیست،نیاید خیلی بیشتر در خانه اش…

حالا آنها بماند که می نشینند غیبت می کنند،حرف مردم می زنند،حرف بی جا می زنند،نسبت به دیگران قضاوت بی جا می کنند،دخالت،فضولی،وای وای وای وای…

آخر به تو چه که فلانی اینجور زندگی میکند؟و آن جوری کار می کند و آن جوری راه می رود،به من و تو چه،آخر ما چه ولایتی بر خلق داریم به ما چه؟غیر از اینها که توی مجالس رسم است،غیر از همه اینها،می پرسد،احوالپرسی نمی کندهاا،فضولی می کند.اول می گوید فلانی خبر داری حالش خوب است؟ [می خواهد فضولی کند]

به توچه؟

آخر تو چه کاره ای؟

بعد مبتلا می شوی،به چه؟

به انواع مرض،مبتلا می شوی به انواع فقر،مبتلا می شوی به انواع کسالت های اخلاقی،مالِ فضولی در کار خلق است.

باز آن روایت امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام در نهج البلاغه را بخوانیم《طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ》،یعنی عیب نیست که ما بیاییم در مجلس بنشینیم،در جلسه بنشینیم،و بعد آداب جلسه رفتن را یاد بدهیم هااا؟

از آن طرف هم آخر کسی بلد نیست،جلسه بگیرد،نگیرد،یا پیه همه چیزها را به جان خودش بمالد،این وظیفه این طرف است،این طرف باید آماده همه چیز باشد،آن طرف هم نباید رها باشد.

یک وقت خدای نکرده یک تندی بکند،یک اخمی بکند،دلِ کسی را بشکند،نکند.

همین جور که اگر نمی توانی ادب جلسه آمدن را یاد داشته باشی از آن طرف هم اگر نمی توانی ادب جلسه داشتن را،آدم نگیرد،والله ثوابش بیشتر است.

اینها عیب نیست ما بنشینیم این حرف ها را بزنیم؟

اینها را برای یکسال می گوییم یعنی امشب گفتیم تا یک سالِ دیگر.

مؤدب باشیم،موقر باشیم،سنگین باشیم،ما آمدیم درِ خانه اهل بیت علیهم السلام که عملمان را درست کنیم،دلمان را درست کنیم،روحمان را درست کنیم،جانمان را درست کنیم،بیاییم در جلسه بنشینیم،بعد مجبور می شویم که ما بگوییم جلسه خانم ها نداریم،خوب وقتی اثر نکرد چه؟

بابا اینها را درست کردیم که بگوییم راه این است،وقتی که فایده نکرد باید چه کار کنیم؟

بگوییم جلسه خانم ها نیست،بعد هم بگوییم جلسه آقایان نیست،آخر برای چه آمدیم دور و بر هم جمع شدیم؟ که چه کار کنیم؟ بگویید؟

تو می دانی با آن طلا و النگو و گلوبند و نمی دانم چه چیزهای خودت که می آیی در مجلس می نشینی،خودنمایی می کنی،آن که ندارد چه بر او می گذرد؟؟

می دانی چه کار می کنی؟؟

کنیزِ فاطمه زهرا،دوستِ امیرالمومنین،هااا؟؟

این خودنمایی،آن حسد،نمی کنند،دوستان اهل بیت علیهم السلام اینجوری نیستند،دوستان اهل بیت اینجوری نیستند که بیایند خودشان را در معرض رنجاندن دلِ کسی قرار بدهند،اینجوری نیستند،بی بی صدیقه طاهره سلام الله علیها، عالم همه نگین انگشتر فِضّهِ ایشان است،سلمان می گوید اینکه دختر پیغمبر حالا بنات کسری و قیصر،دختران پادشاهان روم و عجم،اینها بهترین دیباج و لباس را پوشیدند،شما چادرتان وصله دارد؟؟

سلمان،من دخترِ پیغمبر هستم،من همسرِ《علی》هستم،تو چه توقعی از من داری؟؟

من عیالِ《علی》هستم.

آدم چه زینتش را به این یکی و آن یکی نشان بدهد،دل را باید برنجاند؟

آن که ندارد خدا می داند بر او چه می گذرد،او دل دارد،ببین بر او چه می گذرد،یوسف در کنارِ پدر که نشسته بود ببین یک لقمه در دهان یوسف گذاشت یک دست کشید،یک نوازش کرد،بیشتر از این که نبوده،آن پدر و پسری که آنجا ایستاده بودند،پدر و پسرِ کارگر بود،چشمش افتاد،[حسادت

،ببین،حسادت هم نیست اینجا،اسمش یک چیز دیگر است،غِبطه است] که پدر ما یک مرتبه با ما این کار را نکرد،دست سرمان بکشد،نوازش کند.

جبرئیل نازل شد،پدرت را در می آوریم،پیغمبر هم باشی،باش.

چشمانت را در فراق این بچه کور می کنیم،و کرد،خداوند تبارک و تعالی دوستانش را زودتر ادب می کند،اینهایی را که دوست دارد،زودتر گوششان را فشار می دهد،نمی گذارد اینکه اینها بی ادب بمانند.

《 إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَر》،هر روحِ محمدی صلوات الله و سلامه علیه که در مقابل یک ملامتگر قرار بگیرد،این زندگی اش تباه است،این ابتر است.

اَبتر را معنا کنیم،آنهایی که زندگی ندارند،خوشی ندارند،درماندگی دارند،بدانند از کجاست،از این است که نسبت به دیگران به حسادت می پردازند،اگر می خواهی این روحیه را داشته باشی،از امیرالمومنین علیه السلام بخواه،از فاطمه زهرا سلام الله علیها بخواه به تو بدهد،اگر می خواهی رفاه در زندگی داشته باشی،هر کس هر چیز دارد خوشحال باش.میتوانی؟؟

همسایه هایت،خویشت،قومت،برادرت،همشهری ات،همکارت،خوشحال باش که او دارد.

سعدی می گوید؛

 

هرگز حسد نبردم بر منصبی و جایی(مالی)

الا کسی که دارد یاری در کناری

[الا بر آن که دارد با دلبری وصالی]

 

ولی آنجا نمی شود نبرد،آن حسد نیست،چطور من ببینم《 علی جان》،《فاطمه جان》،عده ای را مشمول عنایت خودتان قرار دادید ما محروم باشیم،اینجا عیب نیست،اسمش را غبطه گذاشتند،که بعضی ها بارشان را بستند و رفتند و دستشان در دست اولیاء خدا بود ما محروم ماندیم،اینجا حسد ببر،حسد نیست،غبطه است.ممدوح است.

خوب،امشب شبِ آخر این مجلس است،مجلسی است که شبِ اول هم گفتیم،خیلی در آن اخلاص،ارادت به خاندان عصمت و طهارت در این دودمان بوده و هست،خدا هم ان شاءالله زیاد کند، خدا ان شاءالله در نسلشان در دودمانشان قرار بدهد.

چند وقت است که شبِ آخر جلسات فاطمیه،ما درِ خانه باب الحوائج اباالفضل العباس را می زنیم،خیلی خوب است این را از بالا مورد پسند قرار دادند.جلساتی که به نامِ نامیه اباعبدالله الحسین،سید الشهداء منعقد می شود،شب آخر درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها می رویم،جلساتی که به نامِ نامیه مادرشان برقرار می شود شبِ آخر دامن اباالفضل العباس علیه السلام را بگیریم.

《یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام》،معنایش این است که اباالفضل العباس،غم و غصه را از دلِ برادر می برد،با کارهایشان،کارهای اباالفضل العباس یک جوری بوده،اعمالشان این بود که غم و غصه های امام حسین را می برد،یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ علیه السلام،هر وقت امام حسین غمی داشتند ابالفضل العباس،برادر که می رسید غم امام حسین فراموش می شد.

《یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ عَلیه السلام اِکْشِفْ کَرْبى(اِکْشِفْ کُرْوبنا) بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ

علیه السلام》،تو را به جان برادرت غم و غصه های ما را هم امشب ببر.

هر کس غم دارد،غصه دارد،دعاست دیگر،دستور دادند《یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ عَلیه الصلاه و السلام اِکْشِفْ کَرْبى(اِکْشِفْ کُرْوبنا) بِحَقِ اَخْیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام》.

[یک کلمه مختصر،رفقا می خواهند عزاداری کنند،سینه بزنند…]

آقا اباالفضل العباس علیه الصلاه و السلام علمدار سید الشهداء علیه السلام هستند،(نمیدانم،گاهی یک مصیبت هایی جلوی چشم آدم می آید که آدم می گوید‌،نگوید، در آن می ماند،علی کل حال الان حالش نیست،اگر آمد می گوییم،اگر هم نیامد که هیچی،به وقت]

در مواسات و وداع و عشق به ساحت قدس اباعبدالله،اباالفضل العباس علیه الصلاه و السلام سر آمد اهلِ زمان هستند از اولین و آخرین.

یعنی هیچ کس،پایه محبتش به پایه عشق و علاقه این بزرگوار نرسید.

آقا ابالفضل العباس حضور برادر آمدند،تنها نبودند،وقتی آمدند پشتِ سرِ حضرت،بچه های امام حسین،اطفال سید الشهداء،همه،برادرزاده ها،خواهر زاده ها،عموزاده ها،بچه هایی که در کاروان بودند،همه اینها قبلا آمدند درِ خیام اباالفضل العباس،هر کدام یک ظرفی خالی،بعضی از اینها مَشک های خشکیده،روی دوششان،دستشان،یعنی یک وضعی درست کردند که اباالفضل العباس را تکان دادند هاا.

[دیدید شماها گاهی درِ تجارتخانه تان،مغازه تان،شده،زیاد دیدید،یک مرتبه یک گدایی می آید می گوید آقا پنج زار بده،یک تومان بده،پنج تومان بده ما امروز صبح برویم یک نان بگیریم با پنیر بخوریم،حرف میزند،اظهار نیاز می کند.

اما گاهی شما پشتِ میز و کارَت نشستی می بینی یک کسی می آید هی گردنش را اینجوری می کند،این اینقدر حکایت از نیاز می کند،بدون اینکه حرفی بزند،آدم خودش پا می شود با یک دل سوخته ای،یا از او می پرسد چه شده است، یا اینکه بیشتر از آن که اظهار کرد،کمکش می کند].

بچه‌ها حرف نزدند هاا،همین جور که آمدند این کاسه ها دستشان بود،این قِربِه های خشک،مشک های خشکیده.

معلوم بود اباالفضل العباس چه حالی پیدا می کنند،یعنی عموجان ما تشنه مان است و آب نداریم.

آقا اباالفضل العباس جواب بچه ها را ندادند هاا،همین جور پا شدند آمدند درِ خیمه امام حسین به برادر عرض کردند حسین جان اینها را ببین،من حرف نزنم.

آنوقت امام حسین فرمودند حالا اگر می خواهی بروی آب بیاوری،برو.

چون قبلش هی گفتند،امام حسین فرمودند صبر کن برادر، حالا برو آب بیاور.

وارد مِشرَعِه شدند،مشک را پر از آب کردند،حادثه ای که می خواهد رخ ندهد رخ داد،به شهادت عمو منتهی شد،ولی می گویند وقتی کوفه سرهای شهدا را می گرداندند،همه چشم ها باز بوده،غیر از چشم اباالفضل العباس علیه السلام.

یعنی خجالت می کشد به بچه های برادر نگاه کند،چون نتوانست برای آنها آب بیاورد.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *