شانع(ملامتگر)_جلسه سوم_۱۳۶۹/۰۹/۲۶

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ》

《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ》

《 إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ «١» فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ «٢» إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》

یکی از صفات ناپسند و اخلاق ذمیمه و زشت،صفت ملامت و سرزنش است،در هر کس باشد صاحبش را در حرکت به سوی حق متوقف می کند.روایاتی در این باب از ائمه هدی علیهم الصلاه و السلام رسیده است که منع کرده اند و از ملامت کردن و سرزنش نمودن خلق به هر صورت باشد،جلوگیری فرموده اند.تا آنجایی که این ظلمت و این معنای تیرگی را در مقابل نورِ وجود خاتم انبیاء قرار دادند،《إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》،

شانع به معنای ملامتگر است،این ظلمت در مقابل نور وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است.

و کسانی که در آنها این صفت متمرکز است اینها ضدِ حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم حرکت می کنند.

گاهی می شود که ملامت [نَفْس خیلی قدرتمند است،نفس یک چیزی است که آنجاهایی که دیگر هیچ چیز زورش نمی رسد نَفْس می آید و از طریق وظیفه و دین و مبنای شرع و شریعت آدم را منحرف می کند] در شکل نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر خودش را به مدد نَفْسِ شیطان نشان می دهد.

به ظاهر خودش را دوستِ مُشفِق و آمِر به معروف و ناهی از منکر معرفی می کند،ولی وقتی در دارالتجزیه خدایی آن را اولیاءِ خدا می شکافند،این قصد نصیحت ندارد این می خواهد شخص را ملامت کند.

دستور است اگر کسی برادرِ دینی اش را در علانیه نصیحت کند به او خیانت کرده،جلوی مردم بگوید بابا این کار را نکن،بابا این عمل را انجام ندید،این خیانت است ولو یک نفر بشنود،اگر در سِرّ و خِفاء به او نصیحت کند نسبت به دوست و برادر دینی اش وفا کرده است.

گاهی ممکن است در خفاء،دور از چشم مردم،دور از اطلاع مردم،امر به معروف و نصیحت کند ولی می خواهد او را سرزنش کند،اغلبِ نصیحت ها سرزنش است،این خلافِ حرکت رسول اکرم است،خلاف نور وجود خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم است،《أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَآتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ》،معلوم می شود امرِ به معروف و نهی از منکر،آداب و رسومی دارد که 《ولی》بلد است،ماها بلد نیستیم،این یک شعله برافروخته غیرِمرئی از ناحیه نَفس در وجودش هست که شعله بسیار برافروخته،بسیار برافروخته است.

آخر این که رویش نمی شود به خلق بگوید من تحت تصرف نفس قرار گرفتم،نفسِ من یا شیطان است که من را وادار می کند،می گوید من دارم امر به معروف و نهی از منکر می کنم.

از مرحوم آسید مهدی حاج قوام [این رقم امر به معروف و نهی از منکر هر کس بلد است خوش به حالش]نقل کرده اند این بزرگوار رحمه الله علیه(در مجلس قبل نام این بزرگوار را بردیم حالا هم ببریم،خیلی جلالت قدر داشتند،از متاخرین هم هستند) کوچه های مسجدجمعه سنگفرش بود ما یادمان است حتی آن کوچه ها که الان همه آسفالت شده،سنگ های قلمبه قلمبه فرش کرده بودند،گاهی تهران می آمدی مخصوصا زمستان ها که یخبندان می شد آدم روی اینها سُر می خورد.

یک نیمه شبی که آسیدمهدی حاج قوام(خانه شان هم پشت مسجد جمعه آنجاها بوده)از جلسه روضه می آمدند می رفتند منزلشان می بینند یک مرد و زنی به خلاف در این کوچه ها با هم به خلاف آمیزش دارند،این رویش را برمی گرداند و یک عبای زمستانی داشته این عبا را به آنها می دهد می گوید این عبا را زیرتان روی این سنگ های سرد بیندازید.

در ظاهر کمک به گناه و حرام است ولی اولیاء خدا اینجوری امر به معروف بلد بودند،آن شخص دست پاچه می شود،معمولا باید بگوید نه نمی خواهم،برو دنبال کارت،این دست پاچه می شود می آید بگیرد،همچین که دستش به عبای سید می رسد گریه اش شروع می شود،و از همه این مسائل منصرف می شود،روز دیگر می آید آنجاها می پرسد این جور سیدی اینجاها می نشیند؟

می گویند بله این آسیدمهدی حاج قوام است.

می آید سرش را می گذارد درِ خانه سید و اینقدر گریه می کند و تا آخر هم با آسیدمهدی حاج قوام از مردان خوب دنیا می شود.

این امر به معروف است هر کس بلد است،این نهی از منکر است.ما اگر به یک کسی امر به معروف کنیم که بابا نمازهایت را اولِ وقت بخوان،مواظب باش،آن دو رکعتی هم که آخر وقت می خواند هم نمی خواند.

به یک کسی بگوییم حرام نخور،مواظب باش،به جای حرام،حرامتر می خورد،به جهت اینکه را به واسطه نفس خودمان به خلق امر به معروف و نهی از منکر می کنیم،خودمان می خواهیم بار بگیریم،خودمان می خواهیم یک جایی مان را تامین کنیم.

یک نقطه ای را که آن خط کور است،یعنی اینقدر کور است که خودش هم خبر ندارد،دارد خودش را سرپرستی می کند،به خلق کاری ندارد هااا،خودش را سرپرستی می کند،علی کلِ حال مواظب حال خودش است.اینکه می گوید اینکار را بکن اینکار را نکن این هوادار خودش است.این امر به معروف و نهی از منکر نیست این هواپرستی در صورت امر به معروف و نهی از منکر است،برای همین هم دستور است اگر خواستید از یک مجتهدی تقلید کنید یکی را انتخاب کنید که 《مُخالِفاً لِهَواهُ مُطیعاً لِاَمرِ مَولاهُ فَلِلْعَوامِ اَنْ یُقَلِّدُوهُ》،یک کسی را انتخاب کنید که شرط اولش این است که 《مُخالِفاً لِهَواه 》،هوا چه جوری است؟ کارهایی که می کند به نفع خودش نباشد.

این به نفع خود نفع مادی نیست هاا،آخر نفس که انواع مختلف لشکر و عِده و عدد دارد،این به نفع خود،می خواهد برای خودش حیثیت بسازد،این یک نوعش است.

مثل پدری که از کارهای بچه اش بدش می آید،بچه اش کارهای زشت دارد،بلاخره حاجی بازار است،محترم و معتبر است،حالا بچه اش یک لباس بد می پوشد،بچه اش یک کار زشتی دارد که همسایه ها و اینها…

این که به بچه می گوید این کار را نکن،این به فکر بچه نیست،این به اعتبار خودش دارد فکر می کند،جلوی همسایه ها و همکارها وووو.

این هیچ وقت نصیحت پدر در گوش فرزند اثر نمی کند.

محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام که امر به معروف و نهی از منکر کردند《أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَآتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ》،به نفع خودشان کار نکردند،به دو جهت؛

یکی اینکه آنها احتیاج ندارند،آنها اینقدر خدا بارشان را بسته.

یکی اینکه این ذوات مقدسه اینقدر در عبودیت حق به کمال رسیده اند که امر به معروف و نهی از منکر را به خاطر دلِ این بشرِ محروم واپس مانده می کنند،به فکر او هستند نه به فکر خود،ماها به فکر کسی نیستیم حتی به فکر بچه مان نیستیم،این را بدانید،خودمان می خواهیم یک حیثیتی برایمان تامین بشود،این مختلف است.

اگر خداوند تبارک و تعالی این نفسِ شومِ بداندیشِ کافرِ مُلحدِ مشرک را خودش با ذوالفقار امیرالمومنین سرش را ببرد و از این راه او را کنار بزند،جلوی چشممان باز می شود می بینیم،ببینیم که داریم چه کار می کنیم.

نمازهایی که می خوانیم هم‌ همین است،مایک رکعت برای خدا نخواندیم،برای اینکه جهنم نرویم،بهشت برویم،ما را نسوزانند،داغمان نکنند،نماز خواندنمان از ترس است،روزه گرفتن هایمان…

حج رفتیم برای اینکه یهودی و مسیحی و کافر نمیریم.

اینها برای خدا،فقط امیرالمومنین علیه السلام در دنیا این حرف را زدند،قربان خاک پای دوستانشان،این حرف فقط به مولا می زیبد هااا،فرمودند:《 اِلهی ما عَبَدْتُکَ خَوْفا مِنْ نارِکَ وَ لا طَمَعا فی جَنَّتِکَ بَلْ وَجَدْتُکَ اَهْلاً لِلْعِبادَهِ فَعَبَدْتُکَ》،خدایا من عبادت تو را به شوق بهشت نمی کنم از جهنمت هم نمی ترسم،(نه که امیرالمومنین به آن معنایی که ما از جهنم می فهمیم،ما هم از جهنم نمی ترسیم به جهت اینکه یقین نکردیم خدا بهشت دارد،جهنم دارد،ما هم نمی ترسیم،اما ماها مالِ بدی و زشتی و بی اعتقادی و دوری ما از حقیقت است) امیرالمومنین که می فرمایند نمی ترسم یک چیزی پشت این هست و آن این است که《 بَلْ وَجَدْتُکَ اَهْلاً لِلْعِبادَهِ فَعَبَدْتُکَ》،من تو را یافتم که باید عبادتت کنم من برای خودت عبادت می کنم.

«لَوْ کُشِفَ الْغِطاءُ ما ازْدَدْتُ یَقینا» به به چه عبارت شیرینی،اگر پرده ها را بردارند،پرده ها برداشته بشود،یقین 《علی》زیاد نمی شود،ما پرده ها را که بردارند یک یقین دیگری پشت پرده است،برای علی بن ابیطالب علیهما السلام اینطور نیست.

《 وَالله اِنِّی أعلَمُ بِطُرُقِ السماوات مِن طُرُقِ الأرضِ أو أَرضین》به خدا سوگند من به راههای آسمان واقفتر و آگاهتر هستم تا کوره راههای زمین،بعد در آن حدیث کمیل فرمودند که حقیقت صحو معلوم و نفی موهوم است،بله این حقیقت،کمیل هر چه می دانی باید همه چیز را فراموش کنی،صحو معلوم،همه دانستنی هایت را باید فراموش کنی،مگر این کارِ ماست؟

و نفی موهوم،خدا هم موهوم توست،نفی اش کنی.

بعد فرمودند《 لَوْ وَجَدْتُ حَمَلَهً》،اگر کسانی بودند که اینها دل داشتند من به آنها می گفتم که چه خبر است،

《لَوْ وَجَدْتُ حَمَلَهً》،نیست،کو؟کجاست؟کیست

تا اسرار و رموز و حقایق را از لسان اللهِ ناطق علی بن ابی طالب علیه الصلاه و السلام بشنود؟ نیست.

برای چه در این سوره مبارکه ظلمت محض را که ملامتگری است در مقابل نور مطلق قرار دادند؟

به علت اینکه ملامتگر،این با نفسش حرکت می کند،می خواهد نفسش را غذا بدهد،می خواهد نفسش را تامین کند،تغذیه کند.آن که با نورِ محمدیه صلی الله علیه و آله و سلم او می خواهد عقلش را تامین کند،عقل را تغذیه بدهد،تغذیه عقل به عهده اوست.

《لَوْ وَجَدْتُ حَمَلَهً》،اهلش را نمی یابم،به میثم هم فرمودند《لَوْ وَجَدْتُ حَمَلَهً》.

انسان در مقابل این کلمات نورانی که حقِ این ذوات مقدسه است،خجالت می کشد،فقط اینها با مردم در هدایت درست تا کردند،کسان دیگر به فکر خودشان هستند،فقط خودشان.

خودمان را می پاییم،متوجه حال خودمان هستیم،حقیقت یک چیزِ دیگر است،بررسی حقیقت گونه دیگر است،این درماندگی علاج نمی شود،این بی سروسامانی به سامان نمی رسد،مگر یک نورِ قوی بزند وجود انسان را روشن کند و تحت الشعاع مقامِ《 ولی》قرار بگیرد.

شیعه را برای این شیعه گفتند 《لِأُنَّهم خُلِقَوا مِنْ شُعاعِ نُورِنا 》،خوب این شعاع نور در همه جا باید با او باشد،شیعه برای این شیعه شده است

،اسم شیعه،برای اینکه از شعاع نور ما خلق شده است.

خوب،ای شیعه که تو از شعاع نور آنها خلق شدی،

(یک شعری می خوانند؛از نور به ظلمت می گریزی)فرار نکن،به ظلمت رو نیاور.

تو ببین از کجا چقدر به تو موهبت کردند،چقدر به تو عنایت کردند،چقدر به تو راه دادند،قدرش را بدان.

دیگر جایی برای کارِ ما نمی ماند،باید خودمان را در یک آمادگی قرار بدهیم که جز هدایت 《إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ》(سوره مبارکه قصص/۵۶)،

این هدایت است،این آیه قرآن است دیگر باباجان ببینید این آیه قرآن است.

ای خاتم انبیاء،ای پیغمبر اکرم،تو هر کس را دوست داشته باشی هدایت نمی توانی بکنی،هدایت نمی کنی،خدا هر کس را بخواهد هدایت می کند،این هدایت اولیه است،یعنی اگر کسی اینجا دستش را نگرفته باشند،خاتم انبیاء هم که هدایتش عالمگیر است از او هم نمی تواند استفاده کند.

پس چه کسی از هدایت خاتم انبیاء استفاده می کند؟

آن کسی که 《وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ 》،اگر یک کسی در هدایت اولیه یَهدی مَن یَشاء او را گرفته باشد《 إِنَّکَ لَا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ 》،اگر در هدایت اولیه مُهتَدی شده باشد آنوقت مهدی صاحب الزمان علیه السلام دستش را می گیرد.اگر مُهتَدی نشده باشد انوارِ مقدسه محمدی صلی الله علیه و آله به روی او پرتو نمی افکند

یک مساله ولایتی هم بگوییم؛

این هدایت اولیه، علامتش چیست که من بدانم من را گرفته؟ از کجا بفهمم که در《وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ 》هستم یا نیستم؟ از کجا بفهمم؟

علامتش روشن است،آقا رسول خدا فرمودند :هر کس (خوش به حالش،خوش به حالِ همه شما که دارید) پسرعموی من،وزیر و وصی من ،دامادِ من،آن که《 لَحمُهُ مِن لَحمی ، ودَمُهُ مِن دَمی 》است،گوشتش گوشت من است و خونش خونِ من است را دوست داشته باشد،این هدایت اولی

《وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ 》با او هست.صد در صد ،یعنی هیچ نوع دیگر…

حالا که این موهبت را داری،خودت را دیگر با هدایت رسول الله تطبیق بده،همه وسائل آماده،همه راه هموار،متوقف.

توقف مالِ چیست؟

توقف مالِ این است که نفس نمی گذارد به او برسی.

دشمن ترین دشمنانِ راه ولایت از شیطان هم قویتر،نَفْس است.

نفس نمی گذارد با امیرالمومنین علیه السلام آشنا بشوی،هیچ وقت.

از خودِ مولا کمک بگیریم،بگوییم 《یاعلی》خودتان یک عنایتی کنید ما حریف این نمی شویم،اصلا این را نمی شناسیم،از یک جاهایی می آید،یک لباس هایی می پوشد،بعضی ها دیدید می گویند اینها یک کسی را ماسک و گریم می کنند شکل یک کس دیگر در می آورند؟ خوب،این نفس هم خودش را به شکل یک آدم حق به جانبی،یک چیزهای حق به جانبی در می آورد که خودِ آدم هم نمی داند هااا،واقعا هیچ کس در اینجا خِبره نیست.

اساسی ترین کارهایی که می کند این است که به شکل امر به معروف و نهی از منکر می آید حالی ات می کند که آبروی مومنی را ببری،بحثمان اینجاست،به شکل امر به معروف و نهی از منکر می آید می گوید بیا اینکه وظیفه ات است،ولی تو را قشنگ می برد در دلِ جهنم می گذارد که آبروی مومنی را بردی،آبروی یک دوست امیرالمومنین را که چقدر سفارش کردند،چقدر سفارش کردند که اگر کسی دوستان ما را آزار بدهد ما را آزار داده،اگر کسی به دوستان ما اهانت کند به ما اهانت کرده است،اگر کسی اکرام کند،کمک کند،مساعدت کند یکی از دوستان ما را،به ما اکرام کرده،کمک کرده،مساعدت کرده است.

جور دیگر نتوانسته تو را فریب بدهد با وظیفه شرعی می آید دیگر،می گوید امر به معروف و نهی از منکر.

مگر این دوست امیرالمومنین نیست،تو یک خدمتی بکن دارد گمراه می شود برو و فلان.

با اینجور می آید که آبرویش را ببرید،پس ببینید آدم نمی شناسد،خیلی شناختنش سخت است.

اینقدر این مساله مهمِ مهمِ مهمِ مهمِ است که فرمودند 《مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ》،شناختن نفس مثل شناختن خداست.می شود خدا را شناخت؟ها؟

که بعضی ها حدیث را همین جوری معنا کردند،گفتند《 مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ》،تَعجِیز است،همین جور که خدا را نمی شود شناخت،نفس را هم نمی شود شناخت.

اما چرا ،ببینیم مُعَرِف کیست،اگر امیرالمومنین معرف باشد چرا می شود شناخت،اگر مُعَرِف کسِ دیگری باشد نمی شود شناخت.

از خیلی از چیزها که بدمان می آید ،مواظبِ خودمان است،برای خدا باید باشد،این اخلاص است.

اُووووه،برای خدا باید بدت بیاید و برای خدا باید خوشت بیاید،خوب،می گوید ما برای خدا داریم بدمان می آید و نهی از منکر می کنیم،این کارمان برای خداست.

نه،آن وقتی که بررسی کننده که در آزمایشگاهِ《ولی》قرارش می دهد و بیرونش می آورد می بیند اُووووه این تمام خودش بود نه خدا.

خود نه،خدا،خود نه،خدا.

روایتی از ابی بصیر یا زُراره است،آمد خدمت حضرت صادق علیه الصلاه و السلام ،اولاً آدمش آدمِ درجه یک است،چه ابی بصیر باشد چه زُراره،هر دوتایشان ممتاز هستند.

آمد به امام صادق علیه السلام عرض کرد که یابن رسول الله مَتَى اَلْفَرَجُ ؟؟

کی فرج شما آل محمد است؟

حضرت فرمودند فرج ما آل محمد در موقع وصی دوازدهم خاتم انبیاء ،قائم ما آل محمد علیه السلام است،فرج ما آن وقت است.

منتظر نباش وقت دیگر.

عرض کرد آقاجان ما که به ستوه آمدیم.

فرمودند تو برای چه منتظر فرج هستی؟بگو.

[ببینید]عرض کرد از ملامت دشمنانتان ما به ستوه آمدیم،از سرزنش اعداء شما دیگر دلمان گرفته است،مردم به ما جفا می کنند،مردم ما را آزار میدهند،ما تنها ماندیم،ما بی کس ماندیم،در این اجتماع موقعیتی نداریم،در این مردم هیچ کس حرفمان را…

حضرت فرمودند یا ابی بصیر،یا اینکه یا زُراره،

《أَنْتَ مِمَّنْ تُرِیدُ اَلدُّنْیَا》تو ما را نمی خواهی،تو به ما کار نداری،تو دنیاطلب هستی،به صورت چه؟

به صورت منتظرِفرج!

اُوووووه اگر ابی بصیر و زُراره را بگویند منتظر فرج نیستی،همه اینهایی که جزءِ منتظرین هستند فی امان الله.

این دلش می خواهد امام زمان علیه السلام بیاید،نیست که گفتن آنجا معامله با صلوات است،جدی می گویم هاا،این برود درِ بساطِ موزفروشی،هی صلوات بفرستد هی موز بخورد،هی صلوات بفرستد هی موز بخورد،بعد هم برود از این پپسی هایی که از خارج می آورند بخورد و بالایش آروغ بزند،غیر از این چیز دیگری هست؟

آقا تشریف بیاورند به به معامله با صلوات است،ما که خانه نداریم می رویم هشتادتا صلوات می دهیم یک خانه به ما می دهند.

بله معامله با صلوات است،ولی تو ببین امام زمان می خواهی یا موز؟یا نوشابه؟ یا خانه؟

جوانهایش هم دلش می خواهد بگوید به اسم امیرالمومنین صد و ده تا صلوات می دهم یکی از این موتورها که توی خیابان گاز می دهد.

آنوقت پس گردنی به تو می زنند،اینجور حرفها نیست،آدمت می کنند.

یک ماشین بنز آخرین مدل از اینهایی که کویتی ها آوردند یک چندتا صلوات بدهم یکی از اینها بگیرم.

تا آنهایی که نمی توانند ببینند،آهاان،بله صلوات می دهیم و همه چیزها را می گیریم.

وقتی انسان را بررسی کنند ته جمعش می بینی نفس ماند.

منتظر ظهور حضرت بقیه الله است،عجب منتظر ظهوریم ما!!!

ما دلمان می خواهد با صلوات آدم هی چلوکباب بخورد.

《 یَا زُراره أَنْتَ مِمَّنْ تُرِیدُ اَلدُّنْیَا 》.

کیست کنار قبر علی بن موسی الرضا خارج از همه حوائج ایستاده باشد؟(خوب هم هست،حاجت هایت را هم ببر و بگیر) ولی یک آدم برای خودشان رفته باشد آنجا به این خاک و گِل نگاه کرده باشد به عشق رفته باشد کیست؟؟؟

کیست؟ یک نفر،یک مرد،یک آقا،یک شیعه که از شعاع نورِ آنهاست.

گفتند حتی نمک طعامتان را هم از ما بخواهید،بخواهید،باید هم همین جوری باشد،این برای این است که ما ریسمان اتصالمان گسیخته نشود،ولی یکی هم در عالم هست که بگوید ؛

 

به تیغم گر زنی دستت نگیرم

بگوید؛

گر تیر بارد در کوی آن ماه

گردن نهادیم الــحــکــمُ لـِللّه

 

تو را جان امیرالمومنین راست می گویم اگر اینکه زیارت علی بن موسی الرضا هر دفعه می روی به سر و رویت سنگ ببارد،حالت چه جوری است؟

هر دفعه که رفتی یک سیلی به تو بزنند؟ هر دفعه که رفتی یک چیزی…

 

تا اندازه ای می روی که معامله جور در بیاید،آنها عاشق ها هستند،آن ها وارسته ها هستند،آنها رند ها هستند،آنها پاچه ورمالیده ها هستند،آنهایی هستند که درباره شان آمده است 《رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ …》(سوره مبارکه نور/۳۷)،اینها داد و ستد نمی کنند،مردها،مردها داد و ستد نمی کنند،بِده بِستان ندارند،《رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ 》،مردان خدا کسانی هستند که به داد و ستد و خرید و فروش به طرف حق حرکت نکردند.

《رِجَالٌ》،خدا هم چه اسمی برایشان گذاشته،فرموده 《رِجَالٌ》.

《رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ ۖ…》(سوره مبارکه احزاب/۲۳)،این می دانی چیست؟

مردها،آنهایی هستند که سر دادند《مَن قَضىٰ نَحبَهُ 》،سر دادند در راه خدا.

آنهای دیگرشان هم منتظر هستند،می خواهمت ولو هستی ام را بگیری،می خواهمت ولو اینکه جانم را بگیری،می خواهمت ولو《 قطَّعتَنی فی الحُبِّ إِرباً》،من دلم از تو بریده نمی شود،این دلِ صنوبری هم ممکن است که تکه تکه بشود ولی آن دلی که دل است می ماند،این دل هیچ وقت گسیختنی نیست.

《اَللهُمَّ صَلَ عَلی فاطِمَهَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنَیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ》

ایام،ایامِ شهادت بی بی دو عالم خاتون دو سرا،شفیعه روزِ جزاء فاطمه زهرا علی ابیها و بعلها و بَنی علیه السلام،در این مجلس نورانی دامن بی بی را بگیریم و عرض کنیم بی بی جان ما که نتوانستیم کاری از پیش ببریم ولی شما را به جان عزیزتان اباعبدالله الحسین علیه السلام و به جان عزیزانتان،امام حسن و بی بی زینب و اُم کلثوم و بقیه اولادِ طیبین و طاهرین و معصومین شما علاج کار ما را بفرمایید و خودتان ما را به هدایت و رستگاری برسانید.

بی بی جان به آن دلِ غم دیده شوهرِ مظلومتان مولا امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیهما السلام در آن هنگام و وقت و ساعتی که بر بالین شما نشستند،این اول مظلوم عالم هستی،و شما التماس کردید علی جان گریه کن،اشک بریز،دوست دارم اشک تو بر صورت من جاری شود،اشک های تو روی گونه من بریزد،به جهت اینکه شنیدم از پدرم رسول خدا که می فرمود اشک مظلوم زبانه های آتش جهنم را خاموش می کند.

به اشک دیده امیرالمومنین ،به اشک چشم امیرالمومنین دست ما را بگیر.

یک فرمایش دیگر هم دمِ آخر فرموده اند علی جان سفارش دیگر من این است که مواظب یتیمان من باشی،جان تو و جان حسنین،جان تو و جان زینبین.

عرض کنیم بی بی جان،به سفارش شما و پیغام شما امیرالمومنین مواظب حال آقازاده ها بودند،ولی چه کنند آنجایی که بی بی زینب دیگر توان از دست دادند،گریبان چاک زدند،فقط پدر را به کمک خواست به واعلیا سخن جاری کرد.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *