《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
《أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ》
《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ》
《 إِنَّآ أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ «۱» فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَانْحَرْ «۲» إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》
یکی از صفات ناپسند که انسان را از حقیقت دور می کند،صفت شَنَعان یا ملامتگری است. و طبق روایات صادره از مقامات معصومین علیهم الصلاه و السلام ملامتگر،سرزنش کننده جزء کسانی است که به اَشَدّ عذاب مبتلاست.
یک روایتی از امام صادق علیه الصلاه و السلام در این باب عرض کنیم؛
《إِنَّ الرَجُل أقرَب إلى الکُفر》،خیلی از گناهان هست که آدم را به حد کفر می رساند،روایت هم هست،روایات خیلی زیادی است که بعضی گناهان حدش،حدِ کفر است،بیانش زشت است،علی کل حال از امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام منقول است که فرمودند: اگر کسی به حرام و به رِیبه به دیگری نظر کند،نه به زن ها،به الی غلامٍ،[ریبه این است که قصد ناشایست داشته باشد،قصدِ ناشایست]خداوند تبارک و تعالی به او نظر مرحمت نخواهد کرد.
حضرت این مراتب را بیان کردند،در کتب فقهیه هم نوشته است،مساله را به انتها که بردند حضرت فرمودند هُوَالکُفرُبِالله،یعنی اگر خدای نکرده،نَستَجیرُبالله به تجاوز مساله منتهی بشود در آن حدی که شرع نمی پسندد این کفر است.
یکی از گناهانی که امام صادق علیه السلام می فرمایند نزدیکترین اشیاء به کفر است این است که 《ان یآخر رجلَ》انسان با کسی دوستی و برادری کند ایام زیادی،یک ماه،یکسال،ده روز،《ان یُآخر رجلَ و یُحاسبَ اثراتهُ》و لغزش های او را محاسبه کند،هی در ذهن بشمارد که چه کار کرد،چه گفت،چه خورد،کدام عمل ناشایست،لغزش ها و کارهای زشت او را به ذهن بسپارد 《لِیُأنته یومً ما》،لیانتهُ یعنی ملامتش کند،که یک روزی حَربه(بهانه) دستش افتاده باشد که او را سرزنش کند،به قول ما عقوبتش کند.ما با تو نبودیم کجا چه کار کردی؟ ما با تو نبودیم در مسافرت؟ ما با تو نبودیم این حرف را گفتی؟
این نزدیکترین حالات به کفر است.یعنی فاصله ای دیگر بین این و کفر باقی نمانده است،《 إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》،ابتلای به این امراض[اینها را انسان بررسی کند هاا] انسان را از درک حقایق باز می دارد،از آن طرف حق ندارد انسانی که بوی یک معنویتی به مشامش خورده،بوی دین به مشامش خورده،این افعال و کردارِ دیگران را،مردم را همه اش در چهارچوبِ اعمال زشت ببرد،آخر هر فعلی راه درست هم دارد.
نگاه ریبه نکن.
از کجا می دانی این نگاه ریبه است؟
مواظب باش که نلغزی.
از کجا می دانی که این …
نکند همین راهِ صد در صد ایمان است که این دارد.
خودت مواظب خودت باش.اینها را گفتند که تو مواظب حال خودت باشی،اسلحه دستت دادند که دشمن به تو حمله نکند،درندگان بیابان تو را ندرند،خوب،تو این اسلحه را گرفتی به سینه دوست شلیک کردی،تیر رها کردی،همه اینها را گفتند که تو مواظب حال خودت باشی،انسان حق ندارد فعل دیگران را حمل بر فساد کند.
یک روایت دیگر؛
امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند انسان طعم ایمان را نمی چشد به واقعِ ایمان نمی رسد مگر برای عمل زشتِ ناپسندی که از برادر دینی اش می بیند هفتاد مَحمِل درست کند.
هفتاد محمل را می فهمید چه می گوییم؟؟
یعنی محمل اول اگر نشد،محمل دوم،محمل دوم نشد محمل سوم،سوم نشد،چهارم،تا شصت و نُه که نام مبارک حضرت زینب سلام الله علیهاست.
آخر اول یک محمل درست می کند که اینجوری که این حرکت کرده اینجوری باید نباشد،شیطان می آید آن را برملا می کند که نه صد در صد این درست است.
اگر دمِ مشروب خوری شیشه مشروب دست کسی دیدی می توانی بگویی این مشروب است؟
[سابق ما در شیشه نفت می ریختیم،خودمان یادمان هست]نکند این آمده …
من یک قضیه ای برایتان بگویم این خیلی شنیدنی است،بخدا اینقدر شنیدنی است.
نکند این آمده نفت بگیرد تو درِ آن دکان او را دیدی هاا؟
حالا آمده نفت بگیرد آن مشروب فروش مسخره اش کرده،شیشه اش را گرفته(آقا خواهش میکنم این شیشه را بگیرد برایم نفت کنید پولش را هم ندارم بدهم )او هم من باب شوخی از آنها در شیشه ریخته ،خوب دیدی دیگر این صد در صد است،می توانی بگویی این مشروب گرفته که بخورد؟
نه اصلا این صد در صد مشروب گرفته ،نکند این یک ولیِ خداست به همین اندازه پول دارد می خواهد این مایع را بگیرد و بیرون بریزد؟!
نکند این یکی از آن اولیاء خداست اینقدر پول می دهد که همین قدر را دیگران نخرند؟!
نکند اینجوری است هاا؟
اگر آدم اینجوری زندگی کند،دنیا دنیای ولایت است،دنیا دنیای امیرالمومنین علیه السلام است،دنیا دنیای امام زمان علیه السلام است،آقا امام زمان علیه السلام که تشریف بیاورند یَحکُمُ بسنتِ داوود.
یابن رسول الله سنت داوود چیست که یَحکُمَ؟
حضرت فرمودند گواه و بینه دیگر برای حضرت کافی نیست،اگر همه عالم بیایند به هر چه شهادت بدهند،حضرت آنها را قبول نمی کند.به حقایق اشیاء و امور باطنی اشیاء نگاه می کند.
قضیه ای که می خواهم بگویم ؛
بیست سال قبل منزل همین آ میز اسماعیل اربابی(آقا میرزا اسماعیل) که کوچه امامزاده یحیی است روضه بود،حاج کریم دستمالچی، آقایی بود که اهل توسل و روضه و خیلی آدم خوبی بود،الان مشهد است سکته کرده،این می آمد مثل رفقا که ما را به جلسه می برند،این آمد دنبال ما،ما را با یک ماشینی برد که آن شخص هم اکبرآقا نامی بود خیلی اهل بُکاء بود،ردیف این حاج اکبرآقای ناظم بود او هم خودش را خونین و مالین می کرد و مدیر عامل یک کارخانه ای در قزوین بود،آمده بود و این می آمد با ما جلسه می رفت،ماشینش راننده هم داشت،ما جلو نشستیم و آن دو نفر هم عقب و ما را بردند خانه آمیز اسماعیل،روضه،از روضه که برگشتیم،راننده که باید جلوی ماشین باشد نبود،این طرف،آن طرف هر چه گشتیم نبود،دیدیم از آن سرِ خیابان از داروخانه آقای نورانی می گوید من می دانم راننده کجاست،آمد و گفتیم کجاست؟
گفت والا وقتی شما از ماشین پیاده شدید ما شما را دیدیم،این راننده هم اینجا بود دیدیمش رفت بالا و پایین و توی مشروب فروشی رفت.
آن دوتا از بین رفتند ما که باکمان نبود،گفتیم خیلی خوب رفته مشروب فروشی که رفته،به ما چه که رفته؟
آن دوتا خیلی،حاج اکبر که از بین رفت،اصلا افتاد رنگش پرید که آخر ما را با اهن و تُلپ آورده،رفته!
حاج کریم آقا هم همین جور ماتش زد،تا آن راننده آمد دیدیم یک ساندویچی لوله کرده و دستش است و دارد می خورد،آمد گفت ببخشید و سوار شدیم و حاج کریم به آن مدیر عامل (که او هم اسمش اکبرآقا بود،ریشش را می تراشاند و جوان بود) گفت که زیر بغل من را بگیرید سوار کنید،و حالش که جا آمد،من از آن آقای نورانی پرسیدم خوب این چه بود؟ گفت این هی رفت بالا ما گفتیم که این دنبال مشروب فروشی می گردد،رفت از یک جایی یک چیزی پرسید،من رفتم پرسیدم گفت آقا من زخم معده دارم وقتی که این حالت اسیدی ترشح می شود چیزی نخورم از دل درد نمی توانم…،هیچ چیز غیر از این اینجا نبود،او هم خیال کرد ساندویچی است دنبال ساندویچی می گشت،به او گفتیم پا شو برو از اول که حل بود.
ببینید،انسان خیلی مواظب باشد،هفتاد محمل دارد،عمل برادر دینی هفتاد محمل دارد،این یکی از آنهاست.نخیر گرفت توی دستش بود.نکند این می خواهد ضایع کند،بریزد؟به همین اندازه به این حقیقت خدمت کند؟
آلت قمار در خانه اش دیدم. نکند از خانه دوستش برداشته آورده اینجا بگذارد که او بازی نکند؟
نکند آلت قمار مالِ پسر برادرش است که…؟
نکند او مبتلا بشود؟
اینقدر محمل هست که ما یادمان نمی آید،باید برویم هفتاد محمل را بپرسیم.
یکی از معانی《اِتَقَّوا مِن مَواضِع التُهَمَ》، این است؛ اِتَّقوا،پرهیز کنید،مِن مَواضِع التُهَمَ،مَواضِع جمعِ موضع است،موضع یعنی محل نهادن تهمت.
هر دو باید رعایت کنند.
یکی تو،یک جوری رفتار نکن که به تو تهمت بزنند.
جاهایی که مردم بد می دانند و محل تهمت است تو بپرهیز.
یکی هم این است که 《اِتَقَّوا مِن مَواضِع التُهَمَ》تو تهمت نزن،بر دیگری تهمت مگذار.
موضع،محل نهادن تهمت است.
از آنجا بپرهیز، نکند آنجا یک جایی است که ولیِ خدا نشسته است.
مسائل اخلاقی، اینها به چه دردمان می خورد؟
به جهت اینکه مگر تو نمی خواهی به ساحت قدس حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها راه پیدا کنی هااا؟
آنهایی که شانع بودند،ملامتگر بودند،آنهایی که نسبت به رسول خدا صلی الله علیه و آله سرزنش می کردند،اینها دشمن های حضرت فاطمه زهرا،امیرالمومنین،دشمن های رسول خدا،دشمن ولایت،دشمن دین،دشمن حقیقت،دشمن نور هستند.
اینها مالِ ظلمت است،تو اگر می خواهی با نور آشنا بشوی از این کارها بترس،بپرهیز.
چرا زندگی مان برکت ندارد؟ چرا مبتلا به انواع و اقسام گرفتاری ها هستیم؟
به جهت اینکه نمیدانیم شاید،شاید یک وقت عبورمان افتاده از خانه یک آدمی که آدم است،نه اصلا اینکاره است،اصلا هر چه هست،برای تو عیب است،نقص است،ببین از این که می خواهیم بگوییم بالاتر نیست؛
به حق و به صدق تو به یک کسی سوءِ ظن بردی هیچی،سوءِ یقین پیدا کردی که این احتمالی که می دهی درست است. همین جا گیر هستی،مگر تو حق داری نسبت به یک مسائلی کاوش کنی تا چه برسد که تمام اینها خدشه بردارد.
خودش چه جوری بود،زنش چه جوری بود،بچه اش چه جوری بود،برادرش چه جوری بود،خروس خانه اش چه جوری بود،گربه خانه شان چه جوری بود،اینها انسان را از حقیقت به قدری دور می کند که دیگر آدم نمی تواند کمر راست کند.
حالا بالا ببریم،نسبت به بزرگان انسان مواظب باشد،اینهایی که ما نسبت به اشخاص می گوییم هیچکدامش مجرای صحیح ندارد،هیچ کدام،همه راه جهنم باز می کند،زبانمان را ببندیم،یک جا فکر کنیم،یک جا سخن بگوییم،نسبت به اولیاء،نسبت به صاحبان حق.
سُپور(رفتگر)محله به گردن انسان حق دارد،سپور محله!!!
زباله هایتان را جمع می کند،پاسبانی که می گردد به گردنت حق دارد.
آخر به همه جا ما بد بگوییم،زبان باز کنیم به همه بدبین باشیم،آخر خودمان چه؟
سوره کوثر را داریم می شکافیم هاا؟
می خواهیم به کوثر راه پیدا کنیم.
《إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》،زبان ملامتگر،اشخاصی که ملامت می کنند،اینها به حقیقت راه ندارند و در دنیا گرفتار هستند.
یک کسی از ما پرسید حاج آقا این خارجی ها برای چه اینقدر زندگی شان خوب است؟
گفتم برای اینکه به کار هم کار ندارند.
اصلا معنای غیبت را بلد نیستند،خارجی کافر به تو مسلمان شیعه دوازده امامی در عالم غیب بخندد.
ای شیعه،ای مسلمان،ای که قرآن کتاب تو است،ای که پیغمبر رسول تو است،به تو گفتند به کسی کار نداشته باش،با زبانت،فکرت،چشمت.
تو جز به خودت به همه کس کار داری،جز به خودت.
قربان صاحب این کلام امیرالمومنین علیه السلام در نهج البلاغه 《طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النَّاسِ، وَ طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَیْتَهُ وَ أَکَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ بِطَاعَهِ رَبِّهِ وَ بَکَى عَلَى خَطِیئَتِهِ،فَکَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِی شُغُلٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَهٍ》(خطبه ۱۷۶)
امیرالمومنین علیه السلام می فرمایند خوشا به حال آن کسی که عیب های درونی او نمی گذارند که کس به عیب دیگری بپردازد.خوش به حال او،مشغول عیب خودش است.خوش به حال آن کسی که قوت و غذای خودش را می خورد و بر خطیئه و گناه خودش گریه می کند و مردم از او در راحتی و آسایش هستند.
خدمتِ آقا امام جعفرصادق علیه الصلاه و السلام آمد و بدِ یک کسی را گفت،حضرت اجازه نمی دادند، بعد منتظر بود که …[آخر ببینید که چقدر زشت است،از ولیِ خدا انتظار دارد که طبق رأى او حضرت هم نفی کنند]حضرت محاسن او را،ریش او را گرفتند یک تکانی دادند،می گوید همچین این تکان قوی بود که من گفتم تمام ریش این در دست حضرت می ماند،بعد یک مقدار موهای ریش او را که در دستشان ماند فوت کردند،بعد دست گرفتند به محاسن خودشان فرمودند بِعثَ شِیبَ هذه این موها را در آسیاب سفید نکردم و چقدر بد است این سفیدی محاسن من که اگر خرج بشود در راه شنیدن کلام تو و به حرف تو، من دیگران را نفی کنم.
تعبیر فارسی اش این است؛ من از این ریشم خجالت نمی کشم یعنی منه امام جعفر صادقِ ولیِ مطلق به حرف دیگری بیایم یکی را نفی کنم؟
هفتاد مَحمِل برای هر عملی هست،هفتاد محمل.
ما از آن طرف هفتاد محمل برای کارهای خوبِ مردم درست می کنیم که بدش کنیم،اگر اولی نشد دومی را جلو می آوریم،دومی نشد سومی،یک عمل خوبی از یک کسی ببینیم هاا،نمازش را،هفتاد محمل درست می کنیم که این نماز ریا است.احسان و اکرام و دستگیری می کند،هفتاد محمل درست می کنیم که این عملش ناصواب است.
بد است،اینها راه نیست،اینها طریق نیست.
《إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》.
آفرین بر نظرِ پاک خطا پوشش باد
این حرفهایی که گفتیم موجب نمی شود که انسان خودش برای عمل زشتِ خودش محمل درست کند،این مالِ دیگری و وظیفه دیگری است،نه اینکه خودِ آدم هم که یقین دارد کار بد می کند خودش برای عمل خودش
محمل درست کند. آخر گاهی جاهای حرف ها عوض می شود.
خودش می داند چه کاره است《طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ 》،ببینید،برو به گناه خودت و به عیب و نقص خودت گریه کن،ببین چقدر محرومیت کشیدی،چقدر بی سروسامانی کشیدی.
چشم همین طور نابینا《 وَمَنْ کَانَ فِی هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِی الْآخِرَهِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِیلًا 》(سوره مبارکه اسراء/۷۲)، چشم نابینا،قلب کوچک،سینه تنگ،دست بسته،پا کوتاه،بابا اینها را باز کن راه را برو تا با اولیاء خدا همنشین باشی.
یک مرتبه صدای لبیک از《 الله 》گفتنت بشنوی،یک مرتبه 《یاعلی》می گویی به تو جواب بدهند،《یاحسین》می گویی یک مرتبه جواب بدهند.
چرا نمی گیریم؟
علتش این است که ما عیب جوی خلائق هستیم.
عیب جویی،سرزنش کردن،ملامت کردن،شَنعان داشتن،اینها جزء صفات ایمانی نیست،ضد صفات ایمانی است.
یک کسی می گفت آن مالِ زمان پیغمبر است که اصل بر خوبی است مگر اِلا ما خَرَجَ بِالدَلیل ،حالا نه باید بگوییم اصل همه چیزها بد است اِلا ما خَرَجَ بِالدَلیل .
این خلاف است،اسلام همه وقتش «کل شىء طاهر حتى تعلم مِنّهُ قَذِر».چقدر روایت خوبی است،بردنش در باب فقه در کتاب طهارت آوردنش.
این خیلی روایت قشنگی است در اخلاق بیاورش،در اصالت اخلاقی اسلامی بیاورش،
«کُلُ شىءٍ طاهر »،همه چیزها پاک است،« حتى تَعلَم مِنّهُ قَذِر»،تا اینکه یقین کنی،علم پیدا کنی که کدامیک ناپاک است،و اِلا اصل بر پاکی است،«کل شىء طاهر ».
این را گفت پاکِ فقهی، نه این را پاکِ اصلیِ اخلاقی بگیر.
یعنی به هیچ چیز بد نگاه نکن،به هیچ چیز زشت نگاه نکن.
منزل آقای اولیائی یک معنایی برای شما گفتیم که در معنای لقب بتول به حضرت صدیقه سلام الله علیها بود.
《لَم تَرَالحُمرَهَ قَدهُ》،عجب!!! هیچ گاه قرمزی ندید،قرمزی این تشعشعات زشتِ جنایتکاران است،که از آنها ساطع می شود،صدیقه طاهره 《لَم تَرَالحُمرَهَ قَدهُ》،هیچ گاه تشعشعات قرمز در افراد ندید این عین الله ،عینالله الناظره بی بی صدیقه طاهره سلام الله علیها،بلکه عین الله آفرین.
این که بر همه عالم هستی آگاه است.
یک روایت از امام زین العابدین علیه السلام هست،خیلی این روایت پشت می شکند هاا،《اَللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ عَنْ تُعلِمَنی(سرائِرَ خَلقِک) مَا أُخْفِیَ مِن خَلقِک》،خدایا من به تو پناه می برم که من را آگاه کنی به آنچه که در خفاء خلق انجام می دهند.
ولیِ مطلق! به همه هستی آگاهی دارد،خدایا من به تو پناه می برم که آنچه که عمل زشت خلائق انجام می دهند من به آنها آگاه بشوم.
این حق دارد ولیِ مطلق باشد، من و تو اگر یک کار زشت از کسی ببینیم اُووووه اگر از روزنه خانه کسی نگاه کنیم یک کاری…دیگر…
ببین،برای همین هم الی الابد محروم هستیم.
در این باب اگر قضایایی هست بگوییم.پشت می شکند،خدا می داند پشت می شکند.
پرده دری که همه بلد هستند،عیب برملا کردن همه بلد هستند،اگر توانستی عیب پوشی کنی،پرده پوشی کنی این کارِ مردهاست.
آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام روز جمعه بود خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم[روایت است هااا وقتی صلوات می فرستید 《اِرفَعوا أصواتَکُم 》این فضا را می شکافد جلو می رود ] ،نماز جمعه می خواست منعقد بشود،رسول خدا نماز جمعه بخوانند،یک چندتا فضول،آخ آخ آخ فضول،فضول،فضول،فضول،فضول،فضول،فضول…
همه دردها،مرض ها یک زمانی دارد که چاره می شود،فضول به این زودی ها چاره نمی شود،فضول که از کار کسی می خواهد سر در بیاورد زشت ترین صفت است.
دومی نربان می گذاشت می رفت بالای پشتِ بام خانه های مردم تفحص می کرد،فضولی می کرد،ببیند کی چه کار می کند.
اتفاقا یک جوانی مشغول شُربِ خَمر بود،نردبان را از آن طرف برداشت و با مامورها آمد گرفتش.
او در آن حال به دومی گفت آخر فلان فلان شده من در خانه ام نشسته ام یک عمل گناهی می کنم ولی تو نردبان گذاشتی از بالای پشت بام خانه من نگاه کردی،کدامیک گناهمان بیشتر است؟؟
کسی که فضول است یقین بداند،یقین یعنی هیچ قابل توقف نیست،آدم فضول یقین بداند که از اولادِ اوست،نمی خواهد که صُلبی باشد هاا، از نسل اوست یعنی تمام اتصالش با اوست،یعنی او پدرش است.
فضووووووول،این صفت در خانم ها خیلی زیاد است،بترسند،بترسند،مجلس تبری آدم می رود،آن ملعون را لعن می کند،ولی خودش از آنها بدتر است.
فضووووول به کارِ دیگری پرداختن،کی چه کار می کند،کی در خانه اش چه جوری است،فلانی …
اووووه اینقدر لنگ هستیم،کدام یکی اش را بگیریم؟
خوب الحمدلله ما چه کار نمی کنیم،چه کار نمی کنیم، فضولی می کنی که بابای همه زشتی هاست،پدر همه زشتی هاست،فضوووووول.
باز بگوییم؛ هر کس فضولی می کند دستش همیشه در دستِ دومی است،و این صفت خدای نکرده در بعضی خانم ها هست،از خودشان بیرون کنند،تفحص،تجسس در کارِ دیگری،کی چه کار می کند،کی کجا رفته،کی به خانه اش آمده،کی رفته،اینقدر آدم را بدبخت می کند.
اولا اینکه این را به شما بگویم رزق را از انسان می بُرَد،یعنی به فقر می افتد.به چه کنم،چه کنم می افتد.
از کجا خرید؟ به کی فروخت؟این مال التجاره به کجا حمل می شود؟
اینها فضولی است دیگر،فضولی.
فضولی اینقدر دامنه دارد،همه آنهایی که زندگیشان دائر است،در رفاه و آسودگی دنیوی هستند باطنش هم همین جور است،اینهایی هستند که به کار دیگری کار ندارند.
قبلا گفتم به من گفتند حاج آقا برای چه این خارجی ها،اروپایی ها،آمریکایی ها اینقدر در رفاه هستند؟
خاک توی سرشان کند،حالا…
گفتم خداوند تبارک و تعالی در مقابل این صفت که به کار هم کار ندارند،واقعا معنای غیبت را نمی دانند این را جدی می گویم هاا،خدا به آنها رفاه داده است.
چرا در دهات کم نعمتی و بی برکتی است؟ چرا؟؟
الان حدیث از رسول خدا برایتان می خوانم؛
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند در آخرالزمان،تمام نعمت ها از دهات به شهرها می رود.
[ سابق یادتان هست ماست خوب می خواستید کجا بود؟ ده(دهات)
میوه خوب می خواستید کجا بود؟ ده
برای چه؟به جهت اینکه از صبح زن و مرد به کوه می رفتند و مشغول کار بودند،خوب،به کار هم کار نداشتند،فرصتی برای غیبت و به کار هم پرداختن نداشتند و پر مهر و محبت بودند].
رسول خدا فرمودند چون به کار هم دخالت می کنند،در کار هم فضولی می کنند،زحمت می کشند،نعمت ها را شهری ها چون به کار هم دخالت نمی کنند،فضولی در کار هم ندارند،می برند.
شما اگر اینکه هندوانه را با همه گرانی اش سرِمیدان خیابان ری بخرید،کیلویی دوازده تومان می خرید،همین هندوانه را بروید سرِ جالیز کیلویی سی تومان با شما حساب می کنند،اگر توانستید بخرید.هر چه می خواهید گران بخرید بروید آنجا.
ماست پیدا نمی شود،نان خوب کجا بود؟ ده
الان نانِ سنگک علیه السلام،نان تافتون خیلی خوب،همه شهر،میوه،همه شهر،نعمت درجه یکِ یک،خوبِ خوب شهر.
نکند انسان در زندگی خودش توی ده باشد،یعنی با خویش و قوم و همسایه و آشنا،یک ده بسازد.
نعمت از خانه او بیرون می رود،یعنی مثل دهاتی می شود که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند.
یارسول الله برای چه نعمت از دهات به شهرها مهاجرت می کند؟
به جهت اینکه به کار هم می پردازند و در کار هم فضولی می کنند.
قرآن است؛ 《وَلَا تَجَسَّسُوا》،به کارِ هم کار نداشته باشید.
چرا به کارِ هم کار داشته باشید که غم از روی دلِ هم بردارید،این ممدوح است،به کار هم کار داشته باشیم که کمک…
گاهی هم هست هاا به جهت اینکه برود آن صفت زشتِ خودش را ارضاء کند می رود شکلِ خدمت می گیرد هاا.
شاید به خدمت هم بیفتد،عملا هم خدمت بکند ولی می خواهد سر در بیاورد.وای وای وای،وای وای وای فضووول.
دو نفر فضول آمدند خدمت رسول خدا،گفتند یا رسول الله الان که می آمدیم نماز جمعه در این نخلستان های اینجا یک مرد اجنبی با یک زن اجنبی در یک این خانه باغ ها ما دیدیم خلوت کردند،بفرستید بیاورندشان حد بزنید،روز جمعه است دیگر همه هم ببینند،عَلی رُؤسِ الاَشهاد.
پا شدند همه که ما برویم بیاوریم،ما برویم،اینجا دیگر همه دیندار می شوند! همه دیندار می شوند، این را دینِ شیطانی می گویند.
آقا رسول خدا فرمودند هیچ کس نمی خواهد برود،علی جان تو پا شو برو ببین چه خبر است.
رسول الله این دو نفر را دنبال خودشان راه انداختند و آمدند گفتند آنجاست،آقا امیرالمومنین که تشریف آوردند از آن کنار که آمدند یک پرده ای جلوی این خانه باغ بود پرده را انداختند،وقتی که پرده را انداختند چشم هایشان را بستند،یک پا را داخل گذاشتند،دست هایشان تکان دادند.به این دوتا فرمودند بیایید برویم،آنها گفتند عه یاعلی آنها را بردار برویم،حضرت فرمودند به شما این فضولی ها نیامده.
عه!!!
امیرالمومنین هم که شوخی بردار نبودند هااا،فقط در امر فاطمه زهرا سلام الله علیها صبر کردند.
بعد از صدیقه طاهره،یک روز بی بی زینب سلام الله علیها روی زانوی امیرالمومنین نشسته بودند ،بی بی زینب دلِ امیرالمومنین را آتش زدند،بابا یک سوالی دارم جواب من را می دهید؟
فرمودند بگو دخترم.
بابا وقتی که مادرم برای ما حرف می زد از شجاعت شما،از دلاوری های شما می گفت،مادرم می گفت همه از ضربت دست شما،شصت شما،قدرت شما می ترسیدند،خوف داشتند،همین طور است بابا؟
امیرالمومنین علیه السلام فرمودند بله دخترم،به قدرتی که خدا به من داده اینجوری هستم.
حضرت هم یک چند شِمه از دلاوری ها مناسب سن حضرت زینب گفتند.
دخترم من وقتی که شمشیر را به عَمروبن عبدِ وَد زدم اگر جبرئیل بالش را نگرفته بود…
بی بی یک حرفی گفتند دلِ امیرالمومنین را آتش زدند،بابا پس چرا وقتی مادرم افتاد تکان نخوردید؟چرا حرکت نکردید؟
امیرالمومنین خیلی گریه کردند،خیلی.
جاهای دیگر نه.
امیرالمومنین فرمودند بیایید برویم.
رسول الله فرمودند یاعلی شما چه دیدید؟
حضرت گفتند 《ما رَأَیْتُ شَیْئاً 》،هیچ چیز ندیدم.
رسول الله فرمودند علی جان جوانمردتر از تو در عالم کسی ندیدم.
بعد جام آبی خواستند و نمک خواستند و در آب دو مشت نمک ریختند خودشان خوردند هذه نُبُوَه، و بعد دادند به امیرالمومنین هذه وِلایَه.
معنای پُرش را سرِجایش گفتیم.
فرمودند علی جان تو جوانمرد عالم هستی.
خودمان به معایب نفس خودمان بپردازیم،《إِنَّ شَانِئَکَ هُوَ الْأَبْتَرُ》.
یا رسول الله هر که سرزنشت کند[ روح رسول الله روح واسع، در عالم وجود واسعِ کُل است]،یعنی هر که هر مومنی را سرزنش کند اَبتَر است،زندگی اش تباه است،دُم بریده است،بیچاره است.
وقتی بی بی زینب سلام الله علیها روی زانوی بابا این حرف را زدند و این سوال و جواب شد،امیرالمومنین علیه السلام خیلی گریه کردند.
یک جای دیگر هم باز بی بی زینب به بابا پناه برد آن وقتی که آمد کنار گودی قتلگاه،دست ها را روی سر گذاشتند صدایشان بلند شد وا محمدا،وا علیا، وا قِلَّهَ ناصِرا،هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ،قَتیلُ الاَعداء،مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد