به این بحث خوب توجه کنید و استفاده کنید چون ممکن است هیچ وقت دیگر این بحث پیش نیاید؛ در روایتی که مرحوم بحرانی در کتاب مدینه المعاجز یا در معالم الزلفی نقل میکند که یک روز آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام از منزل بیرون رفتند وقتی برگشتند و وارد منزل شدند، دیدند حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها دارند با کسی حرف میزنند. پرسیدند فاطمه جان شما با چه کسی صحبت میکنید در خانه که هیچ کس نیست؟ قالت :مع أخی (با برادرم صحبت میکردم ) حضرت فرمودند : شما که برادر ندارید. عرض کردند : چرا برادرم ذوالفقار. و توضیح دادند همیشه وقتی شما از خانه بیرون میروید، شمشیر ذوالفقار از نیامش بیرون میآید و او با من سخن میگوید و من هم با او سخن میگویم.
(روایت خیلی قرص و محکمی است)
در روایت دیگری هست که ؛ راجع به ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها، جبرئیل بر رسول الله صلوات الله و سلامه علیه نازل شد و گفت: یا محمد ای رسول خدا، حق به شما سلام میرساند و میفرماید که چهل شبانه روز از خدیجه کناره بگیر. [۱]
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف
که در شیشه بماند اربعینی[۲]
بعد از چهل شبانه روز جبرئیل نازل شد و یک سیبی را برای رسول الله آوردند و گفت حق به شما سلام میرساند و میفرماید که این سیب را دو نیم کن و نیمی از آن را بخور که در این نیمه سیب نوری است که از او وجود ظاهری حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هستی و وجود میگیرد و مشیت حق قرار گرفته که امشب حقیقت نورانیه وجود حضرت صدیقه سلام الله علیها به تنزل در عالم ماده بیایند. رسول الله نصفی از سیب را میل کردند و نصف دیگر را جبرئیل به آسمان برد و از آن نیم دیگر خدا، ذوالفقاررا خلق کرد. روایت دیگر که همه آن را نقل کردند؛
سه چیز در عالم هست که در منطق از آنها به یگانه تعبیر شده است و نظیر ندارند؛ یکی راجع به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها، که رسول الله فرمودند: فاطمه جان اگر علی نبود برای تو همسری و هم کفو هم وزنی نبود. (آقا امیرالمومنین همسران دیگری مثل حضرت ام البنین هم داشتند اما آنجا همسر به معنای زن است که بقیه زوجات ایشان هم بودند ولی همسر به معنای کفو جز حضرت صدیقه طاهره کس دیگری نبود. ) دوم فاطمه جان اگر تو نبودی برای علی هم همسر و هم کفوی نبود. سوم در حدیث ملکوتی عالم غیب هم هست که؛
«لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار»، در مثابه (جایگاه و منزلت )ذات مقدس امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام به بی همتایی و یگانگی مثل علی جوانمردی نیست و مثل ذوالفقار هم هیچ شمشیری نیست.
این هم بی همتاست. ذوالفقار معنایش آهن و شمشیر و اینها نیست. دقت کنید امیرالمومنین دستشان مشکل گشای عالم هستی است یعنی همه از او کمک میگیرند و خودشان برنده و نافذ در عماء است و همه انبیاء اسمشان را میبرند و از مهالک نجات پیدا میکنند. موسی با اسم او بر فرعون غلبه پیدا میکند.
این چه چیزیست در دست علی که حضرت از آن کمک میگیرند؟ این باید برادر حضرت فاطمه زهرا باشد. همین طور که در مشاکل و ناراحتیها از صدیقه طاهره کمک گرفتند. فاطمه جان مددم کن. یک چیزی باید باشد.
در آیه آمده ؛
… وَ أَنْزَلْنَا الْحَدیدَ فیهِ بَأْسٌ شَدیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزیزٌ [۳]
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ *وَمَا أَدْرَاکَ مَا لَیْلَهُ الْقَدْرِ[۴]
هر دو از یک سبک سخن هستند. او شناخته نیست کفو آن هم شناخته نیست.
همان است که دست حضرت بقیه الله علیه الصلاه و السلام است و میآید با آن به غلبه مینشینند و همه را تحت سیطره میگیرند. این همان سیف و ذوالفقار است. این خارج از مسائلی است که من و شما و دیگران میگوییم. این دست که شمشیر و کمک نمیخواهد. امیرالمومنین شمشیرهای دیگرش را یا به دیگران داده یا فروختهاند. مثلا یک وقتی خیلی امر معیشت بر مولا تنگ شد و حضرت سپر و زره و شمشیرشان را فروختند که مقداری در امور توسعه پیدا شود. اما این شمشیر نبود. فقرای مدینه فهمیدند که امیرالمومنین رفتند اسلحه شان را فروختند، سر راهشان آمدند و دست نیاز دراز کردند و حضرت هرچه داشتند بخشیدند. برگشتند خانه جلوی درب خجالت میکشیدند وارد خانه شوند و بلاخره وارد شدند حضرت صدیقه پرسیدند: علی جان چی شد؟ فرمودند :فاطمه جان همه را به فقرا بخشیدم. حضرت فاطمه گفتند علی جان ما را هم یکی از فقرای مدینه حساب میکردی. رسول الله شنیدند و تشریف آوردند خانه صدیقه طاهره و فرمودند فاطمه جان دیگر با علی اینگونه صحبت نکنی. مولا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام راجع به کسانی که برای آنها این استکشاف شده و این استناره (روشن شدن)به وجود آمده و این حقیقت مبرهن شده میفرمایند:
… له لامع کثیر البرق، فأبان له الطریق، وسلک به السبیل،… آنهایی که در ظلمت تن و جهل و گناه و بعد و دوری از حق هستند اینها به عنایت خدا یک مرتبه یک برق پر زوری جلوی چشمشان زده میشود و راهشان را میبینند، لذا مولا امیرالمومنین علیه السلام نیر تابناک ولایت است. در ظاهر هم خانه خدا که کعبه هست و آنجا بت گذاشته بودند و میرفتند بتها را سجده میکردند و بت پرستی میکردند، تا مولا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام پا روی دوش پیغمبر نگذاشتند و بتها را از کعبه بیرون نینداختند کعبه تطهیر نشد. دل هم همین گونه است دل که خانه خداست، کعبه حقیقی وجود دل است و همه چیز در آن هست جز خدا. و فقط خدا پیدا نمیشود. راه بیرون کردن این ماسوی الله (غیرخدا) از کعبه دل فقط و فقط دمیدن صبح ولایت است و این خورشید باید آنجا سر بزند تا اینها بیرون بروند وگرنه فایده ندارد. و آدم در تاریکی و ظلمت مطلق میماند.
یک عبارتی در زیارت مولا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام هست که در بیست و هفتم رجب که بعثت رسول الله صلی الله علیه و اله وسلم است در اعمال زیارت مخصوص امیرالمومنین هم باید بخوانند، رمز ظهور حضرت ختمی مرتبت همین است که امیرالمومنین به تجلی آمده و معنای بعثت همین است و الا بعثت نیست. که این عبارت را وقتی امام علیه الصلاه و السلام تعلیم میدهند به آنکه شایستگی دارد برای شنیدن این کلمه نورانی، درباره امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند که موقعیت این بزرگوار نسبت به رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم چیست و ادامه میدهند تا میرسند به کلمه تَاجاً لِرَأْسِهِ، آقا امیرالمومنین تاج سر رسول الله هستند این هم که در تعارفات اهل ولایت سابق میگفتند شما تاج سر ما هستید اینها ریشههای خیلی درست دارد. این عنوان یا لقب یا هر چه هست زمانی به امیرالمومنین داده شد که حضرت میخواستند بتها را از خانه کعبه پایین بیندازند و خیلی از آنها را که دسترسی داشتند با دست شکستند و سه تا دیگر از بتها ماند که دوتا پایینتر بود و یکی بالاتر، آن دوتایی که ردیف هم بود دست نمیرسید ولی پایینتر بودند لات و عزی بودند که آقا امیرالمومنین به رسول الله عرض کردند که آقا من دستم به این دو نمیرسد حضرت دستهایشان را قلاب کردند (این خودش حکایت خیلی لطیفی دارد که در جایش خودش باید گفت) فرمودند که بیا روی دست من اما باز امیرالمومنین گفتند آقا دستم نمیرسد و حضرت فرمودند پایت را بگذار روی دوش من (اینها مراتبی است که خیلی در آن سخن هست) و اینطوری لات و عزی را هم انداختند. بعد امیرالمومنین از همان بالا عرض کردند یا رسول الله، هُبَل مانده و دستم نمیرسد و حضرت فرمودند پایت را بگذار روی سرم. و امیرالمومنین پایشان را گذاشتند روی سر رسول الله و بُت هُبَل را هم انداختند. (اینها خیلی معانی دارد که لطافتش هم انسان را غرق میکند) تا پا را گذاشتند روی سر رسول الله این لقب برای امیرالمومنین آمد وَ تَاجاً لِرَأْسِهِ، علی بن ابیطالب تاج سر رسول الله هستند.
که این در عالم معنا و علم اخلاق در طریق اهل بیت علیهم السلام به خشم و غضب و شهوت تعبیر میشوند. خشم و غضب ظهور لات و عزی هستند و شهوت ظهور هُبَل است. ریشه خشم و شهوت کنده نمیشود مگر امیرالمومنین عنایت کنند و محبتش در دل بنشیند. آن کسی که از شهوت نمیتواند جدا شود چون هنوز علی علیه السلام در دلش ننشسته است. آن که نمیتواند از خشم و شهوت و غضب جدا شود چون هنوز امیرالمومنین به خانه دلش مکان نکرده است. ریشه اخلاق در عالم جز این مساله چیز دیگری نیست. امیرالمومنین که در دل بیاید دیگر جایی برای تاریکی نمیماند. آن نور که بزند دیگر عالم تاریک نیست. الله نور السماوات و الارض
سماوات عالم درون و قلب است و ارض عالم ظاهر و برون است. اتصال به امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام، طهارت و روشنایی میدهد هم در عقل و هم در ظاهر که عالم اسباب باشد. در هر دو باب یعنی قلب و فکر را نورانی میکند که سماوات عالم وجود است و عالم ظاهر که گوش و چشم و زبان و دست و پا است را روشنی و طهارت میدهد. آن چیزهایی که در علم اخلاق و در آداب سلوک برای سالک (کسی که میخواهد راه خدا را برود ) جایز نیست آنها را فقط امیرالمومنین میتواند به گوششان طهارت بدهد که غیبت و تهمت و زشتیها را نشنود، فقط محبت امیرالمومنین است که میتواند به زبان طهارت بدهد غیبت نکند و تهمت و حرف بی جا نزند. و تا او نیاید این زبان را هر چه میخواهید مهار کنید فایدهای ندارد. نور او که بیاید چشم را طهارت میدهد و به آنچه که سزاوار دیدن نیست نگاه نمیکند. چطور است که بعضیها هر کار بکنند نمیتوانند طهارت اعضاء و جوارح پیدا کنند یعنی عالم ظاهر و ارضیینشان را طهارت بدهند؟ ممکن است یک کسی عالم سماواتش طهارت پیدا کرده است از نظر عقلی و فکری درست راه میرود ولی نور ارضیین هنوز وجودش را نگرفته است یعنی طهارت چشم و گوش و زبان و پا ندارد، این به خاطر این است امیرالمومنین برایش تجلی تام پیدا نکرده است و به محبت او آشنایی کامل ندارد. یک کسی مبتلا بوده به امراض گروهی، همینهایی که در قانون معصیت و گناه که یا داخل در سیئات است یا داخل در خطیئات یا داخل در ذنوب است، او مشرف میشود به کربلا وقتی که برمیگردد رفقای قبلی اش، باده به دستش میدهند، او دستهایش را به پشت میآورد و میگوید میخواهید در دهانم بریزید چون من آنجا که رفتم در دهانم طهارت حس نکردم و آن در و دیوار را نبوسیدم ولی به ضریح دست زدم دیگر دستم را آلوده نمیکنم. تا او صورتش را میگیرد که به دهانش بریزند پردهها بالا میرود و چنان انقلابی به او دست میدهد که رفقایش هم با انقلاب او به تقوا کشیده میشوند. اگر کسی ادب راه را نگاه دارد و این نور بزند اینگونه طهارت میدهد که اینطور تغییر کند. از روزنه که بزند کم کم خانه را میگیرد. این از ناحیه ارضیین شروع شده از دستانش شروع کرد و کم کم آمده وجودش را گرفته است. خیلیها با نگاه داشتن ادب توانستند این راه را بروند. الله نور السماوات والارض نور رفع ظلمت میکند. حجاب تاریک و ظلمانی فکر را برمیدارد و حجاب تاریک و ظلمانی جسم و جسد را برمیدارد. محسوسات را نسبت به حواس پاک قرار میدهد و آنوقت دیگر دیدش خطا ندارد و شنیدنی هایش، شنیدنیهای موزون و میزان است. بطوری که اگر این نور ناحیه گوش را منور کند و طهارت بدهد و پاک کند این با نغمههای عالم غیب آشنا میشود و صداهایی میشنوند که دیگران از شنیدنش عاجز هستند. اینها همه از نور ولایت است.
نطق آب و نطق خاک و نطق گل
هست محسوس حواس اهل دل[۵]
چند روز پیش حال یکی از بزرگواران را جویا شدم پسرشان گفت میگوید مگر تو نمیشنوی عالم میگوید یا غیاث المستغیثین، زمین و آسمان و هستی دارند میگویند. گفتم نه من نمیشنوم. گفت چطور نمیشنوی، چه کار کردی که نمیشنوی؟ آنقدر نور به او زده که سامعه اش آشنا به نغمه غیب شده و میشنود. دیدنیها هم همینطور است. چرا چشم ما نمیبیند؟ نه فقط پشت دیوار را بلکه جلوی پایمان را هم نمیبیند. اگر جلوی پایمان را میدید که بیراهه و اینطرف و آنطرف نمیرفتیم. نمی بینیم چون آن بارقه محبت اهل بیت نزده است و روشن نکرده است. از اینجا به یک نکتهای که کلید فهم مطالب است اشاره میکنم ؛ هر جا که در لسان ادعیه این کلمه به چشم خورد اللهم نور قلبی، اللهم نور قلوبنا، اللهم نور ابصارنا، هر جا کلمه نور است که در دعاها زیاد دیدیم دعا اینگونه است که پروردگارا نور بده به چشم ما به قلب ما به دلهای ما. یعنی ما را با امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام آشنا کن. این معنای نَوِّرْ است اگر کسی معنای دعا را هم نفهمد دعا برایش نتیجهای ندارد. اللَهُمَّ نَوِّرْ قلوبنا بنور بِمَعْرِفَّتِک نور معرفت، ولایت است. خدایا ما را با امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام آشنایی بده. اگر این نور باشد آدم پیش پایش را میبیند. در ظاهر و در باطن و غیب و شهود. روز قیامت مومنین با این نور جلوی پایشان را میبینند و اگر کسی این نور را نداشته باشد هیچ بینایی برایش نیست.
اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاهٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَهٍ الزُّجَاجَهُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِنْ شَجَرَهٍ مُبَارَکَهٍ زَیْتُونَهٍ لَا شَرْقِیَّهٍ وَلَا غَرْبِیَّهٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ [۶]
[۱]. ((بحار ج ۱۶ ص ۷۸ ))
[۲]. ((غزلیات حافظ غزل ۴۸۳ ))
[۳]. (حدید/ ۲۵)
[۴]. (قدر/۱و۲ )
[۵]. ((مثنوی معنوی دفتر اول بخش ۱۵۰ ))
[۶]. ﴿نور/۳۵﴾