بصائرالدرجات_جلسه چهارم

《بسم الله الرحمن الرحیم》

《حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ مَنْصُورٍ عَنْ مُخَلَّدِ بْنِ حَمْزَهَ بْنِ نَصْرٍ عَنْ أَبِی رَبِیعٍ اَلشَّامِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: کُنْتُ مَعَهُ جَالِساً فَرَأَیْتُ أَنَّ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَدْ قَامَ فَرَفَعَ رَأْسَهُ وَ هُوَ یَقُولُ》

ابی ربیع شامی می گوید من در نزد حضرت بودم حضرت از سر جایشان پا شدند ،سر مبارک را بالا گرفتند فرمودند: ای ابا ربیع یک حدیثی هست که شیعه آن حدیث را در دور دهان خودشان می چرخانند و با یک دیگر گفتگو می کنند ولی معنایش را نمی دانند به کُنه آن حدیث نرسیدند،

《 یَا أَبَا اَلرَّبِیعِ حَدِیثٌ تَمْضَغُهُ اَلشِّیعَهُ بِأَلْسِنَتِهَا لاَ تَدْرِی مَا کُنْهُهُ》

آن حدیث را می جَوَند و با یک دیگر (کنایه از لَق لَق زبان ،گفتنی که معنایش را درک نمی کنند)

《 قُلْتُ مَا هُوَ جَعَلَنِیَ اَللَّهُ فِدَاکَ قَالَ قَوْلُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ الصلاه و اَلسَّلاَمُ 》گفتم قربان شما گردم آن حدیث کدام است؟؟ فرمودند حدیثی که از جد ما امیر المومنین علیه الصلاه و السلام نقل می کنند.

《إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ》[ این غیر از حدیثنا است ،این کلمه أَمرنا است،حدیث با أمرنا معلوم میشود که یک معنا و مفهوم را می رساند]

《 إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ 》این حدیث را گفتگو می کنند و رد و بدل می کنند، و شیعه هم هستند ولی کُنه معنا را نمی فهمند.

《یَا أَبَا اَلرَّبِیعِ أَ لاَ تَرَى أَنَّهُ یَکُونُ مَلَکٌ وَ لاَ یَکُونُ مُقَرَّباً》

حضرت فرمودند یا ابا ربیع می دانی که ممکن است مَلَکی باشد ولی مقرب نباشد.

هر فرشته ای نمی تواند سخن ما را بفهمد مگر اینکه مقرب باشد.

《 وَ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مُقَرَّبٌ وَ قَدْ یَکُونُ نَبِیٌّ وَ لَیْسَ بِمُرْسَلٍ》هر پیغمبری به امر ما آشنا نیست مگر اینکه مرسل باشد.

《وَ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مُرْسَلٌ وَ قَدْ یَکُونُ مُؤْمِنٌ وَ لَیْسَ بِمُمْتَحَنٍ》

هر مومنی نمی تواند به امر ما آشنا باشد .

《 وَ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مُؤْمِنٌ قَدِ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ .》به امر ما آشنا نیست مگر مومنی که خداوند تبارک و تعالی قلب او را به ایمان امتحان کرده باشد.

《حدثنا عَنْ سَلَمَهَ بْنِ اَلْخَطَّابِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ یَحْیَى عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: خَالِطُوا اَلنَّاسَ بِمَا یَعْرِفُونَ وَ دَعُوهُمْ مِمَّا یُنْکِرُونَ 》فرمودند با مردم آمیزش کنید و سخنی با آنها در آمیزش و مخالطه بگویید که می فهمند و انکار نمی کنند،ولی اگر سخنی را نفهمیدند و انکار کردند مردم را رها کنید.سخنی را به مردم بگویید که استعداد شنیدنش را دارند.

《وَ لاَ تَحْمِلُوا عَلَى أَنْفُسِکُمْ وَ عَلَیْنَا 》مردم را بر خودتان و بر ما چیره نکنید،بی جهت آنها را با ما درگیر نکنید.

《إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ》امر ما خیلی مشکل است و بسیار مشکل.

《لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ [عَبْدٌ] مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ》

بنا نیست که همه مردم از امر ما اطلاع داشته باشند، بنا نیست که همه مردم به معرفت ما آشنا بشوند،هر چه را که می فهمند همان اندازه را به آنها بگویید و هر چه را که نمی فهمند رهایشان کنید.

《حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی اَلْبِلاَدِ عَنْ سَدِیرٍ اَلصَّیْرَفِیِّ قَالَ: کُنْتُ بَیْنَ یَدَیْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَعْرِضُ عَلَیْهِ مَسَائِلَ قَدْ أَعْطَانِیهَا أَصْحَابُنَا 》

سدیر صیرفی می گوید من در نزد حضرت صادق علیه الصلاه و السلام بودم ،مسائلی را عنوان کردم با حضرت که اصحاب و شیعیان آن مسائل را به من گفته بودند من از حضرت سوال کنم(از کوفه،از مُلک عراق آمده بود خدمت حضرت صادق علیه السلام در مدینه)هر کسی از شیعیان سوالی داشت آن مسائل را جمع کردم یکی یکی از حضرت می پرسیدم، حضرت جواب مرحمت می کردند.《إِذَا خَطَرَتْ بِقَلْبِی مَسْأَلَهٌ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ مَسْأَلَهٌ خَطَرَتْ بِقَلْبِی اَلسَّاعَهَ》ناگهان یک مساله ای که خارج از آن مسائل بود به قلب من خطور کرد.عرض کردم آقاجانم همین الان یک مساله ای به قلب من خطور کرد که از شما سوال کنم جوابش را مرحمت کنید.

《 قَالَ أَ لَیْسَتْ فِی اَلْمَسَائِلِ 》حضرت فرمودند در آن مسائلی که عنوان کردی و میخواهی عنوان کنی در آنها نیست؟؟؟

《قُلْتُ لاَ》گفتم نه در آنها نیست.

《 قَالَ وَ مَا هِیَ 》فرمودند آن مساله چیست که به ذهنت خطور کرده است؟

《قُلْتُ قَوْلُ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ 》فرمایش جد بزرگوار شما امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام که فرمودند :

《إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَعْرِفُهُ 》

[در آن روایت قبلی “لا یحتمله” بود در این روایت “لایعرفونه” است. لا یحتمله و لا یعرفونه یک معنا را دارند]فرمودند امیرالمومنین جد بزرگوار شما که امر ما مشکل است و بسیار مشکل ،نمی شناسد آن امر را

《إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ 》،

《فَقَالَ نَعَمْ 》حضرت فرمودند بله همینجور است.

《إِنَّ مِنَ اَلْمَلاَئِکَهِ مُقَرَّبِینَ وَ غَیْرَ مُقَرَّبِینَ 》فرشتگان دو قسم هستند،فرشتگانی هستند که مقربینند و فرشتگانی که غیر مقرب هستند.

《وَ مِنَ اَلْأَنْبِیَاءِ مُرْسَلِینَ وَ غَیْرَ مُرْسَلِینَ》پیغمبر هم دو قسم داریم ،پیغمبر مرسل و پیغمبر غیرمرسل داریم.

《 وَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ مُمْتَحَنِینَ وَ غَیْرَ مُمْتَحَنِینَ 》مومن هم یا آزمایش شده است یا آزمایش نشده است.

《وَ إِنَّ أَمْرَکُمْ هَذَا عُرِضَ عَلَى اَلْمَلاَئِکَهِ فَلَمْ یُقِرَّ بِهِ إِلاَّ اَلْمُقَرَّبُونَ وَ عُرِضَ عَلَى اَلْأَنْبِیَاءِ فَلَمْ یُقِرَّ بِهِ إِلاَّ اَلْمُرْسَلُونَ》حضرت فرمودند امر شما این امر ،حضرت فرمودند امرکم هذا، این روی امرکم هذا سخن است که با آن “انا حدیثنا” یکی در بیاید،امرکم هذا،امر شما،امر ولایت این مساله ای که الان مورد اختلاف است در میان جامعه اسلامی آن زمان و همه زمانها، این امر شما این ولایت عرضه شد بر ملائکه ،اقرار نکردند به این ولایت مگر ملائکه مقربون.و بر پیغمبران هم عرضه شد،اقرار نکردند به ولایت مگر پیامبران مرسل.

《 وَ عُرِضَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ فَلَمْ یُقِرَّ بِهِ إِلاَّ الممتحنین[اَلْمُمْتَحَنُونَ]. 》و بر همه شیعیان و مومنان خالص هم عرضه شد اقرار نکردند به آن مگر آنهایی که آزمایش را درست داده بودند.

《حدثنا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْجَوْهَرِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَنْ کَتَبَ اَللَّهُ فِی قَلْبِهِ اَلْإِیمَانَ》

همه اختلاف عبارات در این روایات نقل شده است، ولو جزئی. اینجا دیگر نبی مرسل ،ملک مقرب ندارد،فقط “کَتَبَ اَللَّهُ فِی قَلْبِهِ اَلْإِیمَانَ “کسانی که در قلبشان ایمان رسوخ کرده است،خداوند تبارک و تعالی ذات او را با ایمان آفریده است فقط او می تواند امر ما اهل بیت را تحمل کند و بشناسد.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ وَ أَبُو طَالِبٍ جَمِیعاً عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: یَا أَبَا اَلْفَضْلِ لَقَدْ أَمْسَتْ شِیعَتُنَا أَوْ أَصْبَحَتْ عَلَى أَمْرِنَا مَا أَقَرَّ بِهِ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ》

امام باقر علیه السلام به این پدر حنان که کنیه اش اباالفضل بوده است فرمودند : شیعیان ما وارد صبح شدند و وارد شام شدند،در صبحگاهان و شامگاهان امر ما بر آنان عرضه میشود،ولایت ما بر ذات شیعیان ما عرضه میشود در صبح و شام. و اقرار نمی کند به این ولایت مگر ملک مقربی،یا نبی مرسلی،یا بنده مومنی که 《اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ》.لذا مَلَک مقرب ،یکی روح القدس است و روایت دیگری نیز داریم که هر صبحگاه روح القدس در نهر حیات غوطه ور است، نهر حیات همین” امر” است،همین ولایت است.و اگر در نهر حیات غوطه ور نباشد جبرئیل هم همین است،اگر نباشد آنچه که دارد از بین می رود.بر شیعیان هم هر صبح و شام امر ولایت عرضه میشود،اقرار نمی کند به این ولایت، مگر آن کسی که قلبش مطمئن است و آزمایش داده است.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فَضْلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ أَمْرَکُمْ هَذَا لاَ یَعْرِفُهُ وَ لاَ یُقِرَّ بِهِ إِلاَّ ثَلاَثَهٌ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ.》

این امر شما، همین امری که ولایت است.این امر را نمی شناسد و به آن اقرار نمی کند مگر سه دسته؛

《مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ.》

فقط این سه دسته هستند که اقرار به ولایت می کنند ولی دیگران نمی شناسند،ولو فرشته باشد.

فرشته عشق ندانست که چیست قصه مخوان

فرشته باشد، اشکال میکند،نمی شناسد مگر اینکه مقرب باشد.

پیغمبر باشد او هم نمی تواند با این امر اقرار کنند مگر اینکه مرسل باشد.

مومن باشد او هم نمی تواند با ولایت آشنا بشود مگر مومن ممتحن.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَسْلَمَ عَنِ ابْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِی عَیَّاشٍ عَنْ سُلَیْمِ بْنِ قَیْسٍ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه الصلاه و السلام)إِنَّ أَمْرَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا یَعْرِفُهُ وَ لَا یُقِرُّ بِهِ إِلَّا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ نَجِیبٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ》

[این روایت باز کلمه نجیب بعد از مومن هست او هم نقل شده است.] سلیم بن قیس هِلالى همان که کتاب “اسرار آل محمد” از اوست،او از امیرالمومنین علیه السلام نقل می کند.که فرمودند امر ما صعب است و مستصعب،دشوار است و بسیار دشوار.نمی شناسد آن امر ولایت ما را و اقرار به آن نمی کند مگر مَلَک مقرب یا نبی مرسل یا مومن نجیبی که خداوند تبارک و تعالی قلبش را در ایمان امتحان کرده باشد.

《حدثنا محمد بن الحسین عن وهب بن حَفص عن ابی بصیر قال ،قال ابوجعفر علیه الصلاه و السلام : إنّ أمرنا، صعب مستصعب علی الکافر، 》

هر کسی ولایت را نشناسد کافر است[در روایت های زیاد دیگری هم هست فرمودند انکار ولایت ما مساوی کفر است]فرمودند این امر ما صعب و مستصعب است بر کافر،مشکل است و بسیار مشکل،اقرار نمی کند به امر ما مگر《لا یقرّ بأمرنا إلا نبیّ مرسل أو ملک مقرّب أو عبد مؤمن امتحن الله قلبه للإیمان》نبی مرسل یا ملک مقرب یا بنده مومنی که قلبش را خدا به ایمان امتحان کرده باشد.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مَالِکٍ الْکُوفِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ زِیَادِ بْنِ الْمُنْذِرِ عَنْ زِیَادِ بْنِ سُوقَهَ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْحَسَنِ فَذَکَرْنَا مَا أَتَى إِلَیْهِمْ فَبَکَى》

یکی از خاندان بنی هاشم و خاندان اهل بیت علیهم السلام که نوه امام حسن علیه السلام است،در نزد او ما نشسته بودیم و از مصائبی که بر این خاندان وارد شده بود سخن گفتیم آن فرزند رسول الله گریه اش گرفت

《حَتَّى ابْتَلَّتْ لِحْیَتُهُ مِنْ دُمُوعِهِ》به قدری که محاسن مبارکش از اشک چشمش تَر شد.

《ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمْرَ آلِ مُحَمَّدٍ أَمْرٌ جَسِیمٌ مُقَنَّعٌ 》فرمودند ولایت ما، امر ما اهل بیت (علیهم السلام)بسیار امر بزرگ و عظیمی است که مستور و مخفی است،قناع و پوشش روی آن هست.

《لَا یُسْتَطَاعُ ذِکْرُهُ》نمی شود حرفش را همه جا زد،نمی شود این سخن را همه جا گفت. 《وَ لَوْ قَدْ قَامَ قَائِمُنَا》آن بزرگوار گفت موقعی که قیام قائم ما آل محمد علیهم الصلاه و السلام هم باشد ،آن حرف اساسی را به همه نمی شود گفت ،آن وقت هم باز خواص باید بفهمند.امر ما که ولایت ماست در زمان قیام قائم ما هم نگفتنی است.《 لَتَکَلَّمَ بِهِ وَ صَدَّقَهُ الْقُرْآنُ.》آن حضرت تشریف می آورند،به آن امر ما سخن می گویند و فقط قرآن حرفشان را تصدیق می کند.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ اَللُّؤْلُؤِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْهَیْثَمِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ اَلثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: أَمْرُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ 》

امر ما صعب است و بسیار صعب،

《لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ ثَلاَثٌ 》نمی شناسد و تحمل نمی کند آن امر و ولایت را مگر سه دسته،

《مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ 》

《ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا حَمْزَهَ 》بعد به ابی حمزه ثمالی (که دعای معروف از اوست)فرمود

《أَ لَسْتَ تَعْلَمُ فِی اَلْمَلاَئِکَهِ مُقَرَّبِینَ وَ غَیْرَ مُقَرَّبِینَ 》

نمی دانی که ملائکه دو دسته هستند،یک گروه آنها مقرب هستند و یک گروه غیر مقرب

《وَ فِی اَلنَّبِیِّینَ مُرْسَلِینَ وَ غَیْرَ مُرْسَلِینَ》و نمی دانی که در پیغمبران دو دسته اند یک دسته مرسل هستند و یک دسته غیر مرسل

《وَ فِی اَلْمُؤْمِنِینَ مُمْتَحَنِینَ وَ غَیْرَ مُمْتَحَنِینَ》و در مومنین دو دسته هستند ممتحنین و غیر ممتحنین؟

《قُلْتُ بَلَى 》عرض کردم چرا آقاجان میدانم،همین جور است.

《قَالَ أَ لاَ تَرَى إِلَى صِفَهِ أَمْرِنَا إِنَّ اَللَّهَ اِخْتَارَ لَهُ مِنَ اَلْمَلاَئِکَهَ مُقَرَّبِینَ وَ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ مُرْسَلِینَ وَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ مُمْتَحَنِینَ .》

فرمودند نمیدانی که صفت امر ما اینگونه است که خداوند تبارک و تعالی برگزیده است و اختیار کرده است برای آشنایی با امر ما از ملائکه مقربین را و از نبیین مرسلین را و از مومنین ممتحنین را؟

(هر کس،هر کس در این وادی راه ندارد)

《حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنْ عَمَّارِ بْنِ مَرْوَانَ، عَنْ جَابِرٍ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «إِنَّ أَمْرَنَا سِرٌّ فِی سِرٍّ، وَ سِرٌّ مُسْتَسِرٌّ، وَ سِرٌّ لاَ یُفِیدُهُ إِلاَّ سِرٌّ، وَ سِرٌّ عَلَى سِرٍّ، وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ》

این اندازه ای که ما گفتیم هم نیست،سرّی است پوشیده در سِرّ و آن سرّ در لابلای سرّ دیگری و آن سرّ در سرّ دیگر و آن سرّ پوشیده با سرّ دیگری.

آشنایان ره عشق در این بحر عمیق

غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

رفتند در عمقش هم چیزی گیرشان نیامد.

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

امام صادق علیه السلام فرمودند امر ما سرّی است پنهان در سرّ دیگری و سرّی است پیچیده شده در سرّ دیگری و سرّی که بهره نمی دهد مگر با سرّ دیگری و سرّی که بر سرّ دیگری و سرّی مُقَنَّعٌ بِسِرٍّ.

《حدثنا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ اَلْکُوفِیِّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِی اَلْیُسْرِ، قَالَ: حَدَّثَنِی زَیْدُ بْنُ اَلْمُعَدِّلِ، عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ ، قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : «إِنَّ أَمْرَنَا هَذَا مَسْتُورٌ مُقَنَّعٌ بِالمِیثَاقِ، مَنْ هَتَکَهُ أَذَلَّهُ اَللَّهُ» 》.

حضرت فرمودند امر ما ،ولایت ما پوشیده است،روی آن قِناع و پرده است کسی که پرده از روی آن بردارد خدا ذلیلش می کند.

تا زمان معینی باید روی آن پوشیده باشد،هر که تا قبل از آن زمان پرده از رویش بردارد خدا ذلیلش می کند.در یک روایتی بود که بیشتر اینهایی که شمشیر را خدا روی سرشان آورده ( از دوستان و مومنین هااا، که با شمشیر کشته شدند «من أفشى سرّنا أهل البیت اَذاقه اللّه حَرّ الحدید».)آنهایی که خداوند تبارک و تعالی گرمی آهن را به آنها چشانده است و ،اینها کسانی هستند که در جگ کشته و شهید شدند ،فرمودند اینها کسانی هستند که اضاعه امر ما ،هتک امر ما کردند.

خواجه هم می گوید :

جرمش آن بود که اسرار هویدا میکرد

《وَ رُوِیَ عَنِ اِبْنِ أَبِی مَحْبُوبٍ عَنْ مُرَازِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنَّ أَمْرَنَا هُوَ اَلْحَقُّ وَ حَقُّ اَلْحَقِّ 》

امر ما همان حق است،«تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ»حق امر ماست و حقی است که حقیقت با او پیچیده شده است.

《وَ هُوَ اَلظَّاهِرُ وَ بَاطِنُ اَلْبَاطِنِ 》امر ما ظاهر است ،امر ما باطن ِ باطن است،دلِ دل است.

《وَ هُوَ اَلسِّرُّ وَ سِرُّ اَلسِّرِّ 》امر ما سرّ است و سرّ ِسرّ است . 《وَ سِرُّ اَلْمُسْتَسِرِّ وَ سِرٌّ مُقَنَّعٌ بِالسِّرِّ.》و آن سرّی است که با سرّ دیگر پوشیده شده است.و یک سرّی است که پوشش آن هم با سرّ است.

《 حدثنا أَبُو مُحَمَّدٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنِ اِبْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَیْلِ عَنِ اَلثُّمَالِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قَرَأْتُ عَلَیْهِ آیَهَ اَلْخُمُسِ》

در نزد حضرت باقر علیه السلام بودم من آیه خمس را “أنما غنمتم من شیء فأن لله خمسه وللرسول ولذی القربى والیتامى والمساکین وابن السبیل” را خواندم.

《فَقَالَ مَا کَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِرَسُولِهِ》حضرت فرمودند آن سهم که مال خداست در خمس میرسد به رسول .

《 وَ مَا کَانَ لِرَسُولِهِ فَهُوَ لَنَا 》و آنچه که از آن سهم به رسول میرسد او از ماست.

《ثُمَّ قَالَ وَ اَللَّهِ لَقَدْ یَسَّرَ اَللَّهُ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ 》خداوند تبارک و تعالی بر مومنین آسان گرفته است،

《أَنَّهُ رَزَقَهُمْ خَمْسَهَ دَرَاهِمَ وَ جَعَلُوا لِرَبِّهِمْ وَاحِداً 》خداوند تبارک و تعالی در پنج تایی که از ارزاق نصیبشان میشود یکی را برای خودش قرار داده است، اینکه باید اقلا بر عکس باشد یکی مالِ مردم و چهارتا مالِ خدا!!!

آسان کرده است.

《وَ أَکَلُوا أَرْبَعَهً حَلاَلاً 》و آن چهارتا حلال است،اگر آن یک پنجم را بدهند وَاِلا رزق حرام میخورند.[این معنایش اینست که با رزق حرام خوردن کسی به سرّ و به ولایت آشنا نمی شود]

《ثُمَّ قَالَ هَذَا مِنْ حَدِیثِنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ 》این مساله یکی از آن حرفهای صعب و مستصعب است.

که فرمودند صعب چیست و مستصعب چیست و مقنع بسرّ چیست، ذکوان اجرد چیست،یُهرب من اذا روئ چیست،که از خمس فرار میکند[در هر جایی که از اسرار و رموز سخن به میان آمده است توجیه به خمس کردند،چیزی عجیبی است!]

فرمودند این سخن در خمس از نوع آن حدیث صعب مستصعب است که 《لاَ یَعْمَلُ بِهِ وَ لاَ یَصْبِرُ عَلَیْهِ 》که به آن عمل نمی شود،خمس نمی دهند ،و در آن بردباری نیست.

《إِلاَّ مُمْتَحَنٌ قَلْبُهُ لِلْإِیمَانِ 》مگر آن کسی که قلبش ممتحن به ایمان است،که به او میخواهند راه آگاهی به سخن بدهند.واِلا خدا و رسول خدا و ذوالقربی خمس میخواهند چه کار کنند؟؟پول مردم را میخواهند چه کار کنند؟؟

این برای اینست که تو این درِ بسته برویت باز بشود.

 

《 حَدَّثَنَا یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ اِبْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ بُرَیْدٍ اَلْعِجْلِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ« إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ  » 》

[روایات برگشت به مفاهیم دیگری باز، درباره اهل بیت علیهم السلام است و سخن عنوان دیگری را پیدا کرد ]

آیه نازل شده است بر رسول الله صلی الله علیه و آله ” إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ ” یا رسول الله تو منذری و برای هر قومی هادی هست.《قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمُنْذِرُ 》حضرت فرمودند رسول خدا منذر است .

《وَ فِی کُلِّ زَمَانٍ مِنَّا هادیا[هَادٍ]》و در هر زمانی” لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ ” از ماست.

《یَهْدِیهِمْ إِلَى مَا جَاءَ بِهِ نَبِیُّ اَللَّهِ》هدایت میکند خلق را به آنچه خداوند تبارک و تعالی بر رسولش نازل فرموده است.

《 ثُمَّ اَلْهُدَاهُ مِنْ بَعْدِ عَلِیٍّ ثُمَّ اَلْأَوْصِیَاءُ وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ.》و” لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ ” هُدات و راهنمایانی هستند که از امیرالمومنین علیه السلام شروع میشود تا خاتم اوصیا حجت بن الحسن مهدی آل محمد صلوات الله و سلامه علیهم .این معنای ” إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ ” است.

《و عَنِه اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ فِی هَذِهِ اَلْآیَهِ – إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ  قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ اَلْمُنْذِرُ وَ بِعَلِیٍّ یَهْتَدِی اَلْمُهْتَدُونَ 》.

درباره این آیه امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند《 إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ  》

رسول خدا منذر هستند “و لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ  “بوسیله امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه الصلاه والسلام هدایت شوندگان، هدایت میشوند .

《عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِیِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ عَنْ نَجْمٍ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ یَقُولُ – إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ》

این آیه نازل شد یا رسول الله تو منذری،و هر قومی هدایتگری دارد،هدایت همه اقوام عالم به دست امیرالمومنین علیه السلام و فرزندان اوست.《قَالَ اَلْمُنْذِرُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْهَادِی عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ 》.

《مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنِ اَلْمُفَضَّلِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ  قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ علیه السلام اَلْهَادِی .》

در ذیل این آیه مبارکه، منذر رسول خدا صلوات الله علیه و آله و امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام هادی هستند.

《‌أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ اَلْحُرِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اَلنَّضْرُ عَنْ یَحْیَى اَلْحَلَبِیِّ عَنْ أَیُّوبَ بْنِ اَلْحُرِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ اَلْهَادِی》

[این روایت دو سند دارد] منذر خاتم انبیاء است و هادی امیرالمومنین علیه السلام است.

《…عَنِه اَلْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَیْدٍ وَ فَضَالَهَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَکْرٍ عَنِ اَلْفُضَیْلِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ »

معنایش چیست؟؟؟

《فَقَالَ کُلُّ إِمَامٍ هَادٍ لِلْقَرْنِ اَلَّذِی هُوَ فِیهِمْ .》

حضرت فرمودند«وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ »  یعنی هر امام معصومی هدایت کننده قرن و زمان خودش است که او در آن قرار گرفته است. (در آخر زمان ،هادی حجت بن الحسن علیهما الصلاه و السلام هستند).

《 و عنه سَعِیدِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اِبْنُ عُقْدَهَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سَالِمِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَزْدِیُّ فِی شَوَّالٍ سَنَهَ إِحْدَى وَ سِتِّینَ وَ مِائَتَیْنِ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحِیمِ اَلْقَصِیرِ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ اَلْبَاقِرِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ : فِی قَوْلِ اَللَّهِ تَعَالَى- إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اَلْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ اَلْهَادِی أَمَا وَ اَللَّهِ مَا ذَهَبَتْ مِنَّا وَ مَا زَالَتْ فِینَا إِلَى اَلسَّاعَهِ.》

حضرت فرمودند به خدا سوگند این آیه از میان ما بیرون نمی رود و بیرون نرفته است تا روز قیامت.

یعنی هادی از ما معصومین (علیهم السلام)هستند.

《 أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بن سعید عَنِ  الحسن بن محمود عَنْ أَبِی حَمْزَهَ اَلثُّمَالِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ الصلاه و السَّلاَمُ 》

ابی حمزه می گوید از امام باقر علیه الصلاه و السلام شنیدم که فرمودند :

《 یَقُولُ: دَعَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِطَهُورٍ فَلَمَّا فَرَغَ أَخَذَ بِیَدِ عَلِیِّ [بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ]》

رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آب وضو خواستند،آب وضو آوردند و حضرت وضو گرفتند.وقتی که از وضو فارغ شدند با وضو دست امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام را گرفتند (بی وضو دست علی علیه السلام را مسح نکردند)

《فَالْتَزَمَهَا بِیَدِهِ [یده] 》دست حضرت را محکم گرفتند.

《ثُمَّ قَالَ « إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ » 》حضرت درباره این آیه فرمودند« إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ »(یعنی امضایش کن علی جان،این دستشان را گرفتند مهر بزنند)

《ثُمَّ ضَمَّ یَدَ عَلِیِّ [بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ] إِلَى صَدْرِهِ》بعد دست امیرالمومنین علیه السلام را گذاشتند روی سینه خودشان 《 وَ قَالَ « وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ »》 یعنی من و تو یکی هستیم یعنی اگر هم من منذر هستم تو از من دور نیستی و اگر تو هادی هستی من از تو دور نیستم.

《ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ أَنْتَ أَصْلُ اَلدِّینِ 》علی جان تو ریشه دین هستی.

《وَ مَنَارُ اَلْإِیمَانِ 》تو روشنی بخش ایمانی.

《وَ غَایَهُ اَلْهُدَى》نتیجه و همه مقصد هدایت تو هستی.

《وَ قائد اَلْغُرِّ [غر] اَلْمُحَجَّلِینَ》تو پیشتاز علامت زده شدگان هستی

《 أَشْهَدُ لَکَ بِذَلِکَ .》رسول خدا فرمودند من شهادت میدهم به ولایت تو.

《حدثنا علی بن اَلْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ 》

در نزد حضرت صادق علیه السلام آیه ای که بر رسول خدا نازل شده بود تلاوت کردم و عرض کردم ” إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ ” معنایش چیست؟؟

《فَقَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ رَسُولُ اَللَّهِ اَلْمُنْذِرُ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَلْهَادِی ،یَا بَا مُحَمَّدٍ فَهَلْ مِنَّا هَادٍ اَلْیَوْمَ 》حضرت فرمودند ای ابا محمد آیا طبق این آیه قرآن امروز هم هادی از ما اهل بیت، هست یا نیست؟؟

《قُلْتُ بَلَى جُعِلْتُ فِدَاکَ 》بله قربان شما امروز هم هست،این زمان هم هست.

《مَا زَالَ فِیکُمْ هَادٍ مِنْ بَعْدِ هَادٍ 》همیشه در هر زمان هدایت کننده از شما هست بعد از یکی ،یکی دیگر.

《حَتَّى رُفِعَتْ إِلَیْکَ 》تا اینکه مطلب را رساندم به خود حضرت ،گفتم بعد از رسول الله،امیرالمومنین،بعد از امیرالمومنین امام حسن، بعد از امام حسن امام حسین علیهم الصلاه و السلام و بعد از امام حسین امام زین العابدین ،و بعد از امام زین العابدین امام باقر و بعد از امام باقر علیه السلام گفتم شما هستید ،یکی یکی نام بردم.

《فَقَالَ رَحِمَکَ اَللَّهُ یَا بَا مُحَمَّدٍ》خدا تو را رحمت کند.

《 وَ لَوْ کَانَتْ إِذَا نَزَلَتْ آیَهٌ عَلَى رَجُلٍ ثُمَّ مَاتَ ذَلِکَ اَلرَّجُلُ مَاتَتِ اَلْآیَهُ》اگر اینکه آیه مالِ یک نفر می بود و آن یکنفر فوت کند ،آیه هم فوت میکند،آیه هم با او می میرد،چون باید آیه زنده باشد ،هر وقتی آیه مصداقی میخواهد.”لکل قدم هاد “برای امیرالمومنین علیه السلام که بود حضرت شهید شدند،بعد از آن حضرت باید به یکی دیگر تعلق داشته باشد که آیه زنده باشد. و این آیه باید تا قیامت زنده داشته باشد و چون حضرت بقیه الله علیه السلام عهده دار ولایت هستند و امام بر حق هستند” إِنَّمٰا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هٰادٍ ” آن حضرت را شامل میشود.

《 مَاتَ اَلْکِتَابُ 》اگر آیه هم بمیرد کتاب آسمانی مرده است.چون آنها زنده هستند مورد آیه هم زنده است.

《وَ لَکِنَّهُ حَیٌّ یَجْرِی فِیمَنْ بَقِیَ کَمَا جَرَى فِیمَنْ مَضَى .》

این آیه همانطور که در گذشتگان ما اهل بیت (علیهم السلام)جاری شد در بعد از ما اهل بیت (علیهم السلام)هم جاری است.

 

یا علی مدد

 

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *