بصائرالدرجات_جلسه سوم

《بسم الله الرحمن الرحیم》

《وَ ذَکَرَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ أَنَّهُ وَجَدَ فِی بَعْضِ اَلْکُتُبِ وَ لَمْ یَرْوِهِ بِخَطِّ آدَمَ بْنِ عَلِیِّ بْنِ آدَمَ قَالَ عُمَیْرٌ اَلْکُوفِیُّ : مَعْنَى حَدِیثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ فَهُوَ مَا رُوِّیتُمْ أَنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لاَ یُوصَفُ وَ رَسُولَهُ لاَ یُوصَفُ وَ اَلْمُؤْمِنَ لاَ یُوصَفُ فَمَنِ اِحْتَمَلَ حَدِیثَهُمْ فَقَدْ حَدَّهُمْ وَ مَنْ حَدَّهُمْ فَقَدْ وَصَفَهُمْ وَ مَنْ وَصَفَهُمْ بِکَمَالِهِمْ فَقَدْ أَحَاطَ بِهِمْ وَ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُمْ وَ قَالَ یقطع [نَقْطَعُ]اَلْحَدِیثَ عَمَّنْ دُونَهُ فتکفى [فَنَکْتَفِی]بِهِ لِأَنَّهُ قَالَ صَعْبٌ فَقَدْ صَعُبَ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ حَیْثُ قَالَ صَعْبٌ فَالصَّعْبُ لاَ یُرْکَبُ وَ لاَ یُحْمَلُ عَلَیْهِ لِأَنَّهُ إِذَا رُکِبَ وَ حُمِلَ عَلَیْهِ فَلَیْسَ بِصَعْبٍ 》.

نقل شده است برای معنا کردن این روایت که حدیثنا صعبٌ مستصعب ،توجیهی از ائمه علیهم الصلاه و السلام ، فرمودند همینطور که معنای “حدیثنا صعب مستصعب لا یحتمله ملک مقرب ولا نبی مرسل ” (اینجا و لا مومن ممتحن ندارد اما او را هم در بر میگیرد)این معنایش همان روایاتی هست که نقل میشود درباره کُنهِ

معرفت ربوبی و معرفتُ الوَلی ،و معرفت امام علیه الصلاه و السلام ،همین طور که معرفت حق محال است و شناخت رسول خدا محال است و شناخت ائمه علیهم السلام محال است ،شناخت آن کیفیت کُنهِ ذات محال است ،شناختن حدیث صعبٌ مستصعب هم همین طور است،این هم رسیدن به کُنهِ سخن آنها محال است.

فرمودند معنای این روایت و این خبر که ما فرمودیم 《حدیثنا صعب مستصعب لا یحتمله ملک مقرب ولا نبی مرسل فهو ما رویتم …》این معنا همانگونه است که خود شما روایت میکنید ،میگویید 《 ان الله تبارک وتعالى لا یوصف ورسوله لا یوصف والمؤمن لا یوصف.》وصف ذات ربوبی محال است،وصف ذات رسول الله صلوات الله علیه و آله محال است.

” و المومن ُ لا یوصف” بالاتر از این مومن را کسی نمی شناسد، نمیداند کُنهِ ذاتش چیست،بعد حدیث ما را کسی می فهمد؟؟

《فمن احتمل حدیثهم فقد حدهم 》کسی که بگوید من حرف آنها را فهمیدم و میتوانم سخن آنها را درک کنم و احتمال حدیث آنها را بفهمم معلوم میشود که توانسته آنها را محدود کند.امامی که محدود بشود که امام نمی شود ،معلوم میشود این بالاتر از آن امام است “نستجیرُبالله”،”العیاذُبالله”، کسی که به کُنهِ سخن ما رسیده باشد ،کسی که کُنهِ سخن را دریافت کرده باشد پس او حد زده است و امام خودش را محدود کرده است.

《ومن حدهم فقد وصفهم 》کسی هم که بتواند حد بزند و ولیِ خودش،امام خودش را محدود کند پس معلوم میشود قدرت وصف آنها را هم دارد و توانسته به کُنهِ ذاتشان پی ببرد.این محال است پس آن هم محال است.《ومن وصفهم بکمالهم فقد أحاط بهم》

کسی که به کمال و کُنهِ ذات آنها برسد و آنها را وصف کند معلوم میشود که رسیده است به کنه ذاتشان 《و هو اعلم منهم》 و اقتضای این سخن این است که این شخصی که ادعا میکند من به کنه سخن امامم رسیده ام پس خودش را هم شناخته و این اعلم است از امام، اینها محال است و چون محال است پس نرسیده است.

《وَ قَالَ یقطع [نَقْطَعُ]اَلْحَدِیثَ عَمَّنْ دُونَهُ فتکفى [فَنَکْتَفِی به ]》حضرت فرمودند از غیر خود آنها (امام) ،قطع میشود حدیث، سخن اینجا کوتاه میشود،همین کفایت است، همین نوع استدلال برای آن کسی که ادعا کند حرف امام را فهمیده است به کُنهِ سخن امامش رسیده است کفایت میکند برای این معنای حدیثنا صعبٌ مستصعب.

《 لِأَنَّهُ قَالَ صَعْبٌ فَقَدْ صَعُبَ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ 》

این که میفرمایند حدیثنا صعبٌ یعنى بر همه صعب است ،جز خودشان کسی حرفشان را نمی فهمد ،این به اندازه ظرف وجودی خودمان ما ادعای فهم و درک باید بکنیم،چون ظرف ما محدود است در مقابل آن حقیقت،پس ما سخن را هم به اندازه خودمان فهمیدیم.

کتاب وصف تو را آب بحر کافی نیست

که تر کنم سر انگشت و صفحه بشمارم

《لِأَنَّهُ قَالَ صَعْبٌ فَقَدْ صَعُبَ عَلَى کُلِّ أَحَدٍ حَیْثُ قَالَ صَعْبٌ فَالصَّعْبُ لاَ یُرْکَبُ》معنای صعب این است که کلام با هم ترکیب نمی شود .حدیث،حدیثِ کلامی نیست اینجا، یک کسی خیال نکند حرفها اینجا بافتی باشد،لایرکب یعنی سخن بافتی نیست. سخن عشق یکی بود، آن یک حرف است و یک نقطه است آن را نمی فهمند و معنایش را هم درک نمی کنند《فَالصَّعْبُ لاَ یُرْکَبُ》معنای صعب این است که سخن ترکیبی نیست.《وَ لاَ یُحْمَلُ عَلَیْهِ 》و جوری نیست که بر آن مبتدا و خبری حمل بشود،ترکیبی نیست که این مبتدا باشد و خبری داشته باشد.

《لِأَنَّهُ إِذَا رُکِبَ وَ حُمِلَ عَلَیْهِ فَلَیْسَ بِصَعْبٍ .》اگر سخن ترکیبی باشد و بشود پشت سر هم هی بافت و بافت،و اگر بشود که حملش کرد به مبتدایی و خبرش را هم آورد اینکه صعب نیست.اینکه مشکل نیست،صعب آن است که خارج از سخن است،حدیثنا،از کلام لفظی خارج شد اینجا، ما یک حدیث داریم،یک چیزی موجودی است خارج از حرف است.این شدنهاست،شدنهاست نه گفتنها.

مرحوم آ شیخ عبدالحسین رشتی، پای درسش اشکال میکردندجواب داد اشکال را ،یک کسی طلبه قمی بود هی حرف میزد، با همان لهجه رشتی، به او گفت شما برای چی ساکت شدی؟ گفت خوب شما جواب آن را دادی دیگر.

گفت نه حرف مزخرف که این انتها ندارد، حرف باطل و حرف مزخرف اصلا تمام نشدنی است تو هر چه میخواهی بگو، حرف مزخرف همیشه هست ،حرف صحیح تمام میشود حرف بی جا بافتنش تا روز قیامت هست.این بافتنی ها، حرف بی جا چون جهل پشت سرش است کلام بعد از کلام است، علم که باشد که کلام نیست،سخن نیست،کسی که علم دارد حرف نمیزند،کسی که علم دارد که حرف نمیخواهد،از حرف خارجش کردند،از ترکیب خارجش کردند،از مُسند و مُسندالیه و از مبتدا و خبر خارجش کردند.

مُفَضَل از کسانی است که خیلی مطالب غیرعادی نقل میکند،هم از امام باقر علیه الصلاه و السلام و هم از امام صادق علیه الصلاه و السلام لذا در بررسی رجالی هم روایاتش را قبول نمی کنند چون یک سخنانی دارد که از فهم عامه مردم خارج است،بالاست،نوربالا میزده.

مُفَضَل از امام باقر صلوات الله و سلامه علیه نقل میکند که حضرت فرمود :

《وَ قَالَ اَلْمُفَضَّلُ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ ذَکْوَانُ أَجْرَدُ لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَ لاَ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ…》

آن سخنی که از کلام خارج است،لذا در باب ائمه علیهم السلام دارد “هُم کلمه الله” ،ائمه “کلمه الهى”هستند،نه کلمه لفظی ،سخن نیستند ،کلمه وجودی هستند،به عیسی بن مریم کلمه الله میگفتند.

یعنی وجود خارجی دارد، این کلمه الله است یعنی یک حقیقتی است که خداوند تبارک و تعالی او را معرفی کرده است.امام باقر علیه السلام فرمودند سخن ما صعب است،مستصعب است،ذکوان است،أَجرد است.(الان در اینجا خودشان معنا میکنند )نمی کِشد آن سخن و حدیث را ملک مقرب و نبی مرسل،و نمی کِشد آن سخن را عبدی که امتحن الله قلبه للایمان،اینها قابلیت کشش این سخن را ندارند.《أَمَّا اَلصَّعْبُ 》معنای صعب چیست؟؟

فرمودید حدیثنا صعبٌ، یعنی چه؟؟

《 فَهُوَ اَلَّذِی لَمْ یُرْکَبْ 》

صعب است یعنی کلام ترکیبی نیست،از بیست و هشت حرف درست نشده است،بعدا از جمله و مُسند و مُسندالیه و… این صعبٌ یعنى کلام ترکیبی نیست.از حروف ساخته نشده است،چون همه کلمات را از حروف میسازند،اسم و فعل و حرف نیست،مثل بقیه کلمات ،کلام ترکیبی نیست ،این معنای 《صعب 》است.حدیثنا صعبٌ،یعنى اینکه خیال نکنی این ترکیبی است مثل بقیه چیزها که اسم و فعل و حرف است، “کلامنا لفظ مفید کاستقم اسم وفعل ثم حرف الکلم…”این نیست، این یعنی صعبٌ،معناى صعبٌ.

《بَعْدُ وَ أَمَّا اَلْمُسْتَصْعَبُ فَهُوَ اَلَّذِی یَهْرُبُ مِنْهُ إِذَا رَأَى…》مستصعب یعنی چه؟؟؟

کلام است وقتی دیده میشود.(عجب !!!کلام دیدنی است نه شنیدنی و گفتنی) وقتی دیده بشود همه خلق از او فرار میکنند،حدیثنا صعبٌ یعنى حروف ترکیبی نیست، مستصعبٌ یعنى” یهربُ منه اذا رأى “وقتى که دیده بشود همه از آن در میروند.اینجور مطلبی است.

《وَ أَمَّا اَلذَّکْوَانُ 》 حدیثنا ذکوان یعنی چه؟؟؟

《فَهُوَ ذَکَاءُ اَلْمُؤْمِنِینَ》

حدیث ما ذَکَوان است یعنی هوش و درایت مومنین است،این کلام ماست،هوش و درایت و معرفت شیعیان و مومنین این کلام ماست که هم دیده نمی شود هم حرف نیست هم ترکیب نیست و آن درایت اگر عرضه بشود به دیگران همه در می روند،فرار میکنند، یا می گویند دیوانه است یا می گویند کفر است.

《وَ أَمَّا اَلْأَجْرَدُ فَهُوَ اَلَّذِی لاَ یَتَعَلَّقُ بِهِ شَیْءٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاَ مِنْ خَلْفِهِ …》حدیث ما اجرد است یعنی چه ؟؟؟

یعنی هیچی به آن نمی چسبد،هیچی از این حرفهایی که مردم می گویند،سخن هایی که نقل می کنند به او نمی چسبد ،نه از جلوی رو نه از پشت سر ،از هیچ طرف به او هیچی نمی چسبد ،خودش است و خودش.

《 وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ》

این همان آیه مبارکه ای است که حق در قرآن فرموده است

« اَللّٰهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ اَلْحَدِیثِ » این حدیث ما است که صعبٌ مستصعب است،خدایی که فرو فرستاد بهترین حدیث را.

《فَأَحْسَنُ اَلْحَدِیثِ حَدِیثُنَا》آیه قرآنی که احسن الحدیث را به رخ خلق میکِشد این حدیث ماست.توی مُخ مومنین است،هوش و ذکاوت و بینش و دانش و معرفت آنهاست.

《لاَ یَحْتَمِلُهُ أَحَدٌ مِنَ اَلْخَلاَئِقِ أَمْرَهُ بِکَمَالِهِ 》

احتمالش را هیچ یک از خلایق ندارد.که به کمالش رسیده باشد ،که گذر کند به کمال او،《حَتَّى یَحُدَّهُ 》که بتواند به آن حد بزند،که بتواند برای او اندازه معین کند.

《لِأَنَّهُ مَنْ حَدَّ شَیْئاً فَهُوَ أَکْبَرُ مِنْهُ 》کسی که یک چیزی را بتواند حد بزند ،اندازه گیری کند این شخص بزرگتر از آن شئ است،هیچ چیزی بزرگتر از آنها و کلام آنها نیست.

《وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى اَلتَّوْفِیقِ وَ اَلْإِنْکَارُ هُوَ اَلْکُفْرُ.》خدا را شکر میکنیم بر توفیقی که خدا به ما داده است، مالِ خودمان نیست،اوست که ما داده،اگر کسی این سخنان را انکار کند کفر است.

در زمانی که همه مردم برای همه چیز دارند کوشش و تلاش میکنند،باب معرفهُالامام بسته است.آخر ما نباید این دوازده امام را آنجوری که خودشان فرمودند بشناسیم،نباید ؟ آخر ما معتقدیم به دوازده امام، شیعه هستیم دیگر، شیعه نباید امامش را بشناسد؟؟از کجا بشناسیم ؟غیر از فرمایش خودشان؟ فرمایش خودشان هم همین هاست،اینها حدیث صحیح هست،هیچکدام از این احادیث به قدر ذره ای ضعف ندارد،چون اینها بررسی شده،بزرگان اهل معرفت و حدیث اینها را نقل کردند،همه درِ خانه ها باز است، همه مغازه ها برای کسب و کار باز است،همه دانشگاهها و حوزه ها باز است،همه حرف هست، مگر امام شناسی.خوب برای همین هست که برکت در علم نیست،آن علمی که علم است که کنار گذاشته است.خدا بخیر کند.

به جهت اینکه آن سخن اگر در کسی موجود باشد(در کسی موجود است)یا می گویند این دیوانه است یا می گویند منحرف است،کافر است، تکفیرش می کنند،همه از او در میروند،《حدیثنا صعبٌ مستصعب》 یعنی 《 فَهُوَ اَلَّذِی یَهْرُبُ مِنْهُ إِذَا رَأَى..》از آن در میروند کسی نمی کِشد، این بار بارِ کِشیدنی نیست،لذا در هر عصری ،زمان خودِ امام هم مشتری این نوع سخن کم بوده،برای مساله حیض و نفاس و وضو چه جور بگیر و نماز و روزه خیلی شاگرد داشتند سوال میکردند، برای این نوع سخن مُفَضَل هست و محمد بن …سه چهار تا دو سه تا‌ هستند که آنها هم پیش همان شاگردها اعتنا به آنها نمی کردند می گفتند اینها خیلی وضعشان خوب نیست.

《 أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِکٍ اَلْکُوفِیِّ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ حَمَّادٍ اَلطَّائِیُّ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: حَدِیثُنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مُؤْمِنٌ مُمْتَحَنٌ أَوْ مَدِینَهٌ حَصِینَهٌ…》

مدینه حصینه، شهری که در … و نگهداری حق است این مدینه حصینه است، (به ظاهر من دارم اشاره میکنم)همان نقطه فهم و درک است، مدینه حصینه می تواند آن را بکِشد،مومن ممتحن(اینهایی که غم عالم روی دلشان است،هر کسی را که وجودش را غمبار بکنند برای او معرفت تامین کردند،لقمه گرفتند بگذارند توی دهانش، معرفت، حدیث میخواهند یادش بدهند، خودش را میخواهند حدیث کنند )یا پیغمبری یا ملک مقرب، چون پیغمبرها هم کِشیدند،چون هر پیغمبری ممتحن بود،خلق و اُمت ،مِحنَت روی قلبش گذاشته بود.

《فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُنَا 》حضرت فرمودند امر ما واقع بشود یعنی آن ظهور و آن کمالی ‌که برای خلق در نظر گرفته است،(که در معنای وقع امرنا خودشان تفسیر میکنند)《وَ جَاءَ مَهْدِیُّنَا ء》، وقع امرنا یعنی ظهور حاصل بشود،و مهدی ما آل محمد که بیاید، آنوقت که آمد 《کَانَ اَلرَّجُلُ مِنْ شِیعَتِنَا أَجْرَى مِنْ》

آنوقت آن شیعیان ما که حدیث ما همان ها هستند از شیر درنده پر جَست و خیزتر هستند،از شیر حمله ورتر، 《لَیْثٍ وَ أَمْضَى مِنْ سِنَانٍ 》و از شمشیر بُرنده تر،مثل شیر زَهره دارند،و مثل شمشیر برنده،آنوقت می افتند توی خلق حرفشان را میزنند،مثل شیر زَهره دارند و مثل شمشیر برنده.《یَطَأُ عَدُوَّنَا بِرِجْلَیْهِ 》 دشمنان ما را با توک پا (نوک پا)میزنند و له میکنند،《وَ یَضْرِبُهُ بِکَفَّیْهِ 》 با دست میزنند ،با کف دست دشمنان ما را لِه می کنند،《وَ ذَلِکَ عِنْدَ نُزُولِ رَحْمَهِ اَللَّهِ وَ فَرَجِهِ عَلَى اَلْعِبَادِ》این سخن وقتی است که خدا رحمتش را به وجود مقدس حضرت بقیه الله بر خلق نازل کند و فرجش را برای عبادش برساند.

《وَ عَنْهُ عَمَّنْ رَوَاهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَمْرٍو اَلْحَلَبِیِّ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُوقَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ خَلَقَنَا مِنْ طِینَهِ عِلِّیِّینَ 》

امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند خداوند تبارک و تعالی ما را از مقام علیین و طینت علیین آفریده است.

《وَ خَلَقَ قُلُوبَنَا مِنْ طِینَهِ فَوْقِ عِلِّیِّینَ 》

و دلهای ما را از یک گِلی بالاتر از علیین آفریده است.

《وَ خَلَقَ شِیعَتَنَا مِنْ طِینَهِ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ 》

و شیعیان ما را آفریده است از یک گِلی پایینتر از این گِلی که ما را آفریده است.

《وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِینَهِ عِلِّیِّینَ 》

و دلهای آنها را از گِل علیین آفریده است.

《فَصَارَتْ قُلُوبُهُمْ تَحِنُّ إِلَیْنَا 》

پس چنین شده است که دلهای آنها به ما عشق می ورزد و ما را میخواهد و به ما مهرورزی میکنند.

《لِأَنَّهَا مِنَّا 》چون قلوب آنها از ماست.

《وَ خَلَقَ عَدُوَّنَا مِنْ طِینَهِ سِجِّینٍ 》

و دشمنان ما را از گِل سجین جهنم آفریده است.

《وَ خَلَقَ قُلُوبَهُمْ مِنْ طِینَهِ أَسْفَلَ مِنْ سِجِّینٍ》

و دل آنها را از یک گِلی بدتر و پست تر از جهنم آفریده است.

《وَ إِنَّ اَللَّهَ رَادٌّ کُلَّ طِینَهٍ إِلَى مَعْدِنِهَا 》

خداوند تبارک و تعالی هر گِلی را به معدن خودش برمیگرداند.

《فَرَادُّهُمْ إِلَى عِلِّیِّینَ وَ رَادُّهُمْ إِلَى سِجِّینٍ.》

آنهایی که از شیعیان هستند به علیین برمیگردند،”کِتَابٌ مَرْقُومٌ *یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ”،

و اهل سجین به سجین برمیگردند.

《حدثنا عَنْ احمدُ بْنِ اَلْحُسَیْنِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْهَیْثَمِ، عَنْ أَبِیهِ ، عَنْ أَبِی حَمْزَهَ اَلثُّمَالِیِّ ، عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ ، قَالَ: سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ ثَلاَثٌ:》

ابی حمزه ثمالی از حضرت باقر علیه الصلاه و السلام نقل میکند ،من شنیدم از آن حضرت که میفرمودند حدیث ما صعب مستصعب است،صعب است یعنی کلام ترکیبی نیست،مستصعب است یعنی《 یَهْرُبُ مِنْهُ إِذَا رَأَى》همه از آن در میروند هیچ کس تحملش را ندارد،شیعیان هم همینطوری هستند خیلی کم مردم تحملشان را دارند،چون راهش با دیگران نمی خواند.

مگر سه دسته، این سه دسته میتوانند با اینها آمیزش داشته باشند؛

《 نَبِیٌّ مُرْسَلٌ، أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ، أَوْ عَبْدٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ». 》این سه دسته.

¡ثُمَّ قَالَ: «یَا أَبَا حَمْزَهَ أَ لاَ تَرَى أَنَّهُ اِخْتَارَ لِأَمْرِنَا مِنَ اَلْمَلاَئِکَهِ: اَلْمُقَرَّبِینَ، 》

ابی حمزه مگر نمی بینی خداوند تبارک و تعالی برای اطاعت کردن از امر ما، و فرمانبرداری امر ما ملائکه مقربین را قرار داده است ؟

《وَ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ: اَلْمُرْسَلِینَ》و نمی بینی برای اطاعت کردن امر ما و فهم امر ما از نَبِیّین ،مُرسلین را قرار داد؟

نبی مُرسل آن کسی است که اطاعت امر چهارده معصوم علیهم السلام را بکند.

《وَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ؛ اَلْمُمْتَحَنِینَ 》

و برای اطاعت کردن امر ما از گروه مومنین کسانی را قرار داد که غمزده و غمبار هستند.

در بَلا، آزمایش شده هستند.

《عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ هَاشِمٍ ، عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِیِّ، عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ أَوْ غَیْرِهِ یَرْفَعُهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: «إِنَّ حَدِیثَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ صُدُورٌ مُنِیرَهٌ》

حدیث ما را کسی نمی تواند تحمل کند؛

آسمان بارِ امانت نتوانست کشید

قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند

《إِلاَّ صُدُورٌ مُنِیرَهٌ》مگر سینه های تابناک از نور ولایت.

《 اوَ قُلُوبٌ سَلِیمَهٌ》یا دلهای سالمی که هیچ کینه ،توی آن نباشد.کینه از هر کس و هر چیز داشته باشد آن قلب،قلب سلیم نیست،یعنی با رحمانیت حق این دل ساخته شده است، قلوب سلیمه قابلیت گرفتن این حقیقت را دارند.

《وَ أَخْلاَقٌ حَسَنَهٌ》کسانی که اخلاقشان خوب است.حسنه ،ولایت امیرالمومنین علیه السلام است،خُلق و خوی ولایتی دارد.

《 إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى أَخَذَ مِنْ شِیعَتِنَا اَلْمِیثَاقَ، کَمَا أَخَذَ عَلَى بَنِی آدَمَ، 》

خداوند تبارک و تعالی از همه شیعیان ما میثاق گرفت،همانطور که از همه بنی آدم میثاق گرفت ،میثاق بر چه؟

عهد و پیمان گرفت؛

《حَیْثُ یَقُولُ عَزَّ وَ جَلَّ: وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ 》این مالِ عالمِ ذر است، آنجا میثاق گرفت در عالم ذر از همه بنی آدم از شیعیان ما هم گرفت،قبول کردند رقم خلقتشان را از علیین زد، قبول نکردند رقم خلقتشان را از سجین زد.

خداوند تبارک و تعالی اخذ میثاق کرد از بنی آدم وقتی که آنها در آن پشت های پشت بودند .(ذریتهم همان عالم ذر است)

《وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ》و آنها را شاهد گرفت برای خودشان،خودشان شاهدِ خودشان هستند.که فرمود:

《أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قٰالُوا بَلىٰ  فَمَنْ وَفَى لَنَا وَفَى اَللَّهُ لَهُ بِالْجَنَّهِ،》کسی که با ما وفاداری کرد خدا هم وفاداری کرد با او و بهشت نصیبش شد.

《 وَ مَنْ أَبْغَضَنَا 》کسی که سخن ما را قبول نکرد و با ما وفاداری نکرد و ادای حق ما را نکرد.

《وَلَمْ یُؤَدِّ الینا حَقَّنَا 》[اینجا من مخصوصا روایت دیدم و لم یود الینا حقنا،مساله “خُمس “را حضرت پیشنهاد کردند و تاکید کردند و فرموند تنها چیزی که شیعه را در عمل شیعه میسازد همین مساله توجه به خمس است.

《فَفِی اَلنَّارِ خَالِداً مُخَلَّداً» 》و اگر کسی تأویه حق ما را نکرد در آتش جهنم خالد است و مخلد.

《حدثنا عن عِمْرَانَ بْنِ مُوسَى عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: ذُکِرَتِ اَلتَّقِیَّهُ یَوْماً عِنْدَ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِمَا السَّلاَمُ 》روزی در نزد امام سجاد زین العابدین علی بن الحسین علیه الصلاه و السلام نشسته بودم سخن از تقیه به میان آمد حضرت فرمودند :

《فَقَالَ 》[این حدیثی است که خیلی ها دنبال سندش میگردند ،این سند روایت است،خیلی ارزنده است کسی حفظش کند این سند را بداند خوب است،این سندش برای خیلی ها حتی اهل علم ، محققین معلوم نیست.حضرت فرمودند:

《وَ اَللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ 》(این حدیث،این روایت سندش اینجاست)به خدا قسم اگر ابی ذر میدانست که در قلب سلمان چیست،او را میکشت(آن حدیث صعب مستصعب این است)،《وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اَللَّهِ بَیْنَهُمَا》با اینکه رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلم دست این دوتا را در دست هم گذاشتند و برادری ایجاد کردند،با اینکه برادری را رسول الله بین سلمان و ابی ذر ایجاد کردند اگر ابی ذر میدانست که توی قلب سلمان در اعتقاد ولایت چیست او را میکشت، [حدیث لَکَفَّرَ هم هست اینجا نیست ،شاید به او هم برسیم]

《فَمَا ظَنُّکُمْ بِسَائِرِ اَلْخَلْقِ 》درباره بقیه مردم دیگر شما چه جوری فکر میکنید؟ابوذر اینجوری است نسبت به سلمان. بقیه مردم میتوانند بکِشند؟ آنکه ولایت را خدا در وجودش قرار داده است.

《إِنَّ عِلْمَ اَلْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ 》حضرت سجاد علیه السلام فرمودند [اینجا حدیث نیست علم عالم است]سینه بازی میخواهد،کسی باید سینه اش باز باشد ،سعه صدر باید داشته باشد که آن حرف را آدم به او بگوید حالش به هم نخورد،تا حالا چه کسی ،او سینه اش را باز کرده باشد؟ این سینه زدن در مجلس امام حسین علیه السلام خوب است این باز میکند هااا،توسعه میدهد گشایش میدهد،زیاد سینه بزنید باز میشود،آن جایگزینی برایش هست،برای همین هم این سینه را آوردند از آن بالا که یک خورده پهنش کن،توسعه اش بده.《إِنَّ عِلْمَ اَلْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ،أَوْ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ قَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ اَلْعُلَمَاءِ 》.علم عالِم، سلمان از علماست،چون آن حرف در وجودش است ،آن سخن،آن حقیقت.

《لِأَنَّهُ اِمْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ اَلْبَیْتِ علیهم السلام 》به جهت اینکه او مردی است که از ما اهل بیت علیهم السلام است.(در روایات کلمه علیه السلام و علیهم السلام خیلی کم است در ذکر نام اهل بیت،جور دیگری تجلیل میکنند ،این از آن روایاتی است که خودشان علیه السلام را بعد از نام خودشان قرار دادند.)او از ما اهل بیت است،بر ما اهل بیت سلام.

《فَلِذَلِکَ نَسَبْتُهُ إِلَى اَلْعُلَمَاءِ 》چون از ماست،(فرمودند “سلمان منا اهل البیت” )نسبتش از ماست.

 

یا علی مدد

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *