بصائرالدرجات_جلسه بیستم

《بسم الله الرحمن الرحیم》

خداوند تبارک و تعالی دو علم دارد، یک علم عام و یک علم خاص .یک علم مکنون و مکتوم و مخزون دارد که علم خاص است،این علم در نزد خودش هست و حق جل و علا کس دیگری را با آن علم آشنا نکرده است. و آن علم عام که به انبیاء و رسل داده میشود، و ائمه علیهم السلام فرمودند خداوند تبارک و تعالی از آن علمی به جمیع انبیاء داده است همان علم را هم به ما اهل بیت داده است.

این روایاتی که علم عام را تقسیم کرده اند و شامل حالِ همه انبیاء و اولیاء و ائمه علیهم السلام قرار داده اند،علم خاص که علم مخزون و مکتوب و مکنون است حق جل و علا آن علم را برای خودش نگه داشته است

معنایش این نیست که به ائمه هدی از آن علم نداده باشد ،چون روایت دارد از آن علم جز خودِ حق کس دیگری اطلاع ندارد “و یَخرُجُ مِنهُ اِلینا” از همان علم خاص هم به سوی ما خارج میشود و…

در علم عام کلمه ” یُعَلِّمُهُن اَلْمَلاٰئِکَه” آن علم را تعلیم ملائکه میدهد،” یُعَلِّمُهُن اَلنَّبِیِّین” تعلیم میدهند،از علم عام تعبیر کرده اند به تعلیم و تعلم و آموزش، ولی در علم خاص تعبیر تعلیم ندارد “لا یُعَلِّمُهُ” تعلیمی نیست، بلکه یخرجُ ،علمی است که از نزد پروردگار خارج میشود، و همین کیفیت علم را این کلمه بیان میکند‌.یک علمی که با آموزش به دیگری داده میشود و یک علمی که خارج میشود “مِن عِندالله و نَفَذَ” ،یک چیزی که از نزد پروردگار بیرون می آید ،آن حقیقتی است که از آنجا بیرون می آید و نفوذ میکند ،آن علم را هم ائمه علیهم الصلاه و السلام فرمودند ما داریم.

این روایات امروز روایاتى است که علومِ در نزد انبیاء همه از آدم تا خاتم به ائمه علیهم الصلاه و السلام به ارث رسیده است.

این روایات امروز روایاتى است که علومِ در نزد انبیاء همه از آدم تا خاتم به ائمه علیهم الصلاه و السلام به ارث رسیده است، و این مقام اهل بیت نیست ،مرتبه اهل بیت نبست، آنچه انبیاء دارند آنها هم در علم داشته باشند چیزِ عادییست،مقام اهل بیت در علم خاص و علم مکنون و مخزون معلوم میشود .

《حَدَّثَنَا أَبُواَلْقَاسِمِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى اَلْعَطَّارُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ قَالَ حَدَّثَنِی یَعْقُوبُ بْنُ یَزِیدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْجَارُودِ عَنِ اَلْفُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ اَلْعِلْمَ اَلَّذِی هَبَطَ مَعَ آدَمَ لَمْ یُرْفَعْ 》حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند آن علمی که با پدر ما آدم ابوالبشر هبوط پیدا کرد و نزول پیدا کرد و در عالم طبیعت و ماده با آدم بود ،آن علم بالا نرفت،از بین نرفت.

《وَ إِنَّ اَلْعِلْمَ یُتَوَارَثُ 》علم به وراثت نصیب بعدی ها میشود،حضرت صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند آن علمی که با پدر ما آدم ابوالبشر هبوط پیدا کرد و نزول پیدا کرد و در عالم ماده و طبیعت با آدم بود 《لَمْ یُرْفَعْ 》آن علم بالا نرفت ،از بین نرفت ،علم به وراثت نصیب بعدی ها میشود .

《وَ مَا یَمُوتُ مِنَّا عَالِمٌ 》از ما اهل بیت نمی میرد عالمی،

《حَتَّى یُخْلِفَهُ مِنْ أَهْلِهِ مَنْ یَعْلَمُ عِلْمَهُ 》

مگر خداوند تبارک و تعالی جایگزین آن عالمی که می میرد قرار میدهد کسی را که علم او را بداند و از علم او آگاهی داشته باشد 《أَوْ مَا شَاءَ اَللَّهُ.》.یا چیزهای دیگری که خدا خودش اراده کرده است، آن علم ِ در نزد امامی که به سرای جاوید شتافته است و به ظاهر مرده است،شهید شده است،رحلت کرده است،آن علمی که در نزد اوست خداوند تبارک و تعالی کسی را خلیفه و جانشین قرار میدهد که نصیب دیگری بشود که مثل اوست و در پایه اوست و همان علم در نزد اوست《أَوْ مَا شَاءَ اَللَّهُ.》 یا علوم دیگری غیر از آن علم.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ فُضَیْلٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: کَانَتْ فِی عَلِیٍّ سُنَّهُ أَلْفِ نَبِیٍّ 》

امام باقر علیه الصلاه و السلام فرمودند در وجود مقدس امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام سنت و آداب و روش هزار پیغمبر بوده است،هزار پیغمبر را که جمع کنید سنت هایی که نزد آنها بوده،اینها همه در نزد امیرالمومنین علیه السلام بود.

《وَ قَالَ إِنَّ اَلْعِلْمَ اَلَّذِی نَزَلَ مَعَ آدَمَ لَمْ یُرْفَعْ 》حضرت فرمودند آن علمی که با آدم ابوالبشر نازل شد و در دسترس خلق قرار گرفت آن علم از بین نرفت .

《وَ مَا مَاتَ عَالِمٌ فَذَهَبَ عِلْمُهُ》هر عالِمی که بمیرد علمش با او نمی میرد.

《 وَ إِنَّ اَلْعِلْمَ لَیُتَوَارَثُ》علم به وراثت نصیب دیگران میشود .

《 إِنَّ اَلْأَرْضَ لاَ تَبْقَى بِغَیْرِ عَالِمٍ.》زمین بدون عالم باقی نمی ماند. باید یک عالمی روی زمین باشد که زمین دوام بیاورد،باقی بماند.《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِیدِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ اَلْأَوَّلِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ- اَلنَّبِیُّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَرِثَ عَلِمَ اَلنَّبِیِّینَ کُلَّهُمْ 》

از حضرت سجاد علیه الصلاه و السلام سوال کردم آقاجان پیغمبر اکرم ،نبی مکرم صلی الله علیه و آله،وارث علم همه انبیاء بودند؟؟

《قَالَ لِی نَعَمْ》بله

《قُلْتُ مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى أَنِ اِنْتَهَى إِلَى نَفْسِهِ 》عرض کردم از آدم ابوالبشر تا جایی که به خودشان رسید وارث علم همه بودند ؟؟

《قَالَ نَعَمْ 》حضرت فرمودند بله

《قُلْتُ وَرِثَهُمُ اَلنُّبُوَّهَ وَ مَا کَانَ فِی آبَائِهِمْ مِنَ اَلنُّبُوَّهِ وَ اَلْعِلْمِ 》

دومرتبه پرسیدم که آقاجان هم نبوت را و هم علم انبیاء را به ارث بردند، آنچه که در نزد آنها و پدران آنها بود ؟؟ علم و نبوت همه را با هم به ارث بردند؟؟

[این میخواست از علم آصف بن برخیا بپرسد،علم آن هدهدی که مطلع بود بر هوا در نزد بلقیس، اینها را میخواهد حالا بپرسد]

گفتم بله آنها همه را میدانستند.پیغمبر اکرم هم عالم به علم نبوت بودند و هم علمی که در نزد پدران آنها بود و دیگران.

《قَالَ مَا بَعَثَ اَللَّهُ نَبِیّاً إِلاَّ وَ قَدْ کَانَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَعْلَمَ مِنْهُ》حضرت فرمودند هیچ پیغمبری را خدا مبعوث به رسالت نکرده است مگر خاتم انبیاء از آن پیغمبر اعلم بودند ،اعلم از همه انبیاء ،ابراهیم،موسی،عیسی،انبیاء اولوالعزم، همه اینها در مرتبه متاخره از رسول الله صلوات الله علیه و آله هستند.

《 قَالَ قُلْتُ إِنَّ عِیسَى اِبْنَ مَرْیَمَ کَانَ یُحْیِی اَلْمَوْتَى بِإِذْنِ اَللَّهِ 》

گفتم پس چطور است که عیسی بن مریم طبق آیه قرآن مرده زنده میکرد،این علمش کجا به رسول الله رسید؟؟

《 قَالَ صَدَقْتَ 》حضرت فرمودند بله راست میگویی.

《وَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ کَانَ یَفْهَمُ کَلاَمَ اَلطَّیْرِ 》

سلیمان بن داود علم به منطق الطیر داشت ،سخن پرندگان را میفهمید،رسول خدا چطور؟؟

《قَالَ وَ کَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَقْدِرُ عَلَى هَذِهِ اَلْمَنَازِلِ 》

پرسید که آیا خاتم انبیاء هم بر این مراتب و منازل قدرت داشتند، که مرده زنده کنند،زبان طیر بفهمند؟؟

《فَقَالَ إِنَّ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ لِلْهُدْهُدِ حِینَ فَقَدَهُ وَ شَکَّ فِی أَمْرِهِ« مٰا لِیَ لاٰ أَرَى اَلْهُدْهُدَ أَمْ کٰانَ مِنَ اَلْغٰائِبِینَ» وَ کَانَتِ اَلْمَرَدَهُ وَ اَلرِّیحُ وَ اَلنَّمْلُ وَ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ وَ اَلشَّیَاطِینُ لَهُ طَائِعِینَ وَ غَضِبَ عَلَیْهِ 》حضرت بیان فرمودند که سلیمان بن داود به هدهد گفت وقتی که هدهد را ندید ،سایه بر سر او نیفکنده بود ،جای هدهد خالی بود که شعاع آفتاب بر بدنش نشسته بود ،فهمید این مامور به نام هدهد این پرنده وجود ندارد و در آنجای خودش نیست، و در امر هدهد شک کرد که چه رخ داده چه پیش آمده گفت که « مٰا لِیَ لاٰ أَرَى اَلْهُدْهُدَ أَمْ کٰانَ مِنَ اَلْغٰائِبِینَ»نمیدانم هدهد چه بلایی سرش آمده ،نمی بینمش،یا اینکه او از غائبین است.[این خیلی تقسیم عجیب غریبی است.این از آن آیاتی است که خیلی باید درباره اش حرف زده شود].گفت من هدهد را نمی بینم ،[خوب معلوم است این از غائبین است که تو نمی بینی]به شک گفت من نمی بینمش یا او از غائبین است؟؟[یعنی شک را به طرف خودش برگرداند].《وَ کَانَتِ اَلْمَرَدَهُ》شیاطینی که مرید حضرت سلیمان بودند ،و باد ،و نمل و مورچه ،انسان ها،جن،همه شیاطین اطاعت سلیمان را می کردند ، این نسبت به کار یک پرنده ،هدهدی ،ماند.《 وَ غَضِبَ عَلَیْهِ 》آدم عصبانی میشود وقتی که یک چیزی را که باید نسبت به او سیطره داشته باشد ،می بیند یک پرنده ای این دست حضرت سلیمان را خواند و سلیمان هم حریفش نمی شود.
《فَقَالَ« لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذٰاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْطٰانٍ مُبِینٍ》گفت یا او را یک عذاب خیلی شدید و بزرگی میکنم.عذاب یعنی شکنجه،گفت یا او را شکنجه خیلی دردناکی میدهم یا اینکه اصلا سرش را میبرم، یا اینکه یک دلیل محکمی بیاورد برای اینکه چرا غایب است.

《وَ إِنَّمَا غَضِبَ عَلَیْهِ لِأَنَّهُ کَانَ یَدُلُّهُ عَلَى اَلْمَاءِ 》

این حضرت سلیمان بر هدهد غضب کرد به جهت اینکه هدهد میخواهد او را دلالت کند،راهنمایی اش کند بر یک ماء و آبی که سلیمان از وجود آن بی اطلاع است.

هر چه خبر است آنطرف آب است، از این مطلب،از این سخن،از این حقیقت ،سلیمان بن داود پیغمبر خبر ندارد،هدهد پرنده خبر دارد که آنطرف آب چه خبر است.

آدم آثار ولایت را می بیند ولی آنطرفش چه خبر است کسی نمی داند،هدهد میداند.

《فَهَذَا وَ هُوَ طَیْرٌ》و اینکه این یک پرنده ای بیش نیست.سلیمان با آن قدرت،به اندازه هدهد سیطره وجودی بر ماء و هوا ندارد،که هر دو حیات بخش هستند. [ما هر وقت لقمه نانی میخوریم می گوییم خدایا شکر، بیشتر چلو کباب بخوریم دوتا خدایا شکرت میگوییم،چلو کباب بخوریم یک پولی هم کف دستمان بگذارند،ده هزار تومان، سه دفعه می گوییم خدایا شکرت،ولی هیچ وقت شده این هوایی که اینهمه استنشاق میکنید یکدفعه برای استنشاق این هوا بگویی خدایا شکر؟؟شده یکدفعه در عمرتان شما متوجه این نعمت باشید؟؟ یعنی این نعمت را که هواست،از نان و پلو و چلو و از همه اینها بیشتر ارزش دارد ،یکمرتبه آدم بگوید که…پنج دقیقه هم هوا به شما نرسد می میرید، یک مرتبه شده به این فکر کنید هااااا ؟؟نشده؟؟

بعد از آن آب است،شده اینقدر که غذا میخوری خدا را شکر میکنی راجع به آب خوردنت هم خدا را شکر کنی؟؟

سلیمان پیغمبر غافل از هوا و آب بود که اصل است ،مایه حیات است،ولی هدهد به هر دوی اینها فکر میکرد، جواب این است که درست میگویی سلیمان این منطق الطیر میداند،سخن پرندگان حالی اش بود ولی حالِ پرندگان را که حالی اش نبود، هدهد یک حالی دارد،توی آن نقطه ای که دل با خدا آشناست سلیمان نبی…

هدهد وجودش با یک نقطه ای آن بالا با خدا آشناست که سلیمان هم راه ندارد. خوب آقای سوال کننده اینجا سلیمان بالاتر است یا طیر؟؟

تو میگویی سلیمان بالاتر است یا پیغمبر، من از تو می پرسم…[طریق استدلال ائمه علیهم السلام را گوش بدهیدچطوری استدلال میکنند ]تو میگویی سلیمان منطق الطیر میدانست.

[راجع به حضرت عیسی الان ساکتند ولی آن جوابش همینطوری داده میشود]

سلیمان بالاتر است یا هدهد؟؟ خوب میگویی سلیمان بالاتر است.

خوب سلیمان از هوا و آب خبر نداشت؟؟به فضا و آب اطلاع نداشت و هدهد میدانست؟ گفت من یک خبری برایت بیاورم که تا حالا نمی دانستی.

آنطرف این آب و هوا یک خانم خوشگلی که دلت را میبرد هست ،بلاخره نوید عشق برایش آورد.

آنطرف آب یک خانمی است که اگر چشمت به او بیفتد پایت می لغزد، سلیمان با همه پیغمبری ات، [حالا ما بگوییم اینکه سلیمان است و آن هم هدهد است.

یک کسی میگوید آن طرف مُلکِ عراق یک جایی هست که اسمش کربلاست،خوب یکی این بشارت را بیاورد ، هدهد آن بشارت را آورد یکی این بشارت را بیاورد می بینید تمام آنهایی که این بشارت کربلا را می آورند آنطرف خط انبیاء سر در می آورند،بشارت کربلا از هر کی هست و از هر چی هست می بردش جلوی انبیاء می گذاردش،چون به بیان روایت هدهد را جلوی سلیمان گذاشت].

تو که می گویی و بیان میکنی که سلیمان منطق الطیر میدانست آیا پیغمبر اکرم منطق الطیر را داشتند؟؟

حضرت فرمودند هم این را داشتند هم بالاتر از این را ،به جهت اینکه هدهد در مقابل سلیمان اطلاعاتی داشت که سلیمان نداشت، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شأن و منزله و مرتبه اش از هدهد کمتر نیست.[این جواب را ببر روی عیسی بن مریم که مرده زنده میکرد بگذار،عین همان جواب را میدهد، این طرز استدلال را یاد بگیر و این پیغمبر شناسی و ولی شناسی را یاد بگیر.

《لِأَنَّهُ کَانَ یَدُلُّهُ عَلَى اَلْمَاءِ فَهَذَا وَ هُوَ طَیْرٌ قَدْ أُعْطِیَ مَا لَمْ یُعْطَ سُلَیْمَانُ 》

با اینکه این یک پرنده ای بیش نیست خدا به او یک چیزی داده که به سلیمان نداده است .[حالا تو خدا را نگاه کن، از اینجا برگرد به نقطه اصلی، حالا خدا را نگاه کن و همه وجودت امید باشد امید امید امیدی که هیچ از بین نمی رود،هیچ وقت نگویی کی چی دارد ،پیغمبرها چی داشتند،تا این را بگویی هدهد را…

آنهایی که واردند به این مسائل مثل محمد و آل محمد علیهم السلام ،حالا امام دارد صحبت میکند تو به سلیمان مینازی که در مقابل یک پرنده عاجز بود ؟؟

《…قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ》مورچه وقتی سلیمان رد میشد به آنهای دیگر گفت زود بروید توی لانه هایتان ،سلیمان و جنودش هیچی نمی فهمند.[ این چه عرصه ای است،این چه بازاری است ،که یک مورچه دارد عرض اندام میکند میگوید سلیمان هم چیزی نمیداند بروید توی لانه هایتان؟؟

این همه امید است ،از مورچه کمتر نیستی،از هدهد کمتر نیستی، این در یک بستگی…

《…قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ》بروید رخ بپوشانید ،خودتان را پنهان کنید ،از سر راه این کنار بروید،به تماشا آمدید؟چه چیز را تماشا می کنید؟

یک مورچه گفت بروید توی خانه هایتان نگاه به این حشمت و جلال و این رژه رفتن ها و این کبکبه ها و این دبدبه ها نکنید،بروید چشمتان را برگردانید از این چیزهایی که سلیمان به هم زده است ،سلیمان و لشکرش هیچکدام هیچ چیز نمی فهمند.این به به ها و تو چه میگویی؟

چشمت را از کربلا و اهل بیت علیهم السلام برگرداندی به این جور چیزهای دنیا نگاه میکنی؟؟چه قدی دارد،چه قواره ای دارد،چه پولی دارد،چه شوکتی دارد،چه ریاستی دارد،چه قدرتی دارد، یک مورچه اینجا مچ دستت را میگیرد دستت را باز میکند که تو هیچ چیز نداری.آخر چه چیز دلت را برده،به چه فکر میکنی؟؟حق دارد این مورچه بشود مرشد همه نا امیدهای عالم؟؟

آدم بنشیند این را پیر قرار دهد،یک مورچه ای را پیر قرار دهد، یک هدهدی را پیر خودش قرار دهد.

آن شعر حافظ هست که می گوید؛

یار مردان خدا باش که در کشتی نوح

هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را

کشتی نوح نجات پیدا کرد،نوح در آن بود،این پیغمبر مورد عنایت قرار گرفت، کجا را نگاه میکنی؟؟این ته کشتی یک خاکی یک نرمه خاکی،گردِ خاکی هست او همه کاره بوده.

تو کجا را میبینی؟

یک ذره از تربت امام حسین علیه السلام را گذاشتند،خاک کربلا، یک لوح گذاشتند آن را نگاه کن].

بله سلیمان همه اینها را داشت درست است، نمل داشت،باد مطیع او بود، [باد باشد، یک ماه میرفت و یک ماه می آمد ،به به چه کبکبه ای چه دبدبه ای. همت یک مورچه را نگاه کن، گفت نگاهش هم نکنید،خیلی نگاه کردن بد است، امام حسین علیه السلام روز عاشورا فرمودند که اگر یاری نمی کنید بروید که تماشاچی نباشید، اینجا تماشاچی اش هم بد است.

تمام این روایت دارد مقام ولایت را بیان میکند، یک آدمی که می بینید لباسهای پاره پوره دارد شغلش هم عَمَلِه است ،کارگر است،نه در روی زمین کلبه ای دارد،نه آشیانه ای و خانه دارد،نه اینکه پول سپرده بانکی دارد،نه منصب و مقامی دارد ،هیچی، توی مجلس امام حسین علیه السلام که شروع میکند به گریه کردن می بینید همه صاحب منصب ها،پولدارها،صاحب مقام ها،همه چشمشان به طرف چشم این است که او چطور … همه آمدند اینطرف ،همه دست دراز کردند به گدایی در خانه او.

《…قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکِنَکُمْ لَا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ》

هر چه هست اینطرف است.می بینید مجتهد جامع الشرایط هم دامن این را میگیرد میگوید التماس دعا، وقتی میخواهد برود در مجلس امام حسین علیه السلام آن گریه کن بی تابلو را که حالش عوض شده ،دست می اندازد گردنش،دامنش را میگیرد که بگوید التماس دعا.اینطرفی ها را بیا بپا، هر چه هست اینطرف است.

《فَهَذَا وَ هُوَ طَیْرٌ قَدْ أُعْطِیَ مَا لَمْ یُعْطَ سُلَیْمَانُ 》به هدهد چیزی داد که به سلیمان نداده بود،به هدهدِ پرنده یک چیزی داده که به سلیمان نداده است.

《وَ إِنَّمَا أَرَادَهُ لِیَدُلَّهُ عَلَى اَلْمَاءِ》خداوند تبارک و تعالی اگر اراده نمی کرد که این هدهد را بفرستد برای هدایت سلیمان تا آخر پرده از روی کارش بر نمی داشت ،خلق ،هدهد را همینجور یک پرنده ضعیفی فرض میکردند .خداوند اراده کرد که سلیمان را هدایت کند بر ماء،بر ماده حیاتبخش ولایت. این ولایت است در هدهد قرار دادند، پرنده میشود صاحب ولایت.《فَهَذَا لَمْ یُعْطَ سُلَیْمَانُ 》

و این را به سلیمان نداده است.ولایت را به یک کسی پا لخت،پاچه ورمالیده،همه جور غیر قابل تحمل میدهد به یکی دیگر که همه جور موقعیتها دارد نمی دهد، ولایت است،ولایت با مقامات و مراتب و نمره ها نیست با یک چیز دیگر است.

《 وَ کَانَتِ اَلْمَرَدَهُ لَهُ طَائِعِینَ وَ لَمْ یَکُنْ یَعْرِفُ اَلْمَاءَ تَحْتَ اَلْهَوَاءِ 》

سلیمان نمیدانست که آبی زیر هواست.[زیر کاسه نیمه کاسه است، این را نمیدانست،عجب!!! بله عجب ندارد.

سلیمان از هدهد خبر نداشت، من و شما و دیگران خبر داریم که این ولایت کجاست ،این آب زیر کدام هواست،این را میدانیم]

《وَ کَانَتِ اَلطَّیْرُ تَعْرِفُهُ》این پرنده میدانست سلیمان نمی دانست.

《 إِنَّ اَللَّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ « وَ لَوْ أَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ اَلْجِبٰالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ اَلْأَرْضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ اَلْمَوْتىٰ »》اینهایی که تو میگویی ،این قرآنی که بوسیله او میشود کوهها را روان کرد ،کوهها را به حرکت در آورد،زمین را تکه تکه کرد به وسیله قرآن،یا با مردگان سخن گفت

《فَقَدْ وَرِثْنَا نَحْنُ هَذَا اَلْقُرْآنَ فَعِنْدَنَا》این قرآن پیش ماست ،ما به ارث بردیم.تو از یک ذره کار سلیمان و از یک ذره کار عیسی بن مریم گفتی که مرده زنده میکند، همه اش پیشِ ماست.

《 مَا یقطع[یُسَیَّرُ]بِهِ اَلْجِبَالُ وَ یُقَطَّعُ بِهِ اَلْبُلْدَانُ 》در نزد ماست که چه جوری کوهها و شهر ها را در هم بنوریدیم،ما همه را بلدیم.

《وَ یُحْیَا بِهِ اَلْمَوْتَى بِإِذْنِ اَللَّهِ وَ نَحْنُ نَعْرِفُ مَا تَحْتَ اَلْهَوَاءِ وَ إِنْ کَانَ فِی کِتَابِ اَللَّهِ لَآیَاتٌ مَا یُرَادُ بِهَا أَمْرٌ مِنَ اَلْأُمُورِ اَلَّتِی أعطاه[أَعْطَاهَا]اَللَّهُ اَلْمَاضِینَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ إِلاَّ وَ قَدْ جَعَلَهُ اَللَّهُ ذَلِکَ کُلَّهُ لَنَا فِی أُمِّ اَلْکِتَابِ 》

تو دو سه تا را گفتی خیلی چیزها هم هست که تو بلد نیستی در ام الکتاب هستند ،آنهایی که توی قرآن آمده،سخنش را گفتند ،اینهایی که پیش ما هست هیچی ،یک چیزهایی هم هست در ام الکتاب که فقط ما آل محمد[علیهم السلام] میدانیم .

《إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَقُولُ« وَ مٰا مِنْ غٰائِبَهٍ فِی اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ» 》هیچ چیزی پنهان بر هیچ کس نیست مگر در کتاب مبین و آن پیش ماست .

《ثُمَّ قَالَ جَلَّ وَ عَزَّ« ثُمَّ أَوْرَثْنَا اَلْکِتٰابَ اَلَّذِینَ اِصْطَفَیْنٰا مِنْ عِبٰادِنٰا» 》بعد از اینکه ما خواستیم ،اراده کردیم ،

ما که خالق هستی هستیم که این کتاب را در نزد کسانی بگذاریم که ما آنها را خودمان برگزیده ایم.

《فَنَحْنُ اَلَّذِینَ اِصْطَفَانَا اَللَّهُ فَقَدْ وَرِثْنَا عِلْمَ هَذَا اَلْقُرْآنِ اَلَّذِی فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ .》ما چهارده نفر همان کسانی هستیم که خدا ما را انتخاب کرده است ،که این کتاب(نه این کتاب که ظاهرش را شما قرآن میخوانید) را نزد ما قرار داده است و به ما به ارث رسیده است قرآنی که بیان  و روشنی هر چیزی در اوست.

 

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

 

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *