بصائرالدرجات_جلسه اول

《بسم الله الرحمن الرحیم》

یک مقدار شناخت برای معرفی این کتاب لازم است که؛ مرحوم صفار از اصحاب خاص امام حسن عسکری بوده است،در زمان امام حسن عسکری در قم زندگی میکرده است از علمایی بوده که حضرت به او لطف و عنایت داشتند،و مورد تایید حضرت بوده است،روایاتی که نقل میکند روایاتی است که گوینده روایات و قائل روایات و محدث و راوی مورد تایید امام معصوم علیه الصلاه و السلام است.و کتاب بصائر الدرجات را همه علما بدون استثنا مورد وثوق قرار دادند.منتها یک کتاب بصائر الدرجات دیگری هست که از شخص دیگری ،او هم‌ روایت است ولی خیلی مورد وثوق نیست،جهت مورد وثوق نبودن آن کتاب بصائر الدرجات و او را در مرتبه متاخره قرار دادن این است که شهرت و عظمت مقام صاحبِ بصائر الدرجاتی که مورد بحث هست اینقدر زیاد هست که آن کتاب را تحت الشعاع خودش قرار داده است.یک علتش این است .نه اینکه آن کتاب هم مورد قبول نیست،آن هم مورد قبول است ولی این کتاب به جهت عظمت مقام و شخصیت مرحوم صفار ،که صاحب این کتاب است دیگر آن کتاب ارزش چندانی در مقابل این کتاب ندارد.

و این بزرگوار محمد بن حسن صفار قمی در سنه ۲۹۰ فوت کرده است،ولی ولادتش مشخص نیست.کتابهای زیادی از ابواب مختلف دارد،حدود سی و هشت رساله از او نقل کردند، مشایخی که از آنها نقل میکند همه مورد مقبول ،شاگردانش همه شاگردانی هستند که آنها هم مورد قبول هستند.نوع سخنش در باب فضائل اهل بیت (علیهم السلام) یکی دو روایت از اینطرف و آنطرف میخوانیم که با طرز دخول و خروج او به مطلب آگاه بشویم [و ان شاءالله،از روز شنبه بحث جدی و مسلسلی این کتاب را ذکر میکنیم]

تمام آیات قرآن که در باب فضائل اخلاقی و صفات انسانی است، تمام آنها را به روایت نقل میکند که اینها مصداقش محمد و آل محمد (علیهم السلام)است،مثلا سخن علم که به میان می آید و عالم را بررسی می کند می گوید عالم جز محمد و آل محمد( علیهم السلام) کسی نیست،سخن تقوا که پیش می آید می گوید متقی جز آنها نیست ،به روایت می گوید نه از قول خودش.

روایاتی را در باب تفسیر و تاویل قرآن ذکر میکند که همه فضائل و مناقب با آیات قرآن راجع است به محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام.

و چیز جالبی که در این کتاب هست این است که مطالب این کتاب مبتنی بر ده باب و ده جزء قرار دارد که از سرّ عشره که رمز ارتباط با امام حسین علیه الصلاه و السلام هست استفاده کرده است ،یعنی عاشورا را در سرّ و رمز کتاب ،از این حقیقت استفاده کرده و کتابش را هم ده باب و ده فصل و ده جزء قرار داده است.چون عدد عشره به تحقیقی که همه علمای بزرگ کردند کاملترین عدد عالم است یعنی از عشره عددی کاملتر نداریم،کمال ِ واحد و احد در عشره است.یعنی اگر عشره نبود واحد و احد متجلی نمی شد.واحد و احد تجلی اش به کمال عشره است،این بزرگان مثل صفار و دیگران که به این رمز ،آنها را مطلع میکردند در باب استفاده های علمی از عدد عشره خیلی بهره بردند و خیلی نتیجه گرفتند،اینقدر این سرّ و رمز بالا بوده که به هیچ کس نمی گفتند چون از اسرار است،ولی در زمانی که ما قرار داریم عاشورا را در متن وجود همه جوانهای ما ،زن های ما ،مردهای ما قرار دادند،آنکه سرّ بوده برای علمای بزرگ، الان برملا در اختیار همه است،یعنی با عاشورا ارتباط پیدا کردن برای همه جوانها،بچه ها،مِیسور و مقدور است که برای بزرگان از اهل معنا [مثل]حضرت موسی 《وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِینَ لَیْلَهً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً…》حضرت موسی با رمز و راز و سرّ،یک فضای عشره برایش باز کردند ،برای حضرت موسای پیغمبر.

و جامعه شیعه،قاطبه ی شیعه،محبین اهل بیت( علیهم السلام)با عاشورا جانشان عجین است،روحشان عجین است،جسمشان عجین است،زندگیشان عجین است،چون اینها در میان آب هستند،قدر آب نمیدانند،آنچه پیغمبرها دنبال رمز و رازش میگشتندکه عدد عشره بود و عاشورا بود و به مشقت های فراوان گیرشان می آمد ،مُفت و مجانی این آب طاهر و مطهر در اختیار ماست و از این نعمت تشکر نمی کنیم،بهره برداری نمی کنیم.

مرحوم صفار از عدد عشره که با عاشورا ارتباط دارد ،استفاده کرده است،علی کل حال.

و ما را هم به این معنا که کتاب پر برکت ،پر از نور و معرفت است توفیق استفاده اش را داده است.

از هر بابی از باب جزء اول ،چون ده باب است،یکی از روایتها را ذکر میکنیم.

عَنْ بُرَیْدِ‌بْنِ‌مُعَاوِیَهًَْ الْعِجْلِیِّ قَال: سَأَلْتُ أَبَاجَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ اتَّقُوا اللهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ .

بریدبن‌معاویه عجلی میگوید: از امام باقر (علیه السلام) درباره‌ی این آیه 《اتَّقُواْ اللهَ وَ کُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ》(آی کسانی که ایمان آوردید تقوا پیشه کنید و با صادقین باشید)، سوال کردم آقا این آیه معنایش چیست؟

《قَالَ إِیَّانَا عَنَی》

فرمود:(“إِیَّانَا” که مقدم شده است یعنی فقط)یعنی فقط خدا ما را قصد کرده در این آیه، کس دیگری منظور نیست.و قرآن صحیح را کسی بلد است که همه قرآن محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام از آن در بیاید.اگر کسی جز این ذوات مقدسه،کس دیگری،چیز دیگری، نقطه دیگری را در متن قرآن پیدا کند ،اهل قرآن نیست و به مقام معرفت و فهم قرآن کسی رسیده است که این ذوات مقدسه را در متن قرآن بیابد.

[از نوع روایتی که نقل میکند گفتیم، این در جزء اول بود.در جزء دوم باز[آمده است]؛

 

حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ أُذَیْنَهَ عَنْ بُرَیْدٍ اَلْعِجْلِیِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى« وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى اَلنّٰاسِ وَ یَکُونَ اَلرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً  »

به حضرت باقر علیه الصلاه و السلام عرض کردم یابن رسول الله این آیه معنایش چیست؟؟

« وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّهً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَدٰاءَ عَلَى اَلنّٰاسِ وَ یَکُونَ اَلرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهِیداً  » ؟؟

 

قَالَ نَحْنُ أُمَّهُ اَلْوَسَطِ وَ نَحْنُ شُهَدَاءُ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ وَ حُجَّتُهُ فِی أَرْضِهِ.

فرمودند : ما خاندان اهل بیت امت وسط هستیم.

(امت وسط یعنی آنهایی که آمدند درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها، اینها امت رسول الله هستند؟؟؟)

امت وسط ماییم. و شهدا ما هستیم،و ما هستیم که حجت خدا روی زمین هستیم.

[باز در جزء ثالث به مناسبت ،همه کتب آسمانی میفرمایند ما هستیم.در همین جزء ثالث دارد که ؛]

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنِ اِبْنِ مُسْکَانَ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لِی یَا أَبَا مُحَمَّدٍ إِنَّ اَللَّهَ لَمْ یُعْطِ اَلْأَنْبِیَاءَ شَیْئاً إِلاَّ وَ قَدْ أَعْطَى مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ جَمِیعَ مَا أَعْطَى اَلْأَنْبِیَاءَ وَ عِنْدَنَا اَلصُّحُفُ اَلَّتِی قَالَ اَللَّهُ« صُحُفِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسىٰ  » قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ هِیَ اَلْأَلْوَاحُ قَالَ نَعَمْ》

همه اینها پیش ماست و ما خودمان هستیم، صحف ابراهیم ،صحف موسی،کتاب تورات،انجیل،همه اینها خودِ ما هستیم ،جز ما کسی نیست.

امام صادق علیه الصلاه و السلام به ابا بصیر فرمودند هر چه را خدا به همه انبیاء داده،همه را به پیغمبر داده است《جَمِیعَ مَا أَعْطَى اَلْأَنْبِیَاءَ وَ عِنْدَنَا اَلصُّحُفُ اَلَّتِی قَالَ اَللَّهُ« صُحُفِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسىٰ  » قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ هِیَ اَلْأَلْوَاحُ قَالَ نَعَمْ》آیه کریمه ای که خداوند تبارک و تعالی فرموده صحف ابراهیم و موسی ،اینها پیش ماست.

گفتم اینها لوح است ،نوشته است؟؟ فرمود بله این الواح پیش ماست.

یک روایت دیگر باز از همین جزء سوم میخوانیم؛

حدثنا على بن الحسین عن على بن فضال عن ابیه عن ابراهیم بن محمد الاشعری عن مروان عن الفضیل بن یسار قال قال لى أبو جعفر علیه السلام یا فضیل :

عندنا کتاب على سبعون ذراعا ما على الارض شئ یحتاج إلیه الا وهو فیه حتى ارش الخدش ثم خطه بیده على ابهامه.

«امام‌باقر علیه الصلاه و السلام به فضیل فرمودند کتاب نوشته شده،کتابی که در نزد امیرالمومنین علیه السلام بود آن کتابی که املاء کردند فاطمه زهرا سلام الله علیها و امیرالمومنین علیه السلام نوشتند، فاطمه فرمود و علی نوشت،آن کتاب پیش ما اهل بیت علیهم السلام است ما همه‌ آن کتاب را در نزد خودمان داریم، طول آن هفتاد ذراع است ،هیچ چیزی در عالم نیست که احتیاج به آن پیدا بشود مگر در آن کتاب ذکر شده باشد ،تمام مایحتاج خلق اولین و آخرین در آن است،تمام مسائل،تمام علوم، تمام دانشهای تازه و قدیم، هر چه گفتنی و نگفتنی است در آن کتاب است.حتی اثر کشیدن یک ناخن روی سنگ یا روی یک شئیی،ارش خدش، حتی خش افتادن روی یک شئیی،آهنی، حتی این هم حکمش در آن کتاب هست،بعد حضرت با انگشت ابهام یک خطی کشیدند فرمودند حتی این ارش خدش ،یعنی خشی که روی یک چیزی بکشید،که حضرت با انگشت مبارکشان اینجوری کشیدند»

در جزء چهارم هم روایاتی مناسب این باب نقل میکند که روایات کوچکش را انتخاب میکنیم ؛

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِیسَى عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ اَلْمُؤْمِنِ عَنْ عَبْدِ اَلْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: وَ اَللَّهِ إِنِّی لَأَعْلَمُ کِتَابَ اَللَّهِ مِنْ أَوَّلِهِ إِلَى آخِرِهِ کَأَنَّهُ فِی کَفِّی فِیهِ خَبَرُ اَلسَّمَاءِ وَ خَبَرُ اَلْأَرْضِ وَ خَبَرُ مَا یَکُونُ وَ خَبَرُ مَا هُوَ کَائِنٌ قَالَ اَللَّهُ فِیهِ تِبْیَانُ کُلِّ شَیْءٍ》

امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند بخدا سوگند من کتاب الهی را کتاب آسمانی خدا را از اول تا آخرش میدانم، مثل این کتابی که سی جزء قرآن در کف دست من است،تمام خبر و داستان آسمان و زمین میان آن است و من میدانم، آنچه که الان هست و آنچه که بعد می باشد تا زمان ،زمان است همه اش را من میدانم[باز آیه را فرمودند ما هستیم ،فیه تبیان کل شئ،]یعنی در آن کتاب بیان هر چیز هست و آن ما هستیم.

《حدثنا أحمد بن محمد عن الحسین بن سعید وعلی بن الحکم جمیعا عن محمد بن أبی عمیر عن حماد بن عثمان عن أبی عبد الله علیه السلام قال إن من الناس من یؤمن بالکلام ومنهم من لا یؤمن الا بالنظر》

شنید که امام صادق علیه السلام فرمود : مردم دو جور هستند،بعضی از آنها با سخن ایمان می آورند،حرف را که می شنوند،مثل مردمی که در آخر الزمان هستند،کسانی که بعد از غیبت حضرت بقیه الله علیه السلام،مومنانی که بعد از غیبت آمدند اینها با سخن و کلام و حدیث ایمان آوردند،و بعضی از مردم هستند که باید ببینند تا ایمان بیاورند تا نبینند و نظرشان نیفتد ایمانشان درست نمی شود.

《ان رجلا اتى النبی صلى الله علیه وآله فقال له أرنی ایه فقال رسول الله صلى الله علیه وآله لشجرتین اجتمعا فاجتمعتا ثم قال تفرقا فافترقا ورجع کل واحده منهما إلى مکانهما فامن الرجل.》

مردی آمد پیش رسول الله صلی الله علیه و آله عرض کرد یا رسول الله یک نشانه ای به من نشان بده که بدانم شما پیغمبر هستید ،دوتا درخت آنجا بود حضرت به دوتا درخت فرمود دوتایی بیایید پهلوی هم، آمدند کنار هم ایستادند، بعد فرمود بروید سرجایتان،دو مرتبه رفتند سرِ جایشان،این مرد ایمان آورد.

این مرد با نظر ایمان آورد،باید ببینند یک چیزی[ تا ایمان بیاورند.]

و در باب ششم ؛

《حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ یَزِیدَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام)قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلوات الله علیه و آله)مَا مِنْ أَرْضٍ مُخْصِبَهٍ وَ لَا مُجْدِبَهٍ وَ لَا فِئَهٍ تُضِلُّ مِائَهً وَ تَهْدِی مِائَهً إِلَّا أَنَا أَعْلَمُهَا وَ قَدْ عَلَّمْتُهَا أَهْلَ بَیْتِی یَعْلَمُ کَبِیرُهُمْ وَ صَغِیرُهُمْ إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَهُ》

فرمودند هیچ زمینی روی زمین [کره زمین] نیست که این زمین سبز و خرم باشد و قابل استفاده باشد و هیچ زمین خشک و ریگ زاری و هیچ زمین سنگلاخی روی زمین نیست که مردم به طرف او هدایت بشوند یا از آن گمراه بشوند مگر اینکه من همه چیزها را میدانم.رسول الله فرمودند،و همه دانستنی های خودم را که نسبت به تمام اراضی عالم است به اهل بیت خودم فهماندم و آنها هم میدانند.

در باب هفتم ؛

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ حَمْزَهَ بْنِ بَزِیعٍ عَنْ عَلِیٍّ السَّائِیِّ قَالَ‌ سَأَلْتُ ابا الحسن(علیه السلام)عَنْ مَبْلَغِ عِلْمِهِمْ ؟؟

فَقَالَ مَبْلَغُ عِلْمِنَا ثَلَاثَهُ وُجُوهٍ مَاضٍ وَ غَابِرٌ وَ حَادِثٌ فَأَمَّا الْمَاضِی فَمُفَسَّرٌ وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِیَّ بَعْدَ نَبِیِّنَا》

شخصی از امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه الصلاه و السلام سوال کرد آقاجان مَبلَغ علم شما چقدر است؟یعنی بلوغ ،علم شما تا کجا میرسد؟ مَبلَغ یعنی

رسانگاه ،آنجایی که انسان به انتهایش میرسد.

مبلغ علم شما چقدر است،مبلغ را هم برای همین می گویند مبلغ، یعنی چقدر وسعت می رسد.به پول می گویند مبلغ.

علمتان تا کجا میرسد؟؟ علمتان تا کجا کشیده میشود؟؟

حضرت فرمودند مبلغ علم ما سه وجه دارد،رسانگاه علم ما سه وجه و سه جهت پیدا میکند.《مَاضٍ وَ غَابِرٌ وَ حَادِثٌ 》،

علم ما یک قسمش به گذشته عالم وجود تعلق میگیرد،آنچه در هستی گذشته است.و یک وجه آن به تمام آینده عالم وجود تعلق می گیرد، چه پیش می آید،

و یک وجه علم ما عالم حال و حادث است، الان چه در جهان می گذرد.در عالم وجود، این علم ما همه آن را می گیرد.

اما علم گذشته،آن باید تفسیر بشود،گفتنی نیست.

اما علم آینده ،این مزبور است یعنی نهاده شده و پنهان است تا وقتی که ما خودمان صلاح میدانیم و به هر کسی میخواهیم بگوییم.

اما علم الان ما که به همه جهان آفرینش آگاهی داریم 《فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ 》این واقع شدن در دل است ،این دانش.

و به هر کسی هم بخواهیم خودمان به دلش می اندازیم.

این علم حادث ،علمی که الان به چگونگی وجود است،این به دل نقطه ای واقع میشود و به گوش هم طنینی میخورد.سروش غیب به گوش میزند،و نغمه عالم لاهوت هم به دل.

بهترین نوع علم ما هم همین است ،و بعد از پیغمبر ما هم پیغمبری نیست.

یک روایتی هست که فرمودند ما به شیعیان خودمان از همین علمی که نصیبمان شده که《 فَقَذْفٌ فِی الْقُلُوبِ وَ نَقْرٌ فِی الْأَسْمَاعِ 》،فرمودند به شیعیان و دوستانمان همینجوری میدهیم. لذا کسانی که اهل این علم هستند،نشسته اند کار میکنند، خوابیدند ناگهان میبینند یک چیزی مثل توک انگشت که بر یک کاسه فلزی،مسی بزنید، مثل آن میخورد،مثل الفبای مورس که صدا میکند،بعد از آن شرح صدر در آن باب برای شیعه،مومن،دوست آنها، باز میشود.کسی اگر اهلش باشد میفهمد چه جوری است،اهلش هم نباشد مثل این است که بچه به مکتب نرفته را که هیچی بلد نیست آدم از فرمولات ریاضی بالا ،جبر و مقابله به او بگوید،خوب این چه میفهمد ؟ او هنوز جدول ضرب را یاد نگرفته است ،باید خودش اهلش بشود بفهمد چه جوری است.

و در باب هشتم ؛

《حَدَّثَنَا بُنَانُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَمَّرِ بْنِ خَلاَّدٍ عَنْ أَبِی اَلْحَسَنِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: لاَ یَقْدِرُ اَلْعَالِمُ أَنْ یُخْبِرَ بِمَا یَعْلَمُ فَإِنَّ سِرَّ اَللَّهِ أَسَرَّهُ إِلَى جَبْرَئِیلَ وَ أَسَرَّهُ جَبْرَئِیلُ إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ أَسَرَّهُ مُحَمَّدٌ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ إِلَى مَنْ شَاءَ اَللَّهُ.》

حضرت علی بن موسی الرضا علیه الصلاه و السلام فرمودند: عالمی که آگاه به رموز الهی هست این نمی تواند آن علمی الهی خودش را به مردم بگوید،مگر این گفتنی است؟ این دو راه دارد؛اگر آن علم الهی را به کسی که استعداد ندارد و نرسیده است بگوید ،انکار میکند.

خودش میداند ،لذا علم الهی گفتنی نیست،چون آنکه میخواهد بشنود یا رسیده است یا نرسیده است، اگر نرسیده است انکار میکند،انکار هم کفر می آورد.و اگر رسیده است خودش میفهمد.این ،آن علم است، آن علم تعلیمی نیست برای اینست تعلیمی نیست ،یاد دادنی نیست.

چرا ؟ به جهت اینکه یا به آن مقام رسیده است یا نرسیده است،اگر رسیده خودش میداند اگر نرسیده انکار میکند، علم الهی اینجوری است.لذا آن علم تعلیمی نیست.خداوند تبارک و تعالی آن سرّ علمی را به جبرئیل گفت ،جبرئیل به رسول الله صلوات الله علیه و آله گفت و رسول الله هم به هر کسی دلشان بخواهد میدهند.

در جزء نهم باز سنخ روایت اینگونه است ؛

《حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ اِبْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ اَلْخَزَّازِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: « یَسْئَلُونَکَ عَنِ اَلرُّوحِ قُلِ اَلرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی  » قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ لَمْ یَکُنْ مَعَ أَحَدٍ مِمَّنْ مَضَى غَیْرِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ مَعَ اَلْأَئِمَّهِ یُسَدِّدُهُمْ وَ لَیْسَ کُلَّمَا طُلِبَ وُجِدَ .》

امام صادق علیه الصلاه و السلام در ذیل این آیه

که به رسول الله خطاب شد که یا رسول الله مردم سوال میکنند شما را از کیفیت روح .فرمود :

بگو روح از امر پروردگار است .

حضرت شرح میدهند ؛ این روح فرشته ای است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل، با تمام گذشتگان از انبیاء نبوده است حتی با ابراهیم، غیر از محمد صلی الله علیه و آله .《تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ 》،《 وَ هُوَ مَعَ اَلْأَئِمَّهِ یُسَدِّدُهُمْ وَ لَیْسَ کُلَّمَا طُلِبَ وُجِدَ .》، و آن روح با تمام ائمه علیهم السلام ،اهل بیت ،هم هست ،اینجوری نیست که هر کسی هر چی میخواهد گیرش بیاید ،بروند تا با این روح ارتباط برقرار کنند ،اینجوری نیست.هر کسی را به اندازه لیاقتش به او میدهند.

در باب عاشر(دهم) از این کتاب نورانی؛

《… مُحَمَّدٍ اَلْحَجَّالِ عَنْ نَصْرٍ اَلْعَطَّارِ عَمَّنْ رَفَعَهُ بِإِسْنَادِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لِعَلِیٍّ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یا علی ثَلاَثٌ أُقْسِمُ أَنَّهُنَّ حَقٌّ: إِنَّکَ وَ اَلْأَوْصِیَاءَ عُرَفَاءُ لاَ یُعْرَفُ اَللَّهُ إِلاَّ بِسَبِیلِ مَعْرِفَتِکُمْ، وَ عُرَفَاءُ لاَ یَدْخُلُ اَلْجَنَّهَ إِلاَّ مَنْ عَرَفَکُمُ وَ عَرَفْتُمُوهُ وَ عرفا لاَ یَدْخُلُ اَلنَّارَ إِلاَّ مَنْ أَنْکَرَکُمْ وَ أَنْکَرْتُمُوهُ .》

رسول خدا به امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام فرمودند سه چیز است که من قسم میخورم،سوگند یاد میکنم آن سه چیز حق است،《إِنَّکَ وَ اَلْأَوْصِیَاءَ عُرَفَاءُ 》[عرفا چه کسانی هستند حالا؟ علما آنها هستند،عرفا هم آنها هستند.هر کسی گفت من عارف هستم تصدیق عرفان به او ندهید]قسم خوردند که سه چیز فقط در میان شما هست تو و اوصیاء بعد از تو یعنی شما و امام های بعد از تو، دوازده امام ،عرفا هستید.خدا شناخته نمی شود مگر به راه معرفت شما، شما را باید بشناسند تا خدا شناخته بشود.

و عرفای دسته دوم کسانی هستند که وارد بهشت نمی شوند مگر شما را شناخته باشند و شما آنها را شناخته باشید،و یک عده دیگر عرفایی هستند که شناخته شده هستند ،کسانی که انکار کردند شما را و آنها را قبول ندارید ،و آنها هم شما را قبول ندارند،اینها هم جهنمی هستند.

و روایت دیگری ؛

《…اَلْحَجَّالُ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ عُتَیْبَهَ بَیَّاعِ اَلْقَصَبِ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَأَلْتُهُ منْ قَوْلِهِ: وَ عَلَى اَلْأَعْرٰافِ رِجٰالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمٰاهُمْ  قَالَ نَحْنُ أَصْحَابُ اَلْأَعْرَافِ فَمَنْ عَرَفْنَاهُ کَانَ مِنَّا وَ مَنْ کَانَ مِنَّا کَانَ فِی اَلْجَنَّهِ وَ مَنْ أَنْکَرْنَاهُ فِی اَلنَّارِ .》

[آیه قرآن است،اعراف ،مکان و مقام و مرتبه ای است در عالم حشر و نشر] مردانی بر اعراف نشسته اند،تکیه زده اند، با چهره آنها ،آنها شناخته میشوند که اینها اهل اعراف هستند.

فرمودند اصحاب اعراف ما اهل بیت هستیم.

هر کسی هم که ما بشناسیمش او با ماست بر اعراف نشسته است. با ما بودن در بهشت بودن است.نه اینکه میرود بهشت، کسی که با ما باشد او در بهشت هست، یعنی با ما بودن “بهشت” است.هر کسی را ما قبول نداریم و انکارش میکنیم او در آتش جهنم است .با ما بودن بهشت است و با ما نبودن جهنم است.

یعنی تفسیر را هم،قرآن را هم که ما میخواهیم همراه کنیم با فضائل اهل بیت علیهم السلام باید با روایت همراه کنیم.

آیه ایست که آن آیه مقام معصومین علیهم السلام ،اهل بیت را بیان میکند.باید تفسیر از روایت کمک بگیرد. اصلا اینکه ما دوازده امام داریم،این دوازده امام را چه کسی به ما می گوید؟ فلسفه می گوید؟ حکمت می گوید؟تفسیر می گوید؟ فقه می گوید؟ اصول می گوید؟

دوازده امام را روایات به ما میگوید.برای اینکه روایات در اتقانش و در سندیتش، زمان بن العباس دو حرف برای تضعیف روایات زدند؛

یکی اینکه گفتند روایات هم دروغ زیاد دارد،جعلی زیاد دارد.(ما روایات جعلی زیاد داریم،روایات جعلی در شیعه نیست، روایات جعلی در منابع غیرشیعی است، بله ما روایات جعلی خیلی داریم ولی منابع شیعی تمام تحقیق…اینکه سند میخوانیم هر کدام از این راوی های که در سند یک ذره ضعیف باشند روایتش طرد میشود.)

برای اینکه روایات را از قدرت بیندازند و ولایت تضعیف بشود و حکام ظلم و جور بتوانند حکومت کنند،روایات ، اهل بیت علیهم السلام را در دامن مردم گذاشت و غیر اهل بیت علیهم السلام را از متن وجود برداشت.آنها برای اینکه بتوانند با ریشه بجنگند گفتند روایات جعلی هم فراوان داریم، اینکه روایات جعلی فراوان داریم خوب همه اطمینان را از هر روایت میبرد.

این روایاتی که در کتب اربعه هست اینها نزدیکترین زمان به عهد اهل بیت علیهم السلام است. یکی یکی آنها روی افرادش تحقیق شده تا شیخ صدوق آن روایت را آورده در کتاب “من لایحضره الفقیه” گذاشته است،یکی یکی روایات را و راوی ها را آن عالم بزرگوار رویشان تحقیق کرده بعد آورده گذاشته در کتابش.

شیخ طوسی روی یکی یکی تحقیق کرده،بعد هم علمای دیگر.

[مورد دوم]یکی دیگر بعد از اینکه باز روایات در متن وجود علما جا گرفت و اهل بیت علیهم السلام را به مردم داد و ولایت را ترویج کرد، آمدند از زمان صفویه به بعد دو دسته درست کردند؛ یکی اخباری درست کردند و یکی اصولی.

اخباری ها حامیان روایت بودند تکفیرشان کردند، گفتند اینها بیخود حرف میزنند،تفرقه انداختند بین علمای اخباری و اصولی.

که اخبار برای معرفی امر ولایت ،حُماه خودش را،طرفداران خودش را از دست بدهد.ولى عقل سلیم و آنچه که مُتَتَبِع و عالم و دانشمند به آن معتقد است این است که روایات عهده دار معرفی شئون اهل بیت علیهم السلام است و بس.هیچ علم دیگری نمی تواند با ما اینکار را بکند، هیچ علمی از علوم اسلامی نمی تواند به ما بگوید که امام دوازده تا است ،معصوم چهارده تا است.

تمام چیزهایی که در باب اهل بیت علیهم السلام به ما گفته شده است از زمینه روایات است،روایات، چرا گاهی اختلاف با هم دارد، اختلاف به جهت آن استعدادهای طرف است که روای فرمود، این دلیل بر این نیست که یکی دروغ است و یکی راست است.هر دوتا راست و صحیح است و به حَسَبِ استعداد طرف امام علیه السلام صحبت کردند،استعداد ها مختلف است و امام هم که به اندازه مجموعه کل عالم وجود است هر کسی را به اندازه استعداد خودش فرمودند.

[این یک بحث مختصری بود از مجموعه علمی درباره روایت.که کافی است به اندازه ای که ما خودمان با آن کار میکنیم.]

اول روایاتی است درباره علم ،عالم ،متعلم،و معلم .که همه اینها حمل روایات به ائمه معصومین علیهم الصلاه و السلام است.

علم شئون ولایت است، عالم امام است،متعلم شیعه است، ثواب تعلیم و تعلم که گفته اند اگر کسی برود برای آموختن علم ملائکه بالهای خودشان را زیرپای او فرش میکنند، آن علمی است که راجع به 《ولایت محمد و آل محمد علیهم السلام》 است.علمی نیست که جای دیگری باشد. آن علمی که مَلَک و فرشته بال زیر پای شخص می گستراند، این علم است. علم ولایت و علم بستگی به خاندان عصمت و طهارت آن علم، دانش پژوه او ،کسی که دانش آموز این راه است به روی بال مَلَک نشسته است.

《حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ اَلْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ : طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ اَلْعِلْمِ.》

بر هر کسی که اهل تسلیم است (اینجا مسلمان شناسنامه ای نیست هااا)،بر هر کسی که تسلیم حق شده است طلب علم بر او واجب است.یعنی آموختن فضائل محمد و آل محمد علیهم الصلاه و السلام که حُجج و معصومین هستند، این علم بر اهل تسلیم (آنکه مُسلِم است،تسلیم حق شده است ) است باید بداند که آن حق شئونش چیست.ابعاد حق را یاد بگیرد،این حقایق کجا هستند ،چه کسانی هستند،چه جوری هستند، این وجوب، وجوب ذاتی است این وجوب ،وجوب تکلیفی نیست. این《 فَرِیضَهٌ》مثل نماز نیست که نماز واجب است، این وجوب،وجوب… توی ذات تسلیم،توی ذات مُسلِم، هر کسی که مُسلِم بشود،هر کسی تسلیم حق بشود جستجو و کاوش میکند درباره آن حقی که تسلیمش شده است.این آنجور فریضه ایست.

《أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ یُحِبُّ بُغَاهَ اَلْعِلْمِ》

آگاه باشید خدا دوست دارد دانش پژوهان را،آنهایی که بدنبال علم ولایت هستند، علم محبت اهل بیت علیهم السلام هستند،خدا آنها را دوست دارد.

پرسید که خدا هم عاشق میشود یا نه؟

چون عشق در ذات حق… گفت بله ،فقط یکجا عاشق میشود ،آنجایی که کسانی که امیرالمومنین علیه السلام و امام حسین علیه السلام را دوست دارد خدا عاشق آنهاست،فقط همین یکجا،جای دیگری نیست.خدا عاشق میشود ولی به دوستان اهل بیت علیهم السلام عشق می ورزد.

《حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ حَسَّانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ عِیسَى بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْعُمَرِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ : قَالَ طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ حَالٍ》.

آنجا (روایت قبل) فرمودند علی کل مسلم،اینجا میفرمایند عَلَى کُلِّ حَالٍ.

حال چیست؟؟؟[ یک دقتی بفرمایید] یک حال فارسی است یعنی در هر وقتی هر هنگامی طلب علم واجب است.خوب این معنای فارسی ظاهری آن است،علی کل حال، بر هر حالی، حال اسم فاعل است. هرکسی که در هر شئیی حلول میکند،استغراق پیدا میکند ،فانی میشود، حال یعنی فانی.

《طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَهٌ عَلَى کُلِّ حَالٍ》،این حال همان مُسلِم است، کسی که تسلیم یک حق میشود حال است.حال و محل. حال حلول کننده در شئ است،یک کسی فانی در محبت کسی میشود،مستغرق در محبت کسی میشود او را می گویند《 حال》.

حال فارسی نه هااا،حالِ عربی، حال و محل، نمی گویند فلانی حلولی است؟ حلولی یک طایفه ای هستند که اعتقادشان باطل است.

حال ،همان مسلم است کسی که تسلیم یک شئیی میشود عشق و محبتش نسبت به او به مرتبه ای میرسد که فنای در او پیدا میکند،استغراق در او پیدا میکند، حلول در او پیدا میکند، به این 《حال》می گویند.هر کسی که حال است، ذوب شده باشد (حال یعنی ذوب شده)در عشقِ یک حقیقت ذوب شده باشد ،فطرتاً،تکویناً،این آگاهی درباره او را طلب میکند، این میشود فریضه.خودش دنبال میگردد که این کیست که اینقدر از من دلربایی کرده است.این علی علیه السلام که اسمش را میبرند دل من را میبرد، حسینی که بی اختیار اشکم میریزد وقتی اسمش را میبرند این کیست؟ میرود درباره اش علم را تحقیق میکند این میشود 《فریضه》.

《قال أمیر المؤمنین (علیه السلام) : سمعت رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یقول : طلب العلم فریضه على کلّ مسلم.》

آقا امیرالمومنین صلی الله علیه و آله و سلم از قول خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند : هر کسی تسلیم حق بشود،ذوب در حق بشود، این طالب دانش و علم است، (ببینید چه خبر است اینجا، این چه کسی است که توانسته این بلا را سر من بیاورد، وجود من را تصاحب کند؟؟)

علم و دانشی که درباره آن معشوق و محبوب است آن را جستجو می کند.

《حدثنا محمد بن الحسان عن محمد بن علی الله عن عیسى بن عبد الله عمری عن ابی عبدالله علیه الصلاه و السلام قال طلب العلم فریضه من فرایض الله 》

یکی از چیزهایی که با ذات انسان عجین است و انسان… فریضه معنایش این است که انسان ناچار است که آن را بداند این میشود فریضه. ناچار است. نخواهد هم او را می کشانند.یکی از چیزهایی که به ناچاری دنبال آموختن آن علم است،طلب علم است که این فرایض است.

 

《حدثنا محمد بن الحسین عن محمد بن عبد الله عن عیسى بن عبد الله عن أحمد بن عمر بن علی بن أبی طالب علیه الصلاه و السلام قال طلب العلم فریضه من فرایض الله 》

فرمودند طلب علم فریضه ای است از فرایض الهی.

 

[چون اینها یک مقداری ملاتش زیاد است،ان شاءالله امروز بس است برای روزهای دیگر]

 

یاعلی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *