آیه الکرسی_جلسه پنجم [جلسه چهارم در دسترس نبود]

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم》

《اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ 》

 

آیه الکرسی را به این جهت عنوان کردیم که از کلمه 《ارض》استفاده کنیم در مقاصدی که شرحش را بعدا به عرض خواهیم رساند ولی قبل از بیان این مطلب کلمه《 هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ 》مورد بحث و مورد مذاکره قرار گرفت،مختصر و خیلی عبوری، تفصیلی امروز راجع به این جهت عرض کنیم . حق ظهورش به اسم است و صفت ،راه ارتباط با خدا از راه اسماء و صفات است.آشنایی با اسماء و صفات از طریق تعین خارجی است .باز بیان کنیم ؛

حق از طریق رحمانیت، رحیمیت،ربوبیت به ظهور می آید،حق از طریق همه اسماء و صفات به ظهور می آید .این معنا که اسم و صفت باید دریافت بشود راهش منحصر به شناخت متعین خارجی است.یعنی آن وقتی که حق را در ظهور دریافت می کنیم که 《یا رازق》است تعینش درِ دکانِ نانوایی است ،تعینش توی لقمه سفره است .که اگر 《رازق》 درِ دکان نانوایی و توی لقمه سفره متعین نشود. ،ما از 《یا رازق》سر در نیاوردیم.

مهربانی خدا را که ما در ظهور به رحمانیت و رحیمیت دریافت کردیم اگر می خواهیم پیدایش کنیم تعینش در دامن مادر است، در دست نوازشی است که پدر بر سر فرزند می کشد ،هر کدام از این موارد به توقف بیاید راه معرفت مسدود می شود لذا 《وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ بِها》،فرمایش امام این است که ما اسماء حُسنای حق هستیم،یعنی اگر کسی می خواهد رحمن را ببیند ما را باید تماشا کند،اگر کسی می خواهد رحیم را ببیند ما را باید ببیند،《هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ》.

در آیه ای که مربوط به شهدای کربلاست 《 وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ》،این أَحیاء تعین بخش 《حی》هستند ، در مرتبه ذات ،وحدت به تمام معانی ملحوظ است ،یعنی《هُوَ الْحَیُّ 》آنجا احیاء راه ندارد، احیاء آنجا نیست،ولی متعینات متعدد است.متعینات متعدد است 《بَل الاَحیاءٌ》،[بیان می کنیم،یک مقداری با من همراهی کنید تا ما بتوانیم حرف بزنیم].

«فَاللّهُ خَیْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ» ،این 《راحمین 》بعد متعینات است.《خَیرُ رازقین》این رازقین بعد متعینات است،در بیان خاصی که به صورت جمع می شود ،متعینات را دارد برای ما تعریف می کند ،که ما از متعینات متعدد به آن وحدت تامه راه پیدا کنیم،تا این متعینات متعدده نباشد راهی به وحدت تامه پیدا نمی شود.

حق یک اسم بیشتر ندارد چون مسما ،واحد است.یک اسم است ولی اسماء،متعینات هستند،آن اسم به تعبیر روایت ،نه مُصَوت است نه ملفوظ است و نه آن اسمی است که ذات را نشان می دهد و اسماء نیست و فقط یک اسم است،نه شکل دارد نه رسم دارد و نه لفظ دارد و نه حروف دارد و هیچی از اینها نیست،ولی این چهارده نفر ،این چهارده نور پاک،این چهارده حقیقتی که ما آنها را در تمام شئون می بینیم و دست توسل به دامنشان دراز کردیم ،اینها اسماء حق را تعین می دهند ،حتی 《الله 》را.

حتی《الله》باید در خارج، متعین باشد.

روایت در تفسیرِ سیدِ بحرانی وقتی به کلمه《اله》می رسد و آنجا تفسیر مفردات قرآن می کند،از امام صادق علیه الصلاه و السلام بیان سیدِ بحرانی را عرض می کنم چون که او مقید است پایش را از جاده و خطِ احتیاط ،هیچ بیرون نگذارد.

لذا از او نقل می کنیم؛

وقتی به این آیه می رسد 《وَهُوَ الَّذِی فِی السَّمَاءِ إِلَٰهٌ وَفِی الْأَرْضِ إِلَٰهٌ ۚ…》(سوره مبارکه زخرف/۸۴)، به اینجا که میرسد از امام صادق علیه الصلاه و السلام نقل می کند که این 《اله》در ارض ،وجودِ مقدسِ امیرالمومنین علیه السلام است.چیز بُغرنجی نیست به جهت اینکه نه کسی جرأت کرده تا حالا حرفش را بزند برای من و تو قلمبه شده است، و نه اینکه ما راه پیدا کردیم که اماممان را بشناسیم ،ما هم از حقایق محروم ماندیم و هیچ چیز،هیچ چیز از دین نفهمیدیم .

لذا در روز عاشورا امام حسین علیه الصلاه و السلام خودش است و خودش،هر چه هست خودش است.جز سید الشهداء هیچ چیز متجلی نیست، بعد هم همین است.یعنی 《هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ》روز عاشورا بستگی کامل به ذات مقدس امام حسین دارد. به چه اعتبار؟؟؟

به اعتبار اینکه حق ظهورش به اسماء است،و اسماء راه ارتباطش فقط به شناختِ در تعین است.

[حرفی را که دیروز مختصر و فهرست وار گفتیم ،امروز تفصیل می دهیم].

شما اگر روی گلدان گلی که توی خانه دارید یک سرپوش بگذارید و هوایش را خارج کنید و هوا آنجا مصرف بشود،گل پژمرده می شود و آن بوته گیاه از بین می رود ،مگر خدا آنجا نیست؟؟؟

مُحیی نیست؟؟؟ آنکه حیات موجودات بستگی به او دارد مگر او نیست؟؟ آنجا وجود ندارد؟؟

چرا خدا هست.

پس برای چه این گیاه مُرد؟؟

من و تو هم هوا به ما نرسد می میریم با اینکه خدا را داریم.

چون هوا توی عالم تعیُن بخش《 رَب 》است.

ربوبیت حق در یکی از مظاهر خودش که هواست متعین است .

هوا خدا نیست ولی ربوبیت را در تعین نشان می دهد .

آب را از پای گُل و گیاه بردارند و به من و تو آب نرسانند می میریم. مگر خدا نیست؟؟ آب چه کاره است؟؟

چطور اینجاها شما هیچ کدامتان از توحید دفاع نمی کنید؟؟؟ همه شما قبول دارید آب را نخورید می میرید هااا؟ ولی اگر بگوییم 《علی》علیه السلام اینکاره است همه از حق دفاع می کنید.

بگوییم امیرالمومنین اینکاره است، به اندازه یک آب به او ارزش بدهید ،به قدر آب، به قدر هوا به او ارزش بدهید.

لذا در روایات آب را تنزیل دادند و از او تعبیر به ولایت می کنند ،از این جهت است که راه معرفت من و تو را به 《ولی》 باز کنند.یک معنای دقیق معرفتی هم این دارد که عاشورا همیشه از آب سخن به میان آمده است.

تشنگی است و آب است و فُرات است.ما را می خواهند به سر حدِ کمال و معرفت از این طریق محسوساتی که به آن دچار هستیم و می بینیم و اگر آب نباشد می میریم و اگر آب به زراعتمان نرسد خشک می شود، از این راه می خواهند ما را آشنا کنند ،چون آن چشم را نداریم،آن بُنیِه را نداریم.به قول آن بزرگ که خیلی حرف قشنگی نوشته ؛ اگر به مردم بگویید شیطان همه جا هست هیچ کس انکار نمی کند ،نمی گوید این حرف را نزن این به توحید صدمه می خورد،همه قبول می کنند،اگر بگویید《علی》علیه السلام همه جا هست ،همه دلیل می خواهند و بعد هم می گویند این حرفها را نزن اینها غُلُوّ است،اینها کفر است،شرک است.شیطان را قبول می کنند،شیطان همه جا هست.

《یَجری فی بَنِی آدمَ مَجریَ الدَّم فی العُروق》،بله همه جا هست،هیچ صدمه ای ندارد،نه به توحید صدمه میخورد نه کسی بدش می آید،نه کسی مدافع می شود ،هیچ کار ندارند.اما اگر بگویی امام حسین علیه السلام همه جا هست ،امیرالمومنین علیه السلام همه جا هست ،متوقف می شود، بلکه معترض می شود،به جهت اینکه با شیطان دمسازتر است تا با امیرالمومنین علیه السلام.

توی ذاتش آنجا بیشتر راه پیدا کرده است.

《الْحَیُّ الْقَیُّومُ》در تعیُن خارجی شهدای کربلا را نشان می دهد.《بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم 》.

در بقیه اسماء و صفات هم همین گونه است. این زیارت وارث را من و تو زیاد خواندیم،اگر آنجوری که 《السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ آدَمَ صَفْیَ اللَّهِ》،《السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ نُوحٍ نَجِیِّ اللَّهِ》،《السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ》،《السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ مُوسَى کَلِیمِ اللَّهِ》،《السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَارِثَ عِیسَى رُوحِ اللَّهِ 》،چه جور معنا می کنید؟؟

یعنی این موجودی که حقیقت کُل است و انبیاء همگی دست گدایی به درِ خانه غلامِ سیاهش دراز کردند حتی آدم،حتی خلیل الله،این وارث خلیل است به آن معنایی که من و تو [می گوییم] که این از آن دارد؟؟؟ چه جوری است؟؟

زیارت وارث را امروز ان شاءالله یاد بگیریم و بخوانیم ، از این به بعد اینجوری بخوانیم .این توی همان ارتباط اسماء و صفات و تعیُنش در خارج است چون حق وارث است،امام حسین علیه السلام آنگونه در ظهور صفت وارث است؟؟

هر جور خدا وارث است، یکی از صفات حق یا وارث است،چگونه خدا وارث است؟امام‌ حسین علیه السلام هم همان گونه وارث است بدون کم و زیاد ،نه در تعین اقلاً .

در تعیُن اقلاً یعنی مثل آب در حیاتبخشی، این اندازه ،قبولش کنیم.

نه اینکه این فرع است و آن اصل.

این اصل است و آن فرع است.

حق را در《 یا وارث 》چگونه صدا میزنی؟؟

حتما ماهِ رمضان ،دعای جوشن را خواندی که کلمه یا وارث در آن بوده ، و در بقیه از ادعیه یا کلمات دعا دیدی که حق وارث است .اگر آنگونه که من و تو معنا می کنیم و دیگران معنا کردند که 《السلام علیک یا وارث آدم صفی الله》 ،آدم خودش به وسیله اشک ریختن بر مصیبت این فرزند مقبول درگاه واقع شد.آدم دو مرتبه بار نیافت به درگاه حق مگر به واسطه این فرزند.

این فرع و آن اصل ؟؟

مَظهرِ این صفت است ، نه قبول نمی کنیم.

تعیُن بخش این صفت که هست؟

همین طور که آب ،تعین بخش 《یا مُحیّی》و 《یا رَبّ》است.آب ربوبیت حق را تأمین می کند، هوا ربوبیت حق را تأمین می کند،زمین،خاک، ربوبیت حق را تأمین می کند.

برای نماز خواندن هم باید وضو بگیری،خودت را به آب نزدیک کنی،یعنی اول 《ولی》 را پیدا کنی،اگر نبود تیمم کنی، خاک را جستجو کنی،یعنی 《ولی》 را پیدا کنی.

اگر خواسته باشی نماز بی وضو یا بی تیمم بخوانی این عبادت یا هر عبادتی قبول نیست.

چون خودت را به ولایت نزدیک نکردی.مثل اذن دخول می ماند،مثل اجازه می ماند،مثل جواز عبور می ماند.

اول این باید تحصیل بشود،این طهارت بیاید،چه طهارت تُرابیِه و چه طهارت مائِیِه. راهی نداری.

حتی موت که لِقاءُِ الله است و حالا میخواهی اتصال کلی پیدا کنی باز باید بدنت را غسل بدهند،بعد هم توی خاک بگذارند،این 《ارض》است.این همان ارضی است که از آن صحبت می کنیم.لقاءُِ الله است ولی بدن باید توی خاک بخوابد《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ》این شأن خودش را دارد بیان می کند توی محراب افتاده، هاااا.

این بیان ،آن آخرین بیوگرافی زندگی ظاهری و باطنی خودش است ،《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَىٰ 》(سوره مبارکه طه/۵۵).

روایت مُفَضَل از امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند تمام این الفاظ که به صورت جمع این کلمات در قرآن بیان شده ما هستیم،

《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَىٰ 》هیچ عیب ندارد به هیچ جا برخورد نمی کند،راه خداشناسی هم همین است ،راه معرفت هم این است، اگر معترضی توی همین حجاب ظلمت بمان.تا خدا خدایی می کند بمان.

اما این را به تو بگویم عالم و همه هستی آخرش

سر از این نقطه در می آورد.

بعد از شهادت حضرت سید الشهداء علیه الصلاه و السلام گریه سخت بود بر مردم،یکی گریه میکرد همه نگاهش می کردند ،گریه سخت بود! بخوانید!

بعد از او گریه کردن اوج گرفت،به سر و صورت زدن هم ضمیمه اش شد ،باز عده ای نگاه کردند،خیلی تأملش سخت است.

بعد از او زنجیر زدن و قمه زدن و خونین و مالین کردن ،باز همه نگاه کردن که عجببب این چیست؟!

به جایی می رسد که با یک تنظیم خاصی دنیا به آنجا…

آخر بر امام‌ حسین علیه السلام گریه کردیم،چه؟ زنجیر زدیم به سر و صورت هم زدیم ،خودمان را هم به خون کشیدیم ،یک جایی،یک زمانی برسد که پدری [ این را بنویسید،یادداشت کنید ،یک جایی این را نگه دارید،که یک وقتی هزار سال دیگر ممکن است بشود،پانصد سال دیگر] فرزندش را زیور ببندد و در روز عاشورا او راه بیندازد در راه عشق امام حسین علیه السلام خودش با دست خودش سر ببرد،این می رسد،این می رسد،یک وقتی عالم اینجوری میشود،که پدران فرزندانشان را…

چون همه اینهایی که انجام می شود یک وقتی مورد اعتراض بود، از نظر فقهی مورد اعتراض بود ،شرعی مورد اعتراض بود ،هیچ کس قبول نمی کرد،این یک راهی است که با هیچ شرع و شریعت و دین و ایمان ساختگی که بقیه کارها را می کنیم نمی سازد،این می شود یک وقتی توی عالم عزاداری اینجوری می شود.

《وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ بِها》فرمودند 《ونَحْنُ وَ اَللَّهِ اَلْأَسْمَاءُ اَلْحُسْنَى》ما آل محمد(علیهم الصلاه و السلام) اسماء حسنای حق هستیم.

این اسم هم اسم دارد ،اسم امام حسین علیه السلام خارج از مقام لفظ است،اسم امام حسین ،زُهیر است،ذات زُهیر است،حقیقت وجودی زُهیر است،بُریر است، مسلم بن عُوسجه است،غلامِ سیاه امام حسین علیه السلام اسمِ امام حسین است،حُرّ است،تا آنجایی که می آید تو که گریه میکنی بر سید الشهداء تو اسمِ امام حسین علیه السلام هستی،برای خودت قیمت قائل باش،چطور نباشد اسمِ سید الشهداء که《 وَ قَبرُهُ فِی قُلُوبِ مَن والاهُ》،چطور نباشد؟؟

همه را زمین فرا می گیرد،همه را در زمین می گذارد،ولی امام حسین می فرماید من را از دلهای دوستانم بجویید و پیدا کنید،قبرِ من آنجاست.اگر اسمیت نداشت آنجا نمی توانستی پیدا کنی،کنارِ قبرش میروی به زیارتش می پردازی،اینقدر این کلمه را باید بخوانی که برگردی درِ خانه خودت،

《وَالِ لِمَنْ وَالاهُ》،یعنی از اینجا برگرد برو بغل دستی ات را که توی روضه نشسته بودی نمی شناختی اش برو او را زیارت کن .《وَالِ لِمَنْ وَالاهُ》،《 مُحِبٌّ لِمَنْ أَحَبَّکُمْ》،دوست دارم هر کسی شما را دوست دارد، صرفنظر و بی خبر از دوستانش ،آن طرف رفتن و این کلمات را گفتن عین همین است که مُتَعینات را در اسماء نبینی.

مُتَعینات را در صفات نبینی.

بگوید یا رحمن و یا رحیم ،آغوش گرم مادر را دریافت نکرده باشد.بگوید یا رازق ،درِ دکان نانوایی نرفته باشد،تا حالا نان نخورده باشد ،این صفت را به تعیُن نیاورده است.حالا که آمدی کربلا کنار قبرش ایستادی دومرتبه برگرد دوستانش را پیدا کن این زیارتش است.

این زیارتش است؟ این دیدنِ خودش است،این رؤیتِ جمالِ خودش است.روایت ؛ آقا ،یابن رسول الله خدا در دنیا دیده می شود؟؟

فرمودند مَعاذالله دیده نمی شود.

در آخرت؟؟

فرمودند مَعاذالله در آخرت هم دیده نمی شود.

او هنوز از مرتبه اسم به تعیُن نیامده است،یک 《الله》 لفظی می بیند اینجوری سوال می کند.

قرآن هم خوانده با قرآن با امامش صحبت می کند ،آقاجان پس این آیه معنایش چیست که عده ای به لقاءِ رب کافر هستند؟

فرمودند می خواهی ببینی اش؟؟خدا را می خواهی ببینی؟؟

عرض کرد بله آقا .

فرمودند《 أَنْظُرُ إِلَى جَالِسَ اَمامَک 》به من که جلوی رویت نشستم نگاه کن،[ابی بصیر بود یا زُراره]،اگر میخواهی خدا را ببینی به منی که روبرویت نشستم نگاه کن.

خلق آن استعداد را نداشتند که حرف بی پرده گفته بشود با ثارالله با آنها صحبت کردند با حجت الله با آنها صحبت کردند،با ولی الله با آنها صحبت کردند .ابن قولویه در کامل الزیارات دو جور روایت نقل می کند،هر دو روایات هم در حدِ تواتُر است،《مَنْ زَارَ قَبْرَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِشَاطِّ اَلْفُرَاتِ 》عجببببب!!! ما خیال می کردیم خودش را ببینیم خدا را دیدیم ،چشممان به جمالِ ولی بیفتد خدا را دیدیم،نه این روایت می گوید اگر خاکِ سرِ کوی او را هم ببینی خدا را دیدی.《مَنْ زَارَ قَبْرَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِشَاطِّ اَلْفُرَاتِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اَللَّهَ فِی عَرْشِهِ》

روایت در این مضمون است.یک روایت هم بالاتر از این هست این《 فِی عَرْشِهِ》است ، روایات اینگونه اش قابلِ ملاحظه است 《مَنْ زَارَ قَبْرَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِشَاطِّ اَلْفُرَاتِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اَللَّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ》،این روایاتش بیشتر از روایت اولی است.《مَنْ زَارَ قَبْرَ اَلْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ بِشَاطِّ اَلْفُرَاتِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اَللَّهَ فَوْقَ کُرسیِهِ》،یعنی چه؟؟؟

یعنی برگرد توی دل خودت،عرش رحمن دلِ مومن است. به خودت یقین نکردی .چه وقت یقین می کنی؟؟ آنوقتی که دریافت کنی که امام حسین صلوات الله و سلامه علیه 《هوَ اِسمُ الله》،مَظهَر و مُظهِر است ؟؟؟

نه حقیقت اسم است.

از عالمِ تعیُن بیا بیرون از عالمِ مَظهَریت بیا بیرون به این معنا فکر کن که او حقیقت اسم الله است،دل عرشِ رحمن است،اگر خدا را می خواهی ببینی برگرد توی دلِ خودت،برگرد توی وجودِ خودت به مُعاینه سید الشهداء علیه السلام را زیارت کن.

بغل دستی را باز برای چه؟

آنوقت است که همه جا می بینی که جز او هیچ کس نیست.

چقدر قشنگ است،سالی یک مرتبه این شعر را می خوانیم ،خیلی قشنگ گفته است؛

 

عالم آرا دلربایی می کند

این حسین است و خدایی می کند

 

فقط خودش است،اصلا کربلا جا برای ظهورِ هیچ اسمی نماند.

جبرئیل که تنزلِ عقلِ تام است،این جبرئیل که متنزل است در معنای عقل تام برای انبیاء وحی می آورد،آنجا مکان ندارد ،امام حسین علیه السلام ردش می کند،تو هم برو دنبالِ کارت،این مَلَکی که در این موقعیت قرار گرفته اینقدر از مراتب ظرافتی و عشقی استفاده کرد.جبرئیل یک حرفی زده ،حالا آن بیان چیست؟ کیفیت سخن چیست؟؟جبرئیل آنجا کیست؟؟

دست و پای عقل را بستند کنارش گذاشتند و عشقِ تام ظهور پیدا کرده است،ناگهان حضرت سید الشهداء به یک نقطه ای متوجه می شوند که اولِ ولادت حضرت بوده،عرض کرد یابن رسول الله این افتخار نصیب من شد که من گهواره جنبان شما باشم،از مادر شما زهرا سلام الله علیها اجازه گرفتم که گهواره شما را بجنبانم،حالا پس اجازه بدهید من جلوی ذوالجناح را بگیرم،افسارش را بگیرم،لِجامِش را بگیرم. یعنی آنچه را که امام حسین علیه السلام بر آن نشسته ،جبرئیل فقط می تواند لجامش را بگیرد چند قدم ببرد،بیشتر نمی تواند.جای بیشتر از این سخن در این وادی نیست.

روضه وداع خواندند، این ترکیب وداع را من با یک روایت نقل می کنم.

آقا سید الشهداء چند مرتبه از میدان برگشتند .این ترکیب برگشتن از همه آنها بیشتر قابل ملاحظه است؛ به طرف میدان می رفتند ،رجوع کردند به طرف خیمه ها ،میدانند توی خیمه ابالفضل علیه السلام کسی نیست، میدانند توی خیمه علی اکبر علیه السلام کسی نیست،میدانند توی خیمه قاسم علیه السلام کسی نیست ،اول رفتند سراغ خیام اهل بیت علیهم السلام،یکی یکی خیمه ها را سر زدند ،یک نگاهی کردند ،این می خواهد ترکیب را پُر کند،درست عباس ندارد،درست علی اکبر ندارد ولی می خواهد این را یادآوری کند توی وجود خودش بیاورد، این استغنای تام است هااا،یعنی همه چیزم،همه کسم،به خیمه آقا ابالفضل العباس سر کشیدند، سواره هاااا،به خیمه علی اکبر، همه خیمه ها را سر کشیدند بعد آمدند یکی یکی خیام اصحاب را سر زدند ،خیمه حبیب را سر زدند،خیمه بُریر را سر زدند، او ابراهیم است که می خواهد زود از این وادی بگذرد و می زنند پشتِ دستش می گویند کارد را بینداز،تو این کاره نیستی،کارد تیز می کند که زود عمل انجام بشود، دستهای بچه را می بندد که دست و پا نزند و این محبت پدری اوج نگیرد از عمل کوتاهی کند، او ابراهیم است.

این امام حسین علیه السلام وارث اوست؟؟هااا؟

از او دارد؟؟ این فرع است و او اصل است؟؟

برای چه کاردت را اینقدر تیز می کنی؟؟چون می خواهم زود کار انجام بشود،نکند تأمل کنم.

برای چه دست و پای بچه ات را می بندی؟؟

نمی خواهم دست و پا بزند.

تدبیر توی عشق؟؟ تو خلیل الله هستی.

گفت مجنون به دیدن لیلی آمد که او را ببیند.

لیلی پذیرای او نبود.

هی از او پرسید که نکته را پیدا کند،مجنون چه شده که نمی تواند قبولش کند؟؟

گفت خوب برای ما چه آوردی؟؟

 

بگفتا چیستت بهر سگ دوست؟؟

بگفتا استخوان در کیسه پوست

 

سگ های قبیله صدا می کنند چه برایشان آوردی که پیش آنها بیندازی که آنها از سر و صدا بیفتند؟؟ گفت همین مشت استخوان که در کیسه پوستِ خودم آوردم.

باز هنوز قانع نشد، تا این حد.

گفت آخر دیدن می آیی باید یک چیزی آورده باشی ،دست کرد لای موهایش یک سوزن بیرون آورد داد به لیلی داد گفت همین برایم مانده ،چیزی نگذاشتی.

گفت این را برای چه آوردی؟؟سوزن میخواهی چه کار کنی تو؟؟

گفت توی راه که می آمدم پا برهنه به سرعت روی خارها که راه می رفتم توی پاهایم خار می رفت ،این سوزن را آوردم هر چند متری،چند کیلومتری،با این سوزن خار توی پاهایم را در می آوردم.

لیلی زد توی سینه مجنون گفت دنبال همین می گشتم ،آمدی من را ببینی تدبیر کردی؟؟

دنبال همین می گشتم دیدم جا نداری.

ابراهیم تدبیرگر است لذا دیدی توی آتش انداختنش نسوخت؟

《یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ》،ولی امام حسینِ ما توی خون خودش دست و پا زد ،توی دلِ دلِ دلِ ابراهیم یک جا هست که می خواهد نسوزد. امام حسین خودش است و خودش[ما حرف اینطرفی را نمیزنیم که خودش است و خودش یعنی چه] ، تسلیم کیست.

خنجر دست یکی دیگر است،تو در زیارتش میخوانی 《السلامُ علیک یا قتیل الله》ما حرف اینطرفی را اصلا نمی زنیم،توی آتش توی آن دلِ دلِش میلِ سوختن نیست.

این مقام قُرب تا آن واسطه کاملی که تو از آن به نقطه حق تعبیر می کنی،برداشته نشود فایده ای ندارد.

به بزم قرب حجابی به غیر دوست ندیدم

 

امام حسین کی بوده؟ چه داشته؟ هیچ کس نفهمید، ما کی هستیم؟

هیچ بیانی نیامده.

 

به بزم قرب حجابی به غیر دوست ندیدم

چو زین حجاب گذشتم به وصل دوست رسیدم

 

خودش بوده و خودش،معنای 《وِترالله الموتور》 همین است،معنای غریب همین است،این چه غربتی است؟؟

این چه تنهایی است؟؟

امام حسین علیه السلام به یکی یکی خیمه های اصحاب سر زدند،اول به خیام اهل بیت علیهم السلام سر زدند،بعد به خیام اصحاب سر زدند،بعد آمدند به طرف خیامِ نساء،[معلوم می شود امام زین العابدین علیه السلام را برده بودند در خیمه نساء]آمدند توی خیمه آقا زین العابدین ،بی بی زینب سلام الله علیها آنجا تشریف داشتند ،مشغول پرستاری حجت خدا زین العابدین علیه السلام بودند،[همه روایت است] کسالت آقا زین العابدین،بیماریشان یک بیماری بوده که از کیفیت خوابیدن معلوم می شود، وقتی امام حسین علیه السلام وارد خیمه شدند،حضرت زینب یک اَدیمی را، سفره ای از چرم را پهن کرده بودند ،آقا زین العابدین به شکم روی زمین افتاده بودند،پرده که بالا شد ،امام زین العابدین دیدند باباست ،هر چه جدیت کردند نتوانستند بلند شوند ،التماس کردند عمه جان من را به سینه خودت بچسبان که بتوانم یک مقدار جلوی پدرم بنشینم،بی بی زینب ایشان را از پشت گرفتند و نشستند و امام زین العابدین را چسباندند به سینه،دستها را هم حلقه کردند ،با بابا صحبت می کنند،باباجان آخرش چه شد؟ کار شما به کجا کشید؟؟

سیدالشهداء علیه السلام فرمودند باباجان ما امرمان به قتال ،به جنگ منجر شد .

جنگ شروع شده؟؟

بله جنگیدیم

چرا آمدید برادرم علی اکبر را با خودتان نیاوردید؟؟ خیلی دلم میخواهد…

حضرت جواب ندادند،روایت اینجا اینجوری می گوید،بی بی زینب پشتِ سرِ زین العابدین که نشسته بودند سر را آوردند از کنارِ زین العابدین به چشم های برادر نگاه کردند ببینند جواب چه می شنوند،جوابِ سوال امام زین العابدین ولیِ خدا نسبت به پدر بزرگوارشان چیست.

آمدند نگاه کردند توی صورت سید الشهداء چه می گویند،امام حسین علیه السلام جواب ندادند،دو مرتبه سوال کردند،آقاجان ،باباجان حقش بود می آمدید برادرم را هم می آوردید.

حضرت فرمودند بُنیَ اِنَّ اَخاکَ قد قُتِل ،اول خبر شهادت علی اکبر را دادند،کشته شده،حضرت زین العابدین علیه السلام توقفی کردند،می خواستند سوال کنند دو مرتبه،امام حسین فرمودند به تو بگویم از جوانهای بنی هاشم کسی باقی نمانده ،همه کشته شدند.

آقا زین العابدین اینجا یک سوالی می کنند ،هر کس می خواهد موقعیت باب الحوائج را بفهمد اینجا را دقت کند، بابا جان مگر عمویم عباس نبود که اینها کشته شدند؟؟

امام حسین علیه السلام فرمودند بُنَیَ عَلی اِنَّ عَمَکَ العَباس قَد قُتِل ،وقتی این را شنیدند دیگر امید زین العابدین قطع شد.

پسرم علی ،ببین من یک مشت زن و بچه را می خواهم به تو واگذار کنم ،وقتی که اینها را ترس می گیرد مواظب باشی آرامشان کنی،وقتی اینها بی صبری می کنند مواظب باشی اینها را آرام کنی، وقتی اینها به بیچارگی افتادند مواظب باشی چاره سازشان باشی،《انتَ خلیفَتی مِن بَعدی》تو امامِ بعد از من هستی،مواظب باش.

آخر این کلمات امام حسین علیه السلام یک حرف دارند که اینقدر آدم را می سوزاند ، فرمودند پسرم بر غربت و بی کسی من و بچه های من و عموهایت و برادرهایت گریه نکن،این حرف دلِ آدم را می سوزاند ،بر کشته شدن عمویت عباس گریه نکن بیا دوتایی با هم بر مظلومیت پدرم《 علی》 گریه کنیم،روز عاشورا امام حسین توی خیمه زین العابدین نشستند و روضه امیرالمومنین علیه السلام را خواندند،اینجا زینب سلام الله علیها چنان از غربت و بی کسی بابا مطلع شدند

که تا دمِ آخر فراموش نکردند.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

 

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *