آیه الکرسی_جلسه نهم[جلسه هشتم در دسترس نبود]

 

????[دید ظاهر و باطن]

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《قالَ الامام علیه الصلاه و السلام عَمُّنَا العَبّاس کانَ نافِذَ البَصیرَهِ وَ صَلِبُ الإیمانِ لا تَأخِذُهُ فِی الله لَومَهِ لائِم》

دو دید برای انسان در طریق درک و طریق معنا متصور است؛ یک دید ظاهری که وسیله او چشم است و یک دید باطنی که وسیله او قلب است.

برای دیدن ظاهر چشم مُسَلحِ تمام عیار لازم است که از سلامت کامل برخوردار باشد تا دید تحقق کامل پیدا کند.برای دیدِ باطن ،قلبِ تمام عیارِ خدایی که نورش را از آن مجرا می گیرد لازم است که آن قلب با آن نور بتواند دیدِ کامل داشته باشد.

از دیدِ باطن که قلب این کار را انجام میدهد به بصیرت تعبیر می کنند.کسی اهلِ بصیرت است که بینشِ باطنی داشته باشد.کسانی که اهل بصیرت اند اینها در قدرتی قرار می گیرند که می توانند با این قدرت تصرف در کائنات و موجودات داشته باشند.

اهلِ بَصر که دیدِ ظاهر دارند ،اینقدر کمالِ دیدش به او اجازه میدهد که استهلال را بتواند خوب انجام بدهد ،یا یک شئیی را از مسافت خیلی زیادی به کمالِ معاینه و کمال ِ دید بیاورد.

لذا برای دیدن اولِ ماه یک چشمِ قوی لازم است،اگر اهلِ دل باشد،در این باب که استهلال است و دیدنِ ماهِ شبِ اول است ،دل لازم نیست،بصیرت لازم نیست،بَصرِ قوی لازم است و دید مناسبِ با این رؤیت لازم داریم،اولا توی این مقام یک حرفی بزنیم ،لقبی را که به ولیِ خدا آن هم ولیی که ولایتش را از مولای خودش حسین بن علی ،سید الشهداء علیه السلام  گرفته است و به مدد مولی الموالی امیرالمومنین علیه السلام در انتخاب آن بانویی که عالم همه چشمِ امید به درِ خانه اش دوخته اند،حضرت اُم البنین سلام الله علیها، به این دو حقیقتِ کل اگر نگاه کنیم ،می بینیم ولایت اباالفضل العباس صلوات الله و سلامه علیه از این دو ناحیه تامین شده است و این لقب از بابِ مقام بصیرت آقا قمرِ بنی هاشم است که ما همه جا او را به قمرِ بنی هاشم …چون برای دیدن این قمر هم یک بصیرت لازم است نه بَصر .

قمرِ بنی هاشمِ تابلویی نیست،این[ قمر بنی هاشم ِتابلویی] را با چشم می شود همه جا دید ،این قمر یک بصیرت باید باشد مثل اینکه قمر را ،ماه را،در آسمان با چشم سر می بینید و یک چشم کامل عیار لازم دارد،قمر آسمان ولایت که حضرت عباس علیه الصلاه و السلام هستند یک بصیرت کامل لازم دارد و تا کسی این بصیرت با او نباشد به او اجازه نمی دهند که این قمر را تماشا کند و نخواهد دید.لذا کسانی که ماه را می بینند تعدادشان از سه نفر،پنج نفر،ده نفر دیگر بیشتر نیست همه اجازه دید را ندارند.

خدا حاج ملا آقاجان را رحمت کند ،می فرمود برای هیچ ولیی از اولیاء بدون استثناء ،فتح باب نشده مگر از درب خانه قمر بنی هاشم ،برای هیچ یک از اولیاء.

این حرف بسیار درست است،یعنی اگر کسی درِ خانه رحمه الله الواسعه، باب نجاه الاُمه،سفینه النجاه،مصباح الهدی،سید الشهداء را هم می زند،آقا به او جواب نمی دهند مگر برود درِ خانه باب الحوائج را بکوبد،از ناحیه این آقا جواب بشنود.محال است جور دیگر،حتی لواءِ حسینی در قیامت هم ،لواءِ سید الشهداء علیه السلام در قیامت هم به دوش اباالفضل العباس صلوات الله و سلامه علیه است،این لواء را آقا به دوش میکِشند.

نافِذُ البَصیره است ،برای دیدن این قمر هم بصیرت لازم است.

[یک نکته ای را من عرض کنم،رفقایی که دمِ مجلس تشریف دارند اگر به من عنایت بفرمایند هر فعل و انفعالی در مجلس جلوی دیدشان را نمی گیرد،اینکه متوجه نکته ای بی جا می شوید ،هر کسی یک حالی دارد ،یک کششی دارد،این اقتضاءِ حالش و کشش او است،و این اعتراضِ در مجالس حضرت سید الشهداء حتی در درون وجود هم، در مغز هم جایز نیست،من را تماشا کنید و به آن نقطه نگاه کنید ،هیچ دیگر چیزی نمی بینید ،راحت باشید .یک صلوات هم بفرستید]

نفوذِ بصیرت از ناحیه قلب است،از ناحیه دل است،اِعمال این بصیرت از راهِ چشم است ،یعنی اگر کسی میخواهد بصیرتش را به کار بیندازد،ناچار است از ابزارِ بصر استفاده کند .

مقام قدرت اللهی ،اِعمالش از راهِ دست است،اگر قدرت حق میخواهد در عالم وجود به توانِ خودش کاره ای باشد لازم است یدالله دست از آستین بیرون بیاورد ،دست میخواهد ،یدالله به ظاهر کار میکند که قدرت را توی خلق به مَنَصِه ظهور بیاورد ،اِعمالِ قدرت کند ،بصیرت کار می کند که چشم را به استخدام بکِشد و خوب هم می کِشد،از راه چشم (با چشم)می شود که عالم را تصرف کرد.[اینها اصطلاحات است، ان شاءالله…]

از راه نگاهِ به خالِ چهره می شود به دام گرفتار شد.خالِ چهره این دانه ای است که به دام محبت یک 《ولی》می خواهند آدم را بیندازند،از راه نگاه به ابرو می شود اشارات را درک کرد،یک ابرو را به طرف راست یا به طرف چپ مایل می کند

همه چیز حرفش را می زند.

این بزرگ محمود شبستری ،خیلی بزرگ بوده؛

 

جهان چون چشم و خال و خط و ابروست

 

اباالفضل العباس جهانِ کل است،همه هستی است،همه اش را داشته،همه ابزارِ کار را در تصرفِ وجود داشته.

 

جهان چون چشم و خال و خط و ابروست

که هر چیزی به جای خویش نیکوست

 

غرض اعراب و عالم چون حروف است

مراتب در اولیاء هم چو آیاتِ وقوف است

 

حالا امروز،روزِ باب الحوائج است،ببینیم با چشمش میخواهد با ما چه کار کند،در آثارِ به دست آمده ای که موجود از طریق علمای باستان شناس هست،[مدارکش موجود است،منتها بشر هنوز به آن لیاقت نیامده که این آثارِ علمی که مدارکش در کتابخانه ها در خزائنِ بسیار سِرّی خارج هست و نگهداری میکنند،هنوز این سعادت توی خلق نیامده که اینها برملا بشود]

نگاه می کنید که توی کشتی نوح بعد از اینکه یک پنجه را گذاشته اند[این دست است،قدرت است]وسط این پنجه ،توی کف یک چشم را شکل دادند،ترسیم کردند،از چشم و دست.و در این باب اینقدر عدِله موجود است،اینقدر عَدِله موجود است،لذا حق هم 《یا بصیر》 است،

《هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ،از طریقِ بینایی،بندگانش را نگهداری میکند،بصیر است،و در یداللهی خودش را معرفی می کند،«یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ».

سخن از چشم است و سخن از دست است.

اگر کسی این نیروی باطنی که بصیرت است،با او باشد،نیروی باطنیِ بصیرت را از راهِ چشم می آورد و عالم را به هر گونه بخواهد به استخدام میکِشَد.

صاحبانِ نفوذِ معنوی،و قدرت های باطنی،اینها با

اَنْامِل ،سر پنجه و انگشت،اشارات باطنیِ خودشان را اِلقاء می کنند.

[کسی اگر اهلِ این علم هست یا مقدمات این بحث را بلد است،می داند ما چه می گوییم]

اگر مریضی که همه دکترها جوابش کردند ،مرض های صعب العلاج ،اهلِ باطن ،اهل معنا،با سرانگشتانِ خودشان بر موضِع مرض،کسالت لاعلاج، میکِشند و با آن انگشت قدرتِ خودشان را پایین می آوردند و آن مرض را از بدن مریض بیرون می کنند.

دو برادر بودند ،یکی از آنها خدمت حضرت صادق علیه السلام ارادت داشت،پشتِ سرِ حضرت همیشه مثل سایه،چه جوری دنبالِ ذی ظل است،اینجوری حرکت می کرد،هیچ وقت حضرت را ترک نمی کرد،این قدرتِ چشم است،یک برادر بر خلاف این برادر دیگر بود ،اهلِ عناد،اهلِ بغض،اهلِ کینه،و اَحیاناً اهلِ دشنام،زبانِ بد[ خدا نکند کسی داشته باشد]یک روز این برادرِ خوب دنبال مولایش امام جعفرِ صادق علیه السلام توی کوچه ها حرکت می کرد،آن برادرِ بد زبانِ مخالف هم پیدا شد،این برادر پاهایش لرزید و ناراحت،حضرت رویشان را برگرداندند فرمودند چه شده رنگت پریده ناراحتی؟

عرض کرد نه آقا چیزی نیست.

فرمودند نه حالت خراب است ،نمی توانی راه بروی.عرض کرد آقا چیزی نیست.

فرمودند چرا این برادرت که می آید میترسی به ما برسد فحشی،دشنامی به ما بدهد،برای این ناراحت شدی؟

عرض کرد بله آقاجان این بد زبان است،میدانم از کنارِ شما رد بشود یک چیزی می گوید،نیشِ زبانی میزند،دعا کنید این زمین دهان باز کند من را به خودش بگیرد،من را فرو ببرد که من نباشم ببینم برادرم به شما …

فرمودند میخواهی خوب بشود و برگردد؟

با او صحبت می کردند سر را برگردانده بودند.

عرض کرد آقا در تمام عمرم یک دعا بیشتر نداشتم و آن،این است که خدایا برادرم را هدایت کن.با این صحبت می کردند گوشه چشم را برگرداندند،او از آن طرف صیحه ای زد افتاد روی زمین،یابن رسول الله من را می پذیرید؟؟

یابن رسول الله یک عمر در گمراهی ام.

[《رَحِمَه الله عَمُّنَا العَبّاس کانَ نافِذُ البَصیرِه》

هر کار بکند با چشمش می کند]

حضرت فرمودند ببین ما هر کسی را بخواهیم بِکِشیم با یک نگاه می کِشانیم.

چشم اینکاره است،هر کس گرفتارِ امیرالمومنین علیه السلام شده،توی نگاهِ 《علی》گرفتار شد،با یک نگاه.

تمامِ کربلایی ها بدون استثناء ،هفتاد و دو تن یا بیشتر،اینها با چشم های امام حسین علیه السلام گرفتار شدند.

《رَحِمَه الله عَمُّنَا العَبّاس کانَ نافِذُ البَصیرَهِ 》از اباالفضل العباس،امام معصومی مثل حضرت باقر علیه الصلاه و السلام اینگونه تعریف می کنند،که چشم عموی ما اعماق عالم وجود را پاره می کرد،تا هرجا میخواست می دوید ،هر کسی را میخواست با چشمش می گرفت،اینها را اهلِ دید می گویند،اهلِ دید اینها هستند.

ما سالی یکمرتبه این شعر را می خوانیم؛

[باب الحوائح ،خطاب ما در این شعر به شماست،ای صاحبِ نفوذِ چشم،ای نافِذُ البَصیره،با شما سخن می گوییم]

 

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی

چو در حضور تو ایمان و کفر راه ندارد[ این حیطه تصرفش است]

چه دوزخی چه بهشتی، چه طاعتی چه گناهی

 

یا به قول خواجه ما ؛

 

به مژگان سیاه کردی هزاران رخنه در دینم

 

دورِ چشمان تو میدانی چه کسی می گردد؟؟

مادرت زهرا سلام الله علیها دورِ چشمانت می گردد،ما را چه که حدِ این حرف را داشته باشیم؟؟

 

به مـژگــان سـیـه کــــــــردی هــــــزاران رخـنـه در دیـنــم

بـیـا ! کـز چـشــم بـیـمـارت هــــــــــــزاران درد بـرچـیــنــم

 

این چشم،چشمِ بیمار است.یعنی هیچ حالتی ندارد،چشمِ بیمار این است که حالت خودبینی از آن گرفته می شود،بیمار خود بین نیست،ناگزیر نگاه می کند،این چشمِ بیمار است.

 

به مـژگــان سـیـه کــــــــردی هــــــزاران رخـنـه در دیـنــم

بـیـا ! کـز چـشــم بـیـمـارت هــــــــــــزاران درد بـرچـیــنــم

 

این چشم است،این دید است،این بصیرت است که امام معصوم حضرت باقر علیه الصلاه و السلام مى فرمایند:

 

《رَحِمَه الله عَمُّنَا العَبّاس 》در آن معنای دقیق 《رَحِمَه الله》سخن نمی گوییم،《رَحِمَه الله عَمُّنَا العَبّاس 》یعنی این موهبت و عنایت از حسین نصیبش شده،معنای 《رَحِمَه الله عَمُّنَا العَبّاس 》این است.

معنای《رَحِمَه اللهُ عَمُّنَا العَبّاس 》این است،《رَحِمَکَ الله》،《یَرْحَمُکَ الله》،《رَحمَهُ الله عَلیه》،هر چه این کلمات را دیدی از مجرای حسینی این نقطه توی عالم به ظهور می آید.

《یَا مَنْ سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ》،یعنی 《حسین》توی این نقطه، دست به کار است.

«وَسِعَتْ رَحْمَتُهُ کلَّ شَیءٍ»،یعنی امام حسین صلوات الله و سلامه علیه دست به کار هستند.

《رَحِمَه الله عَمُّنَا العَبّاس 》یعنی از 《حسین》دارد آنچه دارد.معنای 《رَحِمَه الله عَمُّنَا العَبّاس 》توضیح نمیدهیم،《رَحِمَه الله عَمُّنَا العَبّاس 》یعنی مشمولِ رحمت حق شده است،یعنی زیر سایه امام حسین علیه السلام است.

دستِ برادرش،حجتِ خدا، ولیِ خدا همیشه روی سرش است،این سوال پیش می آید که آخِر ائمه اطهار علیهم الصلاه و السلام ،بستگانشان،آقا اباالفضل العباس،توی زندگی نامه شان هیچ کس ننوشته،تا حالا هم روایتی ندیدیم که شغل آقا اباالفضل العباس چه بوده؟؟

هر کسی یک کاری توی زندگی دارد.چه بوده؟ میدانید؟

اگر یکی از شما بپرسد آقا اباالفضل العباس توی زندگی،جوانی شان،اینها که بیکار نمی گشتند.

چه کار می کردند؟کشاورزی می کردند؟

نه

مالداری می کردند؟ نه

یکی از شغل های شریفی که در آن زمان بوده ،شغل سقایی بوده.

الان ما نجاری می بینیم،شغل آهنگری می بینیم،شغل مکانیکی می بینیم،شغل بقالی،عطاری،قصابی.

یکی از شغل ها چون آبِ لوله کشی نبوده ،چون آبِ فراوان نبوده،یک چاه بوده،یک قنات بوده،آب خوردن را سقاها برای مردم تهیه می کردند،می آوردند.

شغلِ آقا اباالفضل العباس سقایی بوده. برای چه کسی؟؟

شغل آقا اباالفضل العباس سقایی بوده برای خانه برادرش سید الشهداء علیه السلام.

این سقای عالم وجود است،یعنی همین طور که چشمِ کوچک نمایانگر چشمِ باطن،چشمِ بزرگ که دل است،از این روزنه نمی توانی آن دل را ببینی،این مایعِ حیاتبخش که《 وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ ءٍ حَیٍّ》،از آب همه هستی را زنده نگه داشتیم،سقای آب توی عالم اباالفضل العباس است.

چقدر قشنگ بر سقاخانه اش این شعر را نوشتند؛

《اِذا کانَ ساقِی الناس فِی الحَشرِ حِیدرٌ》،چقدر قشنگ است،کنارِ صحنِ مطهرش سقاخانه ای ساختند،این شعر را بزرگ نوشتند، بابِ مُفاخِره او با پدرش امیرالمومنین علیه السلام است.

《اذا کان ساقی الناس فی الحشر حیدرٌ فساقی عُطاشى کربلاء أبو الفضل》،اگر اینکه امیرالمومنین علیه السلام روز قیامت ساقی کوثر برای مردم است،پسرش اباالفضل العباس علیه السلام ساقی تشنه کامان کربلاست ،آبِ بچه های امام حسین علیه السلام را او تامین می کند.

این چشم است که از این روزنه آن را به ما می دهد.

آن دستِ است که هر کس صاحب آن قدرت است از مجرای چشم ،صاحب آن قدرت از مجرای دیگر که دست باشد از این مجرا هم هست.دستش هم قدرتمند است،نه دستش را بلند کند به صورتِ یک یتیم و یک مظلوم بزند،این نه.

این دست با هر اشاره و کنایه ای بخواهد هر کار بکند می تواند،لذا بعضی ها برای اینکه بتوانند کلام خودشان را،سخن خودشان را،در قلب طرف خوب القاء کنند،دست را همیشه در اشاره [به کار می برند]،همه سخنگوهای عالم هم این هست در تهدید انگشت را و در رحمت توی کلام و عطوفت در سخن با دراز کردن دست و کشاندن، این راهش است.و اینقدر موثر است که می بینید کلام گاهی خودش تنبل است،بی قدرت است،بی نیرو است،

دست که به استخدام می آید کلام را توی دلِ طرف می برد،می اندازد،گوینده ها این کار را می کنند،از دست استفاده می کنند و از نگاه ،اگر اینکه نتوانستی حرفت را با زبان بزنی،با نگاهت می توانی سخنت را به دلِ او ببری جا بدهی،این چشم،این دست،در کمالِ قدرت با آقا اباالفضل العباس علیه السلام بوده است.

خوب این مقدمه کوتاه برای بیان یک مصیبتی است که روزِ نهم ،متعلق به باب الحوائج است ما حرفمان را بزنیم.

در راه عشق،هر کسی،هر اسلحه ای،هر نیرویی،هر خودکاری داشته باشد،این خیانت است،جرم به معشوق است،یعنی عرضِ سرمایه برای عاشق انفعال آور است،یعنی اگر می خواست که نشد ،نگاه نافذ خودش را،به همه آن لشکر،نه به همه کفارِ عالم بیندازد،همه را به ایمان می آورد،و اگر با دست اشاره می کرد قلوب همه را تصرف می کرد،یک مرتبه متوجه شد که توی راه عشق بازی در مسیر فداکاری معشوق علی اطلاق خودش امام حسین علیه السلام عرضِ سرمایه دارد می کند.لذا فرمود اول چشمهایم را بگیرید این چشم دارد من را به خودکاری می اندازد.

تیر را کِشاند به چشم ها زد،بعد دستهایم را بگیرید،این را از خودِ امام حسین علیه السلام آموخت،همه سرمایه هایی که عالم متوجه اش است که دستِ توسل به سوی او دراز کند،امام حسین هم همین کار را کرد،همه را توی این راه داد.

این استغناء هست یا نه؟؟این بی نیازی هست یا نه؟؟

این استغنای محض است،این بی نیازی محض است،آن (علی اصغر)که همه انبیاء و اولیاء دست دراز کردند قنداقه اش را بگیرند،می گوید این را از من بگیرید،علی اکبری که همه اولیاء به طرف او دستِ توسل دراز کردند ،می گوید این را از من بگیرید،اباالفضل العباسی که باب الحوائج است می گوید تو هم برو،تو را هم نمی خواهم.

برادر جان،مولای من، من بروم؟؟

این عهد و میثاقی است که خواهرم زینب برای ما با شما بسته است،کجا بروم؟؟

این استغنا است،بی نیازی است،اباالفضل العباس هم همین را داشت،یک چشم دارد که می تواند با این چشم در عالم همه کار بکند،هستی را تصرف کند،یک دست دارد که می تواند همه کار بکند،اینها را در راه امام حسین علیه السلام داد،بزرگترین ثروت معنوی اباالفضل العباس است،

از اینها استفاده نکرد.

شمشیر از دست گرفتن اشاره به این حرف است ،شمشیرت را بگذار برادر.

تیر و کمان را از پشتش باز کردن و زمین گذاشتن،خلع سلاح کلی کردن اشاره به همین است،خود رأیی نباشد،اظهار ثروت و اظهار وجود نباشد،همه را گرفت،اباالفضل العباس را تمام عیار،عریانِ عریان کرد،یعنی آن تجرد تامی که حکما از آن حرف می زنند ،کربلا امام حسین علیه السلام برای اباالفضل العباس گذاشت.

لذا این حرف را بزنیم ،چرا بدن اباالفضل العباس را از کنار نهر عَلقمی به خیام حرم نیاوردند؟؟

میدانی توی حقیقت امر امام حسین علیه السلام یک مجرد محض بیشتر توی میدان نداشت؟؟

کو بدنی؟ کو بدنی که آن را بیاورد؟ مگر بدنی بود؟

توی نقطه قرار گرفتن آن تجرد تام که ولیِ مطلق می تواند توی آن نقطه بنشیند،علی اکبر هم همینطوری بود،کو بدنی که امام حسین به خیمه ها بیاورد؟

شهدای دیگر به این تجرد تام نرسیدند.

اینگونه می توانیم توی روایت حرف بزنیم ،رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم بدنِ ملموس نداشته لذا سایه هم نداشتند،همه نوشتند.بدن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سایه نداشت،سایه مالِ جسم است،آنکه توی خانه رسولِ خدا بود نقل می کند گاهی من میل نداشتم رسول الله از خانه بیرون برود خِمار ،مقنعه ،چادرقدم را در می آوردم می انداختم دور کمر رسول الله که ایشان را بکِشم از خانه

بیرون نروند ،این چارقد از بدن رسول الله عبور می کرد.

امام‌ حسین چه چیز را بیاورد؟؟

کدام بدن؟

کدام جسم؟

به آن معنایی که من و تو می فهمیم نیست،این یک معنایی لطیفتر،ظریفتر،خاصِ اولیاء خداست،هر کس توی این نقطه قرار دارد،علی اکبر به ولایت کلیه و مطلقه رسید،تجردِ تام داشت،بدن ندارد که به خیمه بیاورند،اباالفضل العباس ،بدنی نیست که روی دست قرار بگیرد.

اما قبل از آن بگوییم،آنهایی که مالِ ما است بگوییم،آنهایی که مالِ این عالمِ است

بگوییم ،کسانی که نقطه تصرفی آنها و نیروی باطنی آنها قویتر است،مادون نمی تواند آنها را دریافت کند، أَقْوَى همیشه سیطره بر قوی دارد.
قوی،نیرومند است و أَقْوَى آن است که از او نیرومندتر است.خوب دقت کنید،لذا خطِ ذهنی و خطِ فکری اباالفضل العباس تحت تصرف اباالفضل العباس[نگارنده؛شاید اینجا میخواستند بفرمایند سید الشهداء] به تمام معنا است.
ولی خطِ ذهنی و خطِ باطنی سید الشهداء علیه السلام در تحت تصرف اباالفضل العباس علیه السلام نیست.برای همین وَلّیِ بر اوست.
با این را کار داریم،چون مقدمه ذکر مصیبت من همین است .

خوب دقت کنید؛ اباالفضل العباس علیه السلام راهی از این نقطه باطنی به امام حسین علیه السلام نمی تواند داشته باشد،ولی امام حسین علیه السلام دارد.

این را دقت کن،این را لازم داریم،توی ذهنت داشته باش تا من به تو بگویم.

این هم از آن مصیبت هایی است که اگر خواستی بشنوی،بشنو و آن را داشته باش.

شنیدیم و مقتل درست است.

تیر به چشم خورده؟؟ بله،به هر دو چشم هم تیر خورده است.

ساقی آن است،اگر ساقیِ زبر دستی باشد ،اگر ساقی باشد.اباالفضل العباس صد در صد ساقی است،ساقی زبر دست این است که قبل از اینکه مِی به جام بریزد با چشمش میگسار را مست کند.

اگر کسی اینجوری هست خوش به حالش‌‌.

 

نگاه کن که نریزد دهی چو باده به دستم

فدای چشم تو ساقی به هوش باش که مستم

 

و اگر یک وقتی خواست توی جام مِی را تقدیمِ حریف کند،این را داشته باش، اگر توی جام ریخت و خواست شراب را بدهد، اینها توی قرآن هست《 وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا 》(سوره مبارکه انسان/ ۲۱).

و 《رَحیق مختوم》 داریم،از کجا قرآن از این حرف ها زده ؟ نکند اینها از قرآن گرفتن این کار را کردند!!

《رحیق مختوم 》می دانی یعنی چه؟؟

یعنی آن شرابی که توی قَرابِه و شیشه ریختند و سرش را لاک و مُهر کردند،سرش را باندرول زدند.

این جور چیزها داریم ؟؟ بله این جور چیزها داریم.

تو خودت را به چه آلوده کردی؟

اصلا فکر چه می کنی؟ اینها متنش توی قرآن است،بیا اینجا ،

بیا ای شیخ در خُمخانه ما

شرابی خور امروز از دستِ اباالفضل العباس که در کوثر نباشد.

اگر مستی چشم نتوانست حریف را از پای در آورد،کمالش به این است که وقتی شراب را توی جام ریختی،از او بجوشد،بالا بزند،از چشم اباالفضل العباس خون جوشید ،برای امام حسین علیه السلام که از این جام گرفت و نوشید،نه یکی،دوتا پشتِ سرِ هم ،از چشمِ راست و از چشمِ چپ.

این کمالِ سِقایَت است که ساقی بتواند این کار را بکند،چشمِ ساقی جوشید به حریفش امام حسین علیه السلام خون داد،و سزاوار او بود.

کنم مصالحه یکسر به صالحان،می کوثر

به شرط آنکه نگیرند این پیاله زدستم

 

چشم این حالت را پیدا کرده،دید ندارد،دست ها هر دوتا افتاده،هنوز روی اسب استوار است،چشم نمی بیند،دست ندارد،ولی اینطرف،آنطرف روی اسب ایستاده ،عمودِ آهنین کار اباالفضل العباس را تمام کرد، به روی ، روی زمین افتادند.

 

از اینجا میخواهم مصیبت را بخوانم؛

 

لمس اشیاء یا بوسیله دست است،اباالفضل العباس ندارد،همه وجودش توی امام حسین علیه السلام می دود ،هستی را دریافت کرده،مسلطِ بر همه وجود است،آن را کار نداریم .می خواهد امام حسین علیه السلام را دریافت کند ،آن نیرو را ندارد چون دست در بدن نیست، چشمش به همه وجود دویده،کائنات را تحتِ تصرف دارد ولی امام حسین را می خواهد دریافت کند،چشم ندارد،به روی، به زمین افتاده است،لشکر احاطه کردند،از هر طرف دارند به امام حسین …

یک روایت توی مقتل هست این را بخوانم بعد بگویم،اگر این درست باشد، خاک بر سرِ من و تو است،اباالفضل العباس وقتی به زمین افتاد، آنجا نخلستان بود،عده ای آنجا آمدند،دست توی بدن نیست،چشم ها را خون گرفته،آمدند اباالفضل العباس علیه السلام را به یک نخله بستند،دورش را طناب بستند،امام حسین علیه السلام هنوز نیامدند، این عبارات راجع به اباالفضل العباس آتشت می زند،عده ای آمدند جلوی بدن قرار گرفتند تمرین تیراندازی می کردند،[توی روایت هست مثل قنفذ شده بود] تیرها اینقدر به بدن اباالفضل علیه السلام خورد،اباالفضل العباس به روی (صورت)افتادند،دریافت توی عالم وجود هست،همه هستی تحت تصرفش است ولی هنوز راه به امام حسین علیه السلام ندارد او أَقْوَى است،اباالفضل العباس صدای پایی شنید،توی همان حال که بدن را تیر فرا گرفته صدای اباالفضل العباس بلند شد آی صاحب پا که آمدی سرِ من را از تن جدا کنی ،ببین هر که هستی من به تو قول میدهم هر چه بخواهی برادر من جوانمرد است به تو می دهد ،اگر سرِ من را می خواهی صبر کن، یک مقدار توقف کن یکدفعه دیگر برادرم بیاید من دست ندارم به دامنش بیندازم ،چشم ندارم جمالش را ببینم،بگذار او یکدفعه دیگر مرا ببیند ،برادرِ من جوانمرد است جبران می کند،صاحب صدای پا ،امام حسین علیه السلام بود ،امام حسین آمده بود سراغ اباالفضل العباس ،وقتی امام حسین علیه السلام شنید اباالفضل العباس اینجوری دارد حرف میزند [آی صاحب پا صبر کن اگر میخواهی سرم را جدا کنی بگذار برادرم بیاید] امام حسین علیه السلام دست به کمر گرفت ،آن عبارتی که شنیدی حالا…

صدا زد عباس تو که من را بیچاره کردی ،عباس تو که کمر من را شکستی،عباس تو که دیگر امید من را ناامید کردی،عباس تو که دیگر برای من چیزی نگذاشتی.

وقتی اباالفضل العباس صدای برادر را شنید التماس کرد،حسین جان تویی؟برادر تویی؟

جلوتر بیا.

امام حسین علیه السلام آمد،سر برادر را به زانو گذاشت.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

به باب الحوائج اباالفضل العباس همه مریض ها را شفا مرحمت کن.

به اباالفضل العباس ما را از 《حسین 》جدا مکن.

به اباالفضل العباس ما را از 《حسین 》جدا مکن.

به اباالفضل العباس ما را از 《حسین 》جدا مکن.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *