آیه الکرسی_جلسه ششم

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم》

《اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ 》

 

عنوان این آیه به جهتِ بیان ارضیتِ وجود است، هستی و وجود در مقابلِ سماء و آسمان است .

انسان مرکب از دو ناحیه وجودی است؛

یک) عالم جسم و دو) عالم روح

یک) عالم تن ،دو ) عالمِ جان

یک) عالم ماده و طبیعت، دو) عالم مَلکوت و لاهُوت

 

عالم تن او را به تَثاقُل در ارض می کشاند《اثّاقَلتُم إِلَى الأَرضِ ۚ》، با جهان طبیعت و ماده آشنایی، با عالم تن کار دارید.

عالم سماء و آسمان وجود بشر را به طرف حق می کشاند،به طرف خیر،به طرف صلاح به طرف پرهیز.

لذا در نقطه معراج و بیان عروج خاصی که برای رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلم  بوده،خاتم انبیاء برای دریافت این نقطه که در ارض هم که آن مقدس وجود ، زندگی می کند در عالی ترین مرتبه و بالاترین نقطه هستی قدم گذاشته،یعنی در تنشان هم  وقتی که می تَنَند در عالی ترین مرتبه قرار گرفته که جبرئیل آسمانی و جبرئیل ملکوتی هم نمی تواند آنجا ،مقام فرود راه پیدا کند.

ولی همین موجود به نام حضرت خاتم صلی الله علیه و آله می خواهد با یک حقیقتی که فوق همه حقایق است آشنا شود او را به آسمان می برند،عروجش می دهند او را به سِدرهُالمُنتَهی می برند.یعنی پیغمبر توی این عالم در نقطه خاک،مقام بینش برایش قرار ندادند ،گفتند اگر 《علی》 را می خواهی ببینی از این نقطه خاکی باید عبور کنی،تا اجازه لقاءِ 《علی》به تو بدهیم.

دو مرتبه عرض کنیم؛ خاتم انبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم اگر با حقیقتِ کلِ عالم وجود که مقامِ عِلوِی 《علی بن ابی طالب صلوات الله و سلامه علیه》است کار دارد جای این ملاقات روی این زمین نیست،معراج می خواهد.

اما سید الشهداء حسین بن علی روحی و ارواح العالمین له الفداه بدون عبور از نقطه خاک به قدرِ یک گام معراجی به او دادند که جدش رسول خدا هم به معراج حسینی چشم دوخته است.

بدون عبور از نقطه خاک ،بدون اینکه یک گام بردارد،بلکه به طرف این خاک او را بیشتر آوردند،و توی این خاک او را بیشتر جایش دادند.

نتیجه عمل یک جوری شد که رسول الله را هم به کار خودش خیره کرد.

لذا نه خودش ،علی اکبرش را در این پهنه خاک مَثابه داد .

لذا نه خودش ،علی اکبرش را در عبور از این پهنه خاک مَثابه داد .

《 اللَّهُمَّ اشْهَدْ قَدْ بَرَزَ اِلی هولاءِ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِکَ》

یکی از اَعمال حضرت رسول صلوات الله علیه و آله و سلم و پیش آمدهای عالم احمدی و نورِ محمدی، معراج بوده است.

محاسنشان را در دستشان گرفتند و می فرمایند

《اللَّهُمَّ اشْهَدْ 》،یعنی خدایا جز خودت نمی دانند من چه می گویم،《اللَّهُمَّ اشْهَدْ 》معنایش این است یعنی پروردگار جز خودت هیچ کس آگاه نیست که من چه کار دارم میکنم،من جوان روی خاک به معراج میفرستم،بدون اینکه یک گام حتی از اسب هم پیاده اش کنم، یعنی همان اندازه سوارکاری، نکند توی ذهن کسی بیاید که این یک قدم فراتر از خاک نهاده است،نه،حتی از ایستادن به نشستن می پردازد و از نشستن به خاک آلوده کردن دامن را می پردازد.

خودِ ذاتِ مقدسش به حق حق قسم به حقیقت خودش قسم  الفبای حرکت امام حسین علیه السلام هنوز معنا نشده است،الفبای نهضت امام حسین را هنوز هیچ کس نتوانسته معنا کند،این صحنه چه بوده؟؟ امام حسین چه کار کرده؟؟ آنچه را که جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به قوه معراج دریافت کرده می گوید علی اکبرِ من بدون اینکه حتی سوار اسب باشد دریافت آن نقطه معراجی را دارد.

لذا بهترین کسی که توانسته این حرف را در عالم به نظم بیاورد[تا حالا که کسی نیاورده و بعدش هم نمی آورد] این عمانِ سامانی است، او حرف را توانسته تمام بگوید، صحنه سازِ معراج حسینی بی بی زینب سلام الله علیهاست،صحنه ساز معراج حضرت خاتم ،جبرئیل است،جبرئیل دستِ رسول خدا را گرفته گفته بیا به معراج برویم ،ولی وسط راه رهایش کرد ،آسمان چهارم گفت دیگر نمی توانم《 لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَهً لَاحْتَرَقْتُ》می گوید ،جبرئیل باز می گردد،باز می ماند،نمی تواند حرکت کند،ولی بی بی زینب سلام الله علیها،صحنه سازِ معراجِ حسینی است و قدم به قدم با امام حسین علیه السلام می رود،آخرِ کار هم خودش تنها این راه را رفت.

چرا بالاتر نباشد؟؟

چرا حیثیتش بیشتر نباشد؟؟

چرا ظهورِ حقیقتش بالاتر و بزرگتر نباشد؟؟چرا؟؟

جبرئیل از راه رفتن،بال زدن،پرش،جهش،می ماند.

بی بی زینب سلام الله علیها در خاک می نشیند، روی خاک می نشیند، سرِ برادر به دامن می گیرد و صحنه معراج حسینی را او تهیه می کند.

چرا نباشد؟؟

این 《ارض》است،اگر کسی می خواهد علم بیاموزد باید پیش عالِم برود،نه؟؟

اگر یک درس نخوانده ای که هیچ کتابی ورق نزده و هیچ اصطلاح نمی داند این توانست القاء حقایق کند عجیب نیست،معجزه نیست؟

هیچ درس نخوانده به مکتب نرفته،کتاب ورق نزده،استاد ندیده،اصطلاحات نمی داند،ولی با همه حقایق آشناست،اگر از اینجا فراگیری حقایق شروع شد تعجب ندارد،کربلا می گوید نور بخشی به سینه انبیاء و اولیاء می شود بدون اینکه یک کسی یک گام جهش داشته باشد .

آدم میخواهد به حقیقت برسد مقدمه پرهیزگاری می خواهد ،عبادت می خواهد،ترک معصیت می خواهد،اینقدر خوبی می خواهد،خوبی می خواهد،خوبی می خواهد،همه شرائط باید در تو جمع بشود که یک نقطه حقیقت به تو بیاموزند.

ولی راه امام حسین علیه السلام اینجوری نیست،توی 《ارضِ وجودش》 تو را بالا می برد،

توی ارضِ وجودت تو را بالا می برد، نه؟؟

سابقه اسلام می خواهد،سابقه عبادت می خواهد،این ساختگی و پرداختگی ذهنِ ناصوابِ من و توست که نتوانست تجلیلات حسینی را تماشا کند.

یک جوان نصرانی که یک رکعت نماز نخوانده ،نه  یک رکعت نماز نخوانده یک مرتبه 《أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ ٱللَّٰهِ》هم نگفته است،اصلا از اسلام خبری ندارد،معنای اسلام را نمی داند،کاروان امام حسین علیه السلام حرکت می کند، ترکیب این بوده که وقتی امام حسین اول از مدینه به مکه بعد از مکه به طرف مدینه و از مدینه به طرف زمین نینوا و دشت غاضِریه حرکت کردند،تمام وقت با بی بی زینب هم کجاوه بودند وقتی به سوادِ اعظم و جاهایی که شهر بود و مردم بودند می رسیدند از کجاوه پیاده می شدند یک طرف کجاوه آقازاده های حضرت زینب را می گذاشتند که این تعادل حفظ بشود و خودشان سوار اسب می شدند ،توی جمعیت مردم پیشاپیش سوار بر اسب حرکت می کردند وقتی که باز به پهنای بیابان و صحرا می رسیدند جایشان را عوض می کردند،چون این قراردادی بود که بی بی زینب گذاشته بودند که حتی در راه من فراق تو را نمی توانم تحمل کنم باید توی راه و کاروان با هم ،هم کجاوه باشیم،همین اندازه هم برای من سخت است.

رسیدند به یک نخلستانی که آنجا چند نفر زندگی میکردند و تقریبا محل سکونت بود،کشاورزها مشغول کشاورزی بودند،باغدارها مشغول باغبانی بودند،جوانی بیل دستش بود و داشت بیل میزد،کاروان تقریبا عبور کرده بود،آقا سید الشهداء علیه السلام سوار بر اسب بودند،جوان را صدا زد[عیالش ] به اسم، هر چه صدا زد دید گوشهایش نمی شنود ،خیره به یک نقطه دارد نگاه می کند،روی پا بلند می شود،خودش را اینطرف و آنطرف می کند،با یک حرکتی که از جلو انجام داده می شود این خودش را با او دارد تطبیق می کند اگر او به راست برود این خودش را به راست می کشد ،اگر به چپ می رود این به چپ می رود،اگر به گودی می رود این خودش را بلند می کند،صدایش زد،هر چه صدایش زد گوشهایش نمى شنید،آمد دست گذاشت روی شانه اش گفت کجایی ؟؟ به چه نگاه می کنی؟

گفت ببین آن سواره را چه دل می برد.

دوتایی شان ماندند!! هی مات و محو تماشا و دیدار.

مادرِ جوان آمد هر چه صدایش زد جواب نداد،عروسش را صدا زد جواب نداد،آمد دست گذاشت روی شانه عروس و داماد ،شب اول عروسی، گفت کجایید شما دوتا؟؟

پسر به مادر گفت نگاه کن چقدر از پشتِ سر این سواره دل می برد.

امام حسین علیه السلام سرِ اسب را برگرداندند.

توی دستگاه امام حسین دنبال چه می گردی؟؟هااا؟ دنبال چه می گردی؟؟

این از ارضِ وجودت حرکتت می دهد،آن کاری را می کند که همه انبیاء توی سماءِ وجود امتشان خیلی کم موفق شدند .امام حسین نه،توی ارضِ وجودت حرکت می کند

فقط نوح توانسته از تنور آتش آب بزند بیرون.

آخر تنور جای آب نیست،تنور جای آتش است، معنا کنیم،آیه های قرآن را بفهمیم《  وَفَارَ التَّنُّورُ》اگر از آنجایی که آتش بیرون میزند،آب بیرون بزند توانستی کار کنی،صحیح است.

توی مسجد که همه خوب هستند،توی لباس دین که همه می توانند کارِ خوب بکنند،توی ریش که همه می توانند به صلاح بیایند، اگر آن جاهای دیگر یکی زد بیرون،مرد است.

دستگاه امام حسین،مطالعه کن همه شما می شناسید ،اینقدر از این نمونه بیرون داده،پدر از او نا امید بوده،مادر نا امید بوده،زن ناامید بوده،برادر ناامید بود،رفیق ناامید بوده،یکمرتبه زده بیرون شده یک کسی که چشم همه انبیاء و اولیاء و ملائکه را خیره کرده،《 وَفَارَ التَّنُّورُ》است، از جایی که آتش بیرون میزند،شعله بیرون میزند،آب بیرون می کشد.

مادر این را نگاه بکن کیست .

سرِ اسب برگردانده شد، امام حسین علیه السلام آمدند جلو [ دوتا وَهَب توی کربلا بود،یکی این وَهبِ نَصرانی است و یک وهب دیگر.

اینقدر این وَهب گمنام است،این هم مالِ عالم طبیعت و ماده است،مالِ هر چه مقدس مآب است نتوانست تجلی این بزرگ را نشان بدهد،اینقدر گمنام است،اینقدر گمنام است که توی مقاتل نامش را هم کم بردند]

امام حسین علیه السلام روبرویشان قرار گرفتند،باز ارضیَت را تکامل می دهند.

آخر گدا کمالش به چیست، به پولدار شدن است؟؟

کمالِ گدا به گدا بودنِ بیشترش است.

اگر یک گدا یک جیبش پول داشت کمالِ گدایی اش گرفته می شود،آن گدایی گدا است که نه جیب هایش پول ندارد،جامه تن هم ندارد،ارضیَت را اعتبار می دهد، لذا خودش از اسب پیاده می شود روبروی این جوان نصرانی قرار گرفته،دوتایی توی چشمهای هم نگاه کردند .

[هزار و چهارصدسال تقریبا گذشته است تو هنوز خواسته باشی یک حقیقتی را توی خلق جاری کنی هزار حرفِ بی جا کنارش است] سر را برگرداندند طرفِ عروس به چشم او هم یک نگاهی کردند ،سر را به طرف مادر برگرداندند به چشمهای او هم یک نگاهی کردند،سه تایی خودشان را انداختند روی پاهای امام حسین علیه السلام ،التماس کردند آی سوار ،آی مردِ بیابان گرد هر که هستی ما را با خودت ببر،دیگر ما اهلِ این دیار نیستیم،آقا امام حسین علیه السلام او را به اسم صدا زدند؛وهب ،ما نام تو را در صحیفه یاران خودمان دیدیم،آی خانم،عیالِ وهب نام تو در زُمره کنیزان مادرم فاطمه دیده شده،آی مادرِ وهب نام تو در زمره کنیزان مادرم دیده شده.

امام حسین علیه السلام از ارض ِ وجودت به تو می دهد.

هیچ کس توی عالم،حتی جدش رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم این سمت را برای خودش نگذاشته، باید مسلمان بشوی،مومن بشوی،اهل عمل بشوی،چه بشوی،چه بشوی،چه بشوی،تا بارت بدهند.

ولی امام حسین علیه السلام می گوید از راه بیایی قبولت می کنم ،هر چه هستی می پذیرمت ،حتی اگر به زیارت من می آیی نکند بروی جامه ات را پاک کنی،نکند بروی غسل کنی،گردآلود،آلوده دامن من می پذیرمت،این کمال است.

توی ارضیت وجود گذاشتش، چه کسی توی عالم این قدرت را دارد؟؟

همه انبیاء اینقدر لوازم ایمان و عمل به اُمتشان می دهند تا بتوانند اینها را یک قدم،یک پله بالا بیاورند،امام حسین علیه السلام کارش اینجور نیست،بلکه اگر نیت کنی به طرف امام حسین علیه السلام راه بروی،فقط همین ،از جایت تکان نخوری،نیت کنی دستت را می گیرد،یکی از علمای بسیار ارزشمند که جزء تراز اول نامش را بردند[زمان فتحعلی شاه زندگی میکرد]مرحوم سید مهدی شهرستانی است که اولاد و اَحفادش در کربلا بودند و هستند،این عالم بزرگوار ،مرجع تقلید،مدرس ،در نجف زندگی می کرد،یک شب اباعبدالله الحسین علیه السلام را خواب دید، از امام حسین سوال کرد آقاجان آیا کسی که در زمین کربلا دفن بشود شبِ اول قبر سوال می شود از او ،مَلَکین به بالین او می آیند،توی قبر از او سوال می کنند ؟؟

امام حسین به سید مهدی شهرستانی فرمودند کدام مَلَک است که جرأت کند در خاک کربلا از آن که اینجا خوابیده سوال کند؟؟

سید مهدی هنوز ما را نشناختی.

از خواب پا شد و دیگر نخوابید ،نماز صبح را خواند به زن و بچه اش گفت پیاده برویم کربلا ،ما هم کربلایی شدیم.

جوان نصرانی ،زن و بچه شان را، دستشان را گرفت

پیاده کربلا برد.

چرا در وادی السلام ندارد که سوال نشود، وادی السلام رحمت و مغفرت او را می گیرد،می آیند سوال می کنند،امیرالمومنین علیه السلام به بالین مرده می آیند شفاعت می کنند ولی در زمین کربلا مَلَکین جرأت این که قدم به آن وادی بگذارند ندارند،سید مهدی شهرستانی وَهب وار وارد کربلا شد.

امام حسین علیه السلام ارضیت وجود را تکمیل می کند و بعد می گوید حالا به تو می دهم.

خواب دید[منبری است دیگر، ما حق نمک را ادا نکردیم،حرف گفتیم ناشایسته،یک عده مظلوم پای منبرمان نشستند،دلسوخته،معتقد،دلباخته،اهل محبت،هر چه توانستیم به آن تشر زدیم]

بزرگی بود در صحن مطهر سید الشهداء علیه السلام بالای منبر،این روایت را خواند؛

《مَنْ بَکَی أَوْ أَبْکَی أو تَبَاکَی عَلى الحُسین وَجَبَت لَهُ الجَنَّه》روایت را خواند،سندش را هم ذکر کرد ولی آخرش اِن قُلت آورد ،کسی که گریه کند بر امام حسین،یک کسی را بگریاند ،یا خودش را به گریه بزند،همردیف هم بر اینها بهشت واجب است.گفت آی مردم این روایت فریبتان ندهد ،این روایت گولتان نزند ،اگر کسی به گردنش این گناه است،این معصیت است،اینها موجب نمی شود که امیدوار باشد. تمام؟؟

ولی آدمِ خوبی بود، لذا دستش را گرفتند، شب خواب دید ،توی عالم خواب اسماء زوار را امام حسین امر می کنند که آقا اباالفضل العباس بنویسند،صحنه خواب است دیگر،قلم و کاغذ دست آقا اباالفضل العباس باب الحوائج،یکی یکی زوار توی صحن،توی حرم،توی خانه ها،توی مسافرخانه ها،یکی یکی دارند می نویسند،نوشتی برادر؟ نوشتم. ببینم، آقا نگاه کردند فرمودند برای چه اسم او را ننوشتی؟؟

تا فرمودند اسم او را دیوارهای کربلا شکافته شد،دروازه شکافته شد،آنطرف دروازه شطِ علقمی،نهرِ علقمه،دیده شد،کنار نهر علقمه یک قهوه خانه هست آن قهوه خانه دیده شد،دیوار قهوه خانه شکافته شد یکی آنجا نشسته خارج از کربلا مشغول یک گناه است،ابالفضل العباس عرض کردند سیدِ من،مولای من اینکه دارد گناه می کند،فرمودند اسمش را بنویس از خانه اش که حرکت کرد به قصد زیارت ما آمد وسط راه شیطان فریبش داد،اسمش را بنویس.

وحشت زده از خواب بیدار شد ،وحشت زیاد او را گرفته،پیش خودش فکر کرد دیروز بالای منبر آن روایت را خوانده ،آن روایت توی ذهنش اشکالاتی ایجاد کرده حالا خواب دیده،یک مقداری بر این روال زندگی را چند دقیقه ای طی کرد بعد گفت نکند آقای شیخ، غیر از این باشد! نکند رویا ،رویای صادقه باشد!گفت اگر رویای صادقه است بلند می شوم آدرس را که دیدم ،از خانه اش آمد بیرون،کوچه های کربلا،در دروازه بسته است،تمام آدرسها تا اینجا درست است،اما درِ قهوه خانه بسته است ،شکاف در قهوه خانه باز است چشمش را آورد پشتِ شکاف در نگاه کرد دید یک کسی نشسته .

《حسین》تو رحمهُ الله الوسعه هستی،تو باب نجات امت هستی حسین جان،هیچ یک از شئون رحمت تو استثناء نمی خورد ،کم نمی شود.

یک حالتی از او دید که دوتا دستش را بلند کرد زد توی سرش صیحه ای زد وای برتو امام حسین تو را می بخشد و تو داری گناه میکنی؟؟

امام حسین اسم تو را جزء زوار می نویسد تو داری گناه میکنی؟؟

در را باز کرد با یک حالتی سوال کرد چه شده مزاحم من می شوی؟؟

با همان زبان خاص گفتند خواب دیدم امام حسین دارند تو را جزء زوار می نویسند به برادرش اباالفضل امر کرد ، تو داری این گناه را انجام میدهی؟؟

خودش را توی فُرات انداخت و شروع کرد به توبه و انابه کردن و غسل کردن،حسین جان من را می بخشی؟؟

با همان حال آمد وارد کربلا شد و در مجاورت اباعبدالله الحسین علیه السلام ماند و از اولیاء خدا شد.

توی ارضیت وجود آوردنش،آوردنش،توی نیت به او می دهند.

یک وقتی باورت نیاید اینگونه است که وقتی زیارتشان رفتی می بخشنت،اینجوری نیست.هر کس موفق به زیارت علی بن موسی الرضا بشود کنار قبر… اینجوری نیست ،بعدش نیست.

وقتی زیارت امام حسین علیه السلام کردی بعد می بخشنت،اینجوری هم نیست.

قبل از اینکه زیارت کنی اول پاکت می کنند ،پاک حسینی،پاک علوی،پاک امام رضایی،اول پاکت می کنند بعد می گویند بیا زیارت.

محال است به کسی که ناپاک است اجازه بدهند نیت زیارت کند،محال است.

آنوقتی که داری چمدان هایت را میبندی،آنوقتی که داری می روی بلیط تهیه کنی،آنوقتی که راه مسافرخانه را پیش گرفتی،اینها پاکت کردند که داری میروی.این امام حسین ماست.

بر این مِنوال مرحوم ملا آقای دربندی زیارت قاسم بن الحسن را که نقل می کند او می گوید عروسی قاسم درست است،بزرگان دیگر از اهل معنا،آن هایی که غیر از کتاب و غیر از نوشته و غیر از الفاظ روایت با یک جای دیگر سر و کار داشتند ،چشمِ بصیرت داشتند، آنها گفتند بله بوده،و این بر این منوال است که امام حسین علیه السلام قاسم را توی عالم تن که ارضیتِ وجودش است درک کند که از اینجا او را بالا ببرد،کمال بدهد.

ازدواج توجه به یک نقطه ای، در عالم تن است ،بزرگترین موهبت را به یتیم برادر کردند،او را آوردند یک جایی گذاشتند که آنجا تکان خوردن محال است ،همه می گویند دیگر تازه داماد میلِ به شهادت و کشته شدن ندارد،کسی که شبِ اولِ زفافش است دیگر شائِق و عاشق لقاءِ مرگ نیست.امام حسین علیه السلام از همانجا حرکتش دادند،راه حجله را ،خیمه حجله را به او نشان دادند ولی قاسم همه وجودش متوجه عمو است. جوان ! مگر می شود؟

آن هم جوان آنوقت که جز عیال و حلیله خودش هیچ کس دیگر را نمی بیند،از همانجا حرکتش دادند،و به کمال مطلق رساندنش و ارضیت وجودش را تمام کردند.

راوی می گوید به خدا قسم خودم دیدم که پیراهنی سفید که مخصوص دامادهاست،پیراهنی سفید که داماد در شب اول عروسی خودش که به حجله می رود او را تن کرده ، آمد به طرف…، خوب دقت کردم دیدم به قدری عجله دارد که بندِ نعالش را نبسته،کسی که می خواهد به جنگ برود باید بند کفشهایش را خوب ببندد،شَعثِ نعالش باز بود ،آنقدر قدش کوتاه بود هنوز ،که شمشیری که به کمر بسته بود

نوک غلاف شمشیر به زمین کشیده می شد، آمد خدمت عمو،[این ترکیب را نگاه کنید،ترکیب کار را] جلوی امام حسین علیه السلام ایستاد ،امام حسین آمدند جلو،دوتایی دست به گردن هم انداختند《 حَتّى غُشِیَ عَلَیهِما》اینقدر گریه کردند که دوتایی روی خاک غلتیدند و غش کردند.

عمو و برادر زاده،یتیم برادر و امام حسین،هر دو روی خاک کربلا به حال غش افتادند ،بی بی زینب سلام الله علیها آمدند ،معمولا کسی که غش می کند،به صورتش آب میزنند ،توی خیمه های امام حسین که آب نبود ،بی بی زینب با اشک چشم بر گونه یتیم برادر و حجت خدا امام حسین علیه السلام اشک ریخت و آنها اشک ها را مالید به صورت امام حسین و قاسم،اینها به حال آمدند.

امام حسین پا شدند، ایستادند،دست یتیم برادر را گرفتند از زمین بلند کردند،ایستاد،دست بردند گریبان قاسم را گرفتند تا پایین پاره کردند.

این چه کاری است؟؟؟

امام حسین برای چه پیراهن پاره می کنند؟؟

[تمام اینها روایت است هاااا] شَدَّ اَزارَه ،در جای دیگر دارد شَدَّ قَمِیصَهُ،امام حسین پیراهن یتیم برادر را از گریبان تا به دامن پاره کرد .

خواجه این شعر را دارد ولی من حفظم نیست،همه اش یادم نیست،عین این را دارد که گریبان تا به دامن توی این راه چاک زد.

این نقش تجرد تام است،که امام حسین علیه السلام حالا او را در ارضیت وجود آورده ،تجرد تام به او می دهد . تن رها کن تا نخواهی پیرهن.

آن حائل عالم طبیعت را که حتی جامه است می گیرد،این را هم از او می گیرد.

قاسم بن الحسن عمامه ای بر سر بسته بود ،آقا امام حسین علیه السلام عمامه را باز کردند،تکان دادند،همین جور تکان دادند،تمام حرمسرا دیدند یک پارچه دست امام حسین است دارد تکان می دهد،یعنی همه حرمسرا را خبر دار کرد که بیایید نگاه کنید ببینید قاسم را چه کار می کنم،آنوقت عمامه را دو نصف کردند به قدر عِصابه ای بیشتر نماند ،آن عصابه را [یعنی همه تجملات عالم طبیعت که لباس است] گرفت،سر قاسم را بست

،شمشیر نامیزان بود به زمین کشیده می شد،شمشیر را باز کردند از بالای سینه بستند،رفتند دور ایستادند یک نگاهی کردند فرمودند قاسم جان حالا میخواهی بروی برو تا من تماشایت کنم،قاسم بن الحسن علیهما السلام به طرف میدان حرکت کردند یک چند قدمی که رفت دو مرتبه به طرف عمو برگشت ،امام حسین فرمودند قاسم جان برو برنگرد،عرض کرد آقاجان،عموجان اجازه بدهید یک مرتبه دیگر دستهایم را به گردنتان بیندازم،امام حسین آمدند سر را پایین آوردند قاسم دست ها را انداخت به گردن امام حسین [این ترکیب را نگاه کنید] هی دست ها را جذب کرد،جذب کرد دست ها را، امام حسین هی حالت انحنا،انحنا، ناگهان امام حسین همین جور که قاسم آویزان شده بود سرشان را بالا آوردند قاسم به امام حسین آویزان شده بود ،دو مرتبه امام حسین قاسم را بغل کردند《 حَتّى غُشِیَ عَلَیهِما مَرَهً ثانی》،دو مرتبه این یتیم برادر و امام حسین غش کردند .

باز زینب آمد،اشک بر گونه برادر،اشک بر گونه یتیم برادر،این دو به حال آمدند.آنوقت امام حسین ،یتیم برادر را قسم داد [ امروز را روز عروسی قاسم نوشتند ما هم می خوانیم، عروسی چیست؟؟

عروسی یتیم امام حسن همان حجله مرگش است.

این کوشش می کند که به آن حجله برسد]،دفعه سوم،آقا امام حسین دیدند

یتیم برادر برگشته و طرف بازوی خودش دست می کشد،جدیت کرد یک بازو بند را باز کرد ،چون وقتی که امام حسن علیه السلام وصیت می کردند ،به برادر ،امام حسین وصیتشان را کردند،به ابالفضل العباس وصیت کردند به زینب وصیت کردند،زینب جان تنها وصیت من به تو این است ،هیچ به تو کار ندارم اگر خواهر من هستی دست از یاری حسین نکشی.عباسم،برادرم اگر برادر من هستی دست از یاری حسین نکشی.وصیت همین بوده، ولی به قاسم یک چیز دیگر گفتند فرمودند پسرم وصیتی که من به تو دارم این است که نوشتم،مثل جان خودت از آن نگهداری کنی و هیچ گاه از تو جدا نشود،این را بر بازوی خودت ببند ،
《أذا اشتد علیک الامر و ضاق الصدر افتها و نظر الیها》وقتی کار بر تو دشوار شد،تمام درها به روی تو بسته شد ،سینه ات تنگ شد،بازش کن نگاهش کن.
توی صحرای کربلا ایستادند،اهل حرم دارند نگاه می کنند،مادر قاسم هم دارد نگاه می کند،امام حسین علیه السلام خیره شدند ،سه مرتبه رفت و برگشت شده ،باز کرد نگاه کرد،همین جور ورقه وصیت نامه را که پدر به خط خودشان نوشته بودند آمد تقدیم عمو کرد،و شروع که به گریه کردن،عمو جان این خط پدرم است و وصیت پدرم به من است،ببین چه نوشته،امام حسین نگاه کردند و شروع به گریه کردند ،روی زمین نشستند دو مرتبه عزیز برادر را بغل کردند، دیدند امام حسن علیه السلام نوشتند ؛ بُنی قاسم اذا رَأیت عَمِّکَ وحیداً فریدا وَ نصُرهُ بِمُهجَتِک …
وقتی عمویت را تنها و بی کس دیدی با خون دلت به کمکش بشتاب .
کربلا یک گوشه اش عزادرای برای امام حسن علیه السلام شد ،امام حسین علیه السلام وصیت نامه را گرفتند،نگاه داشتند، زینب سلام الله علیها را صدا زدند ،خواهرم نگاه کن وصیت برادرم را،همه اهل حرم شروع به گریه کردند،آنوقت فرمودند قاسم جان حالا میخواهی بروی برو،به وصیت پدرت برو،اینجا به امر من حرکت نکنی،به وصیت پدر ،قاسم به میدان رفت.
همه نوشتند سی و پنج نفر را به درک واصل کرد،ناگهان امام حسین دیدند قاسم از صدر زین به زمین افتاد ،امام حسین خودشان را رساندند در موقع افتادن بدن قاسم ،جنگ شروع شده ،چنان بوده که قاسم صدا میزده عمو جان…
امام حسین برای دفاع رفته بودند که از حریم یتیم برادر دفاع کند،ناگهان دیدند صدای قاسم بلند شد بحق پدرم حسین جان،عموجان،از جنگ دست بکش،سینه من زیر سم اسبان خرد شد.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یا علی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *