آیه الکرسی_جلسه سوم

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم》

《اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ 》

 

ما از این آیه که به آیه الکرسی مسما شده است به کلمه 《ارض》 کار داشتیم و ارض را از قرآن خواستیم بشناسیم و به اندازه استعداد و ظرف وجودی از این نقطه سر در بیاوریم ولی ناچار هستیم قبل از استفاده از این معنا به کلمه قبل هم توجهی داشته باشیم چون ارتباط مستقیم به بحث ما به حضرت حسین سید الشهداء روحی و ارواح العالمین له الفداء و شهیدان کربلا و همه زمره شهداء پیدا می کند .《اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ 》این《حی》باید

پیدا بشود ،چون حق ظهورش به اسماء و صفات است.

[ یک عنایتی کنید،ما چند جمله بیشتر بحث سنگین نمی کنیم که آن هم سنگین نیست خیلی همچین آسان به دل می نشیند که میشود درباره اش اصطلاحات کسل کننده ای را به کار برد ولی از آنها صرفنظر می کنیم]

حق ظهورش به اسم و صفت است، اسم و صفت هیچگاه به دست نمی آید و راهی به آن نیست مگر به 《تَعَیُّن 》(خیلی اصطلاح قلمبه ای نیست ،می گوییم).

یک اسم و یک صفت انتخاب کنیم و معنای تعین را هم بیان کنیم تا برویم سراغ 《ارض》.

حق《 رحمن》 است،ظهور حق به رحمانیتش است،حق 《رحیم》 است،ظهور حق به رحیمیتش است. این رحمن و رحیم را کجا پیدا کنیم ؟؟؟

اول در مادر، یعنی هر کس می خواهد با ظهور رحمن و رحیم در تعین آشنا بشود باید مادر جستجو کند .《بسم الله الرحمن الرحیم》،هر بی اعتنای به مادر از حقیقت اسم رحمن و رحیم بی خبر است، هر کسی باشد، بر این منوال اگر کسی هر حقی را ضایع کند راهی به تعینِ اسماء و صفات حق ندارد،وقتی نداشت خداشناس نیست چون ظهور حق به اسماء و صفات است .《الله》 کجاست؟؟؟

در 《ربُّ العالمین》 است.

دیگر در کجاست؟؟؟

در رحمن و رحیم است.

دیگر در کجاست ؟؟؟

در وَدود است در غفور است، در رازق است،در علیم و عَلام است ،اینها کجا هستند؟؟

اینها در تعیناتِ خارجیه هستند.

دومرتبه معنا می کنیم ،حق ظهورش به 《رَب》 است،یک چیزی است که نتیجه یک قرن هزار سال است نمی گوییم،یک دَهر بحث توحید توی دو سه جمله است.

هر کس فهمید کلید همه معانی و حقایق توی این ده دقیقه است ،هر کس هم نفهمید،بخواهد از صاحب این مجلس که امروز حضرت حُرّ است . خواجه ،حُرّ را توی …[نمی گذارد ما می خواهیم یک بحث دیگری را ادامه بدهیم می آید جلوی چشممان می ایستد]

این شعرِ خواجه مربوط به حُرّ است ؛

 

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست

 

این وصفِ حُرّ است.حُرّ اول از خودش آزاد شد،از این خودخواهی ،خودبینی،عُجب،آزاد شد.آزاد شد عالم بنده اش هستند،امروز ما بندگان حُرّ هستیم اینجا نشستیم ،امروز چِشمِ امید به عنایت او داریم .وقتی که یک کسی به مُنتِهی اِلیه انسداد رحمت می رسد باید دامن حُرّ را بگیرد هاااا،آن جایی که دیگر درها بسته است چنان ناامیدی سراغ آدم می آید که هیچ چیز مِفتاح گشایش این باب نمی شود آنوقت حُرّ ،چون خودش یک حرکت آنچنانی دارد،هر چه کفر است توی عالم بریز توی یک کفه ترازو ،هر چه کفر،معنای کفر چیست، معصیت چیست،هر چه گناه است،هر چه زشتی است،

هر چه بدی است،هر چه شرک است،هر چه نفاق است

بیاید توی یک کفه ترازو،آن عمل حُرّ سنگین تر است.که جلوی امام حسین علیه السلام ایستاد گفت نمی گذارم تکان بخوری ،توی منطق محبت یعنی عشق حسینی این حرف را میزند دیگر،این حرف مالِ آن منطق است،مالِ آن بیان است،اگر کسی توی عشق امام حسینی قدم گذاشته عمل حُرّ را اینجوری می داند،اگر کسی آنجا نیست کار نداریم.می رویم سراغ حرفمان حُرّ تعین بخش 《حی》 است.《هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ》

یعنی《 یا حَیُّ》را توی عالم تعین داده است.

حق 《رب》 است، نه؟؟؟

《رب》 است دیگر،ظهور حق به 《رب》بودنش است.《وَ هُوَ رَبِّ الْعٰالَمِینَ》،چه چیز 《رب》 را تعین می دهد؟؟؟

هوا، هر کس می خواهد 《رب 》را تماشا کند باید توی هوا 《رب》را بگیرد،چون تعین می دهد .وجود همه اشیاء به حق است 《مُحّیْی》 است چون 《حی》است ولی اگر هوا به تو نرسد می میری. مگر هوا خداست؟؟؟

《رب》 را تعین می دهد ،اگر آب را از گیاه بگیرند خشک می شود و لذا 《وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شَیءٍ حَی》(سوره مبارکه انبیاء/۳۰)،این چطوری است که آب حیات بخش است《وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کلَّ شَیءٍ حَی》؟؟؟

تعین بخش 《یا حی 》است.

بحث توحید است،مبدأ است،معاد است و ولایت در عمق آن است.یعنی در عمق ولایت توی این ده دقیقه یک ربع نمی دانیم چقدر می شود،هر کس قدرت و استطاعت دارد،قوه و بُنیّه دارد همه این مواد خام را و اُمهاتِ حقایق را بنویسد و بیان کند.

از 《ارض》صحبت می کنیم،اگر 《ارض》 را از موجودات بگیرند به تعین ربوبی او هستی به فنا کشیده می شود لذا《 لَولا الحُجَّه لَساخَت الاَرضُ بِاَهلِها 》،《ارض》چون تعین ربوبی دارد،《ارض》هستی را می گیرد،《 لَساخَت الاَرضُ بِاَهلِها 》، اگر حجتیت را از 《ارض》بگیری.

جور دیگر معنا می کنند اگر حجت نبود،یعنی یک شئ خارجی دیگری به نام امام زمان علیه السلام که ناشناخته به تمام ابعادِ وجودی است،حتی اسمش ناشناخته است ،یک موجود خارجی دیگری به نام امام زمان اگر نباشد شئ دیگری به نام 《ارض》 در این طرف او هستی را به فنا می دهد.

نخیییییر 《 لَولا الحُجَّه لَساخَت الاَرضُ بِاَهلِها 》،《ارض》 دارد تعین ربوبی حجت را نشان می دهد اصلا معنای آیه این است.

یعنی 《ارض》مساوی با《 حجت 》است.و آن 《ارض》آن نیست که من و تو روی آن قدم می گذاریم ،《ارض》همان است که《 إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا》(سوره مبارکه زلزال/۱)،این تکانت می دهد.

چه جوری تکان می دهد؟؟؟

به تو می فهماند که تو عُجب داری.

چه وقت می فهماند؟؟

آن وقتی که تا کسی نیست ،وسیله ای فراهم نشده ،برای تو زمینه ای نیست،تو خاضع هستی ،دَمِ اتاق می نشینی ،آنوقت مواظبی که هیچ نوع آثار کِبر در تو بوجود نیاید ،اما اگر در تقابل با یک نقطه تو را قرار بدهند آنوقت هم تو خاضع هستی؟؟؟

آنوقت هم تو کبر را از خودت دور می کنی؟؟

تا سر به سرت نگذاشتند آرامی،وقتی دو سه تا حرف نابجا زدند آنوقت عصبانی نمی شوی؟؟؟

آدم حلیمی است، مادامی که برایش موجبات عصبانیت فراهم نشود. اینها حساب نیست ،وقتی که موجبات عصبانیت فراهم شد، وقتی که موجبات کِبر فراهم شد ،وقتی که موجبات صفت حسد ،خشم،غضب،این صفات،آنوقت که موجبات فراهم شد آن وقت معلوم است که چه کسی اهلش هست و چه کسی نیست. این 《إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا》است، 《و وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا 》،زمین آنوقت سنگینی هایش را رو می آورد که چه کسی وِقار دارد و چه کسی ندارد.

چه کسی حلیم است و چه کسی نیست.

تا زمین وجود یک انسان یعنی توی عالم مُلک ،توی عالم طبیعت (دیروز گفتیم،اشاره می کنیم)،《ارض》توی قرآن در مقابل 《سماء》 که کشش به طرف بالاست،به طرف معنویات است،به طرف روحیات است به طرف عالم ملکوت است،آن طرف است،《ارض》این طرف است ،عالم تزاحم است،عالم حسد است،عالم خشم است،عالم غضب است،آنچه که تن می پسندد و به خود می گیرد این 《ارض》 است.

این 《ارض》اگر تکان خورد آنوقت نشان می دهد که تو چه کاره هستی.

لذا نفخه صور هم همین جوری از زمین بیرونت می آورند،تو را می کشانند ولو بمیری،مردن خیلی مقام است ،مردن لِقاءالله است ،هر کس را می خواهد دعوت کردند،هر کس می خواهد با حق ارتباط پیدا کند باید بمیرد 《یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی》،《مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا》،همه اینها درست ،مگر حق دست می کِشد؟

تمام شد؟ باز بیرونت می آورد ،یک نفخه می زند ،بادت می کند،حالا مُردی،مقام گرفتی،رتبه گرفتی،مقامات عارفین به تو دادند [آنجا حرف نمی زنیم،اینقدر ما برایمان سخن هست که دیگر اگر چند تا اصطلاح عرفانی هم بگوییم دیگر خدا می داند چه می شود ولی به حقِ خودش قسم ؛

 

چنان ز زلف تو آشفته ام ، به بوی تو مست

[به خودت قسم ،به خودت سوگند که گواهی و دلها را میخوانی ]

که نیستم خبر از هر چه در دو عالَم هست

 

اگر هم دروغش را می گوییم تو راست میکنی،تو درستش میکنی،تو صحیحش میکنی.نمی گوییم، آن حرفش را نمیزنیم ]

تمام این مقامات به آن اعلا درجه ای که《 و المُخلِصونَ علی خَطرٍ عظیمٍ》رسیدی تو خیال کردی تمام است؟؟ دو مرتبه بیرونت می آورند،بادت می کنند،ولی یک بادِ است،این بادکنک ها را دیدید دستِ بچه ها،خیلی بزرگ است هااا؟یک سوزن به آن بزنند هیچی نیست .دو مرتبه باد هم نمی شود ،بعد بچه دو مرتبه بر می دارد توی دهانش می کند باد را توی آن فضا می آورد و تابش می دهد یک چیز کوچک وکوچک ،آن هم باز دو مرتبه نمی تواند نگهش دارد.نفخه صور این است،این کار را 《ولی》 می کند ،نفخه صور را امیرالمومنین علیه السلام احداث می کند ،وجود می دهد که بادت می کند به تو نشان بدهد که باز هم دیدی ؟

[اگر خواجه نبود ما از کجا استدلال می آوردیم توی این لطافت ها حرف بزنیم ؟؟]

 

در ره عشق از آن سوی فنا [فنا مقامِ بَعدَ المَوت است ،اهل سلوک مرگ را خیلی نمی پذیرند،مرگ را همه دارند ،چون مرگ جان می گیرد دیگر هاااا؟؟؟

خیلی حرف است که باشد جان فدای قدم دوست،

این مطاعیست که هر بی سر و پایی دارد

اگر توانستی از اِنیّت وجود خودت صرفنظر کنی آن حرفی را که باید درِ گوشی به تو بگویند می گویند.از خودت بگذری، مرگ که همه دارند،یعنی

《مُوتُوا قَبْلَ أنْ تَمُوتُوا》،دلت را خوش نکند ،بیرونت می آورند دوباره بادت می کنند.

حُرّ از خودش پایین آمده است، همه اولیاء بدون استثناء تا دستشان به دامن حُرّ نرسد امام حسین علیه السلام جوابشان را نمی دهد، حضرت سید الشهداء سفره را پهن کردند همه را سر سفره جمع کردند ،اجازه نداد دست به طعام ببرند فرمودند هنوز نمک سفره ما نیامده است،منتظریم که نمک سرِ سفره بیاید.حتی بی بی زینب به برادر عرض کردند که آقاجان معطلمان کردید چه خبر است که این چشم را به آن بیابان دور دوختی به چه نگاه می کنی؟؟

فرمودند خواهرجان منتظرم ،نمک سفره نیامده است.خدا خیلی گنهکار و تائب را دوست دارد خیلی ،آن که بر می گردد خدا خیلی آغوش را زیاد برایش باز کرده است.نشان می دهند، کربلا همه اش درس است،درس است،درس است.

برگردیم، امروز با امام حسین علیه السلام آشتی کنیم ،دامن حُرّ را بگیریم ،شفیعش قرار بدهیم،اگر فکرمان هر جا بوده باز بیاوریم درِ خانه امام حسین علیه السلام ،اگر ذهنمان هر جا بوده بیاوریم درِ خانه امان حسین علیه السلام .نمی خواهی جمالش را ببینی؟؟؟ بمیری می بینی.

خوب دیدی تمام است؟؟ ن_____ه تمام نیست ،تمام نمی شود این کار.

در ره عـشق از آن سـوی فنا[ فنا بَعدَالمُوت است ،یعنی هستی را که دادی رهایت نمی کنند ،به حق حضرت حُرّ شرمندگی دارد آدم بگوید امام حسینی است و اینقدر هنوز خودش را بپاید ،خیلی شرمندگی است،روز سوم از حُرّ می خوانند که آماده ات کنند با امام حسین علیه السلام آشنا بشوی ، این هستیِ دست و پا گیرت را بگیرند .

 

در ره عـشق از آن سـوی فنا صـد خطر سـت

تانگـویی که چـو عمـرم به سـرآمـد رَسـتـم از آن

مقصد بی نهایت است،راه پایان ندارد،توقف از اهل راه نیست،توقف از اهل محبت نیست ولی چه کنیم به قول باباکوهی که قشنگ می گوید این شعر با همه جان آدم تلاعُب می کند؛

 

قدم ها مومی و این راه تَفتِه است

خدا میداند و آنکس که رفته است

 

این روشنی بخش عالم وجود نه تنها در ارضین عالم، نور داد، نه تنها عالم ارض را روشن کرد، سماواتِ عُلا را روشن کرد. وجودش این زُهیر که از زهره است و از زهرا بار دارد، هرچه دارد بی بی سلام الله علیها کمکش کردند. اینقدر بد سابقه هست[ استغفرالله،می خواهیم برای تجلی دادن کَرم و رحمت امام حسین علیه السلام حرف بزنیم،عیب ندارد،خودش هم خوشش می آید،روحش لذت می برد] اینقدر سابقه اش تاریک است ،کانَ عثمانیا،اولا جلوی فکرِ تو را می گیرد که درباره هیچ کس قضاوت نکنی چون ؛

 

حسن عاقبت نه به رندی و زاهدیست

آن به که کار خود به عنایت رها کنند

 

هیچ کس مَآل کار را نمی داند، زهیر کانَ عثمانیا[ روز جمعه گذشته گفتیم اما وصف حالِ این بزرگ تمام نشدنی است،هی بگو هی بشنو لذت میبری،با اینکه ما اگر تکرار می کنیم در مَثَل تکرار می کنیم در برداشت موضوع هیچ تکراری نیست《 لا تِکرارَ فِی التَّجَلِّی》همه اش تجلی است که انسان از 《ولی》صحبت کند،تجلیِ بعد از تجلی است. به رفیق هایش گفت که هر کس توی این سفر با ما مکه بیاید ما خرج راهش را می دهیم،باباشَمل بود،قداره بند بود،سابقه خیلی بدی توی کوفه داشت،یک آدمی بود که هیچ کس حاضر نبود به او سلام کند ،حالا مِیلِ است مکه برود، تفریح هم به مکه رفت.کجاست نمی دانیم،مبدأ ناپدید است هاااا،با عده ای مثل خودش به طرف مکه آمدند، روز هشتم که به دستورِ همه فقها خروج از مکه حرام است ،کسی نمی تواند از حرم خارج بشود ،به رفیق هایش گفت هر کس بماند همان قولی که دادم سرِ قولم هستم خرجش را می دهم ولی من را به مکه چه؟ما رفتیم و برگشتیم.گفتند زُهیر بدنام هستی دیگر، مارک بی دینی… گفتیم آمدی مکه آدم میشوی،روز هشتم است،یوم التَرویه،کجا می روی؟

گفت دل توی دلم نیست ،نمی توانم اینجا بمانم.

کنارِ کعبه نمی توانی بایستی؟؟

گفت نه نمی توانم .

این قبله است،همه موحدین دارند دورش می گردند.گفت من نمی توانم .

چه کسی نشانش می دهد قبله کجاست؟؟

یک دو سه منزلی که آمد به او گفتند نه تو بدنامی ات کم شد،عیب ندارد.

چون حسین بن علی علیهما السلام هم از مکه خارج شده یک ارتباطی هست ؛

 

زمزمه وحدت و جوش و خروش

از در و دیوار رسیدم به گوش

نِشتَر فصاد به لیلی رسید

از رگ مجنون ز چه خون کرده جوش

 

حسین جان تو حرکت میکنی زُهیر را چطور میکِشی؟؟؟

گفت اگر حسین بن علی علیهما السلام در راه است یک جوری برویم که من چشمم به صورت حسین نیفتد،که حتی حاضر نیستم یک ملاقات سطحی با حسین داشته باشم.

حاضر نیستی؟؟؟

خیلی ها می خواستند نیایند و حسین آنها را آوردند ،خیلی ها تصمیم داشتند این راه را طی نکنند ،آوردنشان.

همه اش جدیتش در این است که در یک منزل ننشینند . نزدیک کوفه آمدند استقبال ،نمی دانند که این حج نکرده ،خیال کردند جزء اول قافله هایی است که برگشته ،برایش خیمه زده بودند و استقبال و آبگوشتی و مردم آمدند،حالا زنش هم آمده بود ،سفره پهن کرده بودند،لقمه را برداشته بود می خواست توی دهانش بگذارد،سواره ای رسید گفت أینَ زُهیر؟؟

بله چه کار داری؟

گفت اِنَّ الحُسَینَ بنَ علی یَطلُبُکَ.

فرزند پیغمبر جگر گوشه زهرا با تو کار دارد.

لقمه از دستش افتاد ،نمی تواند حرف بزند،اشاره کرد که بگویید نه زُهیر اینجا نیست.

زنش گفت وای برتو ،شرم نمی کنی حسین بن علی دنبالت می فرستد و میگویی نیست؟

رسول رفت، ناگهان دیدند امام حسین علیه السلام آمد ،از دور با اشاره او را خواست.

دیگر نمی تواند حرکت کند ،حرفی نیست،تبلیغی نیست،کتابی نیست،موعظه نیست،بالا منبر و پای منبر نیست،به عبادت نیست،به زُهد نیست،به علم نیست،به همه چیزهایی که من تو دنبالش هستیم نیست.

مگر خضر مبارک پی درآید

که این تن ها به آن تنها رساند

ز یمن همتش کاری گشاید

 

آهسته پا شد ،قدم ها نمی تواند،آهسته،آهسته،آهسته،آمد سرش زیر است، امام حسین علیه السلام درِ گوشش یک حرفی گفتند نه ما می دانیم چیست و نه کسی شنیده.

برگشت گفت آی زن سه طلاقه ات کردم هر چه مالِ دنیا دارم مالِ تو.

کجا؟؟؟

گفت ما هم کربلایی شدیم، ما هم رفتیم آن جایی که انبیاء و اولیاء چشم امید به طرفش باز کردند.گفت بایست ،کجا می روی مگر می گذارم حرکت کنی،تا قول ندهی شفاعت من را پیش مادرش زهرا نکنی،من نمی گذارم بروی.

گفت قبول کردم،برگشت اول امام حسین[این حُرمت زهرا سلام الله علیهاست] فرمودند قولی که نسبت به عیالت دادی ما پیشِ مادرمان قبول کردیم.

زُهیر 《ارض》وجودی اش تکان خورده است.

《إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا》تحقق پیدا کرد،تکان خورد، 《وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا》توی زمین وجودش این ثقلِ ولایت پنهان بود.حالا به ظهور آمد معلوم شد چیست.

《بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحى‌ لَها》اینجا یک وحی ای است که جبرئیل واسطه نیست هاااا،این همان وحی ای است که مادرِ موسی دارد،چنان جرأت دارد،این وحی است دیگر《 وَ أَوْحَیْنا إِلى‌ أُمِّ مُوسى‌》.

در وحیِ جبرئیلی دست و پا می لرزد ،حتی نبی،《لا یحْتملَهُ مَلِکٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبی مُرسَل》در وحی جبرئیلی دست و پا می لرزد چون واسطه می خورد ،در این وحی که اُمِ موسی داشت دست و پایش نلرزید ،فرزندش را گذاشت توی صندوق درش را بست روی رود نیل رهایش کرد ،این معنا دارد ،یعنی از آبی که مُحیِّی است تعین گرفت ،هاااا؟ توی معرفت بیا.هر چه که احتمال مردن و فنا در اوست اگر به یک حیات بخش تحویلش بدهی او را زنده نگه می دارد ،این آیه را می خوانیم بحث را خیلی اجمالی جمع می کند فردا باز هم بازش می کنیم.

《 وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا》نه؟؟؟《 ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ》(سوره مبارکه آل عمران/۱۶۹) .احیاء جمع حِی است .《هُوَ الْحَیُّ》، تَعیُنات در خارج زیاد است حی یکی است تعین بخشش زیاد است، شهید یکی است،حق شهید است، تعین بخش شهید توی عالم زیاد است .اگر کسی شهید را توی خارج در تعین نگیرد《 وَ هُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ》را در زمینه توحید با ارتباط ظهوری اش به حق نمی فهمد،اگر کسی اَحیاء را در کربلا نیابد《وَ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ》را درک نمی کند ،باید برود سراغ کربلا.

از کربلا بگوییم؛ کربلا از اول حرکتش تا آخر حرکتش تمام زمینه های توحید را پُر تحویل موحد می دهد ،تمام زمینه های نبوت را پُر تحویل موحد می دهد ،تمام زمینه های ولایت را تحویل می دهد.ظرائف اخلاقی اینقدر دارد که در هیچ متن دینی ظرائف اش اینقدر که در کربلاست در جای دیگر نیست.

این ظرائف اخلاقی اش را نقل کنیم ؛

[ مالِ شبِ نهم است ،باشد عیب ندارد،الان می گوییم. ظرائف زیاد دارد این الان در ذهن متجلی است]

آقا امام حسین علیه الصلاه و السلام حضرت سکینه را آوردند کنار دستشان ،بعد روی زانو نشاندند ،حضرت سکینه سلام الله علیها را به خودشان یک تکیه دادند دست انداختن دور گردن حضرت سکینه ،حضرت سکینه دستِ بابا را گرفت از دور گردن خودش آورد و گذاشت روی زانو و خودش را کنار کشید ،امام حسین علیه السلام فرمودند بابا جان نمی دانی من تو را چقدر دوست دارم ؟ چرا اینکار را می کنی؟ بگذار من از انضمام به تو بهره ببرم تو سکینه ای 《تَستَغرَقّ فِی ذاتِ الله》درباره سکینه دارد ؛

《 اِنَّ بِنتی سَکینه لا تَستَأهِلُ الِزَواج ،لِأَنَّها تَستَغرِقُ فی ذاتِ الله》، در بهارِ ذات حق غوطه ور است.

سکینه به بابا عرض کرد باباجان ،نگاه بکن آن دوتا یتیم های مسلم ،اینها بی بابا هستند ،من را زیادتر نوازش نکنی دل آنها می سوزد ،اینها بی پدر هستند،اینها کسی را ندارند،امام حسین علیه السلام [این تعبیر من است خاک به زبانم]را سکینه بیچاره کرد،سر گذاشتند روی دوش سکینه اینقدر گریه کردند . خودِ ذات مقدسش به سکینه این ادب را مرحمت کرده است،خودش لطف کرده حالا دارد تحویل می گیرد.این کربلاست،حقوق همه موجودات را می دهد،نه هفتاد و دو تن را،نه اسراء را ،نه اهل بیت را، نه بچه ها را،حقوق همه عالم را می دهد چون اینها اَحیاء هستند،اینها زندگانند.

 

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق

 

کجا رفتند؟؟ اینها چه می گویند؟؟از کجا سر در آوردند؟؟ نه ما فهمیدیم و نه دیگران.

_آقاجان،برادرجان چرا اجازه حرکت نمی دهی این اصحاب همه منتظر هستند،چرا متأمل هستی؟چرا دور را داری نگاه میکنی،منتظر چه هستی؟

_خواهرم الان بر تو معلوم می شود .

ناگهان دیدند امام حسین علیه السلام پیاده بدو به طرف بیابان دارند می دوند و می روند، از آن طرف هم گرد و غباری است و توی گرد و غبار سواره ای ظاهر شد،وقتی دید امام حسین علیه السلام به طرفش می دود خودش را از روی اسب به روی خاک انداخت،به غلامش گفت چکمه هایم را به گردنم بینداز ،غلام امتنا کرد.

گفت اگر حرفم را گوش کنی در راه خدا آزادی.

چکمه ها را انداخت، گفت من را به طرف خیمه ها بکش.

امام حسین بیشتر خیز گرفتند، دیدند حُرّ دارد به این حالت می آید طاقت نیاوردند ،جلو رفتند ،چکمه ها را از گردنش باز کردند از روی خاک سرش را حرکت داد،اینقدر گریه کرده بود که خاک ها با اشک چشمش گِل شده بود،حضرت صورتش را پاک کردند ،سرش پایین بود ،سرش را بالا گرفت، ادب خوب چیزی است هاااا،ادب خیلی انسان را زود به مقصد می رساند ،وقتی که حضرت وارد کربلا شدند و آن مکالمه خاص بین حُرّ و سید الشهداء علیه السلام رد و بَدَل شد ،حضرت فرمودند حُرّ الان ظهر است تو با اصحابت نماز بخوان و من هم با اصحابم نماز می خوانم بعد با هم حرف میزنیم. عرض کرد حسین جان نمازِ بی تو بخوانم ؟؟ نمازی که تو در آن نباشی نماز نیست.

عجبببببب!!!! این آمده چه کار کند؟ از کجا سر در آورده؟

می گوید میخواهم بروم اسبم را آب بدهم ،باز سخن از آب است چون حیاتبخش است،به این بهانه از لشکر اعداء این طرف می آید. حضرت در مکالمه اول به او فرمودند 《 ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ》یا لا اُمَّ لَک ، این یک تَشرِ محبتی است. [ ببین من و تو هم حرف میزنیم ،ما حرف های هموارمان که عبادت است و طاعت است ،ادب تمام است هیچ کس را حرکت نمی دهد،لذا آدم بداند اگر 《ولی》سخنی می گوید آن سخن 《ولی》در دل جا باز می کند، 《لا اُمَّ لَک》فرمود 《 ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ》فرمود ،او را از حضیض عالم ماده و طبیعت به اوج عالم قدرت و معنا رساند،این مالِ من و تو نیست ما باید مؤدب باشیم ولو سخنمان هم اثر کند، ما باید سخنمان هموار باشد،این مالِ《ولی》است]،سرش را پایین انداخت عرض کرد حسین جان اگر اسم مادرمان هر کسی را روی این زمین حتی آن که در شام نِشسته است می برد من جوابش را چندبرابر می دادم ولی چه کنم که مادر تو زهراست،چه کنم که مادر تو فاطمه ست. دستگیری شروع شد ،قبلا بود ،زمینه بود ،حالا از قوه به فعلیت آمد ،حُرّ را تا آنجا آورد که امام حسین علیه السلام به استقبالش رفتند ،حُرّ را تا آنجا آورد که حضرت زینب سلام الله علیها می فرمایند ما برادر را آنگونه ندیده بودیم که در آن مخمصه نینوا و صحنه عاشورا ،جوری که حُرّ را دست توی گردنش بود به طرف حرمسرا می آوردند،ولی یک خواهشی کرد که امام حسین علیه السلام را قسم داد به فاطمه زهرا سلام الله علیها مادرشان، حسین جان به حق مادرت تا قول ندهی خواهش من را،التماس من را برآوری من دست از دامنت بر نمی دارم و از التماس باز نمی ایستم . که امام حسین فرمودند هر چه خواهش تو هست به جا می آورم .عرض کرد آقاجان من خجالت می کِشم بیایم به خواهرت نگاه کنم ،من خجالت می کِشم بیایم به بچه ها نگاه کنم،از همین جا اجازه بدهید من به میدان بروم.

اول کسی باشم که جانم را فدایت کنم،توی تاریخ نوشته اند درست است،امام حسین علیه السلام عِصابِه به سر حُرّ بستند،درست است ،قبیله و عشیریه با آن عِصابِه حُرّ را دفن کردند ،درست است.[ یک نکته اخلاقی و ظرافتی باز هست،دقت کنید آن را بگوییم؛ همه اینها درست است ،آمدند آن صاحب قدرتی که می توانست نبشِ قبر کند و آن دستمال را بردارد این کار را کرد،خون زد بالا ،دستمال آوردند خون بند نمی آمد تا وقتی که همان دستمال را آوردند، این ظرافتش چیست؟؟

یعنی به کسی که موهبتی بکنند هیچ کس نمی تواند بگیرد،اگر به کسی چشم عنایت کنند هیچ کسی نمی تواند توی عالم جلویش را بگیرد.

یک ظریفه دیگری؛ حُرّ خیلی مقام دارد ،مرتبه اش را دیدیم ولی در زمره آنهایی نیست که امام زمان علیه السلام بیایند کنار قبر آن هفتاد و دو تن بگویند《 بِاَبی أَنتَ وَ أُمّی》.برای چه؟؟

یک آن کوتاهی یک مقدار مسافت ایجاد می کند .قبر حُرّ باید در پنج کیلومتر دورتر قرار بگیرد ،ای حُرّ روح تو حاضر و ناظر است ،قدرت دارد،《بَل أَحیاءٌ》،تو میدانی من دارم مولایت را تعریف می کنم ،با این سخن بزرگت می کنم ،انسان مواظب باشد اگر از او جریمه و خطا و معصیتی سر بزند به هر اندازه باشد بُعد می دهد ولو می پذیرند ]

فرمودند جراحتش را التیام دادند ،همه کارها شده ولی باز حساب است،باز توی عمل دقت است

آن هم دقتِ ولایتی.

امام صادق علیه السلام فرمودند اگر کسی هر گناهی بکند و موفق به توبه بشود ،توبه موجب می شود که گناهش را ببخشند و قبولش کنند ولی آثار می ماند ،مَثَل این است، مِثل زخم و جراحتی که بر بدن میزنند و بعد این را می دوزند ،پِنس می زنند،خیلی ها را دیدید بدنشان،پیشانی شان،صورتشان ،زخم خوب شده جراحت التیام پیدا کرده ولی معلوم است اینجا جِر خورده است،حتی می توانید بشمارید که چندتا بخیه زدند،آثارش هست،گناه هر گونه باشد توی روح اثر می گذارد ،امام صادق علیه السلام یک چیزی اضافه کردند فرمودند اگر کسی توبه را از درِ خانه امام حسین علیه السلام بگیرد ،آثار گناه هم در آن نمی ماند،مثل آن جراحی پلاستیک که آثار نمی ماند،اگر کسی از درِ خانه امام حسین علیه السلام تائب شد آن اثر گناه هم در او نمی ماند، در حُرّ وَلو آن اثر نمانده که نمانده ولی قبرش دور است، تا خدا خدایی می کند حسرت می خورد که چرا در زمره هفتاد و دو تن نیست.

مواظب باشیم معصیت ،گناه،گناهی که در زمینه قطع ولایت است ،[ولایت هم تعین دارد که به جایش می گوییم] اگر کسی می خواهد ولایت امیرالمومنین علیه السلام را بپذیرد باید در خارج متعینش کند ،خیلی ها از زیر بار ولایت خارج می شود ،نفس نمی گذارد که برای دیگری خضوع نکند ، و گیرِ کار همه خلق در نرسیدن دستشان به دامن 《ولی》همین است .حُرّ افتاد .

[آقای خلج تشریف دارند، آن مصیبتی که دلهایتان را تکان بدهد و متصلتان کنند،به عهده این شیرین زبان و نمکین است.هم شیرین است و هم نمک به او دادند ،خوش به حالشان]

حُرّ از اسب به زمین افتاد،در شرح حالِ شهدای کربلا ،اینها همه شان می دانستند و مطلع بودند که رسول الله صلی الله علیه و آله فرموده 《مَنْ کَانَ آخِرُ کَلاَمِهِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ دَخَلَ اَلْجَنَّهَ 》،اینها می دانستند آخرین کلام هر کس《 لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ 》باشد وارد بهشت می شود،شهدای کربلا آخرین کلامشان 《یاحسین》بود ،حُرّ وقتی از اسب به زمین افتاد صدایش بلند شد 《یا مولای،یا حسین ادرکنی》امام حسین علیه السلام خودشان را به بالین حُرّ رساندند سرش را به دامان گذاشتند ،عِصابِه بر محل زخم بستند ولی عرض کنیم حسین جان چرا عِصابِه ای بر سر و پیشانی علی اکبر نبستی؟ جا دارد که ما خودمان جواب بدهیم ،بی بی زینب سلام الله علیها فرصت ندادند که برادر این کار را بکند چنان با عجله خودشان را روی نعش علی اکبر انداختند که زحمت تاثُر را از برادر بگیرند.

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *