آیه الکرسی_جلسه دوم[جلسه اول در دسترس نبود]

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم》

《اَللَّـهُ لَا إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ ۚ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ ۚ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْ‌ضِ 》

 

این آیه را به این جهت عنوان کردیم که به کلمه 《ارض》توجه داشته باشیم،آیات دیگری هم در قرآن هست که این کلمه در آنها هست.

به《ارض》کار داریم ،با《ارض》میخواهیم حرکت کنیم از 《ارض》 شروع ‌کنیم ،به معنای زمین،در مقابل سماء،آسمان،جمعش 《اَرَضین》در مقابلِ《سماوات》است.

عالم ارض ،عالمِ فرودِ انسان است،تن سنخیت با ارض دارد،سماء عالم عروج است،وقتی آدم تعالی،تَفَوُّق ،استعلا،بلندی و پرواز می گیرد از این حرکات به عالم سماءِ وجودش تعبیر می شود ،وقتی توی عالم تن است ،توی عالم ماده است ،توی عالم طبیعت است از این حرکات به عالم ارض و زمین وجودش تعبیر می شود .لذا روح همیشه میلِ به بالا دارد،جسم همیشه میل به پایین دارد،مادون را می پسندد.ملائکه چون یک سنخ تجرد در آنها هست آنها آسمانی هستند،اهل پرواز هستند،عقول و مجردات با ملائکه سنخیت دارند.این مَلَک در این موقعیتِ عروجی ،استعلا،پرواز،تجرد،هرچه اسم مناسب این مقام است ،گاهی در همان عروجِ تامش به پایین کشیده می شود .و برای یک خاکی چنان به خضوع و سجده می آید که تصورش برای ما غیرِممکن است،لذا خاک او [که بعدا می خواهیم حرفش را بزنیم] شرف و برتری بر همه سماوات عُلا دارد ،پایین می کشد.

از خِلقت شروع کنیم ؛ آدم را از خاک آفریدند ولی به یک جنس آسمانی به نام مَلَک گفتند بر این خاک سَجده

کن،مَلَک را به سجده یک خاک کشاندند،《فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ 》(سوره مبارکه ص/آیه ۷۲)، 《فَسَجَدَ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ کُلُّهُمۡ أَجۡمَعُونَ》( ۷۳) همه،همه سجده کردند،هر کس اهل پرواز است،هر کس سماواتی است ،هر کس استعلا در ذاتش است ،هر کس شرف و عزت می خواهد به این خاک می افتد اِلا ابلیس.

《إِلَّآ إِبۡلِیسَ ٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ》(۷۴)،اهل تکبر نه،همه جا هست،همه جا،نفحه ولایت که می وزد و نفخه ولایت که می دمد ،بوی امیرالمومنین که بلند می شود ،دستِ امیرالمومنین علیه السلام از هر آستینی بیرون بیاید، آن که هنوز در عالم تن است ،در عُجب و خودخواهی است ،توی غرور و تکبر است،این پذیرا نیست.

《یا إِبْلِیسُ ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَ》(۷۵)،

چون دستِ من به آن خورده بود عقب کشیدی؟؟؟

چون 《یَدُالله 》دست اندرکار بود عقب کشیدی؟؟؟

یعنی حق اینجا شیطان صفت ها را معنا می کند،توی قرآن معرفی می کند که شیطان از کجا سر در می آورد،بشناسیدش. شیطان آن است که هرجا بوی ولایت بلند بشود این نتواند آنجا به سجده بیاید و به خضوع بیاید و پذیرا باشد.فرشته هم نتوانست بکشد،یک تعبُد بیشتر نداشت ،با اینکه جبرئیل که مَلَک مقرب است و حامل وحی است و جبرئیل که موقعیت خیلی بزرگی دارد،تنزل عقل است،تنزل عقل تام است ،مَلَک،جبرئیل فوق همه اش،این وقتی عقل به تنزل می آید توی ظهور تامش فرشته می آفریند ،جبرئیل می آفریند،لذا رسول خدا صلوات الله علیه و آله و سلم که عقلِ کل است با جبرئیل دَمخور است.او هم در این باب متعبد است .

فرشته عشق ندانست که چیست قصه مخوان

 

روز عاشورا هم که خدمت امام حسین علیه السلام آمد چون ظهور عشقِ تام است ،امام حسین به او فرمودند برو دنبال کارت،تو برو با پیغمبران کار کن با ما همگام نیستی،عرض کرد پس اجازه بده من لجام اسبت را بگیرم،همین اندازه.

ظهور عشقِ تام است،پایین می کشد،پایین می کشد تا آنجایی که عرض می کند پس اجازه بده یک چند قدمی توی میدان جلو کِش این حیوانی که ذوالجناح است باشم،همین اندازه ،بیشتر از این راه ندارد،ولو جبرئیل باشد.

فرشته عشق ندانست که چیست قصه مخوان

بیار باده و بر خاک پای آدم ریز

لذا همه سماواتیان را به ظهور عشقِ تامی که دارد به این خاک کشاند ،خاک نشین کرد،بلکه خاکستر نشین کرد،اینقدر پایینشان آورد که دیگر از خودی و اِنّیتِشان ساقط شدند اصلا برای ظهور و عرض اندام آنها جا نماند ،آنها را پایین کشاند.این 《ارض》است ولی این 《ارض》است که بر سماوات عُلا تَفَوُّق دارد این یک مقام جسم است ،یک مقام ناسوت است که همه لاهوتیان و ملکوتیان را پایین می کشد.

 

نگارا، جسمت از جان آفریدند

ز خاکت آب حیوان آفریدند

 

خاک کربلا زنده می کند.

اینقدر مرتبه اش است بلند است،اینقدر رتبه اش تفوق دارد که عقول،مُدرِکات نمی تواند او را در یابد،فقط عشق است که به هر کس دادند خوشا به حالش.

کعبه دلها را به طرف خودش می کشاند،کعبه خاک است،گِل است،سنگ است،هااااا؟

《أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ》مگر نه؟؟؟

مقام فؤاد، به طرفش به فرود می آید، 《تَهْوِی إِلَیْهِمْ》مقام هوی (هوا)هم همین است ،لذا همین جور که عقل یک چیزِ بَدَلی کنارش هست، عقل اینجور چیزها را دارد ،عشق هم یک چیزِ بدلی کنارش هست که هوی است.اهل ادب در عشق به خودشان اجازه نمی دهند بگویند ما عاشق هستیم ،هیچ وقت به خودشان این اجازه را نمی دهند ،ساحت قدس عشق را اینقدر بلند می دانند که هیچ وقت از عشق دم نمی زنند ،لذا در اشعارشان از هوی سخن گفتند،ما بدلش را داریم.

آن را به ما دادند، [ این کار را بزرگانی از اهل معرفت انجام دادند حالا اسم نمی بریم مناسب هم نیست]که جناب عشق ساحتش خیلی بلند است،مرتبه اش خیلی بالاست،ما را به عشق چه؟؟؟ ما اهل هوی هستیم،یعنی بدلی اش را داریم،همین طور که وهم گاهی جای عقل را می گیرد،تعقل نیست،توهم است،این کار را می کند،جهل جای علم را می گیرد،روایات است، آخِرِ زمان معروف جای منکر را می گیرد و منکر جای معروف را می گیرد ،خوب دقت کنید؛

《 أَشْهَدُ أَنَّکَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاهَ، وَآتَیْتَ الزَّکَاهَ، وَأَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ》در آخِر زمان معروف می آید جای منکر را می گیرد و منکر جای معروف را می گیرد ،اهل امر به معروف و اهل نهی از منکر ببینید چه در می آیند.

امر به معروف می کند؟؟؟ امر به منکر می کند ،چون روایت امام ما درست است،فرمایش《 ولیِ》ما درست است، که فرمودند آخرِ زمان منکَر

می آید جای معروف را می گیرد،زشتی جای خوبی،خوبی جای زشتی،بعد با قاعده دین ساختگی خودش حرکت می کند و می گوید من دارم امر به معروف می کنم، امام ما فرمود آن معروف منکر است یعنی تو داری امرِ به منکر می کنی.[می گوید]نهی از منکر من دارم میکنم،[نه]تو داری نهی از معروف میکنی. هاااا،چه طوری می شود؟؟؟

تا آن بصیرت نیاید،تا آن بینش نیاید،تا آن علم دین نیاید،تا آن اعتقاد صحیح نیاید،این روشن نمی شود و اِلا تا آخر امر به معروف و نهی از منکر کنی اشتباهی.

حسین جان من شهادت می دهم ،باورم شده است که فقط تو امرِ به معروف کردی و تو نهی از منکر کردی. خودت را جای امام حسین علیه السلام جا میزنی؟؟؟

جای اصحاب او جا میزنی؟؟؟

اهل امر به معروفی؟؟؟

معروف را بشناس بعد امر به آن کن، منکر را بشناس بعد از آن نهی کن.

شناختی معروف چیست؟؟

شناختی منکر چیست؟؟

من شهادت می دهم ،بر این باور هستم ،بر این اعتقادم که فقط تو توانستی این کار را بکنی.

[ از《ارض》ان شاءالله این ده روز صحبت می کنیم ،عزیزان ما چون به مبانی سخن ما آشنا هستند می دانند برداشت ما از مباحث چه جوری است و موضوعات را چگونه بیان می کنیم و مطالب را به چه کیفیت به استخدام می کِشیم ،لذا برای ما خیلی زحمت در سخن گفتن نیست چون اهل استماع نورانیتشان اینقدر قوی است که به ما هم بُنِیه و نیروی سخن می دهند،الحمدلله]

یک فرش است که عرش را متوجه خودش میکند با اینکه مقام عرش بالاتر از مقام فرش است ،بر این منوال که این روایت را ابن قولویه در کامل الزیارات از امام صادق علیه الصلاه و السلام نقل می کند ، بیان می کنیم ؛[ از زمین سخن می گوییم و از یک نقطه اش، 《مَن زَار قَبرَ الحُسَین بِشاطِ الفُرات》قبر یک نقطه از زمین بیشتر نیست،این پایه اش چیست؟؟هاااا؟؟پایه آن کسی که زیارت می کند یک نقطه از زمین را ،چشمش به یک نقطه از زمین می افتد که آنجا شاطِ الفُرات است ،این زائر این قبر بر مَلَک ترجیح دارد؟؟؟ نه،مقامِ فرودش است .این بر انبیاء ترجیح دارد؟؟ نه مقامِ فرودش است. روایت همین جور است که ما داریم بیان می کنیم،اگر خواسته باشیم روایتی که امام صادق علیه السلام بیان فرموده اند و از مصادرِ صحیحه ای است که شیعه به آن متمسک است ،کامل الزیارات،روایت را بفهمیم جور دیگر معنا نمی شود ،اگر کسی چشمش به خاک قبر امام حسین بیفتد ،این همگام و همدوش مَلَک است ؟؟ نه بالاتر است .همگام و همدوش انبیاء است؟؟ نه بالاتر است .نبی نیست؟؟ نه ولی توی این نکته بالاتر است ،روایت معنایش این است جور دیگری نمی شود معنا کرد .عجب!!!

می شود حرف بزنیم؟؟؟

می شود بگوییم کربلا چیست؟؟؟

این یک زمینی است که امام حسین علیه السلام را نگه داشته است و فقط این را شما نگاه کن،یک زمینی است که امام حسین را نگه داشته و آورده توی خودش جا داده،خوب این زمین چیست؟؟

مقامش چه جوری است؟؟

مرتبه اش چقدر است؟؟

این شخص که چشمش به این خاک می افتد،مرتبه اش این قدر است؛《 کَمَن زارَ الله فَی عَرشِه》،شنیدیم و رد شدیم هاااا؟

گفتند و ما هم از آن عبور کردیم.

خدا رحمتت کند صغیر اصفهانی،بر باب قبله این شعرش را نوشته اند،از این درب وارد که می شوید ،[این چه کار کرده؟ که تا کسی متصل نباشد به آن نقطه عالیه ولایت نمی تواند اینجوری شعر را با روایت تطبیق کامل بدهد و همانی را بگوید که روایت می گوید.

می شود یک وقتی کنار آن چهارچوب و درب بایستیم و این شعر صغیر را بخوانیم،می شود؟؟

این از همت کوتاه ماست که اینجوری حرف می زنیم ،به حقِ سید الشهداء…

واِلا فرمود《 وَ قَبرُهُ فِی قُلُوبِ مَن والاهُ》اگر می خواهی زیارتش کنی،برو توی دلِ دوستانش است.نیستیم،آن عشق در ما هنوز به ظهور نیامده ما توی مقام تعقل هستیم،لذا دنبال آن خاکی می گردیم که هنوز به آن دسترسی پیدا نشده است ،بغل دستی ات را بپا.به حق امام حسین علیه السلام راست می گویم بغل دستی ات را بپا،

《وَ قَبرُهُ فِی قُلُوبِ مَن والاهُ》،《مَن زَار قَبرَ الحُسَین بِشاطِ الفُرات کَمَن زارَ الله فَی عَرشِه》.

 

عارفان اینجا به معنا زائرند الله را

عرش رب خوانند خاصان این تجلیگاه را

 

[ این غریبانند که کنارِ قبر امام حسین علیه السلام آرمیده اند، هفتاد و دوتن که می گویید،این غریبانند؟؟؟]

این غریبانند یا شاهان اقلیم وجود

کز مکان بر لامکان هر یک زده خرگاه را

 

خدا رحمتت کند[صغیر اصفهانی] چه گفتی؟؟کجا سر در آوردی؟؟

 

این غریبانند یا شاهان اقلیم وجود

کز مکان بر لامکان هر یک زده خرگاه را

 

تا آنجایی این حرف می کِشد،می کِشد،می کِشد که به نام کربلا و به عشق کربلا و به هوای کربلا هر کسی حرکت می کند همانجا آرمیده که هنوز هیچ تعقلی نمی تواند او را دریافت کند .

آی ملائکه بر این خاک سجده کنید ،خاک را، عالم ارض را شرف داد بر عالم سماوات و بر سماواتیان.حالا آیه را گوش بده،خالق السماوات است و الارضین ،《خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما》چه می خواهد بگوید؟؟

این که می بینی آسمان آفریده،زمین آفریده، نه آسمان آفریده توی نقطه خلقت دارد تو را به یک جایی توجه می دهد که از اصل آن مساله دور هستی ،این سماوات سر به سجده می گذارد برای آن ارضی که در آن یک عاشق آرمیده و نشسته است، همه سماواتیان،ملائکه باید سجده کنید،این خاک ،خاکی است که یک وقتی در آن [تو شرفش را از چه کسی می دانی؟؟ سخن را می بُریم می گوییم.

شرفش را از چه کسی می دانی؟؟ اگر بگوییم از امام حسین علیه السلام، حرف بالاتر است،جرات نمی کنیم ،ادب به ما اجازه نمی دهد،امام حسین از این بالاتر است که او این شرف را بدهد ،اگر بگوییم از اصحاب امام حسین علیه السلام ،این هم حرف بالاتر است خجالت می کِشیم این حرف را هم بزنیم،باز هم بی ادبیم ولی عقلمان بیشتر از این نمی کِشد، این شرف زمین بر همه آسمان و همه عالم مَلکوت برای این است که یک وقتی یک زائری پایش را روی این زمین می گذارد،باز هم حرف از این بالاتر است ولی ما بیشتر از این راه نداریم ،یک زائر قبر امام حسین علیه السلام روی این زمین پا می گذارد این خاک این مرتبت را پیدا می کند.

از خون امام حسین علیه السلام شرف پیدا کرده؟؟؟

عجب!!!

ما که به خودمان اجازه نمی دهیم این حرف را بزنیم.

اسب ایستاد، اسب است؟؟؟

این خاک شناس،من و تو هنوز نشناختیم.حیوانی است زیر پای امام حسین علیه السلام ،مرکب سید الشهداء است به این بینش آمده ،در این حدِ بینش است که توی این خاک می ایستد،توقف می کند .

آی انسان،آی که می گویی من دوستِ امام حسین هستم ،عاشقِ امام حسین هستم ،مواظب دلها باش که در آن قبر سید الشهداءست مواظب دلها باش برای تو آن دلها را گذاشتند.آقا سید الشهداء دو سه مرتبه رکاب زدند ،حرکت نکرد، رکاب زدند،دهانه کشیدند حرکت نکرد(اینهایی که اسب سوارند می دانند برای توقف مرکب باید چه کار کرد،رکاب میزنند ،پا را میزنند زیر شکم اسب و دهانه را چند مرتبه می کِشند ،نه حرکت نکرد)سرش را کِشاند پایین،پایین،پایین،پایین تا به خاک رسید ،امام حسین علیه السلام با آمدن سرِ این حیوان به طرف خاک خودشان را متمایل کردند و چشمها را به زمین ، یعنی اسب به امام حسین علیه السلام می گوید این خاکی است که مَعهَدِ عشق تو است حسین جان.

خلق عالم تا انقراض هستی بیان من را متوجه بشوند که ذوالجناح هستم، من خاک شناسم من می دانم.

بیانی را که امام حسین علیه السلام برای دیگران می کنند زبان وجودی این اسب برای امام حسین است،حسین جان 《هاهُنا مَسفَکُ دِمائِکُم》اینجا باید خونتان ریخته بشود من تکان نمی خورم《هاهُنا مَناخِ رُکابِنا》اینجا باید سواره ها پیاده بشوند .انتقال را توی عالم معنا درک میکنی؟؟

لذا سید الشهداء علیه السلام هم همین بیان را فرمودند بعد از اینکه سوال کردند این زمین اسمش چیست، چند اسم گفتند به کربلا که رسید ،صدا زدند پیاده شوید.

《وَاللّهِ هاهُنا مَسَفَکُ دِمائِکُم و مِناخ رُکابکُم 》همین جاست که خونتان ریخته می شود ،این را اول ذوالجناح توی حرکت وجودی اش به امام حسین علیه السلام بیان کرده ، این اسب فهمیده است.

یک بیان اینجا داریم،خیلی ساده است،هر کس خواهر دارد و خواهرش را دوست دارد و آن خواهر برادرش را دوست دارد ،شده آدم به مهمانی برود نه؟این هم جِدّیتش را کرده است دیگر غذا شور در آمده،این برادر به عشق خواهر یک به بهی می کند و این غذای شور را می خورد،و بیشتر هم می خورد،خواهر خورشت را می ریزد روی برنج به دهانش می گذارد می بیند عه از دستش در رفته نمک زیاد ریخته می گوید عه شوره؟ برادر می گوید نه من اصلا نفهمیدم ،شور نیست،مگر شما غذا… میخواهد این ارتباط را توی محبت حفظ کند،غذای شوری که پخته شده این را هموار کند،نشده؟

خواهر می رود سفر یک جامه ای کوتاه یا از نظر جنس پایین هر چه هست ،یک مرتبه بشورنش رنگش می رود،یک مرتبه آن‌را بشورند آب می رود این اینقدر به به می کند،چه لباسِ خوبی است،چقدر اندازه من است،چقدر مناسب است من سالها دوست داشتم اینجور لباسی بپوشم ، نیست، این حکایت از چه می کند؟؟؟

از علاقه فراوان از…

علاقه امام حسین علیه السلام به حضرت زینب سلام الله علیها را می دانید آن را نمی گویم، در این حد است که شرط کابین قرار دادند بی بی زینب با شوهرشان عبدالله که هر سه روز من بتوانم برادرم را ببینم،شرط کابین بود ولی نمی دانم این خواهر با این عشق و عِلاقه چه جور شد به این زمین که رسید یک جوری با امام حسین علیه السلام صحبت کرد ،چه دید؟؟

حسین جان ما را اینجا آوردی؟ این کجاست که تو ما را آوردی؟

(حرفمان را میخواهیم بزنیم)توی درک کوچک ما شایسته نبود بی بی زینب با امام حسین اینجوری صحبت کنند.

ولی من برایت بگویم یک نکته بود که بی بی زینب را به این سخن وا داشت ،که این چه سرزمینی است که تو ما را آوردی ،بیا ما را برگردان،بی بی زینب سلام الله علیها متوجه شد آن وقتی که همین ذوالجناح با همین حالت برگشتن به خیمه ،یال و کاکل پر از خون،زین واژگون،این حالت را که مشاهده کرد دیگر بی بی زینب مَآل کار او را به این سخن انداخت ،امام حسین فرمودند بی بی جان ،خواهر جان،عزیز من ،مگر تو به من قول ندادی با من همراه باشی؟من را کمک کنی ؟ بی بی فرمودند چرا من تو را کمک میکنم .فرمودند خواهرجان این همان جایی است که ما باید پیاده بشویم و همین جا باید خونمان ریخته بشود .بی بی زینب فرمودند برادرجان یعنی همین جا من تو را کشته ببینم؟ همین جا من تو را بی سر ببینم؟؟فرمودند باید ببینی.

بی بی زینب سلام الله علیها یک حرفی دارند،فرمودند حالا که ناگزیر هستیم ما تن به قضا بدهیم،دل به رضای حق بدهیم یک شرط دارد ،برادرجان اگر میخواهی اینجا ما را پیاده کنی،شرطش این است که چادرهای من و تو،خیمه من و تو از هم جدا نباشد ،این شرطش است اگر این شرط را قبول میکنی بمانیم واِلا نمی مانیم .یعنی همین چند روز همین چند ایامی که میخواهیم با هم باشیم همین اندازه هم فراق تو را تحمل ندارم. زینبی که نمی تواند اینقدر مفارقت را تحمل کند چطور چند منزل از کربلا به کوفه،از کوفه به شام،از شام به مدینه،سرِ برادر را جلوی چشمانِ خودش می بیند ؟

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون رحمه الله من قرا فاتحه مع الصلوات.

 

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *