《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»
《وَ إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّهً مِّنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ 》(سوره مبارکه نمل/۸۲)
ارض در قرآن،عالم طبیعت و عالم ماده و عالم تزاحم است.جهانی که ما درگیر آن هستیم ولو در این جهان به ما تکالیفی را از ناحیه پروردگار تکلیف کنند.
دارِ دنیاست،ولی نماز می خوانید،جهان طبیعت است ولی روزه می گیریم،دنیای ماده است اما حج می رویم،به قولِ اهل اصطلاح عالم ناسوت است،اما ذکر می گوییم،توجه به مبدأ پیدا می کنیم،تمام اینها شؤون عالم ارض و عالم تکلیف است.
حقیقت عالیه ای که 《وَ بِالقَضِیَهِ الَّتی حَتَمتَها وَ حَکمتَها》،در دعای کمیل شب های جمعه این عبارت را زیاد می خوانیم 《وَ بِالقَضِیَهِ الَّتی حَتَمتَها وَ حَکمتَها》،
《إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ 》(سوره مبارکه احزاب/۷۲).این قضیه همین امانت است.
هیچ کس نمی تواند آن را بکِشَد،پروردگار متعال محک زد ،برای آنکه شما آمپول پنی سیلین بزنید گاهی به درمانگاهها رفتید،اول تست می کنند،تست نمی کنند؟؟
تست می کنند ببینند حساسیت دارید یا نه.
خداوند تبارک و تعالی انبیاء را تست کرد،حساسیت نشان دادند،خداوند تبارک و تعالی ملائکه مقربین را تست کرد،حساسیت نشان دادند،زبان خودمان،حق همه هستی را تست کرده،همه حساسیت نشان دادند،《فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها》(سوره مبارکه احزاب/۷۲) گفتند نمی توانیم آن را بکِشیم،توانایی اش را نداریم،برای این عرضمان دوتا حدیث می خوانیم،دوتا روایت ذکر می کنیم،که این دو روایت،هر دوتایش یک حرف را می رساند ولی با لطافت مخصوصِ خودش.
یک حدیث داریم،لفظ حدیث.
حدیث لفظ عربی است،فارسی آن می شود سخن،گفت.
حدیث یعنی سخن،حدیث یعنی گفت،«إنَّ حَدیثَنا》یعنی سخن ما،گفتِ ما،حرفِ ما،لفظِ ما،مطلبِ ما.
حدیث را معنا می کنیم.حدیث سخن است،و گفتن است،و لفظ و مطلب است،این حدیث.
یک عبارت دیگر؛
وِلایت داریم،هم وَلایت داریم هم وِلایت داریم.یکی به معنای حکمروایی و فرماندهی،و یکی به معنای دوستی و محبت است.
یک امر داریم،[هر سه لفظ را یاد بگیریم بعد حدیثش را ،خبرش را نقل کنیم]
امر به معنای فرمان،در فارسی به آن فرمان می گویند و در عربی به آن امر گفته می شود.
حدیثِ اول؛
إِنَّ وِلایَتَنَا،[هر دو یک جور نقل شده منتها در یکی وِلایَتَنَاست و در یکی حَدیثَنَا]
امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند
《إِنَّ حَدِیثَنَا،إِنَّ وِلایَتَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ
[کلمه اِلاَّ بعد از یَحتَمِلُهُ]
مَلَکٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مومِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَان》،حدیثِ ما را،ولایتِ ما را،هیچ کس تحمل کشیدنش را ندارد،نمی تواند این بار را بکِشد مگر مَلَکِ مقرب باشد،نبیِ مُرسَل باشد یا اینکه مومنِ ممتَحَن باشد،
[مومن ممتحن را هم ان شاءالله معنا می کنیم].
این روایت را گفتیم و ترجمه کردیم و در ذهن داشته باشید.
روایت دیگر؛
《 إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ[اینجا اِلا ندارد] یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لاَ نَبِیٌّ مُرْسَل وَ لاَ مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ》.
نه مَلَک راست مسلم نه فلک را حاصل
آنچه در سِرّ سویدای [سِرّ کافی بود سویدا را هم به آن اضافه کرد.آن دلِ دلِ هستی،آن دلِ دلِ وجود]
آنچه در سِرّ سویدای بنی آدم از اوست
امر ما را هیچ کس نمی تواند بکِشد،تاب و توانِ کِشیدنِ امر ما را،فرمان ما را،هیچ کس ندارد.
نه مَلَکِ مقرب،نه نبیِ مرسل،نه مومنِ ممتحَن.
سوال شد یابن رسول الله فَمَن یَحْتَمِلُهُ؟؟ شما که هیچ کس را باقی نگذاشتید.
قالَ عَلیه السلام إِلاَّ مَنْ شِئنا [إِلاَّ را این طرف آورد] مگر آن کسی را که ما بخواهیم.
اگر مَلَکِ مقرب است ما باید بخواهیم،که بتواند بکِشَد،
《أَوْ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ》،یا اینکه نبی مرسلی که ما بخواهیم ما کمکش کنیم بتواند بکِشَد،یا مومِن مُمتحنی که ما کمکش کنیم،ما او را یاری کنیم بتواند بکِشد واِلا نه مَلَکِ مقرب نه نبیِ مرسل،نه مومنِ ممتَحَن،هیچ کدام اینها تاب و توانِ کشیدن امر ما را ندارند،در حدیث که سخن است،در ولایت که دوستی است،اِلای استثناء،حرف استثناء اول ذکر شده، در اینجا آخِرِ آخِر به 《إِلاَّ مَنْ شِئنا》.
خواجه چقدر قشنگ گفته؛
آسمان بار امانت نتوانست کِشید
قرعه فال[کار] به نام من بیچاره[دیوانه] زدند
همتم بدرقه راه کن ای…
اگر اینکه این همت بدرقه راه نشود از خضرِ طریقِ ولایت،هیچ کس نمی تواند آن را بکِشد،هیچ کس نمی تواند آن را بفهمد.
آقا امام صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند آی سُدِیر صِیرَفی [به سدیر گفتند به یکی دیگر از دوستانشان هم هست] شنیدم تو داری راجع به کار ولایت ما تبلیغ می کنی که مردم بیایند زلفشان را به ما گره بزنند.
[سدیر این طرف و آن طرف می رفت دوست درست می کرد،بابا مردم کجا دارید می روید،آی مردم راه را عوضی دارید می روید،درِ خانه محمد و آل محمد بیایید.
امام مُفتَرِضُ الطاعه ،امام جعفرِ صادق است،اینها را خدا امانِ ارض…
خودشان را امانِ ارض؟؟؟
شیعیانشان را،دوستانشان را،اینها امانِ ارض هستند.
خدا اینها را شُفَعا قرار داده،خدا اینها را مرجعِ همه شؤون قرار داده،کجا می روید؟]
آقا امام جعفر صادق علیه السلام به او فرمودند که سُدیر راجع به کارِ ما تبلیغ می کنی؟؟
که مشتری درست کنی؟
والله[گوش بده به تو بگویم] اسم دوستان و شیعیانِ ما،اسمِ پدرانشان،تمام خصوصیاتشان،این از ازل،خدا ثبت کرده و پیشِ ماست،نه یکی بر آنها در عالم افزوده می شود و نه یکی کم می شود.
دسته دسته مردم رفتند.
نیامده بودند که بروند،دسته دسته رفتند؟نیامده بودند.
سدیر می گوید عرض کردم آقاجان من ببینم جزء اینها هستم؟ اینقدر به شما عشق می ورزم،اگر نیست و بیخود زحمت می کشم ما دنبال کارمان برویم.
آن رفیقِ ما،لاتِ محل به آقای محلشان رسید گفت آقا قربانِ جدت بروم راستش را بگو آن دنیا خبری هست یا نیست،راست است،عذاب قبر و قیامت اینها راست است یا نه؟؟؟
اگر دروغ است بگذار ما این دُمی که به خمره می زنیم با دلهره نزنیم،دیگر هیچ جوری زهرمارِمان نشود.
گفت بله خبر است،عِقاب،حساب،خبر است هااا،هر که هر کار می کند باید جواب پس بدهد،گفت آقاجان اگر خبر است تو خودت برای چه تکان نمی خوری؟؟؟
عجب!!! چه لات های خوبی بودند،آقا،تربیت می کردند.
لات های سابق،دستمال ابریشمی هم دستش بود،سه تا دور داد گفت اگر خبری هست خودت یک خورده تکان بخور آقاجان.
گریه اش را در آورد،رفت خانه اش،ظهر آمدند دنبالش آقا مسجد دیر شد،گفت دیگر مسجد برایم بس است،یک خورده خودم را درست کنم بعد به مسجد بیایم.
شب آمدند،گفت نه دیگر مسجد برایم بس است.
حاج مُلا علی کَنی مجتهدِ جامع الشرائط تهران که از تو تقلید می کنند،همین میدان اعدام رد می شد یا اباالفضل میرغضب سرِ مجرم را جدا کرده بود،سابق رسم بود برای اینکه میرغضب ها بتوانند این کار را خوب انجام بدهند،قبلا از حالت عادی خارجش می کردند،به جهت اینکه این باید کار را خوب انجام بدهد،واِلا آدم درست که نمی تواند این کار را بکند.
سر را برید،کاکُل های مجرم را دستش گرفته بود برود سر بها بگیرد،سر را جدا کرده بود یک چیزی به میرغضب می دادند.خون می چکید،حاج ملا علی رد می شد،چشمش به میرغضب و سر بریده افتاد،سرش را برگرداند،عبا را روی صورتش برگرداند،گفت آخ این چه کار است؟ این چه شغل است؟ این چیست؟
گفت حاجی ما همین هستیم که هستیم تو آنجوری که خودت را نشان می دهی هستی؟؟
حاجی صیحه زد رفت درِ خانه را روی خودش بست.
میرغضب های سابق آدم درست می کردند،لات ها و مشتی ها آدم درست می کردند.
حالا بابا از آن که در مسجد می رود،چه فهمیدید،چه دیدید؟؟
از مقدس چه دیدید؟؟
آی خدا به آبروی امیرالمومنین،به آبروی مولی الموالی،جوانمرد عالم که لافتی درباره اش آمده ما را جوانمرد قرار بده.
ما را درست قرار بده.
ما را آنجوری مومن قرار بده که خودت می پسندی.
مومنی که او می پسندد چه جوری است؟
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شروع کنیم تا بقیه،جز رسول خدا حرف کس دیگری مورد قبول هست؟؟
نه.
جز اهل بیت علیهم السلام کس دیگری حرفش مورد قبول هست؟ نه.
چه جوری آدم،مومنِ درست می شود که خدا زیر صحیفه عملش را،کارت ایمانش را امضاء کند ؟؟چه جوری؟
هر که با امیرالمومنین آشناست به ولایت مومن است،هر که با 《علی》کار ندارد مومن نیست.
یا رسول الله نماز به درد خورد؟ نه، نماز نجات نمی دهد.
یا رسول الله روزه به درد می خورد؟نه، روزه نجات نمی دهد.
یا رسول الله…
اگر نمازهای من و تو را در حساب بیاورد،هر کدام یک میلیون اشکال فنی دارد،اشکال فنی هااا،《فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً》(سوره مبارکه فرقان/۲۳)،آیه قرآن است،روز قیامت اعمالش را می آورند،…
نمازها،روزه ها،حج ها،خیرات،مَبرّات تجسم پیدا می کنند،در صحرای محشر می ریزند،آن طرف صحرای محشر این طرف را نمی بینند،اینقدر زیاد است.
از طرف پروردگار امر می شود که عملش را به باد بدهید.
دیگران می گویند پروردگارا اینقدر عملِ خوب،چه به باد بدهید؟
《فَجَعَلْناهُ هَباءً مَنْثُوراً》،ندا می رسد این《علی》را دوست نداشت،عملش بر باد است.
یک کس دیگری را می آورند،《فَیُؤْمَرُ بِه إِلَى النَّار》،اینقدر گناه کرده که دیگر ملائکه غِلاظ و شِداد این را می کِشانند دارند او را می برند《خُذُوهُ فَغُلُّوهُ■ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ》(سوره مبارکه حاقه/۳۰_۳۱)
رویش را بر می گرداند،آن مَلَکی که مامور است می گوید برو جلو اینطرف و آنطرفت را نگاه نکن.می رود یک چند قدم دیگر رویش را بر می گرداند.
می گوید دنبال چه کسی می گردی؟؟
می گوید اگر می دانستم دوستش دارم او کمکم نمی کند دست از دوستی اش می کِشیدم.
چه کسی؟؟
می گوید من 《علی》را دوست داشتم به دوستی او متکی بودم 《فَیُؤْمَرُ بِه إِلَى الْجَنَّهِ》،منادی ندا می کند او را برگردانید،این اسم《علی》را برد،این دیگر بهشتی است،اگر این روایات را برایت خواندند کنارش شرطی،اِن قُلتی گذاشتند می خواهند این مساله را در ولایت کوتاه کنند هاااا.
امر ما را هیچ کس نمی تواند بکِشد،مقدس مآب بیشتر از همه ناتوان است،از مقدس مآبها بترسید هااا،امام کُش هستند،امیرالمومنین کُش هستند هااا،در مسجد کوفه اینها ریختند《علی》را کشتند هااا،همه جا هم هستند،تو بگو《یاعلی》جلویت را می گیرد.
این همان 《علی》کُشی است که جلویش را می گیرد.
اگر کسی جلوی《یاعلی》را بگیرد،جلوی ولایت امیرالمومنین را بگیرد،بگوید این غیر از آن مساله ای است که باید در اصل ما مواظبش باشیم این همان علی کُشی است هاا،هیچ فرق نمی کند.
عموما گفتند(بعد از چند وقت ) یا رسول الله شنیدیم شما به معراج رفتید از آن بالا سوغات برای ما چه آوردید؟
یک چیزی که به درد همه ما بخورد،بگویید چیست؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم سوغاتی که به درد همه شما مردم می خورد این است که حق جل و علا به من فرمود《آلَیتُ عَلی نَفْسی》با خودم سوگند خورده ام،معنایش این است،با خودم عهد و پیمان چنین بسته ام(خدا با خودش چنین عهد و پیمان بسته،خدا برای خودش سوگند یاد کرده)چنین تصمیم گرفتم《آلَیتُ عَلی نَفْسی》یعنی این چنین بر تصمیم بر سوگند،بر قسم خوردن باقی ام که (چه؟) مُبغِضِ《علی》را به جهنم ببرم 《وَلَو أَطاعَنی》هر چند مطیع امرِ منِ خدا باشد.
نمازهایی که گفتم به جا بیاورد،روزه هایی که گفتم به جا آورده،حج ها را به جا آورده،جهاد کرده،وجوه داده،پول داده،همه این کارها را کرده،اگر 《علی》را مبغِض است من بر چنین تصمیم هستم،من بر چنین سوگند هستم،من با خدایی خودم عهد و میثاق بستم که هر چند مطیع من باشد،من این مُبغِض 《علی》را وارد جهنم کنم و منِ خدا چنین تصمیم جدی گرفتم
و سوگند خوردم و پایش هم ایستادم که محبِ《علی》را به بهشت ببرم《 وَلو عَصانی》 هر چند معصیت من را کرده باشد.
آی مردم سوغات من از معراج برای شما این است.
خوب است؟؟
آنوقتی که مردم ولایتش را فراموش کردند،آنوقتی که مردم دست از ولایتش کشیدند،آنوقتی که مردم حق نمک ولایت را ادا نکردند این نعمت را کفران کردند همه بلاها بر آنها ریخته شده،ریخته می شود،بعدا هم خود خدا هم چنین اراده فرموده،حق مشیتش بر این قرار گرفته.
رسول خدا به ابن عباس می فرماید: یابن عباس《 لَوِ اجْتَمَعَ النّاسُ عَلی حُبِّ عَلِی بْنِ أبی طالِبٍ لَما خَلَقَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ النّارَ》،[این حدیث را شیعه نمی گوید هاا،حدیث از سنی هاست متواتر است هاا،به چند سند از ابن عباس]
ابن عباس اگر مردم یک زبان و یک دل 《علی》را دوست داشتند پروردگار متعال دیگر جهنم را نمی آفرید.معلوم است خلقت جهنم مالِ چیست.
《لاَ یَعْبُرُ اَلصِّرَاطَ إِلاَّ مَنْ کَانَ بِیَدِه صَکٌ[صَک همین چَک است که ما می گوییم]أَو بَرَاهٌ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ》از پلِ صراط هیچ کسی نمی تواند عبور کند،هیچ کس،مگر در دستش یک جواز از امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیهما السلام باشد،این را که نشان بدهد می تواند عبور کند.[اینها حدیث سنی است هاا. در حدیث شیعه خیلی قوی است،امام صادق علیه السلام فرمودند
《لاَ یَعْبُرُ اَلصِّرَاطَ إِلاَّ مَنْ کَانَ فِی قَلبِه وِلایَتُ علیِ بن ابِی طَالِب أو بَراهٌ مِنْ یَدِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ[هر دو شان هست]هیچ کسی نمی تواند از صراط عبور کند مگر که در دستش برات باشد،در قلبش ولایتِ علی بن ابی طالب باشد.
یک شخصی آنجا نشسته بود،وقتی حضرت امام صادق علیه الصلاه و السلام این روایت را خواندند،این فرمایش را فرمودند، عرض کرد آقاجان همه؟؟
فرمودند بله همه.
عرض کرد حَتَی الاَنبیاء؟؟
یعنی پیغمبرها هم اگر بخواهند عبور کنند باید این برات دستشان باشد؟
[طاقتش را داری بگویم؟ 《لاَ یَحْتَمِلُهُ إِلاَّ …]
امام صادق علیه السلام فرمودند 《حَتی خاتم الاَنبیاء》.
دم رفتن همه به فکر مرگ هستند،خدا من را در صراط…
خدا کمک کن،خدا می خواهم عبور کنم به دادم برس،خدا دمِ مرگ 《علی》را بر بالینم حاضر کن،نیست؟؟
بی بی صدیقه طاهره سلام الله علیها میفرمایند،آن دم آخر که بابا جوهره صدایش دیگر شنیده نمی شد،لبها تکان می خورد نمی دانستیم چه می فرمایند،من گوشم را بردم نزدیک دهان بابایم ببینم دم آخر رسول خدا چه می فرمایند.
دیدم بابایم تند تند می گوید《 اَللّهُمَّ اِنّی اَتَقَرَبُ اِلَیکَ بِولایهِ علی بنِ ابیطالب علیه السلام》خدا دارم می آیم تو را زیارت کنم،ملاقات کنم،مرگ لقاءُالله است.خدا با ولایتِ《علی》دارم به سراغت می آیم.
هیچ کس نمی تواند ولایتش را بکِشد،هیچ کس سخنشرا نمی تواند بکِشَد.
مگر مَلَکِ مقرب،مگر نبی مرسل،مگر مومن ممتحن.
مومن ممتحن را گفتیم دومرتبه می گوییم چون اینها را باید یاد بگیریم؛
مومن ممتحن یعنی آزمایش شده؟
یکی از آثار مومن ممتحن این است که امتحانش را خوب داده،ممتحن یعنی آن که قلب او را محنت بار می کنیم،هرچه مِحنَت است در وجودش قرار می دهیم،مومن ممتحن یعنی آن که تمام هستی اش را محنت گرفته است،هیچ کس در عالم با امیرالمومنین علیه السلام آشنا نشده مگر از همه هستی نیشگون(ویشگون) خورده،پس گردنی خورده،سیلی خورده،بعدا هم سرش را جدا کردند.از اولِ آمدن ولایت امیرالمومنین در خلقت رقمش را که زدند هر کس جلو رفته در این باب،کتکش زدند،بله.
لذا فرمود 《 یاعلی مَن اَحبَک کَثُرت اَعداءُ》،علی جان هر کس تو را دوست داشته باشد دشمنانش زیاد می شوند.
مومن ممتحن می تواند ولایت امیرالمومنین را بکشد.
مومن ممتحن کیست؟؟
آن که در دلش پر از غم باشد،دلهای غم بار با《علی》آشنا هستند.
با غم آشناها با《علی》آشنا هستند.
مُرَفه،آسوده طلب،در آسایش…
نگاههای مردم یک غم هایی می آورد[ من و تو از آنها خبر نداریم]نگاههای مردم یک غم در وجود آدم می آورد که هر نگاهش به قدر هزار مرتبه کشته شدن است.
ملامت های مردم،یک غمی در دل می آورد،که هر تیر ملامتی به قدر یک میلیون مرتبه کشته شدن است.
از تو ای دوست نگسلم پیوند
دیگر شاید در مقام توحید آن هم در استغراق که وحدت تامه است کسی مثل ترجیع بند هاتف نگفته،اگر هم گفتند از آنها صحبتی نیست به رونق نیامده است.
خیلی درباره امام حسین صلوات الله و سلامه علیه، من ترجیع بندهایی دیدم که خیلی از محتشم قویتر بوده ولی امام حسین علیه السلام این را پسندیدند،در و دیوار را گرفته،این مقبول است،در توحید هم ترجیع بند هاتف مقبول واقع شده است.
از تو ای دوست نگسلم پیوند
گر به تیغم بُرَند بند از بند
الحق ارزان بود ز ما صد جان
وز دهان تو نیم شکرخند
ای پدر پند، کم دِه از عشقم
که نخواهد شد اهلْ، این فرزند
من ره کوی عافیت دانم[ می شود آدم مقدس مآب بشود و سجاده زیر بغلش و اینها،دست به ترکیبش نمی خورد،در مسجد بروی هیچ کس به تو کار ندارد،《یاالله》بگویی هیچ کس دست به ترکیبت نمی زند،یا رسول الله بگو هیچ کس کارت ندارد،《یاعلی》بگویی همه می آیند دشمنت می شوند.
من ره کوی عافیت دانم،میدانم چه جوری می شود آدم آبرو و اعتبار و حیثیت هیچ کس به تو…
نمی ارزد رهایش کن بیا با《علی》آشنا بشویم بگذار هر چه می شود،بیا برویم راه بیفتیم]
من ره کوی عافیت دانم
چه کنم کاوفتاده ام به کمند
در کلیسا به دلبری ترسا
گفتم: ای جان به دام تو در بند
[ او در توحید گفته ولی این مصداق ولایتی هم دارد]
نام حق یگانه چون شاید
که اَب و اِبن و روح قدس نهند؟
لب شیرین گشود و با من گفت
وز شکرخند ریخت از لب قند
سه نگردد بَریشُم اَر او را
پرنیان خوانی و حریر و پَرند
[این شعر را درست من سی و یک سال،سی و دو سال قبل حفظ کردم،یادم هم نمی آید دیگر گاهی حافظه ام کمک می کند]
بگو 《الله》بگو《رسول الله》بگو 《علی》،در مقام وحدت این است؛
سه نگردد بَریشُم (ابریشم سه تا که نمی شود)ار او را
پرنیان خوانی و حریر و پَرند
ما در این گفتگو که از یک سو
شد ز ناقوس این ترانه بلند
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لااله الاهو
یک ترجیع بند هم حالا که یادم آمده از صغیر بخوانم
بقیه اش مالِ شما؛
(او مالِ توحید این هم مالِ ولایت،هر دو تایش هم یکی است)
دوشین به شرابخانه اندر
رفتم بزنم می مقرر
با پیرمغان مجال صحبت
گردید برای من میسر
بر دست به لابه دادمش بوس
بر پای به ناله سودمش سر
گفتم ز تو بنده را سئوالیست
ای خواجه راد بنده پرور
گویند که چون ز گرد نعلین
زینت ده عرش شد پیمبر
بشنید و بدید اندر آنجا
دست علی و کلام حیدر
الله در آن میان کجا بود
گر بود علی به پرده اندر
گفت از پی حل این معما
کافی نبود هزار دفتر
لیکن کنمت ز بیتی آگاه
زین سر نهفتهٔ مستر
درحالت مستی اندر این باب
میخواند موافق قلندر
در مذهب عارفان آگاه
الله علی علی است الله
الان شعر خیلی یادم آمده،دیگر حافظه ام که می آید ولی همه این مسائل با آن حال و با آن معرفت و با آن خلوصِ عزیزِ خودم حاج حسن آقا و ورودشان به تطبیق سخن با شعر،ما را مهمان می کنند،و به کوفه برویم،توسل به ذیل عنایت حضرت مسلم بود،آقای عرب این سیدِ با نمک که به او دادند،مرحمت کردند الحمدلله.
کاش که این روایت درست نباشد،کاشکی.
موقعی که حضرت مسلم در کوچه ها سرگردان بودند،بعضی از روایات دارد که آقازاده ها هم با حضرت بودند،یک دستِ این پسر را،یک دستِ آن پسر را[گرفته]در کوچه ها راه افتادند.
یک روایت هم دارد که در بدوِ ورود،اوضاع که اینجوری شد،آقا مسلم بن عقیل رفتند این دوتا امانت رسول خدا را …
اولاً فرزندان حضرت مسلم،امام حسین دایی آنهاست،چون یکی از بنات(دختران)امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام زوجه حضرت مسلم،همشیره آقا سید الشهداء،عیال حضرت مسلم بودند،یکی از دختران امیرالمومنین را حضرت مسلم افتخار پیدا کردند،غیر از اینکه پسر عمو،غیر از اینکه پسر برادر امیرالمومنین هستند داماد امیرالمومنین هم هستند،لذا این آقا زاده ها صبح،شب،وقت و بی وقت(می دانید یک حالتی که در آن کشش های معنوی سر جایش،ظاهرا دایی خیلی…)،اینها تمام از بابا می پرسیدند دایی چه وقت می آید؟
منتظر بودند،مسلم وعده داده بودند که دایی جانتان می آید ما اینجا آبرو پیدا می کنیم،اعتبار پیدا می کنیم،می بینید باباجان،چه جوری مردم آمدند بیعت می کنند؟
آی مردم چه جوری هااا؟
آخر هم چه کار کردند؟؟
حضرت مسلم دست این دوتا را گرفته( امانت امام حسین هستند،اینها ذراری زهرا هستند)،پیش چه کسی بسپارد؟ امین ترین مرد کوفه کیست؟؟
مُلای شهر،مجتهد شهر است دیگر،دوتا آقازاده را آمدند امانت دستِ شُریحِ قاضی دادند(آی خدا لعنتت کند،آی خدا لعنتت کند)این هم رفت دوتا آقازاده ها را تحویل داد.
یک بیت از حافظ بخوانم بروم؛
باده با محتسب شــــــهر ننـوشی ، زنهار
که خــــــــورد باده ات و سنگ به جام اندازد
مردم روشن شوید هااا،مردم بخواهید امیرالمومنین روشنتان کند،بخواهید برق ولایتش بزند،جز درِ خانه آنها جای دیگری خبری نیست هااا.
به هر جا شدم، سر به سنگ آمدم
جز درِ خانه امیرالمومنین،جز درِ خانه امام حسین علیهما السلام.
کاش که این روایت در مقتل درست نباشد که آقا زاده ها را سرگردان در کوچه راه می بردند،یک آقا زاده در این دست،دستش در دست بابا،یک آقازاده این طرف دستش در دست بابا،آقا دوتا آقازاده ها را برگرداندند دست هایشان را در یک دست گرفتند،یک دست دیگر را بردند جلوی چشمها که پسرها نفهمند بابا دارد گریه می کند،شجاع است،دلاور است،لکن کنجکاوی وادار کرد آقازاده ها سرشان را بیاورند ببینند بابا چرا چشمهایش…
بابا چه شده،چشمت درد می کند؟
برای چرا راه نمی آیی؟؟
یک مقدار بیشتر حضرت مسلم تَسَتُر(استتار)به خرج دادند،سر را به دیوار گذاشتند،آقا زاده ها دست ها را کندند آمدند از دست راست نگاه کردند،صورت را برگرداند دستِ چپ،از دست چپ آمدند نگاه کنند،صورت را برگرداند آنطرف به دیوار گذاشت،ناله شان بلند شد بابا چرا گریه می کنی؟
چرا بی تابی؟
نورِ دیدگان من،من برای دایی شما گریه می کنم،که دست یک مشت زن و بچه را گرفته به طرف این قوم بی وفا…
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یاعلی مدد