《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»
《وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ بِها》
به مناسبت کلمه اول در زیارت عاشورا این آیه عنوان شد که《السلام علیک یا اباعبدالله》، 《سلام》اسمِ خداست،به تصریح آیه کریمه 《السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَیْمِنُ الْعَزِیزُ الْجَبَّارُ》،این معنا که اسماء در تعلق به مسمی چه رتبه و مرتبه ای دارند دیشب عرض شد که اسماء در یک تقسیم سه قسم هستند که بعضی ها اسماء جمالیه حق هستند و بعضی اسماء جلالیه حق هستند و بعضی اسماء کمالیه حق هستند .
در مظاهر اسماء سخن است چون اسم اگر که در ارتباط با مظاهر قرار نگیرد بی خاصیت است،ولو به عدد بی نهایت آن اسم را انسان بخواند،بدون تعلق اسم از یک جانب به مسمی و از جانب دیگر به مظاهر اسماء.
《الله》یک مسمی دارد،ذات واجب الوجود و یک مَظهَر دارد که ما در مظاهر اسماء گم هستیم.
یعنی توحیدی که ما بدون خجالت و رودربایستی عرض کنیم که توحیدی که ما از آن دَم می زنیم توحید شیعی و توحید امام جعفرصادقی،و توحید اهل بیتی نیست، منتها چون محبت و ولایت ما به اعطاء است و به موهبت ،همان اسماء را ان شاءالله به آن اثر می دهند و اِلا در باب معرفت توحید ما در تعلق به اسماء
که ما را به آن وادی راهنمایی می کند توحید وِلایتی در زمینه معرفت نیست.چگونه نیست؟؟؟
که 《یا الله》می گوییم مسمی را در نظر می گیریم ذات واجب الوجود را ،جرأت نمی کنیم به وادی مَظهَر نزدیک بشویم ،این جرأت اصلا از هیچ کس نیست ،چرا ؟؟جهتش چیست؟؟؟
چون اصول اعتقادی تدوین شده ای که ما در دست داریم ،یا از شیعه نبوده است ،یا از بزرگان شیعه نیست،یا از کسانی است که آنها شیعه هستند ولی از مبانی خاص اهل بیت علیهم السلام سخن در توحید نگفتند ،اسم دو جنبه دارد ،بگویم ببینید؛
چون در 《الله》 یک مقداری قابلِ تامل است عبور می کنیم.
《رحمن 》و 《رحیم》،《بسم الله الرحمن الرحیم》،این رحمن که صفت عام است و رحیم که صفت خاص است بعضی رحمن و رحیم را اسم دانستند و بعضی صفت دانستند ،چگونه می شود که اسم باشد؟؟؟چگونه می شود که صفت باشد؟؟؟
در شب های آینده عرض می کنیم.
《قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ 》(سوره مبارکه اسراء/۱۱۰)
آیه است پیغمبر بگو بخوانند (دعا به معنای خواندن و صدا زدن است)صدا بزنند خدا را با کلمه 《الله》،《أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ》یا اینکه صدا بزنند آن ذات واجب الوجود را به کلمه رحمن ،《یا الله،یا رحمن》.
《أَیًّا مَا تَدْعُوا 》چه بگویید 《یا الله》چه بگویید《یا رحمن》،《فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى 》،
《وَ لِلهِ الْأَسْماءُ الحُسْنی فَادْعُوهُ بِها》،اسم 《رحمن》،یک مسمی دارد که ذات واجب الوجود است که از هر حدی و اندازه ای منزه است،به هیچ مقیاس فکری،ذهنی ،عقلی در نمی آید،آن مسمای بی نهایت بی اندازه غیر محدود که رحمن است او مسمایش است ،مَظهَرش چیست؟؟؟
در رحمانیت اگر که مَظاهرش را در نظر نگیرید رحمن را بدون مَظهَر صدا بزنید حق جواب نمی دهد،لبیک پشتِ سرش نیست،مَظهَرش چیست؟؟؟
مظهَرش در مرتبه اول برای جوان ها بگوییم پدر و مادر است.
والدین هم مَظهَر رب هستند،هم مَظهَر رحمن هستند ،هم مَظهَر رحیم هستند، اگر یک جایی دیدید یک کسی دست مرحمت به سر و صورت تو می کشد و به تو به وِداد و مهربانی عمل می کند این ظهور رحمانیت حق است،پدر و مادر همه بچه هایشان را دوست دارند ،قطعا همه بچه هایشان را دوست دارند،ولی یک بچه ای که کار خوب می کند و اعمال شایسته دارد،نمازهایش را به وقت می خواند،کار بد نمی کند،این را بیشتر از آنهای دیگر دوست دارند ،به او توجه می کنند،این ظهور رحیمیت است،در دوست داشتن تعمیمی 《رحمن》مَظهَر می طلبد،در آنجایی که یک بچه با اعمال شایسته خودش و ترک اعمال ناشایسته مورد لطف و مرحمت پدر و مادر قرار می گیرد حق 《رحیمیت》خودش را از مجرا و مَجلا و مَظهَر پدر و مادر آورده نصیب این فرزند کرده است.
مایع سیال قرار گرفته در بحر،در دار التجزیه و لابراتوار در تجزیه همان را جواب می دهد که لیوان آب جواب می دهد،دریا بیشتر جواب نمی دهد،اسماء الهیه در مَظهَر بودنشان همان خاصیتی که مسمی دارد همان مَظهَر را دارند، خاصیت یکی است ،اندازه فرق می کند،اندازه خدایی غیر از اندازه خلقی است ،《لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَها 》،ماه رجب نزدیک است ؛
《اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَانِی جَمِیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاهُ أَمْرِکَ الْمَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ بِأَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ الْمُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ…..لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا إِلا أَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ 》
فرقی بین تو و آنها نیست،چرا؟؟؟؟
چون لیوان آب همان است که دریاست،به لیوان آب نمی شود گفت دریا،به ائمه نمی شود گفت خدا، هر کس بگوید نجس است،آن دریا پاکش نمی کند،نمی شود گفت خدا ولی نمی شود گفت که مَظهَرِ اسم الهی هم نیست.
اگر کسی او را جدا از این نقطه مَظهَریت بداند در باب ولایت او هم کافِر است،باز آب دریاها پاکش نمی کند ،اگر کسی بگوید آقا لیوان آب اصلا آب نیست،نخیر لیوان آب ،آب است یک قطره اش هم آب است،هر کس 《یا علی》 می گوید این قطره است،هر کس 《یا حسین》می گوید این قطره است.هر کس 《یا صاحب الزمان》می گوید این قطره است.
سوال شد آقا[به امام صادق علیه السلام عرض کردند] این 《شجره طوبی 》که اینقدر وصفش می کنید چیست؟؟؟
حضرت فرمودند شجره طوبی، اصل و ریشه اش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم است ،دو تنه دارد،این ریشه دو تنه ای شده،یک تنه اش فاطمه زهرا سلام الله علیهاست و یک تنه علی مرتضی علیه الصلاه و السلام است و بقیه شاخه شاخه است تا امام زمان علیه السلام هر شاخه بزرگ و تنومندش یکی از ائمه علیهم السلام هستند،شیعیان ما به حَسَبِ معرفتشان هر کدام یک شاخه هستند ،هر چه این معرفت و این تشیع قویتر آن شاخه ای که مُتَفَرِع است از شاخه های دوازده امام علیهم السلام آن شاخه تنومند تر است.بعد فرمودند هر برگی از درخت طوبی یکی از دوستان ماست ،لذا آنها اسماء الهیه هستند ،اسم هستند در مَظهَریت ، [این نکته را الان روان می شوید ان شاءالله]، آدم ابوالبشر حق را به اسماء می خواند در تعلق مسمی و مظاهر را یادآوری نمی کرد 《وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِکَهِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ(۳۱)قَالُوا سُبْحَانَکَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ》(سوره مبارکه بقره/۳۲)
ما نمی دانیم، ملائکه نمی دانستند،آدم ابوالبشر از خودِ خدا اسماء را یاد گرفته بود، در تعلق اسم با مسمی فقط کار می کرد سیصد سال،می گفت 《یا الله، یا رحمن،یا رحیم،یا اکرم الاکرمین،یا غفار الذنوب،یا ستار العیوب،الهی من لی غیرُکَ》این الهی را با مسمی می گفت ،مظاهر در تعلقِ ذکر اسم نبود ،《فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِماتٍ فَتابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحیمُ 》(سوره مبارکه بقره/۳۷)
از خود خدا آموخت کلماتی را که آن کلمات مظاهر اسماء هستند ،می گفت 《یا حمید》مُسمی را در نظر می گرفت،ذات واجب الوجود را،ولی مَظهَر را که 《یا محمد》 است یادش می رفت، می گفت 《یا عالی》مسمی که ذات واجب الوجود بود را در نظر داشت مَظهَر که 《یاعلی》است این تعلق را نمی دانست و تا خدا یادش نداد و تعلیم از حق نگرفت نتوانست مَظهَر را پیدا کند،می گفت یا 《فاطر السموات و الارض 》ولی مَظهَر که 《یا فاطمه》 است یادش رفته بود،می گفت 《یا محسن》ولی مَظهَر یا محسن که ذات مقدس《 امام مجتبی 》 است را نمی دانست،می گفت 《یا قدیم الاحسان》ولی مَظهَر که ذات مبارک 《امام حسین 》 است را یادش رفته بود ،نمی دانست،خدا به او یاد داد.
آدم تا وقتی من خدا هستم و خدایی می کنم ،یعنی زمان بی نهایت،من را به این اسماء بخوان بدون تعیُّنِ مظاهر و مجاری تعینیه آنها جواب نیست،مغفرت نیست،توبه ات قبول نمی شود،آنوقت گفت؛
《یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن》این را اَعمَش نقل می کند.
اَعمَش کوفی که ایرانی بوده ،اصلش هم دماوندی است، اسم اصلی اش هم مَهران بوده ،می گوید من به حج می رفتم نزدیک های مدینه ،شهر کوچکی بوده یا مثلا روستایی بزرگ مثل بخش ها،یکنفر سر راه آنجا زنی ایستاده که چشم های او نابیناست،کورِ مادر زاد است،و این دست به دعا بلند کرده و پشت سر هم می گوید 《الهی اُقسِمُکَ بِحقِ محمد و بِحقِ علی و بحق فاطمه و بحق الحسن و الحسین علیک ان تُشافِیَنی وَ ان تُبصِرُ عینا》من را شفا بدهید و چشمان من را بینا کنید.
رفتم جلو گفتم 《یا …الله》ای کنیز خدا، از خدا بترس،خدا بر همه حق دارد[حالا ببینید این اَعمَش کوفی آدم کوچکی نیست، ولایتی است ،امضاء هم شده ولی معرفت حد دارد.اَعمَش کوفی هم توی این حد نیست ،یک چشم ندارِ کورِ نابینا معرفتش از اَعمَش کوفی بیشتر است، یک زن نابینا،چشم ندارد،ولی معرفتش بیشتر است]
گفتم بترس از خدا،خجالت بکش خدا بر همه هستی حق دارد،این معنا درست نیست که بگویی پیغمبر و امیرالمومنین و …من هم شیعه ام،من هم جعفری ام(حالا می گوید)ولی خدا به اینها حق دارد اینها چه حقی به گردن خدا دارند؟؟؟
دیدم همین جور که چشمش بسته است زد به سینه من ،گفت 《یا اعمی القلب》ای کسی که دلت کور است و اینها را نمی شناسی.
من گفتم خوب این یک اعتقاد عامیانه است،باشد دیگر خودش میداند.
از مکه برگشتم دیدم این چشم هایش باز است ،همانجا ایستاده و داد میزند : آی مردم،آی مردم والله هر کس محبت علی را داشته باشد توی آتش جهنم نمی سوزد،والله هر کس محبت 《علی 》را داشته باشد به بهشت می رود ،آی مردم دست از محبت 《علی》 برندارید ،همه اش مدح《 علی》 بکنید.
رفتم جلو گفتم تو همان زنی نیستی که من مکه می رفتم چشمهایت کور بود؟؟
گفت چرا من همان هستم.
گفتم چطور شد که شفا گرفتی؟؟
گفت که من خدا را قسم دادم(قرص بایست و این حرف را بگو،قرص بایست و امشب این حرف را به《 فاطمه زهرا》بگو، خانم من به گردن شما حق دارم ،من اینجا نشستم چون من یک عمر یا حسین می گویم،اسم بچه شما را آوردم،من یا زینب گفتم،من به گردن شما حق پیدا کردم،قرص این را بگو،دوست دارند یک کسی اینجوری قرص حرف بزند، تو شیعه ای،تو محبی…
من حق وِلاء دارم،ولاء توی روایت است،من به حق وِلاءام آمدم)
من خدا را به حقی که اینها داشتند قسم دادم ،ناگهان توی آن حال دیدم که دوتا مرد یکی دست راستم و یکی دستِ چپم،یکی به من گفت خانم تو مگر اهل بیت رسول الله و رسول الله را دیدی؟؟
گفتم نه ندیدمشان.
پس از کجا با آنها آشنایی؟؟(یکی از آن دو مرد از من سوال کرد) از کجا اینها را میشناسی که اینجوری قرص می گویی به حقی که بر خدا دارید؟
گفتم به ولائی که توی سینه ام موج میزند، به محبتی که توی دلم است من میشناسمشان.
ناگهان آن مرد به مرد دوم گفت علی جان دست بکش روی چشمهایش.
[کور مادر زاد با قوانین طب]شما برو این دفتر آستانه ثامن الائمه را هر سال ورق بزن ببین چقدر شفا یافته،شفایی که از نظر ظاهری طب از جوابش عاجز است،خوب چرا اینها به ما نمی رسد؟؟
[من یک کاری به یکی از عزیزانمان پیشنهاد کردم که از او این کار می آید چون قدرت این کار را دارد ،گفتم شما بیا عمرت را صرف این کار کن من هم کمکت میکنم، در همه ده کوره ها،شهرها،شهرستانهای تهران بگرد،این مریض هایی که با مدارک صحیحی که در دست هست آزمایش ها و عکس ها،و جواب دکتر ها که این دیگر سرطان پیشرفته ای است که سه روز دیگر،شش روز دیگر می میرد، اینها را جمع کن ،این شخص را هم عکسش را معرفی کن و بعد این که شفا گرفته، شما این کار را بکنید ،ببینید دنیا چطور تکان میخورد.
دو حرف اینجا هست؛
یکی لیاقت هنوز توی اجتماع نیست،میدانی که اگر یکی از اینها توی ذهن یکنفر رد بشود او جهنمی است دیگر.
یکی دیگر همان هایی که در دنیا این جنگ ها و این بی سر و سامانی ها رو بر پا کردند و من و تو را تا الان مبتلای این همه زحمت کردند،آنها نمی گذارند این کارها بشود،چون شیعه است، دیگر آنوقت، اهل بیت است دیگر ،کس دیگری نمی ماند، برای آن صاحبان قدرت آن کسانی که…
لذا اینها را واقعا لعنت کنید،چون اینها جلوی ولایت را گرفتند،یکدفعه جنگ ایران و عراق برای من و تو درست می کنند،یک مرتبه می روند کربلا را به توپ و تانک می بندند،یک مرتبه نجف را.
اینها گریه دارد،یک مرتبه سلمان رشدی درست می کنند،چه کار می کنند،چه کار می کنند.
این برای این است که شیعه گُل نکند،رشد نکند،ولی شیعه با همین ممنوعیت ها و با همین مضیقه ها رشد می کند ،عالم را می گیرد و یک وقت هم می بینی همین حرف من توی عالم جمع می شود،کنفرانس هایی گذاشته می شود،مجمع های علمی گذاشته می شود،گروه تحقیقی می آیند که یکنفر را بررسی کنند این چطور رفته دم پنجره فولاد به گردنش یک پارچه نخ انداخته ،یک ریسمان،و آنجا سالم در آمده؟
این می شود،همه اینها میشود.
چرا رسول خدا خودشان دست نکشیدند به امیرالمومنین فرمودند؟؟
چون 《علی》اسم است، اسم 《یا شافی》 را مَظهَر است،خودِ رسول الله هر وقت کسالت پیدا می کردند[خوب دقت کنید]به امیرالمومنین علیه السلام می فرمودند 《علی جان》دستت را روی قلبم بگذار.
دستت را بگذار روی بدنم،دستت را بگذار روی سرم، و تو دعا کن . چرا؟؟؟ چون مَظهَر اسم 《یا شافی》 است، شافی در صورتی شفا می دهد،یا شافی یا شافی یا شافی، مسمایش ذات بی چون پرودگار است،این توحید ،مظهرش امیرالمومنین است.اگر این یاشافی تا قیامت گفته بشه و مسمایش تنها در نظر بگیری و مَظهَر را نپایی هیچ فایده ندارد.رسول الله هم با مَظهَر کار می کردند.
اینقدر در این باب، شفا گرفتند، آنها پیدا کردند،لذا تو وقتی میروی فقط علی بن موسی الرضا علیه الصلاه و السلام را می خوانی و او را به آبا و اجداد طاهرینش قسم می دهی که شفایت بدهند و درست می کنی.همین طور است اینقدر از این مسائل درست می کنی و رخ داده و اینقدر واقعیت ها بوده است که من و تو از بیانش عاجز هستیم .
کتابها نوشته اند ولی این یک قطره از دریای سخن است،حالا از باب معرفت وارد بشویم،از باب معرفت سخن بگوییم،با معرفت در این باب قدم بگذاریم،توحید را بپاییم،اسماء الهیه را که ذکر می کنیم اسم در تعلق مسمایش 《خدا》 را می طلبد ،صدا می زند ،در تعلقش به مَظهَر 《ولی》را صدا می زند .یعنی وقتی می گویی 《یا رحمن ،یا رحیم》یکجا به الله بند هستی ،دو دستی خدا را گرفتی ،یکجا هم با یک دست دامن 《امیرالمومنین》 را گرفتی، لذا فرمودند
:《وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ》،این یک ریسمانی هست که یک سرش به دست حق در عرش است و یک سرِ ریسمان هم به دست خلق است و خود او 《ولی 》است،《حبل الله المتین》است.
آن شخص مصری آمد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، از راه رسید و درِ مسجد زانوی شترش را بست ،عِقال(عگال) کرد و وارد مسجد شد[مصر به دو معنا است؛ یکی ممکن است معنای وصفی باشد،مصر یعنی شهر ،به شهر ،مصر می گویند،مدینه می گویند،بلده می گویند،عرب شهرها را به این اسم ها صدا می زند]
از مصر آمد یعنی یک شهرنشین آمد،دهاتی نبود یا از مصری که الان قاهره پایتختش است،آنجا بوده، بعید است از آن راه دور ،شتر سواری آمده باشد اینقدر…! یا ممکن هم هست که آمده باشد، یا یک شهرنشین آمد خدمت رسول خدا،عرض کرد یا رسول الله آیه قرآن برایمان فرستادی خودِ آیه را نفرستادی، لفظش را فرستادی،حقیقت آیه را برایمان نفرستادی.
حضرت فرمودند چیست؟؟؟
عرض کرد این آیه؛ 《وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا… 》(سوره مبارکه آل عمران/۱۰۳)، آیه
را خواند ، حبل کجاست؟؟ریسمان را برای چه نفرستادید؟؟چنگ بزنید،بچسبید به آن ریسمان الهی .
حضرت تبسمی بر لبان مبارکشان نقش بست،و خیلی دعایش کردند فرمودند که تو دنبال دین هستی،تو دنبال حقیقت هستی،تو دنبال فهم و درک مطالب هستی، زدند به شانه امیرالمومنین علیه السلام و فرمودند 《هذا حبل الله المتین》این ریسمان متین پروردگار است به او چنگ بزنید.
《اِعْتَصِم بوِلایَتِه》این هم پا شد امیرالمومنین علیه السلام را بغل کرد و غرق بوسه کرد،دست بوسید و پا بوسید و حضرت فرمودند : این شخص به جهت درک معانی و معارفی که کرده،دنبال معرفت و علم بوده و به ولایت امیرالمومنین علیه السلام رسیده ،همه دعایش مستجاب است،این مستجاب الدعوه است،پا شد
از حضرت خداحافظی کرد ،گفت من مطلبم را گرفتم ،آمد سوار شتر بشود یک کسی دامنش را گرفت گفت یک دعا درباره ما بکن ما را خدا هدایت کند، گفت : عجب احمقی هستی تو ،من هر چه داشتم از 《علی》 داشتم،بغل دستت را وِل کردی آمدی من را گرفتی؟خدا تو را نمی پذیرد،و این دومی [لعنت الله علیه]بود.
مَظهَر را نمی پذیرد،ببینید تعلق اسم را به مسمی قبول دارد، مَظهَر را نمی پذیرد،امیرالمومنین علیه السلام مَظهَرالعجایب است،مَظهَر همه اسماء و صفات است،مَظهَر همه کلمات تامه الهیه است،آن را قبول می کند مَظهَر را قبول نمی کند،لذا همان است که شد دیگر.
ذکر مصیبت؛
خوب ما از همین الان توسلمان را به ذیل عنایت فاطمه زهرا سلام الله علیها…
[ما برای شفای این دختر پیغمبر خدا،اینها همه از ذریه هستند… ]من روز شهادت بی بی فاطمه زهرا این اشاره را میکنم ولی امشب به طرز اشباع خواهم گفت ، امشب می دانید که ،اولا خیلی خواستند این مدرک روایت را بدانند که آیا در موقع احراق باب، فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در بوده اند، حجم حادثه چقدر است؟؟
خواستند بدانند آیا مخالفین در مدارکشان این مسائل را ذکر کردند؟؟
یک روایتی هست از علمای عامه که آن روایت حجم حادثه را ذکر می کند [من یک مقدمه دارم ،یک بحث ادبی است ببینید،مِسمار به معنای میخ است ،عرب برای هر نوع واژه ای یک لغتی دارد ،ببینید، میخ تا وقتی که در درون دیوار یا در واقع نشده عرب به آن مسمار می گوید،خارج از یک شئ ای باشد ،مثل جعبه میخ، آن فلز هایی که به صورت میخ است عرب به آن مسمار می گوید ،وقتی که در درون دیوار یا چوب یا چیز دیگر قرار بگیرد به آن مسمار نمی گویند آنوقت به آن وَتَد گویند ،خوب دقت کنید این دو لغت را داشته باشید]
عبارت واصله از ناحیه این مدرک این است 《وَ وَتَدُ المِسمار فی صدرِها》آی کسانی که زمان تاریخ برایتان گذشته،خیال نکنید که مسمار کنار در افتاده بوده 《وَ وَتَدُ المِسمار》این مسمار را به طرز وَتَد در سینه فاطمه زهرا سلام الله علیها قرار دادند ،شما می دانید وقتی که آتش به چوبی بیفتد مدتی طول می کشد تا اینکه این آتش چوب را بسوزاند،وقتی که چوب سوخت ،آتش به آهنی که به شکل میخ در میان در کوبیده شده،آن آهن را که میخ است آن را سرخ می کند،گداخته می کند،لذا وقتی آن وِداد را به در زد میخی که از شدت حرارت سرخ شده بود به پهلوی فاطمه زهرا اصابت کرد .
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
برای همه مَرضا مخصوصا این ذریه زهرا سلام الله علیها این آیه کریمه را بخوانیم؛
«أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ»
《الهی بِضلعِ المَکسور اِشفِ مَرضانا》
《اشفِ مرضانا،اِشف مریضه المنظوره،اِشف مَرض المومنین و المومنات》
《رحم الله من یقرأ فاتحه مع اخلاص و الصلوات》
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یا علی مدد