《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِبضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم»
《بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ》
《مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَهً أُخْرَىٰ》
بحث دیشب به مناسب عنوان این آیه کریمه که مناسب خواص شیعه هست ،بحث رجعت بود.در معنای رجعت ،دو رای بسیار قوی باطنی ملحوظ است .چون رجعت از شئون امامت است، مثل اینکه توحید شئون دارد، خدا هست،خدا یکی است،” خدا یکی است” شأن توحید است.علم خدا عین ذاتش است ،این از شئون توحید است،اراده از صفات فعل است یا از صفات ذاتیه حق است،این از شئون توحید است.بحث کردیم.
بحث در مشیّت و در اراده که آیا آن از صفات فعل است یا از صفات ذات، این از شئون توحید است، و مسائل دیگری در این زمینه که عهده دار این بحث، به حَسَبِ اصطلاح علم کلام است و به حَسَبِ باطن عرفان صحیح شیعی است که متاخذ از آرای اهل بیت علیهم الصلاه و السلام باشد، در امامت هم مباحثی است که یکی از مباحث بسیار ، جالب این بحث ،بحث رجعت است.
بر این مضمون چند روایت هست،فرمودند از ما اهل بیت نیست کسی که قائل به رجعت نباشد،در زمره ما اهل بیت نخواهد بود،شیعه نیست کسی که قائل به رجعت نباشد و شفاعت را قبول نداشته باشد، این از ما نیست. شفاعت را ما معنا میکنیم تا زمینه ساز باشد برای رجعت.
معنایی که ما برای شفاعت تا الان فهمیدیم این است؛
که هر کار دلمان بخواهد انجام میدهیم، هر گناهی را خواستیم مرتکب میشویم ،روز قیامت ائمه علیهم الصلاه و السلام می آیند می فرمایند آی گنهکار هر کار که کردی ،آنها به حساب نمی آیند بفرمایید تشریف ببرید به بهشت.
اینجوری است دیگه بله؟؟
یعنی شیعه خالص مورد توجه،امضاء شده این حرف را میزند؟؟این معنای شفاعت است؟؟؟
چرا،امام نشناس اینجور حرف میزند.اصلا ما امیرالمومنین صلوات الله و سلامه علیه را شناختیم که شئون آن ولی مطلق را که یکی از آن شئون شفاعت است دریافت کنیم ؟؟
خاتم انبیاء که شفیع مُطاع هستند شناختیم که شفاعت را دریافت کنیم؟؟
《یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله》همه کارها را کردم، شما بیایید که راست و ریست کنید،باز فردا هم بعد از دعای توسل همان کارها را از سر میگیرم،بیشتر هم میکنم تازه،چون خاطرم جمع است،این است معنای شفاعت؟؟؟
نفهمیدیم.
《صلاه》حقیقت ولایت است،بله.
حقیقت ولایت 《صلاه》است و《صلاه》معراج مومن است و 《صلاه》عمود دین است و عِماد دین،هر دو روایت را داریم.
《إِنْ قُبِلَتْ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَ إِنْ رُدَّتْ رُدَّ مَا سِوَاهَا》،بله.
این صلاتی که حقیقت دین است.یک قسم از
صلاه که حقیقت ولایت است،نماز و صلاه شَفع است، نماز یعنی ولایت، یک قسمش شَفع است.ولایت یکی از شئونش شَفع است.
نماز وَتر و نماز شَفع. نماز شَفع اول بعد نماز وَتر از شئون ولایت است. وَتر هم از شئون ولایت است، مگر در زیارتش نمی خوانیم ؟
《السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وِتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ》،”وِتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ “نسبت به ائمه ،وِتر الله هست، به صفت تاکیدی” وِتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ “حضرت سیدالشهداء علیه الصلاه والسلام است.
آقا امیرالمومنین (علیه السلام)《 وِتر الله》 هستند.در چند عبارت راجع به امیرالمومنین هم آمده است” وِتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ”، ولی نسبت به آقا سید الشهداء وفور لفظ بیشتر است.در روایات ما،که آقا امام حسین (علیه السلام)
《وِتْرَ اللَّهِ الْمَوْتُورَ》 است. چرا؟؟؟
نماز است، نماز هم نماز وِتر داریم.ما داریم معنای (شاید هم فردا شب بحث تمام نشود ،بعد از فردا شب که عید است منزل آقای ملایی [ادامه میدهیم]،ما جلسات محرممان،صفرمان،فاطمیه مان، نخواسته نمیدانیم چطور میشود که خانه آقای ملایی می افتد،خودمان هم نمیدانیم! چون این آدم پاکی است، نمی آید بگویید جلسه می خواهم، نه اینکه بگوید جلسه نیفتاد ناراحت بشود،هیچی نمی گوید اصلا ، این هم خوب یک نوع راه است که آدمهای رند… آدم باید رند باشد توی راه ولایت ،رندها خیلی بُرد دارند. رِند به معنای زرنگ نیست هااا،رند یعنی زرنگ نبودن، رند ولایتی یعنی یکی هیچ زرنگی ندارد، رند بازاری یعنی زرنگ،رند ولایت یعنی نه ، زرنگ نه ،توی راه ولایت زرنگی آفت است، توی راه ولایت زرنگی بالاترین آفت است،نمی پذیرند، این را به تو بگویم، هر چی کوشش و تلاش کنی، اگر یکجا زرنگی کنی با دوستانشان هاااا،چه برسد یک کسی توی جلسه بی ادبی کند،توی نشستنش، توی نگاه کردنش،اینها که دیگر خیلی آنطرف… یا به یک منتسب به دستگاه اهل بیت (علیهم السلام)نگاه کج کند، به یک مداح، به یک دعا خوان.
ادب میپذیرند اینجا، همه اش 《ادب》است. ولایت اگر خواسته باشی بگویی مثل صلاه، ولایت است، ولایت ،صلاه است،اگر خواستی این حرف را بزنی بزن، ولایت 《ادب》است،《ادب》ولایت است،بزن این حرف را بزن خوب است.درست است،حرف درستی است.
یک مجلس به نام آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام، یک مجلس به نام حضرت سید الشهداء تشکیل بدهید،نه کسی مداحی کند، نه کسی منبر برود،نه کسی دعا بخواند،ادب آمدن توی مجلس را ،آنکه چایی میریزد،یقین کند که چایی را برای آقا امام حسین(علیه السلام)میریزد می آورد میگذارد،اگر آقا امام حسین (علیه السلام)تشریف داشتند،چه جوری استکان را میشست هااا؟؟؟چطوری چایی را دم میکرد؟؟؟
حالا اینها که مودب هستند،اینها بی وضو دست به استکان نمی زنند هیچ کدام،الحمدلله خدا این ادب را به آنها داده است دیگر،اینها را تذکر میدهیم که استدامه داشته باشد.
توی سقاخانه ای که آدم دارد چای میریزد،آنجا شوخی نمی کند،آنجا نمی خندد،آنجا استکان را محکم به هم نمی زند،آنجا پایش را محکم به هم نمیزند،آنجا غریبه نمی رود هرهر بخندد،این ادب است، روضه هم نمی خواهد،مداح هم نمی خواهد.
تا ادب یاد نگیریم فایده ای ندارد، واِلا معطلیم می نشینیم و پا میشیم ،ثواب گیرمان می آید،ثواب چرا،جهنم هم نمی رویم، ان شاءالله می رویم بهشت،چرا ، ولی کی امامش را می بیند؟؟؟
کی ردِ پای صدیقه طاهره (سلام الله علیها)را بویش را[استشمام می کند]آن ادب می خواهد.
یک خورده یاد بگیریم باباجان، یاد گرفتنی هم نیست،یعنی من بنشینم اینها را برایتان کلاس کنم بالای منبر بگویم؟؟؟
هر کی متصل است،جانش متجلی است این ادب با او هست،توی مجلسی که آقا امام حسین(علیه السلام)تشریف داشته باشند،چای باید جلوی حضرت…یکی یکی مستمعین همین جوری هستند هااا،این مَثابه است، این تنزیل است، آنجوری در مجلس امام حسین پذیرایی کن…صاحب خانه هم همینطور است، صاحب خانه هم بداند مستمع کیست،اینها را بدانید، ما می گوییم که قدرش را بدانید،همه شما دارید الحمدلله،می گویم که خودم ادب بشوم،می گویم که خودم یاد بگیرم، می گویم که خودم به چهره مستمع که نگاه میکنم ببینم این کیست که پای منبر من نشسته است.
من به او هیچی نمی دهم، او به من میدهد، فیض را ،تمام فیوضات ظاهری و باطنی را برای خودم می گویم.
فرمودند《أدَّبَنِی رَبِّی》خدا به من ادب آموخته است.
غذا پختن توی مجلس همین جور است، تو داری غذا میپزی که آقا امام حسین (علیه السلام)ظهر مهمان هستند هااا، آنوقت معلوم است نان را چه جوری می گذاری ،آن قاشق را آن بغل چه جوری میگذاری، قاشقی که روی زمین افتاده بر میدارید برای امام حسین بگذارند دو مرتبه؟؟؟این کار را میکنید؟؟؟
قاشق را آنجوری میشویند که هنوز چربی اش به آن است، اینکار را میکنند؟؟؟
این ادب اگر بود، توی تمام مجالس سید الشهداء و اهل بیت( علیهم السلام)ادب نگهش میدارد.
ما هم از شما یاد گرفتیم ان شاء الله امیدواریم که به اینها عمل کنیم.)
《صلاه 》،ولایت است و ولایت 《صلاه 》است.《صلاه 》که ولایت است شفع دارد وَتر دارد،《وَتر》 تنهایی است در ولایت،مدتی آنهایی که …سلوک دو جور است؛ (یک خورده ای هم اصطلاح بگوییم عیب ندارد،با اینکه ما همش کوشش میکنیم توی اصطلاح حرف نزنیم، چون بد نام است و باید هم بدنام باشد معاد هم معطل میکند ولی بعضی جاها هم ناچار هستیم)همینجور که عارف دو حرکت دارد یا سالک مجذوب است یا مجذوب سالک، اهل ولایت هم دو قسم هستند یا اول به شفاعت میرسند و بعد وَتریَت آنها را در ولایت می گیرد،یا اول وَتریَت آنها را می گیرد بعد به شفاعت نائل میشوند.هر دوی آنها در ولایت هست.اول تنهای تنهاست، وَتر به معنای تنها بودن است، تنهای تنهاست،تکرو است، همنفس ندارد، غریب است،توی اجتماع حرفش را کسی نمی فهمد،حرفش را باور نمی کنند، خودش رسیده،یک همنفس ندارد، این حرکت وَتری است.که انبیاء همه حرکت وتری داشتند،اول تنها بودند.این حرکت وتری است بعد برق ولایت میزندش او را از تنهایی در می آورد به او اُنس میدهد،این حرکتش شفعی است که شفاعت اینجا ظهور میکند.
یعنی تنهای ،بی کس،بی هم نفس،امیرالمومنین و ائمه می شوند همنفس او. این شفیع است.یعنی گناه کنم آنها بیایند؟؟؟
نه یعنی در ولایت تنهایم آنها می آیند انیس و مونس می شوند.
(آقای عطاری شب ها نیستند،ما شبهای قدر هم ایشان را ندیدیم ،شما ندیدینشان؟؟ ما رفقایی که نیستند اسمشان را می بریم وقتی که باشند خیلی ،هوش باشم نام نمی برم از کسی، حالا که نیستند عرض میکنم،عزیزانی که ما سعادت شرفیابی خدمتشان پیدا میکنیم، اینها هر کدامشان،یک خورشید تابان هستند، هیچ کس نمی شناسدشان و خودشان هم گمنام هستند، علی کل حال خوش به حالشان و خوش به سعادت ما که لیاقت داریم به چهره شان نگاه کنیم) مرحوم حاج ملا آقاجان با این آقای عطاری رفیق بود، حاج ملا آقاجان رحمه الله علیه (خود او یک شرح حالی دارد، بماند) آقای عطاری گفتند من رفتم زنجان دیدن حاج ملا آقاجان، هر جا ایشان میرفت من هم در خدمتشان بودم، یک روز به من فرمود که یک شخصی از کربلا آمده،ما برویم جلسه روضه خوانی یا برویم دیدن آن کسی که از کربلا آمده؟؟؟ گفتم آقا من مهمان شما هستم و نوکر شما هستم ،شما هر چی توی سفره بگذارید من میخورم ،می خواهید آنجا من را ببرید، می خواهید…من تابع شما هستم، فرمود حالا که اینجور است تو باید بگویی، راست میگویی چون تابعی .
[به یکی میگویی آقا شما می آیی؟؟می گوید هر چی شما می فرمایید،باید بگویی، وقتی بزرگتر سوال میکند می آیی یا نه ،دیگر دفعه دوم که گفت باید بگویی، میل داری یا نه؟هر چی شما بگویید،حوصله او سر میرود، ادب آدم یاد داشته باشد. دفعه دوم که گفت باید بگویی این را میخواهم یا آن را میخواهم، می آیم یا نمی آیم، میل دارم یا میل ندارم، میخوابم یا بیدارم.بگویید ، آداب دارد، دوستی رفاقت، هیچی بلد نیستی،معطل نکنم.]
گفتم آقا چون سوال میکنید (بلد است دیگر این رند است) می رویم دیدن آنکه از کربلا آمده،فرمود راست گفتی ،درست گفتی برویم.
وقتی که رفتیم آنجا نشستیم حاج ملا آقاجان ،فرمود خوب از کربلا آمدی ،با آقا صحبت کردی؟؟سلام کردی جواب شنیدی؟؟
رفتی زیارتشان دیدنت آمدند،بازدید آمدند؟؟
سرش را پایین انداخت گفت نه آقاجان،فقط بازدید پسرم آمدند بچه پسری داشتم سن سه سالگی، من و مادرش،(این توی مسافرخانه بود ،سه چهار ساله بود این پسر)رفتیم زیارت، وقتی رفتیم زیارت این را گذاشتیم توی اتاق در اتاق را هم قفل کردیم که این یک وقت بیرون نیاید، اتاق های کربلا و پله های آنجوری،[ان شاءالله کربلا مشرف بشوید آن خانه ها هنوز باشد،یک پله هایی دارد که ما هم که ورزشکاریم از آن پله ها نمی توانیم بالا پایین کنیم]خوب، ما در را بستیم و رفتیم،زیارت که تمام شد از حرم آقا ابالفضل(علیه السلام) که برگشتیم در خانه را باز کردم دیدم توی حیاط، بچه دارد می دود و بازی میکند، درِ اتاق از پله ها!!! گفتم کی در را برای تو باز کرد؟؟ گفت شما که رفتید من از خواب بیدار شدم گریه ام گرفت ،آقایی تشریف آوردند فرمودند اینکه من با تو بازی میکنم ،غصه نخور، الان که شما آمدید آقا رفتند، ندیدید دم در ؟؟؟
این شفاعت است، از تنهایی در آوردن است.به آنهایی که به زیارت رفته بودند،پدر و مادر، معنای شفاعت را حالی کردند.
بله همین است.
خاتم انبیاء صلی الله علیه و آله وسلم با هدایت قرآن که آمدند سراغ ما خاکیان ما ناسوتیان، ما اهل طبیعت و ماده،این بزرگ عالم توی تنزل آمده با ما بازی می کند،با بزرگترین عرفای عالم بازی می کند، او جایش اینجا نیست، توی ما نیست، خاتم انبیاء جایش توی جمع ما نیست،همین جور که قرآن پایین آمده او هم پایین آمده،《 تَنْزِیلُ مِنَ الْعَزِیزِ الْرَّحیمِ 》، به مهربانی و…اول خودش پایین آمده بعد حرفش پایین آمده، بله.
معنای شفاعت را یک کلمه می گوییم که معنای رجعت معلوم بشود باز دو مرتبه بر میگردیم، شفاعت معنایش این نیست، آی دوست امیرالمومنین، آی دوست اهل البیت ، هر کار میخواهی بکنی ، بکن، هر گناه و معصیت، بعدا ما همه را درست میکنیم، این معنای شفاعت نیست.معنای شفاعت این است توی راه ولایت ما، غربت و تنهایی و بی کسی کشیدی،یک وقتی ما بغلت میکنیم ،پهلوی خودمان می نشانیمت،این معنای شفاعت است. آن است یا این؟؟؟
رَجعَت هم معنایش این نیست که یک وقتی آنها برمیگردند اینطرف ،رجعت این است که یک وقتی به تو توفیق می دهند تو بروی سراغ آنها، بر گردی به اصلت، رجعت عود بر بدء(ابتدا) است، رهسپاری بر اصل است.
آنها رجعت میکنند یعنی از آن عالم عُلوشان به اینطرف؟؟؟
شیعه از این تن های عالم هستی،از این عالم طبیعت ،از این مضیق جهات می پرد ،میرود به آن اصل می پیوندد، اگر معنای شفاعت را هر جور گناه میخواهی بکنی بعدا ما کار تو را…آنجوری میدانی ، رجعت هم معنایش آن است که آنها می آیند.
می خواهی آنجوری باشد؟؟؟ رجعت هم اینجوری می شود.
می خواهی شفاعت آنجوری باشد؟؟؟
تنهایی،ما دستت را می گیریم،انیس و مونست می شویم، رجعتش هم اینجوری است.
کدام را میخواهی؟؟؟
اصلا بی کس ها توی عالم، هر بی کسی دوست 《علی》است.هر بی کسی. لذا اینجا اسم و رسم و آن آیین خاصی که تومیخواهی اینجا مطرح نیست، هر بی کسی در هر مرام و عقیده ای، امیرالمومنین (علیه السلام)دستش روی سرش است.و آخرش هم نجاتش می دهد، مستبصرش می کند، اهل بینشش می کند ،همه بی کس ها ،اینها بی کسی کشیدند به ولی برخورد کردند آخرش اهل نجات شدند.
《رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ 》،باید بمیری،تا حیات به تو بدهند، تا نمیری خبری نیست.مرده می پسندند، دردم می آید، آخ ، نمیدانم اینکه یک کسی یک حرف گفت پنج تا جواب بدهم این مالِ آدمهایی است که هنوز دردشان می آید و هنوز اثر پذیرند از عالم طبیعت. آی به من یک چیزی گفته است، بگذار، تا پدرش را در نیاورم…اینها راه ولایت نیست ،راه ولایت این حرفها نیست، انتقام جویی راه ولایت نیست.
مارک امام حسین (علیه السلام)است ،ببین ،یعنی بر صحیفه ولایتش خورده،چی ،مظلوم، شیعه مظلوم.
در مقابلش چیست؟؟؟
ظالم.
یا مظلوم است یا ظالم.
یکی،دومی نیست سومی هم نیست.
شیعه مظلوم. مظلوم بودن مالِ قدرت است هااا، ظالم چون قدرت باطنی ندارد به ظلم می پردازد،تمام قدرتمندهای باطنی مظلوم هستند،میکشند.
حالا این حرف را گفته؟تا من ریشه اش را نَکَنَم دست بر نمی دارم،این مال این است که از مظلوم بی اطلاع هستی،مالِ این است که مظلوم را نشناختیم ما،نفهمیدیم مظلوم کیست،قدرت ولایت توی هر کس نشست،این از هر مساله ای که خلق نسبت به او انجام بدهند ککش نمی گزد،اینکه تکان میخوریم و ناراحت میشویم و نقشه انتقام می کِشیم مالِ این است که ولایت نیامده سراغمان.
《یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ إِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَهِ.》، “إِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللَهِ” آی کسی که آبرو داری پیش خدا ،شفاعت کن برای ما یعنی من تنها نمی توانم آبرو پیدا کنم ، بیا مرا بردار ببر… همین جوری است دیگر. (مَثَل باید بزنیم) یک کسی که کار دارد با یک بزرگی این حرفش را نمی خوانند، اصلا دم در هم راهش نمی دهند،هر چی هم نامه بنویسد، آن دربان پاره میکند،میگوید برو دنبال کارت ، هر روز مزاحم میشوی،هر روز صبح نامه می آوری، هی نامه ها را پاره میکند.
میرود یک کسی را پیدا میکند که او با آن بزرگ آشناست ،آره؟؟؟
همان دربان هم وقتی می بیند با این موجه آمده است، 《موجه》همان وجیه است، این دست و بالش را … آن بغل می ایستد و به او نگاه اینجوری می کند…دربان هم همش دست و دلش می لرزد که نکند شکایت این را ببرد پیش بزرگ که نامه ها را پاره میکرده.
پیدا کن یک کسی را ،《یا وَجیهاً عِنْدَ اللّهِ إِشْفَعْ لَنا 》،میخواهم بیایم در پناه تو که من را متصل کنی به آن حقیقتِ بی چون لایزالی در مراتب توحید. این معنای شفاعت است.
البته این یک معنای کوچک پایین بسیار پایین است در شفاعت، از ما نیست، لذا شفاعت و رَجعَت را هر دوتا را توی هم آوردند،با هم آوردند ،از ما نیست کسی که قائل به شفاعت نیست،قائل به رجعت نباشد،اگر کسی رجعت به او دست داد آن است که به شفاعت متصل باشد،اگر کسی به شفاعت متصل شد بداند که رجعت برایش هست.
(یک معانی لطیف دیگر دارد که ان شاءالله فردا شب من بتوانم صحبت کنم)، [ظاهرا روضه وداع خوانده شده هااا،چه خواندید؟
ذوالجناح خواندید؟خوب، ذوالجناح با وداع یکی است.]ما یک بحثی راجع به ذوالجناح داریم که آن را گذاشتیم ان شاءالله هر سالی یک مرتبه ایام عاشورا، که اصلا ذوالجناح کیه و چیه و اوجش تا کجاست.خوب آن سرجای خودش،علی کل حال این حیوان،موقعیتش اینجور است که وقتی جبرئیل به کمک امام حسین (علیه السلام)آمد و خواست نصرت بدهد،موقعیتش اینجور است که وقتی جبرئیل به کمک امام حسین آمد ،و خواست نصرت بدهد سید الشهداء (علیه السلام) را ، حضرت دست رد به سینه جبرئیل زدند و به جبرئیل فرمودند اینکه به تو نیازی نیست، ملائکه آمدند اسرافیل آمده،مَلَک موکل باد آمده، مَلَک موکل آتش آمده،ملک موکل آب آمده، همه آمدند، این بی نیازی مطلق است، این قدرت است،مظلوم این است، جبرئیل تنزل عقل تام است.این حیثیت را کنار گذاشت،از وادی محبت آمد جلو،عرض کرد حسین جان، من گهواره جنبانی تو را کردم، از مادرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)اجازه گرفتم ، گهواره شما را تکان دادم،حالا که تو در بی نیازی مطلق داری سیر می کنی و به آن نقطه بی نهایت در حرکت هستی،پس اجازه بده منه جبرئیل که واسطه وحی هستم بین خدا و انبیاء ، اجازه بده که من لجام اسبت ذوالجناح را بگیرم،یک مقدار توی میدان….هااا این جبرئیل است، توی تنزل عشق ،جبرئیل آن است که لِجام اسب را امام حسین داده …
جبرئیل، مورد سوال نیست از بچه های امام حسین(علیه السلام)،از او نپرسیدند،ذوالجناح به جایی قدم گذاشته(آخر اینها،خوب دقت کن، سکینه سلا م الله علیها یک خانمی است که وقتی آمدند به خواستگاری خانم، پیش امام حسین آمدند خواستگاری کنند، حضرت فرمودند《أِنَّ بِنتی سَکینه لا تَستَهِلُ الزواج》این دخترم سکینه نمی تواند ازدواج کند، نمی تواند شوهرداری کند،عرض کردند یابن رسول الله : عاقله است، بالغه است،رشیده است، به تمام کمالات راه یافته است،چطور نمی تواند ؟؟؟
حضرت فرمودند《 لِأَنَّها تَستَغرِقُ فی ذاتِ الله》،او پایین نیامده در عالم طبیعت،او غرق ِ در تجلیات خداست همیشه.
سکینه سلام الله علیها که پدر اینگونه وصفش کرده، این می آید با یک حیوان سوال و جواب کند هااا؟ 《یا جَوادَ اَبی هَلْ سُقِیَ اَبی اَمْ قُتِلَ اَبی عَطْشاناً》؟؟؟
اسب می بیند؟؟ یک موجودی می بیند که حسین می کشد،حسین پرواز می دهد،حسین به قتله گاه می برد، حسین به مِعهَدِ عشق می برد، فقط کار سکینه سلام الله علیهاست که حیوان شناس باشد، خاک به دهنم، نه حیوان این حیوان آفرین است، این مایه حیات می دهد به همه.
《یا جَوادَ اَبی هَلْ سُقِیَ اَبی اَمْ قُتِلَ اَبی عَطْشاناً》جواب را در عالم جذبه کامل از حلقوم بریده شنید؛
《شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی(شیعیان من! هنگامی که آب گوارا نوشیدید، مرا یاد کنید)
اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
(ویاهنگامی که ازغریبی یا شهیدی خبری شنیدید، برمن ندبه کنید) 》
«لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم»
یا علی مدد