شرح دعای شریفه افتتاح_جلسه دوم

 

《 إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُبِینًا ،لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَیَهْدِیَکَ صِرَاطًا مُسْتَقِیمًا》

افتتاح به معنای بازگشایی است و اقتضای این کلمه و لازمه این واژه و لغت یک سد و یک بستگی است. روح بسته شده،جان بسته است، این دعا مربوط به عالم تن نیست، دعا و نیایش مربوط به عالم جان است.لذا افتتاح و انسدادش هم مربوط به این عالم است.روح بسته است ،جان انعقاد دارد، دل تیره است،این یک نوع بستگی است،تاریکی پیدا کرده است.همه اینها اقتضای افتتاح دارد.لذا آن وسیله ای که با آن قفل را باز میکنند آن وسیله را ،اسمش را 《مفتاح》گذاشتند.معنی فارسی مفتاح میشود کلید.

هیچ وقت کلید را به قفل باز نمی اندازند ،قفلی که باز است کلید لازم ندارد،باز است. کلید مالِ قفلی است که بسته است.مفتاح اسمش است.بهشت هم یک قفلی دارد، دیگر درِ بهشت بنا نبود بسته باشد، چرا بسته است.و آن قفل یک مفتاح یا کلید دارد و هیچ کلیدی به آن نمی خورد مگر همان کلید مخصوص خودش.

وقتی آن کلید را به آن قفل می زنند درب بهشت باز می شود. رسول خدا صلوات الله علیه و آله به ابن عباس فرمودند که ؛《ان مفتاح الجنه ذکرُ علی علیه الصلاه و السلام》

《یا علی ،کلید بهشت است 》.باز یک حدیث دیگر قشنگتر به ابن عباس فرمودند.آخر ابن عباس از پسرعموهای ما هم خوب بود نسبت به دیگران ولی خوب کوتاه بود از نظر اینکه یک پسرعمو بزرگتر ،سابقه دارتر ،موجه تر، ریش سفید تر،این پسرعموی موجه،ریش سفید ،سابقه دار ،توی مردم هم بیشتر توی سر و زبان ، این می دید رسول خدا به یک پسرعموی جوان تازه سنی که در اجتماع ، همه حواس رسول خدا را به خودش جذب کرده و او علی بن ابیطالب علیهما السلام است.آخر ما هم یک پسرعمو هستیم ،ما هم سابقه دار هستیم و توی مردم بیشتر آبرو و اعتبار داریم، لذا رسول الله به ابن عباس مسائل را میگفتند که حالی اش بشود چرا 《علی》در دل من نشسته و چرا من از 《علی》 سخن می گویم، چرا او را همیشه 《علی》 میدانم و《علی، علی است》.

یابن عباس《 إِنَّ حَلْقَهَ بَابِ اَلْجَنَّهِ مِنْ یَاقُوتَهٍ حَمْرَاءَ 》.حالا چون ابن عباس باید با مَثَل حرف را حالیش کرد در عالم حس است،او که از عالم تن ،رها نشده است و همه چیزها را با چشم می بیند.حقایق را نمی تواند در عالم تجرد دریافت کند.در و پیکر می بیند و حلقه در می بیند و بعد هم حلقه در گرانترینش یاقوت است،یاقوت خیلی گران است بعضی ها هم قیراطش را از الماس گرانتر قیمت میکنند.اگر آن یاقوتی باشد که یاقوتِ از برلیان گرانتر است .《إِنَّ حَلْقَهَ بَابِ اَلْجَنَّهِ 》آن کوبه درِ بهشت، همه درها کوبه دارند که با آن میزنند و صدا بلند میشود و صاحب خانه می گوید، کیست؟ عربها می گویند ” مِنو” ، 《مِنو 》یعنی 《من هوَ》؟،《مَن بالباب》؟

وقتی این را جلفی اش کنیم ،زبان خودمانی اش کنیم می گوییم 《مِنو》. در را که میزنند کوبه دارد ،هم قفل دارد و هم کوبه دارد ، کوبه اش که سابق درهای قدیم یادتان است؟که یک تکه آهن بود لولایی بود و بالا و پایین می رفت.این کوبه مثل سرِ چکُش که دسته اش را بردارید خودِ چکُش آنجایی هم که جای چوب است پر کنید و یک لولا برایش بگذارید یک چیزی شبیه کوبه میشود، مثل چکُش های مسگری. بهشت یک کوبه ای دارد 《إِنَّ حَلْقَهَ بَابِ اَلْجَنَّهِ مِنْ یَاقُوتَهٍ حَمْرَاءَ 》 ،بعد دو قسم است بعضی از اینها مثل چکُش است و بعضی مثل نعل حلقه است،هر کدام یکجور صدا می دهد.آن کوبه ای که مثل چکش است صدایش تاپ تاپ میکند کَر است و آنکه حلقه ای است صدایش زنگ دار است.یعنی یک حلقه آهن،یک مفتول آهن که دو طرفش رفته باشد در جایی جا باز کرده باشد که این هم بالا و پایین برود و تکان بخورد مثل گوشواره های حلقه ای.شکلش هم آن است نه شکل چکشی. شکل دایره ای است، این دایره وجود و هستی است. این همان حلقه مفقوده ایست که فلاسفه دنبالش میگردند،《 إِنَّ حَلْقَهَ بَابِ اَلْجَنَّهِ 》کوبه دایره ای شکل، نه کوبه ای که چکُشی شکل است.آن کوبه دری که دایره و حلقه است.یک تکه یاقوت است، یک یاقوت حلقه ای،و قرمز رنگ است.《إِنَّ حَلْقَهَ بَابِ اَلْجَنَّهِ مِنْ یَاقُوتَهٍ حَمْرَاءَ 》، برای چه می گوییم دایره ؟؟ حالا می گوییم.معمولا بیضی شکل هم درست میکنند دایره تمام نیست. یعنی بالایش پهن است و پایین که می آید یکمقداری مثل تخمرغی می شود.

یابن عباس ؛《إِنَّ حَلْقَهَ بَابِ اَلْجَنَّهِ مِنْ یَاقُوتَهٍ حَمْرَاءَ عَلَى صَفَائِحِ اَلذَّهَبِ  》زیر این کوبه هم باید یک تکه فلز باشد ، چون فلز را که روی چوب نمی شود زد، کوبه را اگر روی چوب بزنید صدا نمی کند، زیر آن هم یک گُل میخ می کوبیدند .و گُل میخ روی یک صفحه آهنی بود این بر یک صفحه طلایی گذاشته شده ،وقتی این حلقه را بلند میکنیم به صفحه میزنیم همه صداها ،تَق تَق تَق است.یا تاق تاق تاق، هر چه هست.این اسماء اصوات است دیگر.

این یاقوت حمراء درِ بهشت وقتی بر این صفحه زیرین کوبیده میشود ، او هم صدا میدهد “نادت ” ، صدایش بلند میشود و “تَرنّمت ” ولی صدای معمولی نیست صدایی است که یک ترنم دارد.ترنم آن شعر و آوازی است که با یک دستگاهی خوانده بشود ،《کاملترین موسیقی دنیا هم موسیقی ایرانی است 》 دیگر کاملتر از موسیقی ایرانی در دنیا ما موسیقی نداریم.”ترنمت” یعنی اینکه صدای بی جا نیست،یک صدای دلنشین با یک موسیقی بسیار مطلوب است.

《فَإِذَا دُقَّتِ اَلْحَلْقَهُ عَلَى اَلصَّفِیحَهِ طَنَّتْ وَ قَالَتْ یَا عَلِیُّ 》با یک آهنگ دلنشینی صدایش بلند میشود 《یاعلی》 و درب باز می شود.پس 《یاعلی》 مفتاح جنه ،کلید بهشت است.

چرا اینجوری فرمودند ؟چون ابن عباس حواسش نیست و هوش نیست وگرنه رسول خدا حرف را آنجوری که به سلمان و ابی ذر می گفتند می فرمودند.

[نگارنده؛ در جای دیگر حدیث به این صورت هم آمده است

《فَإِذَا دُقَّتِ اَلْحَلْقَهُ عَلَى اَلصَّفِیحَهِ طَنَّتْ وَ قَالَتْ یَا عَلِیُّ 》]

دل ، همین قلب صنوبری که طرف چپ است هنوز این دل ،آن دل نیست.باز این هم نمایشگر آن است ولی خوب یک درجه بالاتر از حلقه در است.این هم آن دل نیست که دل است ، دل یک چیز دیگری است.علی کل حال این دل، بیضی شکل است ،دیدید بالای آن پهن است و سرش کشیده، وقتی که این دل در سینه می تپد ، دل قرمز است و سینه زرد رنگ است ،پوستش پوست طلایی است.نگار سیمین بر.

این شعرهایی که…

یک کسی که هوشش ،فهمش و ذوقش خوب باشد ذکاوتش خوب باشد و بعد هم انصافش زیاد باشد ،این یک چوب تکفیر دستش نمی گیرد به هر کس می رسد بگوید بابا بد گفتی و فلان .بعضی ها مثلا برداشتن کتاب برعلیه حافظ نوشتند ،آخر فکر نمی کنی که همه عقلای عالم و همه فهمیده عالم به تو بد می گویند؟؟؟!

حافظ کارش شراب خوری بوده،آنجا نوشته!!بعد این هم دارد.

اولاً اینکه تو برای چه قبل از حافظ سراغ قرآن نرفتی ،چون قرآن در دوازده جا از شراب سخن گفته است.میخواستی بگویی جبرئیل هم اینکاره بوده چون اسم شراب آورده؟ بله جبرئیل شرابخوار بود ولی شراب طهور می نوشید آن هم از جام امیرالمومنین علیه السلام .امیرالمومنین به او می دادند او یک قطره ،یک جرعه خورد بعد توانست با انبیاء رابطه وحی برقرار کند .چرا ، جبرئیل خورده بود که می توانست حرف بزند اگر نخورده بود نمی توانست حرف بزند.چرا جبرئیل هم شرابخوار بود ولی شراب طهور خورد نه آن شرابی که تو خیال میکنی.

چقدر او خوش ذوق بوده میخواهیم این شب ماه رمضان ،از شعر و حافظ نگوییم ولی نمی شود.بی مزه است همه حرفها بدون …

 

آن تلخوش که صوفی اُمُّ الخبائثش خواند

اَشهی لَنا و اَحلی مِن قِبلهِ العُذارا

 

رسول الله صلوات الله علیه و آله فرمودند «اَلْخَمْرُ أُمُّ اَلْخَبَائِثِ » منظور از صوفی رسول خداست.

از کلمه 《صوفی》 بدش می آید.آخر تو میدانی کلمه صوفی یعنی چه ؟؟؟

هر کس هم امیرالمومنین علیه السلام را دوست داشته باشد یک مارکی به پیشانی اش میزند میگوید صوفی است.آنقدر از این کلمه در رفتند درِ خانه 《علی علیه السلام》 را رها کردند.مثل اینهایی که زمان امیرالمومنین بودند ،آنقدر از کلمات و سخنان من درآوردی مردم دورِ خانه امیرالمومنین را رها کردند و علی علیه السلام را تنها گذاشتند‌ .حالا هم تا به تو می گویند صوفی 《علی》 را رها میکنی.این مالِ ناجوانمردی است.صوفی ای که تو می گویی نمی تواند با 《علی علیه السلام》 باشد. ولی این صوفیی است که حافظ رسول خدا را صوفی خوانده است.

 

آن تلخوش که صوفی اُمُّ الخبائثش خواند

اَشهی لَنا و اَحلی مِن قِبلهِ العُذارا

 

خیلی شیرین تر ،گواراتر است برای من حتی از بوسه گونه پری رویان بهشت.

این شراب کوثر است.اصلا اسم آن را گذاشتند شراب کوثر ،شراب کوثر خاصیتش این است که آدم را زیاد میکند،《کوثر》 یعنی زیاد،زیاد،زیاد،زیاد،زیاد، هر چه میخواهیم.شراب کوثر ، شیعیان ما از دنیا نمی روند مگر اینکه از کوثر به آنها میدهیم .یعنی شیعه زیاد است ،سینه باز است، چشم تنگ نیست، شیعه رحابه صدر (بلند نظرى) دارد شیعه بزرگ است ،بزرگ است،بزرگ است.کوچک بینی مالِ شیعه نیست،آنکه از کوثر نخورده است کوچک است، شیعیان ما در این دنیا ما به آنها کوثر می آشامانیم،نه یک دفعه،نه دو دفعه، نه سه دفعه، تند تند به آنها کوثر می دهیم ،کوثر می دهیم ،کوثر می دهیم، که بزرگ بشود.

پس پالتویش چرا خارجی است ؟؟

چون تو شراب کوثر نخوردی و اِلا پالتویش تو را کوچک نمی کرد. کفشش ،فرشش چرا قیمتی است؟؟ آنهایی که کوثر خوردند اصلا خانه کسی که وارد بشوند چشمشان به فرش و در و دیوار نیست.اگر دیدید یک کسی خانه کسی می رود و اینطرف و آنطرف را می پاید بعداً هم جلوی زبانش را نمی تواند بگیرد این کوثر نخورده است .چرا او دارد ؟؟

مال این است که آن چرا گوی، مال این است که تو کوثر نخوردی.هر که کوثر بخورد چرا نمی گوید.اصلا چشمش به دست کسی نیست.کسی که از کوثر آشامیده آنقدر بزرگ است که امیرالمومنین علیه السلام درباره او میفرماید «کان لی فی ما مضی أخ فی الله و کان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه»

من یک برادر دینی داشتم.

آی قربان او که 《علی》 می فرماید برادر من است.«کان لی أخ فی الله»، من یکی را انتخاب کرده بودم به عنوان برادری که به او می گفتم برادرجان، برادر دینی. امیرالمومنین علیه السلام خیلی دیر انتخاب می کند هاااا.

خاصیتش این بود، این برادر ِ علی است، هر کس اینجوری است برادرِ علی است.

《کان یعظمه فی عینی صغر الدنیا فی عینه》هر چیزی که که در چشم دیگران بزرگ می آمد در چشم او کوچک بود، هر چه چشم اینهای دیگر را می گرفت…

(برای آقای خلج پریروز گفتم) اگر کسی در زمان غیبت ادعا کرد با چشمش امام زمان علیه السلام را دیده فوری تکذیبش کنید.این فرمایش خودِ آقا امام زمان است که فرمودند هر کس در زمان غیبت گفته مرا دیده بگویید دروغ می گوید.نترسید بگویید دروغ می گوید.به جهت اینکه کسی که او را می بیند ،چشم برایش نیست که.کسی که میخواهد صدای او را بشنود گوش ندارد ،مگر میگذارد گوش؟ مگر میگذارد چشم؟ مگر میگذارد مغز؟ مگر می گذارد؟ آب می کند.

بی بی شهربانو خواست یک آن ببیند با اینکه امام حسین علیه السلام دست هم کشیدند روی چشمهایشان ،مدهوش افتادند.گفتند آقاجان ما که ندیدم، فرمودند بله .

این چشم است، اینها چشم خدا بین است.مگر او را می شود دید؟

حیثیت سوز است. ولایت، حیثیت سوز است، اِنّیَت سوز است.منیت سوز است.

امام‌ صادق علیه الصلاه و السلام فرمودند :《اِنَّ شیعتُنا لَا یَخْرُجُ‏ مِنَ الدُّنْیَا حَتَّى یَشْرَبَ مِنَ اَلْکَوْثَرِ وَ یَأْکُلَ مِنْ طُوبَى وَ یَرَى مَکَانَهُ فِی اَلْجَنَّهِ أَلاَ وَ مَنْ أَحَبَّ عَلِیّاً فُتِحَتْ لَهُ أَبْوَابُ اَلْجَنَّهِ اَلثَّمَانِیَهُ 》

فرمودند شیعه ما ،اینها از دنیا بیرون نمى روند(یعنی توی دنیا هستند ،همین دنیایی که اینقدر زشت است اینها توی آن هستند ) از میوه درخت طوبی هم به او می دهند(حالا درخت طوبی توی این دنیا چطوره هم به آن میپردازیم) و جایش را توی بهشت می بیند.

چطور میشود جایش را در بهشت ببیند ، یک دفعه، دو دفعه هم نیست هااا.

خواجه می گوید :

بهشت عدن اگر خواهی بیا با ما به میخانه

که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم

به حوض کوثر!!! ، بزرگ باش، چشم تنگ نباش، عباد الرحمن آنهایی هستند که ،قرآن میفرماید ( اینها شیعیان امیرالمومنین علیه السلام هستند‌ )؛《إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً 》وقتی با یک آدم نادان برخورد میکنند جواب او را “سلام” می دهند، با سِلم .

اگر با نادانی در بیفتید مالِ این است که کوثر نخوردی ،کوچکی.تو هم مثل او هستی.

با هر کی در افتادن دلیل نیاشامیدن از حوض کوثر است .

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

با دوستان مُروت با دشمنان مدارا

مُروت به معنای مردانگی است مثل فُتوت .

فتوت جوانمردی است و مروت ،مردانگی است.مروت از مَرء می آید مصدر از آن می سازند می شود مروت . مَرء یعنی مَرد، مَرئِه یعنی زن .مروت یعنی مردی و مردانگی.

مدارا یعنی چه ؟ مصدر باب مفاعله است ،مداراه ،یعنی هر جور او می گردد تو بگردی، مداراه با هم دور زدن است.شیعیان ما از دنیا نمی روند مگر اینکه از کوثر [بیاشامند]

نکته گیری واقعا بد است.مته به خشخاش گذاشتن.

روز قیامت هم خدا با آدم همین جوری محاسبه میکند هااا. با چه؟

با صَفحِ جَمیل.[عفوی که به دنبال آن سرزنش نباشد]

یک مساله ای را امشب بگوییم تا آخر ماه رمضان دنبال این حرف بگردید.یعنی بگذاریدش وسط دورش بگردید ،یعنی این کعبه است،قبله است، دور این حرفی که امشب میخواهم بگویم بگردید، نه تا آخر ماه رمضان تا آخر عمرتان دنبال این حرف بگردید،این حرف دلِ امیرالمومنین علیه السلام است ، این نقطه آخر انبیاء و اولیاء است که میخواهند خلق را با خدا آشتی بدهند،تا آخر عمر هم اگر دور این حرف بگردید کم گشتید، عمر دهر را هم داشته باشید دور این حرف بگردید ؛

《حق تواب است 》، نه ؟!

توی قرآن است،مگر نیست که تواب رحیم است. تواب یعنی چه ؟

«تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً»،توبه کنید به سوی خدا برگردید مثل توبه نَصُوح.

توبه نصوح هنوز معلوم نیست، برای شما معنا میکنیم .[ ان شاءالله یک شب معنا میکنیم]

این حرف معلوم بشود بعد توبه نصوح.

مومن تائب است.مناجاتِ تائبین.

اتوبُ اِلیکَ ،تائب ،مومن است.ولی حق تواب است.تائب اسم فاعل است وقتی که به مبالغه آن را ببرند،زیاد توبه کند ،می گویند” تواب” .

تواب یعنی خیلی توبه میکند. چه کسی اینکاره است؟؟؟《حق》

او از چه توبه می کند، زیاد هم توبه می کند؟؟؟ به چه کسی برمی گردد؟؟؟

توبه به معنی رجعت است، به معنای بازگشت و رجوع است.

《اللّٰهُمَّ إِنِّى أَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِکَ 》

ان شاءالله کلمه اول دعای افتتاح را امشب یاد بگیرید.تا آخر عمر یاد میگیرید.

تواب است،تواب رحیم است.به چه کسی برمی گردد، زیاد هم برمی گردد؟؟توبه حق چه جوری است؟؟

باز هم می گوییم این را امشب قبله وجودتان قرار بدهید،تا آخر عمر دورش بگردید.

ببینید توی این قرآنش بوسیله پیغمبر که امین است و جبرئیل هم وحی آورده است.جهنمی را جلوی رویمان آورده گذاشته، و یک آتش سوزانی را توی آن قرار داده است و بعد هم فرموده 《 وَإِنْ مِنْکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا ۚ کَانَ عَلَىٰ رَبِّکَ حَتْمًا مَقْضِیًّا 》هیچ کس نیست مگر اینکه توی آن قدم بگذارد.قرآن است هاااا.

این از جهنمش.

یک مَثَل بزنم بعد حرفم را دومرتبه بگویم.

یک کسی یک دختربچه دو سه ساله داشت ،این دختربچه فضولی و شیطنت میکرد.یک روزی مادر او آمد صورت خودش را با سیاهی تهِ دیگ نقش انداخت اینطرف و آنطرف،به طرف بخاری که این می رفت یا به طرف آن چیزهایی که باید دست نزند میرفت،[این مادر ]یک دیگ هم روی سرش گذاشته بود، صورتش را هم سیاه کرده بود ،شکلش را عوض کرده بود آمد جلوی این دختر، دختر جیغ کشید و از هوش رفت.مادر دید چه کار بدی کرده!!

دختر را بردند مریض خانه(بیمارستان)، خوب شد عروسش کرد ،بچه دار شد .ولی این مادر هروقت دختر را می دید اینقدر قربانش می رفت میگفت من را ببخش بد کردم،هنوز یادم نمی رود.بچه میگفت مادر من یادم نیست با من چه کار کردی،سن دو سه سالگی من اصلا یادم نیست که تو چه می گویی.

مادر میگفت آخر من که یادم هست با تو چه کردم.

یک وقتی خدا بنده هایش را جلوی خودش میگذارد می گوید ببخشید من تو را اینقدر با آتش جهنم اینقدر ترساندم ،تو حالا من را ببخش.

بنشین حالا تا آخر عمر روی این نقطه فکر کن که حق تواب است،و تواب رحیم است.چقدر من دلِ تو را لرزاندم ؟؟؟هر وقت میخواستی به طرف من بیایی با این آتش جهنم و این عذاب و

《فِی سِلْسِلَهٍ ذَرْعُهَا سَبْعُونَ ذِرَاعًا فَاسْلُکُوهُ》ملائکه…به رخ تو کشیدم ،تو بنده ضعیف و نحیفی که هیچی نداری من با تو چه کار کردم؟ یک وقتی اینجوری می شود،

باورت می آید این حرف آخر انبیاء است،حرف دل اولیاء است؟؟

《اللّٰهُمَّ إِنِّى أَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِکَ 》،مفتاح است این فهم و درک ، سخن.

دیشب گفتیم آنکه بسته است آن مسدود ،جهل ماست.خدایا جهل ما را به علم تبدیل کن.ما نسبت به تو جاهلیم،ما تو را نمی شناسیم.تو می گویی 《إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً 》، مگر این حرف تو نیست؟؟

جاهل ها وقتی با تو برخورد می کنند ،شما به آنها سلام کنید.

《 وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً 》،تو می گویی وقتی به بدی می گذرید کریمانه بگذرید،بدی نبینید.

بیخ کار می گیری؟؟؟

این سخن را ما قبله قرار می دهیم که تو توابی، تو باید دنبال ما بگردی، ما به تو حق داریم.حق بندگی، نه بندگی ای که خدمت کردیم ،عبادت کردیم ،نه . حقِ ضعیفی داریم، ما ترسیده شدیم ،ما لرزیده شدیم .

بعضی از بچه ها که یک خورده هوشند تا یک کسی آنها را می ترساند ،به یک ترکیب خاصی ،این ماسکها آمده به صورت میزنند ،فوری بچه میرود پشت داداش بزرگه قایم می شود، ندیدید؟؟؟

می رود پشت مادر، پشت پدر، قایم می شود.ما هم می رویم پشت بابایمان 《علی》قایم می شویم .

《 أَنَا وَ عَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّه 》،ما می رویم پشت رسول الله قایم می شویم.

اگر دروغکی باشد عیب نیست،نه راست است جهنم.

بحق خودش قسم جهنم راست است.لذا ترسیدن و لرزیدنش هم راست است.تواب هم راست است.اگر جهنم راست نمی بود تواب بودنش خدشه بر می داشت. نه راست است.

لذا آقا امیرالمومنین علیه السلام حدید محمات (آهن داغ) گذاشتند پشت دست عقیل. از بیت المال گفتند.معنا دارد باز مثل بقیه حرفها.

از بیت المال یک مقدار بیشتر می خواست.

چطور با دیگران اینکار را نکردی علی جان؟؟ اینهمه میخواستند و میدادی. تا آنجایی که حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها فرمودند حالا که زره را فروختی شصت درهم پولهاش کجاست؟ فرمودند فقرای مدینه آمدند دورم را گرفتند همه را بخشیدم.

علی جان سه روز است این بچه ها چیزی نخوردند!!کاشکی این زن و بچه هایت را هم یکی از این فقیرهای مدینه حساب می کردی.

بعد رسول الله صلوات الله علیه و آله فرمودند فاطمه جان دیگر با علی اینجوری صحبت نکن.《علی》 یک مظلوم است در عالم. بس است دیگر آن مظلومیت.

امیرالمومنینی که اینجور هر کس آمد به او بخشیدند ولی آهن را داغ کرد پشت دست عقیل گذاشت.

[ایام فاطمیه نیست ولی امشب این را می گویم ببینید ] وقتی آهن را پشت دست عقیل گذاشتند بوی گوشت سوخته دست عقیل بلند شد حضرت خودشان بو کشیدند. امیرالمومنین علیه السلام تا آخر عمر عقیل که به او می رسیدند به او می فرمودند داداش مرا ببخش. من کسی را می سوزانم که در محبت من سوخته است .از تو کسی بیشتر در راه محبت من نسوخته است.

چون امشب شب اول است و آن حرفی هم که ما گفتیم اینجوری چیزی هم میخواهد،عیب ندارد.خیلی تا حالا میخواستیم بگوییم نگفتیم تا امشب.

درِ خانه امیرالمومنین یک لَتی بودند.درِ چوبی، یک تخته بالا یک تخته پایین و یک تخته وسط ، تخته های دیگر را روی آنها میخ می کردند .[ما باید این ترکیب کار را بدانیم]

یک تخته پهن یک متری بالا،و یک تخته یک متری پایین و یکی هم وسط این سه تخته افقی بوده و هر اندازه که تخته میخورده عمودی ،یک لتی بوده ، از اینجاها میخ میزدند، یک خورده با من، یک لحظه با من باشید تا معلوم بشود .

میخ ها یک طرفش پهن بوده گُل میخ بوده که بیرون حیاط بوده یعنی توی کوچه دیده می شود ،سرهای میخ هم پرچ است آنطرف ، وقتی این درب آتش خورده یکی از این چوبهای عمودی سوخته است، میخ هم جا باز کرده، میخ هم سرخ بوده وقتی فشار دادند این میخ بدن را سوزانده ،میخ سرخ بوده ،یک لگد هم روی این خورده ،این اینکار را کرده، والا کجای عالم دارد یک کسی را لای در بگذارند او فوت کند؟؟ او یک کاری کرده است که جگر امیرالمومنین علیه السلام را سوخته است.

 

یاعلی مدد یاعلی مدد یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *