شرح آیه ۵ سوره مبارکه قصص_۱۳۶۹/۵/۲۴

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ

وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ》(سوره مبارکه قصص/۵)

دو حقیقت در مجرای خلقت به تقدم ذاتی و تقدم رُتبی در حرکت است.که اساس هستی و بنیاد عالم با این دو حقیقت وجود گرفته ،نشأت گرفته است.

یک؛اراده

دو؛مشیّت

که هر کدام از این دو حقیقت، یکی حکم مادر و یکی حکم پدر را دارد.یکی حکم اَصلاب و دیگری حکم ارحام را دارد.

《وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ》،ناتوانایی های عالم تن،ناتوانایی های عالم طبیعت ،ناتوانایی های عالم ماده،آن کسی که دستش خالی است و پول ندارد،آن که مقام و منصب و مرتبه ندارد،آن که زور و بازو و قدرت ندارد،در نداشتن ها حرکت کنیم،مطلقا توی نداشتن ها.

اراده حق بر این قرار گرفته ،آنهایی که می گویند نمی دانیم،اینها آقاهای عالم هستند،این اراده بر او قرار گرفته است،اراده حق تغییر نمی کند،آنهایی که می گویند نمی توانیم اراده حق بر این قرار گرفته که قدرت ها را خدا به اینها می دهد.

هر وقت دیدی که در عالم طبیعت و ماده دارند آبرویت را می برند بدان خدا می خواهد آبرویت بدهد،یک آبرویی که آن آبرو هیچ وقت نمی ریزد،چون اراده بر این قرار گرفته است.

《وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ 》

هر وقت دیدی توی عالم طبیعت و ماده دارند ریشه ات را می زنند که از تو هیچ چیز نگذارند،بدان که می خواهی وجود پیدا کنی،یقین بدان هااا، شک هم نداشته باشی،از این طرف علامت نابودی همیشه در این زمینه هاست که عرض میکنم ؛

در میدانم ها،در می توانم ها،در داشتن ها،در سالم بودن ها، هر وقت دیدی که اینها مجرای خودشان را برای نشستنِ در وجودت راهش را باز کردند بدان که نوید اِتلاف تو را می دهند،بشارت اِتلاف تو را دارند می دهند،اسمش را نوید و بشارت می گذاریم که خوش به حالت یعنی در آنجا هم رحمت خداست،که این موجودِ طغیانگر…

چه آیه قشنگی است، با این آیه حرفمان را بزنیم،که حرفمان در استدلال تمامِ تمام است.

《إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَى /أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى》(سوره مبارکه علق/۶_۷)

همچین که خودش را بی نیاز ببیند طغیانش شروع می شود،طغیان مساوی با نابودی است،با هلاکت است.

هر وقت آدم دید دارد بی نیاز می شود،به به به، دست و پا گیر سه چهار تا دختر هستند که عروس کند می گوید دیگر یک نفسی می کِشیم،عروس می کند،دست و پا گیر دو سه تا پسر هستند که می گوید داماد کنیم دیگر راحت می شویم،دست و پا گیر می گوید یک خانه جنوب شهر است بفروشیم برویم بالا ،می فروشد

بالا می رود،دست و پا گیر مغازه ای است که همسایه اش خیلی اذیت می کند،عوض می کند،دست و پا گیر یک شریکی است که سی سال آزار داده این شریک را هم سهمش را میخرد،همه که هموار شد ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد،این هلاکت ظاهری است هاااا.

اراده حق بر این قرار گرفته است ،مراد از اراده انفکاک ندارد،و انفکاک هم پیدا نمی کند که ناتوان ها ،عقب مانده ها،توی چشم مردم مُهر باطل خورده ها،توی نظر مردم عقب افتاده ها،اینها سروران عالم خواهند شد ،اینها بزرگان عالم خواهند شد،توی عالم طبیعت چون چشم ما بیشتر از این باز نیست،افق دید ما تا اینجا بیشتر نمی بیند،اینقدر قدرت و دولت و شوکت داشت،ناگهان پسرِ رعیتش ،پسرِ باغبانش بر او حکومت کرد،همه جا هم می گوید این پسرِ باغبانِ ماست،حالا ببین روزگار چه کار کرده ما را محتاج این کرده است.

این قاعده عالم است،《یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ 》(سوره مبارکه فاطر/۱۳).ظلمت را در دلِ نور می گذارد و نور را در دلِ ظلمت می گذارد،که بفهمی خدا داری.که بدانی ولیِ خدا داری،کار گشای عالم خلقت پسرِ فاطمه سلام الله علیها وجودِ مقدسِ حضرتِ مهدی علیه السلام است.

معین و یار و یاورِ درمانده هاست.

هر چه رنگ وجه اللهی دارد،هر چه توی عالم هست،او را رشد می دهد،او را نمو می دهد،چون خودش وجه الله است هم سنخ می پذیرد،حقیقتِ 《وجه الله》 طالب است،شائق است،مایل است دوست دارد،در بر می گیرد،عنایت می کند،لطف می کند، به چه کسی؟؟

به آن که عملش عمل وجه اللهی دارد،صفتش صفت وجه اللهی است،مرتبه ذات که مرتبه استغراق است آنجا که دیگر تعددی نیست،وحدتِ تامه است،آنجا را بحث نمی کنیم چون زمینه ای برای ظهورش در کلام نمی بینیم،توی صفت و فعل فقط حرف می زنیم،هر که در صفت و فعل وجه اللهی دارد،وجه الله ای که اولیاء همه درِ خانه او را به گدایی میزنند،او را در بر می گیرد،عنایتش را،لطفش را،مرحمتش را به کسی دارد که توی صفت،وجه اللهی دارد توی فعل هم وجه اللهی دارد.

یک معنا برای وجه اللهی بگوییم که با بحث اراده و مشیّت ما سازگار بشود از بحث خارج نشویم،در همین وادی ان شاءالله سخنمان را با مدد خودشان بپرورانیم .

آن که قرص و قایم است و اشکش نمی آید،وجه الله به او نظر ندارد،آن که توی باطن شکسته شده،گریه اش می گیرد زار می زند،اُفت دنیا دارد،می گوید اینکه بی صبری نکن،اُفت دنیا دارد می گوید خودت را کوچک کردی،اُفت دنیا دارد می گوید آخر تو مردی،صاحب منصب هستی،صاحبِ قدرتی،تو مقام داری،گریه که بکنی دیگر کسی از تو حرف نمی خرد،آنجا امام زمان علیه السلام بغل باز می کند می گوید گریه کن حالا من خریدارت هستم.شکستی؟مردم قبولت ندارند؟شکستی؟آی کارفرما ،آی رئیسِ کارخانه،آی رئیسِ اداره،آن وقتی که نام ما را بردند،تو قلم را گذاشتی زمین دوتا دست هایت را چسباندی زیر چانه ات شروع کردی به اشک ریختن،حالا ما به تو عزت می دهیم،این عزت ناتمام است《 الْعِزَّهُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ》عزت از آبروی حضرت بقیه الله علیه السلام به مومنین داده می شود،خاتم انبیاء محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم می فرمایند من این عزت را هم از پسرم دارم،چون تنها عزیزعالمِ وجود،مهدی آخرِ زمان،مهدی صاحب الزمان علیه السلام است.

《الْعِزَّهُ لِلَّهِ 》بلکه توحید توی عزتش خودش از این عزیز رنگ عزت گرفته است.

《 الْعِزَّهُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ》،دیگر به چه به خودت می خواهی عزت بدهی؟

پول عزت نمی آورد رسوایی می آورد،مقام عزت نمی دهد رسوایی می دهد،رفیق عزت نمی دهد رسوایی می دهد،همه آنهایی که مردم توی عالم طبیعت برای خودشان قرار دادند که از آن عزت بگیرند همه اینها صاحبش را به ذلت کشانده است.

اینقدر دوست داشت یک کسی را که شب ها تا نیمه شب بلکه تا صبح ،توی مساجد اگر اهلِ نُسک بود،توی حسینیه ها اگر اهلِ توسل بود،گریه کرد که به یک چیزی برسد،هر چه میخواهد باشد،پول،زن،رفیق،مقام،هاااا،بعد از دو سال،سه سال،چهارسال،اگر یک شب گریه کرده بود که به اینجا برسد حالا ده شب گریه می کند خدایا از من بگیرش،چقدر شده؟؟

گفت حاج آقا [آن موقع راه کربلا باز بود]ما رفتیم کربلا با توسل به درِ خانه امام حسین به این زن رسیدیم،حالا پنج سفر هم می رویم به کربلا می گوییم خدایا این را از ما بگیر.همین است،تو کربلا رفتی خودش را یادت رفت،از او یک چیز دیگر خواستی،این پس گردنی نمی خواهد؟؟

تو به عشق امام زمان علیه السلام مسجد جمکران،مسجد سهله رفتی چیزِ دیگر غیر از خودش خواستی،این پس گردنی نمی خواهد؟؟

نباید یک وقتی به تو بگویند بی معرفت،بی ادب،نادان،این را چه جوری بگویند؟؟ زبان آنها این است که تو را به عجز بیاورند.او سرِ ناسازگاری میگذارد،که تو به خود بیایی.

 

ما ز دوست غیر از دوست، مطلبی نمی‌خواهیم

حور و جنت ای زاهد! بر تو باد ارزانی

 

خدا رحمتت کند شیخ بهاء،برای آقا امام زمان علیه السلام گفته،تغزل کرده،غزل در آمده؛

 

ما به نردِ هجرانش همچو مهره در بندیم

دل ز غیر ببریدیم خیمه از جهان کندیم

دیده ایم رویش را باز آرزومندیم

در قمار عشق ای دل کِی بود پشیمانی

هر کس می خواهد با او همنشین باشد باید همنشینی با همه هستی را رها کند،هر کس می خواهد جمال او را ببیند باید چشمش را از هر مَرئا و مَنظری دور قرار بدهد،هر کس می خواهد صدای او را بشنود باید گوشش را از هر پیغام و نوایی ببندد و پنبه توی گوشش کند.

به هر صدایی گوش می دهم،به هر مَنظَری نظاره می کنم،به هر شئیی که فانی است دل می بندم،باز هم او را می خواهم،باز هم او را دوست دارم،آی ضعیف های عالم،آی مُهرِ باطلِ خورده های عالم،آی درمانده های عالم،آی کس ندارهای عالم،که هیچ کس را ندارید،آی بی کس ها،خدا توی قرآن وعده داده است که عزتتان می دهد،شما را کس دار می کند،از بی کسی نجاتتان می دهد،به وجودِ مقدسِ صاحبِ ولایت کلیه و مطلقه،ناموس دهر،حضرت بقیه الله علیه السلام،رونقتان می دهد،آبرویتان می دهد،عزتتان می دهد،دولتتان می دهد،هر کس بر این آستانه سرِ ارادت بسپارد.

 

از تو ای دوست نگسلم پیوند

گر به تیغم برند بند از بند

 

دیگر چون هاتفِ اصفهانی نه کسی قبل ترجیع گفته است(این ترجیعِ عالیِ عالی یعنی عالی تر از این…)غزل هم دارد،شما دو سه خط بخوانید کنار می گذارید،قصیده هم دارد،قصیده هایش را بخوانید.یک برق زده که توانسته چون عمان سامانی،هر چه مصیبت گفتند دیگر بالاتر از محتشم کسی حرف نزده،سخن نگفته،شعر نیست آنها وحی است،شعر نیست آنها الهام است،شعر نیست خطِ نور است،خوشا به سعادتش که همه جا کتیبه شده به در و دیوار ،یعنی اقامه عزای امام حسین علیه السلام با شعر محتشم،ولی عمان سامانی نمی شود،عمان سامانی دلش یک جای دیگر یک پیوند خورده،اولیاء خدا هر وقت غم روی دلشان می نشیند،به دعا،توسل،ذکر،هر جور می خواهند غم را از خودشان دور کنند نمی توانند می روند سرِ قبرِ عمان سامانی می نشینند،تا می نشینند جای غم ،شادی می آید.فقط کنار قبرش می نشینند.

ای محتشم (تو دوست داری با تو اینجوری صحبت کنیم)تو گفتی ،پرفرازترین شعر را در مصیبت گفتی،جبرئیل،ملائکه مقربین به تو احسنت گفتند،انبیاء به تو احسنت گفتند،اولیاء به تو احسنت گفتند،بلکه خدا تو را تحسین کرده،ولی توانستی اینجوری بگویی که ؛

 

سرخوش از صهبای آگاهی شدم

دیگر اینجا زینب اللهی شدم

 

توانستی اینجوری بگویی؟؟

سرخوش از صهبای آگاهی شدم،تا سرخوش از صهبای آگاهی نباشد چه جوری می تواند بگوید؟؟

در مقام توحید هم کسی نتوانسته مثل هاتف اصفهانی ترجیع بند بگوید،قبل گفتند،بعد گفتند،خیلی زحمت کشیدند،نتوانستند؛

 

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند

 

در توحید دویده سر از ولایت درآورده،در توحید قدم گذاشته سر از ولایت درآورده،در نقطه وحدت از خدا گفته است امام زمان علیه السلام را دارد به اهلش نشان می دهد.

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند

الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند

ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند

 

[آقاجان در اشاره به یکی از مُستمعین می فرمایند: من الان یادم آمد که شما فرمودید چه بگویم ،حالا جمعه دیگر،دستِ من نیست]

 

من ره کوی عافیت دانم

چه کنم کاوفتاده ام به کمند

در کلیسا به دلبری ترسا

گفتم: ای دل به دام تو در بند

نام حق یگانه چون شاید

که اب و ابن و روح قدس نهند؟

لب شیرین گشود و با من گفت

وز شکرخند ریخت از لب قند

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

 

وقتی می گویی《علی》یعنی صاحب الزمان،وقتی می گویی 《محمد 》یعنی مهدی فاطمه،وقتی می گویی《یا بقیه الله》یعنی《یاعلی》،وقتی می گویی《یاالله》یعنی《یاعلی》،وقتی می گویی《یاالله》یعنی《یامحمد》،《یاالله》یعنی《یاصاحب الزمان》.

سه نگردد بریشم ار او را

پرنیان خوانی و حریر و پرند

من در این گفتگو که از یک سو

شد ز ناقوس این ترانه بلند

که یکی هست و هیچ نیست جز او

وحده لااله الاهو

 

یاصاحب الزمان ،که (یکی هست و)جز تو اصلا چه کسی در عالم هست که بتواند خودنمایی بکند؟؟

رمزِ توحید است،این یکی بودن را چه کسی در عالم نشان بدهد جز این حقیقت؟؟

یکی بودن را توی عالم چه کسی نشان بدهد که یک است؟

ببین چه جوری دلت را برده،[من می دانم تابستان زن و بچه،فامیل،بعضی از رفقای ما به ییلاق می روند] تو برای اینکه روز جمعه بیایی از امام زمانت سخن بشنوی،لذت دنیا را،تفریح دنیا را،گردش دنیا را ترک می کنی،که بیاییم اینجا و…

خوش به حالت،دست ما را هم بگیر،ما هم دستِ گدایی به طرف تو دراز کردیم.هر که به گدایی درِ خانه آنها نشسته او می تواند به عالمیان سلطنت بدهد،هر کس درِ خانه شان نشسته هاااا،کسی که به گدایی درِ خانه آنها را میزند،این می تواند به تمام عالم سلطنت و دولت و رونق بدهد.

ما لیاقت این را نداریم که بگوییم دستِ گدایی به طرفِ شما دراز کردیم،دستِ گدایی به طرف آنهایی دراز کردیم که گدای درِ خانه شما هستند.

کو آن جرأت ؟

گدایی را هم آنها باید یاد بدهند،گدایی را هم آنها به آدم یاد بدهند،طریق توسل را هم آنها باید یاد بدهند،طلب را آنها باید به آدم بیاموزند،اینها را یادت بدهند،طلب را،اضطراب را،شورش دل را،هر چه توی این عالم اسمش را حال می گذاری،هر چه موجب استجاب دعاست هر چه اسمش هست آنها باید یاد بدهند،اگر آنها یاد ندهند هیچ فایده ای ندارد،ولو او پیغمبر باشد،ولو پیغمبر مرسل باشد،او هم باید《علی》یادش بدهد،ولو اول مومن عالم باشد،سلمان باشد،《علی》باید یادش بدهد هاااا،اگر امیرالمومنین علیه السلام به او نیاموزد جوابش را به او نمی دهند،هیچ کس ،خدا هم جواب نمی دهد.

یک روز رسول خدا در یک جنگی بود که می رفتند،همه بودند ،آقا امیرالمومنین،سلمان هم بود،

به بی آبی خوردند همه داشتند تلف می شدند،از آن طرف اسب ها،شترها آب ندارند،شتر می تواند تاب و تحمل داشته باشد،اسب نمی تواند،بیشتر انسان ها[تحمل ندارند]،بی آبیِ بی آبی،از رفتار ماندند،رسول الله فرمودند پایین بیایید ببینیم چه می شود،فرمودند کسی اینجاها چاهِ آبی،قناتِ آبی،برکه آبی،سراغ ندارد؟؟ آقا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند من این نزدیکی آب سراغ دارم،یعنی آبِ دستِ رسول الله صلی الله علیه و آله را هم باید《علی》بدهد.

این معنا دارد هاااا،این نزدیکی من چاهِ آبی سراغ دارم[همین،معنا دارد]،فرمودند علی جان برو آب بیاور،چندتا قِربه،مَشک خشک بود حضرت برداشتند، کمک بفرستم؟

فرمودند نه،این چاه آبی که من سراغ دارم تنها باید آب بیاورم. یعنی چه؟؟

یعنی مجرای ولایت انحصاری است،حتی برای رسول الله آب آوردن.

نه یا رسول الله، اینها حرف است،معنا دارد، این آبِ ظاهری نیست که میخواهی بخوری،با این آب دارند با تو حرف میزنند،یعنی یا رسول الله،کسی توی این مساله ،یکِ است،یگانه است،وِترَاللهِ المَوتُور است،در زیارتش می خوانی،

《اَشْهَدُ اَنَّکَ وِتْرَ اللهِ الْمَوْتُورَ فِی السَّمواتِ وَالاَْرْضِین 》توی آسمانها،توی زمین ها،در عرش،در فرش،در غیب،در شهود،جز علی علیه السلام ما نداریم.

جز صاحب الزمان علیه السلام نداریم.آقا امیرالمومنین رفتند آب بیاورند،طول کشید،عطشِ رسول الله فراموش شد،عطش رؤیت به ایشان دست داد،حالا دیگر تشنه لقاء است،تشنه آب نیست،اثر کرد،آنهای دیگر را هم رسول الله مثل خودشان قرار دادند،آنها هم همه می گفتند《علی》کجاست؟

دیگر آب نمی خواستند،مگر کسی که از ولایت بی خبر باشد،حتما آنجامنافقین هم دور و بر رسول الله بودند،منافقین گفتند《 علی》 کجاست تشنه مان است،رسول الله فقط می گفتند 《علی》 کجاست؟

سلمان،ابی ذر می گفتند《علی》کجاست؟ دیگر عطش آنجا راه ندارد،این عطش رؤیت آنجا حکمفرماست،نمی گذارد آن عطش بیاید حاکم بشود مگراینکه آنطرفی باشد.

[یک دفعه دیگر هم امیرالمومنین علیه السلام را تنها به جنگی فرستاده بودند طول کشید،سه روز!

دیدند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم،دعاهایشان عوض شده،بعد از هر نماز،توی قنوت راه می روند،حرکت می کنند،ذکر گرفتند؛خدایا،پروردگارا اگر اجلِ بنده تو ،عبدِ تو محمد سر رسیده،یک دعا دارم،من را زنده نگهدار 《علی》بیاید یک دفعه دیگر جمالش را ببینم،اگر ببینم آنوقت جان بدهم برایم گواراست.

رسول الله هی دعا می کردند خدایا《علی》را برسان که جمالش را ببینم،قبل از …]

[باز اینها هم حرف است]

آقا امیرالمومنین که رفتند،طول کشید،طول کشید،رسول الله صلوات الله علیه و آله فرمودند هر کس برود،بشارت از علی بیاورد،هر چه بخواهد به او می دهم.

چه کسی این چاهها را بلد است؟

سلمان بلند شد گفت یا رسول الله اجازه می دهید؟

[برای چه سلمان میان آن همه که بودند، بلند شد؟ چون«سلمان منّا اهل البیت»،چون سلمان درجه عاشره ایمان را دارد،چون سلمان از شیعیان است،اثرِ پای 《علی》را بلد است کجا برود.

سلمان رفت سرِ چاهها و آقا امیرالمومنین علیه السلام از یک چاه آب بالا آمدند،مشک آب به دوششان،یکی،دوتا،سه تا،سلمان دست و پای مولا را بوسید عرض کرد 《یاعلی》رسول الله بی تاب شده،ما هم بی تاب شدیم.

فرمودند من رفتم آب بیاورم اینجا با طوایفی از جن به جنگ مشغول بودم [آن هم بازمعنا دارد]،توی چاه آب رفتن،با طوایفی از جن مشغول جنگ شدن،عرق،…اینها یعنی چه؟؟

برایت معنا کنم هااا؟

یعنی آبی که تنزل ولایت است،می خواهد به دستِ رسول الله صلوات الله علیه و آله برسد،حسود به این ولایت بد نگاه می کند،دشمن به این ولایت بد نگاه می کند،عده ای توی راه می آیند که مانع می شوند از این آب به کامِ تو برسد،《علی》خودش با ذوالفقار دفع می کند،نترس.

آخرش به کامِ تو می کِشد.مواظب باش توی این راه با دوستانِ《علی》کج رفتاری نکنی،به حقِ امیرالمومنین علیه السلام که ذوالفقار امیرالمومنین پسِ گردنت می زند،به حق علی،مواظب باش.

سلمان عرض کرد که من بدوم جلو،به رسول الله بشارت بدهم،چون رسول الله فرموده اند که هر چه بخواهی سلمان به تو می دهم،یاعلی من نمی دانم از رسول الله چه بخواهم؟

این مژده بزرگ پاداشش چیست؟

فرمودند سلمان وقتی رفتی پیشِ رسول خدا به رسول الله عرض کن از آن اسرارِ مگو،مناقبِ و فضائل پسرعمویت علی بن ابی طالب که به هیچ کس نگفتی یکی از آنها را به من بگویید.

سلمان،پیرمرد توی بیابان دوید،بشارت،بشارت،البشاره،البشاره،یا رسول الله،علی دارد می آید.الوعده وفا.

فرمودند بگو هر چه بخواهی دنیا و آخرت به تو می دهم.عرض کرد یا رسول الله یکی از آن اسراِ مگو،فضائل نگفتنی 《علی》که فرمودید هیچ کس نمی داند،یکی از آنها را میخواهم بدانم.

یک نگاهی کردند فرمودند سلمان این حرف مالِ تو نیست.چه میشناسد!!چه می داند!

طلب را هم آنها باید یاد آدم بدهند،سوال را هم آنها باید یادم آدم بدهند،که جا بیفتد،سلمان بشود،چه؟؟

صاحب اسمِ اعظم،آنجا صاحب اسمِ اعظم شده،سلمان شده صاحبِ سّرِ امیرالمومنین علیه السلام،آنجا صاحبِ سّر شده چون یکی از آنها را به او گفتند،سلمان یکی بیشتر ندارد،منتها من و تو می شنویم،دیگران می شنوند،سلمان خوراک جانش قرار می دهد.

فرمودند سلمان گوشهایت را باز کن،یکی از آنها را بگویم،یکی از چند فضیلت،از بی نهایت فضائل،اسرار،این کوچکترینش است که سلمان از این کوچکتر نداریم،که در خورِ تو است،لباسِ تو است،تو می توانی بکِشی.عجب!!!

سلمان،در شبِ معراج خدا به من گفت[گوینده اش فقط خداست،شنونده اش رسول الله است]حق به من فرمود:رسول ما، اگر یک کسی به قدرِ تَری سرِ سوزن ،سوزن را توی دریا بزنید،توی دریاهای آب،و این را بالا بکِشید،یک قطره از آن می افتد و این نوک سوزن تَر می ماند،سلمان به قدری که سوزن از آب دریاها تَر بشود،کسی محبتِ《 علی 》توی دلش داشته باشد،بدن او به آتش جهنم حرام است،او جهنمی نیست،او بهشتی است،سلمان،اگر کسی همین قدر محبت 《علی》داشته باشد،می تواند روز قیامت از همه خلقِ اولین و آخرین،این شفاعت کند.

هنوز روایت دارد،دیگر به سلمان نگفتند،رسول الله دیگر اینجا حرف نزدند،چون یکی،دومش را سلمان مثل اینکه خوب نگرفته یا اینکه خوب…

می دانی آل محمد علیهم السلام که هستند،ما می دانیم،ما می فهمیم،ما میدانیم خاندان عصمت که هستند،ما می فهمیم.

[خوب هر روز هم قرار می گذاریم بیشتر صحبت کنیم،یک جایی می رسد که آدم دیگر هر چه هست سر می کِشد،چیزی نمی ماند،دیگر تَتِمِّه ندارد ولی به عزیزِ خودمان هم قول دادیم یک مبحث دیگری را دنبال کنیم،ان شاءالله هفته دیگر]

یک سری هم به کربلا بزنیم؛

این نهایتِ فضیلت و منقبت،نهایت نجات که همه درها بسته است،نهایتش کربلاست،اسم کربلاست،راه کربلاست،خاکِ کربلاست،بوی کربلاست،ان شاءالله به زودی راهش باز می شود،کنارِ حرم مطهرش،صحن و بارگاهش می نشینیم،با هم به چهره هم نگاه می کنیم،فقط من یک سفارشی می کنم،دوستان،راه کربلا که باز شد این را داشته باشید،هر کس گرفت خوش به حالش،هر کس هم نگرفت ان شاءالله یک وقت دیگر نصیب پیدا می کند،کربلا که مشرف شُدید

یک مقداری توی زیارت به چهره زوار نگاه کنید،ببینید معنای زیارت چیست،اینهایی که دور حرم مطهرش،دورِ ضریح می گردند،اینهایی که توی صحن نشسته اند،این عربهای پابرهنه که جامه هایشان کثیف است،یک مقداری توی صورتهای اینها نگاه کنید ببینید که زیارت چه لذتی دارد،این سّرِ زیارت است،هر کس نصیبش شد،خوش به حالش.

فرمودند«من زار زائرنا کمن زارنا» ،هر کس نگاهش به صورت آن کسی بیفتد که زیارت ما آمده او ما را زیارت کرده است.

روضه ای را بخوانیم که حضرت بقیه الله می خوانند،کهنگی ندارد،زمان کهنه می شود،زمان از بین می رود،ولی این مصیبت کهنه نمی شود از بین نمی رود،[صبح و شام همین مصیبتِ تکراری را امام زمان علیه السلام می خوانند و نیرو می گیرند،قدرت می گیرند،ولیِ مطلق خودشان تامین می کنند]جد بزرگوار اگر نبودم روز عاشورا که تو را کمک کنم《لأَندُبَنَّکَ صَباحا و مَساءً》صبح و شام برای غربت و بی کسی تو گریه می کنم.اگر اشک چشمش خشک شود به جای آن از دیدگان خون خواهم ریخت،فراموش نمی کنم هنگامی که اسبِ بی صاحبِ شما به طرف خیامِ حرم آمد سکینه سلام الله علیها جلو دوید سوال کرد《یا جَوادَ اَبی هَلْ سُقِیَ اَبی اَمْ قُتِلَ عَطْشاناً》ای اسبِ پدرم به من بگو وقتی بابایم به میدان می رفت لبش تشنه بود،آیا به او آب دادند یا نه؟

جواب را از حلقومِ خودِ امام حسین علیه السلام به سکینه سلام الله علیها تلقی کنیم و بگیریم که فرمود:《شِیعَتِی مَا إِنْ شَرِبْتُمْ ماءَ عَذْبٍ فَاذْکُرُونِی 》.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه مع الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *