《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》
《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّهِ، وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ، وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ》
《اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ》
《اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ》
《اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِکَ》
[ به مقتضای اتمام این جلسه نورانی به هر اندازه ای که ممکن باشد یک فهرست مختصری ما از بحث و سخن شب های گذشته در اختیار دوستان بگذاریم و بارمان را به درب سرای صدیقه طاهره سلام الله علیها بیفکنیم]
《وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً 》
آن انسانی که در اعتلای تام و عروج بی نهایت به طرف بی نهایت می رود ،آن انسان در زمینه مصرف کردنِ مایهِ انسانیتش در هر دو بی نهایت،چه در فرود و چه در عروج، آن مایه های بی نهایت خودش را برای بی نهایتمصرف می کند،[ دو مرتبه می گویم]انسانی که در دو حرکت به ظاهر متخالف و متضاد خودش را نشان داده که یکی عروجِ به طرفِ بی نهایت است و یکی فرود به طرف بی نهایت است،سرمایه های بی نهایت خودش را همیشه در این دو اتجاه(جهت) مصرف می کند،لذا وقتی که سخن از صلوات می آید که در عروج مایه است، سرمایه انسان است از یک بی نهایت به طرف بی نهایت است،آنجا یک سرمایه بی نهایت است که تو می گویی 《 اٰللـٌّٰهًٌُمٓ صَلِّ عٓـلٰىٰ مُحَمَّدٍ وُاّلِ مُحَمَّد》،این تمام نشدنی است هاااا،تو آن را به بی نهایت میدهی،آن انسانی که در یک اسم و نام شکل گرفته ،به نام محمد و آل محمد(علیهم السلام) که بی نهایت است لذا صلوات بی نهایت می خواهد ،صلوات بی نهایت همان است که توی زیارت عاشورا توی جمله به تو می آموزند،تعلیم می دهند《 علیک منی سلام الله》،سلام الله بی نهایت است از تو بر او.
[آن بحث دیروز را یادت برود تا بتوانی اینکه با سخن امشب به پرواز بیایی]
لذا 《سلام الله 》بی نهایت است ،بر آن انسانِ بی نهایت داده می شود،همینطور توی فرود بر دشمن او که توی نقطه منهای بی نهایت در فرود انسانی قرار می گیرد یک لعن بی نهایت به او داده می شود،《 علیهِم لعائِنِ الله》،لعائِن الله توی بی نهایت به قتله کربلا داده می شود ،اینجا نکته را داشته باش، لذا این انسان که سرمایه اش بی نهایت است مورد مصرف بی نهایت می خواهد،با من بیا.
مورد مصرفِ بی نهایت را قرآن تعیین می کند؛
《 وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ 》ما،خالق هستی،بی نهایتِ مناسبِ خودش ،چون من و تو که هر چه بگوییم بی نهایت همان محدود است،بی نهایتی که ما به هر اندازه خواسته باشیم جانبش را نگه داریم باز محدود است،نه.
یک بی نهایت که حق دارد ،توی بی نهایت وصی گرفته
است،یک انسانی را موردِ وَصَّینَا قرار داده، انسان بی نهایت.
این انسانی که موردِ انتخابِ حق شده به وَصَّینَا یک سرمایه دارد ،این سرمایه اش نام برده شده،سرمایه اش احسان است، احسانِ بی نهایت دارد.
《یا قدیم الاحسان》،این قدیم الاحسان را میدانی؟ نگویی که این حادث است،آخر توی کلام، حتی شیعه(آخر شیعه،شیعه این اسم را از روی خودت بردار تو که اثر گرفته از کلامِ سنی ها هستی)تو یا تابعه معتزله هستی ،یا اشاعره، که آنها می گویند خدا قدیم است و همه چیز حادث است،اینجوری نیست،این حرف توی اعتقاد غلط است ،خدا قدیم است و همه چیز حادث؟؟؟
این که گفتی خدا قدیم است،خدایی که تو می گویی قدیم است به حقِ حق به درد خودت می خورد،همان خدای بی خاصیتی است که تا الان برای تو هیچ کار نکرده است، او خدا نیست،امیرالمومنین علیه السلام می فرماید این که در ذهنت به نام خدا می سازی ،مخلوقِ خودت است به دردِ خودت می خورد یعنی او را بردار برو .
باور کن بُت بیشتر از او کار می کند،کدام خدا را می گویم؟؟ همین خدایی که من و تو داریم برایش نماز می خوانیم هاااا،بُت بیشتر از این کار می کند،یک خدا هست 《یا ربَ الحسین》 اگر میخواهی خدا را بیابی باید از این مجرا 《بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَاعُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ 》
《لَوْلَانَا مَا عُبِدَ اللَّه، لَوْلَانَا مَا عُرِف الله،لَوْلَانَا ما وُحِّدَ اَللَّهُ》
《فَسَبَّحْنَا فَسَبَّحَتِ الْمَلَائِکَهًُْ 》،ملائکه مقربین حق از ما تسبیح حق را یاد گرفتند.
《قدسنا و قدست الملائکه》 ،آنها از ما تقدیس حق را یاد گرفتند،از ما آموختند .
این راهی است که شاید بشود،شاید، نه شاید با این قدم که نمی گویم هاااا،یعنی با قدم خودمان محال است،این شاید را که می گویم مگر آنها یک نگاهی بکنند.
اینجا ،آن خدایی که از او سخن به میان آمده《ربُ الحسین》 است.
آن بی نهایتی که مناسبِ آن ربوبیت است، این سخن را تمام بگوییم.
خدا قدیم است بقیه چیزها حادث هستند این حرفها یعنی چه؟؟
یا قدیم الاحسان ، خدا را تو قدیم بدانی او را حد زدی،این خدای قدیم،این محدود، یعنی این طرفش خورد به قدیم، این خدا یک طرف پیدا کرد و آن یک طرف هم رفت خورد به قدیم ،این حرفها را رها کن.
می دانی اینها حرفهای کلامیّه است که اساس بنا را یا معتزله ریختند یا اشاعره، یک عده ای هم به اسم شیعه که خیانت کردند برای اینکه امیرالمومنین علیه السلام توی پرده غیبش باقی ماند و من و تو راه به آن پیدا نکردیم که یک نگاه به ما بکند،این مبتذلات از علوم را که آوردند در دامن من و تو ریختند و دنبالش رفتیم به اسم علم دین در اعتقادات.
امیرالمومنین یک موجودی است که در هیچ قالبی در نمی آید ،توی قالب علم می خواهی بیاوریش؟؟
خدا قدیم است یعنی چه ؟؟
این حد می خورد،این خدایی که قدیم باشد به درد بازارِ عتیقه فروشی می خورد،باور کن هاااا.
نگو،این حرفها نیست،توی منطق اهل بیت علیهم السلام این مسائل نیست،گاهی مخالفین،دشمنان،معاندین می آمدند این حرفها را که،یابن رسول الله خدا قدیم است یا حادث است؟؟
برای اینکه برود دنبالِ کارش،طبق مسلک خودش،که این همیشه بوده ،یک چیزی به او می گفتند که شرش را کم کند،مزاحم نباشد.
حرف یک جای دیگر است ،سخن جورِ دیگر است اصلا این روال و مبنایی که من و تو توی کتابها موحِد شدیم و از پای منبرها گرفتیم و رفتیم …
این نیست،سخن چیز دیگریست،اصلا حرف چیزِ دیگر است،این نیست،این همین نمازِ بی خاصیتی که تو می خوانی مالِ همان خدایی هست که تو داری .
خدا توی قرآن می فرماید « إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ » اگر کسی آن نمازی که مالِ خداست بخواند دیگر پلیدی و تمام منکرات و فحشا،و تمام پستی ها از او دور می شود ،تو چطور هی دروغ می گویی نماز هم می خوانی؟؟؟ ضادِ والضالینت از پشتِ درِ خانه ات هم شنیده می شود،خمس هم می دهی،زکات هم می دهی،مکانت هم غصبی نیست،قرائتت هم درست است،چی هم نیست،چی هم نیست، آخر آدم که نشدی!خدا می گوید نماز آدم می کند.
اگر کسی نماز بخواند همان رکعت اول او را… « إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْکَرِ »
لذا قربانِ آن وجودِ نازنین خودش،زیاد است برای همه هستی، شیعیانش نه،زیاد است آنهایی که خاکبوس و پابوسِ شیعیانش هستند ما فدای آنها بشویم ،فرمود مولای اهل یقین ،سلمان( حرف باز مالِ سلمان است نه مالِ من و تو)ابی ذر،جُندب،باز مالِ اوست 《أنا صلاه المؤمنین وصیامهم》نماز و روزه آنهایی که قبول شده من نماز و روزه آنها هستم .
نماز خیلی خوب چیزی است ؟؟ بله خوب است ،اما نماز نه یک چیزِ ساخته ای که نمی دانی برای چه کسی داری انجام می دهی،آن خدایی که تو می گویی قدیم است،اینجور نمازی هم می خواهد،که با آن دروغ می سازد،مردم آزاری می سازد،ظلم می سازد،حقِ مردم خوردن می سازد،غصب کردن می سازد،نامردی،بی وفایی می سازد،این نماز همین نماز است .
آن خدا که می گویی قدیم هست ،که قدیم تا گفتی یک حد برداشت، همه چیزهای طبیعی عالم چهار حد دارد یا شش حد،همه چیزهای عالم که تو نگاه کن، فوق،تحت،یمین،یسار،جلو و عقب دیگر ،این خدایی که تو ساختی یک حد بیشتر هم به او نزدی یعنی از پنج حد دیگر برای موجودات دیگر هم بیشتر دادی ،به او هم قدیم است، اقلا کاش شش حد را به او می زدی به قدر یک اتاقی،یک باغچه ای ،یک انسانی.
یک حد ،قدیم است دیگر تمام شد؟!
[دارم از بحث دور می شوم،ناچار هستم چون من یک حرف که می زنم می دانم ذهن ها بعضی ها نمی گیرد ناچارم حرف را تمام کنم ]
لذا اهل بیت علیهم السلام فرمودند ،روایت از حضرت صادق علیه السلام است این مضمون هم از حضرت است ،فرمودند : 《 عِلمَنا غابِرٌ ومَزبورٌ والحال》 ،علم ما به گذشته و آینده و حال است .
روایت دیگر؛ ما عالم هستیم به تمام گذشته عالم خلقت ،از اول هستی تا الان که اینجاییم به تمامش آگاه هستیم ، و آینده را تا انقراض هستی می دانیم و حال را هم می دانیم (این علم ماست ،خوب دقت کنید)
بعد فرمودند نه آن علمی که مالِ خودمان است آن علمی که می شود به شما مردم گفت ،آن علمی که مالِ خودمان است هیچ کس از آن سر در نیاورده است.
اشکال شد،خوب شما عالم بما کان و ما یکون ماهو کائن ،عبارات است هاااا،عه آل محمد شما عالم بما کان و مایکون و ماهو کائن هستید؟؟؟
بله ما اینجوری هستیم.
پس علم شما با علم خدا چه فرق دارد(خدا هم عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن است)؟؟؟
خدا عالم بما کان و عالم بما یکون و ما هو کائن است.
اشکال خیلی قشنگ است،مخصوصا آنهایی که نور ندارند این اشکال را خیلی خوب می پسندند هااا، هر کسی نور ندارد می گوید بله خیلی خوب خدا بناست.
فرمودند: اگر کسی قائل بشود که خدا عالم بما کان است و ما هو کائن و ما یکون است ،این شخص توحید را نیافته و جزء مُلحِدین است.
عه اگر ما بگوییم خدا عالم بما کان،گذشته را می داند،آینده را می داند ،حال را هم می داند این ملحد است؟؟؟
بله
این مشرک است؟؟؟ بله
این خدا را نشناخته؟؟؟ نه اصلا نشناخته.
برای چه، اشکالش چیست؟
????چون علم خدا عین ذاتش است،ذاتِ حق زمان گذشته و آینده و حال بر نمی دارد،همه بحث های کلام و علم همین جوری پر اشکال است.
خدا را نگویی عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن است که او را نشناختی،نمی دانی حد بر نمی دارد.
پس چه کسی می داند؟؟؟
او 《ولیِ خداست》،آن هم علم ولیِ خدا آن علمی نیست که آن علمش است هاااا.
فرمودند آن علم را ما از خدا تلقی می کنیم و هر شب جمعه زیاد می شود و او در دسترس هر کسی نیست
و خودمان آن را می شناسیم،این علمی است که می شود به کسی گفت از گذشته و آینده و حال.
از هستی سر در آوردیم و با خلقِ اولین و آخرین هستیم.
خدا علمش عین ذاتش است ،زمان گذشته و آینده و حال برنمی دارد، محدود شد ، اینجا خدا قدیم است،یک حد به او زدی دیگر تمام شد؟؟
حالا خدای قدیم به دردِ خودت می خورد برو این نمازها را هم برایش بخوان.
نمازهایی که می بینی اثرش چیست؟
این همان نماز است که گفت خدا قدیم است ،خوب دقت کن ،این همان نماز است که گفت خدا قدیم است و آمد درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها را آتش زد.همه نمازخوان های آنوقت ، خوب خدا را شکر که ما نیستیم،تو می دانی توی روایات آمده،اگر دل یک دوست آنها را بشکنی و بسوزانی،درِ خانه فاطمه زهرا را آتش زدی؟؟؟
این را می دانی؟؟
نگویی نیستم هااااا که از این درها خیلی در عمرت سوزاندی، برو در آن ردیف،برو دنبالِ کارِت،ادعا نکنی که نیستی ،امتحان دادیم شما مردم و ما .
《وَالٍ لِمَنْ وَالاَکُمْ وَ عَادٍ لِمَنْ عَادَاکُمْ》،اگر دلِ یک دوستشان را کسی برنجاند و بسوزاند،درِ خانه صدیقه طاهره سلام الله علیها را….
آن درِ چوبی بود این درِ روح است،این درِ روحی است، این دری است که اگر دلِ یک دوستش بسوزد تو میخواهی با سوختن دلِ این شخص دیگر بروی توی معرفت آنها؟؟؟
می خواهی آنجا راه پیدا کنی؟؟؟
برای چه نمی شود؟؟؟
برای چه اینقدر ضجه می زنیم؟؟؟
برو کار را از اول درست کن،ببین کجا سوزاندی،ببین کجا پشتش …
چطور تو به خودت اجازه می دهی به کسی که توی عشق او میغلطه حرف زشتش را بزنی که زشت نیست؟
ای صاحب نفسی که همه این دنیایی که خدا ساخته با کوههایش و آسمانش در مقابلِ این نفسِ ،همان دومی که درِ خانه را آتش زد در مقابلِ نفس او،او از آن بزرگتر است.
اینها را دارند نگاه می کنند،همه وجود تو را دارند می خوانند ،درِ خانه اش را می زنی جواب نمی دهد، نه که جواب نمی دهند تو دلِ سوزاندی،دلِ ولیِ خدا را سوزاندی.
ولیِ خدا کیست؟؟؟
آن کسی است که در عشق امام حسین علیه السلام میغلطه.
آن کسی که در عشق امیرالمومنین علیه السلام میغلطد.
آن کسی که توی عشق محمد و آل محمد علیهم السلام میغلطد.
دچار می شوی،علاج ندارد،و وقتی هم توی گوشت این حرف می خواند نمی توانی بروی خضوع کنی،خوب دقت کن ،هر نوع گرفتاری،مرض ،ناراحتی داری،بدان اینجا را یک جایی صدمه زدی،درست هم نمی شود مگر یک وقتی یک جوری بشود این راه را به تو نشان بدهند.
کج نگاه کردی؟؟ بد نگاه کردی؟؟ هااااا،این است،همین است و جز این نیست.
از امامحسین علیه السلام معرفت بخواه،از امامحسین کمال بخواه،از امامحسین بخواه آن راه را چنان به تو نشان بدهند که خوب همگام باشی،شیعه یعنی هم گام .
سلمان وقتی مولایشان راه می رفتند، آن وقتها زمین ها خاک بود نه آسفالت بود نه سنگ،حضرت
پایشان را روی خاک می گذاشتند،اثر پای حضرت می ماند، سلمان پشت سرشان که راه می رفت پایش را جای نقش پای امیرالمومنین علیه السلام می گذاشت.
فرمودند شیعه اینجوری است، تو شیعه هستی سلمان.
پایش را می گذاشت آنجایی که حضرت پا گذاشته بودند.
روایات زیادی توی کتب صحیحه،( برای اینکه گاهی از اوقات توفیق را از تو بگیرند و تو توی این نفست بدوی و تابعش باشی توی روایات هم شبهه می کنی.
[می گویی]اینها روایات نیست،اینها روایات آنها نیست،به جهت اینکه خدا توفیق را از تو گرفت ،یک جا دلِ دوست آنها را شِکاندی حالا ریشه تحقیقت را ،ریشه اتصالت را ،ریشه نورانیت را ،آن جایی که مجرای فهمت بود که روایات بود،آن را از تو می گیرند،به چه ؟؟؟
به جهت اینکه این روایات نمی شود که از آنها باشد،
چه می فهمی؟؟ چه می دانی؟؟
تو که این را خوب بلدی چقدر دل رنجاندی؟ چقدر دلِ شیعه را آتش زدی؟؟
باشد و ببینی)
[برویم سراغ حرف خودمان]؛
این انسان از یک بی نهایتِ مناسبِ خودش نه خدای قدیم که یک حد به او زدی،از آن بی نهایت به مَکرِمَت رسیده،انتخاب شده که وصی باشد ،خوب، یک سرمایه در بی نهایت خودش دارد،باز نه بی نهایت من و تو، به نام 《احسان》،《یا قدیم الاحسان》.
《وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً 》،احسان با اوست،احسان بی نهایت، می خواهد مصرفش کند،این احسان را باید به بی نهایت مصرف کند [آیه را دارم می پیچم هاااا،یعنی دارم تمامش می کنم]
این احسان بی نهایت،در نزد انسانی است بی نهایت،به نام ابی عبدالله الحسین علیه السلام .
تفاسیر همه گفتند این احسان،ذات مقدسِ حضرت سید الشهداء علیه السلام است،صاحب احسان است.
احسانِ بی نهایت از حقِ بی نهایت باید به چه کسی مصرف کند؟؟؟
به یک موردِ بی نهایت ،قرآن می گوید《 بِوالِدَیْهِ》،احسان را بریزد توی دامن علی و فاطمه علیهما السلام .
احسان بی نهایت در نزدِ موجودی بی نهایت به نام انسان از حقِ بی نهایت باید مصرف بشود 《بِوالِدَیْهِ》
،به 《علی و فاطمه》علیهما السلام اینها را بدهد.
لذا این را می دانی یعنی چه،هااااا؟؟؟
یعنی آن امام حسین علیه السلام که من و تو دامنش را گرفتیم این به این زودی ها چهره نشان نمی دهد ،امام حسین مالِ 《علی》علیه السلام است،امام حسین مالِ 《فاطمه 》سلام الله علیهاست.
ما چه کار کنیم؟؟؟
راهش را گفتن چیست، وقتی می روی زیارتش به تو می گویند برو چه کار کن .
《وَالٍ لِمَنْ وَالاَکُمْ 》،برو یک دوست ما را پیدا کن به پایش بیفت،اگر توانستی.
این نفس را می شکند،این نمی دانی 《لااِله》ساز است که بعد 《الاالله》می آید.
نمی شود این حال برای کسی به این زودی نمی آید که بتواند به پای ولیِ خدا بیفتد ،می رود زیارت امام حسین علیه السلام ،برو ،تمام زیارت اهل بیت علیهم السلام این است،زیارت آقا امام رضا علیه السلام،حضرت ابالفضل علیه السلام همه جا،همه جا، هر زیارت،از رسول الله گرفته تا تمام زیارات ،این کلمه است،آمدی کنارِ قبرِ من ؟آمدی من را زیارت کنی؟
برگرد شهرت یک دوست من را پیدا کن،《وَالٍ لِمَنْ وَالاَکُمْ 》،《مُحِب،ٌ لِمَن اَحَبَّکُم》،دوست دارم هر کسی شما را دوست دارد،ولایت می ورزم به هر کس ولایت شما را دارد.
نمی توانی بیای؟؟؟ آخر نگاه میکنی می بینی این می خورد،می آشامد،خنده می کند،این که نمی شود آدم به پایش افتاد.
بله نمی شود،لذا نمی شود آنها را هم که می خواهی به تو بدهم.
نمی شود بله،ملائکه هم همین را نگاه کردند،ملائکه هم چشمشان به این صحنه افتاد《 أَتَجْعَلُ فِیهَا مَنْ یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ است 》
یک اثر برایت بگویم هااا؟
یک اثر از آن که آنجا رفته و برگشته ،چه کاره است؟
آقا حضرت امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند هر کسی به زیارت قبر جَدِ ما امیرالمومنین علیه السلام می رود [خوب دقت کن،آنوقت که ضریح نبوده یک خاک بوده ]،می رود چشمش به آن خاک که می افتد ،وقتی بر می گردد تا چهل نفر را که پشتِ سرِ هم نگاه کند آن چهل نفر را بهشتی می کند و همه گناهانشان آمرزیده است.
می خواهی یکی دیگر هم از این داغتر برایت بگویم؟؟
تا آنجایی می برمت که همه عقلت می ایستد.
یک روز زمان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یک کارگری [آن وقتها کارگر های در مدینه این سیاهپوست ها و این حبشی هایی بودند که معمولا اصل و نسَبی و…نداشتند، الان یمنی ها هستند که در مکه و مدینه کار می کنند، در عراق کُرد ها هستند،اینها کارهای کارگری و حمالی و این کارها را می کنند]،یک حبشی آنجا کار می کرده از کارگرهایی که پدر و مادر و عشیره و قبیله،هیچی ندارند،کنارِ کوچه و خیابان می خوابیدند ،این یک روز می آید سرِ میدانی که کارگر می بَرند سرِ یک کار و اینها،دیر می آید،وقتی می آید همه صاحب کارها،آنهایی که باغ دار بودند کارگر می خواستند ،ساختمان می ساختند،هر چه بوده ،کارگر گرفتند این می ماند(روزی یک درهم مزدش بوده که با آن یک درهم خرج خودش و خانواده اش را یک وعده غذا می توانستند نان تهیه کنند)،این می بیند امروز کار گیرش نیامد ،فکر می کند چه کار کند که از همه کارهای عالم ،امروز که بی کار است بهتر باشد.
[این را داشته باش]
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم توی مسجد نشسته بودند ،مردم از کسب و کار صحبت می کردند که ما رفتیم کجا تجارت کردیم ،سرمایه مان اینقدر بوده ،اینقدر استفاده کردیم،حالا دو مرتبه می خواهیم برویم شام،چه کار کنیم و چه کار کنیم،جلوی رسول الله همیشه مردم بی ادب هستند،اینجوری هستند،لذا مجالس امام حسین علیه السلام هم ادب لازم دارد مواظب باشد آدم وقتی که حاضر می شود باید از همه دنیا خالی باشد ،با ادب توی این راه آدم را بالا می برند،با ادب.
آقا رسول الله همه سخن آنها را قطع کردند فرمودند من یک آدمی را می شناسم که این خیلی سرمایه کم ،کم،کم که اصلا شما نمی توانید از کمی حسابش را بکنید ،یک سرمایه خیلی کم داشت و یک سفر خیلی کوتاه کرد(چون تجار باید یک سفرِ دریا می رفتند،مشقت و اینها)اینقدر استفاده گیرش آمده که اگر توی خزینه های آسمان و زمین بریزند باز هم زیاد می آید.
می دانند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم که …
اینها سوال کردند یا رسول الله او کیست؟کجاست؟خوب ماها هم برویم دنبالش یا یاد بگیرم یا این وضعش خوب شده از او پول و پَله ای چیزی بگیریم،(حرف ها و ذهن ها معلوم است باز خیال…)
نمی شناسند،رسول الله نمی شناسند،حرف میزدند دیدند یک جوانی که پایِ برهنه است لباس پاره پاره، فرمودند همان است که دارد می آید ” ها هو ذا قَد اَقبل” ،همانی است که دارد می آید .
نگاه کردند دیدند او که می آید که یک حمال است و دیدند کس دیگری غیر از او نیست،عرض کردند آقا این را می فرمایید؟؟
فرمودند بله این همان است.
پا شدند به طرفش رفتند گفتند به خیالِ اینکه این پولدار است ،این ثروتمند است(احترام ها توی این زمینه است هاااا، اقبال همیشه توی این …همه جا همین است هااا،کجا منصب ،کجا ثروت ،کجا مقام،آن نور چشم آدم است و بغل دستش،راه به آن طرف بسته است)
پا شدند رفتند،ای جوان تو با این ثروتی که گیرت آمده چرا با این قیافه ای ،اقلا برای خودت یک دست لباس می گرفتی،برای چه این جور کردی؟
این متحیر ماند،چه!!!!
تا او را آوردند خدمت رسول الله به چشم های رسول الله که نگاه کرد ارتباط حفظ شد یعنی آن سخن جای خودش را پیدا کرد .
جلوی رسول الله عرض کردند آقا شما نگفتید این ثروت زیادی گیرش آمده؟سفر کوتاهی و سرمایه .
رسول الله فرمودند بله
[جوان]گفت بله بله یادم آمد من یک روزی پای منبر همین رسول الله نشسته بودم ،رسول الله فرمودند ، عرض کرد یا رسول الله یادتان هست آن روز بالای منبر چه فرمودید؟؟؟
حضرت فرمودند بله.
من پای این رسول الله بودم فرمودند «اَلنَظَرُ عَلى وَجْهِ عَلىّ عِبادَه».
نگاه کردن به صورت《علی》عبادت است،رسول الله پا شدند داد زدند فرمودند 《ای والله عِبادهٌ وَ اَیُه عِباده》به خدا قسم همین جور است،عبادت است و چطور عبادتی.
نه مثل نماز و حج و اینها،چطور عبادتی.
آن روز که من از کار مانده بودم گفتم بروم بهترین کارها را بکنم ،نماز بخوانم شاید بهتر باشد،قرآن بخوانم شاید بهتر باشد، چه کار بکنم؟چه کار بکنم؟ این حدیث یادم آمدم که بروم به صورت 《علی》 نگاه بکنم.
آمدم درِ خانه امیرالمومنین علیه السلام در زدم ،گفتند آقا نیستند.
گفتم شاید مولا امیرالمومنین مسجد باشند آمدم ،گفتند نیستند.
گفتم شاید خانه رسول الله باشند،آمدم خانه رسول الله گفتند نیستند.
توی کوچه ها سرگردان بودم[ اینجا با رسول الله حرف میزند]یا رسول الله شما می دانید در به دری توی عشق علی چه بر آدم می گذرد.
حالا تجلی کرده محبت امیرالمومنین ،هستی اش را گرفته،شما می دانید بر من چه می گذرد و بر من چه گذشت.
توی کوچه های مدینه سرگردان راه افتادم این طرف و آن طرف و این طرف و آن طرف،این سرگردانی هایی که می کِشی بعد معلوم می شود مالِ چیست، ناگهان از یک کوچه ای دیدم 《علی》دارد می آید تا چشمم به چشمش افتاد یا رسول الله توی آن نگاه 《علی》 یک چیزی به من داد که از بیانش عاجزم .
فرمودند بله میدانم چه نصیبت شد.
بگویم توی این راهی که رفتی 《علی》 را ببینی چه گیرت آمده؟؟
[اینجا را نگاه کن از حرف قبلی] چهل نفر را نگاه کند پشت سرِ هم گناهانشان آمرزیده و پاک می شود .
چشم به خاکِ کویش افتاده اثرِ کیمیا دارد.
عرض کرد چه خاصیت دارد،من دنبال خاصیت نیستم همان نگاهی که به من کردند…
فرمودند اثرِ وضعی تو است ،توی این راهی که می رفتی《علی》 را ببینی چند تا نفس کشیدی؟؟
عرض کرد آقا، خدا عددش را می داند.
فرمودند به عدد هر نفسی که برای دیدن 《علی》 رفتی روز قیامت هزار هزار نفر را تو شفاعت میکنی.
فهمیدید حرف چیست؟؟سخن چیست اصلا، کجاست؟؟؟هااا؟
دوستِ علی را رسول الله می شناسد، آن کسی که می رود 《علی》را توی محبت ببیند نفسش ،هر یکی اش توی این راه (چقدر نفس زده ببین)هر نفسش هزار هزار نفر را می تواند شفاعت کند،تو با دوستان امیرالمومنین علیه السلام چه کار کردی؟؟؟
چه کار کردی تو با دوستان سید الشهداء علیه السلام؟؟
کجا میخواهی راه پیدا کنی؟؟؟
《اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذلکَ》،مجلس امام حسین علیه السلان ادب می خواهد، مجلس امیرالمومنین علیه السلام ادب می خواهد، ذکرش ادب می خواهد.
توی همین روال «ذکرُ علیٍ عبادَهٌ» ،《یا علی》 که می گویند مواظب باش،《 یا علی》 که می گویند این یک عبادت بزرگ است.
گفتن یک یا علی به صدق و ارادت
به بود از صد هزار سال عبادت
لذا آن جاهایی که می بینی رسول الله صلی الله و علیه و آله و سلم خطاب می کند به ذات مقدسش می گوید《یاعلی》 ،این آنجوری 《یاعلی》 می گوید نه خطابِ صدایش می زند،یک جوری صدایش می زند که با《یاعلی》 مدد می گیرد،یعنی ذکر می گوید،《یاعلی》 را توی ذکر می گوید.
انسان بی نهایت را وصی قرار دادیم،از جانبِ بی نهایت به یک سرمایه بی نهایتی به نام احسان دادیم که این را در بی نهایت صرف کند.
به چه کسی بدهد؟؟
به پدرش امیرالمومنین علیه السلام و به مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیها بدهد.
تو می خواهی از احسانِ سید الشهداء علیه السلام بهره ببری؟؟
او صاحب دارد،صاحبش پدر و مادرِ امام حسین علیه السلام هستند.
《وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً …》وصی است،نمی تواند خلاف امرِ موصی رفتار کند، حق وصیت کرده حسین جان این احسان را غیر از این دو مورد جای دیگر مصرف نکنی هااا.
اگر یک کسی را مومنین وصی می کنند ،برادرش را ،پدرش را،رفیقش را،یک مومنی را وصی می کنند ،وصیت می کند که بابا این پول من را،این سرمایه من را ،این زمین من را در موردی که می گویم مصرف کن،اگر جای دیگر مصرف کند چه؟؟؟هااا؟؟
جایز است؟؟
ببین امام حسین علیه السلام بی نهایت ،خدا وصیت می کند که احسانی که سرمایه بی نهایتت است جز در 《علی و فاطمه》علیهما السلام مصرفش نکنی.
لذا بگو《 یا علی》،هاااا، که به احسان امام حسین علیه السلام متصل بشوی.
آن احسانی که تو دنبالش می گردی می گویی حسین جان،احسان می خواهی، او مورد مصرف دارد به وَصَّینَا.
با امام حسین علیه السلام ،فاطمه و علی علیهما السلام کار می کنند،من و تو چه؟؟؟
من و تو،توی زیارتش یادمان می دهند، 《وَالٍ لِمَنْ وَالاَکُمْ 》،برو سراغ آنهایی که ما را دوست دارند،آمدی اینجا؟؟
اگر دلی را شکستی برو اول درست کن بعد بیا زیارتِ ما، اگر به کسی که دوست ماست اهانت کردی برو درست کن بعد بیا،کجا آمدی؟؟
[خوب،برویم درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها،میدانی آن کسی که دارد از احسانِ پسرش مصرف می کند، حالا فهمیدی امام حسین علیه السلام چه کاره است؟؟
سرمایه ساز است برای مادر و پدرش است،بله اینجوری است،سید الشهداء علیه السلام اینجوری است]
امشب برویم درِ خانه فاطمه زهرا سلام الله علیها؛
نمیدانم مصیبت را از کجا شروع کنم،
دومی یک نامه می نویسد به آن کسی که در شام حکومت می کند،اسمش را توی آن نامه نوشته است،می گوید فلانی ،اسم خبیثش را می برد،جایت خالی، نبودی ببینی توی کوچه وقتی راه را بر دختر پیغمبر ،فاطمه زهرا گرفتم چنان سیلی به صورتش زدم طوری که گوشواره هایش روی زمین افتاد،آقا امیرالمومنین علیه السلام بعد از وفات فاطمه زهرا سلام الله علیها توی مسجد بودند ،سلمان بود،ابی ذر بود،مقداد بود،یاران خاصِ حضرت نشسته بودند،حضرت فرمودند سلمان ببین درِ مسجد بیگانه ای نیست،غریبه ای نیست، سلمان رفت و آمد گفت نه آقا هیچ کس نیست،فرمودند می دانی دومی که سرِ کار آمد تمام عُمالِ اولی را عوض کرد،استاندارها را عوض کرد غیر از یکنفر را عوض نکرد منصبش را هم بالاتر برد ؟؟
عرض کردند آقاجان چه کسی را می گویید؟؟
فرمودند : قنفذ را عوض نکرد،بیشتر به او مقام و منصب داد به جهتی که سیلی به صورت فاطمه من زد ه بود.
[این آخرین کلمه مصیبت من است،الان عزیزان هم به فیض می رسانند،امشب بدان فاطمه زهرا سلام الله علیها چاره سازِ درد همه ماست،بدان ،بدان دامنش را می گیریم ،عنایت می کند،بخواه معرفت را،بخواه ادب را،بخواه اصلاح را، بخواه درست بشوی،بخواه درِ خانه آنها که می آیی خودت را کنار بگذاری،این نفسِ شریرت که نمی گذارد تو را به آن راهی که آنها تعیین کردند بروی،بخواه این نفس را در تو بسوزاند ، بخواه و تا او نسوزاند نمی شود هاااا،هیچ کس این راه را به سلوک نتوانسته برود هیچ کس،یک درنده بدخوی ِ زشتی شده بدتر از اولش که به سلوک و درویشی این راه را رفته، این راه را باید خودِ حقیقت علوی بسوزاند،او باید این بُت را از خانه دل پایین بیندازد،او باید.
دقت کن،با دوستانش وفادار باش،بد نگاه نکنی، یک کسی شارب روی لبش است هزار حرف نزنی،این حرفها را نگویی هااا،مواظب باش هاااا.
بعد می خواهی که تو بارت بسته باشد؟؟
چه کار کردی؟چه کار کردی؟؟
چقدر بی دینی کردی،توی ظاهر شرع چه برسد توی باطنش]
شیخ جعفرِ شوشتری مجتهد جامع الشرایط مسجد هندی ها،برای ایام فاطمیه بالای منبر بودند،همه مجتهدین،علما،فضلا،پای منبرش همه نشسته اند،روضه بی بی صدیقه طاهره سلام الله علیها را می خواند،به اینجا رسید[اینجا متن عربی خواندند، که ترجمه اش بعد از کروشه آمده ]سیلی زد به صورت دختر پیغمبر، بر گونه فاطمه زهرا سیلی زد[متن عربی]به طوری که یک چشمش قرمز شد ،آقایی توی مجلس پا شد شیخ جعفر تو که مقتل بلد نیستی برای چه اینجور می خوانی ؟ از این به بعد مقتل را برای مادر من اینجوری بخوان بگو [متن عربی]به طوری که دو تا چشمش کبود و سیاه و قرمز شد ،نگاه کردند دیدند آقا تشریف ندارند معلوم
شد پسرش غم دیده است،مصیبت زده است،آقا حجت بن الحسن علیه السلام دارد مقتل صحیح یادِ شیخ جعفر می دهد ،این کبودی بود ،دارد وقتی که امیرالمومنین علیه السلام وارد خانه می شد ،فاطمه زهرا… به صورتش بسته بود یعنی علی جای سیلی را نبیند ،کبودی را نبیند،اما توی آن مهتاب شب که دارد فاطمه سلام الله علیها را غسل می دهد ناگهان کبودی صورت زهرا را مشاهده کرد ،امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام نتوانست خودداری کند ،صورت به دیوار گذاشت شروع به گریه کرد ،اسماء آمد جلو آقاجان شما ما را امر به سکوت کردید خودتان دارید بلند بلند گریه می کنید ؟
فرمود الان دستم به پهلوی شکسته و بازوی ورم شده زهرا و صورت کبود او خورد.
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》
یا علی مدد