شرح آیه مبارکه تطهیر_جلسه شانزدهم_۱۳۶۹/۱۲/۰۳

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنَهُ الدَّائِمه عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《أَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ 》

《إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَیُطَهِّرَکُم تَطهیرًا》(سوره مبارکه احزاب/۳۳)

 

به مناسبت ولادت با سعادت اباعبدالله الحسین،سیدالشهداء علیه الصلاه و السلام،سَفینَهُ النَجاه وَ مِصباحُ الهُدی،و ولیِ کاملِ حق اباالفضل العباس،علمدارِ صحرای کربلا و میلاد مسعود امام چهارمین زین العابدین علیه السلام یک صلواتی مرحمت بفرمایید.

بحث در طهارت است،درکِ معنای طهارت را نمی کند مگر آن کسی که خودش از این طهارت نصیب و بهره ای داشته باشد.

در تمامِ جلسات قبل گفته شد که این طهارت،طهارتِ فِقهیه نیست،که دامن و دست و بدن را از نجاسات مَعدوده ای که کُتبِ فِقه گفته اند پاک باشد،این،آن طهارت نیست،و این طهارت،طهارتِ باطنی که به وسیله سلوک تحصیل می شود این طهارت هم نیست،این یک طهارت ذاتیه ای هست که عده محدودی به آن راه دارند،یک آیه در قرآن هست آن آیه یک مقداری می تواند ما را به این معنا راهنمایی کند،《لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ 》(سوره مبارکه واقعه/۷۹) تا کسی به آن طهارت نیاید نمی تواند حقیقتِ کتاب را مَس کند.

مَسِ حقیقتِ کتاب،طهارت می خواهد،مَس کتاب خدا و حقیقت قرآن بدون طهارت محال است،ممتنع است.

به حَسَبِ ظاهر این طهارت وضو گرفتن است که اگر کسی می خواهد آیاتِ قرآن را مَس کند.

آیا وضو گرفتن،غسل کردن،برای مَسِ کتابِ خدا و حقیقتِ قرآن انسان را به فهم و درک و معرفت هم می آورد؟؟؟

یک قدم بالاتر می گذاریم،برای مَسِ کتابِ خدا،غیر از طهارتِ ظاهری که وضو و غسل داشته باشیم،به سلوک خودمان را تطهیر می کنیم از اخلاقِ ضمیمه و صفاتِ ناپسند،دور نگه می داریم،که طهارت پیدا کنیم،آیا می شود با این دور نگه داشتنِ خود از اخلاق ذمیمه و صفاتِ ناپسند به هدایتِ قرآن رسید؟؟ می شود؟؟

احادیثِ مَرویه ای(روایت شده)که در این باب به ما رسیده آنها می گویند نخیر،نمی شود.

《 إِنَّ أَمْرَنَا،إِنَّ حَدِیثُنَا،إِنَّ وِلایَتَنا، لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَلَا مُؤْمِنٌ اِمْتَحَنَ اَللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ》

 

فَمَن یَحْتَمِلُهُ یَابنَ رَسول الله؟؟؟

شما که هیچ کس را نگذاشتید که بتواند به این حقیقت نزدیک بشود و بتواند این معنا را دریافت کند.

حضرت فرمودند 《إِلَّا مَنْ شِئْنَا》،مگر کسی که ما او را بخواهیم.

اگر مَلَکِ مقرب می تواند بکِشد،ما خواستیم او را انتخابش کردیم،نظر ما او را گرفته.

اگر نبیِ مُرسَل می تواند آن را بکِشد،ما نبیِ مرسل را انتخاب کردیم.

فُطرُس از ملائکه مقربین بوده،نخواستند پَر و بالش را سوزاندند.

یک کسی خیال نکند به مقامِ اَمن رسیده دیگر کارش تمام است،اینجوری نیست،پر و بال فُطرس را هم می سوزانند او را پایین می اندازند.

در همان نقطه هم تکان خورده است،تکان خوردن این مَلَکِ مقرب،فُطرُس در همین وادی است.در مرحله ولایت،در امر ولایت،با اینکه ساختمان مَلَک اقتضاء هیچ نوع معصیت ندارد،ساختمانش اینجوری است.

بالاتر از آن،شیطان،کَانَ مُعَلِّمُ الملائِکه.

یک حدیثی است که آن حدیث خیلی آدم را تکان می دهد،آقا امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام شیطان را در یک راهی دیدند به او فرمودند《 یا اَبامُرِّه مَدّ دَخَرتَ لِیَومِ مَعادِک》، تو با این کارهایی که کردی دیگر در این عالم نشد موجودی که تو سر به سرش نگذاری[حتی سراغ حیوانات هم می آید،نه انسان ها،حتی سراغ جمادات و نباتات هم می آید]یعنی هیچ چیز نیست که از دستت تو آسوده باشد،تو سراغ همه برای غِوایَت و گمراهی رفتی،《مَدّ دَخَرتَ لِیَومِ مَعادِک》؟؟

برای روز معادت تو چه ذخیره کردی؟؟

《قَالَ حُبُّکَ یَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِب》،من به تو متکی هستم.

عجیب است،این روایت آخرش خیلی عجیب است!

حضرت فرمودند کَیْفَ؟ چطور آنجا تو می توانی به من برسی؟؟

چطور می توانی با ما ارتباط برقرار کنی؟؟؟

قَالَ أَنَا اَعلَمُ اِسمً مِن اَسمَائِک،گفت من به یک اسمی

از اسماء تو آگاهم که بِه قَامَتِ السَمواتِ وَالارَض،آسمان و زمین هم به آن اسم برپا هستند،آن اسم است که چه کار کرده،آن اسم است که چه کار کرده و من آن را نگه داشتم برای آنوقتی که دیگر کار من به بنبست بخورد آن اسم را بگویم و خودم را نجات بدهم.

حدیث امام هادی علیه الصلاه و السلام که به نصرانی فرمودند.

این شیطان است که این حرف را می زند،مرحوم بحرانی در کتاب مَدینهُ المعاجز این حدیث را نقل می کند(آن هم بحرانی است خدا رحمتش کند)؛

اسمی را انتخاب می کنم که آن اسم من را نجات می دهد. [یک روایت دیگر هم هست،باید روایت عمار را هم بگوییم که آن معنا کند] .

روایت حضرت هادی علیه الصلاه و السلام این بود که به نصرانی فرمودند: ( با صد دینار آمد،به قول ما خودش نذر کرد که اگر سامره وارد شد متوکل ضرری نزد این صد دینار را در راه حضرت هادی علیه الصلاه و السلام خرج کند) دروغ می گویند آنهایی که می گویند ولایت ما به مثلِ شماها نمی رسد،اینها نمی فهمند.

آن نصرانی نه،این بالاتر، شیطان است.

لذا دارد که درباره غاصبینِ حقِ امیرالمومنین علیه السلام،منکرین ولایتش،روز قیامت شیطان را یک گردنبد آتشین می اندازند می آورند،آنها را دو سه تا،به ذِمامِین دارند،دو گردنبدِ آتش است.

آن که با ولایت و محبت و دوستی آنها به معرفت اِنضمام ندارد،دریافت ندارد،این مسیرش از شیطان پایینتر است و از شیطان گمراه تر است،

بعد در یک روایت دیگر است،دو جا قسم خورده؛ یک جا آنجایی که به حقِ متعال قول داد که 《فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ*إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ》،اینجا هم برای امیرالمومنین قسم خورد،به وِلایِ تو قسم من سراغ کسانی می روم که اینها غافلِ از محبت تو هستند،به وِلای تو قسم.《إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ》هم همین معنا را دارد.

همه شیطان صفت ها،همه کسانی که بلکه شیطان شاگرد آنهاست،اینها به ولایت کار دارند،و هر جا که رشته ای به ولایت متصل می شود می خواهند او را قطع کنند،هر جا آثار ولایت است به او می خواهند صدمه بزنند.

شما خیال می کنید که این آفات و این هَجمه ها و این فتنه ها که بلند می شود اینها جنگ لشکرهاست؟؟

عراق چون که مَعْهَدِ عشق اهلِ ولایت است و آنجا قبور مطهره ائمه هدی علیهم السلام است اینجا را می خواهند مضطرب و مُصتَلع(نگارنده؛ املاء کلمه شاید درست نباشد.این کلمه به معنای ریشه کن کردن است)کنند.

نه به عراقی کار دارند،نه به صدام کار دارند،اینها فهمیدند که عالم دارد تمام متفکرین ،تمام علما،دانشمندان،آنهایی که یک نفرشان کافی است فرضیه های علمی شان در دنیا مطرح کنند و دنیا را بچرخانند،اینها آمدند و از مجرای شیعه می خواهند امام شناس بشوند،به 《علی》کار دارند،این را فهمیده،علم اینقدر رشد کرده که فهمیده مشکل گشای عالم هستی،یک ذوات مقدسه ای هستند که قبرهایشان در عراق است.

مردم هم آخرش همه (نه این عوام که نه،به عوام کار نداشته باشید،صحبت ماها نیست)اینهایی که دنیاگردان هستند،اینها آخرش می روند سر به عتبه امیرالمومنین می گذارند و آنجا را سجده می کنند،سر به عتبه امام حسین علیه السلام می گذارند و آنجا را سجده می کنند،سر به عتبه موسی بن جعفر علیه السلام می گذارند،این را فهمیدند.

این هم که اول سراغ ایران آمدند چون این نفوس مستعده در ایران،تشیع،هااا،اصلا اصل مطلب این است،غیر از این هیچ چیز نیست.

ولی 《وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ 》(سوره مبارکه توبه/۳۲)خدا به دستِ خودشان،خودشان را از بین می برد.

حالا اگر کسی در این رشته ولایت به چیزهای… [ما که بلد نیستیم آنهایی که اهلش هستند به حق دارند کار خودشان را می کنند،ما که چیزهای سیاسی مطلب را نمی فهمیم،ما چیزهای ولایی اش را می فهمیم] ،آن که می خواهد این راه را بندد این از شیطان خبیث تر هست یا نه؟؟هاا؟؟

بعد می بینید سر دمدارش آمریکاست،حالا شیطان بزرگ هست یا نیست؟؟

نباید به آن گفت مرگ بر آمریکا؟؟

تشیع آنجوری نیست که من و تو فکر می کنیم،که در خانه بنشینیم یک نفری بگوییم 《یاعلی》،تشیع مالِ عالمِ هستی است،ولایت مالِ آسمانی ها و زمینی هاست،فوق آسمان است.

هم شیطانِ بزرگ است هم از شیطان بزرگتر است و هم باید تا آخر به آن مرگ گفت،اگر اهل ولایت هستی،چون می خواهند این را از من و تو بگیرند و نمی شود،این به دستِ خودش دارد ریشه خودش را می کند.

صحبت عراق نیست،صحبت کویت نیست،صحبت لشکر آوردن و اینهمه تا الان ده هزار تا بیشتر(من که نمی دانم نه اخبار می بینم نه اینکه توفیق دارم همین مسائل را بشنوم)همین که می شنوم،این مساله آن زمین آنها نیست،عالم فهمیده است که آخرش همه باید درِ خانه محمد و آل محمد علیهم السلام را بزنند.

لذا جلوی زیارت کربلا را می گیرد،لذا اغتشاش می کند،لذا آشوب می کند،لذا به شیعه کار دارد،به سنی کار ندارد،به عربستان اصلا کار ندارد،به فَهْد(پادشاه عربستان)کار ندارد،به جهت اینکه او خودش ضد ولایت است با آنها هم نظر است.

 

به همان اندازه ای کار دارد که قبور ائمه بقیع علیهم السلام آنجاست،به همان اندازه کار دارد،به کعبه کار ندارد،به همان اندازه…

این رشته سرِ دراز دارد،اما این بشارت را به شما بدهیم،که این به دستِ خودش دارد خودش را از بین می برد،هر کسی،هر کسی،هر کسی با آل محمد …

این حدیث از احادیث مُسَلسَلهُ بِلآباء،که سندش را باز آن بزرگوار نقل می کند،یکی از احادیثش به سند صحیح این است؛《نَحنُ أهلَ البَیتٍ مَا عَادانا بِیتٍ إِلا وَقَد خَرِب وَمَا وَعانا کَلبٌ وَقَد جَرِب، فَمَن لَم یُصَدِق فَلیُجَرِب》،ما اهل بیتی هستیم که هر کس با ما دشمنی کند خدا خانه اش را خراب می‌کند.

اگر یک سگی (حیوان است دیگر تکلیف هم ندارد)روی ما پارس کند این به مرضِ گَری(جَرِب) مبتلا می شود.ما رد بشویم حیوان،سگ،بیخود به ما صِیحه بزند،این بعد از چند وقتی به مرضِ گَری مبتلا می شود،هر کس قبول نمی کند تجربه کند.این از آن احادیث است.

ببین عزیزِمن تو را به حق امیرالمومنین بیا یک مقداری خودت را خالص کن،یک مقداری.

راهِ ولایت،طهارت می خواهد،یکی از طهارت های اولیه که اگر کسی این طهارت را نداشته باشد به ولایت راه ندارد از خود پایین آمدن است،حُب و بُغض بیخودی نداشتن است،تا کسی حُب و بُغض دارد نمی تواند به ولایت راه پیدا کند،حُب در طریقِ ما بُغض در طریقِ ما.

این روایت را هم بخوانیم؛

فرمودند در طریق ما باید همه حرکت ها در طریق ما باشد،بعد می رویم سراغ《 لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ》این طهارت چیست؟

این طهارت آب کشیدن دست و پا نیست،وضو نیست،غسل نیست،این طهارت سلوک نیست،این طهارت یک طهارتی است که خودشان به آدم می دهند،حالی هم می کنند.

دو نفر را پیش امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام آوردند،اینها را روی تخته گذاشته بودند داد می زدند،از درد بدن هایشان باد کرده بود.

آقا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند اینها چه مشکلی دارند؟؟

گفتند اینها دوتایی با هم امروز یکی سرِ آن کوچه پایش را روی کمر یک مار گذاشته مار او را زده،این یکی دیگر از دیوار این طرفی یک عقرب پس گردنش افتاد و این را هم عقرب زد.

حضرت فرمودند هنوز وقتش نرسیده که اینها حالشان خوب بشود،به خانه هایشان ببریدشان.

ولی حضرت آنها را دو ماه نگه داشتند که اینها نمیرند،دو ماه اینها از درد نالیدند،هنوز وقتش نرسیده بود.

یک روز فرمودند قنبر برو بگو آنها را بیاورند،فَحُمِلا اِلَیْهِ ،این دوتا را حمل کردند[خوب این روایت را برای اوضاعی که پیش می آید،آدم تکان نخورد،حرف بیخودی نزند،ذهنش را جایی نبرد،هر کس در عالم هرچه می کِشد از این باب می کِشد] آنها را آوردند،حضرت فرمودند آی تو که مار تو را گزیده چطور هستی؟

گفت آی دارم می میرم یا امیرالمومنین،نه شب دارم نه روز،کاش که جانم را خدا می گرفت.

فرمودند یادت هست تو یک روزی سرِ چهار راه،سرِ کوچه، با چندتا پولدار،صاحب منصب،صاحبِ قدرت(حضرت اسم هایشان را هم بردند،اینها یک کاره ای بودند)نشسته بودی،سلمان از آنجا رد شد تو به خاطرِ دلِ آنها که نکند احترامِ از سلمان موجبِ اُفتت باشد،پیشِ آنها رویت را از سلمان برگرداندی

گفتی خوب حالتان چطور است؟مرحمت شما کم نشود و سلمان عبور کرد و تو به خاطرِ دل آنها که آنها با ما راه نداشتند،آنها با ولایت ما آشنا نبودند تو رویت را از سلمان برگرداندی؟؟؟

عرض کرد بله یا امیرالمومنین.

فرمودند این که مار تو را زده مالِ آن است،توبه کن که دومرتبه به واسطه دشمنی با ما با کسی مدارا نکنی.

گفت توبه کردم و دیگر هم این کار را نمی کنم.

حضرت دست کشیدند زهر بیرون آمد و حالش خوب شد.

فرمودند آی عقرب گزیده تو یادت هست یک روزی یک جایی نشسته بودی مقداد عبور می کرد،تو به خاطر این که دشمن های ما آنجا بودند برای اینکه دماغ آنها را به خاک بمالی و آنها را [ کلمه اینجاست] نه به واسطه دشمنی با ما به واسطه ظهور صفت خودت برای اینکه به آنها دهن کجی کنی جلوی آنها پا شدی از مقداد احترام کردی،دستِ مقداد را بوسیدی،می خواستی حساب خُرده ات را با آنها صاف کنی،آنها هم پا شدند به مقداد اهانت کردند، بعضی از آنها به مقداد پس گردنی زدند،و به تو هم فحش دادند؟؟؟

عرض کرد بله.

فرمودند توبه کن این کار به واسطه ما نبود،خودت حساب خُرده داشتی،عقرب برای این پسِ گردنت افتاد.

هر عقربی که در وجودت می افتد،هر ناراحتی که به سراغت می آید،هر چه تو را می گزد بدان به جهت این است که[ خیلی دقیق است هااا،خیلی لطیف است هااا] تو خودت داری در آن راه با نفس خودت حرکت می کنی.

《 لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ》این طهارت اینقدر دقیق است که فقط صاحبِ امر می داند که چه کسی این کاره است.

اگر مَلَکِ مُقَرَب است،مَلَک با اینکه ذاتش اقتضاء گناه ندارد در تأمل تلقیِ این معنا پر و بالش را می سوزانند،فُطرُسش می کنند،اگر شیطان است رجیمش می کنند.

حاجی هم وقتی به مکه به مِنا می رود،باید اینکه آنجا سه مرتبه شیطان را سنگ بزند.

یعنی چه شیطان را سنگ بزند؟ شیطان کجاست؟شیطان را چه جوری می زنی؟؟

یک دیواره ای آنجا بنا کردند یک ستونی هست که سنگ ها را به آن می زنیم.

همه حقایق همین جوری است،کعبه دور چه می گردی؟؟ خدا کجاست؟؟

این برای این است که در وجودت این مسائل را‌ پیدا کنی،باید به شیطانِ وجودت سنگ بزنی.که چه کاره است؟

که‌ تو را از ولایت باز می دارد،ولایت هم لطیف است،آن چیزهایی که من و تو می سازیم نیست،آنجایی‌ که نفس سر از لجبازی در می آورد آنجا موقع شناختِ ولایت است،هر جا دیدی لجبازی،عناد،عناد،عناد،پیش می آید این همان است که اگر متابعت کرد،دشمن ولایت است.

تجسمش به اولی و دومی و سومی است،این تجسم و تعینش است.

آن اسمی که شیطان بلد بود، گفتیم شیطان به امیرالمومنین گفت من آن اسم را گذاشتم که از آن برای خودم استفاده کنم.

برای چه شیطان موفق نمی شود( یا می شود یا نمی شود،آن را کار نداریم)،برای چه به اعتقاد ما شیطان نمی تواند؟؟

برای اینکه باز به نفع خودش می خواهد از آن اسم استفاده کند.

اگر 《علی》می گویی برای خودش بگو،نه برای نفع عالمِ دنیایت.

روایت را خوب دقت کنید؛《مَن اِدِعی مَحَبَتَنا لِدُنیا‌ اِفْتَقَرَ》،کسی که دوستیِ ما را برای دنیایش پیش بکِشَد این فقیر می شود،تهی دست می شود،《علی》را دوست داری برای خودش دوست داشته باش.

شیطان هم می خواهد،آن اسم را گذاشته،خیلی هم آن اسم بزرگ است،کسی هم به آن راه ندارد ولی چون می خواهد نفع طلبی کند،معلوم نیست موفق بشود.

اسم را می گوییم؛

عمار آمد پیشِ امیرالمومنین عرض کرد آقاجان دیگر فقر دارد خفه ام می‌کند،هیچ چیز ندارم،فرمودند آن تکه سنگ را بردار،برو زندگی ات را اداره کن،قرضت را بده هر چه هم لازم داری بردار.

عرض کرد یا امیرالمومنین هذا حَجَر!!! این که سنگ است،فرمودند《 اُدعُو الله بِاسمِه یَنقَلِبُهُ ذَهَبا》خدا را به نام من قسم بده این را به طلا ،مبدل می کند.

《فَدَعَوتُ الله بِاِسمِه فُلان》،ببینید ندارد که چیست.

یک اسمی دارد که عمار آن اسم را می دانسته،من خدا را سوگند دادم به نام امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام،آن اسمی که خودم می دانم‌ چیست،به طلا مُبَدَل شد.

فرمودند به اندازه حاجتت هر چه می خواهی بردار.

به اندازه حاجتم برداشتم.

فرمودند خدا را به اسم من قسم بده که او را باز دو مرتبه سنگ کنم،خدا را به اسم امیرالمومنین قسم دادم دو مرتبه سنگ شد.

عمار می گوید من از مولایم پرسیدم آقاجان می دانستم این اسم همه خواص با آن هست ولی من این را برای دنیایم نگذاشته بودم،هیچ وقت از این اسم استفاده نکردم (می دانست،عمار این اسم را داشته)،تا شما اجازه دادید.

این اسم اینکاره است تا این حد؟؟

فرمود بله عمار،داوود هم این اسم را می دانست که توانست به آهن تسلط پیدا کند و دستش را ببرد در معدن آهن و آهن را بیرون بیاورد.

از این ما می فهمیم عمار به یک نقطه دیگر اشاره کرده،حالا چشمش را نگرفته که سنگ مبدل به زر،طلا شده،این را از حضرت نمی پرسد،چیزِ دیگری می پرسد،که حضرت هم می فرمایند بله داوود هم این را داشته.

نیست که حضرت به او گفتند به اندازه لازم از این بردار،بقیه را بگذار،این گلوله سنگ که طلا شده حالا فلز شده با دست،این را عمار شکافت،تکه کرد،این را از امیرالمومنین علیه السلام می پرسد که 《علی جان》مگر این اسم

اینقدر قدرت دارد؟؟

سنگ را طلا کردید آن برایش مهم نیست،هیچ چیز اِعجاب ندارد،چطور من توانستم با این پنجه هایم این فلز را به اندازه ای که می خواهم با دست تکه کنم؟

فرمودند داوود هم توانست این فلز را با دستش بیرون بیاورد.داوود نبی هم اینکاره بود.

آن اسم اینکاره است،نصیبِ هیچ کس نمی شود مگر اینکه از خودش پایین بیاید.

ببین،《 سَلْمَانَ عُلِمَ الِاسْمَ الْأَعْظَم‏》،او به اسم اعظم آگاه است [خوب دقت کن این نکته را به تو بگویم] ولی یک جا امیرالمومنین مچ او را گرفتند،آنجایی که دخالت کرد؟؟

به چه چیز؟؟

دخالت کرد به آن نقطه ای که عالم را تکان داده،عالم را لرزانده،هستی را لرزانده،دخالت کرد به چه چیز؟؟

امیرالمومنین را با طناب بستند دارند به مسجد می بَرند،به کسی هم نگفت،تبلیغی هم نکرد،گفت 《اِنَّ هَذا الرَجُل عِنْدَهُ اِسمُ الأَعظَم》،(خودش از این نمونه دارد که می داند چه کسی دارد،هر کس هر چه دارد می داند چه کسی دیگر از آن موهبت نصیبش شده)گفت این مرد را من می شناسم این اسم اعظم پیش اوست.

لُو اَرادَه لَن طَبَقَت عَلی …اگر او بخواهد آسمان و زمین را به هم می دوزد،چطور او را مُلَبَّب بند دارند می برند؟؟

 

حضرت سرشان را برگرداندند به او فرمودند سلمان تو خودت هستی الان داری حکم می کنی،با ما کاری نداری،دو مرتبه بیعت کن.

امام صادق علیه السلام می فرمایند همانجا [حدیث عقرب گزیده و مار گزیده یادتان نرود] سلمان در گردنش یک غُده بزرگِ سرخی پیدا شد و همین غده سلمان را خفه کرد،و در مدائن سبب مرگش بود.

امام صادق فرمودند این کسالت،این مرض،این سببِ موت مالِ آن روزی بود که آنجا تکان خورد.

در ولایت اگر کسی تکان خورد،هر کس می خواهد باشد،هر جا دیدی چهره ولایت متجلی است هر چه می خواهد باید خضوعش کنی،ببوسی،شیطان نتوانست این کار را بکند.

در هر چهره ای دیدی،در هر سیمایی دیدی،در هر کس دیدی که 《علی》متجلی است باید سجده اش کنی،به سجده نیایی چوبت می زنند،مبتلایت می کنند.

خوب،به سراغ پیغمبران‌ برویم ؛

امام سجاد علیه الصلاه و السلام فرمودند اگر موفق بشود،آن لعین،پلیدِ،همه جور خبیثی که دیگر برایش اندازه فرض نیست،یعنی به اندازه علم خدا مَلعَنَت دارد،آمده صحنه کربلا را درست کرده،این ملعونِ ازل و ابد و امام حسین علیه السلام را شهید کرده،حضرت زین العابدین علیه السلام فرمودند اگر موفق به نماز غُفِیلِه بشود،توبه اش هم قبول است.

نماز غفیله چیست؟؟

چون این آیه را دارد،«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین‏»(سوره مبارکه انبیاء/۸۷)،یا آیه رکعت اول.

چه چیز؟؟

یعنی کسی در این هوش بیاید،در این معرفت بیاید که یک پیغمبری مثل یونسِ نبی،یک آن تأمل کرده،او را در ظُلُمات بردند،یونس یک آن در امرِ ولایت ما به تأمل آمد،یونسِ نبی که لقبش ذَالنُّون است،او تأمل کرد.

خیال کردی خدا تعارف دارد؟؟

《أَنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لاَ یَحْتَمِلُهُ مَلَکٌ مُقَرَّبٌ وَلَا نَبِیٌّ مُرْسَلٌ…》

او از مَلَک،پر و بالِ فُطرُس را سوزاندند چون او هم در امرِ ولایت یک مقداری تأمل کرد،یک آن،یک لحظه،از چشم بر هم زدن کمتر.

این هم‌ راجع به پیغمبرها.

بقیه آنها را هم‌ می گوییم.

یونس را در ظلُمات بردند،《فَنَادَی فِی الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِین‏》،حالا اینجا معلوم‌ می شود که 《لَا إِلَهَ إِلَّا الله》و《 لَا إِلَهَ إِلَّا هُو》و 《لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ 》

《ولَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا》،از کجایِ ولایت خودش را نشان می دهد.

ذَنُّون《لَا إِلَهَ إِلَّا الله》گفته ولی ارتباطش در 《لَا إِلَهَ إِلَّا الله》با اهلِ بیت علیهم السلام برقرار است.و هر 《لَا إِلَهَ إِلَّا الله》ای که در عالم به 《ولی》ارتباط ندهد آن 《لَا إِلَهَ إِلَّا الله》نیست.

دومرتبه معنا کنیم؛

توقف ذَنُّون در ولایت است،باید رجوعش هم به ولایت باشد،فُطرُس در امرِ ولایت متوقف بوده،پر و بالش سوخته دو مرتبه از مجرای امام حسین علیه السلام باید پر و بالش درست بشود،《لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ 》برای چه می گویی؟ برای چه 《یاعلی》نمی گویی؟؟

به جهت اینکه در کلمه توحید باید بزرگ بشود،یعنی تا حدِ عظمتِ 《الله》حرف را در ولایت می برد،《لَا إِلَهَ إِلَّا الله》،《لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت》،کلمه توحید است که اتصالِ به حق می دهد،می بیند که هر چه بگوید کوچک است،تا آن زمینه عظمت خودش را بالا می کِشد،یعنی درجه اتصالش را با 《علی》از مجرای توحید برقرار می کند که پُرترینش است.

《لَاإِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ》،من بد کردم،خودم ظلم کردم.

پیغمبر است،او را می زنند.

آدم را بردند به او هم اطمینان دادند که دیگر اینجا مقامِ امن است،بهشت است،خاطر جمع باش،اینجا هم شیطان راه ندارد،راحت باش،از عِباد مخلصین هم هستی،مگر شیطان قسم نخورد《 فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ》؟؟؟

انبیاء از عبادِ مُخلَصین هستند،هااا؟ چطور قرآن دارد《 فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطَانُ》(سوره مبارکه اعراف/۲۰)؟؟؟

چطور سراغ آدم آمد؟؟؟

خدایا گفتم پیغمبرهایی که در کارِ ولایت تکان نخورند.آدم به شجره ممنوعه نزدیک شده، سراغش می روم،《إِلاّٰ عِبٰادَکَ مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ》،انبیاء هستند،انبیاء مادامی که در امرِ ولایتِ 《علی》تکان نخورند واِلا از بالای دیوار بهشت می پرم می روم در بهشت و همانجا وسوسه اش می کنم،《فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا》(سوره مبارکه طه/۱۲۱).

این روایت عجیبی است؛

《وَطَفِقَا عَنْ یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِنْ وَرَقِ الشَجَرَهِ الْجَنَّهِ》 ،اینها خواستند که چه کار کنند؟؟؟

از برگ درخت بهشت خودشان را بپوشانند،مگر شد؟؟

اگر خواسته باشی خودت را در آن رسوایی با برگ درختِ طوبای بهشتی بپوشانی باز هم نمی شود.

اگر این آیه از قرآن را آنهایی که می خواهند مظاهر عالم تشیُع را تکان بدهند،و ذهن هایی که از من و شماها که خیلی درجه مان پایین است،عالم همه متوجه قبر امیرالمومنین علیه السلام هستند،متوجه قبر امام حسین علیه السلام هستند،می دانند که تمام هستی سر از این نقطه در خواهند آورد،می خواهند اینجا را هر جور زورشان می رسد تعطیل کنند، به حقیقتِ حق قسم،به امیرالمومنین سوگند،به ولایت و قدرت امیرالمومنین سوگند که خودشان با دستِ خودشان اِضمحلال و اِنعدام خودشان را دارند.این را بدانید.

نمی شود این امر متجلی است،این امر عالم گیر است.

یک وقتی نه مارگزیده بشویم نه عقرب زده.

این را مواظب باشیم.آدم چوب می خورد،آنجایی که حرفِ امیرالمومنین علیه السلام ترویج می شود باید خودش را جلو بیندازد،به هر جهتی ملاحظه کند چوبش می زنند.

خدایا به حقِ امیرالمومنین،به حقِ سید الوصیین،به حقِ امام متقین،به حقِ ذریّه طاهرینش به ما معرفت،علم،کمال،درک،بینش در ولایت مرحمت بفرما.

خوب ما به مناسبت ولادت با سعادت امام حسین علیه الصلاه و السلام،اباالفضل العباس علیه الصلاه و السلام،زین العابدین علی بن الحسین علیه الصلاه و السلام به مناسبت هر کدام یک اشاره ای را عرض کنیم؛

[شاید هم از امام حسین علیه السلام نتوانیم عبور کنیم،و واقعا این جور است]

در ولادت حضرت سیدالشهداء علیه الصلاه و السلام اینگونه دارد که،رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نگذاشتند امام حسین علیه السلام از هیچ مُرضِعِه ای شیر بخورد،انگشت ابهام خودشان را در دهان امام حسین علیه السلام می گذاشتند،(یا اباعبدالله)،این را چند شب قبل در جلسه ای به آن اشاره کردیم الان یک مقداری پُرش می کنیم.

در یک روایت دیگر هست که زبان را در دهان امام حسین علیه السلام گذاشتند،زبانِ مبارک را در دهان سید الشهداء می گذاشتند[این روایت که عجیب است] حتی نگذاشتند که (اسرار دارد حالا بعد،همه بعد)سید الشهداء از سینه فاطمه زهرا سلام الله علیها شیر بخورند.

چطور؟؟ برای چه نگذاشتند؟؟

اگر روایت درست است که درست است،برای چه؟

چون امر شهادت قلمِ قضا به آن خورده بود که امام حسین علیه السلام باید شهید بشود،هااان؟

هر چه در این راه چه از نظرِ ظاهری،چه از نظرِ باطنی،حائل بشود،امام حسین علیه السلام جلویش را می گیرند،امیرالمومنین جلویش را می گیرند،بی بی زینب جلویش را می گیرند،رسول الله صلی الله علیه و آله در مرتبه اول جلویش را می گیرند که این امر تحقق پیدا کند،قلمِ قضا به آن خورده،مشیت حق به آن خورده.

یکی از علل جلوگیری مساله کربلا،که جلوی شهادت امام حسین علیه السلام را می گیرد،می دانی چیست؟؟

این است که اگر امام حسین علیه السلام از سینه فاطمه سلام الله علیها شیر می خورد دیگر کشتن خبری نبود،چون شیرِ فاطمه سلام الله علیها مَصونیت می دهد.

شیرِ فاطمه زهرا را مکیده،دیگر آنوقت هر چه هست،به ظاهر هر چه هست جلوی این مشیت را امام حسین نگرفتند،نباید از سینه فاطمه سلام الله علیها شیر بخورد که شهادت تحقق پیدا کند،دیگر شمشیر حتی بر حسین کار نمی کند،دیگر نیزه کار نمی کند،دیگر تیر کار نمی کند،دیگر کسی نمی تواند اراده قتل او را بکند.

آی آنهایی که به زهرا سلام الله علیها پیوست دارید خوش به حالتان،آی آنهایی که با فاطمه زهرا عُلقِه محبت دارید خوش به حالتان.

از فاطمه شیر نخورد،چون بستگی به فاطمه سلام الله علیها همه جا مصونیت می آورد.

انگشت ابهام در دهان امام حسین گذاشتند،زبان در دهان ‌امام حسین گذاشتند.

حالا اینجا حرف را ان شاءالله از کربلا می گیریم.

واقعا رسول الله به امام حسین شیر دادند؟؟؟

یا خودِ رسول الله از امام حسین بهره گرفته؟؟ کدامیکی؟؟

اهلِ محبت می دانند،هر که اهلِ اُنس است این را می داند،که یکی از طرق اِستیناسِ باطنی،که محبوب را صد در صد جذب می کند عاشق به معشوق می پیوندد،انگشت در دهانِ معشوق گذاشتن است،این به او می پیوندد،رسول الله خودش را به امام حسین چسبانده،رسول الله آب دهان حسین را مکیده است،یا هردو؟؟؟

مبادله بوده《حُسَینٌ مِنّی و اَنا مِن حُسَین》،مبادله بوده،یک روایت اینجا دارم که این را تایید می کند؛

وقتی که روز عاشورا امام حسین علیه السلام تشنه بود،اصحاب همه تشنه بودند،اباالفضل علیه السلام را سراغ نَهر عَلقمی فرستادند،در این صحنه آقا اباالفضل نبودند،سقا نبوده،فرستادند که برو.

آنوقت فرمودند آی اینهایی که تشنه هستید همه بیایید می خواهم به شما آب بدهم.

دورِ امام‌حسین جمع شدند فرمودند یکی یکی انگشت من را میک بزنید.

آقا زین العابدین می گویند من بعد از آن دیگر تشنگی نکشیدم،من انگشت بابایم را که مکیدم دیگر بعد از آن تشنگی به من اثر نکرده است.

این هم مالِ ولادت زین العابدین علیه السلام.

وقتی آب به دستِ حضرت می دادند هی نگاه می کرد و هی گریه می کرد،یعنی من انگشت بابا را مکیدم دیگر آب سیرم نمی کند.

 

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

دعاهایی که میفرمایند به اجابت مقرون،رحمه الله من قراء فاتحه و الاخلاص و الصلوات.

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یاعلی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *