زیارت وارث_جلسه اول

 

《بِسم الله الرّحمنِ الرَّحیم، اَلحَمدُللهِ رَبِّ العالَمین، الصَّلاهُ وَ السَّلام علی خَیرِ خَلقه مُحَمَّد وَ عَلی آله الطَیبینَ الطّاهرینَ المَعصُومین وَ الْلَعْنُ الدَّائِم عَلَی أعْدَائِهِمْ وَ مُخَالِفِیهِمْ وَ مُعَانِدیهیمْ وَ مُبغِضیهِم وَ مُنْکَری فَضَائِلهمْ وَ مَناقِبِهم مِنَ الان إلی قیامِ یَومِ الدّین.آمینَ یا ربَ العالَمین》

 

《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَهِ اللَّهِ 》

 

وراثت در ممکنات به معنای تصاحب اموال متوفی است که ورثه او حق دخل و تصرف در آن اموال را داشته باشند .اگر صاحب مالی و صاحب ثروتی فوت کند اموال او متعلَق به وارثین اوست و وارث حق دخالت در اموال متوفی را دارد.

یک وارثت دیگر هم وراثت معنوی است،نه اینکه مالی،ثروتی،اندوخته ای را وارث از متوفی به ارث می برد،وراث معنوی این است که مقامات روحانی و شخصیت روحی و معنوی از متوفی به وارثین انتقال پیدا میکند.مثل وراثت سلیمان از داوود (در قرآن) و وراثت یعقوب از اسحاق،و وراثت یوسف از یعقوب،این وراثت،وراثت معنوی است،مالی،ثروتی،اندوخته ای،در کار نیست،روحیات و شخصیت معنوی آن بزرگ معنوی ،نصیب فرزندش یا غیر فرزندش میشود که مولای متقیان امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام هم وارث رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم است.این وراثت ،وراثت مادی نیست،اموال از رسول الله به امیرالمومنین انتقال پیدا نکرد،ثروت از رسول الله صلوات الله و سلامه علیه و آله به امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام انتقال پیدا نکرد،ولى حیثیت معنوی انتقال پیدا کرد و زمان اجازه داد که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم این شخصیت به مردم معرفی بشود،نه اینکه این وراثت حیثیت ساز بوده ،(باز این معنا را هم بیان کنیم)نه اینکه این وراثت به اینگونه بود که امیرالمومنین را در آن زمان و هنگام به ولایت آورد، زمان و هنگام ظهور ولایت و وراثت را اجازه داد .دو مرتبه عرض میکنیم ،به این معنا که وارث بودن امیرالمومنین علیه افضل الصلاه مصلین ،از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم معنویت را به تمام ابعادش،حقیقت را به تمام ابعادش،ولایت را به تمام ابعادش،نه اینکه در آن هنگام《 ولی》 شد،《کانَ ولیً مِن قبل و ظَهَرَت ولایتهُ فی الغدیر 》،همین طور که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند 《کُنْتُ نَبِیّاً وَ آدَمُ بَیْنَ اَلْمَاءِ وَ اَلطِّینِ.》من پیغمبر بودم،نبی بودم (نبی به معنای خبردار است)من خبردار بودم و آدم هنوز نقش هستی اش بسته نشده بود.

قبل از اینکه نقش هستی همین آدمی که ما به این کلمه نورانی 《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَهِ اللَّهِ 》عرض میکنیم و اتصال خودمان را با این کلمات با او برقرار میکنیم ،قبل از اینکه نقش هستی آدم را بزنند رسول خدا میفرمایند 《کُنْتُ نَبِیّاً 》من باخبر بودم.هنوز آدمیت آدم صورت نبسته بود《کُنْتُ نَبِیّاً وَ الآدَمُ بَیْنَ اَلْمَاءِ وَ اَلطِّینِ.》.امیرالمومنین چه میفرمایند؟؟

امیرالمومنین چون حیثیت ساز ولایت است و منصب در ولایت به این ذات مقدس انتصاب پیدا میکند آن بزرگ همین معنا را در عبارت دیگر میفرماید ،

«کُنْتُ مَعَ الْانْبِیَاءِ سِرّاً »،این بالاتر است چون او ظهور نبوت است ،مقامش را و مرتبه اش را و زمانش را به قبل از آدمیت آدم ارجاع میدهد ،ظهور نبوت است، این ظهور ولایت است و به قبل از خاتمیت خاتم ارجاعش میدهد و به قبل از نبوت همه انبیاء و این معیت را می آورد «کُنْتُ مَعَ الْانْبِیَاءِ سِرّاً ». در درون پیغمبران جای من بود«کُنْتُ مَعَ الْانْبِیَاءِ سِرّاً »،در نبوت انبیاء مُستتر بودم ، کلام مولا امیرالمومنین علیه السلام است.پنهان بودم در حیثیت سازی موسی،در حیثیت سازی عیسی،پنهان بودم در حیثیت سازی ابراهیم خلیل،پنهان بودم در درون و در متن همه انبیاء از آدم تا ماقبل خاتم ،«کُنْتُ مَعَ الْانْبِیَاءِ سِرّاً وَمَعَ مُحَمَّدٍ سِرّاً وَ جَهْراً». یک روایت دیگر هم هست ؛

«کُنْتُ مَعَ الْانْبِیَاءِ سِرّاً وَمَعَ مُحَمَّدٍ جَهْراً». در آشکار.

حافظ ،خواجه ما میفرماید ؛[نگارنده؛ این شعر ظاهرا از عبدالرحمن جامی است]

 

من همان دم بودم از طایفه دُردکشان

که نه از تاک نشان بود و نه از تاک ‏نشان

 

(این چه کار کرده،چه جوری حرف زده، فقط وفقط اختصاص دارد که از خودش سوال کنیم که این چه کار کرده)

نه نبوتی بود و نه از تاک نشان ،نه نبی ای.

ابن فارض قبل از حافظ همین مضمون را قشنگتر،شیواتر، که خیلی لطیف گفته است؛

شربنا على ذکرِ الحبیبِ مدامه ً

سَکِرْنا بها، من قبلِ أن یُخلق الکَرمُ.

 

مدامهً به معنای همان شرابی است که بیخودی و بیهوشی می آورد،انسان را از مرتبه عالم ماده میکند و به اوج عالم معنا میرساند،این حالت برای هر کسی رخ داد که از دنیا چشم پوشید و زخارف عالم ماده نتوانست او را احاطه کند و دربست خودش را به معنا و مشاهده جمال حق رساند از این حالت به می ،شراب،تعبیر میکنند، که زبان اهل معرفت است.

 

من همان دم بودم از طایفه دُردکشان

 

برای چه می گوید دُرد کشان؟؟ این خیلی تعبیر خوبی است هااا،این مقام خاتمیت در نبوت ،زبان حال هم رسول خداست و هم مولا امیرالمومنین ،چون خاتمیت ولایت به اطلاق ،وجود مقدسش پذیرفته، لذا دُرد کش آن کسی است که دیگر صافی او را کفایت نمی کند و نمی تواند به او آن کیفیت را بدهد،این دُرد کش میشود.

دُردکشان کسانی هستند که در آن مرحله به کمال مطلق رسیده اند.

چون خاتم انبیاء به کمال مطلق در نبوت رسیده ،خواجه این جور تعبیر میکند، و چون صاحب ولایت کلیه و مطلقه مولا امیرالمومنین به این کمال رسیده خواجه از او به این معنا تعبیر میکند.

 

من همان دم بودم از طایفه دُردکشان

 

در خاتمیت، حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم و در ولایت علی مرتضی .

که نه از تاک نشان بود نه از تاک نشان

 

《سبحنا فسبحت الملائکه و قدسنا فقدست الملائکه 》

 

ابن فارض همین مضمون را در آن لطافت زبان عربی بیان میکند.

 

شربنا على ذکرِ الحبیبِ مدامه ً

سَکِرْنا بها، من قبلِ أن یُخلق الکَرمُ.

 

مدامه به معنای همان عبارت است.

لذا فرمودند ؛

《اول شجره غرس الله بیده الکَرم》

کَرم ،تاک انگور است.اول درختی که حق جل وعلا با دست خودش کاشته است کَرم،درخت انگور است.

حالا در این معانی هست،لطافت ها هست،برای همین هم عرفا از این میوه و از این ثمره درخت استفاده کردند و مطالبشان را توی این باب می آورند چون

《اول شجره غرس الله بیده الکَرم》،حدیث است اول درختی که خدا با دست خودش غرس کرد و این درخت را کاشت ،کَرم است.

شربنا على ذکرِ الحبیبِ مدامه ً

سَکِرْنا بها، من قبلِ أن یُخلق الکَرمُ

 

بعد ابن فارض خواصش را می گوید ،می گوید اینکه خیال نکنی این شراب انگوری است که من از آن صحبت میکنم ،ذهنت مشوش نشود،خواصش این است؛

ولـو  نَـضحوا منها ثرَى قبرِ مَیّتٍ

لـعادتْ  الیه الرّوحُ وانتَعَشَ الجسم

 

اگر از این شراب به قبر مردگان بپاشند تمام مرده ها زنده میشوند و جان میگیرند. این جز ولایت چیز دیگری نمی تواند باشد،لذا نفخه صور را او میدمد،صاحب ولایت نفخه صور را میدمد.

قیامت اگر به پا شود 《علی》 قیامت را به پا میکند.

وفـوْقَ لِـواء الجیشِ لو رُقِمَ اسمُها

لأسـکَرَ  مَـنْ تحتَ اللّوا ذلک الرّقْم

 

اگر فقط اسمش را بر پرچمها و لواء هایی که جنگاوران که به جنگ میروند جنگ کنند بنویسند دو طرف را وصل و آشتی میدهد و همه شان مست و مدهوش میشوند به نگاهی که به اسم او که روی پرچم است میکنند، این ولایت است.تمام اختلاف ها مال این است که بشر تحت لوای ولایت نرفته است.

اگر تحت لوای ولایت برود نزاع و اختلافی نیست.

ولایت ناپذیرها نمی توانند به این صلح بیایند و تا نمی آیند باید با آنها ستیز کنند.

 

وفـوْقَ لِـواء الجیشِ لو رُقِمَ اسمُها

لأسـکَرَ  مَـنْ تحتَ اللّوا ذلک الرّقْم

 

[خوب برویم سراغ حرفمان]

وراثت معنوی به این گونه است که بدون انتقال مال ،معنا،مقام معنوی ،از متوفی به وارثش بدون لحاظ زمان انتقال پیدا میکند ، بلکه ظهور را فقط باید در زمان ملاحظه کرد.ظهورش در آن زمان است نه اینکه جعلش و حقیقتش،«کُنْتُ مَعَ الْانْبِیَاءِ سِرّاً وَمَعَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم جَهْراً».

با خودم [خودم یعنی رسول الله،خوب دقت کنید نَفْس رسول است] به پنهانی و آشکار بودم ،چون نَفْس رسول است. مرتبه رسالت را و مرتبه نبوت را ،حضرت خاتم صلی الله علیه و آله و سلم چون به تصاحب الهی و تصاحب عالم معنوی به جعل الهی گرفته است،مقام تقدم را در همه حیثیات،[حیثیات را یادمان نرود حیثیات جعل عالم ماده است] رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بر حیثیت جعلی ظاهری ولایت مردمی که میخواهند تلقی کنند دارند،ولی در حقیقت نه دو است و نه پنج است و نه دوازده و نه چهارده است، یک حقیقت بیشتر نیست.

 

در《کُنْتُ نَبِیّاً وَ الآدَمُ بَیْنَ اَلْمَاءِ وَ اَلطِّینِ》،《کُنْتُ مَعَ الْانْبِیَاءِ سِرّاً وَمَعَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله و سلم سِرّاً وَ جَهْراً 》،جعلش در زمان انتقال زمان ظهور نیست، جعلش از وقتی است که بوده است.

این شعر خواجه را هم حیفم می آید که رد بشوم، لذا وقتی که خاتم انبیاء از معراج هم بر می گردد ،این شکافنده نکته توحید که هیچ کس به گردش نرسیده اول ملاقاتش با امیرالمومنین علیه الصلاه و السلام است.

آقا امیرالمومنین به رسول خدا گفتند یا رسول الله بگویم که بر شما چه گذشت یا شما می گویی که بر شما چه گذشت؟؟

«سر خدا که عارف سالک به کس نگفت

در حیرتم که باده فروش از کجا شنید»

 

این وراثت را [قسم دوم که وراثت معنوی است] یوسف از یعقوب دارد،یعقوب از اسحاق دارد،سلیمان از داوود دارد،این مال و مِنال نیست، قرآن این وراثت را آورده است.

یک وراثت دیگر است که نه وراثت معنوی است ،نه وراثت ظاهری، مالی و مادی است.

آن وراثت چیست؟؟؟ وراثتی است که حق این اسم را به خود اختصاص داده ،این صفت را به خود نسبت داده است و او وارث 《مَن فی السَماواتِ و مَن فی الأرضِیین》است.حق وارث است.

این نه وراثتی است که نه مثل وراثت یعقوب است و نه وراثتی است که مثل وراثت یوسف است ،نه وراثتی است که مثل وراثت سلیمان است ،نه وراثتی است که مردم از آن ارث میبرند . حق وارث است، وارث چیست؟؟؟

وارث جمیع موجودات است یعنی همه موجودات باید هستی شان را به حق برگردانند.

من جمله از کسانی را که حق وارث است ،وارث آدم هم هست،آدم ابوالبشر هم باید همه حیثیاتش را به وارث مطلق که حق است برگرداند.

《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَهِ اللَّهِ اَلسَّلامُ》

حسین جان سلام بر تو که وارث آدمی.

یعنی چه؟؟یعنی مال و منال این بابا به این پسر رسید؟؟او که همه ما وارثش هستیم ،برای چه به ما سلام نمی شود؟

یهودی ها،مسیحی ها،کافرها،مومن ها،معصیت کارها،همه وارثِ بابا هستند،دختر و پسر،زن و مرد عالم همه وارث آدم بابایشان هستند، پس وراثت مادی نیست.وراثت معنوی است؟؟ که باید بلافصل باشد، بعد از آدم ،نوح است.

یکی دیگر باقی می ماند، این چه نوع وارثتی است؟؟

وراثت الهیه است.

حسین وارث آدم است یعنی آدم هر چه حیثیت داشته حیثیتش برمیگردد به امام حسین علیه السلام ،همین طور که هر چه حیثیت داشته به حق بر میگردد.

آخر به چه عبارت به چه اعتبار؟؟؟

به اعتبار اینکه اینها اسم خدا هستند. [دیشب آیه اش را خواندم باز هم می گویم،ضمناً این را هم بگویم رفقایی که اینجا نشستن اگر این مطالب را درک نمی کنند به اعتراض بنشینند،هستی شان به باد میرود هااااا،فقط بگویند نمی فهمیم،اگر کسی توی ذهنش مطلبی را نفهمیده و حتی پیش خودش معترض باشد ،تمام بلاها بر خودش و بر خانواده و دودمانش نازل میشود هاااا، برای همین حرف ولایت را جایی زدن ممنوع است،چون منکر زیاد پیدا میشود هستی اش به باد میرود.

اینقدر بلا خیز است ،شنیدن این حرف را آدم به انکار بنشیند ]لذا صاف میگوییم ،گوش بدهید ؛

حسین علیه السلام وارث آدم است آنجوری که خدا وارث است . اگر نمی فهمی فقط از خدا بخواه و از امام حسین بخواه که فهمش را به تو بدهد.

به چه عبارت ؟قرآن کجا گفته است؟؟

قرآن می گوید؛«أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ» [از خودت وسوسه را دور کن تا بیابی اش]

« وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ»(سوره مبارکه قصص/۵)،

《اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَهِ اللَّهِ اَلسَّلامُ》.

 

به پهنای همه وجود ، پنهای وجود چقدر است؟؟پهنای همه وجود زهره میخواهد گفتن این حرف و شنیدنش .

هر که اهلش است بشنود و هر که اهلش است بگوید.

امام حسین علیه السلام اسم خداست، اهل بیت علیهم السلام صفات الله هستند، وارث یا اسم است یا صفت ، خارج از این دوتا نیست،برگشت موجودات همه به خداست،ولی میفرمایند《 وَ اِیابُ الْخَلْقِ اِلَیْنا》،《إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ》،ما به خدا بر میگردیم ، جای دیگر توی قرآن هست《 وَ اِیابُ الْخَلْقِ اِلَیْنا》(روایات ،احادیث)، به ما برمیگردند، هستی به ما بر میگردد.

اگر کسی توی عالم بگوید شئ ای به ذات برمیگردد این خدا را نشناخته است هاااا، آن نجسی که میگویند دست تر نمی شود به او نباید زد این است ،که بگوید هستی به خدا بر میگردد بدون تعین ولی،بدون اینکه ولی متعین باشد، رجوع هستی به حق است این هیچ الفبای توحید را نفهمیده است،و اصلا بلد نیست، ما که گفتیم شما هم شنیدید ،هر که فهمید خوش به حالش،

و هر کس هم نفهمیده صلوات بفرستد تا ما رد بشویم.

سید الشهداء ،ابا عبدالله ،امام حسین علیه الصلاه و السلام این حقیقت ناشناخته عالم وجود که هیچ کس نفهمید این ذات مقدس توی عالم چه کاره است،همین قدر هست که امام صادق علیه السلام باید بفرمایند اگر این چشمت به خاک قبرش افتاد ، چه ثواب گیرت می آید؟؟؟

تو خیال کردی بهشت؟؟ نه کوچک است.

اگر چشمت به خاک قبر امام حسین علیه السلام بیفتد،چیست؟

این چه مرتبه و منزلتی دارد؟؟

ابن قولویه کتابی دارد به نام کامل الزیارات از مصادر صحیحه کتب شیعه است که کافی و استبصار و من لایحضُر ،کتب اربعه هم از این میگیرند،این مأخذ است.هیچ یک از این روایاتی که در آن کتاب است احتمالش داده نمی شود که از معصوم نباشد،حتی احتمال!!!، تمامش از معصوم است.

امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام مى فرمایند :

《مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ علیه السلام بِشَاطِّ الْفُراتِ،

کسی که چشمش به خاک قبر امام حسین علیه السلام بیفتد [از جهنم نجات پیدا میکند؟؟؟نه کم است.

به بهشت میرود؟؟ کم است

پس چه ؟؟از این دوتا که بالاتر نداریم ، چقدر ثواب دارد؟؟؟ این چشم امام جعفر صادق میخواهد،زبان امام جعفر صادق میخواهد ،عقل و فکر امام جعفر صادق میخواهد،قبول شیعه جعفری میخواهد،یکی باید شیعه جعفری باشد که این حرف را قبول کند.

چیست؟؟] ؛

 

《 کانَ کَمَنْ زارَ اللهَ فَوْقَ عَرْشِهِ》مثل این است که خدا را در عرش زیارت کرده است.

حالا معنای ثارالله را فهمیدی؟؟؟

حالا معنای وراثت را فهمیدی؟ وارث آدم است یعنی چه؟

یعنی اسم خداست.

وارث آدم است،یعنی صفات حق بر او به تمامه گذاشته شده است، کلمهُالله است،این معنای وارث است.

فرمودند اگر کسی به زیارت امام حسین علیه السلام رفت ” مَن زار الحسین حَرُمَتْ غِیبَتُهُ” ، کسی که رفت کربلا و برگشت دیگر غیبت او حر ام است،حرفش را نزنید،چون او به وادی رسیده است که در احاطه کلی حق قرار گرفته است.

چقدر این صغیر قشنگ گفته است،خدا رحمتش کند ،گفته؛

[و بر چارچوب درب صحن ناحیه قبله امام حسین علیه السلام این شعر را نوشتند ،همه اش را نوشتد من یکی دو شعرش را یادم است، چقدر قشنگ گفته]

بر چارچوب درب ورودی قبله وقتی که وارد میشوید روبه روی ایوان حضرت سید الشهداء شعر صغیر را نوشته اند، توی دیوانش هم نیست.

 

عارفان اینجا به معنا زائرند[چه کسی را؟؟؟ الله را] الله را

عرش رب خوانند خاصان این تجلی گاه را

 

چرا نباشد ؟ که او ثارالله است،چرا نباشد؟ که او وِتر الله است،چرا نباشد که وقتی جدش رسول خدا که رحمه للعالمین است می نشیند که رحمتش تجلی نکند،آنوقت امام حسین نوبتش میرسد، چرا نباشد ؟

اگر مردم با او آشتی میکردند و او را میشناختند و بس ،به حق خودش قسم که ثارالله است،بحق خودش که ثارالله است هیچ بلایی در ظاهر و باطن به آنها نمی رسید.اگر مردم با او آشتی میکردند و جز او ملجاء و پناهی نمی شناختند ،به حق خودش که ثارالله است همه نعمت های ظاهر و باطن عالم بر این مردم فرو میریخت.اگر مردم امام حسین علیه السلام را می گرفتند و جز درِ خانه امام حسین جای دیگری را نمی کوبیدند ،حلقه دری را نمی زدند به حق خودش که ثارالله است همه باطن و ظاهرشان را خدا تکافؤ میکرد.

[ شما حتما امروز یا امشب که اینجا وارد شدید فکر کردید یا سوال کردید این گلها برای چیست، منبر را گل بستند !!آخر هر شب اینجا می آمدید گلی نبود،یک وضع دیگر بود فقط سیاهی بود ]

(طبق بعضی از روایات میدانید امشب ،شب عروسی یتیم آقا امام حسن علیه السلام هم هست.

نگویی ششم محرم این جور چیزها نباید باشد ، اگر نباید باشد خودِ امام حسین علیه السلام نباید انجام میدادند )

یک مقدمه کوتاه من عرض میکنم به هر جور این عروسی و این حادثه معنوی واقع شده است،یک مقدمه است.

در کشاندن سالک به مقصد و مقام وصول همیشه پیر او را به بُعد تمام می آورد،این قاعده است،یعنی یک جست و خیز فراوان برایش می آورد ،دورش می برد،دورش می برد،دورش می برد،اینقدر دورش می برد که برای خودش هم احتمال نزدیک شدن به مقصد متصور نیست.

امام حسین علیه السلام با همه کربلایی ها این کار را کرده است هاااا، بدون استثناء با همه این کار را کرده است.

اولی که به دشت نینوا، وادی غاضِریه،کربلای ما،کربلای همه عشاق رسید این بُعد را به همه داد.

فرمود اینجا نمانید،بروید ،هر کسی سر پیچی از امر من بکند مرتد و کافر است ،بروید‌.

این بُعد را داد همه رفتند،توی این نقطه بعضی ها ایستادگی کردند،شب عاشورا خطبه خواندند و همه را صدا زدند فرمودند بروید اینجا نمانید.

و این مردم به من کار دارند و من با آن که باید باشد کار دارم.

باز عده ای رفتند، این بُعد را داد ، بُعد می دهد،راهبر، پیر، دلیل ،هدایت کننده، هادی،این بُعد را برای رساندن سالک به نقطه وصول میدهد.بعد از نماز عشاء هم دو مرتبه فرمودند، در فرمایش اول خیلی ها رفتند، در فرمایش دوم هم باز عده ای رفتند، آخر اینجا اطاعت میکنند ،عمل کننده میشوند،عده ای ماندند متمرد شدند،نرفتند ،با گفتن امام حسین که بروید نرفتند.

دفعه سوم که فرمودند بروید نمی خواهم اینجا بمانید ،کسی اینجا نباشد ،آنها هر کدام یک زبانی دارند،زبانشان اینقدر شیرین است، آن حرفها آنقدر شیرین است،شیرین است،شیرین است؛

بُریر چه جواب میدهد،حبیب بن مظاهر چه جواب میدهد،مسلم بن عوسجه چه جواب میدهد،هر کدام یک جوری جواب میدهند.

یک نقطه بُعد در این مقام معنوی برای حضرت عباس ساختند،قمر بنی هاشم علیه السلام را صدا زدند فرمودند عباس جان تو نمان ،از اینجا برو ،قمر بنی هاشم یک نگاهی به صورت مولایشان کردند ،سرشان را پایین انداختند هیچی نگفتند، آقا امام حسین دو مرتبه ،بُعد می دهد،پیر دلیل دارد به سالک بُعد می دهد برای رساندنش به نقطه.

این قاعده است همه جا این هست ،به اخم به اوقات تلخی،به جواب ندادن ها،به ترش رویی ها، این راهش هست اصلا،که آیین خوبان ترش رویی است، این قاعده است.

آقا ابالفضل عباس سرشان را پایین انداختند،دو مرتبه فرمودند عباس ،برادرم با اینکه خیلی دوستت دارم برو اینجا نمان،من میخواهم تنها باشم،ای وِتر الله الموتور ،ای وحید دهر،ای بی همتا، ای امام حسین،ابالفضل هم برود ؟این عباسی که همه انبیاء دست گدایی به طرف او دراز میکنند، همه اولیاء دست گدایی به سوی او دراز میکنند،همه میخواهند دستشان به دامن عباس برسد،حسین جا تو می گویی برود؟

عباس هم نمی خواهی؟؟

 

تعالی اله چه استغناست اینجا

 

باز جواب ندادند، دفعه سوم فرمودند عباس جان برو دیگر معطل چه هستی؟

آقا ابالفضل العباس پا شدند راه را گرفتند و از پهلوی امام حسین رفتند.

کجا رفتند؟؟

میخواهی مقام زینب را بشناسی؟؟ الان می گویم.

یکسره آمدند درِ خیمه خواهرش زینب سلام الله علیها، دست انداخت دامن حضرت زینب را گرفت،شروع کرد خاک کف پای بی بی را بوسه زدن،عرض کرد خواهرم زینب تو بیا شفیع من بشو ، مولای من اباعبدالله به من میگوید برو. بی بی زینب سلام الله علیها گفتند عباس جان غصه نخور من کربلا نیامدم مگر اینکه همین کار را بکنم، دست عباس را توی دست حسین بگذارم .

برگشتند دست ابالفضل العباس را گرفتند گذاشتند توی دست امام حسین،عرض کردند حسین جان به حقی که من به تو دارم عباسم را از خودت دور نکن.

در تمام مراحل ولایت شفاعت باید بیاید، اگر شفاعت نیاید کار ناقص است،حتی کربلا.

زینب است، میدانی مقامش چیست؟؟؟

ابالفضلی که باب الحوائج عالم است خودش می آید درِ خانه حضرت زینب که کارسازی اش را بکند.

هر کسی را بُعدش را به مقتضای وجودی خودش می دهند. آقا امام حسین علیه السلام این پیر بینای عالم وجود، این دلیل و راهبر عالم هستی که هیچ کسی نمی داند این آقا توی عالم چه کار کرد،هر کسی را بُعدش را بر حَسَبِ استعداد وجودی اش داد.

جوان است، جوان به زن علاقه دارد ،کشش های جسمی و طبیعی وجودش او را توی آن نقطه می برد ،امام حسین علیه السلام نقطه بُعد ساز قاسم یتیم برادر را توی اینجا برانداز میکند،میخواهد مثل ابالفضل که سه مرتبه به او بگوید برو،بُعدش بدهد .

چه کار کرد؟؟؟

آقا امام حسین علیه الصلاه و السلام صبییه ماجده محترمه مکرمه عظیمه الشأن خودش را برای قاسم عقد بست،که او را توی نقطه بُعد نگه دارد ، حالا باید جهش شروع بشود.

حضرت قاسم دارد فکر میکند چه کار کند،این چه بلایی است که اینجا باید متحمل…

لذا دو بلا بر حضرت قاسم ریخته است،بر هیچ یک از شهدای کربلا این دو بلا نیامده(بلا به معنای امتحان است، ابتلا و امتحان)یکی این بلای اولی است، خیلی کوشش کرد که چه کار کند،آخرش فکرش به اینجا منتهی شد که چاره ساز دردش عمه است،آمد خدمت حضرت زینب سلام الله علیها،شروع کرد به بوسه زدن به دست و پای حضرت زینب،عمه جان ،عمویم من را با این کار نگه داشته،شما چاره این درد هستی،عمه به قاسم اینجا این جوری جواب میدهد؛ عزیز برادر صبر کن چاره دردت بر خودت روشن میشود که باید چه کار کنی،یک حرف باز اینجا ما از آن بگیریم ، بی بی زینب سلام الله علیها توی دلالت حسینی قدم به قدم با برادر پیش میرود هاااا،همان کاری که امام حسین می کند همان کار را حضرت زینب هم می کند،بر تو منکشف میشود ،امرت سهل میشود کمکت می کنم غصه نخور،یک تبسم شیرینی هم بی بی زینب دارند فرمودند یتیم برادرم امر وصلتت مبارک باشد.

 

《اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم》

یا علی مدد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *