《بسم الله الرحمن الرحیم 》
《 اللّٰهُمَّ إِنِّى أَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِکَ وَ أَنْتَ مُسَدِّدٌ لِلصَّوابِ بِمَنِّک》
این دعای شریف که دارای فرازهای بسیار دلنشین و پر معنا و مملو از معانی باطنیه است به نام افتتاح ، برای بازگشایی یا راهگشاییِ درهای بسته و امورِ معبودهِ باطنیه است. در این دعا یک مطلبی را تعلیم فرمودند که به ما سِرّ افتتاح را می آموزد.اگر دری بسته بود و روی آن قفل زده بودند کلید آن چیست؟؟؟ دعای افتتاح آن مفتاح را به ما مرحمت می کند.کلید و مفتاحِ بستگی در کارهای معنوی و باطنی ، کلیدش 《حمد》 است.
《اللّٰهُمَّ إِنِّى أَفْتَتِحُ الثَّناءَ بِحَمْدِکَ》، از این معنا ما یک استفاده ای کردیم (که بیان این مطلب منوط است به یک تقاضایی از من با یک صلوات که مرحمت بفرمایید)،
ما یک مطلبی را دیشب عنوان کردیم که ناتمام ماند ،و آن، این بود که سوره مبارکه “حمد” را برای این فاتحه الکتاب گفتند که مفتاحِش “حمد” است.《الحمدُ للهِ رَبِّ العالَمین》،این “الحمد ” است.
نام این سوره را “فاتحه” گذاشتند، چون کتاب وجود مقدس حضرت خاتم صلوات الله علیه و آله است،فاتحه ،آن اسم فاعلی هست که به تانیث موصوف است.او کتاب را می گشاید و کتاب را باز می کند و کتاب را به سخن می آورد ، کتاب که مجموعه《 وَلَا رَطْبٍ وَلَا یَابِسٍ إِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ》،کتاب در اجمالش رسول خداست و در تفصیلش امیرالمومنین علیه السلام است. تا کتاب است رسول الله است و تا کتاب مبین شد ، کلمه 《مبین》 به آن اضافه شد ، امیرالمومنین است. تا کتاب است رسول خداست وقتی لاریب به آن اضافه شد امیرالمومنین است.
《الࣤمࣤ، ذٰلِکَ الکِتٰبُ لارَیبَ فیهِ 》،قبل از لاریب ، کتابِ تنها،رسول خداست. این اجمال در معانی و اجمال در حقایق است.کتاب بدون هیچ وصفی و شرحی ،رسول خدا صلوات الله علیه وآله است .امیرالمومنین علیه السلام کتاب را شرح می کنند، لذا می فرمایند که من ،خودم کتابِ مبین هستم.من ،خودم کتاب لاریب هستم.گشاینده کتاب در اجمال و گشاینده کتاب در تفصیل ،هر دو فاتحه است.فاتحه گشاینده است. 《فاتحه الکتاب》 ،همان “امُ ابیهاست”. فاتحه،《فاطمه》 است. کتاب” پیغمبر” است، مبین که شد “علی” است.که اگر فاتحه نباشد کتاب به اجمال خودش هم باقیست چه برسد به تفصیل .
از اینجا معلوم میشود که در معنای بسیار مختصر ،خیلی مختصر، شرح مختصری که دیشب عرض کردیم ،ذکر ، “الهام” است.
و بدون الهام ، ذکر نتیجه ای ندارد.اگر کسی “یا الله” را در الهام بگوید همه دردهایش دوا میشود ،ولی اگر یک کسی از اول عمر تا آخر عمر هر چه میخواهد “یاالله” بگوید ،یکی از آنها اثر نمی کند چون الهام در آن نیست.
چرا یکی با گفتن یک “یا الله” از حضیض خاک و عالم ماده میپرد و به اوج ملکوت میرسد با یک “یاالله”، بیشتر نه، و چرا یک کسی نه با یک “یا الله” ،بلکه میلیون ها “یاالله” ، نه میلیونها “یاالله” ، بقیه اسماء حق را هم می گوید از جایش تکان نمی خورد ؟؟؟ مالِ چیست؟
به جهت اینکه از نقطه الهام به ذکر نرسیده است.
《فاتحه الکتاب》 آنوقتی من را راهنمایی میکند و به نقطه اتصال میرساند که با الهام به او آشنا شده باشم. زیاد برخورد کردیم به این کلمه و این توجیه ، راه یافتیم که حق ما را با الهام با حقایق آشنا میکند.
《 إِلَهِی أَلْهِمْنِی ذِکْرِکَ》 ،《اَن تُلْهِمَنی ذِکرَک》. و این هم که رسول خدا، مختص ِ به الهام و وحی بودند ، وحی که چیزی نیست، وحی اختصاص به انبیاء ندارد،قرآن می فرماید ما به زنبور عسل هم وحی کردیم ؛
《وَأَوحىٰ رَبُّکَ إِلَى النَّحلِ أَنِ اتَّخِذی مِنَ الجِبالِ بُیوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمّا یَعرِشونَ》، که خانه ات را در بلندی ها قرار بده .
و به یک خانم هم وحی کرده 《وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى》،به مادر موسی گفتیم که پسرت را بگذار در تابوت و…قضیه عجیب و غریبی هم دارد. در تابوت، یک جعبه و او را بینداز در رود نیل!! آن هم خیلی مقام است که کسی با نقطه وحی آشنا باشد و کارش را انجام بدهد.لذا چون با وحی آشناست زنبور عسل می تواند آن ماده وجودیِ خاصی که خدا به او داده شفا باشد.«فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ» .
مادر موسی هم به وحی بچه را در نیل انداخت .زنبور عسل هم به وحی آن ماده وجودی اش شفا بخش است. که این عسل هم اینقدر درباره اش حرف و سخن گفته شده ،محققین چه کار کردند که این عسل چطور…تربیت زنبور عسل در شفابخشی خیلی آداب دارد.یعنی این عسلهایی که ما الان میخوریم آن عسلی که باید و شاید نیست.این عسلی است که شکر می ریزند و …نه این نیست.آن عسل در زمستان هم باید زنبور عسل خودش باید بخورد.بعد یک عسلی هست که تهیه میشود برای ملکه، که خوراک اوست ،آن عسل که از تربیت درست ،اگر به عمل بیاید به قول ماها یک گرمش را اگر کسی بخورد هیچ گونه مرضی تا آخر عمر پیدا نمی کند و طول عمر پیدا میکند و در سن صد سالگی این بَشَرِه یک جوان بیست ساله را دارد، رنگ پوستش و سلول های بدنش .
و نسبت به این پروانه ابریشم هم همین است، که اگر پروانه ابریشم را قبل از اینکه پرواز کند در پیله کسی بگیرد و خشک کند با آداب طب مخصوصی که گفتند اینها همه از باب وحی است.
حکما که میتوانند مرضا را معالجه کنند اینها هم با وحی حکمت است《 یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا 》
هر کس را حکمت بدهند به او خیر کثیر داده اند.
آن پروانه هم همین کار این عسلِ خوراک مخصوص ملکه، را میکند، آن عمر را طولانی میکند تا بیشتر از دویست ،سیصد سال ، که میگویند…در شرح زندگی حضرت سلمان هست که سیصد سال عمرش بوده ،که این خوراک مخصوصی داشته که معلوم نبود چی بوده است .و دیگران.
《 وَ اِنَّ أَوْهَنَ البیوتِ لبیتُ العنکبوتِ》، زخم های لاعلاجی که هیچ چیز آن را التیام نمی دهد ، این تارِ عنکبوت را روی آن میگذارند، زخم های خیلی لاعلاج ،چاره ناپذیر. تازه این “أَوْهَنَ البیوتِ” است،این سست ترین خانه های عالم معناست که همه کاره است.
《 وَ اِنَّ أَوْهَنَ البیوتِ لبیتُ العنکبوتِ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ》،اگر بفهمیم.
اینها همه مالِ وحی است. حالا الهام چیست ؟؟؟
الهام ، ارتباط و اتصالِ سِرّ وجود مومن است به نقطه ذکر حق ،که کارگشای عالم است.یعنی عسل چه کار میکند؟ آن عسل در وحی قرار گرفته است که شفا می دهد و این نه، با ذکر خدا همان کار را میکند. آنجا حاکم الهام است و در ماده (فرقش را بگوییم) حاکم وحی است و اوحینا .و اوحی ربک ، خاصیت بخش وحی است .و در ذکر که عالم معناست خاصیت بخش ، الهام است. که انبیاء هم به آنها وحی میشده و هم الهام .
چون در السنه عوام هست که می گویند به قلب من الهام شد .آن در عالم معانی ، در عالم حقایق است.اگر کسی به نقطه《اللَّهُمَّ أَلْهِمْنِی ذِکْرِکَ》راه پیدا کند، همه دردهایش را می تواند با نام حق و با اسم حق دوا کند.
راجع به عمار هست که یک روزی خدمت آقا امیرالمومنین علیه السلام رسید (اینها درد دل و گرفتاری عالم ماده و طبیعتشان را ،خجالت میکشیدند پیشِ امیرالمومنین علیه السلام عرض کنند ولی گاهی آدم به بنبست می خورد،توی بنبست این مسائل پیش می آید)عرض کرد آقاجان ما دیگر وضعمان به بنبست خورده یعنی دیگر ته خط هستیم .خیلی وضع مادی ما خراب است یک مرحمت و عنایتی بفرمایید. حضرت فرمودند از آن ذکری که میدانی و یاد داری و نام من در آن هست از آن استفاده کن. و بر این سنگ بخوان تا او زر(طلا) شود.عمار آن اسمی که بلد بود خواند (پس معلوم میشود “یا علی” گفتن ها چاره ساز نیست مگر اینکه به الهام متصل باشد.چرا با یک “یاعلی” داوود نبی ،دستش را توی کوه کرد و آن آهن را با پنجه دست در آورد و بعد هم با نوک انگشتانش آن را مفتول می کرد و زره می ساخت، داوود کارش این بود دیگر.《أَلَنَّا لَهُ الحَدِیدَ 》 راجع به داوود است که میفرماید ما آهن را برایش نرم کردیم .این “یاعلی” بلد بود. چرا دردِ ما دوا نمی شود؟؟؟به جهت اینکه از نقطه الهام آن را نگرفتیم.)
دیشب گفتیم که در فاتحه الکتاب و در افتتاح
که نقطه الهام بخش وجود حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیهاست.یعنی هر کس 《یاعلی》 می گوید باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعلیمش کند.
چطور آنکه راه سلوک خیالی و ساختگی را طی میکند ، (می گویند ذکر بدون اجازه پیر و مرشد اثر ندارد، مگر نمی گویند؟ باز هم درست است ولی پیر ، جز او که حقیقت عالم به اشاره ابرویش می چرخد ، حقیقت وجود به اشاره ابروی او می چرخد قبل از اینکه به سخن بیاید.می خواهد سلوک کند، میخواهد راه برود، میخواهد به حق برسد، می گویند بدون اجازه پیری مرادی، قطبی، ذکر اثر ندارد،) خوب چطور آنجا اثر ندارد ،حالا میخواهی 《یاعلی》 بگویی بدون اجازه آنکه [مراد رسول خداست] ؟؟؟؟
صدیقه طاهره سلام الله علیها مراد رسول خداست.مراد ِ امیرالمومنین علیه السلام است.فاطمه زهرا سلام الله علیها نقطه عطفِ خاتم انبیاء و علی مرتضاست .《یاعلی》 را از بی بی فاطمه زهرا بگیر.
آنها اگر اینکه تعلیم بدهند آنوقت اثر دارد .
معلوم میشود عمار از بی بی گرفته بوده و اجازه داشته که نام ِ آقا امیرالمومنین علیه السلام را ببرد. عمار آن نامی که بلد بود به سنگ خواند و سنگ طلا شد.حضرت به او فرمودند به اندازه ای که لازم داری از او برگیر.مساله داوود نبی پیش آمده ، آخر چه جوری به اندازه ای که میخواهد بربگیرد از یک قُلوه طلا، یک جماد فلز؟؟؟ با دست جدا کرد. باز اسم را میداند《 اَن تُلْهِمَنی ذِکرَک》.حضرت فرمودند دو مرتبه بقیه را با آن اسم برگردان ، باز آن اسم را خواند و دو مرتبه سنگ کرد.
خوب ما چی ؟؟؟ ما اولاً اگر آن اسم را از الان یاد داشته باشیم مگر بقیه اش را پس میدهیم؟؟
یعنی وقتی آدم کلاه گذار باشد سرِ خدا هم کلاه میگذارد. (شب ماه رمضان است عیب ندارد این را عرض کنم) ؛ گفتند یک آقایی بالای منبر بود روضه های من درآوری و ساختگی می خواند، روضه هم عیب ندارد از این… خواب دید روز قیامت است و آقا سید الشهداء علیه الصلاه و السلام همه کارکنان، کفش جفت کن ها، چای بده ها ، روضه خوان ها، مداح ها را خیلی بی حساب و کتاب به بهشت می برند. خوب این هم توی صف ایستاده بود نوبت این که رسید فرمود بیا جلو ببینم این روضه های دروغکی را تو از کجا میخواندی؟؟ گفت آقا من از کتاب بحار مجلسی ،[آنجا هم به آقا امام حسین، دروغ گفت ]دستور دادند آقای مجلسی را آوردند با صد و ده جلد بحار ، فرمودند این حرفهایی که این بالای منبر زده توی کتابهای توست؟عرض کرد آقاجان شما که میدانید ما کی این حرفها را گفتیم این کتابهای ما حاضر است.گفت نه آقا ببخشید اشتباه گفتم من از کتاب مُنتخب طُریحی نقل میکنم.(باز یک دروغ دیگر گفت)طُریحی را با کتاب منتخبش آوردند،گفتند تو این حرفها را در کتابت نوشتی؟؟
گفت آقاجان شما میدانید،کی ما این حرفها را گفتیم.
حضرت یک نگاهی به او کردند فرمودند برو گمشو توی بهشت دیگر از این غلطها نکن.
بهشت می رود ولی آدمی که پس نده باشد، کلاه گذار باشد، کلاه گذار کلاه گذار است.حالا راه امام حسین علیه السلام یک راه خاصی است در شرع و در دین و در متن اسلام یکی از گناهان کبیره “اسراف ” است. ببینید ، عرض کردم اینقدر اسراف زشت است که قتل را با لغت اسراف می آورند. کسی که یک نفر را بکشد همه مردم را کشته است «فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ» .به کلمه اسراف، بزرگی قتل را ،عظمت این کار خطرناک را می رسانند.ولی در باب امام حسین علیه السلام چه بریز و بپاشی هست.
خدا رحمت کند حاج آقا جواد فرشچی را خیلی مقید بود در اسراف نشدن. برادرانش می دانند ما هر وقت با هم غذا میخوردیم این ته سفره ،را کنار میگذاشت و اینها را باز پاک میکرد. آن سوخته هایی که خیلی سوخته بود را میزد و بقیه را میخورد ،ته سفره های برنج. توی خونه هم همین طور بودند ،اینقدر ته بشقاب نون میکشید واقعا که احتیاج به شستن نبود.میگفتیم کنار بگذاریم با ظرفهای تمیز قاطی نشود.حاج آقا جواد را خدا رحمتش کند .وقتی خانه ما تصدی کار طبخ ِ امام حسین علیه السلام بود من گاهی به او میگفتم حاج آقا جواد آن ملاحظه ها چی شد؟ میگفت باب امام حسین علیه السلام دیگر این جور چیزها را ندارد .برنج ها میریخت و مرغ و روغن ، زیر دست و پا ،بعدا …
توی باب امام حسین علیه السلام عین همان روضه خوانی است که او را می آورند آن هم برو گمشو توی بهشت می گویند.تشر را نگاه کنید، تشر به کجا می خورد. برو گمشو توی بهشت. خدا کند ما توی بهشت گم شویم، آخر کسی که توی بهشت گم شود دیگر بیرون نمی آیند. کسانی که توی بهشت راهش را بلد هستند بیرون می آیند مثل حضرت آدم ،بابایمان که او درب بهشت را بلد بود کجاست. برو گمشو در بهشت.
لطافت را ببینید، خوابهایش هم قشنگ است،حرفهایش هم قشنگ است.برو گمشو توی بهشت، یعنی تو دیگر از بهشت بیرون آمدنی نیستی.گم شدنش هم چه گم شدنِ خوبی است.
در باب ولایت و دوستی ائمه اطهار علیهم السلام کلماتی هم که گفته می شود…یک عباراتی دارند (عیب ندارد امشب، شبهاى ماه رمضان اگر میخواهیم دورِ یک چیزی بگردیم این هم باز از آن کلماتی است مثل آن حرفی شب اول و دوم زدیم که گذشت ، این هم از همان جور حرفهاست)
آقا امام صادق علیه الصلاه و السلام ،دوستانشان دور و برشان نشسته بودند (این معنای توبه است، ان شاءالله توبه کنیم و ببینیم چه جوری ما را مورد عنایت و لطف و مرحمت قرار میدهند) توی اینها آدمهای بی بندوبار و آدمهای بی توجه ، علی کلِ حال مشتری های ائمه اطهار علیهم السلام ( *نکته : یکی از آداب مجلس ما این است که اینهایی که پاهایشان درد میکند پایشان را دراز کنند، خودِ من هم هر وقت پایم درد میگیرد اینکار را میکنم .اهل بیت علیهم السلام دوست دارند، اگر یک کسی خودش را جمع و جور میکرد می فرمودند همان جور که در خانه و زندگیتان هستید با ما باشید. از بس با خلق یگانه بودند، اصلا وجود را آنها اینجوری نگه داشتند، خداوند تبارک و تعالی هم برای اینکه بنده اش را با خودش یگانه کند حرفهای نگفتنی را اول می گوید، بگو، که یگانه بشوند، مثلا من هستم که در خلوت اینکار را کردم ، وقتی کلی آن را می گوید یادش می آید که در پنهانی اینکار را کردم ،اینکار را کردم ، چیزهایی که نه به پدر می شود گفت نه به مادر می شود گفت نه به رفیق. من در گناهایی که انجام دادم…مگر آدم رویش می شود با یک بزرگ بگوید ؟ بله به من بگو یگانه بشوی، بشکن سرت را ، همان چیزی که مانع بین من و تو است آی بنده ،همین است که با ما یکرو و یک رنگ نمی شوید، به ما بگویید به پیغمبر بگویید. این مسیحی ها یک آدابی دارند که این متنش در ما شیعه هاست آنها از کجا گرفتند؟ اگر یک کسی یک کارِ زشتی میکند می روند پیش کشیش اقرار می کنند. برای چی بد هست و ما قبول نداریم؟؟؟ میگوییم بیا پیشِ یک کسی اقرار کن که اقرار کردن پیش او آبرویت را حفظ می کند،پیش خدا ، پیش اولیاء خدا ، پیش محمد و آل محمد علیهم السلام ، پیش اینها بگو ، این یگانگی می آورد، و دوست آدم هم آن دوستی است که آدم حرفهای نگفتنی اش را پیش او بگوید.بنشیند با دوستش یک چیزهایی که با هیچ کس نمی تواند بگوید به او بگوید. این عادت کند که با خدا بتواند.
میگویند فرعون همین کار را میکرد ،نصفِ شبها که می شد با خدا خلوت میکرد دستش را میکشید رو به بالا ، آبرویم را نبر ما یک ادعایی کردیم کمکمان کن ، گفتیم خداییم ،ما که تو را قبول داریم حالا اینجا یک کاری کردیم گفتیم خداییم .یک کمک میگرفت و روز می آمد باز یک کارهایی میکرد که…
بله یگانگی که اصلا پایت دراز باشد ،خوابیده باشد، مردم راحتند در یک اتاقی ، مجلسی، تا ما می آییم می بینید خودشان را جمع و جور می کنند پاهایشان را جمع می کنند،با هم دارند میخندند، اینقدر صفا و یکرنگی دارند همچین که ما را می بینند! این خیلی برای ماها بد است.معلوم می شود خلق هنوز ماها را نپذیرفتند. این فطرتش هم اینجوری است.ما خیلی جِدّیت کردیم در این سفر با حاج قاسم آقا اینجوری باشیم حالا شد دیگر الحمدلله ، جلویشان می خوابیدیم پایمان را دراز میکردیم . رسول خدا برای همه اینکار را می کردند وقتی می نشستند همه دورشان حلقه میزدند و حضرت پایشان را دراز می کردند که آنها هم دراز کنند. حضرت عیسی بن مریم هر روز پای حوارییون را می شست ،برای اینکه اینها خودشان اینکار را بکنند ،یگانه بشوند، من عیسی بن مریمم مرده زنده میکنم به کنار، من عیسی بن مریمم که پای تو را می شویم.این عیسی بن مریم است. این عیسی بن مریم است ،توی زنده کردنش فقط عیسی بن مریم را می شناسی؟؟ عیسی بن مریم اینجا عیسی بن مریم است،که پای حواریین می شوید.آخر ما که نمی فهمیم ! آن چیزهایی که پول توی آن است، به نفع ماست، آنها را خوب میگیریم ولی عیسی بن مریم همانجور که کور را بینا کرده خوب عیسی بن مریم است.یا اینکه مرض برص و پیسی را شفا داده و مرده زنده کرده ،عیسی بن مریم است. این را ببینید که عیسی بن مریم است و پای حوارییون را می شوید. بیاییم یک خورده از خودمان پایین ، با خلق یگانه بشویم.اگر اینجوری باشیم چقدر مرض ها می رود ،کسالت ها می رود ،نفاق و دشمنی ها و کینه ها می رود. اینها تعلیمی نیست باید اینجوری بشویم) ادامه روایت را بخوانم ؛ دوستان خدمت امام صادق علیه السلام بودند، دور و برِ ائمه علیهم السلام هم همیشه آدمهایی بودند که اینها خیلی مهر باطل خورده، توی اجتماع آنها زیادتر بودند، از همه جا که رانده می شدند ؛
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کین خمار خام است
دوستان امیرالمومنین علیه السلام هیچ جا راه ندارند این را بدانید.هم مسجدی میگوید برو گمشو و هم اینکه جاهای دیگر می گویند برو گمشو. همه شان می گویند بروید.ولی سرشان روی دامن امیرالمومنین علیه السلام است، سرشان روی دامن اهل بیت علیهم السلام است .اینها بغل دستِ ائمه همیشه زیاد بودند.حضرت به اینها این کلمه را (همه ماه رمضان را توی این کلمه باز بیاییم فکر کنیم آی دوست امیرالمومنین)به همه آنهایی که جمع بودند به لات و پتی ها فرمودند یا “سُراقَ الذنوب” ، آی دزدهای گناه . عجب فطرت و طینتی هم داشتند اینها، اصلا حالشان هم بهم نخورد، مثل اینکه توی دلشان می فهمیدند حضرت چه می فرمایند، ممکن است از نظر توجیه و توضیح متوجه نشوند. یعنی گناه مالِ شما نیست، مالِ دزدی است که باید به صاحبش داد .نه؟؟
شما گناه را دزدیدید ، یعنی گناه مالِ شما نیست،مالِ یکی دیگر است.هر مالی هم به صاحبش بر می گردد ، ظاهر کلمه خیلی زننده است ولی باطنش ،بغل باز کردند اینها را به طرف خودشان کشاندند،《یا سُراقَ الذنوب》،آی دزد های گناه، یعنی ذنوب مالِ شماها نیست، مالِ یکی دیگر است مالِ آنهایی است که با ولایت ما آشنا نیستند، ما مال را به صاحبش می دهیم.خوب وقتی مال را به صاحبش دادند فوری دزد را آزاد میکنند.آزاد نمی کنند؟؟؟
حالا امیدوارم آن خِطاب به ما هم خورده باشد《یا سُراقَ الذنوب》،ما را هم گرفته باشد. گناه شیعه ذاتی نیست، خوب دقت کنید.شیعه دوست امیرالمومنین علیه السلام، (تو را به جان امیرالمومنین ،چون الحمدلله بیگانه نداریم در مجلس،الحمدلله یک مقدس مآب هم نداریم.اینها دور و بر ما نمی آیند، اینقدر از ما بدشان می آید که هیچ به درِ مجلس ما هم نگاه نمی کنند، الهی شکر ،الحمدلله.بحق امیرالمومنین بیشتر بدشان بیاید که بی بهره بمانند که بعد حسرت بخورند و در حسرت خدا به آنها بدهد، چون وقتی حسرت بخورند برایشان می ریزند)،اسم شیعه،اسم محب روی کسی بگذارند(یک کسی بود در زمان حضرت موسی این در دربار فرعون بود این خیلی نسبت به حضرت موسی عجیب متلک و…بعد هم حضرت چون زبانش میگرفت روزی یکمرتبه این می آمد پیش ِ فرعون با لباسهای حضرت موسی[ که مخصوص بودند و یک عصای بلندی داشت که از خودش بلندتر بود و وسط آن را می گرفت ]این شخص می آمد پیش فرعون با آنها لباس ها و با همان ترکیب با تُک زبانی(گرفتگی زبان )هم صحبت می کرد ، [حضرت موسی تُک زبانی صحبت می کردند ” وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی”به همین دلیل بود.این وحلل عقده من لسانی ،باید دعای افتتاح بخواند، بسته بوده زبانش ،یعنی آنجا فاطمه زهرا سلام الله علیها را دارد صدا میزند.”وَاحْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسَانِی” ذات موسی دارد صدا میکند، بستگی است دیگر ، بسته است و افتتاح می خواهد، باید فتاح بیاید ، آنجا وجود مقدس حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها را صدا میزند] این فرد می آمد و بزرگان می نشستند و او ادای حضرت موسی را در می آورد و تُک زبانی صحبت می کرد و مثل ایشان راه می رفت و بقیه غش غش می خندیدند،وقتی که امر آمد که دریا، فرعون و قومش را بگیرد این هم بود ، و همیشه دلقک فرعون بود ، این غرق نشد !! عذاب او را نگرفت. یک جایی هست که جداً خودِ موسی هم وا می ماند ،عرض کرد پروردگارا از همه بیشتر این ما را می چزاند، حق فرمود ما او را عذاب نمی کنیم و غرقش نمی کنیم دوستش داریم!! عرض کرد یا رب این از خودِ فرعون هم بیشتر سربه سر ما میگذاشت ،حق فرمود موسی این خودش را شبیه تو قرار داد ما تو را دوست داریم و هر کس شکل و شمایل تو را به خودش بگیرد ما او را عذاب نمی کنیم غرقش نمی کنیم.موسی تو برای ما عزیزی ) امام صادق علیه السلام فرمودند شیعیان جد ما امیرالمومنین علیه السلام از شیعه موسی کمتر نیستند، او به فریادش رسید، او به غمش رسید و غمخواری کرد ما چطور دوستانمان را رها کنیم؟
نام شیعه ، نام محب روی هر کس گذاشته بشود این مصونیت دارد.باشه هر کس بوده، شکل موسی خودش را قرار داده ، پروردگار متعال دوستش دارد، می بخشدش ،عذاب نمی گیردش .ما خودمان را شکل خوبها قرار دادیم ، از آنها ، نه شیعه هستیم نه محب ، حالا بگوییم محب هستیم چون اگر دوستی نبود که اینجوری نبود.خیلی هم خوب نیست آنجایی که شیعه را یک معنای دقیقی کردند ،آنجا یک خورده خودمان را کنار می کشیم، چشم ،ولی محبیم.
عادت کردیم به عادت محبیم. به عنایت پدر و مادر ما را آوردند،اصلا با تبلیغ و ترویجِ رفیق آمدیم ،باز هم محبیم ،می گیرد ما را،اینها همه مدرک دارد؛《إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ 》 این متابعت در حُب است.《 «أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً»》بخدا سوگند من دوست دارم هر کسی که حسینم را دوست دارد.بعد حالا روایت دارد، نه یکی نه دو تا ،نه ده تا ،نه صد تا، خیلی زیاد، که ائمه اطهار از یک کسانی که اینها وضع ظاهریشان نابسامان بود یعنی مردم نمره نمی دادند، میگفتند آقا اینها با این کارهایشان دم از ولایت شما میزنند و خودشان را از شما می دانند، حضرت می فرمودند اینکه خداوند تبارک و تعالی آنها را می بخشد.می گفتند آقا این گناه را می کنند! (اسم گناهان را نمی آورم،ماه رمضان است دیگر از این عنایتی که به ما می شود ،این مرحمت وجودی که به ما می شود خودمان را یکپارچه در دامن آنها بیندازیم) حضرت می فرمودند خدا می بخشد. این معلوم است که میخواست یک نقطه تاریکی را باقی بگذارد، بعد گفت این کار دیگر را هم می کند.و هی گفت حضرت گفتند اینکه دوستان ما برای اینکه پاک بشوند در زمان زندگی شان به یک کسالتی مبتلا می شوند و پاک می شوند، به زن بداخلاق مبتلا می شوند .
[البته این را هم بگویم از مواهب است؛ اینهایی که عیال دارند… طواف نساء ، که اگر طواف نساء…فرق شیعه و سنی همین جاست ، آن که ولایت دارد او طواف نساء دارد و آنکه ولایت ندارد طواف نساء ندارد.اشکال در عملش است. عبادت را یکجایی بردند که زن را در متن توجه مرد گذاشتند ، چهارتا کتاب اصلی شیعه ،هر چهارتا در مقدمه کتاب نکاح این روایت هست، یابن رسول الله توی ماها که دور و برتان نشستیم کدامیکی ایمانمان بیشتر است؟؟خودمان ادعایمان خیلی است، شما بفرمایید ایمان کداممان بیشتر است، کداممان را بیشتر قبول میکنید؟؟( توی این چهارصدنفر، افرادی که آنجا بودند)فرمودند هر کدامتان که زنتان را بیشتر از همه دوست دارید.
این دین است، این مذهب است، این سلوک اهل بیتی است.کسی که سرش توی خانه اش باشد و به یک نقطه ای توجه داشته باشد،تا آنجایی که در اعمال خاصه مناسک، اگر طواف نساء (اسمش را گذاشتند طواف نساء هااا، نماز طواف نساء، توجه به زن، هر چی زن، در اطاعتش کمتر خودش را نشان بدهد، یعنی اشکال داشته باشد و این توجهش بیشتر باشد ،کمال این بیشتر می شود.خیلی مساله است، خیلی دقت است،خیلی لطف و مرحمت است.آنهایی که مدارا میکنند با عیالشان ، در آن حدی که طواف نساء را بفهمند.آخر از هدیه بفهمیم چیزی را، بفهمیمم از نمازمان یک چیزی را، بفهمیم از روزه مان یک چیزی را، آخر روزه به ما چه می دهد؟؟ نماز به ما چه می دهد؟؟حج به ما چه می دهد؟؟)
یاد قضیه هندی ها افتادم (حالا این را بگویم ؛گفتیم علی کل حال ما یک عمره رفتیم، من از اینجا به نیابت از این عزیزم آقا محمدعلی قیومی و اصلا به قصد ایشان من به حج عمره رفتم ،برای ایشان اصلا من اینکار را کردم.لذا خیلی برایمان پربار بود الحمدلله.
وقتی ما مکه آمدیم یکی از حاجی های رفیقمان ،مقدار زیادی پول دلار توی جیب کتش بود احرام که بسته بود توی ساک دستی گذاشته بود.نمیدانم چه مبلغی بود ولی خیلی زیاد بود چون تاجر هم بودند. این ساک دستی ایشان با اثاثیه شان گم شد، کی برداشته بود؟چطور شده بود ،اشتباه شده بود؟
ضمناً یک عده دیگری هم مسافر آمده بود، کارمندهای آنجا هم جوانهای هندی بودند که نه عربی بلد بودند نه فارسی.
آن کاروان که وارد شدند گفتند که دزد گرفتند ،یکی از این هندی ها که اثاثیه را می برده یک چمدانی را برده در یک اتاقی داشته درِ آن را باز می کرده، او را گرفتند بردند(آنجا هم زود دست دزد را قطع می کنند و از این چیزها، حالا ان شاءالله بی دین شدند،نمیدونم چی شدند اینجور چیزها راندارند،اما سابق اینطور چیزها بود) ولی ما دلمان لرزید ،من که خواب بودم صبح حاج آقا گفتند که اینجور چیزی شده و فلان ، ما زدیم پشتِ دستمان گفتیم آخ کاشکی به این سفر نمی آمدیم،این چه حاجی بود؟ این بیست و چهار تروک بهش گفتند این نمی توانست صورتش را برگرداند اگر هم دزد بود!!!اگر هم مالش را می بردند!!! او چمدان دیگرش را هم می داد به این . پول جیبش را هم می داد به این.
آخر همه اینها برای این است که او را درست کنند.نکند ما یک بلایی سرمان بیاید، که ما همردیفیم توی یک کاروان و ساختمانی که با یکی …خیلی دل ما سوخت ، این هندی را هم برده بودند بالا اینقدر زده بودند و بدنش را کبود کرده بودند که اقرار بگیرند ، او هم نه عربی بلد است نه …ما گفتیم برای اینکه ما متوجه این نکته هستیم برویم از دلِ این جوان هندی با زبانِ بی زبانی در بیاوریم. حاج آقا یک مقداری پسته آورده بودند (ان شاءالله خدا به مال التجاره شان برکت بدهد) برداشتیم و بردیم و دست به سر و روی جوان کشیدیم و دست و صورتش را بوسیدیم.او هم که چیزی متوجه نمی شد.آن بزرگترشان آمد و گفتیم یک کس دیگری این کار را کرده ما او را هم نمی شناسیم کیست ولی کار ِ نادرستی بوده ، این مظلوم است. توی عالم مظلوم است ،هر کس آه بکشد دودمانِ همه را بر می اندازد، یک مظلوم هر که میخواهد باشد ،دین و ایمان هم بر نمی دارد ، مظلوم ولو کافر مطلق باشد ، اگر مظلوم باشد، چون آنجایی که ظلم می شود آنجا مربوط به دین و ایمان و کفر نیست آنجا خدا نشسته است.آنجا که بسوزد ، گفتیم ما به اندازه ای که بلد هستیم یک دستی…خوب اول یک خورده انعطاف پیدا کرد و بعد آن رفیق هایش (چون ده بیست سی جوان بودند آنجا) که نمیدانستند ما چه می گوییم و از کجا حرکت کردیم ، آنها خیال کردند که بر ما ثابت شده که اینکار خلاف بوده و ما جزء آنهایی هستیم که اینکار را کردیم .نمیدانستند اصلا شاید به عقل کسی جور در نیاید کس دیگری بد کرده یکی دیگر برود عذرخواهی کند. اصلا متوجه نبودند. جمع شدند یک سوختگی ما توی اینها دیدیم ، اینها یک جوری با همان زبان ِ هندی خودشان وِلوِلِه می کردند و بعضی هایشان گریه می کردند، او بدنش را نشان می داد، دستش را نشان می دادند، خوشبختانه آن مصری که بزرگتر آنها بود حرف ما را فهمید و به آنها هم فهماند .روز دیگر هم آوردنشان ،علی کل حال این مساله یک مقداری حل شد، اما یک مساله حل نشد!!! که هنوز هم در ما حل نشده،
که ما برای چه #عمره می رویم ؟؟؟
برای چه #حج می رویم ؟؟؟
تمام آنها برای این است که ما را در این نکته نگه دارد که به کسی ظلم نکنیم ،کسی را متهم نکنیم، به کسی بد نگاه نکنیم، به کسی زشت نگاه نکنیم. این هم که می گویند آنجا اگر در مکه یک چیزی افتاد با پایت هم نزنی اینطرف و آنطرف برود، این مالِ این است که ذهن تو را…یعنی بابا این را یاد بگیر دزد آنجا نیست،آنجا دزدی نمی شود، که تو حواست دنبالِ مالت(اموال و دارایی هایت) نباشد .اصلا برای این تو را حج می فرستند.که ذهنت دنبال مالت نباشد.
اصلا زِکات برای این است که ذهنت دنبال مالت نباشد.زکات مال این نیست که به کسی بدهی و کمک کنی، هیچ نفهمیدیم. ولله هنوز نفهمیدیم #زکات و #خمس معنایش چیست.
به صاحب شریعت نفهمیدیم.خیال می کنیم خمس برای این است که یک کسی را کمک کنیم. او که تو داری کمکش میکنی او عالَم را دارد کمک میکند، او هستی را دارد کمک می کند،تو به او کمک میکنی ؟؟؟
فرمودند وقتی میخواهید پول به کسی بدهید به خیال خودتان می خواهید به او کمک کنید ،یک وقتی دستتان را بالای دست او قرار ندهید ،دستتان را پایین بگیرید و او دستش بالای دست شما باشد، به جهت اینکه آن دست ،دستِ خداست«یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدیهِمْ».
چه کسی تا حالا اینجوری خمس داده است؟؟
چه کسی تا حالا اینجوری زکات داده است؟؟
این برای این است که تو را از مالت بردارند.ذهن تو را از پول پاک کنند، بستگی تو را قطع کنند. بعد هم احتیاط می کنی که ببینیم کی مستحق است کی مستحق نیست، کی سید است، کجا مصلحت است. برو دنبال کارت بخدا نفهمیدی، تو را میخواهند حرکتت بدهند، تو را میخواهند درست کنند، تو را می خواهند صاف کنند. دلش نمی آید از مال دل بکند دنبالِ مستحق واقعی می گردد!!
عیب توی خودت هست ولله.
مستحق واقعی؟؟ کجا مستحق واقعی؟؟
همه حج مالِ این است که بابا ذهنت را ،بستگی ات را، آوردنت سفر حج طولانی، یکسال از زن و بچه و مال و ملک [جدا…]
وصیتت را بنویس، دو مرتبه بر نمی گردی، وقتی میخواهی حج بروی وصیتت را بنویس.
تو را جدا کنند، جدا کنند،جدا کنند.او آمده چمدان را آورده سرِ چمدان باز بوده ، اثاثیه ها می ریخته، بیچاره بسته آنجا گذاشته. تو اینقدر باید ذهن و حواست خراب باشد که همه را بهم زد. خوب برای ما که خوب بود به برکت نیابتی که از طرف آقا محمدعلی کردیم خیلی خوش عاقبت در آمدیم. کار ما را توجه داد و توجیه کرد.
نمازمان چه ؟؟نمازمان را هم نفهمیدیم چیست؟؟
روزه را هم نفهمیدیم چیست؟؟حج مان را هم نفهمیدیم،خمس مان را هم نفهمیدیم ،زکاتمان را هم نفهمیدیم.تازه این برای کسی است که خمس و زکات میدهد، کسی که خمس و زکات نمی دهد که الحمدلله راحت ِ راحت است ،او که دیگر هیچی.او که میدهد اینجوری است.یک خورده خودمان را درست کنیم.ماه رمضان است دعای افتتاح بخوانیم.
افتتاح گشایش است ،ما بسته هستیم، توی جهل هستیم. بستگی ما مالِ جهل ما و ندانستن ماست، ما چیزی نمی دانیم، نمی فهمیم، ما نمیدانیم برای چه گفتند نماز بخوان، ما نمیدانیم برای چه گفتند حج کن.ما نمیدانیم برای چه گفتند خمس و زکات بده.میخواهند تو را بِبُرند ،عِلاقه ات را سلب کنند، بسته ای ،لذا می بینید می گویند از طلا و نقره و انعام ثلاثه(گاو و گوسفند و شتر) و غلات اربعه(گندم و جو و خرما و کشمش ) زکات بدهید چون همین ها بوده آنوقت که دل آدم را می برده.
قرآن راجع به مومنین چه می گوید؟؟؟
《وَ الَّذِینَ فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ «۲۴» لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ》 قبل از زکات و خمس است ، للسائل و المحروم.
“فِی أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ” ،زحمت کشیدم به دست آوردم ، مال پیدا کردم.
قرآن می گوید برای سوال کننده و محروم حق است در این مالت.
این قبل از خمس و زکات است بابا.
گفت خدا این رفیق ما را طول عمر بدهد ،هر چه روایت مربوط به خوردنی هست خوب بلد است .چون مستحب است آدم بعد از غذا شیرینی بخورد،می گفت چنان این روایات را بلد است همیشه یک کیلو نان خامه ای بعد از نهارش می خورد. این رفیق خوبی است. مشهد رفته بودیم میگفت این روایاتی است که راجع به خوردن است.می گفت چنان عبارات اینها را حفظ کرده که حمد و سوره نمازش غلط است ولی این روایات را[ کامل بلد است] مثلا “سیدُ الاطعَمه لَحمُ دُجاج” ، دُجاج به معنی مرغ است. می گوید نمیدانم این روایت را از کجا پیدا کرده بود. بعد راجع به فضیلت میوه ها و کدامیک…
این مشتی بود از آن مشتی های قدیمی، می گفت یک کدام از همین ها به ما برخورد کرد ،ما از این دکان اجاره کرده بودیم ،پدرمان اجاره کرده بود بعد هم ما تمدید اجاره کردیم،می گفت وقتی می آمد اجاره را زیاد کند شصت تا آیه از وسط قرآن در می آورد و هی تند تند می خواند ما هم که قرآن نخواندیم و بلد نبودیم اینها را از کجا می آورد برای اجاره !!!
وقتی هم میخواست بیاید باز تحویل بگیرد و اینها ،همین جور آیه می خواند، اما وقتی که ما می خواستیم از او کمک بگیریم که این مِلک تعمیر می خواهد و از این قبیل ،باز شصت تا آیه دیگر میخواند که نه حقی ندارید و…اینها را خوب بلد بود.
آخر شیعه امیرالمومنین ،دوستِ…
نمازمان را یاد بگیریم ،نماز والضَّاااااااالِّینَ،این نماز درست است؟؟؟
آخر مخرج ظاء این است که نوک زبان باید به دندان های کُرسی بخورد، ببینید چقدر سخت است برای یک فارسی. این اینقدر گفتند برای اینکه برای گفتنِ ظاء [باید زبان به دندانهای کرسی بخورد]سعی کرده بود که فکش برگشته بود.????
این است؟؟؟
یعنی دیگر آن نماز می شود و درست است؟؟؟
《نَحْنُ الصَّلاَهُ》نماز ماییم ،به ما توجه کنید.《و شیعتنا المصلون》 ، لذا لباس نمازگزار غصبی نباشد، این هنوز از مقدمات ِ مُقارنات ِ نماز است.رو به قبله باش. اصلا قبله ات را پیدا کردی؟؟؟ رو به کعبه همه می ایستند و محرابها هم معلوم است، پس اینکه می گویند در نماز قبله ات را پیدا کن ،پیدا کردی قبله ات را؟؟؟
این را که همه بلد هستند و همه هم به آنطرف می خوانند ، اینکه شرط است در نماز.
یک درجه را میزند که از کعبه اینطرفتر نباشد ، درست باشد.
《بحق حق قسم دلِ دوستِ علی علیه السلام قبله است》،آی نماز خوان یک وقتی منحرف از دلِ دوست علی نماز نخوانی ، دلِ دوست امیرالمومنین را نشکنی، از قبله منحرفی اگر دلِ دوست علی از تو بشکند. قبله شناس باش بعد نماز بخوان، قبل از اینکه نماز بخوانی باید قبله را پیدا کنی، اینقدر پشت به قبله نماز خواندیم!
وقت شناس باش ،روزه وقت شناسی می خواهد، درست است زمانش که مالِ ظاهر است معلوم است، الله اکبر اذان صبح است دیگر نمی خورم ،الله اکبر اذان مغرب است حالا موقع افطار است ، این را که همه می فهمند ولی تو وقت شناس هستی؟؟؟قبله شناس هستی؟؟؟
مومن وقت شناس است، حرف بی جا نمی زند،کلام بی جا نمی گوید، بی وقت سخن نمی گوید، با چشم و ابرویش مومن را نمی کشد،با اشاره اش.
وقت شناس باش ، کوچک کوچک هایش این است.
مومن در نمازش وقت شناس است.مومن برای نمازش قبله شناس است ، مومن لباسش پاک است.
حالا لباس از زبان قرآن، باز برویم به سراغ توجه به زن ،《هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ》،آی خانمها میخواهید نماز بخوانید جامه تان پاک باشد، آی آقایان جامه تان پاک باشد. لباس دارد ، لباس نمازگزار.
قرآن می گوید زن های شما لباس شما هستند.بد نگاه کنی به زنت ،نماز خوان نیستی.آی خانم به شوهرت بد نگاه کنی نمازگزار نیستی.
این متن هم دارد ،دستور هم دارد بابا.
یک نگاه ناپاک، یک احتمال بی جا نسبت به زنت، یک احتمال بی جا هاااا، توی پشت صد تا پرده ذهن ، لباست پاک نیست نمازگزار.
ماه رمضان است، از سِرّ دین سر در بیاوریم، ماه رمضان است از حقیقت …
بابا این روزه را که کسان دیگر هم ،مخالفین ولایت هم دارند ، این نماز را که آنها بیشتر دارند، چرا قبول نیست ؟؟؟چرا می گویند اینها قبول نیست؟؟؟
آخر اگر این است،این ظواهر است که باید قبول باشد از آنها بهتر. چرا نمی پذیرند؟؟؟
به جهت اینکه در آن 《ولایت》 نیست. ولایت چیست ؟؟؟
آی مرد ،ولایت توجه به زنت است. این ولایت است.بحق حق قسم همان ولایتی که دنبالش می گردی ، آی جوان دنبال پدر و مادرت باش ،آن ولایت اهل بیت علیهم السلام است. ولایت امیرالمومنین علیه السلام که فرمودند
《وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی》ولایت توجه و اطاعت ِ جوان و فرزند از پدر و مادر است، و توجه هر کسی است که عهده دار شئون زندگی است و یک کسی زیر دست اوست.این ولایت است. خدا به ما بفهماند ، خدا به ما یاد بدهد، خدا به ما نماز را یاد بدهد.خدا به ما روزه را یاد بدهد، خدا خودش این ماه رمضان احکامش را به ما بیاموزد،خدا خودش را به ما بشناساند.خدا پیغمبرش را به ما بشناساند، ائمه را به ما بشناساند،دینش را به ما بشناساند،عوضی نرویم و اشتباه نکنیم، از دین لذت ببریم ، از دین درس بگیریم ، به حقایق دین آشنا بشویم ان شاءالله.
یا علی مدد